انسان باید دقت كند كه چه نقطه ضعفهایی میتواند در لحظههای حساس موجب تأخیر، تسویف، جدایی، بی تفاوتی و كندی انسان و حتی موجب موضعگیری انسان در برابر ولی خدا و موجب فرار انسان از میدان جنگ بشود; زیرا همانگونه كه در جبهه سیدالشهداء (ع) افراد مختلفی را مشاهده میكنیم كه خودشان را به هر نحوی كه بوده، رساندهاند، از آن طرف نیز، افراد مختلفی بودند كه نرسیدند و عدهای هم نامه نوشتند، عدهای از جاهای مختلف به راه افتاده بودند كه وقتی رسیدند دیر شده بود. عده ای هم بودند مشغول عبادتشان بودند و عده ای هم نیامدند. قصد آمدن هم نداشتند، و عده ای آمدند و در صف مقابل ایستادند، یا مثل “ضحاك مشرقی” تا ظهر عاشورا جنگید و در ظهر عاشورا به حضرت عرض كرد كه تعهد من تا همینجا بود! واقعا هم وقتی در راه با حضرت روبرو شد، تعهد كرد كه تا جایی كه امید به پیروزی باشد، در كنار حضرت خواهد بود و هر كجا كه قطعی شد كه دیگر امیدی به پیروزی نیست، میدان را ترك میكند. روشن است كه عدهای از این قبیل پیروزی ظاهری را مقدم بر نصرت ولی خدا دانستهاند. البته پیروزی در نگاه خودشان و الا ولی خدا پیروزی ظاهری هم دارد. لذا وقتی در ظهر عاشورا احساس كرد كه كار رو به اتمام است، به حضرت رو كرد و عرض كرد كه من به عهدم وفا كردم آیا اجازه میدهید كه بروم، حضرت هم اجازه فرمودند. وی اسب خود را در بین خیمهها پنهان كرده بود، سوار شد و فرار كرد. دشمن هم وقتی كه دید در حال فرار است، به او تعرضی نكرد.