واحدهای نمایندگی

نقشی که روحانیون مستقر در واحدهای نمایندگی (امام در سپاه) در استان‌ها و شهرستان‌ها داشتند، این بود که اختلاف‌ها را خیلی کنترل می‌کردند. آن‌ها به بچه‌های سپاه خیلی احترام می گذاشتند. بخصوص شهید محلاتی. و بخصوص در کوران جنگ. او پنج سال و نیم از آخر عمرش را در آن دوران گذراند. یعنی دو سوم […]

غائله شیراز

مثلاً یک بار هم مشکلی در شیراز پیش آمد، در خصوص پسر شهید دستغیب، آسید علی محمد دستغیب، که باز حاج احمد آقا تلفن زد و گفت امام دستور داده که آقای محلاتی و آقای جنتی بروند شیراز. البته این بار با یک پیام کتبی که باید در نماز جمعه‌ی شیراز خوانده می‌شد. نامه را […]

غائله‌ اصفهان

واحد نمایندگی ولی فقیه در استان‌ها را به اتفاق آیت‌الله طاهری خرم آبادی با هم تشکیل دادند. یعین اول‌اش یک دفتر مرکزی درست کردند، بعد گستر‌ش‌اش دادند به استان‌ها و در نهایت در تک تک شهرستان‌ها حوزه‌ی نمایندگی امام در سپاه افتتاح شد و نیروهاش مشغول به کار شدند. در زمان جنگ هم همین اتفاق […]

گره کور این اختلاف را امام باز کردند

در ماه‌های اول خیلی خودجوش و انقلابی چهار عدد سپاه در نقاط مختلف تهران با اسامی تشکیل شد و هر کدام‌شان برای خودشان فعالیت می‌کردند. شورای عالی انقلاب آمد جلسه گذاشت و تمام نیروها را  متمرکز کرد و حکم فرماندهی کل را هم برای آقای جواد منصوری نوشت. یعنی او اولین فرمانده‌ی سپاه بود که […]

مجلس گردانی خوش‌سخن

پدرم حاج احمد مکه زیاد می‌رفت. توی یکی از همین سفرها شیفته‌ی آقای محلاتی می‌شود و و روز عید غدیر در مکه یا مدینه – درست خاطرم نیست – باهم صیغه‌ی برادری می‌خوانند و رفاقت‌شان از همین جا گُل می‌کند. منزل ما در مازندان بود و پاتوق علما. خیلی از بزرگان که می‌آمدند شمال، امکان […]

حضور خندان و موثر

او یکی از بنیانگذاران «جامعه‌ی روحانیت مبارزه» هم بود. نقش‌اش وصل کننده و گردآورنده بود. من البته در آن زمان در تهران نبودم و بعد از پیروزی انقلاب آمدم عضو آن جا شدم. شهید محلاتی کسی بود که همیشه در شورای مرکزی حضور داشت و خیلی هم مؤثر بود. بیشتر هم بارها و کارهای سنگین […]

شاهکار

خاطرم هست در اوایل انقلاب زیاد با اعضای دولت موقت میانه نداشت. تمام‌شان را از قدیم از سال‌های مبارزه می‌شناخت و نمی‌توانست به آن‌ها اعتقاد و اعتماد داشته باشد. اما با بنی‌صدر این‌طور نبود. در ظاهر دوست و رفیق بود. آن هم بیش‌تر به خاطر این که امام به همه دستور داده بودند «چون رییس […]

صبر و استقامت

بعضی‌ها می‌گفتند باید در لحظه‌ی تصمیم‌گیری حضور داشته باشند. اگر نبودند، کار هم نمی‌کردند. اغلب‌شان با همین دلیل رفتند منزوی شدند، یا آمدند مقابل انقلاب و مردم ایستادند. اما او… از همان اول هیچ پُستی در هیچ مرکز دولتی نگرفت. هر جا کار کرد، مربوط می‌شد به مراکز انقلابی که، یک انفکاکِ بارز با مراکز […]

سن و سال

او در آن زمان مرد پخته و دنیا دیده‌ای بود که پنجاه سال را شیرین داشت، ولی سی چهل ساله به نظر می‌رسید. درست است که مقید بود موی سر و صورت‌اش را خضاب به رنگ سیاه کند، درست است که گاهی کارش آن قدر زیاد می‌شد که موهای سفید از گوشه و کنار سر […]

تحصن

در سال 57 و در اوج حکومت نظامی ما پیشنهاد دادیم که استادان دانشگاه و علما بیایند در دانشگاه تهران و تحصن کنند. روز قبل‌اش همه‌مان در بهشت زهرا سخنرانی داشتیم. تنها کسی که شور و هیجان جوانانه داشت و از هر کاری عار نداشت، شهید محلاتی بود. آن روز مثل همیشه محاسن‌اش را رنگ […]

فقط از او بر می‌آمد

در سال‌های اوج مبارزه، یعنی 54 و 55، بعضی کارها بود که فقط از او برمی‌آمد. یعنی اگر او دل به آن کارها نمی‌داد، هیچ کس دیگر نبود بتواند انجام‌شان بدهد. آن هم با پیگیری مدام و یک خستگی ناپذیری عجیب که فقط مختص خودش بود. قاصد خنده‌رو، ص 122.

سخنران خبره

او سخنرانی خبره بود. چه در تهران، چه در مسافرت، منبرش را می‌رفت. ما خودمان بارها با او هم منبر بودم. یادمان است در اوج اختناق در اوایل دهه‌ی پنجاه با هم می‌رفتیم کن به هیأت انصار. آقای رفسنجانی هم بود. خیلی‌های دیگر هم بودند. منتها او همه جا می‌رفت. هر جا که به مبارزه […]

آقازاده

یک بار پاپیچ‌اش شدم که «دارن به نماینده‌های مجلس ماشین می‌دن، حاجی. یه نامه می‌نویسی برم یکیش رو بگیرم بیارم؟ لازم‌مون می‌شه‌ها.» داشت روزنامه می‌خواند. آوردش پایین، فقط تا جایی که ابروهای ترش و آتش چشم‌هاش را ببینم و گفت «من به خاطر هیچ کس جهنم نمی‌رم، آقا زاده، حتی جناب‌عالی.» به نقل از احمد […]

سهمیه‌ی تیر آهن

هیچ وقت بی‌اعتنایی بابا را به دنیا نمی‌توانم فراموش کنم. با این که پُست های مهمی داشت و خیلی‌ها می‌شناختندش و اگر لب تر می‌کرد، نه نمی‌شنید، یک قدم هم برای خودش برنمی‌داشت. شاید باورتان نشود، ولی ساختن خانه‌ی کلنگی ما توی خیباان ایران چهار سال طول کشید. تمام کارهای ساخت و سازش را دایی‌ام […]