حضرت مجتبی ذرّه‌ای خم به ابرو نیاورد. در مدینه در اوج غربت است. حکومت هم ندارد. داخلی‌ها، خودی‌ها، سربازهای داخلی هم که هر وقت رد می‌شود اشاره می‌کنند نستجیر بالله این ما را ذلیل کرد. یک وقت غربت این است که آدم با دشمن باید بنشیند، معاویه توهین بکند. یک وقت سلیمان صرد خزائی سست ایمان هم می‌آید. می‌گوید: آقا تعجّب ما از شما این است که… این چه مدل تحلیلی بود. این غربت امام مجتبی صلوات الله علیه است، حضرت نگاه می‌کند که وظیفه چیست. وظیفه این است که نگذاریم مردم از این گمراه‌تر بشوند. رمز گمراه نشدن مردم چیست؟ این را شیعه‌ها همه باید حفظ باشند مأخذ دین برای گمراه نشدن دو چیز است کتاب و حاکم و مفسّر کتاب. یعنی اهل بیت. این باید در جامعه مطرح بشود. حکومت نمی‌گذارد شما این را مطرح بکنی. بلکه حکومت می‌خواهد یک کاری بکند که شما اهل بیت را فراموش بکنی. شب گذشته عرض کردم وقتی امام سجّاد صلوات الله علیه به آن پیرمرد فرمود: آیه‌ی قرآن خواندی ما اهل بیت پیغمبر هستیم یا داخل دار الحکومه تشریف بردند جلوی یزید خود را معرّفی کرد به عنوان این‌که من از اهل بیت هستم، من فامیل پیغمبر هستم، همه چیز از هم گسسته شد. مردم اصلاً به اهل بیت کار ندارند، مردم سؤال شرعی دارند به سراغ ابو موسی اشعری می‌روند. شما در یک شهری بروید فوق تخصّص پزشکی مثلاً سرطان فلان، می‌بینی یک روستایی دچار این سرطان شدند، به آن‌جا می‌روی می‌گویی: به خدا قسم در دنیا کسی در این رشته از من ماهرترنیست، هر کسی در این عالم گرفتار است پزشک‌ها می‌آیند از من یاد می‌گیرند؛ آن‌ها می‌گویند: نه کدخدا گفته است که اشک چشم مورچه را به عنبر نسارا قاطی بکنیم چه کار بکنید. چند دفعه، چند روز، چند ماه، چند سال بروی تو را مسخره می‌کنند و ادامه می‌دهی. در آخر می‌گویی: به جهنّم! انبیای خدا خسته می‌شدند. محضر حضرت حق عرض کرد: خدایا دیّاری از این‌ها باقی نماند، این‌ها را به بدترین نحو ممکن مجازات بکن. نفرین می‌کردند. از دست مردم خسته می‌شدند. یک هزارم آن را کسی تحمّل ندارد. پدر به پسر خود چهار دفعه تذکّر بدهد، پسر پدر خود را مسخره بکند، دیگر نمی‌گوید، می‌گوید: رهایش کن. آن پدر حقیقی است، اب شفیق حقیقی است که هر چه این بچّه مثل این من اذیّت بکند، او حیفش می‌آید.

 

 حضرت مجتبی سلام الله علیه دید باید مردم را به سمت اهل بیت برگرداند. در خانه‌ی اهل بیت را بستند؛ یک روز آتش زدند، حالا بستند کسی نمی‌آید سؤال دارند… هر فاسقی نسبت به اهل بیت بیشتر مشتری دارد. این را از کجا می‌گویم. بروید راویان هم عصر امام مجتبی علیه السّلام را ببینید. در اصل حرام زاده و حلال زاده خیلی از آن‌ها بحث است. وای به حال چیزهای دیگر آن‌ها. شما می‌بینید چهار نفر مشتری دارند، پنج تا پای منبری دارند. امام مجتبی و امام حسین علیهم السّلام هیچ؛ ولی حضرت کوتاه نمی‌آید، چه کار بکنم که این مردم نسبت به آن حقیقت آگاه بشوند که یعنی قرآن و اهل بیت پیغمبر می‌توانند هادی باشند، مفسّر آن قرآن هم اهل بیت پیغمبر هستند، غیر از این‌ هر کجا بروی ضلالت است، هر چه می‌گوییم این‌ها نمی‌فهمند چه کار بکنیم؟ دیگر این حرف را هم نمی‌شود زد. بعد از یک مدّتی هم این‌قدر کار تبلیغاتی در آن جامعه شده بود ؛ بالاخره معاویه تلاش جدّی کرده بود که شما هر حرفی هم که بزنی می‌گویند: می‌خواهی به حکومت برسی؛ این الآن دارد به فقرا کمک می‌کند، چون دنبال انتخاباتی است؛ نه این ‌که معمولاً تحمّل ما کم است، سه ماه خدمت می‌کنیم احساس تکلیف می‌کنیم، این‌ها را بیشتر هم مشکوک می‌کند که این به دنبال این است که بیاید یک چیزی ببرد، این‌که نمی‌خواهد خدمت بکند. می‌گوید: احساس تکلیف بکنم می‌آیم ولی حالا حالا… من قطعاً نخواهم آمد. هر کسی گفت: نمی‌آیم، می‌آید. لذا مردم بدبین هستند؛ حالا شما می‌خواهی اوّل خود را ثابت بکنی.

 

کار به جایی می‌رسد که امام مجتبی صلوات الله علیه آن کسی که باید عالم در مقابل پای او خاک بشود، جامعه او را قبول ندارند. حتّی در این حد که یک استفتاء در مورد نماز از او بپرسند. یک نمونه عرض بکنم فکر نکنید در مورد نماز بی‌جهت می‌گویم. آن امام زین العابدین صلوات الله علیه که هزار رکعت نماز در شبانه روز می‌خواند، زین العباد است؛ می‌دانید در سفر نافله‌ی ظهر و عصر ساقط است. امام سجّاد علیه السّلام هزار رکعت نماز خوان در سفر مکّه پیاده داشتند می‌رفتند. نماز نافله‌ی ظهر نمی‌خواند. این‌ها که کلاً اهل رقص و آواز بودند دیگر بالاخره موسم حج می‌شود، بعضی‌ها ماه رمضان‌ها یک مقدار تغییر می‌کنند. این‌ها داشتند حج می‌رفتند، هم سفری‌ها ‌گفتند: بایستید می‌خواهیم با هم برویم شما بایستید نافله‌ی را… نافله حیف است. آقا شما نافله نمی‌خوانی، تا به حال خواندی، چند رکعت است، مثل نماز صبح است، آسان است، سخت نیست. حضرت می‌فرمود: برویم. می‌گفتند: شما یک ده دقیقه بایستید، نافله‌ی ظهر و عصر را بزنیم و برویم. یعنی نگاه نمی‌ کرد آن کسی که هزار رکعت نماز می‌خواند غربت یعنی این- در شبانه روز این نافله را نمی‌خواند. تنبل است؟ به ذهن این‌ها نمی‌رسید چرا آن کسی که در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند، این نافله را نمی‌خواند. نافله‌ی نماز ظهر و عصر در سفر ساقط است. انرژی‌های آن‌ها زیاد بود بالاخره بعد از هرگز می‌خواستند به حج بروند؛ می‌گفتند: ما می‌خوانیم. این یعنی امام در محلّ اخذ نیست. قرار نیست از امام چیزی را بگیرند.