قرآن کریم در بیان اوصاف منافقان و تکذیب کنندگان رسالت پیامبر اکرم(ص)، پس از آن که از صفات عیب جویی، سخن چینى، مانع کار خیر بودن، تجاوز و گناه کاری آنان یاد می کند، در توصیفی برای این تبهکاران می فرماید: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ»؛[1] و پس از آن (همه صفات زشت) خشن، و سنگ دل و بی اصل و ریشه است.
در این آیه دو صفت دیگر از اوصاف منافقان بیان شده است:
1 – «عتل»: عتل به کسى می گویند که بسیار غذا می خورد، و همه چیز را به سوى خود می کشد، و دیگران را از آن باز می دارد.[2] البته در تفسیری از امام صادق(ع) نقل شده است که مراد از «عتل» در این آیه به معناى فردی است که بسیار کفران نعمت می کند.[3]
2 – «زنیم»: زنیم از ریشه «زنم» است که واژه «زنمه» نیز از همان ریشه می باشد. زنمه به قسمتى از گوش گوسفند می گویند که آویزان است، گویى جزء گوش نیست و تنها به آن آویزان است. و مراد از «زنیم» در این آیه، فردی است که اصل و نسب روشنى ندارد، و او را به قومى نسبت می دهند، در حالى که از آنها نیست؛[4] یعنی زنا زاده ای که منسوب به قومى است که در نسب واقعاً از آنها نیست.[5]
شعبى می گوید: «زنیم» کسى است که به بدى و شرارت شهرت داشته و هرگاه از شرّ و بدى یاد شود، مردم ناخودآگاه او را به یاد می آورند.[6]
امام على(ع) می فرماید: زنیم کسی است که ریشه و اصالت خانوادگى ندارد.[7]
از رسول خدا (ص) در معنای «عتل زنیم» سؤال شد، فرمود: «سیرى ناپذیر، بد خلق، پرخور، پرنوش و ستم گر است».[8]
بیشتر مفسران معتقدند که این آیه در شأن ولید بن مغیره[9] و یا أخنس بن شریق[10] نازل شده است.
نیز گفته شده است که از عبارت «بعد ذلک» که در این آیه موجود است، برداشت می شود که دو ویژگی اخیر(عتل) و (زنیم) از سایر رذائلى که برای منافقان و مخالفان پیامبر(ص) برشمرده شده، بدتر است.[11]
و ظاهراً این جمله اشاره به آن دارد که شخص مورد نظر، آن قدر داراى صفات خبیث است که دیگر جا ندارد در امر حق از او اطاعت شود: «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهین»،[12] و بر فرض هم که از آن خبائث صرف نظر شود، وى فردى تندخو، خشن و بی اصل و نسب است که اصلاً نباید در جوامع بشرى به مانند او اعتنا شود، و باید از هر جامعه اى طرد شود، و افراد جامعه نه به سخن او گوش دهند و نه در عملى پیرویش کنند.[13]
اما از طرفی به نظر می ر سد این صفات مقصود بالذات نباشند، بلکه در حقیقت کنایه هایى از صفاتى است که به اخلاق آدمى پیوستگى دارد. گواه این ادعا چیزى است که در خصوص ریشه کلمه و معنای آن در کتاب هاى لغت آمده است؛ لذا به نظر می رسد که این کلمه بسیارى از صفات شر و باطل را شامل می شود، و انسان در آن هنگام «عتل» است که انحراف او بسیار بزرگ بوده باشد و صفات بد یکدیگر را براى فرو فرستادن او به حضیض بدى و گناه کارى به مدد بخوانند، و همین امر است که سیاق قرآنى به آن اشاره کرده و «عتل» را از آخرین صفات خوانده و آشکار کرده است که پس از فراهم آمدن بسیارى از صفات بد در انسان پدید می آید: «بعد ذلک».[14]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[1]. قلم، 13.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 546، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[3]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 380، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[4]. المفردات فی غریب القرآن، ص 383.
[5]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 10، ص 502، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 30، ص 605، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 502.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 29، ص 71، بیروت، مؤسسه التاریخ، چاپ اول، بی تا.
[11]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 15، ص 31، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[12]. قلم، 10.
[13]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص: 372 قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[14]. ر. ک: مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج 16، ص 224- 225، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1377ش.