من كيم حجّت حق واقف سرّ و علنم
من كيم وجه خدا آينهي ذوالمننم
من كيم شمع فروزنده هر انجمنم
من كيم چشم و چراغ نبي موتمنم
من كيم فاطمه را باغ گل ياسمنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
من كيم نخل اميد نبوي را ثمرم
من كيم بحر كمال علوي را گهرم
من كيم فاطمه را ميوه ي قلبم، پسرم
من كيم آنكه ز وصف همگان خوب ترم
من كيم آن كه نبي بوسه زده بر دهنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
من كيم آن كه سر دوش نبي جاي من است
جلوهي حسن خدا در رخ زيباي من است
سرمهي چشم ملك خاك كف پاي من است
دست تقدير خدا دست تواناي من است
هست چون شير خدا بازوي خيبر شكنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
نغمهي وحي سرودي به ثنا خواني من
ماهِ ماه رمضان صورت نوراني من
روزه داران همه در محفل مهماني من
جاي گلبوسه ي زهراست به پيشاني من
سومين نور و چهارم نفر از پنج تنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
مصطفي عاشق سروقد و بالاي من
جاودان دين وي از همّت والاي من است
آفرينش همه جا غرق تجلّاي من است
روح اين روزه ي سي روزه تولّاي من است
حج منم، قبله منم، حجر منم، كعبه منم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
مرغ شب منتظر زمزمه ي يا رب من
رمضان تشنه ولي تشنه ي لعل لب من
آسمان و شب و مه محو نماز شب من
بهترين خلق خدا مادر و جدّ و اب من
بلكه خود سيّد خوبان زمين و زمنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
من كيم آنكه ز اسرار خدا آگاهم
من كيم فاطمه اجلال و محمّد جاهم
من كيم در بغل شمس ولايت ما هم
من كيم زينت آغوش رسول الّلهم
من كيم آنكه بود وحي الهي سخنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
مظهر حسن خدا عزّ و جل كيست؟ منم
معني حيّ علي خير العمل كيست؟ منم
دومين آينه حسن ازل كيست؟ منم
فاتح و صف شكن جنگ جمل كيست؟ منم
كرده اعجاز علي بازوي دشمن شكنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
مهر من روز ازل واسطهي نعمت هاست
راه من راهنماي همهي ملت هاست
دست من رزق رسان همهي امّت هاست
صلح من زير بناي همهي نهضت هاست
كس نشد با خبر از ساختن و سوختنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
من كيم روح رياحين گلستان بهشت
من كيم خوب ترين لاله بستان بهشت
من كيم آنكه بود در نفسم جان بهشت
من كيم سيّد و مولاي جوانان بهشت
من بهشت نبي و فاطمه و بوالحسنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
حلم من دين خدا را به خدا احيا كرد
صبر من فتنه گران را همه جا رسوا كرد
آه من تير شد و در دل دشمن جا كرد
صلح من مشت معاويه ي دون را وا كرد
حق همين بود كه خود واقف سرّ و علنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
♦ ♦ ♦
من كه چون شمع شدم آب و امامت كردم
من كه در پاسخ دشنام كرامت كردم
من كه در شهر، غريبانه اقامت كردم
همه ديدند كه با صبر قيامت كردم
بشنويد از لب «ميثم» كه غريب وطنم
من كريم دو جهان يوسف زهرا حسنم
شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)