آبگوشت ماهی!

پدر شهید مجید زین الدین میگوید: - اوایل جنگ که تدارکات رسانی به جبههها منظم نبود و مردم نان و مواد غذایی میفرستادند و یک جا زیادی میرفت، دوستان مجید میگفتند: گاهی که سهمیهی نان ما نمیرسید، نانهای خشک را توی رودخانه میزدیم و خیس میکردم و میخوردیم و غذایی غیر از نان نداشتیم، امّا […]
فقط دو دست لباس خاکی

از طرف جهاد برای عدهای از رزمندگان که خانوادههای خود را به اهواز برده بودند، مواد کوپنی معین شده بود، ولی «حاجی» اجازه نمیداد که آن مواد را دریافت کنیم. او فقط دو دست لباس خاکی بسیجی داشت که به نوبت آنها را میپوشید. یک بار که پورد لباسشویی ما تمام شده بود، مقداری از […]
حقوق 2200 تومان!

حسین ساده بود. هیچگاه از مقامش برای پیشبرد کارهای شخصی استفاده نکرد. فرماندهی لشکر برای او به معنی مسؤولیت بزرگتر و کار بیشتر بود؛ به معنی صبر و اندوهی بیاندازه. وقتی ازدواج کرد، حقوقش مثل دستمزد همهی بسیجیها، فقط کفاف یک زندگی ساده را میداد: دو هزار و دویست تومان در هر ماه! رسم خوبان […]
زندگی فقیرانه

یک بار به هر کدام از بچههای تخریب، رادیویی یک موج دادیم که استفاده کنند. حمید رضا گفت: «حاج مرتضی! اجازه دارم این رادیو را برای خانمم ببرم؟ امام در دستورات اخلاقیشان سفارش کردهاند انسان باید اخبار روز ایران و جهان را بداند و چون در خانه نه تلویزیون دارم و نه رادیو، ببرم که […]
با یک دست لباس ساده

وقتی در فرودگاه مسکو به استقبالش رفتم، دیدم با یک دست لباس خیلی ساده آمده است. در راه به او گفتم: «ما باید به سر و وضع و لباس خودمان بیشتر توجه کنیم. چون در مملکت بیگانه و در مقابل خارجیها هستیم.» او رو به من کرد و گفت: حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: «کسی […]
از سر من هم زیاد است!

عقدمان، در روز بیست و دوم دی ماه 1360 بود. عقد سادهای بود. حاجی با لباس سپاه آمده بود. من هم با همان مانتوهای نظامی آن موقع. یک جفت کفش ملی و چادر مشکی! ما خریدی برای عقد نداشتیم. برای حاجی یک انگشتر عقیق خریدیم، ایشان هم برای من یک انگشتر هزار تومانی خرید. وقتی […]
روی تشک نمیخوابید

هنگامی که ایشان با تنی خسته از کار به خانه بازمیگشت، مادرش برای او تشک میانداخت، ولی از خوابیدن روی تشک پرهیز میکرد، تا مبادا به نرمی بستر عادت کند. در مأموریتها با اینکه فرمانده بود، امّا همراه نیروهایش عقب خودرو مینشست و خود را برتر از آنان نمیدانست. رسم خوبان 18 – چون مسافر […]
همه ادعا داشتند و آماده

پیش از عملیات والفجر مقدماتی، طی ابلاغ از طرف مسؤول بهداری قرار شد که از امدادگرها، دو دستهی ویژهی عملیاتی انتخاب شود. این انتخاب کار بسیار مشکل و پر دردسری بود. همهی امدادگرها آمادهی عملیات بودند. ولی فقط دو دستهی نُه نفری نیاز بود. بالاخره قرار شد که قویترین امدادگرها از لحاظ جسمی انتخاب شوند، […]
برنامهی جامع آموزش در چهار ماه مجروحیت

بدجوری مجروح شده بود. بعد از یک ماه که آوردیمش خانه، هنوز روی پا نمیتوانست بایستد. با کمک عصا، و به سختی راه میرفت. توی خانه، دو، سه روزش صرف دید و بازدید و عیادتهای فامیل و دوستان شد. در همین مدّت حالش طوری بود که انگار کمبود مهمی در زندگی پیدا کرده است. احساس […]
فردای قیامت

همهی اهل محل شهید جاسم دیوانی را که بعد از شهادت برادرش کاظم دیوانی عزم رفتن به جبهه را نموده بود، نصیحت میکردند که: «فعلاً شما به جبهه نروید. چون هنوز زمان زیادی از شهادت برادرتان نگذشته است. بگذارید حداقل یک مدت از این قضیه بگذرد و خانوادهتان به حال عادی خود بازگردند.» ولی ایشان […]
ارزشش بیشتر از دیدن بچه است

پس از ازدواج، سه سال تمام در اشتیاق داشتن فرزند به سر می برد. میگفت: «آرزو دارم پس از شهادت یادگاری از خود بگذارم. اما گویی مصلحت نبود با وجود عشقی که به بچهدار شدن داشت، به آن زودی به آرزویش برسد.» قبل از تولد تنها فرزندش «محدثه» از طرف تیپ 4 سلمان فارسی مسؤولیت […]
من میخواهم بروم

محمد 12 ساله شده بود، یکی از روزها در مراسم نماز جمعه آقای احمدی از مردم سؤال کرد: «از میان شما کسی هست بخواهد به عنوان داوطلب به جبهه اعزام شود؟» محمد بلند شد و دستش را بالا گرفت و گفت: «من میخواهم بروم.» آقای احمدی از او پرسید: «چند سال داری؟» و او از […]
حتماً باید رأی بدهی

شهید لبسنگی عاشق دلباختهی حضرت امام (ره) و مطیع فرامین ایشان بودند، به طوری که وقتی نام امام میآمد، اشک از چشمانش جاری میشد. اگر کسی خدای ناکرده حرفی میزد و اسم امام را با احترام یاد نمیکرد، محکم جلوی او میایستاد و بعد از امام (ره) همان ارادت و علاقه را نسبت به مقام […]
خودم را خلع لباس نمیکنم

در درگیریهای بدو پیروزی انقلاب اسلامی که زاهدان از جهات مختلف ناامن بود، بارها به حاج آقا پیشنهاد میشد که: «برای حفظ جان خود لباس روحانیت را به تن نکنید و با لباس شخصی رفت و آمد کنید.» حاج آقا میفرمودند: «من به لباس روحانیت علاقهمندم و به هیچ وجه خودم را خلع لباس نمیکنم!» […]