اینكه آدم بخواهد جمع بین دنیا و آخرت كند، یعنی هم نماز بخواند، هم دین داشته باشد; نه با یزید بجنگد نه با سیدالشّهدا(ع); و اراده جمع بین اینها داشته باشد، موجب شد قدم به قدم آمدند به لشكر نخیله! آمدند با این نیت كه انشاءالله صلح میشود! بعد هم گفتند: برویم كربلا انشاءالله اتفاقی نمیافتد! كم كم كار به جایی رسید كه از همدیگر سبقت میگرفتند مبادا از غنیمت عقب بمانند و مبادا پیش ابن زیاد بگویند: این افراد كوتاهی كردند! غافل از اینكه: تنها ماندن سیدالشّهدا(ع)، خود بزرگترین جرم است، لازم نیست با ایشان بجنگیم. همین كه دو صف ایجاد شد (صف سیدالشّهدا(ع) و صف یزید)، باید به هر قیمتی شده در صف سیدالشّهدا(ع) باشیم نه در صف ابن زیاد، ولو آخر كار صلح شود. اینكه انسان خیال كند اگر كار به كشتار و ریختن خون سیدالشّهدا(ع) نرسد، در لشكر ابن زیاد بودن جرم نیست، از نقطه ضعفهای اساسی است. عدهای بر این فكر بودند كه میشود مسلمان بود ولو زیر چتر ابن زیاد!