مقدمه
در خطبه شریف غدیر به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) توجه خاصی شده است و در سه فراز خطابه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرمودهاند. در فراز اول می فرمایند:
« مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أدْبارِها… مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَاللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ ، الَّذِی یأْخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا.»[1]
در این قسمت، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در امیرالمؤمنین علیه السلام و امامانِ از نسل ایشان تا مهدی موعود علیه السلام جاری و ساری میدانند و آن بزرگوار را گیرندة تمام حقالله و حق اهل بیت علیه السلام ـ که به آنها ظلم شده است ـ معرفی میکنند.
فراز دوم از گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ـ که اصل نگارش ما را دربر میگیرد ـ بهصورت مستقل به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) و بیان ویژگی های آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آنجا میتوان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشداردهندة «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فرامی خوانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوستة نبوت و امامت را مطرح نموده و یادآور میشوند که سررشتة این نظم، در دست علی علیه السلام است و پایانبخش این روند، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) خواهد بود:
« مَعاشِرَالنّاسِ، ألا وَإنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى،… ألا إنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِى»[2]
پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم مینمایند که به آنها خواهیم پرداخت.
سومین فراز، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که میفرمایند:
« فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیعَةَ مِنْكُمْ وَالصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِاللهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یوْمٍ یلْقَى اللهَ الَّذى یقَدِّرُ وَ یقْضی».[3]
« مأمورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آنچه از سوی خداوند درباره علی امیرالمؤمنین علیه السلام آوردهام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی علیه السلام است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت)».
نقطه اوج خطبة غدیر ـ که از افتخارات شیعه به شمار میآید ـ این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ، آیندة جهان را بهصورت تابلوی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کردهاند (همین فراز دوم). البته در سه جای دیگر هم (دو بار در قسمت ششم و یک بار در قسمت دهم خطابه) درباره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) مطالبی را گفته اند؛ ولی قسمتی که دارای حساسیت است ـ و اگر کنار هم چیده شود، حکومت، شخصیت، علم، عصمت و ولایت تکوینی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) روشن میشود ـ همین قسمت هشتم خطابة غدیر است. ما نیز در این نوشتار برآنیم تا ویژگیهای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را در خطبة غدیر ذیل همین فراز دوم درباره ایشان شرح دهیم تا ظرافتهای بیانی آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم درباره امام زمان علیه السلام بیش از پیش آشکار گردد.
شرح عبارات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره ویژگی های امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عبارت اول:
« أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی »
« آگاه باشید که القائم المهدی از ماست.»
در ابتدا نکاتی را درباره اعراب جمله فوق بیان میکنیم و آن اینکه ممکن است اعراب فوق درست باشد؛ یعنی «القائم المهدی»، خبر «انّ» و مرفوع باشد؛ اما قول صحیحتر آن است که بگوییم: «خاتم الائمة»، اسم «انّ» و «منّا» خبر آن باشد و «القائم المهدی» صفت برای «خاتم الائمة» باشد؛ یعنی منصوب بخوانیم. در این صورت ترجمة عبارت فوق به این شکل میشود: «آگاه باشید که خاتم الائمهای که قیامکننده و هدایتشده (یا هدایتکننده به امر پنهان) است از ماست». با این ترکیب، عبارت فوق، بار معنایی دیگری خواهد داشت و آن اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با بیان جمله به این شکل (یعنی با نصب «القائم المهدی») میخواهد فخر و مباهات کند که آن وجود مبارک از خاندان ایشان است.
نکتهای را درباره نحوة اسمگذاری اعراب بیان میکنیم به این ترتیب که اَعراب روی شخص سه نوع اسم میگذارند: اسمی که در بدو تولد بر روی او می گذارند، لقب و کنیه. کنیه معمولاً با توجه به ویژگیهای خاصی که آن شخص دارد یا با توجه اسم فرزند ارشد او انتخاب می شود؛ مثلاً وقتی در مورد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) میگویند «ابوصالح» به این معناست که آن بزرگوار در صالح بودن سرآمد است. اما لقب بهمعنای صفتی است که خودِ شخص دارد؛ مثلاً برخی از القاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) عبارتند از: طاهر، زکی، رضی، مهدی، هادی، قائم، مُؤَمَّل (یعنی کسی که مورد آرزوست) و … .
نکتة قابل توجه در فرق بین لقب و کنیه این است که وقتی کسی را با کنیهاش میخوانند، احترام و ارزشی والاتر برای آن شخص قائل شده اند که این بار معنایی در القاب کمتر است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این عبارت، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را با القاب «القائم» و «المهدی» خطاب کرده و ایشان و مشخصاتش را با این القاب برای مردم معرفی نموده است. این در حالی است که اسم و کنیه حضرت علیه السلام همان اسم و کنیة پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. در روایتی آمده است که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
«الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ كُنْیتُهُ كُنْیتِی»[4]
« اسمش اسم من است (یعنی همان اسم خاص) و کنیهاش هم، کنیه من است (یعنی ابوالقاسم).»
نکته دیگر اینکه غیر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، سایر ائمه علیه السلام نیز به تبعیت از آن حضرت، هرگز حضرت حجت علیه السلام را با نام اصلی خود نخواندهاند و پیوسته ایشان را با القاب و کنیهها یاد کردهاند. در روایات گوناگونی از نام بردن آن حضرت نهی شده و دلیل خاصی برای این دستور بیان نشده است؛ مثلاً:
« عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنِ الْمَهْدِی. قَالَ یا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمَهْدِی مَا اسْمُهُ؟ قَالَ أَمَّا اسْمُهُ فَلَا، إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهِدَ إِلَی أَنْ لَا أُحَدِّثَ بِاسْمِهِ حَتَّى یبْعَثَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَل».[5]
یا این عبارت از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) که در یکی از توقیعات آمده است:
« مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمَّانِی فِی مَحْفِلٍ مِنَ النَّاس». [6]
البته از برخی روایات بهطور غیرمستقیم میتوان فهمید مراد از این عمل ائمه علیه السلام ـ که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را با القاب و کنیهها خطاب میکردند ـ چه بوده است. مثلاً وقتی او را «قائم» میخوانند، ویژگی حضرت در قیام و زنده کردن دین از یاد رفتة اسلام ـ پس از غیبت طولانی ـ به ذهن متبادر میشود؛ قیامی که در آن از قاتلین کربلا و از همه ظالمان عالم انتقام خواهد گرفت:
« عَنِ الثُّمَالِی قَالَ: سَأَلْتُ الْبَاقِرَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أَ لَسْتُمْ كُلُّكُمْ قَائِمِینَ بِالْحَقِّ؟ قَالَ: بَلَى. قُلْتُ: فَلِمَ سُمِّی الْقَائِمُ قَائِماً؟ قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیدَنَا أَتَغْفَلُعَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَكَ وَ ابْنَ صَفْوَتِكَ وَ خِیرَتَكَ مِنْ خَلْقِكَ؟ فَأَوْحَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِمْ: قَرُّوا مَلَائِكَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ كَشَفَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ علیه السلام لِلْمَلَائِكَةِ فَسَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ بِذَلِكَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یصَلِّی فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ الْقَائِمِ: أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ».
« (ابوحمزه) ثمالی میگوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم: مگر همه شما قیام به حق نمیکنید؟ کار شما مگر حق نیست؟ مگر برای به اصطلاح اثاره حق و ترویج حق بهپا نمیخیزید؟ پس چرا به قائم گفتند قائم؟ حضرت فرمودند: موقعی که جدّم حسین ـ که درود خدا بر او باد ـ کشته شد، فرشتگان در درگاه خدا به شیون و زاری گریه کردند و گفتند: ای پروردگار و مولای ما! رها میکنی کسانی را که برگزیده تو از میان خلقت را کشتند؟ پس خداوند به فرشتگان وحی کرد که: ای فرشتگان در جای خود آرام گیرید. قسم به عزت و جلال خودم، از تمام آنها انتقام خواهم گرفت ولو بعد از مدتی باشد. عجله نکنید. سپس خدا پرده را برداشت و ائمه از نسل امام حسین علیه السلام را نشان داد. فرشتگان خوشحال شدند و فرزندان امام حسین علیه السلام را دیدند ، که نُه نفر بودند (همه نشسته بودند ولی) یک نفر ایستاده و مشغول نماز بود. خداوند فرمود: به وسیلة آن کسی که درحال قیام و مشغول نماز است، از آنها انتقام خواهم گرفت».[7]
دلیل اینکه آن حضرت به «مهدی» ملقب شدهاند، این است که ایشان از جانب پرورگار هدایت شده و در دامان و ساحت قدس ربوی تربیت و هدایت یافته است. البته معنای دیگری نیز دارد که آن عبارت است از هدایتکنندة به امر پنهان. به همین شکل است سایر القاب و کنیههای ایشان که شرح و بسط هر کدام در مورد وجود مقدس آن بزرگوار در اینجا برای ما مقدور نیست.
اما در مورد عبارت بیانشده توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روز غدیر باید گفت که در آن روز گویی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میخواست بفرماید: آگاه باشید ای مردم! من امروز اتمام حجت کردم و ائمة راستین و حقیقی شما را که علی و اهل بیتش علیه السلام هستند، به شما معرفی کردم و نام آنها را برای شما بردم. حال اگر بنابر هر دلیلی از صراط اهل بیت علیهم السلام من منحرف شدید و تن به ولایت کس دیگری دادید و مسیر اسلام را منحرف کردید، بدانید که در نهایت مردی از اهل بیت علیهم السلام من خواهد آمد که از جانب خدای تعالی هدایت شده است و هیچ اشکال و نقصی در او نیست و قیام میکند تا دین و سنت حقیقی اسلام را زنده نماید.
عبارت دوم:
« أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین»
« بدانید که اوست غلبه کننده برهمه ادیان.»
در تشریح این جمله باید نکاتی را در ابتدا بیان کنیم؛ اولاً فرق است بین دین و دینداری؛ دین یک ارزش است و دینداری ارزشمند. مانند رابطة بین ایمان و مؤمن که ایمان ارزش است و مؤمن ارزشمند. در مورد ائمه علیهم السلام بحثی وجود دارد که ائمه علیهم السلام ارزش هستند یا ارزشمند؟ ایمان هستند یا مؤمن؟ عدلاند یا عادل؟ علم اند یا عالم؟ انتقام اند یا منتقم؟ رأفت اند یا رئوف؟
در اینباره باید بگوییم که انسانها غیر از ارزشها هستند. انسانها باید ارزشها را کسب کنند تا دارای آن ارزشها بشوند. لذا اگر در مورد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بپرسند که ایشان دین است یا دیندار؟ عدل است یا عادل؟ پاسخ این است که ایشان دیندار و عادل است و در نهایت میگوییم ایشان ارزشمند است. در اصطلاح ادبیات میگویند: «ذات ثبت له صفة»؛ یعنی ذاتی که صفت و ارزشی برایش ثابت شده است که در این صورت عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین» اینگونه معنا میشود: «الا ان دینه ظاهر علی الدین»؛ یعنی دین او یا دین به سبب او بر همه ادیان غالب است.
نکته دیگر درباره این عبارت این است که پیامبر ص فرمودهاند: «شخصِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بر ادیان غالب است». در بیان معنای آن یک توجیه این است که بگوییم او غالب بر ادیان است؛ یعنی او دین را غلبه میدهد بر تمام ادیان. در مورد ائمه طاهرین علیه السلام هر دو تعبیر (یکی اینکه بگوییم آن بزرگواران دین هستند و دیگر اینکه بگوییم دیندار هستند) وجود دارد؛ یعنی وقتی قرآن میفرماید:
( إِنَّما یخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء)) [8]
(آرى) حقیقت چنین است؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند.))
میگویند منظور از «العلماء» یعنی ائمه علیهم السلام ؛ یعنی اینها دانشمند هستند. از طرفی در زیارت آل یاسین میخوانیم:
« السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب»
« سلام بر تو ای دانش ریخته شده از آبشار توحید و خداشناسی.»
پس اطلاق علم، بر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) شده است. همچنین میگوییم:
« اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِی أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمِّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ احْفُفْهُ بِمَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَیدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یا رَبَّ الْعَالَمِینَ»[9]
« خداوندا درود فرست بر ولی امر خودت که قائم و آرزو و عدلِ مورد انتظار است (پس ایشان را) با ملائکه مقربین (درگاهت) بپوشان و با روح القدس یاری اش کن ای پروردگار جهانیان».
پس به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) گفته میشود عدل؛ نه عادل. در ادبیات عرب هم به این گونه استعمال، مبالغه از باب «زیدٌ عدلٌ» میگویند، یعنی کسی که یک صفتی را زیاد دارد، دیگر نمیگویند «زیدٌ عادلٌ» (یعنی مشتق را بر اسم ذات حمل نمیکنند؛ بلکه خود مصدر را بر آن حمل میکنند) در نتیجه میگویند: «زیدٌ عدلٌ، زیدٌ رحمة، زیدٌ علمٌ». لذا در اینجا که گفته «انه الظاهر علی الدین»؛ یعنی خودِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بر ادیان چیره است؛ وقتی هم خودِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دین باشد پس جدّ ایشان ـ یعنی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم ـ نیز دین خواهد بود.
لذا در اینجا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میخواهد بگوید: آگاه باشید که خود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دین و آیین من است و شخصِ اوست که غالب بر ادیان است و یا اینکه میخواهد بگوید که دین امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بر همه ادیان غالب است. پس آگاه باشید که اگر از راه ولایت اهل بیتعلیهم السلام بیرون رفتید در نهایت او خواهد آمد، مؤاخذه خواهید شد و به ناچار باید به دین او بگروید.
معنای دیگری که میتوان برای این عبارت در نظر گرفت، این است که بگوییم «الدین» یعنی دین اسلام. «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ» یعنی او راهنمای دین است. ایشان راهنمای کلِ دینِ اسلام و غالب بر دین هستند. اگر بخواهیم دین را تعریف کنیم باید بگوییم که دین چتری دارد که بالای آن وجود مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) قراردارد. یعنی دین دراینجا به معنای ادیان نبوده و به معنای دین اسلام است. یعنی او غالب و حاکم و چیره بر کل دین اسلام است.
اینکه می گوییم دین اسلام نقطه بلندش وجود مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است، یعنی او ولی الله است و اتصال و پیوند بلا واسطه با الله دارد. چون معنای ولی و ولایت، قرب بدون حجاب است. حجاب ممکن است گناه، غفلت و یا حتی نور باشد که بین انبیا و خداوند حجب نوری نیز وجود دارد. درنتیجه «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ» یعنی کل دین، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است و در رأس مخروطِ دین قرار دارد و اگر او را نگاه کنیم، همه دین را داریم، لذا در روایات وارد شده است که اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول کند و بپذیرد، همه چیز را قبول کرده، و وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول نکند، همه چیز را منکر شده است، این امر بدان سبب است که کل دین عبارتست از وجود مقدس ائمه طاهرینعلیهم السلام .
« عن أبی حمزة الثمالی، قال قال لنا علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام أی البقاع أفضل. فقلت الله و رسوله و ابن رسوله أعلم. فقال إن أفضل البقاع ما بین الركن و المقام، و لو أن رجلا عمر ما عمر نوح فی قومه ألف سنة إلا خمسین عاما، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلك الموضع، ثم لقی الله بغیر ولایتنا ، لم ینفعه ذلك شیئا».[10]
پس «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ» نقطه اوج آن «ألَا إِنَّ خَاتَمَ الْأئِمَّة مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی» است؛ یعنی در سه واژه تمام مختصات امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) و حکومت جهانی او که همه انبیا به آن وعده دادهاند، آمده که «خاتم الائمه»: یعنی وارت کل انبیاء است. «القائم» یعنی قیامکنندة خالص؛ یعنی برای همه چیز قیام میکند: وضع دینی، اجتماعی، اقتصادی و…که تمام این معانی در القائم مندرج هست . «المهدی» هم یعنی هدایت شده از جانب خدا.
به نظرمیرسد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم احتمالا در ذکر سه عنوان : «خاتم الائمه» ، «قائم» و «مهدی» نکته «الأَهَم فالأَهَم» را رعایت نموده است. یعنی به این صورت که اول مهم ترین بعد مهمتر و بعد مهم، به تدریج پایین میآید و ادامه میدهد. روش نگارش کتب حدیثی هم توسط بزرگانی همچون کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار به همین صورت بوده است.
آیات مربوط به بحث
در قرآن کریم سه آیه در تأیید جمله «الا انه الظاهر علی الدین» آمده است که عبارتند از:
( هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ )) [11]
در تفاسیر متعددی آمده است که آیة فوق درباره قائم آل محمد علیه السلام نازل شده است.[12]
( هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللهِ شَهیداً؛ )) [13]
البته غیر از این این آیات و روایات ذیل آنها، روایات گوناگونی از جانب ائمه اطهارعلیهم السلام صادر شدهاند که مضمون و معنای عبارت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را در روز غدیر معنا و تأیید می کنند.
عبارات سوم و چهارم:
« أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ»
« آگاه باشید که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) انتقام گیرنده از ستمکاران است».
« أَلَا إِنَّهُ فَاتِحُ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا»
« آگاه باشید که او فاتح دژها و منهدم کننده ی آنهاست.»
این فراز از ویژگی های آن حضرت، نشاندهندة آن است که دنیای قبل از ظهور ایشان، دارای ویژگی های خاصی است که سبب شده است تا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن بزرگوار را اینگونه و با این صفاتِ با اقتدار و هولانگیز معرفی نمایند. البته همه اینها درست است؛ زیرا اخبار فراوانی از عامه و خاصه به ما رسیده است که نمایانگر این است که دنیای قبل از ظهور ایشان، جولانگاه ظالمان، مشرکین و بیدینان است؛ کسانی که با در دست داشتن قدرت، پیوسته در حال ظلم و خیره سری در دنیا هستند. لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آن بزرگوار را این گونه با صلابت و هیبت معرفی می نماید. هیچ دین و آیینی، منجی مورد نظر خود را اینگونه معرفی نکرده است و به دلیل همین صلابت و بزرگی در وجود ایشان است که سبب شده تا توجه بسیاری از پیروان سایر ادیان را به خود جلب کند.
از طرف دیگر این ویژگی، خود، نوعی دلگرمی است به شیعیان آن حضرت و مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شدهاند و به آنها روح امید و زندگی را تزریق میکند؛ لذا اعتقاد به چنین منجیای، سرآغاز حیاتی امیدبخش در جامعه اسلامی و حتی سایر جوامع است که این روند رو به افزایش ظلم و ستم در جهان، بالاخره در نقطهای متوقف خواهد شد و آن منجی با در هم کوفتن صلابت ظالمین و مشرکین و بی دینان، آرامش و عدل و داد جهانی را به ارمغان خواهد آورد.
البته فراموش نشود که روایات گوناگونی وجود دارد که نشان میدهند وقتی آن حضرت ظهور می کنند، آنچنان با صلابت و هیبت هستند که در دل مردم ایجاد رعب و وحشت میکنند. از جمله این روایت:
« عن محمد بن مسلم الثقفی قال سمعت أبا جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام یقول القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوى له الأرض و تظهر له الكنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله عز و جل به دینه على الدین كله و لو كره المشركون …» .[14]
عبارت پنجم:
« أَلَا إِنَّهُ غالب كُلِّ قَبِیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك و هادیها»
« آگاه باشید که او غلبه کننده بر تمامی قبیله های اهل شرک و هدایت کنندهی آنهاست.»
در این عبارت دو نکته، مهم و قابل توجه به نظر میرسند: یکی اینکه در این عبارت دو ویژگی متناقض را در امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) معرفی میکند که یکی از آنها غالب بودن و دیگری هادی بودن برای دسته مغلوب است. باید توجه داشت که بسیاری از افراد غالب و پیروز، ویژگی هادی بودن را ندارند؛ یعنی خیلی از افراد نمیتوانند همه صفات متضاد و متناقض را با هم و در آنِ واحد در وجودشان داشته باشند، ولی ائمه علیهم السلام دارای این نوع ویژگیها هستند. مثلاً امام علی علیه السلام هم یک جنگجوی شجاعِ به تمام معناست و هم وقتی بچه یتیمی را میبیند، تمام پشتش به لرزه درمیآید و گریه میکند. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هم جامع این دو صفت متضاد است؛ یکی «غالب كُلِّ قَبِیلَة»، و دیگری «هادیها» است. یعنی ضمن اینکه غلبه دارد، ولی با قهر و غلبه آنها را از بین نمیبرد؛ بلکه هدایت میکند. از همین جمله فهمیده میشود که وقتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ظهور می کند، تمام وجودش زور و غضب نیست. لذا در برخی از روایات داریم که حضرت در زمان ظهورش جنگ و خونریزی زیادی خواهد داشت.[15] اما از طرف دیگر روایتهایی داریم که حضرت ابتدا اتمام حجت میکنند؛ مثل آن روایاتی که میگویند امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در لحظة آغازین ظهور از جانب کعبه ندا میدهد که مردم بهسوی حق بیایند که محتمل همین مضمون هستند.[16]
در زیارت آل یاسین میخوانیم: «السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعه» که صفت «واسعه» در مورد ائمه دیگر نیست؛ ولی در مورد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بهکار رفته است و این یعنی رحمتشان فراگیر است و معلوم می شود چیزی که غلبه دارد، رحمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است تا انتقام و از بین بردن مشرکان؛ چون ائمه مُظهِر ومَظهَر تمامنمای صفات جمال و جلال خداوند هستند و یکی از صفات جمال خداوند این است: «یا من سبقت رحمتُه غضبَه»؛ یعنی ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. با این بیان که در مورد خداوند اصل بر این است که رحمت کند ولی به خاطر دوام امواج خروشان رحمت، غضب نیز میکند. غضب خداوند به خاطر این است که مزاحمین رحمت را کنار بزند، تا رحمت ادامه پیدا کند. لذا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هم میآید تا موانع انتشار رحمتش را برچیند و این موانع چیزی جز مشرکان و ملحدان نیستند.
نکته بعدی در مورد این عبارت این است که اهل شرک در مقابل اهل توحید قرار گرفته است. توحید و شرک نیز با هم متناقض هستند؛ یعنی انسانها یا مشرک اند یا موحد. البته قابل توجه است که توجه به توحید و خداپرستی و یگانهپرستی در فطرت مردم است و مردم از آن موقع که آفریده شده اند، به دنبال تحقق کامل این فطرت در عالم بیرون هستند. این موضوع در عالم بشریت فقط به وسیله موعود امم و ادیان، حضرت مهدی علیه السلام انجام شود و این را قرآن نیز وعده داده است:
( وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِكُونَ بی شَیئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون.))[17]
و اساساً این مسئله، هدفِ آمدنِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است. در روایات داریم که وقتی ایشان ظهور میکنند، در تمام نقاط زمین ندای پذیرش اسلام بلند خواهد شد. به عنوان نمونه در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:
«( وَلَهُ أسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً)) قَالَ: إذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یبْقَى أرْضٌ إلَّا نُودِی فِیهَا شَهَادَةُ أنْ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ».[18]
و در آیه دیگری از قرآن داریم که زمین را بندگان صالح خداوند به ارث میبرند و صاحب میشوند:
(وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُون )) [19]
و عباد صالح کسانی هستند که موحد و پرچمدار توحید هستند. از طرفی مهمترین ویژگی اصحاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) موحد بودن ایشان است.
لذا به این نکته مهم می رسیم که عبارت «الا انه غالب کل قبیللآ من اهل الشرک» در واقع برگردان و ترجمه آیة ( وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأرْضِ … ))[20] یا آیة ( وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ )) [21] است. نکته مهم دیگری که از این مقدمات بهدست میآید این است که دغدغة اصلی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) این است که مردم، موحد و یکتا پرست شوند؛ زیرا اصل و اساس رکن جامعه جهانی، توحید است و تا این مهم تحقق نیابد، نمیتوان جامعه اسلامی جهانی را تشکیل داد. لذا ایشان در حین اینکه غالب و پیروز است، مشرکین را نیز به راه راست و یکتاپرستی دعوت میکند.
عبارت ششم:
« ألَا إِنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیاءِ الله»
« آگاه باشید او، به دست آورنده خون همهی دوستان خداست.»
«مدرک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است بهمعنای «خونخواه» بگیریم و خونخواه یعنی «ولی دم»؛ این عبارت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را ولی دم اولیای الاهی معرفی میکند.
واژه «ثار» چند معنا دارد: یکی به معنای انقلاب و برانگیختن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگیخته میشود و برمیانگیزاند. در زیارت عاشورا داریم که: « السلام علیک یا ثار الله وابن ثاره». این جا هم هر دو معنا هست که یک معنای آن، این است که تو خون خدا هستی. یعنی آنقدر خونت در راه خدا ریخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسین علیه السلام ) خون خدا بود و یا آنقدر خون تو به خون خدا پیوند خورده است که ثارالله هستی. معنای دیگرش این است که تو کسی هستی که خدا خونخواه و ولی دم تو است. اما در عبارت « ألَا إنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیاءِ الله»، ثار به معنای خون است نه خونخواه؛ چون قبل از ثار «کُل» آمده است؛ یعنی او ولی دم همه خونهای اولیا و دوستان خداست.
از طرفی بهکار رفتن کلمه «کل» نشان دهندة این است که ایشان خونخواه خون های تمام اولیای الاهی از ابتدای تاریخ تا انتهای آن است. اما در اینجا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی میخواهد خونخواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفتهاند؟
در پاسخ به این سؤال می گوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی ظهور می کنند بعضی از قاتلان انبیاء و ائمه علیهم السلام را زنده می کنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت.[22] از طرف دیگر در قرآن آیه ای وجود دارد که نشان می دهد خداوند به ولی دم و خون خواه، قدرت و اختیاراتی را داده است:
( وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا.))[23]
سلطنت و قدرت ولی دم میتواند یا با قصاص باشد یا با دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آنجایی که اصل قصاص فطری است (یعنی ولی دم تا خونخواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام ـ از قرون کهن تا به حال ـ وجود داشته است. در حکومت حقه امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) که موعود و منتظَر همه ادیان الهی است، مسائل فطری بهعنوان مکمل مسائل حکومتی هستند. لذا در زمان امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) همه ادیان و همه گروه ها ـ حتی گروههای ماتریالیستی و لائیک براساس ویژگی ها و فطرت انسانی شان ـ منتظر حکومت عادله یا مدینه فاضله هستند و در این حکومت همه چیز باید سر جای خودش باشد؛ زیرا عدل یعنی (وضع کل شی فی موضعه) یا ( اعطاء کل شی حقه)، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و یا اینکه به هر صاحب حقی حقش را بدهیم.
در روایت داریم که «انه کان منصورا» امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است[24] و یکی از القاب آن حضرت است. منصور به این دلیل از القاب آن حضرت است که در خونخواهی از قاتلان اولیاءالله،[25] از طرف فرشتگان یاری شده و تأیید میشود. لذا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الاهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد.
عبارت هفتم:
« أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ»
« آگاه باشید که او یاور دین خداست.»
این عبارت در واقع تکمیلکنندة عبارت «ألَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین» است. در این عبارت مراد از دین خدا «اسلام» است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در همین خطبه غدیر به این موضوع اشاره کرده است: ( إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ)).[26]
ما می دانیم که تمام انبیاء و ائمه علیهم السلام ، یار دین خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم میشود ذکر این خصوصیت برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) به گونه ای است که با دیگران فرق دارد و فرقش این است که نصرت واقعی دین خدا وقتی است که کلیه آثار شرک از دنیا برداشته شده و دین خدا بر تمامی زمین گسترده شود و آیات خدا تحقق یابد:
(هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ.)) [27]
و روایات متعددی داریم که مصداق این آیات، قائم آل محمد، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است. با توجه به عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین»، عبارت «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ الله» به این معناست که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) تمام اسلام را در جهان پیاده میکند و دین خدا را در تمامی گسترة زمین با ابلاغ و اجرا یاری میکند؛ لذا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم وظیفة ابلاغ و هم وظیفة اجرا دارند.
یکی از ویژگی های قابل ذکر یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) این است که آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند و تمام تلاش خود را به کار بندند تا با یاری دین خدا زمینه ظهور آن حضرت را فراهم آوردند.
عبارت هشتم:
« أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِیق»
« بدانید او از دریایی عمیق بهره می گیرد.»
«بحر عمیق» یعنی دریای ژرف و «غرفه» یعنی پیمانه. اتاق را هم غرفه میگویند؛ زیرا به معنای جایی محدود است. «غراف» صیغه مبالغه است؛ یعنی بسیار پیمانه برمیدارد؛ به این معنا که متصل به دریای ژرف است.
در اصطلاح روایات و ادبیات عرب و غیرعرب، دریا به معنی دانش است. البته دریا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبیه میکنند؛ مثلاً میگویند: دریای عطوفت، دریای رحمت، دریای فضل، دریای جود، دریای عدل و … . ولی اصل دریا که آب زلال است به معنای علم و دانش بهکار رفته است. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش ائمه علیهم السلام گرفته اند:[28] (فَمَنْ یأْتیكُمْ بِماءٍ مَعینٍ))؛[29] یعنی چه کسی آب گوارا برایتان خواهد آورد؟ لذا «إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در کنار دریای رحمت، دریای دانش و دریای رأفت و عطوفت الهی قرار گرفته است و همه اینها پایانناپذیر است؛ زیرا به دریای لایزال الهی متصل است. از طرفی وظیفة ما نیز این است که به آن دریا و سرچشمه متصل باشیم. در قرآن کریم خداوند میفرماید:
(یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون))[30]
امام باقر علیه السلام در ذیل این آیه میفرمایند: «و رابطوا إمامكم المنتظر».[31] این یعنی ارتباط ما با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) باید یک ارتباط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان مسلمان زندگی میکند، می میرد و محشور میشود. اینکه گفتهاند روح همه عبادات و اعمال، وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است، یا «بالإمام تمام الصلاة و الزكاة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحكام…»،[32] بهخاطر این است که اگر این ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بین میرود.
لذا «أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از بحر عمیق غرفه برمیدارد و پیمانه پیمانه از آن استفاده میکند. همانطور که گفتیم غراف، صیغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) وقتی حکومت جهانی را تشکیل میدهد، یک دستش در دریای عمیق و یک دستش در اجرای قوانین در جهان است و این نشان میدهد که آن حضرت به دریای ژرف نامتناهی وصل است. دارایی وسرمایه وسیع دنیوی و اخروی را در اختیار دارد. البته به این معنا نیست که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علمش از پیغمبر بیشتر است؛ بلکه یعنی پیغمبر علومی داشته که نمیتوانسته است در آن زمان ابراز کند و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آنها را ابراز میکند. در تأیید این مطلب روایتی از امام صادق علیه السلام وجود دارد که میفرمایند:
«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیوْمِ غَیرَ الْحَرْفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إلَیهَا الْحَرْفَینِ حَتَّى یبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً»[33]
« همه علم و دانش بیست و هفت حرف (باب) است پس همه آنهایی که از آدم تا خاتم و از خاتم، تا امام زمانعلیهم السلام آوردهاند دو حرف است که وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ظهور میکند، آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج میکند و با ضمیمه کردن آن دو حرف ـ که تا قبل از ظهور خارج شده بود ـ آن بیست و هفت حرف از را در بین مردم منتشر میکند.»
البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم خداشناسی و توجه به خدا و مبادی و مبدأ و معاد جهان است.
عبارت نهم:
«أَلا إِنَّهُ یسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ»
«آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی به اندازة ارزش او و به هر نادان و بیارزشی به اندازة نادانی اش نیکی کند.»
در برخی از نسخهها بهجای «یسم»، واژه «قسیم»[34] آمده است. واژه «یسم» از ریشه (وسم ـ یسم ـ وسماً) است و بهمعنای علامت و نشانهگذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در «بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذی فضل» و «ذی جهل» برمی گردد و امام زمان است که به هر دو قسم از گروههای فاضل و جاهل اعطا میکند.
در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژه های «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر میپردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق میکنند، ولی طبق قاعده اشتقاق در زبان عربی که میگوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آنها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» در مورد این دو کلمه هم این قاعده جاری میشود؛ یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترک اند، قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در زمان ظهور خود، به انسانهای فاضل، به اندازه ارزش آنها و به انسانهای جاهل به قدر خودِ آنها اعطاء می کند.
در بیان عبارت «یسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ» باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که میفرماید: (وَ یؤْتِ كُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَه)؛[35] ( به هر صاحب فضیلتى، به مقدار فضیلتش ببخشد.) از اینجا میتوان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آنها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی(ره) در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان می کند که خلاصه اش به قرار زیر است:
«مراد از «ذی فضل» در این آیه شریفه کسانی هستند كه صفات و اعمالى بهتر و بیشتر از دیگران دارند. … نکته دیگر اعتناء به فضل هر صاحب فضل است. … و خلاصه کلام این است که هر كسى را در جایى كه لایق آن است قرار مىدهد، نه اینكه فاضل و مفضول در دیندارى را، به یك چوب براند، و خصوصیات افراد را نادیده بگیرد و بر روى درجات و منازلى كه اعمال و مساعى اجتماعى دارند، خط بطلان بكشد، و چنان نیست كه در آن سراى، حال افراد زحمتكشِ با نشاط و افراد تنبل و كسل یكسان باشد.»[36]
لذا با توجه به این توضیحات بیان میداریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا می کند، علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ مثل این روایت:
«عَنْ أبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : وَ یؤْتِ كُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ هُوَ عَلِی بْنُ أَبِیطَالِبٍ علیه السلام »[37]
لذا اگر امام علی علیه السلام اعطا کننده فضل است، پس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این گونه معرفی کرده، اعطا کننده فضل خواهد بود و این فضل را با توجه به درجه اتصاف افراد به صفات حسنه اعطا می کند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شأنشان است، قرار می دهد و نیز به افرادی که در درجه پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند ـ و خطاب به جهال شده اند ـ به اندازه خودشان اعطا می کند.
نکته دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام، احتمالاً آن اعطا شده، همان علومی باشد که در زمان ظهور ایشان به اتمام و اکمال می رسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمی شود؟ که در جواب باید گفت: درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و این ها هستند که اهل علم اند؛ زیرا علم است که مایه فضیلت می باشد؛ لذا «ذی فضل» یعنی «ذی علم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرارا داده اند مثل آنچه که از امام علی علیه السلام آمده است: «غآیه الفضائل العلم» و «رأس الفضائل العلم»[38]، که امام زمان علیه السلام قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست، به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود.
عبارت دهم:
« أَلَا إِنَّهُ خِیرَةُ اللهِ وَ مُخْتَارُه»
« بدانید او خیرة الله است، مختارالله است.»
خیرة (مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از یک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم می باشند. لغت «خیر» یعنی بهتر و برتر، و «خیر»، «أخیر» بوده است که بر اثر، کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خیر» شده است که به معنای «با فضیلت» هم بکار میرود. لذا «ألَا إِنَّهُ خِیرَةُ اللهِ وَ مُخْتَارُه» یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) توسط خدا انتخاب شده و بهترین است.
پیشینه خلقتی انسان به سه عالم بازمی گردد. عالم نور، عالم روح، عالم جسم؛ یعنی ما دارای سه بُعد در طولِ هم هستیم: بعد جسمانی، بعد روحانی و بعد نورانی که این سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس ائمه طاهرینعلیهم السلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را از همه جهات انتخاب کرده و برگزیده و برتر قرار داده است. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) خِیرَة الله است؛ یعنی از جمیع جهات از جانب خدا برگزیده شده است و این یعنی جسم و روح و نور او برگزیده است. در اینباره روایتی نیز وارد شده است:
أنَّكُمْ صَفْوَةُ اللهِ مِنْ خَلْقِه؛[39]
البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلت ها در وجود ائمه علیهم السلام اکتسابی هستند یعنی خداوند ائمه علیهم السلام را در یک مرحله ای قرار داده است و درجات بالاتر را خودشان کسب کرده اند.
نکته بعدی که قابل توجه می باشد، این است که آیا این ائمه علیهم السلام که برگزیده شدهاند، قابل اقتدا هستند یا نه؟ در پاسخ به این سؤال می گوییم که: یکی از وجوه امامت ائمه علیهم السلام این است که قابل اقتدا، الگو و پیشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال پیغمبران و امامان را از بشر آفریده است. اما چرا از بشر آفریده است؟ به این دلیل که بتوانند برای افراد دیگر الگو باشند. بنابراین، ائمه طاهرینعلیهم السلام و از جمله امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) خیرة الله هستند تا دیگران در حد وسع و توان خود با تأسّی به آنان ـ هم در فضیلت های خدادادی و هم در فضایل اکتسابی ـ ضمن کسب فضایل، زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
« أنَا صِرَاطُ اللهِ الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أمَرَكُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِی مِنْ بَعْدِی ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ أئِمَّةٌ یهْدُونَ إلَى الْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُون».[40]
جهت دیگری که ائمه علیهم السلام خیرة الله و مختارالله هستند این است که ایشان تأمینکننده غرض آفرینش اند. به این دلیل که غرض آفرینش عبادت و بندگی خداست: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُون).[41] اینها چون برترین بندگان خدا هستند، پس تحقق بخش و تأمینکننده بندگی خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگی خدا کامل نمیشد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمامِ خلق از آدم تا خاتم هستند.
نکتة دیگر اینکه وقتی کسی «خیرة الله و مختاره» بود، در این صورت باید «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آنها را الگو قرار دهند؛ پس از «خیرة الله و مختاره» استفاده می شود که ایشان معصوم هستند و از هر گناه و اشتباه و سهو و ترک اولایی مصون هستند؛ از سویی دیگر اگر معصوم اند پس دارای علم الهی نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهی لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیکناپذیر هستند. اگر کسی بخواهد معصوم باشد، باید علم الهی نیز داشته باشد؛ یعنی خدا یک آگاهی به او داده باشد که در اثر آن آگاهی، اختیاراً از گناه پرهیز کند. بنابراین از «خیرة الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم برمیآید. این در حالی است که علم و عصمت بالاترین کمالات هستند.
دیگر اینکه علم با قدرت مساوق و نزدیک است. مساوق یعنی همسیاق؛ نه اینکه علم با قدرت مساوی است؛ بلکه نزدیک به یکدیگرند. کسانی که دارای علم الهی هستند، حتماً دارای قدرت الهی نیز هستند. در حالیکه علمهای بشری قدرتآور نیستند. پس از «خیرة الله و مختاره» بر میآید که اینها دارای کمالات الهی هستند و از جمله کمالات الهی عصمت است؛ لذا وقتی که عصمت باشد باید علم هم باشد. علم هم که باشد باید در کنارش قدرت باشد و برترین نعمتهایی که خداوند متعال برای برگزیدگان خود قرار داده، همین علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهای برتر انبیا و ائمه علیهم السلام است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و میتوانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آنها باشند.
عبارت یازدهم:
« ألَا إنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِیط بکل فهم»
« بدانید او وارث تمامی علم است و به تمامی فهم و ادراک احاطه دارد.»
اگر کسی بخواهد مدیرِ گروهی باشد، میبایست امتیازاتی را داشته باشد. اولین امتیازها بعد از حیات و زندگی، دو امتیازِ علم و قدرت است که از فضایل و کمالات انسانی می باشند . بشر از ابتدای آفرینش تاکنون هیچ وقت در علم و قدرت بصورت اجتماعی، ایستایی نداشته است و همیشه در حال پویایی بوده تا علم و قدرتش را بیشتر کند. اکتساب علم و قدرت برای انسان فطری است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال علم و قدرت است. پیامبران و ائمه علیهم السلام که انسانهای برتر هستند؛ علم و قدرت جزء برترین فضائلشان است، بهطوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت دادهاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در خطبة غدیر راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند:
« وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیاً»[42]
هیچ علمی وجود ندارد مگر آنکه آن را به علی یاد دادهام.
یا میفرمایند:
« النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مَسْلُوكٌ ثُمَّ فِی عَلِی»[43]
یا در ابتدای قسمت ششم میفرمایند:
«آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ.»[44]
خداوند متعال نیز می فرماید:
( وَ كُلَّ شَیءٍ أَحْصَیناهُ فی إِمامٍ مُبین ) [45]
( و هر چیزی که ما داشتیم در امام مبین احصا کردیم ) (که امام مبین را حضرت علی علیه السلام میدانند).
تعبیر نور، علم، فکر، عقل و تعبیرات دیگر در قرآن کریم جزو پر کاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن میفرماید:
( اللهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ أنَّ اللهَ قَدْ أحاطَ بِكُلِّ شَیءٍ عِلْماً ) [46]
( خداوند آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمانها، زمین را خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید که خدا به هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور آگاهست. )
یعنی هدف آفرینش «دانستن» است. در هیچ مکتبی از مکاتب علمی، دانشگاهی، سیاسی و مکاتب دینی، غیر از اسلام، به علم اهمیت نداده است. درعبارت «لتعلموا» لام، لام نتیجه است؛ یعنی هفت آسمان را خلق کرده برای اینکه بدانید.
این عبارت از شاهکارهای قرآن کریم است که هدف از آفرینش را علم معرفی کرده است و در آیه 56 سورة ذاریات فرموده:
( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إلاَّ لِیعْبُدُون )
( ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای اینکه من را عبادت کنند. )
یعنی هدف آفرینش عبادت است. میدانیم که در قرآن پارادوکس و تناقض نیست. پس بایستی یک نسبتی بین عبودیت و علم باشد؛ زیرا در یک آیه هدف خلقت، علم آمده و جای دیگر عبودیت. لذا می بایست تناسب و اتحادی بین علم و عبودیت باشد . در آیه 282 بقره میفرماید:
( وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یعَلِّمُكُمُ الله)
( تقوا پیشه کنید، خدا شما را آموزش میدهد.)
یعنی تقوی مقدمة علم است. یا در روایات است که:
« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»[47]
علم نوری است که خداوند در قلب عدهای از بندگان قرار میدهد.
در اینجا علم و عبودیت بر هم منطبق میشوند؛ زیرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن اینکه عبد هستند، عالم نیز میباشند. لذا در آیه 28 سورة فاطر میفرماید:
( إنَّما یخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء)
( از میان بندگان، علماء از خدا میترسند.)
پس از میان بندگان کسانی که دارای دانش هستند، خداترس بوده و خداترسی از ویژگی های بندگی است. پس نسبتی میان بندگی و علم وجود دارد.
نکتهی دیگر اینکه دانش بشری که در اصطلاح فلسفه، دانش حصولی به آن میگویند، دانش عکسبرداری از دنیای بیرون است. در دانش الهی پیامبران، علم و قدرت با هم مساوق اند (یعنی هم سیاقاند) و نمیگویم مساوی هستند؛ یعنی در مورد انبیاء و اوصیاء باید گفت جایی که علم باشد، حتماً قدرت نیز هست و جایی که قدرت باشد، حتماً علم نیز هست. مثل داستان آصف ابن برخیا که توانست تخت ملکه سبا را از دور دست ها بیاورد در حالی که هنوز سلیمان پلک نزده بود، و این قدرت نتیجة قسمتی از علم بود. اما ائمه معصومین ما علیهم السلام که علم تمام کتاب را می دانند قطعاً قدرتشان برتر از آصف ابن برخیا می باشد.[48]
حال به عبارت «أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْم» برمیگردیم که یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) وارث تمامی دانش های آفرینش، شامل علم آدم ابوالبشر علیه السلام تا خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم و علم امیرالمؤمنین علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام و تمامی علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاریخ هرکسی هر دانشی دارد، آن دانش نزد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است. لذا در روایات آمده که مواریث انبیا مثل عصای حضرت موسی علیه السلام در نزد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است.[49] پس این که مواریث همهی انبیاء در نزد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است، تجسّم و تبلور این مسأله است که تمام علوم و دانش های انبیاء و گذشتگان نزد آن حضرت است.
«و المحیط بکل فهم» یعنی هرچه ما میفهمیم و درک میکنیم، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم آن را میفهمد و درک میکند. در مورد خداوند داریم:
( لا تُدْرِكُهُ الْأبْصارُ وَ هُوَ یدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ) [50]
( دیدگان او را درک نمی کنند در حالی که اوست که دیدگان را درک میکند.)
و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نیز مسلط بر دیدنها و شنیدنها و همه حواس ما می باشد. لذا حضرت میتوانند با تسلطی که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بیندازند و یا تقویت کنند. لذا اگر ارادة ایشان تعلق بگیرد، ادراکات ما قویتر میشود.
عبارت دوازدهم:
« أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَل والمشید لامر آیاته»
« بدانید او از جانب خدایش خبر میدهد و محکمکننده آیات او است.»
«تشیید» یعنی محکم کردن و عبارت فوق یعنی کار آیات خدا را محکم میکند. با این بیان که، آیات خدا دو نوع است: آیات تکوینی و آیات تدوینی. آیات تدوینی یعنی نوشتاری مثل قرآن و حدیث و آیات تکوینی؛ یعنی موجودات عینی که خداوند متعال در آفرینش خلق کرده است.
آیات تکوینی ـ نسبت به انسان ـ نیز تقسیم میشود به: آیات انفسی و آیات آفاقی، یعنی به آیات درونی و بیرونی. خداوند در قرآن میفرماید:
( سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الأفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ) [51]
( نشان میدهیم به آنها، آیات خود را در افقها و درنفسهایشان (یا درون و جانشان))
و این یعنی اینکه ما در افق ها و جانهایشان آیاتی داریم. لذا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ، هم محکمکنندة آیات تدوینی و هم محکم کنندة آیات تکوینی هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در زیات آل یاسین میخوانیم: «السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه»؛ «سلام بر تو ای تلاوتکننده کتاب خدا و ترجمهکنندة آن». یعنی تو ترجمه و تفسیرکنندة کتاب خدا هستی. مترجم بودن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) برای آیات خدا به دو مقولة ترجمة قولی و فعلی تقسیم میشود؛ یعنی امام آیات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه میکند. قولاً، مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که در خطابة غدیر، 100 آیه را ترجمه و تفسیر فرمودند (که حدود 80 آیه از جملات آیات و حدود 20 آیه را در حد اشاره تفسیر نمودند.). از طرف دیگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ، مفسر و مؤَوِّل آیات بوده و عملاً نیز مترجم آیات هستند؛ مثل آیاتی که راجع به تقوی، صلاح، دانش ، بینش و توحید است، همه را در نفس و اعمال خود پیاده میفرمایند. از طرفی این عبارت از زیارت آل یاسین به حدیث ثقلین نیز اشاره دارد آنجا که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
«إنی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتى یردا علی الحوض».[52]
عترت مقوِّم قرآن است. در خطابة غدیر نیز آمده است:
«فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه»[53]
«هرکدام از اینها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر میدهد و موافق با اوست».
پس «والمشید لامر آیاته» یعنی حقانیت آیات را با ترجمة قولی و فعلی تثبیت میکند. لذا وجود و سکون و زندگی و فریاد و قیام و قعود و گفتارشان ترجمة قرآن است. یکی از شاهکارهای زیات آل یاسین این قسمت است:
« السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرا و تبین، السلام علیک حین تصلی و تقنت»
اگر ما به زمانهای نماز و قنوت و حمد و استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قیام و قعود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) سلام میکنیم معنایش این است که تمام این لحظات، لحظات ارزشمندی هستند. به خاطر ارزش دو چیز، یکی خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و یکی کاری که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) انجام میدهند. اگر این کار حضرت، عین حق و حقانیت نباشد ، سلام به آن بی معنا خواهد بود؛ ولی چون سلام میکنیم معنایش این است که فعل حضرت عصمت داشته و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه آن اعمال زیر نظر خداوند و با تأیید ایشان انجام می شود.
در بیان محکمکنندگی آیات الاهی توسط امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم می گذاریم؛ آنها محکم و تشیید می شوند و این چنین است وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) که وقتی کنار آیات قرآن قرار می گیرند. به آنها معنا و استحکام می بخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر امام ناطق (ائمه معصومین علیهم السلام از امام علی علیه السلام تا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و امام صامت (قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق ـ که خودِ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است ـ ، قرآن می باشد و قرآن نیز با حق است؛ لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم می شوند. لذا وقتی میگوییم «والمشید لامر آیاته» یعنی یک یک آیات قرآن را امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) محکم و حقانیتش را بیان میکند و چون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در قول و عمل خود آیات کریمة قرآن را تشیید میفرمایند. لذا ما با دیدن هر آیه ای از قرآن وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را در خواهیم یافت و او را تجسم می کنیم؛ زیرا که ایشان (عجل الله تعالی فرجه) مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن می باشند. همچنین طبق این آیه در قرآن کریم: (لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)) [54] که مماس حقیقی قرآن کریم، پاک شدگانند، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از جمله پاک شدگان است؛ یعنی این که حقیقت قرآن با حقیقت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با هم مماس هستند.
عبارت سیزدهم:
« أَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ»
« بدانید او رشد یافته و استوار است.»
«رشید»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معنی اسم مفعول یعنی «رشد کرده» است و «رشد» یعنی روشن، پیشرفته و بالیده. رشد در مقابل «غی» است. در قرآن هم آمده که: ( قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی)) [55]؛ ( راه روشن از گمراهی روشن و بیان و واضح شد.)) واژه «سدید» هم به معنی استوار است.
وقتی میفرماید: «أَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» یعنی آگاه باشید که حتماً امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) رشد یافته و راه هدایتش را پیدا کرده است و در صراط مستقیم است.
نکته دیگر اینکه « اَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ » عبارت دیگری است از:
« أَنَا صِرَاطُ اللهِ الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أَمَرَكُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِی مِنْ بَعْدِی ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ یهْدُونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُون».[56]
این عبارت از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عصمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و روشنی راه ایشان را تضمین میکند. اما همه امامانعلیهم السلام معصوم اند؛ ولی به چه دلیلی درباره این امام بیشتر تأکید فرمودند؟ در جواب می گوییم که این تأکید به خاطر این است که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مسئولیت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکیل حکومت جهانی و تأیید و تثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگ تر باشد، احتمال خطای آن نیز بیشتر است و چون برنامة آن حضرت یک برنامة استثنایی است که هیچ کدام از پیامبران الهی علیهم السلام و حتی معصومینعلیهم السلام برای اجرای آن برنامه مکلّف نشده اند لذا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میفرمایند: «أَلَا إِنَّهُ الرَّشِید» تا احتمال وارد شدن هر گونه نقصی در کار آن بزرگوار (عجل الله تعالی فرجه) منتفی شود.
از لغت رشید دو مطلب دیگر نیز استنباط می شود. یکی صحیح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشید» یعنی اینکه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) غیر از این که در حال رشد و تکامل می باشد، در راه مستقیم نیز قرار دارد.
اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: «أَلَا إِنَّهُ السَّدِید» یعنی در کار خودش محکم است، کوتاه نمیآید، سست نیست و تحت تأثیر ملامت کسی قرار نمیگیرد. یکی از صفاتی که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دارند این است که ترجمان آن، همان جمله ای است که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «َولَا تَأْخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَة لَائِم»؛[57] « او کسی است که ملامتِ ملامتکننده ای در راه خدا دستخوش تغییرش نمیکند» و این مسئله مهم بهخاطر این است که آن حضرت هم تکامل دارد و هم محکم است. آیة (إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِكَةُ ألاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ))[58] نشان میدهد که راه دین و تدین راه استقامت است و سران دین که پیامبران اند همیشه در ناراحتی و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختیها مقاومت می کردند.
عبارت چهاردهم:
«أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیه»
«آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است»
تفویض کارها دو معنا دارد: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره میکند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوستة با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد ـ که این عقیده یهود و مفوّضه است ـ ؛ درحالیکه معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه میخرید، پول هم میدهید، آزاد هم هست؛ ولی شما املک هستید و مالکتر بودن خود به فرزندتان را حفظ میکنید.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در خطبة غدیر در مورد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) فرمود: «أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیه»، که این تفویض برای ائمه دیگر هم بوده است؛ اما اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در مورد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در اینجا تفویض یکی از اصول اولیة شخصی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است؛ یعنی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) ـ که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبة اسلام و قرآن است ـ باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گسترة زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر میکنیم:
« عَنْ أبِی إسْحَاقَ النَّحْوِی قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام فَسَمِعْتُهُ یقُولُ إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أدَّبَ نَبِیهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطاعَ اللهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إنَّ نَبِی اللهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِی وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّكُمْ أنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أنْ تَصْمُتُوا إذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَینَكُمْ وَ بَینَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیراً فِی خِلَافِ أمْرِنَا»[59]
«ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق علیه السلام شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: « تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آن چه پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم برای شما میآورد بگیرید و آنچه نهی میکند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی علیه السلام واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی میگوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم، بگوئید؛ موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید؛ موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بین شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را بر خلاف امر و فرمان و راه ما. [یعنی کسی که خیر میخواهد ، خیرش در این است که راه ما را طی کند.]»
عبارت پانزدهم:
«أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَینَ یدَیه»
«بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت داده اند.»
اعتقاد به مهدویت و وجود مصلح کل، اعتقاد همه ادیان، و تمامی سیستمهای فکری، حتی نظامهای فکری غیردینی (که اغلب سیستم های فکری سیاسی هستند) میباشد. همانطور که می دانیم برخی از نظام های فکری بشر، دینی هستند ـ که در رأس مخروط اندیشة آنها خدا قرار دارد ـ و تعدادی هم غیردینی هستند؛ مثل سیستم فکری ماتریالیسم؛ چون بشر بهطور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیایی را میکشد که در آن، هیچ بیعدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آنجا بتواند حکومت کند. در این قسمت، که به اصطلاح، بخش موعود ملل و ادیان است، حضرت می فرمایند: «… أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَینَ یدَیه…» و نمی فرمایند: تمام انبیا به او بشارت دادهاند؛ بلکه می فرمایند: «قد بشّر به من سلف القرون بین یدیه»؛ تمام قرونی که در گذشته بودهاند به او وعده دادهاند. منظور حضرت این است که چه نظام های دینی، چه نظام های غیردینی، چه فکرهای فلسفی و چه فکرهای اجتماعی، تمامشان به مهدی موعود وعده دادهاند؛ منتها هرکدام از اینها یک بُعد از این موعود را معرفی کردهاند؛ چون اولاً این وعده، فطری است؛ ثانیاً موعود ادیان است؛ ثالثاً تمام نظام های فکری در انتظار چنین حکومتی هستند. پس تشکیل چنین حکومتی که ( از نظر عمومی) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و پایه این حکومت، خدا باشد، بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند:
( یعْبُدُونَنی لا یشْرِكُونَ بی شَیئاً)) [60]
«لَا یبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِی فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله».[61]
این مسأله مورد تأکید آموزهها و مدارک دینی ما است. پس نکتة مهم و شاهکار این وعده حتمی و بطلانناپذیر بودن و قطعی بودن ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و غلبهاش بر دنیا است؛ زیرا خداوند فرمود:
( وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُون)) [62]
و نیز فرمود:
( وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم…)) [63]
که اگر در مدارک دینی ما ، پیشگوییهای اناجیل اربعه، اسفار تورات، کتابهای زند، پازند و پانیشالهای زرتشتیها و در کتب هندوها ،کتب براهمایی ها و نوع کسانی که الان در دنیا اسمی از آنها هست را مشاهده کنیم- با وجود همه تحریفات شان – به آن حضرت علیه السلام وعده دادهاند.
عبارت شانزدهم:
« أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه»
«بدانید! او حجت باقی است و هیچ حجتی بعد از او نیست.»
حجت یعنی «ما به یحتج فعل»؛ دلیلی که یک کار با استناد به آن انجام می شود و احتجاج یعنی دلیل آوردن. وقتی میگوییم برای چیزی دلیل میآوریم، خودِ دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) یک نوع اسم و لقب برای ائمه علیه السلام است. لذا حضرت میفرماید این آخرین حجت پایدار خداست؛ یعنی از سال 260ق که امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) حجت روی زمین هستند.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله رجعت حضرت عیسی علیه السلام و ائمه علیهم السلام چگونه توجیه پذیر است؟ در پاسخ می گوییم روایات زیادی داریم که برخی از ائمه علیه السلام پس از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) باز میگردند و حکومت میکنند؛ مثل امام علی علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و برخی از ائمه علیهم السلام . در اینکه اصل رجعت طبق آیة: «پروردگارا! ما را دوبار میراندى و دو بار زنده كردى»،[64] جزء ضروریاتِ اعتقادات شیعه است شکی نیست؛ اما تعبیر «لاحجة بعده»، ناظر به عنوان حجت که امامت و مسئولیت است می باشد و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد؛ زیرا که آنان حجتهای قبلی هستند که دوباره رجعت خواهند کرد؛ مثل حضرت عیسی علیه السلام که میآیند و به عنوان وزیر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) پشت سر ایشان نماز میگزارند: «…یصَلِّی خَلْفَه…»؛[65] اما حضرت عیسی علیه السلام به تنهایی حجت مستقل نیستند. حجت بودن ایشان تحت حجیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) خواهد بود. اگر هم امیرالمومنین و امام حسینc تشریف بیاورند، ـ با اینکه افضل از امام زمان علیه السلام هستند ـ ولی حکومت بهنام امام زمان علیه السلام است و لذا «…أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه…» نشان میدهد که ایشان به عنوان آخرین نفر است که حکومت جهانی خدا را تشکیل میدهد و اگر قرار است تا قیامت بقیه ائمه علیهم السلام هم بیایند ـ که میآیند ـ ذیل حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هستند؛ نه اینکه حجیت مستقلی داشته باشند.
عبارت هفدهم:
« و لا حق الا معه و لا نور الا عنده»
«هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست.»
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا»ی نفی جنس آمده است و می گوید که حق همیشه همراه آن حضرت و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی دیگری وجود دارد.
حق کلمه ای است که جمع ندارد و این عبارت نمی خواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است بلکه می گوید که هرکسی که ادعای حق بودن داشته باشد ادعایش باطل است؛ زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض می کنیم که در آیات و روایات مراد از «حق» خداوند عزّوجل می باشد. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: ( أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ)) [66] و نیز در روایات که داریم: «عَنْ أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام … أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ… .»[67]: از امام صادق علیه السلام که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش (با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
«عَنْ أبِی بَصِیرٍ عَنْ أبِی عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَل … ( حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ)) قَالَ خُرُوجُ الْقَائِمِ هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یرَاهُ الْخَلْقُ لَا بُدَّ مِنْهُ»[68]
« ابو بصیر از امام صادق علیه السلام از این قول خداوند که فرمود ( حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ))، سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که خروج قائم (عجل الله تعالی فرجه) ، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.»
اما نکته دیگری که می توان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها، او حق است، حقانیت خود را به ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت و غضب او، امر و نهی و رضایت و غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن می فرماید:
( یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأمْرِ مِنْكُم.)) [69]
حال به واژه «نور» می پردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است، من جمله در آیه نور: (اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)) [70] که در مورد نورانیت خداوند بوده اما اینکه به چه معناست نظرات گوناگونی در این باره مطرح گردیده که گزیده ای از آنها به قرار زیر است:
مرحوم شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید:
نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و دیگر اینکه بگوییم خداوند بوسیله ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمان ها و زمین می باشد.[71]
مرحوم علامه طباطبایی می گوید:
خداى سبحان نورى است كه به وسیله او آسمان ها و زمین ظهور یافتهاند؛ چون نور را به آسمان ها و زمین اضافه كرده، و آن گاه آن را حمل كرده بر اسم جلاله «الله» و فرموده نور آسمان و زمین الله است و منظور عمدهاش این بوده كه كسى توهم نکند نور خداوند، نور غیرمستقل و قائم به آسمان ها و زمین است و از اینجا استفاده مىشود كه خداى تعالى براى هیچ موجودى مجهول نیست، چون ظهور تمامى اشیاء براى خود و یا براى غیر، ناشى از اظهار خدا است، اگر خدا چیزى را اظهار نمىكرد و هستى نمىبخشید ظهورى نمىیافت. پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات، خدا است.[72]
مرحوم طبری در ذیل این آیه می گوید:
مراد از نور بودن خداوند یکی همان هادی بودن اهل آسمان ها و زمین است و دیگری تدبیر کننده امر در آسمان ها و زمین است.[73]
فخر رازی نیز میگوید:
مراد از نور بودن خداوند چهار حالت دارد: 1ـ اینکه خداوند هادی اهل آسمان ها و زمین است. 2ـ خداوند مدبر آسمان ها و زمین است با حکمت بالغه خود. 3ـ او نظم دهنده آسمان ها و زمین است. 4ـ خداوند روشنایی بخش آسمان ها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با ملائکه و روشنایی بخش زمین است با انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی بخش زمین است با انبیاء و علماء.[74]
حال با توجه به معانی نور که برای خدای متعال در نظر گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از جانب پروردگار حق است، به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است لذا همه آن تعابیر و معانی بر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم منطبق است، یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمان ها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبر آسمان ها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمان ها و زمین است.
عبارت هجدهم:
« أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیهِ»
آگاه باشید که کسی بر او (امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) غلبه نمی کند، و هیچ کس علیه او یاری نمی شود.
یکی از آیاتی که درباره ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) وجود دارد این است که می فرماید:
(…وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إنَّهُ كانَ مَنْصُوراً. )) [75]
پس او منصور است. در روایات زیادی نیز داریم که او غالب است و کسی بر او نه مسلط می شود و نه ایشان مغلوب خواهد بود:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یقُولُ الْقَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیدٌ بِالنَّصْرِ…»[76]
«حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) با ایجاد رعب و وحشت (در دل دشمنانش) یاری می شود و با نصر و یاری (از جانب پروردگار) قدرتمند گردیده است».
در روایات زیادی داریم ، قبل از آنکه حضرت با قدرت های بزرگ بجنگد، رعبی در دلشان می افتد، که حکومتشان را تحویل می دهند (مانند روایت فوق) که این مثل همان چیزی است که در جریان فتح فدک و مکه اتفاق افتاد. لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در دو جمله (که تاکید همدیگر هستند) می فرمایند : « …أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیهِ… ». «لا» در «لَا غَالِبَ لَهُ»، نفی جنس است. معنایش این است که هیچ غلبه کننده ای و ظفرمندی بر او غلبه نخواهد کرد.
البته قبل از این جمله، جملات دیگری هم با این مضمون بودند که عبارتند از: « أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِین» و «أَلَا إِنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیاءِ اللَه» که ما آنها را در قسمت های قبل توضیح دادیم.
معنای «وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیهِ» نیز این است که در زمان ظهور حضرت (عجل الله تعالی فرجه) هیچ کس نمی تواند با هم متحد شود و علیه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) بشورد زیرا که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند که: «هیچ کس عیله او نیز یاری نمی شود.». لذا این جمله تأکید «لا غالب له» خواهد بود.
عبارات نوزدهم، بیستم و بیست و یکم:
«ألَا وَ إِنَّهُ وَلِی اللهِ فِی أرْضِهِ وَ حَكَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیتِهِ»
«آگاه باشید که او (حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در زمین ولی خداست و در میان مخلوقاتش حَکَم خداست و در آشکار و پنهان امانتدار خداوند است.»
«ولی» به معنای سرپرست و اولی به تصرف است. ما از جمله اول دو معنا برداشت می کنیم: یکی این که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) متولی خداست در زمین، اما چون این امر مطلق بیان شده و مقید به بعد از ظهور نگشته، پس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در زمان غیبت هم، ولی و سرپرست از جانب خدا در زمین است.
در معنای دیگر، «ولی» از نظر علامه طباطبایی چنین است:
وقتى مىگوییم خداى تعالى ولى بنده مؤمنش مىباشد، معنایش این است كه آنچنان وصل به بنده است و آنچنان متولى و مدبر امور بنده است كه هیچكس دیگرى اینچنین ارتباطى را با آن بنده ندارد. اوست كه بنده را به صراط مستقیم هدایت مىكند، امر و نهى مىكند، به آنچه سزاوار است وامىدارد، از آنچه نكوهیده است باز مىدارد و او را در زندگى دنیایى و آخرتی اش یارى مىكند، همچنان كه از این طرف نیز مىگوییم مؤمن واقعى ولى خداست؛ زیرا آنچنان وصل به خداست كه متولى اطاعت او در همه اوامر و نواهى اوست و تمامى بركات معنوى از قبیل هدایت، توفیق، تأیید، تسدید و به دنبالش اكرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مىگیرد.[77]
این یعنی ولی خدا؛ یعنی کسی که با خداوند هیچگونه فاصلهای ندارد. اما چهچیزی بین ما و خدا فاصله میاندازد؟ پاسخ «گناه» است. حجابهای ظلمانی گناه و غفلت، بین ما و خدا فاصله میاندازند. حال اگر ولیالله هیچگونه فاصله ای بین خود و پروردگارش ندارد، پس همه نگاه و حرکت و قدرت و علم و دانشش از طرف خداست؛ یعنی در عبودیت به مرحلهای رسیده است که ولیالله گردیده است. لذا ولایتِ کسی که ولی خداست دو جنبه دارد: یکی اینکه خیلی به خدا نزدیک است، دیگر اینکه ازطرف خدا سرپرست است. پس «اشهد ان علی ولی الله» دو معنا دارد: یکی اینکه به خداوند خیلی نزدیک است و هیچگونه فاصلهای از نظر گناه و امثال اینها ندارد و دیگر اینکه از طرف خدا مبعوث است که اولی به تصرف باشد و در زمین حکومت کند.
«وَ حَكَمُهُ فِی خَلْقِهِ»، «حَکَم» یعنی کسی که حُکم میکند؛ اما در کجا حکم میکند؟ در پاسخ میگوییم: «فِی خَلْقِهِ». سؤال دیگر اینکه خلق بزرگتر است یا ارض؟ در جواب میگوییم که خلق بزرگتر است؛ چون ارض فقط زمین را شامل میشود، ولی خلق شامل همه مخلوقات است. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از طرف خداوند در زمین سرپرست است. اما حَکَمیت ایشان در تمام آفرینش است و این معنایش آن است که خداوند متعال او را برای فرشتگان، انسانها، حیوانات، نباتات، جمادات و هر موجودی که دارای هستی و کمالات هستی است، حجت و حَکَم قرار داده است.
از «وَلِی اللهِ فِی أَرْضِهِ» ولایت تکوینی استفاده نمی شود؛ اما از «وَ حَكَمُهُ فِی خَلْقِهِ» این نکته برداشت میشود؛ یعنی وجود امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) در آفرینش حَکَم است. با توجه به آیه (لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی كِتابٍ مُبین)) [78].( یعنی هیچ تر و خشکی (در عالم) نیست مگر آنکه در کتاب مبین (یعنی امام معصوم) آمده است.)) [79] می توانیم بگوییم که تمام موجودات به اذن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) حرکت میکنند و حَکَمیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) بر تمام موجودات از جمادات تا فرشتگان سایه افکنده است.
بعد هم میفرماید: «… وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیتِهِ…»؛ «امانتدار خداوند است در آشکار و پنهان. آشکار یعنی عالم ماده و پنهان یعنی عالم معنا و آن به این دلیل است که چون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ولی خداست و بین ولیالله و الله هیچ فاصلهای نیست، لذا امام خدایی میشود و رنگ و بوی خدایی میگیرد. خداوند هم او را در عالم ماده و معنا امین خود قرار داده و کلید خزائن آن دو عالم را در اختیار و ارادة آن حضرت میگذارد. روایاتی هم وجود دارند که نشان میدهند وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ظهور میکنند، خداوند تمام گنجهای زمین را برای او آشکار میکند؛ مانند این روایت:
« عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِی قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وآله وسلم یقُولُ إنَّ ذَا الْقَرْنَینِ كَانَ عَبْداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلَى عِبَادِه … وَ إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَیجْرِی سُنَّتَهُ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِی وَ یبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا … وَ یظْهِرُ اللهُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا … ».[80]
حاصل کلام
ما با بررسی عباراتی چند درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در خطبه غدیر، با برخی از ویژگیهای ذاتی آن حضرت آشنا شدیم. البته توجه به این نکته هم ضروری است که اصل برپایی جریان غدیر برای معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام بهعنوان امام و ولی بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در جامعه اسلامی بوده است، اما اینکه در میان آن سخنان گهربار، به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نسبت به سایر ائمه علیهم السلام توجه خاصی شده، به این دلیل است که اولاً وقتی آغاز و انجام امری، با استحکام و پیشبینی همه جانبة آن امر صورت بگیرد، توجه و اهتمام مردم در گرویدن و پایبند بودن به آن دین بیشتر خواهد بود؛ زیرا در خطبه غدیر ابتدا به مسأله مهم امامت امام علی علیه السلام اشاره شده و سپس مسألة امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) با توجه خاصی مطرح شده است. ثانیاً توجه خاص به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در این خطبه، به این دلیل است که وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مردم را برحذر داشت که از صراط اهل بیتعلیهم السلام عدول نکنند، فرمود که ایشان (امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دارای ویژگی اصلاح کنندگی است (و چنانچه انحرافی اتفاق بیافتد) دین خدا را اصلاح خواهد نمود و همه ظلمها و بیعدالتیهایی که در حق اهل بیتعلیهم السلام شده را جبران خواهد نمود. ثالثاً پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میخواهد بگوید که این دین در سلسلة امامت، انجامی خواهد داشت؛ زیرا در صورت نداشتن پایان و رها شدن به حال خود، هم بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بهعنوان خاتم الانبیاء عبث خواهد بود و هم در مرتبهای بالاتر، کار خداوند بیهوده خواهد بود و خداوند هم کار بیهوده نمیکند.
پی نوشت ها :
[1]. مجلسی، بحارالانوار، 37/ 211.
[2]. همان، 213.
[3] همان، 215.
[4]. مجلسی، بحارالأنوار،51/ 71 و 38/ 304؛ شیخ طوسی، الغیبة،271؛ شیخ صدوق، كمالالدین و تمام النعمة،2/ 411.
[5]. مجلسی، بحارالأنوار،51/ 33.
[6]. شیخ حرعاملی، وسائلالشیعة،16/ 242؛ مجلسی، بحارالأنوار،51/ 33.
[7]. مجلسی، بحارالأنوار،51/ 28.
[8]. فاطر/ 28.
[9]. کفعمی، البلد الأمین،194.
[10]. شیخ طوسی، امالی،132؛ نوری، مستدرک الوسائل،1/ 149؛ مجلسی، بحارالانوار،27/ 171. با همین مضمون.
[11]. توبه/ 33 ؛ صف/ 9.
[12]. قمی، تفسیر القمی،1/ 289. قال علی بن إبراهیم فی قوله ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ))، فإنها نزلت فی القائم من آل محمد و هو الذی ذكرناه مما تأویله بعد تنزیله.
[13]. فتح/ 28.
[14]. صدوق، کمال الدین وتمام النعمة،1/ 330.
[15]. نعمانی،285. عن معمر بن خلاد قال ذكر القائم عند أبی الحسن الرضاg فقال؛ «أنتم الیوم أرخى بالا منكم یومئذ قالوا و كیف قال لو قد خرج قائمناg لم یكن إلا العلق و العرق و النوم على السروج و ما لباس القائمg إلا الغلیظ و ما طعامه إلا الجشب.» (که به همین مضمون است).
[16]. مجلسی، بحار الانوار،52/ 1: «… أَنَا الْمَهْدِی أَنَا قَائِمُ الزَّمَانِ أَنَا الَّذِی أَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً… .»
[17]. رعد/ 31.
[18]. مجلسی، بحار الانوار،52/ 340؛ عیاشی، تفسیر،1/ 183.
[19]. انبیاء/ 105.
[20]. رعد/ 31.
[21]. قصص/ 5.
[22]. مجلسی، بحار الانوار،53/ 12. عن الصادقg … فَیقُولُ النَّاسُ یا مَهْدِی آلِ مُحَمَّدٍ p مَا هَاهُنَا غَیرُهُمَا إِنَّهُمَا دُفِنَا مَعَهُ لِأَنَّهُمَا خَلِیفَتَا رَسُولِ اللهِ p وَ أَبَوَا زَوْجَتَیهِ فَیقُولُ لِلْخَلْقِ بَعْدَ ثَلَاثٍ أَخْرِجُوهُمَا مِنْ قَبْرَیهِمَا فَیخْرَجَانِ غَضَّینِ طَرِیینِ لَمْ یتَغَیرْ خَلْقُهُمَا وَ لَمْ یشْحُبْ لَوْنُهُمَا … .
[23]. اسراء/ 33.
[24]. مجلسی، بحار الانوار،51/ 30؛ کوفی، تفسیرفرات الكوفی، 240. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ g فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً قَالَ الْحُسَینُ فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً قَالَ سَمَّى اللهُ الْمَهْدِی الْمَنْصُورَ كَمَا سُمِّی أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ [مَحْمُوداً] و محمود وَ كَمَا سُمِّی عِیسَى الْمَسِیحَ g.»
[25]. قمی، كاملالزیارات،63؛ عیاشی،تفسیر عیاشی،2/ 290 با اختلافی اندک: فی قوله تعالى وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً قال ذلك قائم آل محمد یخرج فیقتل بدم الحسین g فلو قتل أهل الأرض لم یكن مسرفا و قوله فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ لم یكن لیصنع شیئا یكون سرفا ثم قال أبو عبد الله g یقتل و الله ذراری قتلة الحسین g بفعال آبائها.
[26]. آل عمران/ 19.
[27]. توبه/ 33؛ صف/9 ؛ فتح/ 28.
[28]. مجلسی، بحار الانوار،51 / 50؛ همان/24، 100. سُئِلَ الرِّضَا صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ (قُلْ أرَأیتُمْ إِنْ أصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ)) فَقَالَg: مَاؤُكُمْ أبْوَابُكُمُ الأئِمَّةُ وَ الأئِمَّةُ أبْوَابُ اللهِ فَمَنْ یأْتِیكُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ یعْنِی یأْتِیكُمْ بِعِلْمِ الْإِمَامِ.
[29]. ملک/30.
[30]. آل عمران/200.
[31]. نعمانی، الغیبة، 26 و 199؛ استرآبادی، تأویل الأیات الظاهرة،133.
[32]. طبرسی، الاحتجاج،2/ 434.
[33]. مجلسی، بحار الانوار،52/ 336؛ نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة،201.
[34]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 213.
[35]. هود/ 3.
[36] . طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،10/ 143.
[37]. ابن شهرآشوب، المناقب،3/ 98؛ حسکانی، شواهد التنزیل،1/ 355.
[38]. آمُدی، غرر الحکم،41، ح 15 و ح 16.
[39]. کلینی، الکافی،1/ 483؛ مجلسی، بحار الانوار،48/ 94.
[40]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین،1/ 95؛ طبرسی، الاحتجاج،1/ 62؛ حلی، العدد القویة،177؛ ابن طاووس، التحصین،586. از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[41]. ذاریات/ 56.
[42]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 208.
[43]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 211.
[44]. همان.
[45]. یس/ 12.
[46]. طلاق/ 12.
[47]. مصباح الشریعة،16.
[48]. کلینی، الکافی،1/ 229 :«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ g قَالَ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیكَ طَرْفُكَ قَالَ فَفَرَّجَ أَبُو عَبْدِ اللهِ g بَینَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا فِی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ».
[49]. مجلسی، بحار الانوار،26/ 248؛ دیلمی، ارشاد القلوب،2/ 418؛ صفار، بصائر الدرجات،62. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍg قَالَ: سَمِعْتُهُ یقُول … نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِیثِ الْأَنْبِیاء.
[50]. انعام/ 103.
[51]. فصلت/ 53.
[52]. صدوق، عیون اخبار الرضا،2/ 62.
[53]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 208.
[54]. واقعه/ 79.
[55]. بقره/ 256.
[56]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین،1/ 95؛ طبرسی، الاحتجاج،1/ 62؛ حلی، العدد القویة،177؛ ابن طاووس، التحصین،586؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[57]. ابن طاووس، إقبال الأعمال،296.
[58]. فصلت/ 30.
[59]. کلینی، الکافی،1/ 265؛ عاملی، وسائل الشیعة،2/ 73.
[60]. نور/ 55.
[61]. مجلسی، بحارالانوار،52/ 340.
[62]. انبیاء/ 105.
[63]. نور/ 55.
[64]. غافر/11.
[65]. طبرسی، الاحتجاج،1/ 48.
[66]. نور/ 25.
[67]. کلینی، الکافی،1/ 28.
[68]. همان، 8 / 381؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،51/ 62؛ نعمانی، کتاب الغیبة،269؛ مجلسی، بحار الانوار، 52/ 241؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[69]. نساء/ 59.
[70]. نور/ 35.
[71]. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن،7/ 436.
[72]. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،15/ 121.
[73]. طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن،18/ 105.
[74]. فخر رازی، مفاتیح الغیب،23/ 379.
[75]. اسرا/ 33.
[76]. طبرسی، اعلام الوری،463؛ اربلی، کشف الغمة،2/ 534؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة،1/ 330.
[77]. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،10/ 88.
[78]1. انعام/ 59.
[79]. استرآبادی، تاویل الأیات الظاهرة، 478؛ مجلسی، بحار الانوار، 26/ 116. مفضل بن عمر قال دخلت على الصادقg ذات یوم. فقال لی یا مفضل هل عرفت محمدا و علیا و فاطمة و الحسن و الحسین g كنه معرفتهم قلت یا سیدی و ما كنه معرفتهم؟ قال یا مفضل تعلم أنهم فی طرف عن الخلائق بجنب الروضة الخضرة فمن عرفهم كنه معرفتهم كان مؤمنا فی السنام الأعلى. قال قلت عرفنی ذلك یا سیدی قال یا مفضل! تعلم أنهم علموا ما خلق الله عز و جل و ذرأه و برأه و أنهم كلمة التقوى و خزناء السماوات و الأرضین و الجبال و الرمال و البحار و عرفوا كم فی السماء نجم و ملك و وزن الجبال و كیل ماء البحار و أنهارها و عیونها و ما تسقط من ورقة إلا علموها و لا حبة فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس إلا فی كتاب مبین و هو فی علمهم و قد علموا ذلك فقلت یا سیدی قد علمت ذلك و أقررت به و آمنت قال نعم یا مفضل نعم یا مكرم نعم یا محبور نعم یا طیب طبت و طابت لك الجنة و لكل مؤمن بها».
[80]. مجلسی، بحارالانوار،52/ 322.