بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما نقد و بررسی اشکال فخر رازی است فخر گفته بود اولا این روایت خبر واحد است. که چون تکراری بود مرحوم میرحامد حسین وارد نشد. بعد گفت که بخاری و مسلم و ابن اسحاق هم آن را نقد نکردند. چند دلیل بر رد این دلیل آوردیم و گفتیم اینکه نقل نکردند، قدحی بر حدیث غدیر وارد نمی کنند. از جمله آنان تقدم مثبت بر نافی بود و اینکه قاطبه اهل سنت می گویند: «آنچه در صحیحین است، همه صحاح نیست». و اصلا قبلا هم گفتم که تا کنون عالمی را نیافتم که بگوید: «آنچه در صحیحین نیامده بی اعتبار است»!

اگر این کلام بود، فخر رازی حق داشت بگوید که در کتاب بخاری و مسلم نیامده. اما اینکه تا به حال چنین موجودی پیدا نشده که این حرف را بزند، خودش دال بر آن است که این مطلب کاملا بی اساس است و به نوعی کثافت کاری علمی است، نه ردیه علمی! این یک مغالطه کثیف است. مثل اینکه من بگویم این روایت متواتر ضعیف است چون در کافی نیامده است! مرحوم میر حامد حسین می فرماید اولا خودتان قائل نیستید که هر چه در صحیحین نیست، اعتباری ندارد؛ ثانیاً خودتان در بسیاری از مواقع آمده اید حدیث صحیح بخاری یا مسلم را به خاطر وجود حدیث معارض دیگری در غیر این دو کتاب، رد کرده اید. در حالی که طبق این قاعده باید این روایت بیرونی را رد می کردید. بحث ادامه داشت تا رسیدیم به سیلی محکمی که میرحامد حسین به حیدرعلی فیض آبادی زد.

Kashani-13960925-EmamatPajohi-Thaqalain-Ir (1)

مرحوم میرحامد حسین چون غیر از عبدالعزیز دهلوی با حیدرعلی فیض آبادی نیز درگیر بوده و کتاب استقصاء را در رد آن نوشته. لذا در کتاب عبقات، هرکجا که توانسته، یک سیلی هم به فیض آبادی زده است. از جمله اینکه می گفت: حیدرعلی روایت بخاری از مسلم که راویش عایشه بود و از اصح الاسانید نیز بود را رد کرد و نیز گفت: اولا این روایت ضعیف است و اسنادش از زهری صحیح نیست؛ ثانیا راوی این روایت ابوسعید ضعیف است و زهری به او اسناد نداده.

مرحوم میرحامد فرمود: اولا این غلط است؛ چون راوی روایت عایشه است و نه ابوسعید! و بعد ضمیمه می کند که تو از ابن حجر هیتمی کپی کردی و او هم چون اشتباه کرده و نام ابوسعید را جای عایشه ذکر کرده شما هم اشتباه کردی! ثانیا اگر کپی نمی کردی می دیدی که زهری به عروه به عایشه اسناد داده و عدم اسناد ندارد؛ بلکه جزو اصح الاسنید است. بلکه روایت مقابل از ابن حجر هیتمی نقل شده که آشتی کردند! 

حیدر علی در ادامه عرائضش می گوید: «امیرالمؤمنین علیه‌السلام نمی خواست انکار فضیلت خلفا بکند و این نسبت را رافضه به علی علیه‌السلام داده اند». میرحامد حسین می گوید: «رافضه چه کسی است؟! بخاری و مسلم آن را بیان کرده بودند! چه طور در آنجا حرف بخاری و مسلم را قول رافضه می خوانید؛ اما اگر روایت غدیر در صحیحین نقل نشده باشد را دلیل بر قدح روایت می گیرید؟!»

بنده خیلی از اوقات تناقضات ابن تیمیه را کثافت کاری علمی نمی دانم. مثلا ممکن است که من روایتی را نقل کنم و آن را به خصال صدوق استناد بدهم؛ ولی در آنجایی آن روایت نباشد؛ خوب در اینجا من اشتباه کردم. به این کثافت کاری نمی گویند؛ اما اینکه بخواهیم قاعده بسازیم و بگوییم: «تنها از کتب صحاح می توان حدیث نقل کرد» ولی آنوقت در جای دیگر روایات صحیح حجت شوند، این کثافت کاری علمی است. آنها با این حرف می گویند: «یعنی قاعده ای می دهم که هیچ وقت خودم به آن ملزم نیستم»! خیانت علمی این است که شخص به چیزی که اعتقاد ندارد، عمل نکند.

Kashani-13960925-EmamatPajohi-Thaqalain-Ir (2)

مرحله بعد این است که اهل سنت به صحت جمیع احادیث صحیحین معتقد نیستند. اینکه شما می گویید صرف وجود روایت در صحیحین، موجب قوت این روایت می شود، خوب این را چه کسی گفته است؟ 

چون اولا در بحث های فقهی روشن است که علمای اهل سنت بارها روایات فقهی خارج از کتب صحاح را بر روایات صحیحین مقدم داشته اند. و نیز حائز اهمیت است که این بحث، شیعه و سنت نیست.

میرحامد حسین برای نمونه، باز هم به به حیدرعلی فیض آبادی اشاره می کند و بیان می دارد: «حدیث فدک در بخاری را موضوع دانسته» این به معنای جعلی بودن حدیث فدک است! مرحوم میرحامد در ادامه کلام حیدرعلی فیض آبادی را در کتاب خود درج نموده و سپس به نقد آن می پردازد. چنانچه از قول حیدرعلی آورده است: «و اهل بصیرت نیک مى دانند: که این قسم روایات در کتب شیعه بیش از پیش موجود است، که روایت بخارى که کلام در آن مى رود حرفى از آن کتاب است، پس یحتمل که رواه حدیث مذکور، به جهت دغل اهل تلبیس بالخصوص قدماى شیعه فریب خورده باشند». به نظر ما اگر این آدم می فهمید که چه می گوید، چنین حرفی را نمی زد. چراکه این حرف به معنای انهدام بخاری و مسلم است.

کتاب «ازاله الغین» که نیمه اول آن به دست ما نرسیده و استنادات حیدرعلی به همین جا برمی گردد، کتابی است که در اثبات شهادت سید الشهدا نوشته شده است، که البته استطراداتی نیز در آن به کار رفته است. حال باید سؤال نمود که حیدرعلی چرا این کتاب را نگاشته است؟ علت آن است که او می خواهد با این کتاب بگوید: شیعیان یک حمله ای به اهل سنت کردند که شما با مبانی تان امام حسین علیه‌السلام را محدور الدم می دانید؛ اگر هست چه طور ایشان سید شباب اهل جنت است و اگر نیست،  مبانی شما خراب است. برخی گمان برده اند که این کتاب، یک کتاب شیعی است؛ اما باید دانست که این کتاب به دست یک معاند نوشته شده است. از طرف مقابل یک کتاب دیگری به نام «تشدید المبانی» هم هست که این کتاب بیانگر ردیه پدر مرحوم میرحامد حسین به علمای اهل سنت است که ایشان = نوشته شما امام حسین علیه‌السلام را شهید نمی دانید و دارید تقیه می کنید؛ آنها نیز در جواب کتاب هایی را نوشته اند. بنابرین موضوع این کتب، نقد مبانی طرف است که شما در واقع نواصب را توجیه می کنید و نیز نمی خواهید قتل امام حسین علیه‌السلام را بر گردن یزید بیندازید، و دارید امام حسین را اهل بغی معرفی می کنید؛ آنها هم در جواب می نویسند که خیر ما امام حسین علیه‌السلام را شهید می دانیم. و واقع امر هم همین است که شهادت امام حسین با مبانی اهل حدیث سازگار نیست؛ چون شهادت به معنای صحت قیام بر علیه ظلم است، و دعوا نیز چنان است که نباید علیه ظلم قیام کرد.

Kashani-13960925-EmamatPajohi-Thaqalain-Ir (3)

حال حیدر علی که در این فضا بوده است، جمله بالا را ذکر نموده که معنایش چنین می شود: «دغل ها و ابلیس های شیعه کاری کردند که بخاری مجبور شده حرف هایی را در بخاری بیاورد». خوب این بیان کل کتاب را زیر سؤال می برد. ممکن است سؤال کنید که این کلام، تنها یک حدیث را از درجه وثاقت خارج می کند، پس چه طور شما می گویید که کل کتاب زیر سؤال می رود؟ جواب ما این است که با رد این حدیث آن هم بدان شکل، مبنا از بین می رود. چراکه روایتی که در کتاب بخاری است، سندش درست است. حال که این روایت صحیح السند، جعل شیعه است، بنابرین تمام روایات صحیح السند از درجه اعتبار ساقط می گردد؛ زیرا ممکن است آنها نیز توسط شیعه وارد کتاب شده باشند. و بالاتر آنکه تنها شیعیان از این بدعت بی نصیب نخواهند ماند؛ یعنی حنفی ها، شافعی ها و حنفی ها و مرجئه و جهمیه و … به سلیفه خود وارد صحیح بخاری کرد. چنانچه اگر شما قائل شدی که شیطان یک آیه آورده است، دیگر به تمامی آن نمی توانی استناد کنی.

او که می گوید حدیث فدک در کتاب صحیح بخاری جعل شیعه است، معنای حرفش آن است که کتاب بخاری دیگر از جهت وثاقت خارج می گردد.

ثانیا حیدر علی می بایست دقت می کرد که بخاری این راویت را از خودش نگفته است! چراکه این روایت در «المصنف» ابن ابی شیبه هست، همچنین در کتاب «مسند احمد» هم آمده و کتاب های دیگر نیز آن را آوردند. حال سؤال ما این است که آیا شیعیان یک روایت را وارد کتاب های صحیح و معتبر شما کرده اند؟ انگار که اینها نمی فهمیدند.

چنانچه مرحوم میرحامد حسین می فرماید: « این فاضل نبیل، روایت بخارى را از جمله روایات موضوعه شیعه مى داند، لکن به مزید اضطراب، اولا حتما و جزما بر این حکم جسارت کرده، و باز لفظ (یحتمل) بر زبان آورده داد». مرحوم میرحامد می گوید: می دانید چرا از واژه یحتمل استفاده نموده، چون اصلا نمی داند اشکال کار کجاست! اینکه فلان چیز که در کتاب صحیح هست و مخالف عقاید ماست، پس جعلی است، یعنی قافیه به تنگ آمده و نویسنده به جفنگ آمده است. به جای اینکه بگوید «فلان راوی مشکل دارد، آن هم به این دلیل که پیش فلانی می رفته و …»؛ از لفظ یحتمل استفاده نموده است.

حیدر علی در ادامه به ذکر فضایل خود خوانده ابوبکر پرداخته و چنین اسبعاد می کند: «اهل انصاف اندک انصاف نمایند که غضب آن محفوظه، و هجران ما دام الحیوه از ابو بکر صدیق امت محمدى، که از وجوه اصحاب رسالت مآب بود (چنانکه والد مخاطب در مجلد امامت (عماد الاسلام) از اکابر خویش نقل مى کند) و دغلى در اسلام نداشت، و انواع فضائل از وى صدور یافت (چنانکه از تفسیر مجمع البیان و منهج الصادقین و خلاصه المنهج معلوم توان کرد) با وجود حقیه خلافتش مى تواند شد؟»!  حال سؤال اینجاست که اگر شما کتابتان را قبول دارید یا ندارید؟ اگر ندارید، پس چرا وقتی به حدیث غدیر می رسد، می گویید:«چون در صحیح بخاری نیامده، حدیث از درجه اعتبار ساقط است». اگر قبول دارید پس چرا به کتاب مجمع البیان رجوع می کنید و می گویید: «ابوبکر خوب بوده و این حرف ها از او بری است»؟ از موضوع چرا خارج می شوید؟ مشکل کتاب شماست!

حیدرعلی ادامه می دهد: «و با وصف اینکه نماز جنازه وظیفه سلطان و خلیفه بود، چنانکه علماى شیعه اعتراف به ورود روایات در این خصوص دارند. کما یظهر من الکتاب المسمى بهدایه الامه الى أحکام الائمه» واقعاً خوب است آدم بفهمد که دارد در کجا بحث می کند! آری واقعا نماز بر میت شأن خلیفه است و شیعه ها هم این را قبول دارند؛ اما به شرطی که خلیفه را قبول داشته باشید. این حرف شما مصادره به مطلوب است. آری اگر کسی نخواهد متن بخاری را قبول کند، همه کار از دستش بر می آید؛ چنانچه بخاری گفته: « فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا، وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّى عَلَیْهَا»[۱]. یا للعجب، چون روایت بخاری را قبول ندارد، به قول شیعه استشهاد می کند که بگوید این روایت جعلی است! این چه ربطی دارد! مگر کتبتان را با عقاید ما جرح و تعدیل می نمایید؟ غیر از اینکه اتفاقاً این حرف، دلیل خوبی بر ماست؛ آری ما خلیفه اول را خلیفه رسول خدا صلی‌الله‌‌علیه‌وآله نمی دانیم؛ مشروعیت حکومتش را قبول نداریم؛ لذا زهرای اطهر سلام الله علیها نیز به او اجازه نماز نداد.

آری آنها روایت «من اتفق علیه الشیخان» را می کوبد؛ برای اینکه دامان خلیفه را پاک کند. این نشان می دهد که ماجرای فدک حضرت زهرا بد چکی زده است که به این صورت به یاوه افتادند. آنهایی که کتب حیدرعلی را خوانده اند می فهمند که واقعا این شخص، شخص قدری است. او ادامه می دهد:

«پس معلوم شد که هر چند این روایت در صحیح بخارى باشد، مگر چون مخالف روایات و درایات است (یعنی هم دلالتش مشکل دارد و هم با روایات دیگر تعارض دارد؛ با همان مرسله ای که پیشتر ذکر شد!)، اعتمادى بر آن نمى توان کرد، آیا عاقلى دیندار تجویز تواند کرد که جناب امیر کل امیر مصداق (علی مع الحق و الحق مع علی) تا عرصه شش ماه بیعت امام به حق ننماید خود را معاذالله داخل (من لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه) سازد» می گوییم: برادر، معلوم است که چرا شش ماه بیعت نکرده؛ چون قبول نداشته بله با کسی که امام نمی دانسته بیعت نکرده است. خیلی عجیب است! برای مجادله باید روایات کافی را خراب کند نه روایت صحیح بخاری را!

حال مرحوم میرحامد حسین می فرماید: «از این عبارت ظاهر است که این بزرگ روایت فدک را با وصف تصریح به موجود بودنش در صحیح بخارى مخالف در آیات و روایات وامى نماید، و سلب اعتماد از آن مى کند، و مضمون آن را خلاف عقل و دین مى داند، و اعتقاد را به مفاد آن عین تعصب و عناد، و حقد و لداد مى پندارد پس این غایت تهجین و توهین این روایت، و نهایت تفضیح و تقبیح صحیحین و مؤلفین آن است». پس در صحیحین روایاتی هست که پذیرشش تعصب و عناد و خلاف عقل و دین است. بعد می خواهند ما را به چنین چیزی ملزم کنند که چرا متواتره غدیر در صحیح بخاری نیست!

حال میرحامد حسین دست از پای ننشسته و به کلامی دیگر از حیدرعلی فیض آبادی استناد می کند و عنوان می کند: «مولوی حیدرعلی حدیث قرطاس در صحیحین را موضوع دانسته» ایشان در ذیل این تیتر ادامه می دهد:« و نیز فاضل معاصر در تکذیب حدیث قرطاس، که بخارى آن را در هفت جا از صحیح خود وارد کرده، و مسلم هم در صحیح خود به سه طریق روایت نموده اهتمام تمام نموده است» سپس دوباره از کتاب «ازاله الغین» مطلبی را از حیدرعلی می آورند:« بدانکه فقیر را بعد از تتبع کتب قدماى این فرقه، و تصفح مضمرات و مکنونات ایشان (ما نمی دانیم که او چه طوری مکنونات را از خودش درآورده است)، که در تألیفات خویش به مقتضاى حدیث مرتضوى “ما أضمر أحد شیئا الا و قد ظهر فی فلتات لسانه” گاه گاه از آن خبر مى دهند، چنان مذعن شد که: این حدیث مثل حدیث ردت جمیع أصحاب (منظور همان روایتی است که در صحیح بخاری آمده که اصحاب پیغمبر مرتد شدند) از الا شاذى لا یعبأ به خصائص مذهب امامیه بوده». یعنی می گوید: شیعیان روایتی که هفت طریق در بخاری و سه طریق در مسلم دارد را وارد کرده اند. اگر توجه داشت چنین نمی گفت. چیزی دیگر برای مسلم نمی ماند.

ادامه می دهد: «و اکابر این مسلک به این اسرار و دقائق آگهى داشتند، و این قصه را علق نفیس گمان مى بردند، و به کتمانش هم دگر وصایا مى نمودند» این هم اشارتی بر تحریف است. می گویند علماء ما  این روایت را کتمان می کردند و به هم سفارش می کردند که به همدیگر که این روایت را بیان نکنید! یعنی می دانند که این روایت هست!

ادامه می دهد: «من بعد اهل مکیدت و بدا مصلحت در آن دیدند که در لباس تسنن این روایت را، که منتهاى آرزویشان به قول مجلسى در بحار و حیاه القلوب است، در مدرسها پیش معتقدین خویش از زمره اهل حق روایت نمودند» یعنی یک عده اهل کید و فتنه این روایت را برای مردم خواندند. یعنی کسی که صحیح بخاری را بخواند، اهل کید و فتنه خواهد شد. واقعا ارزش دارد که بخاطر این یک روایت متواتر بگویید، به ما بگویید چون در صحیح بخاری نیست، پس ارزش ندارد؟

ادامه می دهد: «تا آنکه رفته رفته در کتب محدثین حتى ملتزمین صحت مندرج شد». یعنی فتنه گرها اینقدر این روایت را خواندند تا بخاریی که برای هر روایت غسل می کرده، حالا غسل کرده که روایت جعلی شیعه را در کتاب بیاورد. اصلاً آیا شیعیان آنقدر تریبون داشتند که بیایند مدارس و حوزه های اهل سنت را در دست بگیرند و این روایات را بخوانند تا آنها فریب بخورند و در کتاب بنویسند! چیزی شبیه به قول آنها که می گویند یهود عالم را اداره کرده، آنها می گویند: که شیعه کل اهل سنت را اداره کرده!

او ادامه می دهد:«و پر ظاهر است که اگر این حدیث در صدر اول طبقه تابعین ثابت و مشهور مى بود، کتمان و اختفاء، و آن هم بدین تاکیدات بى انتها که پاره از آن به گوشت رسانیدم، صورت نمى داشت» یعنی چرا گفتند این روایات مشاجرات را نخوانید، اگر اینها قبول داشتند که این روایت جعلی است، باید بگوییم بخاری چه شرطی داشته که یک روایت جعلی را نقل کرده. مستحضرید که روایت جعلی با ضعیف فرق می کند. ضعیف یعنی نمیدانم که صادر شده است یا نه؛ بعد شما شرط برای صحت می گذارید و غربال را آنقدر گشاد می گیرید که روایت جعلی هم از آن رد می شود. در واقع همه مبنا را زده.

حیدرعلی می افزاید: «در کتب محدثین حتى ملتزمین صحت مندرج شد، و پر ظاهر است که اگر این حدیث در صدر اول طبقه تابعین ثابت و مشهور مى بود، کتمان و اختفاء، و آن هم بدین تاکیدات بى انتها که پاره از آن به گوشت رسانیدم، صورت نمى داشت و هر یکى از دیگرى عهود و مواثیق چرا مى گرفت، و کى مى گفت که پس خبردار باید بود، چنان نشود که اهل خلاف، که بر محبت شیخین خود را فدا مى کنند، بر این معنى مطلع شوند. چنانکه نسخه سلیم بن قیس هلالى که اقدم و افضل از جمیع کتب احادیث امامیه توان گفت (کما اعترف المجلسى فى مجلد الفتن من البحار)، بر امور مرقوم الصدور دلالت مى کند، و این هم از اشارات و عباراتش پیداست، که بعضى از اسرار این حدیث، مثل نام فاروق، از شیعیان هم دریغ مى کردند و کتب رجال، و رسائل تحقیق اسامى رواه، بر این مکاید اول دلیل است، که مقصود اینها از اختفاء و استتار همین بود، که آینده علماى اهل سنت فریب خورند، و سهام تدبیر بر نشانه نشیند، و براى مناظره خصوصا متأخرین را به کار آید، » او می گوید: همانطور که آنها روایت سلیم را آمدند علم کردند که هیچ طریق روشنی در آن نیست، این روایات هم جعل کرده اند که برای مناظرات آیندگان مناسب باشد! حال سؤال اینجاست که چه کسی گفته است: کتاب سلیم اقدم و افصح است! اگر منظور اقدم، از حیث تاریخی است، باید گفت که چنین حرفی گفته نشده است؛ همانطور که قبل از آن نوشته هایی از شاگردان امیرالمؤمنین علیه‌السلام همانند سلمان داریم. و اگر منظور افضل و مقدم است، یک نفر پیدا کنید که گفته باشد: کتاب سلیم از کافی بالاتر است و افضل تمام کتب است! آری اگر بگوییم: «من اقدم»، درست است؛ زیرا از قدیمی ترین کتب است.

فیض آبادی ادامه می دهد: «پس حال حدیث قرطاس نزد احقر الناس (یعنی خودم)، در رنگ حدیث فدک مى نماید که شیخ مبارک جزرى ابو السعادات در تصانیف خویش آورده، و گفته که: «بعضى از اهل اختلاق (جاعلین)  بعد از آنکه اقرار به جعل و افتراء کردند و گفتند: که ما قصه فدک را موضوع ساخته بر محدثین بغداد عرض کردیم، و نزد آنها معنعن روایت نمودیم (یعنی سندش هم ساختگی است)، پس تمامى جماعت مذکور قبول کردند، و به دام فریب واقع شدند». این یعنی شخصی وجود دارد که اگر هر چرندی را به عنوان روایت نقل کند، محدثین آن را قبول می نمایند! سؤال اینجاست که آن یک نفر کیست؟ شناخته شده است یا شناخته نشده؟ یک وقت یک نفر اشتباه کرده، یک وقت یک نفر به تمام محدثین جعل نموده! چه بلایی بر سر محدثین آمده که تمامشان از یک نفر روایت می گرفتند؟ بعد اخذ روایت این طور بود که در سلسله سند، شخص محدث نفر بعدی خود را ذکر می کرد. به گونه ای که می گفت: من از کی از کی نقل کرده ام که …. . حال آن جاعل کیست در طریق حدیث فدک و قرطاس آمده؟ نمی شود که یک روایت بیاوریم و بعد نگوییم از کجا آمده؟ سؤال این است که کدام یک از روایان بخاری و مسلم جاعل هستند؟ زیرا هر کدامشان، ده ها روایت نقل کردند! 

او حتی از آمدی هم نقل کرده که: «چنانکه ناقضین هفوات مشهدى از آمدى نقل مى کنند و مى گویند که «او در مسند خویش مى فرماید که قصه (ایتونی بقرطاس) بى ثبوت و بى اساس است» این آمدی کسی است که خودشان درباره اش می گویند این شخص، بی سوادی است که نمی بایست در علم کلام وارد می شد! چنانچه مرحوم سلطان العلماء در شب های پیشاور به وی حمله کرده است و نیز خود میرحامد حسین نیز ذکر کرده که او اصلا تخصصش اصول است و نمی بایست در علم حدیث اظهار نظر کند. حیدرعلی به عنوان شریک جرم، به کلام ایشان هم اشاره می کند.

و باز می گوید: «از شیوخ محدثین نقل مى نمایند که بعد از تصفح به ظهور مى انجامد که در صحیحین دویست و ده حدیث ضعیف است، تفرد بخارى به هشتاد و تفرد مسلم»؛ یعنی کلا بنیان صحیحین را زد! جلسه گذشته نیز گفته شد که ما از خدایمان است که شما تمام احادیث صحیحین را کنار بگذارید و ما هم حدیث غدیر را کنار بگذاریم! اکنون هم هستند که در مصر جمال البناء سلفی هم نیست، نوشته ششصد و اندی از احادیث صحیح بخاری صحیح نیست! در کویت نیز کسی گفت: «لیس کل ما فی البخاری صحیحا!»، که یک کنگره برگزار شده و هفتاد عالم برجسته رساله نوشتند که این حرف عرش خدا را به لرزه انداخته است.

مرحوم میرحامد حسین پس از این نقل عنوان است که «حیدر علی فیض آبادی در منتهی الکلام احادیث بخاری را واجب القبول هم ندانسته»! سپس حیدر علی در جواب (محمد کامل دهلوی[۲] گفته که حنفیون با احادیث صحیح بخاری مخالفت می نمایند) گفته است: «مغلطه اولى آنکه ملازمانش در میان صحت حدیث صحیح بخارى، و وجوب عمل بر آن، به تقلید صاحب «نزهه» ملازمت فهمیده اند» فکر کرده اید، اینکه می گوییم صحیح بخاری، یعنی باید به تمامش عمل کرد؟ نه صحت آن صحیح فی الجمله است! یعنی ممکن است رویات کتب دیگر که در صحیحین نیست را قبول می کنیم.

مرحوم محمد کامل دهلوی به یکی از جاهایی اشاره کرده که به قولی چک خور حنفیه است. ایشان گفته شما بیشتر فتاواتون خلاف بخاری است! یعنی فقهتان با روایات بخاری تعارض دارد. حال یا شما بیشتر آن را صحیح نمی دانید و یا شما آن را خلاف حکم خدا عمل می کنید. حیدرعلی نیز جواب می دهد که تو مغالطه کردی؛ صحیح است به معنای واجب العمل نیست.

حیدر علی در ادامه به نقل از شیخ الاسلام ابوزکریای نووی[۳]، گفته است که وی در التقریب خود بیان نموده است: «هر حدیث صحیح جائز العمل هم نیست، چه جاى آنکه واجب العمل باشد» همچنین حیدرعلی نقل دیگری از او در کتاب دیگرش می آورد که: « ضرور نیست که هر روایت بخارى و مسلم و مانند ایشان واجب القبول باشد، زیرا که در جرح و تعدیل بعضى از رواه اختلاف است، ممکن است که نزد امام ابو حنیفه راوى مجروح باشد، و نزد شیخین موثق، و هم چنین چیزى که آن را ضعیف یا موضوع گفته اند، على الاطلاق نزد ما ضعیف و موضوع نیست » حیدرعلی می فهمد چه می گوید. او در اینجا می خواهد از مکتب حنفی گری خود دفاع کند. او یا می خواهد از فدک و از قرطاس فرار کند و یا اینکه می خواهد سپری برای ابوحنیفه باشد! او برای آنکه بگوید ما حنفی ها خلاف نمی گوییم، می گوید: ممکن است ابوحنیفه راوی روایتی را قبول نداشته باشد! ما می گوییم اینکه بخاری و مسلم باید حاکم باشد، حنفی ها نمی توانند بدان ملزم باشند! حال چه طور با چیزی که میان خود اهل سنت، پذیرشش اختلافی است، می خواهند ما را ملزم کنند؟ برای همین به این کار کثافت کاری می گوییم.

و باز ادامه می دهد: «بلکه از کتب ثقات به وضوح مى انجامد، که خود علماى شافعیه، روایات دیگران را در بعضى از مقامات بر روایت بخارى ترجیح داده اند»! اکثر روایات بخاری را که حنفیه قبول ندارند، شافعیه قبول ندارند، سلفیه قبول ندارند؛ ولی شیعه هرچه میگوید، باید از صحیحین باشد.

و بعد حیدرعلی دوباره به نفع ما گل می زند و حرفی از فخر رازی می آورد « بلکه علی جیلانى شیعه در (فتح السبل) مى گوید (و العهده علیه) که امام فخرالدین رازى در (رساله تفضیل مذهب شافعى) در بعض روایات بخارى طعن نموده است»!

حال مرحوم میرحامد قلم به رشته تحریر در می آورد که: « از این عبارت واضح است که فاضل معاصر اولا براى تخلیص گلوى امام اعظم و اتباعش از مخالفت احادیث صحیحه، منع ملازمت در میان وجوب عمل و صحت حدیث صحیح بخارى کرده، و بر فهمیدن این ملازمت استهزاء را بغایت قصوى رسانیده، با آنکه موافق تصریح خود همین نووى که استناد بکلامش کرده، و او را از علماء اعلام دانسته، این ملازمت ثابت است» می گوید همین نووی وقتی روایات مسلم را شرح می کند، می گوید باید بدان روایات عمل نمود! اینکه می گوییم این روایات اصح الروایات است، یعنی چه؟ یعنی شما اصح را کنار می گذارید؟

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱] . صحیح بخاری، حدیث ۴۲۴۰

[۲] . در هند به او شهید رابع می گویند. او کل کتاب عبدالعزیز دهلوی را در کتاب «نزهه اثنی عشریه» جواب داده  است. قابل توجه است که مرحوم میرحامد یک باب آن را جواب داده، ولی هیچ کسی به تفصیل مرحوم میرحامد حسین جواب نداده است!

[۳] . او به شدت به درس و بحث مشغول بوده و ازدواج هم نکرده است. و وقتی شاگردانش می خواستند شپش ها را از او بزدایند، می گفته همسایگان مرا اذیت نکنید؛ بگذارید اینها باشند! از این صلح کل هایی بود که با شپش ها انسی داشته! درجه وثاقت او بلا تشبیه همانند سید بن طاووس در میان شیعه است. کتب بسیاری نیز در زمینه اخلاق نگاشته که چهل حدیث و الاذکار از جمله آن است. در زمینه فقه نیز تلاش بسیار نموده که کتاب المجموع او در فقه شافعی از درجه اهمیت بالایی برخوردار بوده است. کتابی نیز در عمل حدیث دارد به نام «التقریب النواوی» دارد که کتاب «تدریب الراوی» درسی دانشگاهی علم حدیث، شرح التقریب نووی است