ثقلین
TasvirShakhesshahid254

خمپاره‌ی خشایار

شهید مهدی زندی‌نیا

«خب حاضرید؟ همه هستند؟»«همه هستند، بفرما حاج آقا.»مهدی نقشه‌ی کالک را روی دیوار چسباند. مثل همیشه صحبتهایش را آرام و متین شروع کرد: «عملیّات کربلای ...

TasvirShakhesshahid254

قایق‌های عساکره

شهید مهدی زندی‌نیا

مثل همیشه سرش توی نقشه‌ای بود و متوجّه آمدنم نشده بود. به شوخی پا زدم و بلند گفتم: «سلام فرمانده!»یکه خورد، بغل وا کرد و ...

TasvirShakhesshahid720

پیرو دستوریم، چند و چون ندارد!

شهید مهدی زندی‌نیا

از موج انفجار خمپاره، ماهر خورد به دیوار. آتش و خاک که خوابید برگشت نگاهم کرد. آشفته بود. پنجه فرو برد میان موهایش، دستش گِلی ...