چشم اندازى کلى به ميراث علمى امام (عليه السلام)

حسين بن على بن ابى طالب (عليهما السلام)رهبرى الهى و يكى از اسوه هاى هدايت خداوندى به شمار مى آمد که آنان را براى حفظ و حراست از دين و آيين اش برگزيده بود.

رنج و محنتى که اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام)با آن دست و پنجه در افكندند در مسير آرمان و عقيده و مسلمانان، پر دامنه ترين رنج و دشوارى به شمار مى رفت، زيرا اين رنج و مصيبت، با انحرافِ زمامداران از مسير و خط رسالت آغاز و نه تنها به انحراف از اصول و مبانى دين در اداره حكومت اکتفا نشد، بلكه دامنه آن به اعماق مسلمانان و اسلام راه يافت.

اين انحراف بزرگ، بر عزم و اراده پيشوايان و راهنمايان دين الهى افزود تا در راستاى آموختن احكام دين به مسلمانان، پايه هاى آيين اسلام را در ميان آنان تحكيم بخشيده و به گونه اى آن ها را تربيت کنند که از راهيابى سريع اين انحراف ميان آنان جلوگيرى به عمل آورده و از فروپاشى توان و قدرت آن ها و تفرقه و پراکندگى، باز دارند. از همين رهگذر، تربيت کردن جمعى شايسته و کارآمد و تلاش توان فرسا در جهت پرورش و توجه به امور آنان، کارى فوق العاده مهم به شمارمى آمد و ارج و عظمت اين کار براى اهل تحقيق آن گاه روشن مى شود که بخواهد مواضع مسلمانان را طى پنجاه سال پس از وفات رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) در قبال خاندان آن حضرت، مورد مقايسه قرار دهد.

از همين جا، ميراث به يادگار مانده از امام امير مؤمنان و امام حسن و امام حسين سالار شهيدان کربلا براى ما ميراثى بزرگ و بس گرانبها و ارزشمند تلقى شده و با وجود اين ثروت فكرى و علمى که از آن بزرگواران به دست ما رسيده از ديگران احساس بى نيازى مى کنيم.

اهل تحقيق با مراجعه به کتبى نظير موسوعة کلمات الحسين، وثائق الثورة الحسينية، بلاغة الحسين و مجموع خطابه ها و نامه هاى آن بزرگوار، مى توانند بر عظمت اين ثروت بى کران آگاهى يافته و از آن بهره ها ببرند و اکنون نمايى از رهنمودهاى اين پيشواى بزرگ، از نظرتان مى گذرد.

خرد و دانش و شناخت

امام حسين (عليه السلام) فرمود:

  1. «خمس مَن لم تكن فيه لم يكن فيه آثير مستمتع: العقل والدين والأدب والحياء و حسن الخُلق»[1];

کسى که داراى اين پنج ويژگى نباشد، مردم از او بهره کافى نمى برند، خِرَد، دين، ادب، شرم و حياء، اخلاق پسنديده.

٢. از حضرت پرسيدند، شرافتمندترين انسانها کيست؟

فرمود: «مَن اتّعظ قبل أن يوعظ، و استيقظ قبل أن يوقظ»;

کسى که پيش از پند و موعظه ديگران، خود پند و موعظه پذير باشد و پيش از آن که در بيدارى ديگران

بكوشد، خود بيدار شود.

٣. فرمود: «لا يكمل العقل الاّ باتباع الحق»;[2]

خِرَد، جز با پيروى از حق و حقيقت به کمال نخواهد رسيد.

٤. العاقل لا يحدّث مَن يخاف تكذيبه، و لايسأل مَن يخاف منعه ولا يثق بمن يخاف غدره،

ولا يرجو مَن لا يوثق برجائه»;

انسان عاقل با کسى که بيم دارد او را تكذيب کند، سخن نمى گويد و از کسى که خواسته اش را برنمى آورد خواهش و تمنّايى انجام نمى دهد و به کسى که از خيانتش بيم دارد، اعتماد نمى کند و از کسى که بدو اميدى ندارد، درخواستى نمى کند.

٥. العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زيادة في العقل، والشرف التقوى، والقنوع راحة

الأبدان و مَن أحبّك نهاك و مَن ابغضك أغراك»;[3]

علم و دانش، نخستين درجه معرفت و شناخت است، زيادى تجربه افزايش خِرَد است و شرافت، تقواست و قناعت راحتى و آسايش بدن است، هرکس دوستدار تو باشد تو را از انجام کار ناپسند بازمى دارد و آن کس که با تو سر دشمنى داشته باشد، تو را به انجام کارهاى زشت و ناپسند وامى دارد.

  1. 6. «من دلائل العالم انتقاده لحديثه و علمه بحقائق فنون النظر»;[4]

از جمله نشانه هاى دانشمند اين است که سخن خويش را نقد مى کند و با نظريات گوناگون آشناست.

  1. «لو أن العالم کل ما قال أحسَن و أصاب لأوشك أن يجنّ من العجب، و انما العالم مَن یكثر صوابه»;

اگر هر چه را عالم و انديشمند مى گويد مطابق با واقع باشد به خودپسندى گرفتار مى شود بلكه دانشمند و عالم کسى است که بيشتر گفته هايش مطابق با واقع باشد.

٨ . در دعاى عرفه امام حسين(عليه السلام) فرازهايى بس دل انگيز در ارتباط با شناخت آدمى و راه هاى دست يابى به آن و ارزش و اهميّت هريك از آن راه ها و صحيح ترين راه سزاوار پيمودن براى فرد عاقلى که در پى هدف است، به چشم مى خورد نمونه هايى مرتبط با بحث مان از آن را در اين جا يادآور مى شويم:

الف- «الهي انا الفقير في غناي فكيف لا أکون فقيراً فى فقرى؟ الهى أنا الجاهل فى علمي… فكيف لا اکون جهولاً في جهلي…؟»;

خدايا! من که در عين بى نيازيم فقير و تهيدستم پس چگونه در تهيدستى ام فقير و بينوا نباشم؟ خدايا! من که با وجود علم و دانشم جاهل و نادانم، پس چگونه در جهل و نادانى ام، سراسر جهل و نادانى نباشم؟

ب-«الهي علمت باختلاف الآثار و تنقلات الأطوار أن مرادك منّى أن تتعرف الىّ في کل شيء حتى لا أجهلك فى شيء…»;

خدايا! دانستم که در اثر دگرگونى آثار و جابجايى تحولات، هدف از آفرينشم اين است که خودت را در هر چيزى به من بشناسانى تا در هرچيز نسبت به تو جهل نداشته باشم.

ج- «الهى تردّدي في الآثار يوجب بُعدالمزار فاجمعني عليك بخذمة توصلني اليك کيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك؟ أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هوالمظهر لك؟! متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدّل عليك؟! و متى بَعُدت حتّى تكون الآثار هي التي توصل اليك؟ عميت عين لاتراك عليها رقيباً، و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّك نصيباً»;

خدايا! هرچه در آثارت جستجو کنم از تو دورتر مى شوم، به من توفيق انجام وظيفه اى ده که مرا به تو برساند و نزديك سازد، خدايا! تو چه زمانى از نظرها نهان شدى که نياز به دليل داشته باشى؟ و کى از نظرها دورشدى تا آثارت ما را به تو نزديك کند؟ کورباد چشمى که تو را نظاره گر خود نبيند و زيان مى بَرد آن کس که نصيبى از محبت تو نَبَرد.

د«الهي امرتَ بالرجوع الى الآثار فارجعني إليك بكسوة الأنوار و هداية الاستبصار حتّى ارجع اليك منها کما دخلتُ اليك منها مصون السّر عن النظر اليها و مرفوع الهمّة عن الاعتماد عليها»;

خداى من! دستور دادى بندگانت در پديده هاى جهان هستى دقت و بررسى نمايند، اکنون مرا با انوار و بينايى به سوى خود فراخوان تا از آن ها روگردان شده و به سوى تو متوجه شوم چنانكه نخستين بار از آن موجودات به وجود تو پى برده بودم و نيازى به نگريستن به سوى آن ها نداشتم و همتم از اتكاى بر آن موجودات ناچيز فراتر بوده است.

ه- «منك اطلب الوصول إليك و بك استدل عليك فاهدني بنورك إليك واقمني بصدق العبودية بين يديك»;

رسيدن به خودت را از تو مى طلبم و به وسيله خودت به وجودت استدلال و استناد مى کنم. خدايا! به وسيله نور خود مرا به سوى خويش هدايت فرما و در پيشگاه خود بر صدق بندگى مقيم فرما.

و- «الهي علّمني من علمك المخزون و صُنّي بسترك المصون. الهي حقّقني بحقائق اهل و القرب…»;

خدايا! مرا از گنجينه علم و دانش خود بياموز و با صيانت خود محفوظم بدار، تا حقايق اهل معرفت و مقرّبان را به من بنمايانى…

ز- «الهي أخرجني من ذُلّ نفسي و طهّرني من شكّي و شرکي قبل حلول رمسی»;

خدايا! مرا از ذلّت نفسم خارج کن و از ترديد و شرکم قبل از آن که مرگم فرا رسد، پيراسته ام گردان.

ح- «الهي ان القضاء والقدر يُمنّيني، و ان الهوى بوثائق الشهوة اسرني، فكن أنت النصير لي حتى تنصرني و تبصرني»;

خدايا! قضا و قدر تو مرا اميدوار مى کند و هواى نفس به زنجير علاقه هاى شهوت اسيرم مى گرداند، پس اى خدا! تو مرا يارى کن و بصيرت و بينايى ام ده.

ط- «أنت الذي أشرقت الأنوار في قلوب اوليائك حتى عرفوك و وحدّوك، و أنت الذي أزلت الأغيار عن قلوب أحبّائك حتى لم يحبّوا سواك ولم يلجأوا إلى غيرك، أنت المؤنس لهم حيث أوحشتهم العوالم، و أنت الذي هديتهم حيث استبانت لهم المعالم. ماذا وجد من فقدك؟! و ما الذي فقد من وجدک؟!»

خدايا! تويى که انوار الهى را در قلوب اولياى خودت پرتو افكن ساختى تا تو را بشناسند و به يگانگى ات اعتراف نمايند و بيگانگان را از دل محبوبانت زايل نمودى تا به غير تو محبت نورزد و به غير تو پناه نبرند.

آن گاه که حوادث و ناملايمات، آنان را به وحشت انداخت، تو مونس و همدم آن ها و آن گاه که آثار و نشانه ها برايشان روشن شد، تو هدايتگر آن ها بودى، هرکس تو را از دست دهد چه چيزى به دست آورده و آن که تو را به دست بياورد چه چيزى از دست داده است؟!

ی- «أنت الذى لا اله غيرك، تعرفت لكل شىء فما جهلك شيء و أنت الذي تعرّفت اليّ في کلّ شيء فرأيتك ظاهرا في کل شيء… کيف تخفى و أنت الظاهر؟ أم کيف تغيب و أنت الرقيب الحاضر؟!»[5];

تو آن خدايى که غير از تو معبودى وجود ندارد، براى هرچيزى شناخته شده اى و هيچ چيز نسبت به تو جاهل نيست، تو خدايى که خودت را در همه چيز به من نشان دادى، به همين دليل تو را در هرچيزى آشكار يافتم… چگونه پنهان مى مانى در صورتى که ظاهر هستى؟ و چگونه غايب مى شوى در صورتى که حاضرى؟!

قرآن کريم

اهل بيت عصمت و طهارت به قرآن کريم توجه و عنايت فوق العاده اى داشتند. آن بزرگواران زندگى خود را در جهت آموزش و تفسير و فهماندن آيات و اجراى آن و حفظ و حراستش از چنگ تهبكاران و تحريفگران صرف نمودند. توجه اهل بيت(عليهم السلام) به قرآن کريم در رفتار و ارشادات و سخنانشان به خوبى جلوه گر شد. پيرامون تفسير و تأويل قرآن و اجراى احكام آن سخنان بسيار ارزشمندى از امام اباعبدالله الحسين (عليه السلام) نقل شده که بسيار خواندنى و در خورِ دقّت است از جمله که فرمود:

الف- «کتاب الله عزّوجل على اربعة اشياء: على العبارة والاشارة واللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام، و الإشارة للخواص واللطائف للأولياء، والحقائق للأنبياء»;[6]

در کتاب خداوند (قرآن) مطالب، به چهار نوع آمده است: عبارات، اشارات، لطايف و حقايق. عبارت ها ويژه عوام و توده مردم، اشارات آن براى خواص و لطايفش براى اولياء الهى و حقايق آن ويژه پيامبران الهى است.

ب-  هرکس در نمازش آن گاه که به عبادت ايستاده آيه اى از قرآن تلاوت کند، خداوند در نامة عملش براى هر حرف يكصد حسنه مى نويسد و اگر در غير نماز بخواند، براى هر حرف ده حسنه و اگر تنها به قرآن گوش فرا دهد براى هر حرف يك حسنه نوشته مى شود و اگر قرآن را در شب ختم کند، فرشتگان برايش درود مى فرستند تا شب را به روز برساند و اگر در روز ختم نمايد فرشتگان تا شب بر او درود مى فرستند و دعايش مستجاب مى شود و ارزش آن از آن چه بين زمين و آسمان است برايش بهتر است.[7]

ج-  امام (عليه السلام) در تفسير اين فرموده خداى متعال (تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ) و

منظور از آن، فرمود: منظور زمينى است که در آن گناهى صورت نگرفته باشد و همان گونه که روز نخست آن را پديد آورده، برجسته و بدون کوه و گياه باشد.[8]

د-  مردى معناى (کهيعص) را از امام حسين(عليه السلام) پرسيد، حضرت در پاسخ فرمود: اگر آن را برايت تفسير کنم، قادر بر راه رفتن روى آب خواهى بود.[9]

ه-  نصربن مالك به امام حسين(عليه السلام) عرضه داشت: اى ابا عبدالله! منظور از آية شريف: (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ) چيست؟

حضرت فرمود: ما و بنى اميه درباره خدا با يكديگر به مخالفت پرداختيم، ما گفتيم: خداوند راست فرمود و آنان گفتند: خدا دروغ گفت. بنابراين، ما و آنان در قيامت با يكديگر خصومت و دشمنى خواهيم نمود.[10]

و- امام(عليه السلام) در تفسير آيه شريف (الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ) فرمود: اين آيه شريف در شأن ما نازل شده است.[11]

ز- در تفسير آيه شريف (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏) فرمود:

خويشاوندى که خداوند دستور به برقرارى پيوند به آن داده و آن را با اهميّت تلقّى نموده و خير و برکت در آن قرار داده است، همان خويشاوندى ما اهل بيت به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)است که حقّمان را بر هر مسلمانى واجب ساخته است.[12]

ح-  امام حسين(عليه السلام) در تفسير نعمت در آية شريف (وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث‏) فرموده است: خداوند به پيامبر فرمان داد نعمت هايى را که در دينش بدو عنايت کرده بازگو نمايد.[13]

ط-  امام (عليه السلام) در تفسير کلمه صمد فرمود: خداى متعال صمد را با اين فرموده خود (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَد وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد) تفسير نموده است.

ی- نيز فرمود: «الصمد: الذي لاجوف له، والصمد: الذي قد انتهى سُؤدده والصمد: الذى لا يأکل ولايشرب والصمد: الذي لاينام والصمد: الدائم الذي لم يزل ولايزال»;[14] صمد يعنى کسى که ميان تهى و اجوف نيست، صمد يعنى: کسى که حاکميتش همه جا را فراگرفته، صمد يعنى: آن کس که نمى خورد و نمى آشامد، صمد يعنى: کسى که خواب به چشمش راه نمى يابد، صمد يعنى: کسى که هميشه بوده و همواره خواهد بود.

ك- روايت شده که عبدالرحمان سلمى سوره حمد را به فرزند امام حسين(عليه السلام)آموخت، وقتى فرزند آن آيه را براى پدر بزرگوارش قرائت کرد امام(عليه السلام)يكهزار دينار و يكهزار جامه به آموزگارش هديه کرد و دهانش را پر از جواهر نمود، سبب آن را از امام (عليه السلام) پرسيدند: حضرت فرمود: اين مبلغ در برابر عطا و بخشش وى ناچيز است . منظور امام از بخشش او آموزش قرآن [سوره حمد] بود.[15]

سنت مبارك

امام حسين (عليه السلام) با جدّ بزرگوارش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) معاصر و در کنف حمايت وحى و رسالت به سر برد و از سينه ايمان شير نوشيد. وى بسان پدر و مادر و برادرش، رنج و محنت رسالت را متحمّل و به اين حقيقت واقف گرديد که سنّت نبى اکرم (صلى الله عليه وآله)پس از قرآن کريم دومين مرکز نورافشانى دين الهى تلقّى مى شود و به ضرورت توجه به اين دو منبع يقين حاصل کرد. ايستادگى در برابر توطئه هاى تحريف و تباه سازى سنّت را ضرورى شمرد زيرا برخى از سران صحابه در کمال بى پروايى و از بيم اين که مبادا پرده ها کنار رود و حقايقى که مانع دست يابى آن ها به قدرت است، آشكار گردد و يا لذّت آن را به کامشان تلخ گرداند، از تدوين احاديث و روايات پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) جلوگيرى به عمل آوردند.

از اين رو، مى بينيم امام حسين (عليه السلام) در برابر توطئه اى که اين چنين بر ضد دين صورت گرفته در کمال شجاعت ايستاد و در جهت زنده کردن آيين جدّش پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)گرانبهاترين موهبت هايى را که در اختيار داشت تقديم و در طَبَق اخلاص نهاد و گواهى جاودانه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را در حق خود که فرمود: «حسين منّى و أنا من حسين» «ألا و إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة» تحقق بخشيد.

بدين گونه ملاحظه مى کنيم که ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) در ميراث ارزشمند خود، به نقل سيره نبى اکرم (صلى الله عليه وآله) و بيان روايات سنّت آن حضرت و عمل بدان و زنده نگاه داشتن اش توجّهى فوق العاده مبذول داشته و تا پايه قيام و شورش بر ضد کسانى که در تباه سازى و تغيير و تحوّل سنّت آن بزرگوار برآيند، پيش رفته است.

آن حضرت فرمود:

  1. رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) خوشخوترين آفريده خدا بود.»[16]

٢. امام حسين (عليه السلام) نيز مانند برادر ارجمندش امام مجتبى (عليه السلام) رفتارى را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در زندگى خود و با خاندان و ياران و نحوه نشستن و مجلسيانش داشت، به وصف کشيده است. اين دو امام همام ويژگى هاى رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) را از پدر بزرگوارشان على (عليه السلام) که از کودکى تا زمان رحلت نبى اکرم، پرورش يافته مكتب آن حضرت بود، دريافت کرده بودند که به بخشى از اين شيوه رفتار اشاره مى کنيم، امام حسين (عليه السلام)فرمود: از پدر بزرگوارم پرسيدم: سكوت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)چگونه بود؟

فرمود: سكوت وى بر چهارچيز بود: حلم و بردبارى، پروا داشتن، به اندازه رفتار کردن و انديشيدن، اما در اندازه رفتار کردن، ايشان در نگاه کردن و گوش فرا دادن به مردم، تفاوتى ميان آنان قائل نمى شد، اما انديشيدن اش در امور باقيماندنى يا ناپايدار بود، و حلم و بردبارى اش با شكيبايى در او جمع آمده بود، هيچ چيز او را خشمگين نمى ساخت و تحريك نمى کرد و بر چهارچيز مراقبت داشت: کارهاى نيك انجام مى داد تا مردم از او پيروى کنند، از انجام کارهاى ناپسند خوددارى مى کرد تا مردم از انجام آن ها خوددارى کنند و در جهت بهبود وضعيت و مصالح امتش دست به تلاش مى زد و به آن چه خير دنيا و آخرت را برايش در پى داشت مى پرداخت.[17]

٣. امام (عليه السلام) روايت کرده روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اندوهگين بود، سبب اندوهش را پرسيدند، فرمود: در خواب ديدم که بنى اميّه يكى پس از ديگرى بر اين منبرم بالا مى روند عرض شد: اى رسول خدا! بدان ها توجهى نكنيد آنان تنها به پست و مقام دنيوى دست مى يابند. و خداوند آيه شريف (وما جعلنا الرؤيا التى اريناك…)[18] را در همين زمينه نازل فرمود.

٤. نيز آن حضرت روايت کرده که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) هرگاه غذا تناول مى کرد مى فرمود: «اللهم بارك لنا فيه و ارزقنا خيراً منه» خدايا! در اين غذا برايمان برکت قرارده و بهتر از آن را نصيبمان فرما. و هرگاه شير مى نوشيد مى فرمود: «اللهم بارك لنا فيه و ارزقنا منه»[19] خدايا! در آن براى ما برکت عنايت کن و از آن نصيبمان فرما و هرگاه به تضرع و زارى مى پرداخت و دعا مى کرد، دستان مبارکش را به آسمان بلند مى کرد و نظير فقير و بينوايى که درخواست غذا بكند دستانش را از يكديگر فاصله مى داد.[20]

٥. از امام حسين (عليه السلام) پرسيدند: کيفيّت اذان چگونه بوده است؟ در پاسخ فرمود:

در مورد اذان، وحى الهى بر پيامبرتان نازل مى شود ولى شما مدعى هستيد که وى اذان را از عبدالله بن زيد دريافت کرده است؟ من از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب(عليه السلام)شنيدم مى فرمود: آن گاه که نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) به معراج رفت. خداوند فرشته اى را فرو فرستاد تا فقرات اذان و اقامه را دو تا دو تا ادا نمايد و سپس جبرئيل به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت: اى محمد! اذان نماز به اين کيفيّت است.[21]

٦. امام (عليه السلام) روايت کرده که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در غزوه ذات السلاسل سى تن سواره نظام همراه على (عليه السلام) فرستاد و فرمود: اى على! آيه اى درباره خرجى سواره نظام برايت تلاوت مى کنم (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً); آنان که اموال خويش را در شب و روز و نهان و آشكار انفاق مى کنند. اى على! هزينه اسب سواران همين است که شخص اموال خويش را در نهان و آشكار انفاق نمايد.[22]

امام حسين (عليه السلام) رخدادهايى را که خود مستقيماً شاهد آن بوده و يا از پدر و مادر بزرگوار خويش که هردو در نقل مطالب، مصون از خطا و مورد اعتماد بوده اند شنيده، روايت کرده است.[23]

اهل بيت(عليهم السلام)

حديث ثقلين که به نحو تواتر نقل شده و مورد پذيرش تمام مسلمانان است، به خوبى دلالت دارد که جاودانگى آئين مقدس اسلام مرهون تمسّك به دو رکن اساسى يعنى قرآن کريم و عترت پاك نبى اکرم(صلى الله عليه وآله)است که لازمه همند. اين دو، از يكديگر جدايى ناپذيرند تا در کنار حوض کوثر بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد شوند.

بنابراين، مسلمانان براى در امان نگاهداشتن خود از لغزش و گمراهى در هر عصر و زمانى بايد به اين دو امانت گرانسنگ پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله)تمسّك جويند. از همين جا، دشمنان ديرينه اسلام گاهى به بهانه تحريف در لفظ و معناى قرآن کريم و گاهى با جلوگيرى از تفسير و اجراى احكامش و برخى احياناً با کاستن از مقام و منزلت اهل بيت و گاهى با دور ساختن آنان از ايفاى نقش سياسى و اجتماعى روشنگرانه آن بزرگواران و گاهى با مطرح کردن جايگزين و سردادن شعار بى نيازى از وجود و دانش و بينش آن ها مى کوشيدند بين اين دو رکن مهم جدايى بيندازند.

پيشوايان معصوم(عليهم السلام) که به گفته صريح وحى الهى، حافظ سلامت رسالت الهى بودند  تمام تلاش و مبارزات خود را در جهت حفظ و حراست اين دو پايه و رکن اساسى از چنگ تبهكاران، به کار گرفتند هرچند در اين مسير جان و مال بلكه هرآن چه را در اختيار داشتند در طبق اخلاص نهاده و در راستاى حفظ رسالت نبى اکرم (صلى الله عليه وآله) فدا ساختند.

در همين زمينه به برخى از رواياتى که از وجود مقدس ابا عبدالله الحسين(عليه السلام)نقل شده اشاره اى گذرا خواهيم داشت:

١. هنگامى که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مناسك حج خود را در حجة الوداع به پايان رساند، بر مرکب خويش سوار شد و اين جملات را بر زبان جارى ساخت: «لا يدخل الجنّة الا من کان مسلماً»; جز مسلمان، کسی وارد بهشت نخواهد شد ابوذر غفاری به پاخاست و نزد حضرت شرفياب شد و پرسيد: اى رسول خدا! معنى اسلام چيست؟

حضرت فرمود:

«الاسلام عريان و لباسه التقوى و زينته الحياء و ملاکه الورع و کماله الدين و ثمرته العمل و لكلّ شىء اساس و اساس الاسلام حبّنا اهل البيت»; [24]

اسلام خود، عريان است، پوشش آن تقوا، زينتش شرم و حياء، ملاك و قوامش ورع، کمال آن دين و ميوه اش عمل است و هرچيزى اساس و بنيانى دارد و اساس و پايه اسلام دوست داشتن ما اهل بيت است».

٢. از حسين بن على (عليه السلام) نقل شده که فرمود: «مَن احبّنا کان منّا اهل البيت»; کسانى که ما را دوست داشته باشند از ما اهل بيت اند و در اين خصوص به بيان فرموده خداى متعال در مورد عبد صالح (فمن تبعني فانه منّي)[25]; (هر کس از من پيروى کند از من است) استناد جست.

البته پر واضح است کسى که دوستى و محبت اهل بيت (عليهم السلام)را در دل داشته باشد، از آنان پيروى نيز خواهد کرد و آن کس که از آنان پيروى کند از زمره آن ها به شمار مى آيد.

٣. امام (عليه السلام) فرمود: «احبّونا حبّ الاسلام فانّ رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: لاترفعوني فوق حقّي، فإنّ الله تعالى اتخذني عبداً قبل ان يتّخذني رسولاً»;[26]

ما را به خاطر اسلام دوست داشته باشيد، زيرا رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: مرا بيش از حقم بالا نبريد، چرا که خداوند پيش از آن که مرا به پيامبرى خود برگزيند، به بندگى اش پذيرا شد.

٤. نيز فرمود: «ما کنّا نعرف المنافقين على عهد رسول الله(صلى الله عليه وآله) إلاّ ببغضهم علياً وولده(عليهم السلام)»;

ما در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) منافقان را تنها با نشان و علامت کينه و بغضى که از على و فرزندانش ابراز مى داشتند مى شناختيم.

٥. روايت شده روزى منذر بن جارود خدمت امام حسين (عليه السلام) شرفياب شد و از آن حضرت پرسيد: فدايت شوم، فرزند رسول خدا! حالتان چطور است؟ حضرت فرمود:

عرب به اين بهانه که پيامبر خدا از آن هاست، بر عجم جفا نمود و عجم نيز بدان اذعان مى کرد. وضعيّت ما و قريش اين است که آنان فضيلت ما را مى دانند، ولى به مقام ما اعتراف نمى کنند و از جمله گرفتارهاى مسلمانان اين است که هرگاه آن ها را به حق دعوت مى کنيم، نمى پذيرند و اگر رهايشان ساخته و به خود وانهيم. جز از طريق ما هدايتى نمى يابند.[27]

مژده حسين (عليه السلام) به وجود مقدس و دولت حضرت مهدى (عليه السلام)

از نبىّ مكرم اسلام مژده هاى فراوانى پيرامون غيبت و ظهور حضرت مهدى منتظر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و ويژگى هاى دولت و اوصاف و نسب شريف آن بزرگوار وارد شده است، چنان که صحاح و مسانيد در ابواب ملاحم و فتن (حوادث و رخدادها) و اشراط الساعه (علائم رستخيز) و ديگر ابواب، اين حقيقت را تبيين نموده است.

توجه و عنايتى که پيشوايان اهل بيت(عليهم السلام) به اين موضوع مبذول داشته اند کمتر از توجه و عنايت رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) نيست بلكه استمرار و ادامه راهى است که پيامبر خدا در جهت زمينه سازى برقرارى دولت حق آن را، پيمود تا اجراى آمال و آرزوهاى همه پيامبران و جانشينان آنان را در طول تاريخ عهده دارباشد.

در اين راستا روايات فراوانى از سرور آزادگان ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) به دست ما رسيده از جمله: آن بزرگوار، از جدش رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) از پدر بزرگوارش اميرمؤمنان، مجموعه سخنانى بى مانند درباره امام مهدى (عليه السلام)روايت نموده که به نمونه هايى از آن ها اشاره مى کنيم:

١. فرمود: خدمت جدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) رسيدم او مرا بر زانوى خود نشاند و به من فرمود: حسين جان! خداوند از نسل تو نُه پيشوا برگزيده که نهمين فرد آنان قائم آن هاست و فضيلت و جايگاه همه آنان در پيشگاه خدا يكسان است.[28]

٢. شعيب بن ابى حمزه از آن حضرت پرسيد: آيا صاحب الأمر شما هستيد؟

فرمود: خير;

پرسيد: پس کيست؟

امام حسين (عليه السلام) فرمود: صاحب الامر کسى است که زمين را همان گونه که پر از جور و ستم شده، از عدل و داد آکنده مى سازد و همان گونه که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)در فاصله با پيامبران قبلى برانگيخته شد، وى نيز در فاصله با امامان قبل از خود، ظاهر مى شود.[29]

٣. نيز فرمود: صاحب الأمر (عج) داراى دو غيبت است، يكى به اندازه اى طولانى است که عده اى مى گويند: وى از دنيا رفته و برخى از قتل و کشته شدنش خبر مى دهند و ديگران از رفتن او به جاى نامعلومى دم مى زنند و هيچ کس جز خداى بزرگ از جايگاه او آگاه نيست.[30]

٤. هم چنين فرمود: از رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) شنيدم مى فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداى عزوجل آن روز را به اندازه اى طولانى مى گرداند تا مردى از فرزندانم ظهور نمايد و گيتى را همان گونه که پر از ستم و بيداد شده، از عدل و داد آکنده سازد.[31]

٥. نيز فرمود: «للمهدي خمس علامات: لسفياني واليماني والصيحة من السماء والخسف بالبيداء و قتل النفس الزکيّة»;[32]

امام مهدى (عليه السلام) داراى پنج نشانه است که عبارتند از: خروج سفيانى، خروج يمانى، سروش آسمانى، فرو رفتن دشمن در بيداد، کشته شدن نفس زکيّه.

٦. همچنين فرمود: اگر مهدى(عليه السلام)ظهور نمايد، مردم به انكار او پرداخته و او را نمى شناسند، زيرا مى پندارند وى پير و سالخورده است در صورتى که آن حضرت در اوج جوانى ظهور مى کند. بزرگترين اندوه آن است که پيشوايشان مهدى(عليه السلام) در جوانى ظهور نمايد و مردم تصور کنند وى پيرى سالخورده است.[33]

٧. نيز فرمود: در وجود نهمين فرزندم سنّتى از حضرت يوسف و سنّتى از حضرت موسى بن عمران است. او قائم ما اهل بيت به شمار مى آيد و خداى تبارك و تعالى أمر ظهور او را يك شبه سر و سامان مى دهد.[34]

٨ . هم چنين فرمود: هرگاه حضرت مهدى (عليه السلام)ظهور نمايد ميان او و عرب و قريش چيزى جز شمشير حاکم نيست و نسبت به ظهور مهدى شتاب نمى کنند؟ به خدا سوگند! لباسش ضخيم و خشن، غذايش نان جو و جز شمشير چيزى حاکم نخواهد بود و زندگى اش جز مرگ در سايه شمشير نيست.[35]

اصول عقايد و علم کلام

در اين زمينه گزيده اى از رواياتى را که از سرور شهيدان حسين بن على(عليهما السلام)به دستمان رسيده يادآور مى شويم:

١. امام (عليه السلام) در مورد يگانگى خداى سبحان فرمود:

توصيفگران توان بيان بزرگى و عظمتش را ندارند، مقام جبروتش بر قلوب بشر خطور نمى کند، زيرا در ميان آفريده ها نظير و مانندى ندارد، دانشمندان با عقل و خِرد خويش و متفكران با انديشه هاى خود، توان درك او را ندارند، مگر به همين اندازه که با ايمان به غيب، او را تصديق نمايند، چرا که نمى توان او را با صفات آفريده گان به وصف آورد او پروردگار يكتا و بى نياز است، آن چه در اوهام و افكار پديد آيد، غير اوست… او هر نيستى را هستى مى بخشد و هرهستى را به نيستى مى کشاند و براى کسى جز او، اين دو صفت در يك زمان قابل جمع نيست. سرانجام انديشيدن در ذات او، ايمان به وجود اوست و فراهم آمدن ايمان، صفتى را اثبات نمى کند. به وسيله خدا مى توان صفات را وصف کرد ولى با صفات نمى توان خدا را به توصيف کشيد. به واسطه خداوند مى توان معارف و علوم را شناخت، نه با معارف و علوم بتوان خدا را شناخت. خداى سبحان همتا و نظيرى نداشته و از هر عيبى منزّه است، او خدايى بى مانند و شنوا و بيناست.

امام حسين (عليه السلام) در پاسخ ابن ازرق مى فرمايد:

«اصف الهي بما وصف به نفسه و اُعرّفه بما عرّف به نفسه، لايدرك بالحواس ولايقاس بالناس، فهو قريب غير ملتصق، و بعيد غير مقتصّ (نقص) يوَحِّدُ ولا يبعَّض، معروف بالآيات، موصوف بالعلامات، لا اله الا هو الكبير المتعال»;[36]

خداوند با حواس درك نمى شود و با مردم قياس نمى گردد. او نزديك است اما نه متّصل به اشياء و دور است ولى نه آن گونه که فاصله داشته باشد. او واحد است نه واحدى که بعضى از عدد است. به وسيله نشانه ها و آثارش شناخته شده و به وسيله علامت ها توصيف گشته است، معبودى جز او که خداى بزرگ و بلندمرتبه است، وجود ندارد.

٢. روزى امام حسين (عليه السلام) در جمع يارانش حضور يافت و فرمود:مردم! خداى با عظمت، بندگانش را تنها براى شناخت خود آفريده است، هرگاه او را شناختند به پرستش وى مى پردازند و هر زمان ذات مقدسش را پرستش نمودند با پرستش وى از پرستش ديگران بى نياز خواهند شد.[37]

آن گاه مردى درباره شناخت خدا از او نكته اى پرسيد: حضرت در پاسخ وى فرمود: «معرفة اهل کلّ زمان امامهم الذي يجب عليهم طاعته»;[38] شناخت خدا يعنى: مردم هر عصر و زمانى پيشوايى را که اطاعتش بر آن ها واجب است بشناسند.

٣. امام (عليه السلام) آن گاه که به بيان ملاك تكليف مى پردازد چنين مى فرمايد آن گاه که خداوند توان کسى را بازگرفت اطاعت خود را از او برمى دارد و هرگاه قدرتش را سلب کرد، تكليف خود را از او برخواهد داشت.[39]

٤. امام حسين(عليه السلام) در پاسخ حسن بصرى در معناى «قدر» فرمود: به راستی هرکسى به خير و شر «قدر» ايمان نداشته باشد، کاملاً به کفر گراييده است و هرکس معاصى را به ذمّه خدا بيندازد، گناهى بس بزرگ مرتكب شده و به خداوند افتراء بسته است. خدا با کراهت بندگى نمى شود و با زور و جبر مورد عصيان قرار نمى گيرد و بندگان را به هلکت نمى افكند، ولى هرچه را بدانان داده، مالك آن است و بر آن چه خود بدان ها توانايى داده، قادر و تواناست. اگر از خداوند فرمان بردند، از بندگى آن ها جلوگيرى نمى کند و اگر به ارتكاب معصيت پرداختند، مى تواند بر آن ها منّت نهد و ميان آنان و گناهانشان فاصله بيندازد، اگر چنين نكند او نبوده که آن ها را به گناه واداشته و يا برانجام گناه مجبور کرده است، بلكه با بيم دادن و اتمام حجّت بر آنان به آن ها توان و تمكين عنايت نموده و راه رسيدن به اوامر و نواهى خود را به بندگانش نشان داده است.[40]

٥. دعاهاى امام حسين (عليه السلام) به ويژه دعاى عشرات و دعاى عرفه[41] که با معارف ارزنده و علوم بيكرانش مى درخشد، سرشار از گوهرهاى گرانبهايى در يگانگى خدا و شناخت او و هدايت الهى مى باشد بلكه مى توان گفت: يك دوره کامل اصول عقايد تلقى مى شوند، آنجا که در آغاز دعا عرضه مى دارد:

«الحمد لله الذي ليس لقضائه دافع ولا لعطائه مانع ولا کصنعه صنع صانع و هوالجواد الواسع، فطر أجناس البدائع و أتقن بحكمته الصنائع، لاتخفى عليه الطلائع ولا تضيع عنده الودائع، أتى بالكتاب الجامع و (بشرع الإسلام) النور الساطع و هو للخليقة صانع و هوالمستعان على الفجائع…»;[42]

حمد و ستايش خدايى را مى سزد که قضايش واقع مى شود و در بذل و بخشش اومانعى وجود ندارد و آفرينش هيچ آفريننده اى نظير پديده هايش نيست، او جواد و بخشنده و گشايش بخش است، انواع آفريده ها را خلق کرد و با حكمت خود، کارها را تحكيم بخشيد، پديده هايش نهان نيست و امانت ها نزدش به تباهى نمى رود. کتاب جامع (قرآن) را با نور ساطع نازل فرمود. او آفريدگار آفريده هاى خويش است و در حوادث ناگوار، تنها از او يارى خواسته مى شود…

اخلاق و تربيت معنوى

١. از امام حسين (عليه السلام) در مورد خير دنيا و آخرت سؤال شد، آن بزرگوار در پاسخ مرقوم فرمود: به نام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد; کسى که رضاى خدا را هرچند به نارضايتى مردم بينجامد جلب کند، خداوند او را از مردم بى نياز مى کند و هرکس رضايت مردم را هرچند با نارضايتى خدا به دست آورد، خداوند او را به مردم وامى گذارد. والسلام.[43]

٢. امام (عليه السلام) در بيان اقسام عبادت و درجات بندگان الهى مى فرمايد:

گروهى خداوند را با شوق به ثواب و پاداش، عبادت مى کنند که اين قسم پرستش، عبادتِ بازرگانان است، برخى او را به جهت ترس و بيم از عذابش مى پرستند، اين نوع پرستش، عبادت بردگان تلقّى مى شود و دسته اى خدا را از سر سپاس و شكر نعمت هاى بى کرانش مى پرستند، اين نوع پرستش، عبادت آزادگان و برترين نوع عبادت به شمار مى آيد.[44]

٣. حضرت در مورد آثار و نتايج عبادت حقيقى مى فرمايد: « مَن عبد اللّه حق عبادته، آتاه الله فوق امانيه و کفايته»;[45]

 کسى که خداوند را آن گونه که شايسته است، پرستش نمايد خداوند موهبتى بالاتر از آرزوها و فراتر از آن چه او را کفايت مى کند، بدو عنايت خواهد کرد.

٤. در پاسخ به پرسشى پيرامون ادب فرمود: ادب آن است که وقتى از خانه ات بيرون مى روى، با هرکس روبرو شوى او را برتر از خود بدانى.[46]

٥. امام حسين (عليه السلام) فرمود: اگر اموالت به حال تو سودمند بود از آن بهره برده اى، تو براى آن ماندگار نيستى و مال نيز براى تو ماندنى نيست. بنابراين، پيش از آن که خود طعمه آن شوى، از آن بهره بردارى نما و هزينه اش کن.[47]

منبع: کتاب پیشوایان هدایت 5 – سیدالشهداء، حضرت امام حسین مجتبى علیه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


 

[1]. موسوعة کلمات الحسین/ 743، به نقل از حیاة الامام الحسین 1/ 181.

[2]. همان/ 742 به نقل از اعلام الدین/ 298، این مضمون از امام علی (علیه السلام) نیز وارد شده است.

[3]. موسوعة الکلمات الامام الحسین/ 742 به نقل از حیاة الامام الحسین 1/ 181.

[4]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 742.

[5]. موسوعة کلمات الامام الحسین 803- 806 به نقل از اقبال الأعمال 339.

[6]. موسوعة کلمات الامام الحسین 551 به نقل از جامع الأخبار 48.

[7]. موسوعة کلمات الامام الحسین 551، به نقل از کافی 2/ 611، حدیث 3.

[8]. همان.

[9]. همان 561 به نقل از ینابیع الموده / 484.

[10]. همان/ 563 به نقل از حیاة الامام الحسین 2/ 234.

[11]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 564 به نقل از بحار الانوار 24/ 166.

[12]. همان/ 565 به نقل از بحار الانوار 23/ 251 حدیث 37.

[13]. همان/ 567 به نقل از محاسن 1/ 344 حدیث 11.

[14]. همان/ 569 به نقل از معادن الکلمة 2/ 51.

[15]. همان 827 به نقل از بحار الانوار 44/ 191.

[16]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 571 به نقل از کنز العمال 7/ 217.

[17]. موسوعة کلمات الامام الحسین / 571- 575 به نقل از مجمع الزوائد 8/ 274، معانی الأخبار/ 97.

[18]. همان/ 575، به نقل از الغدیر 8/ 248.

[19]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 578 به نقل از عیون اخبار الرضا 2/ 42.

[20]. همان به نقل از بحار الانوار 16/ 287.

[21]. همان به نقل از بحار الانوار 16/ 287.

[22]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 710 به نقل از مستدرک الوسائل 8/ 203 .

[23]. به موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام) مراجعه شود.

[24]. موسوعة کلمات الامام الحسین / 528 به نقل از امالی طوسی 1/ 82.

[25]. موسوعة کلمات الامام الحسین / 528 به نقل از نزهة الناظر و تنبیه الخاطر/ 85.

[26]. همان به نقل از مجمع الزوائد 9/ 21.

[27]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 586 به نقل از نزهة الناظر/ 85.

[28]. موسوعة کلمات الامام الحسین / 659 به نقل از ینابیع المودة/ 590.

[29]. موسوعة کلمات الامام الحسین / 659 به نقل از ینابیع المودة/ 590.

[30]. همان به نقل از عقد الدرر/ 134.

[31]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 661 به نقل از کمال الدین/ 317.

[32]. همان/ 662 به نقل از عقد الدرر/ 111.

[33]. همان/ 662 به نقل از عقد الدرر/ 111.

[34]. موسوعة کلمات الامام الحسین / 665 به نقل از کمال الدین/ 317.

[35]. همان/ 663 به نقل از عقد الدرر/ 288.

[36]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 533 به نقل از توحید/ 79.

[37]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 540 به نقل از علل الشرایع/ 9.

[38]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 540 به نقل از علل الشرایع/ 9.

[39]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 542 به نقل از تحف العقول/ 175.

[40]. همان/ 540 – 541، به نقل از معادن الحکمه 2/ 45.

[41]. البلد الامین کفعمی/ 24.

[42]. موسوعة کلمات الامام الحسین/ 793 – 806، به نقل از اقبال الاعمال/ 339.

[43]. امالی صدوق/ 167.

[44]. تحف العقول/ 175.

[45]. بحار الانوار 71/ 184.

[46]. دیوان الامام الحسین/ 199.

[47]. بحار الانوار 71/ 357.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *