نفاق پنهان

در اولین انتخابات ریاست جمهوری چند نفر کاندیدا بودند. حزب جمهوری اسلامی آمد آقای جلال‌الدین فارسی را کاندیدا کرد. یک عده هم اسم دکتر حبیبی را بردند. و البته بنی‌صدر هم بود. شانس او از همه بیشتر بود. کسی بود که همراه امام آمده بود، از اعضای شورای انقلاب بود، با مارکسیست‌ها در مخالفت‌شان مناظره […]

کاخ و کوخ

دولت موقت بعد از یک ماه تثبیت شد و اوضاع کمی آرام گرفت. امام تصمیم گرفتند بروند قم. تصور امام این بود که دولت اسلامی تشکیل شده، مسلط شده، و ایشان می‌توانند وقت‌شان را صرف کارهای حوزه بکنند. یک شب قبل از آن‌که امام بروند قم، فیلمی را از تلویزیون دیدند به نام «کاخ و […]

جت‌های آمریکائی

دو سه روز از پیروزی انقلاب گذشته بود که یاسر عرفات آمد برای تبریک، جت‌های فانت ما رفتند به استقبالش. وقتی وارد منزل امام شد گفت «امروز بهترین روز عمر من است. چون همان جت‌های آمریکایی که بمب روی سرمان می‌کوبیدند، حالا آمده بودند به استقبال من.» آن قدر ذوق زده شده بود که گفت […]

فقط 4 نفر اعدام شدند!

یک روز رفتم خدمت امام گفتنم «تو حیاط پر از سلاح است، اتاق‌ها پر است. بهتر نیست هر چه زودتر تکلیف این زندانی‌ها روشن شود؟» زندان نداشتیم که ببریم‌شان آن‌جا، چون زندان‌ها را مردم خراب کرده بودند. امام گفتند «شما بروید تکلیف‌شان را روشن کنید!» گفتم «من؟ من که قضاوت از عهده‌ام برنمی‌آید.» آقای خلخالی […]

حکومت نظامی

دولت بختیار داشت آخرین نفس‌هاش را می‌کشید. تصمیم گرفت حکومت نظامی اعلام کند. همان شب دولت اطلاعیه داد که «هر کس از ساعت چهار بعد از ظهر از منزل خارج شود، به او شلیک می‌شود.» بعضی از آقایان نظرشان این بود که «بهتر است مردم بروند خانه‌هاشان و فردا صبح بیایند راهپیمایی کنند.»  امام فوری […]

من از این اتاق تکان نمی‌خورم!

یک روز در مدرسه‌ی رفاه بودیم که یکی آمد گفت «اطلاعات موثق رسیده که امشب می‌خواهند به این جا و خانه‌ی آقا حمله کنند.» رفتیم خانه‌ای را پشت مدرسه‌ی علوی و رفاه پیدا کردیم که امام را از در پشتی ببریم آن جا که بلکه شب را در امان باشند. آقای هاشمی و سایر رفقا […]

من با این زن‌ها شاه را از ایران بیرون کردم!

مراسم بهشت زهرا با شکوه خاصی برگزار شد. ولی خدا خیلی به ما رحم کرد. چون آن‌جا نزدیک بود امام از فشار جمعیت آسیب ببیند. ایشان را با هلی‌کوپتر و بعد با آمبولانس آورده بودند در جایی که یک هلی‌کوپتر در بیابان آماده بود. این هلی‌کوپتر بنا بود بیاید جلو مدرسه‌ی رفاه. ما حتی جا […]

تیمسار مقدم مرا فرستاده!

امام گفته بودند «آن روزی که می‌آیم، می‌خواهم همراه مردم بروم بهشت زهرا.» ما برای جان امام نگران بودیم و امام اصرار داشتند که «من باید یک سر بروم بهشت زهرا.» قرار شد نیروهامان زنجیروار از خود فرودگاه تا بهشت زهرا مراقب امام باشند. کارگران و کارمندان اداره‌ی برق خیلی با ما همکاری کردند. ماشین‌هایی […]

مصلحت اسلام (در عمل به عکس خواسته‌های دشمن)

یک روز صبح، بعد از اذان، داشتم استراحت می‌کردم که تلفن زنگ زد. آقای مطهری بود. گفت «دیشب احمد آقا زنگ زد گفت امام تصمیم گرفته‌اند بیایند ایران.» گفتم «این که خیلی خوب است. چه کاری از دست من برمی‌آید؟» گفت «دوستان را خبر کنید بیاید خانه‌ی من.» همین کار را کردم. آقای مطهری گفت […]

مصلحت در این است!

زمانی که امام در پاریس بودند، اول آقای مطهری، بعد آقای بهشتی رفتند خدمت‌شان. امام گفته بودند «از حالا باید به فکر دولت بود.» گفته بودند «باید شورای انقلاب تشکیل شود.» تعیین استخوان‌بندی اصلی شورای انقلاب با امام بود. البته، در مرحله‌ی بعد، آقای مطهری و آقای بهشتی هم مؤثر بودند. اعضای اولیه‌ی شورا آن […]

مواظب باشید از ملت عقب نمانید!

یکی از تصمیم‌های سرنوشت‌ساز و تاریخی امام مسافرت‌شان به پاریس بود. هیچ کس باور نمی‌کرد امام بروند پاریس. یک بار گفتند «وقتی نتوانم حرف‌ام را بزنم، نجف هم نمی‌مانم. آن قدر از این فرودگاه می‌روم آن فرودگاه، تا بتوانم صحبت‌ام را بکنم.» بعد از این که امام رفتند پاریس، فعالیت گروها‌ متمرکز شد در این […]

شما هم بیایید همکاری کنید!

عده‌ی زیادی از این آقایان، بعد از فوت آیت‌الله بروجردی، رفتند سراغ آقای حکیم. ایشان مرجعی بود که گاهی خوب مبارزه می‌کرد. هم به حکومت بعث در عراق، هم به شاه در ایران اعتراض داشت. آقای حکیم. یک تلگرام به علمای تهران مخابره کردند که «بیایید به عراق و نجف مهاجرت کنید.» اما خط مشی […]

هیچ توقعی از هیچ کس

من و خیلی از دوستان‌ام، بعد از فوت آیت‌الله بروجردی، از امام تقلید می‌کردیم. البته به حکم وظیفه، نه این که بخواهیم دور امام جمع شویم که طرفدار ایشان به حساب بیاییم. از میان ما بودند افراد اهل علمی که در خانه‌ی امام خدمت می‌کردند و زندگی‌شان لنگ بود، اما دم نمی‌زدند. یک بار به […]

دیگر نامی از خمینی نخواهی شنید!

بعد از سخنرانی و اعلامیه‌ی امام درباره لایحه کاپیتولاسیون بود که رژیم تصمیم گرفت امام را تبعید کند. شبانه ریختند به منزل امام و دستگیرشان کردند و مستقیم بردنشان فرودگاه و فرستادنشان ترکیه. مأموران وقتی شبانه وارد قم شدند، کفش‌هایی داشتند که صدا نمی‌کرد. می‌‌گویند از جلو بیمارستان فاطمی تا منزل امام، جلو هر خانه، […]