دیدگاه وهابیان

یکی از موضوعات و مسائل اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، مسأله نذر است.

وهابیان معتقدند نذر کردن پول، روغن، شمع و حیوان برای صاحبان قبور و مشاهد مشرفه و مجاورین قبور حرام است. ابن تیمیه پیشوای فکری وهابیان در جاهای مختلف و با عباراتی مشابه، نذر کردن پول (طلا و نقره، درهم و دینار)، روغن، شمع، حیوان، چلچراغ و پرده برای انبیای الهی، ائمه (ع)، صحابه، علما، صالحان و قبور آنان و کلیه اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه، خادمان و مجاوران قبور را با ادعای شباهت داشتن این نذرها به نذرهای بت پرستان و یهود و نصارا برای بت‌ها و کلیساها، و شرک و بدعت بودن این گونه نذرها، حرام دانسته و تمامی نذر کنندگان را نیز گمراه، جاهل، مشرک و خارج از دایره اسلام معرفی می‌کند. برای آشنایی خوانندگان با تفکرات و استدلال‌های ابن تیمیه و وهابیان دو مورد از سخنان ابن تیمیه را به عنوان نمونه در متن ذکر می‌کنیم و برای آگاهی از سایر سخنان همسو و مشابه او به پاورقی مراجعه شود.

أ) « و اما النذر للقبور او لسکان القبور او العاکفین علی القبور سواء کانت قبور الانبیاء او الصالحین فهو نذر حرام باطل یشبه النذر للاوثان، سواء کانت نذر زیت او شمع او غیر ذلک… و قد اتفق ائمه الدین علی انه لا یشرع بناء المساجد علی القبور و لا أن تعلق علیها الستور ولا ان ینذر لها النذور و لا ان یوضع عندها الذهب و الفضه، بل حکم هذه الاموال تصرف فی مصالح المسلمین اذا لم یکن لها مستحق معین… و قال طائفه من السلف: … ومن نذر لها نذرا لم یجز له الوفاء، لما ثبت فی‌الصحاح عن النبی (ص) انه قال: من نذر ان یطیع الله، فلیطعه و من نذر ان یعصی الله، فلا یعصه و علیه کفاره یمین و لما روی عنه انه قال: لا نذر فی معصیه و کفارته کفاره یمین… و من اعتقد ان بالنذور لها نفعا او احرا ما فهو ضال جاهل».[۱]

ب) «و اما النذر للموتی من الانبیاء و المشائخ و غیرهم او لقبورهم او المقیمین عند قبورهم فهو نذر شرک و معصیه لله تعالی، سواء کان النذر نفقه او ذهبا او غیر ذلک و هو شبیه بمن ینذر للکنائس و الرهبان و بیوت الاصنام».[۲] محمد بن اسماعیل صنعانی (۱۱۰۱-۱۱۸۲ هجری قمری) نذرهای مسلمانان برای قبور انبیا و اولیا را به نذرهای مشرکان و یهود و نصارا برای بت‌هایشان تشبیه کرده و مسلمانان را به داشتن عقاید مشرکان و یهود و نصارا متهم می‌کند و با استناد به همین مطالب، نذر برای انبیا و اولیا وقبور آنان را تحریم می‌کند و می‌نویسد: « و اما النذور المعروفه فی هذه الازمنه علی القبور و المشاهد والاموات فلا کلام فی تحریم‌ها، لان الناذر یعتقد فی صاحب القبر انه ینفع و یضر و یجلب الخیر و یدفع الشر و یعافی الالیم ویشفی السقیم و هذا هو الذی کان یفعله عباد الاوثان بعینه، فیحرم کما یحرم النذر علی الوثن».[۳] عبدالله قصیمی یکی دیگر از همفکران وهابیان نیز نذر برای قبور را از مصادیق غلوهای شیعیان در حق ائمه (ع) و موجب عبادت و پرستش آنان معرفی می‌کند و می‌نویسد: « وبهذا الغلو الذی رایت من طائفه الشیعه فی ائمتهم و بهذا التالیه الذی سمعت منهم لعلی و ولده، عبدوا القبور و اصحاب القبور و اشادوا المشاهد و اتوها من کل مکان سحیق و فج عمیق و قدموا لها النذور و الهدایا و القرابین و اراقوا فوقها الدماء والدموع و رفعوا لها خالص الخضوع و الخشوع و اخلصوا لها ذلک و خصوها به دون الله رب الموحدین». [۴] بن باز نیز در پاسخ به استفتایی که از وی پرسیده است: « صادفتنی مشکله، فنذرت لاحد الائمه و قد علمت انه لایجوز النذر لغیرالله علما بان المکان الذی فیه الامام بعید عنی، فهل لی ان ادفع هذا النذر للفقراء او اکفر عنه؟»، نذر او را عبادت و پرستش ائمه (ع) و موجب شرک به خدا معرفی می‌کند و می‌نویسد: « هذا النذر باطلف لانه عباده لغیر الله و علیک التوبه الی الله من ذلک و الرجوع الیه و الانابه و الاستغفار و الندم… فهذا النذر نذر باطل و شرک بالله عز و جل (هذا النذر الذی نذرتیه لاحد الائمه الاموات لعلی او للحسین او للشیخ عبدالقادر ۲[۵] او غیرهم نذر باطل و شرک بالله و هکذا النذور لغیر هولاء للسید البدوی او للسید زینب او للسید نفیسه او غیر ذلک کله باطل و هکذا النذر لرسول الله) فضلا عن ان النذر لاحد الائمه الاموات نذر باطل و شرک بالله… فهذا النذر باطل و لیس علیک شیء لا للفقراء و لا لغیرهم، بل علیک التوبه و لیس علیک الوفاء بهذا النذر، لکونه باطلا و شرکا و علیک بالتوبه الصادقه و العمل الصالح».[۶]

خلاصه استدلال وهابیان

وهابیان معتقدند مطلق نذر (حتی نذر کردن اعمالی که مطلوب شارع است مثل نماز، روزه و حج که مستحب و واجب هستند) مورد نهی شارع قرار گرفته است و این نهی نشانگر این مطلب است که اصل نذر از امور مطلوب شارع نیست[۷]و برای تحریم نذر برای انبیای الهی، ائمه (ع) و علما و قبور آنان، سه دلیل ذکر کرده‌اند:

  1. نذر یک عمل عبادی است و باید برای خدا باشد؛ لذا نذری برای ائمه (ع) و علما و قبور آنان، عبادت و پرستش غیر خدا و غلو در حق آنان محسوب می‌شود و شرک به خداوند است و حرام می‌باشد.
  2. نذر برای ائمه (ع) و علما و قبور آنان به نذرهای مشرکان برای بت‌هایشان و نذرهای یهود و نصارا برای کلیساهایشان شباهت دارد و مشابهت با مشرکان و کفار حرام است؛ لذا چنین نذرهایی نیز حرام است.
  3. چنین نذرهایی در زمان‌های گذشته نبوده است و از بدعت‌های زشت مسلمانان است.

یکی از  نکات پررنگ و جالب توجه در سخنان و استدلال‌های ابن تیمیه، استناد کردن  و استفاده مکرر از اجماع و اتفاق مسلمین، به جای آیات و روایات است که خود نشانگر ضعف استدلال‌ها و مبانی ابن تیمیه و وهابیان است.

نقد دیدگاه وهابیت

جهت نقد دیدگاه وهابیان ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی نذر را بیان می‌کنیم و سپس به نقد ادله وهابیان می‌پردازیم.

معنای لغوی و اصطلاحی نذر

نذر در لغت به معنای وعده دادن، ابلاغ و رساندن است و بیشتر بر ترساندن و تخویف دلالت می‌کند [۸] و در  اصطلاح عبارت است از التزام به فعل یا ترک عملی به گونه‌ای خاص و صیغه نذر نیز عبارت است از «لله علی ان افعل کذا اذا کان کذا» و در صورتی که صیغه خاص آن گفته نشود، نذر منعقد نمی‌شود و وجوب وفا نیز ندارد.[۹]

نقد دلیل اول وهابیان

جهت نقد دلیل اول وهابیان که نذر برای ائمه (ع) و علما و قبور آنان را از مصادیق غلو در حق آنان و موجب عبادت و پرستش ائمه‌ (ع) و علما و شرک به خدا می‌دانند، باید گفت:

  1. ادعای عبادت و پرستش ائمه (ع) و علما با چنین نذرهایی، صحیح نبوده و مورد پذیرش نیست، زیرا در فصل‌های گذشته به معیار ملاک عبادت و پرستش اشاره کردیم و گفتیم ک معیار و ملاک عبادت و پرستش، اعتقاد به الوهیت و خدایی یا ربوبیت یا واگذار شدن یکی از افعال خداوند به معبود است، لذا اگر انسان در عباداتی که برای خداوند انجام می‌دهد به الوهیت یا ربوبیت خداوند اعتقاد نداشته باشد، خداوند را عبادت و پرستش نکرده است، در حالی که هیچ نذر کننده‌ای به الوهیت و خدایی ائمه (ع) و علما اعتقاد ندارد.[۱۰]
  2. در رابطه با ادعای غلو در حق ائمه (ع) و علما نیز باید گفت: با واکاوی این گونه نذرها و تامل و دقت در حقیقت آن، مشخص خواهد شد که هیچ گونه مطلب غیر عادی و غلوی وجود ندارد.

نقد دلیل دوم وهابیان

در نقد دلیل دوم وهابیان که نذرهای مسلمانان برای ائمه (ع) و علما و قبور آنان را به نذرهای مشرکان و یهود و نصارا تشبیه کرده و همین تشبه را علت تحریم این گونه نذرها بیان کرده‌اند نیز باید از وهابیان پرسید: آیا صرف مشابهت باعث حرمت آن عمل می‌شود؟ یکی از اشتباهات و لغزش‌های مهم ابن تیمیه همین تفکر است. وی بدون این که در حقیقت اعمال و رفتار مسلمانان تامل و دقت کند به صرف مشابهت ظاهری اعمال مسلمانان به اعمال مشرکان و یهود و نصارا به تکفیر مسلمانان می‌پردازد. اگر مسلمانان  بدانیم، باید بسیاری از اعمال دیگر مسلمانان مانند اکثر اعمال و مناسک حج را نیز تحریم کنیم، زیرا طواف دور خانه خدا شبیه چرخیدن مشرکان به دور بت‌هایشان است و بوسیدن خانه خدا و حجرالاسود شبیه بوسیدن بت‌ها توسط مشرکان است و قربانی کردن در ایام حج مانند قربانی کردن مشرکان برای بت‌هایشان است. ما معتقدیم با توجه به شایع و رایج بودن چنین نذرهایی میان مسلمانان که ابن تیمیه نیز در ضمن مطالبش به این سیره اعتراف کرد، نباید مانند ابن تیمیه با کوچک‌ترین بهانه و به صرف مشابهت ظاهری به اعمال مشرکان، به اعتقادات و باورهای تمامی مسلمانان حمله کنیم و به تکفیر آنان بپردازیم، بلکه راه معقولانه و منطقی این است که با واکاوی و دقت و تامل در عمل مسلمانان، به واقع مطلب و مقصود اصلی مسلمانان پی برده و تا جایی که امکان دارد مسلمانان پی برده و تا جایی که امکان دارد اعمال و رفتار مسلمانان را حمل بر صحت کنیم و از تکفیر مسلمانان اجتناب کنیم، زیرا بر اساس روایات نقل شده، موظفیم گفتار و رفتار مسلمانان را تا جایی که امکان دارد بر بهترین محتملات حمل کنیم[۱۱]و نیت‌های قلبی آنان را در اعمالشان ملاک و معیار قرار دهیم. [۱۲]رفتارشناسی و واکاوی نذرهای مسلمانان نیز همین اقتصاد را دارد.

واکاوی نذرهای مسلمانان

مسلمانان هرچند در ظاهر برای قبور و صاحبان قبور نذر می‌کنند اما هدف آنان از چنین نذرهایی تقرب به خداوند است نه صاحبان قبور، زیرا همه نذر کنندگان می‌دانند که قبور و صاحبان قبور به طور مستقیم هیچ بهره‌ای از پول‌ها، طلاها، نقره‌ها، حیوانات، مواد غذایی و پوشاک نذر شده نمی‌برند، بلکه مقصود مسلمانان از این گونه نذرها این است که با توجه به نذری که کرده‌اند و پس از برآورده شده حاجاتشان از سوی خداوند، اقلامی را به عنوان صدقه به این مکان‌ها بدهند تا در مواردی که متولیان این امکنه صلاح می‌دانند، صرف شود و ثواب آن را به روح صاحب قبر هدیه کنند. متولیان این مکان‌ها نیز با توجه به کثرت مراجعه کنندگان، وجوه و اقلام نذر شده را در کمک به فقرا، ساختن مساجد مجاور، ساختن مکان‌های فرهنگی جهت برگزاری کلاس‌های آموزش قرآن و احکام، اطعام نیازمندان و غیره مصرف می‌کنند و بنا به اعتراف ابن تیمیه صدقه دادن از طرف اموات جایز است و اموات نیز از صدقاتی که احیاء از طرف آنان می‌دهند، بهره‌مند می‌شوند. پس از تامل و دقت در نذرهای مسلمانان باید گفت: هنگامی که شخص نذر کننده می‌گوید: « این گردنبند نذر فلانی» در واقع می‌گوید: « اگر خداوند بیماریم را برطرف کند، این گردنبند را صدقه می‌دهم تا ثواب آن مال فلانی باشد» اما به خاطر اختصار از عبارت « این گردنبند نذر فلانی» استفاده می‌کند. عزامی شافعی با انتقاد از ابن تیمیه و همفکرانش درتکفیر مسلمانان، به تحلیل نذرهای مسلمانان پرداخته و می‌نویسد: اگر در مورد انگیزه‌ مسلمانان از نذرهایشان برای انبیا و صالحان تحقیق کنیم به انی نتیجه می‌رسیم که مسلمانان انگیزه‌ای جز صدقه دادن از طرف آنان و اهدای ثواب آن به روح اموات ندارند و تمامی مسلمانان (حتی ابن تیمیه) صدقه دادن از طرف اموات و اهدای ثواب به روح آنان را جایز و مشروع می‌دانند و روایات صحیح السند و مشهوری نیز در این رابطه وجود دارد که ماجرای سعد بن عباده یکی از این روایات است.[۱۳]

سعدبن عباده خدمت پیامبر اکرم (ص) عرض کرد: ای رسول خدا! مادرم از دنیا رفته است. ارزش و  ثواب کدام صدقه بیشتر است (تا از طرف مادرم صدقه بدهم)؟

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: آب.

سعد بن عباده به فرمایش پیامبر اکرم (ص) عمل کرد و چاهی حفر کرد و آن را از طرف مادرش صدقه داد و گفت: «‌هذه لام سعد».[۱۴]

عزامی در ادامه به منشا اشتباه ابن تیمیه و همفکران او اشاره می‌کند و می‌نویسد: کسانی که نذر برای انبیا و صالحان را تحریم می‌کنند فکر کرده‌اند لام رد «نذرت لفلان» یا «هذه لام سعد» با لام در «نذرت لله» و «صلیت لله» یکی است. در حالی که لام در «نذرت لفلان» یا «هذه لام سعد» مانند لام در «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ»[۱۵]جهت مصرف صدقات و نذرها رابیان می‌کند و مشخص می‌کند که صدقات و نذرها باید در چه جهتی و در کجا مصرف شوند، اما لام در «نذرت لله» و «صلیت لله» لام غایت است.[۱۶] خالدی نیز حقیقت نذرهای مسلمانان برای انبیاء و علما را صدقه دادن احیاء از طرف اموات می‌داند و با تشبیه «نذرت لفلان» به «ذبحت لمیتی» و «ذبحت للضیق»، معتقد است همان طور که مسلمانان وقتی می‌گویند: « این حیوان را برای مرده‌ام ذبح کردم» مقصودشان این است که حیوان را برای رضای خدا ذبح کرده و گوشت آن را از طرف اموات صدقه بدهند و ثواب آن را به روح اموات هدیه کنند، یا هنگامی که می‌گویند: « این حیوان را برای مهمان ذبح کردم» مقصودشان این است که حیوان را برای رضای خدا ذبح می‌کنند، اما آمدن مهمان باعث شد تا حیوان را ذبح کنند (آمدن مهمان علت ذبح است)، در نذرها و ذبح حیوانات برای انبیا و اولیا نیز کار را برای رضای خدا انجام می‌دهند و هدفی جز اهدای ثواب آن به روح اموات ندارند.[۱۷] سوالی که شاید در ذهن خواننده باقی مانده باشد این است که اگر چنین نذرهایی در واقع دادن صدقه از طرف اموات محسوب می‌شود، صدقه را در هر مکانی می‌توان داد، اما مسلمانان مکان‌های خاصی مانند مشاهد مشرفه و مقابر علما و صالحان را انتخاب می‌کنند؟ در پاسخ این سوال نیز باید گفت: مسلمانان به خاطر خصوصیت و یا شرافت و  جایگاه خاص برخی مکان‌ها و برای مضاعف شدن ثواب صدقه، این مکان‌ها را انتخاب می‌کنند و انتخاب مکان خاص برای نذر و صدقات در زمان پیامبر (ص) نیز سابقه دارد، کما این که شخصی در زمان رسول گرامی اسلام (ص) نذر کرده بود حیوانی را در محلی به نام بوانه[۱۸] ذبح کند. پیامبر اکرم (ص) از ترس این که مبادا در محلی که ناذر نذر کرده بود، بت‌های مشرکان نگهداری شود و ذبح نیز طبق عادت و رسوم مشرکان صورت گیرد، وقتی اطمینان پیدا کردند که بوانه محل نگهداری بت‌های مشرکان و محل اجتماع و عیدگاه آنان نیست، به شخص نذر کننده فرمودند: به نذر خود وفا کن و حیوان را در همان مکانی که نذر کرده‌ای، ذبح کن.[۱۹]

نقد دلیل سوم وهابیان

وهابیان علاوه بر دو دلیل ذکر شده، سابقه نداشتن و بدعت بودن چنین نذرهایی را یکی دیگر از ادله تحریم نذرهای مسلمانان می‌دانند. در نقد دلیل سوم وهابیان نیز می‌گوییم:

  1. وقتی با تأمّل و دقت در نذرهای مسلمانان معلوم شد که حقیقت این نذرها چیزی غیر از صدقه دادن از طرف اموات نیست و سابقه آن نیز به زمان پیامبر اکرم (ص) برمی‌گردد، ادعای بدعت بودن و حرمت این نذرها از سوی ابن تیمیه و وهابیان پذیرفته نیست.
  2. آیا ابن تیمیه و وهابیان هر نوع بدعتی را حرام می‌دانند؟ درباره انواع بدعت و احکام آن نیز در فصل گذشته به طور مفصل بحث کرده‌ایم.[۲۰]

سیره مسلمانان

با مطالعه در تاریخ به نمونه‌های متعددی از نذرهای مسلمانان برای انبیای الهی، اولیا، عالمان و صالحان برمی‌خوریم که نشان می‌دهد نذر درهم و دینار، مواد غذایی و ذبح حیوانات برای انبیا، اولیا، علما و صالحان امری رایج و شایع بوده و معرف سیره مسلمانان در این مساله است. برای اطلاع و آگاهی خوانندگان عزیز از این سیره به مواردی از نذرهای مسلمانان برای انبیا و اولیای الهی و قبور آنان و اماکن مقدسه به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم.

۱٫ نذر برای عبیدالله بن محمد معروف به نذور

خطیب بغدادی شافعی در معرفی مقابر بغداد می‌نویسد: در نزدیکی مصلای نماز عید قبری است که به قبر نذور معروف است. گفته می‌شود این قبر مربوط ب عبیدالله بن محمد بن عمربن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) می‌باشد. مردم به زیارت این قبر می‌آیند و به آن تبرک می‌جویند. کسانی که حاجتی دارند به زیارت این قبر می‌آیند و در کنار آن از خداوند می‌خواهند تا حاجت و خواسته آنان را برآورده سازد.

قاضی ابوالقاسم علی بن محسن تنوخی به نقل از پدرش ماجرای مفصلی را درباره این قبر و علت شهرت آن به قبر نذور، این گونه نقل می‌کند: در سمت شرقی بغداد و در نزدیکی مصلای عید خیمه زده بودیم و قصد رفتن به همدان را داشتیم. در حالی که در محضر عضدالدوله دیلمی[۲۱] نشسته بودیم، ناگهان نگاه عضدالدوله به قبر و بارگاه نذور از من پرسید: این ساختمان مربوط به چیست؟ پدر قاضی تنوخی می‌گوید: چون از اخلاق و اعتقادات عضدالدوله آگاه بودم و می‌دانستم اگر بگویم این بنا مربوط به قبر نذور است، فال بد می‌زند، گفتم این بنا محل شهادت و بارگاه نذور است.

عضدالدوله پاسخ مرا پسندید و از نحوه جواب دادنم اظهار خوشحالی کرد و پرسید: می‌دانم این ساختمان مربوط به قبر و بارگاه نذور است، اما می‌خواستم توضیح بیشتری بدهی.

در توضیح و معرفی بیشتر قبر و بارگاه نذور به عضدالدوله گفتم: برخی معتقدند این بارگاه و بنا مربوط به عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) است و عده‌ای این بارگاه و بنا را مربوط به عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب (ع) می‌دانند. حاکم وقت تصمیم گرفته بود ایشان را مخفیانه به قتل برساند. به همین منظور به دستور حاکم در محل فعلی قبر، گودالی حفر کردند و روی آن را پوشاندند و ایشان را از آن محل عبور دادند. وی نیز چون از توطئه حاکم و وجود گودال اطلاع نداشت، درون گودال افتاد و به دستور حاکم، گودال را پر کردند و ایشان در حالی که زنده بودند، زیرخاک دفن شدند. علت شهرت و معروف شدن این بنا و بارگاه به قبر نذور نیز این است که هرکس به هر نیتی برای این قبر و صاحب آن نذرکرده است، حاجتش برآورده شده و به خواسته‌اش رسیده است. من نیز بارها و برای اموری که غیر ممکن به نظر می‌رسید، برای ایشان نذر کرده‌ام و به خواسته خود رسیده‌ام و به نذرم وفا کرده‌ام. پدر قاضی تنوخی می‌گوید: وقتی سخن به اینجا رسید و من این مطالب را برای عضدالدوله گفتم، عضدالدوله سخنان مرا نپذیرفت و معتقد بود مردم درباره قبر نذور مطالب غیر واقعی و اغراق آمیزی را می‌گویند. عضدالدوله همه مطالب مربوط به قبر نذور را نفی نمی‌کرد، امام معتقد بود شاید به طور اتفاقی برخی خواسته‌ها و حاجات کسانی که برای قبر نذور نذر کرده‌اند، برآورده شده است، اما مردم (از باب یک کلاغ چهل کلاغ) همان موارد نادر و اتفاقی را با اضافاتی برای یکدیگر نقل کرده‌اند و باعث معروف شدن و اهمیت پیدا کردن قبر نذور شده‌اند. پدر قاضی تنوخی می‌گوید: وقتی از مواضع و دیدگاه عضدالدوله نسبت به قبر نذور مطلع شدم، ساکت ماندم و سخنی نگفتم. چند روز بعد در حالی که هنوز در همان لشگرگاه بودیم و به سمت همدان حرکت نکرده بودیم، عضدالدوله مرا احضار کرد و از من خواست تا سوار مرکب شوم و همراه او به بارگاه و قبر نذور برویم. سوار مرکب شدم و عضدالدوله نیز به همراه چند تن از همراهانش سوار شدند و به بارگاه نذور آمدیم. عضدالدوله داخل ساختمان و بارگاه نذور شده و قبر را زیارت کرد و در کنار قبر نذور دو رکعت نماز خواند وبعد از نماز به سجده رفت و مدتی را در سجده به مناجات پرداخت. سپس به خیمه و لشگرگاه برگشتیم. چند روز دیگر نیز در لشگرگاه ماندیم و سپس همراه عضدالدوله به سمت همدان حرکت کردیم و چند ماه در همدان ماندیم. روزی عضدالدوله مرا احضار کرد و پرسید: آیا مطالبی را که در بغداد درباره قبر نذور به من گفتی، به یاد داری؟ گفتم: بله. عضدالدوله گفت: روزی که با هم درباره قبر نذور سخن می‌گفتیم، به حسن معاشرت و هم صحبت شدن با تو اعتماد نداشتم و معتقد بودم آنچه مردم درباره قبر نذور می‌گویند، دروغ است؛ اما چند روز بعد، مشکلی برایم پیش آمد. از بین رفتن زندگی و ریاستم مرا به وحشت انداخته بود. برای رهایی از مشکل و برطرف شدن آن، به فکر فرو رفته بودم. حاضر بودم برای نجات از مشکل، تمام اموال و دارائی‌هایم را هزینه کنم و تمامی سربازان را نیز به کار گیرم؛ امّا هیچ چاره‌ای پیدا نمی‌کردم. ناگهان به یاد سخنانی که درباره قبر نذور گفته بودی، افتادم و با خود گفتم: چرا یک بار هم که شده آن را تجربه نکنم؟ لذا نذر کردم که اگر خداوند مشکلم را برطرف کند، ده هزار درهم سالم و کامل برای صندوق و ضریح قبر نذور بفرستم. آن روز که تو را احضار کردم و با هم به زیارت قبر نذور رفتیم، خبر حل شدن مشکلم را به من داده بودند. من نیز به شکرانه برطرف شدن مشکل، تو را احضار کردم و به زیارت قبر نذوز رفتم و به ابوالقاسم (کاتب عضدالدوله) دستور دادم به ابو الرّیان (نماینده عضدالدوله در بغداد) نامه‌ای بنویسد تا از طرف من ده هزار درهم برای قبر و بارگاه نذور بفرستد. پدر قاضی تنوخی می‌گوید: عضدالدوله برای اطمینان از انجام شدن دستور و وفا کردن به نذرش، به یکی از حاضران به نام عبدالعزیز کرد و عبدالعزیز در پاسخ عضدالدوله گفت: به نماینده شما در بغداد نامه نوشته شده است و او نیز ده هزار درهم را برای قبر و بارگاه نذور فرستاده است.[۲۲]

۲٫ نذر برای حماد بن مسلم دباس (متوفای ۵۲۵ ه. ق)

ابوعبدالله حماد بن مسلم در رحبه به دنیا آمد و در بغداد بزرگ شد. در حدود سی سالگی در یک روز پدر و مادرش را از دست داد و در شب شنبه پنجم رمضان ۵۲۵ هجری قمری در بغداد از دنیا رفت و در شونیزیه به خاک سپرده شد. در جایگاه علمی او نزد اهل سنت همین بس که عبدالقادر گیلانی یکی از شاگرادان او به شمار می‌رود. هرچند برخی همچون ابن جوزی از راه و رسم حماد بن مسلم انتقاد کرده‌اند، اما بزرگانی مانن ابن اثیر جزری و ابوالمظفر بن قزغلی معروف به سبط بن الجوزی به دفاع از حماد بن مسلم و راه و رسم او پرداخته‌اند. علمای اهل سنت او را با عناوینی همچون: «الزاهد»، «العارف»، «الورع»، «الناطق بالحکمه»، «علم السالکین»،«الشیخ الکبیر»، «الولی الشهیر»، «العارف بالله»، «السنیه»، «شیخ العارفین فی زمانه»، «کان من الاولیاء اولی الکرامات»، «کان مکاشفا یتکلم علی الخواط»، «کانت المشایخ اذا جاءت الیه کالمیت بین یدی الغلسل»، «کان من الابدال الصالحین» «صار قدوه للمشایخ الکبار»، «کبرت به الاصاغر» و «الشیخ الذی خضعت له رقاب الشیوخ الاکالبر» معرفی کرده‌اند.[۲۳]

وی یکی از عالمان و صالحانی است که مردم حتی در زمان حیات نیز برای او نذرهای فراوانی می‌کردند و رزق و روزی او از راه همین نذرها بود.[۲۴]

۳٫ نذر برای عبدالقادر گیلانی (متوفای ۵۶۱ ه. ق)

عبدالقادر بن ابی صالح معروف به عبدالقادر جیلانی (گیلانی) در سال ۴۷۱ هجری قمری در جیلان به دنیا آمده و در سال ۴۸۸ هجری قمری در سن جوانی وارد بغداد شده و در دهم ربیع الاخر ۵۶۱ هجری قمری در حدود ۹۰ سالگی در بغداد از دنیا رفته و در رواق مدرسه‌اش به خاک سپرده شده است. علمای اهل سنت از وی با عناوینی همچون: «الزاهد» ، «شیخ الحنابله»، «شیخ العصر»، «شیخ المسلمین و الاسلام»، «قطب الاولیاء و الکرام»، «رکن الشریعه»، «صاحب الکرامات و المقامات»، «قدوه العارفین»، «سلطان المشایخ»، «سید اهل الطریقه فی وقته»، «فخر اهل جیلان»، «فقیه»، «صالح»، «دین»، «کثیره الذکر»، «دائم الفکر»، «عدیم النظیر»، «راسا فی العلم و العمل»، «کراماته متواتره»، «لم یخلف بعده مثله»، «لم یسمع عن احد یحکی عنه من الکرامات اکثر مما یحکی عنه» و «لارایت احدا معظمه الناس من اجل الدین اکثر منه» یاد می‌کنند و کرامات مختلفی مانند: زنده کردن مردگان، اطلاع از باطن و درون و نیات افراد، امدادهای غیبی، سخن گفتن خداوند با او، همراهی با حضرت خضر و پا نهادن نبی مکرم اسلام (ص) بر شانه‌های شیخ عبدالقادر درشب معراج را برای او نقل می‌کنند.[۲۵] شیخ عبدالقادر گیلانی یکی از کسانی است که مسلمانان حتّی در زمان حیات او نیز برایش نذر می‌کردند. ذهبی و ابن عماد حنبلی در شرح حالی شیخ عبدالقادر گیلانی می‌نویسد: وی در سال ۵۲۸ هجری قمری در مدرسه استادش ابوسعد مخرمی به مقام استادی و فتوا رسید و مردم از مناطق مختلف برای زیارت او و تقدیم هدایا و نذوراتشان نزد او می‌آمدند.[۲۶]

۴٫ نذر برای شیخ جاگیر حنبلی (متوفای ۵۹۰ ه. ق)

محمد بن دشم[۲۷]معروف به شیخ جاگیر یکی از علمای حنبلی است که از اکراد عراق می‌باشد. وی در صحرایی در نزدیکی سامرا سکونت داشت و در سال ۵۹۰ هجری قمری[۲۸] در روستای راذان از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد. مقبره شیخ جاگیر درآن زمان منطقه مشخص و معلوم است. مردم از راه‌های دور به قصد زیارت قبر شیخ جاگیر به آنجا می‌روند. اهالی منطقه به خاطر مجاورت و استفاده از برکات او در نزدیکی قبرش روستایی بنا نهادند. علمای تراجم اهل سنت از او با عناوینی همچون: «احد شیوخ العراق»، «القدوه»، «الزاهد»، «کان کبیر القدر»، «صاحب احوال و کرامات و اتباع و سنه و عباده»، الشیخ الکبیر»، «العارف بالله»، «الخبیر»، «امام العارفین»، «صاحب الفتح السنی و الکشف الجلی و الکرامات الباهره و الاحوال الفاخر و المقامات العلیه و الانفاس الزکیه و التصرف النافذ فی العوالم و محاسن الاوصاف و جمیل الشیم و المکارم و المعارف»، «من کبار مشایخ العراق»، «کان نفقته من الغیب»، «کان نافذ التصرف»، «خارق الفعل» و «متواتر الکشف» یاد می‌کنند.[۲۹] یافعی در شرح حال شیخ جاگیر به نقل از شیخ علی بن صالح بن یعقوب می‌نویسد: مردم نذرهای فراوانی برای شیخ جاگیر می‌کردند. شیخ علی بن صالح بن یعقوب ماجرای یکی از این نذرها را این گونه بیان می‌کند و می‌گوید: روزی نزد شیخ جاگیر بودم. گله‌ای از گاوها در حال عبور از کنار وی بود. شیخ به یکی از گاوها اشاره کرد و گفت: این گاو حامله است و در فلان روز و فلان ساعت گوساله نری به رنگ قرمز که در پیشانی آن لکه سفیدی و جود دارد و فلان ویژگی‌ها را نیز دارد، به دنیا خواهد آورد. این گوسالهخ برای من نذر خواهد شد و فقرا در فلان روز آن را ذبح می‌کنند و فلان فقیر و فلان فقیر از گوشت آن خواهند خورد. شیخ علی بن صالح بن یعقوب می‌گوید: شیخ به گاو دیگری اشاره کرد و گفت: این گاو نیز حامله است و گوساله آن ماده است و فلان صفت و ویژگی را دارد و در فلان روز و فلان ساعت به دنیا خواهد آمد. این گوساله نیز برای من نذر خواهد شد و فلان فقیر در فلان روز این گوساله را ذبح خواهد کرد و فلان فقیر و فلان فقیر از گوشت آن خواهند خورد. سگ سرخ رنگی نیز از گوشت این گوساله خواهد خورد. شیخ علی بن صالح بن یعقوب می‌گوید: به خدا قسم! هر آنچه شیخ گفته بود مو به مو و بدون هیچ کم و کاستی اتفاق افتاد.[۳۰] ابن عماد حنبلی نیز با استناد به چنین ماجراهایی می‌نویسد: این شیخ حیواناتی را که در شکم‌های مادرانشان بودند و برای او نذر می‌شدند، می‌شناخت. او حتی کسانی را که این حیوانات را ذبح می‌کردند و کسانی را که از گوشت این حیوانات نذر شده می‌خوردند نیز می‌شناخت.[۳۱]

۵٫ نذر برای قبر شیخ مسلم بن حسن فارسی (متوفای ۵۹۴ ه.ق)

یاقوت حموی در معرفی «فارسیه» می‌نویسد: فارسیه روستایی آباد و دارای باغ‌ها و بستان‌های فراوان است. این روستا بعد از «محول» یکی از روستاهای بغداد قرار دارد و مشرف بر نهر عیسی است. شیخ مسلم بن حسن بن ابی الجود فارسی به این منطقه منسوب است. شیخ مسلم اصالتا از روستای حوری یکی از روستاهای دجیل است. وی از حوری به فارسیه کوچ کرد و در آن جا ساکن شد و به کمک فقرا پرداخت. شیخ مسلم در روز یکشنبه یازدهم محرم ۵۹۴ هجری قمری از دنیا رفت و روز بعد در فارسیه به خاک سپرده شد. یاقوت حموی پس از معرفی فارسیه و شیخ مسلم می‌نویسد: پس از مرگ شیخ مسلم، مردم بر روی قبر او قبه و بارگاهی ساختند و نذرهای زیادی به قبر و بارگاه شیخ مسلم فرستاده می شود و مردم به زیارت قبر او می‌روند.[۳۲]

۶٫ نذر برای سبتی مراکشی (۵۲۴-۶۰۱ ه. ق)

ابوالعباس احمد بند جعفر سبتی، در سال ۵۲۴ هجری قمری در شهر سبته[۳۳]به دنیا آمده است و در سال ۶۰۱ هجری قمری در مراکش از دنیا رفته است. ذهبی ابوالعباس سبتی را با عناوینی همچون: «زاهد»، «شیخ المغرب فی عصره» و «صاحب الاحوال و المقامات و الکرامات» توصیف کرده و کرامات نقل شده از سبتی و مستجاب الدعوه بودن او را مشهور و مستفیض می‌داند. ذهبی به نقل از تاج الدین ابن حمویه نیز به توصیف سبتی می‌پردازد و او را با عباراتی همچون: «شیخ نورانی»، «بهی المنظر»، «عظیم المخبر»، «سلیم الحواس»، «ذکی الفطره»، «کامل الاخلاق الحسنه»، «دائم البشر»، «مسلوب الغضب»، «عدیم الحسد» و «لایطلب الدنیا و لا یلتفت الی اهلها» معرفی می‌کند.[۳۴] علامه امینی درباره سبتی و نذرهای مسلمانان برای او می‌نویسد: قبر سبتی معروف است و مردم به زیارت قبر او می‌روند. به خاطر کثرت زائرین، کنار قبر او همیشه مملو از جمعیت است و مردم به سختی قبر او را زیارت می‌کنند. به تجربه ثابت شده است که دعا کنار قبر سبتی به اجابت می رسد. ابن خطیب سلمانی می‌گوید: روزانه ۸۰۰ مثقال طلای خالص (به عنوان نذر) برای قبر و مزار سبتی جمع‌آوری می‌شود و برخی روزها این اموال به ۱۰۰۰ دینار نیز می‌رسد. تمامی این اموال (و نذورات) صرف فقرا و نیازمندان اطراف مزار سبتی که از اهالی همان منطقه هستند، می‌شود. نویسند «نیل الابتهاج»[۳۵] پس از معرفی کامل سبتی و مزارش، می‌نویسد: این اعمال (زیارت قبر سبتی، ازدحام جمعیت و اجابت دعاها کنار قبر سبتی) تا به امروز ادامه دارد. من نیز بیش از ۵۰۰ با قبر سبتی را زیارت کرده‌ام و بیش از ۳۰ شب نیز در کنار قبر او بیتوته کرده و برکات صاحب قبر را در امور مختلف مشاهده کرده‌ام.[۳۶]

۷٫ نذر برای قبر بدوی (۵۹۶-۶۷۵ ه.ق)

احمد بن علی بن محمد بن ابی بکر بدوی در سال ۵۹۶ هجری قمری در فاس[۳۷] به دنیا آمده است و به دلیل ساده زیستی به بدوی معروف شده است و در سال ۶۷۵ هجری قمری در طندتا[۳۸] از دنیا رفته است. برای آشنایی با شرح حال و کرامات بدوی به منابع ذیل مراجعه شود.[۳۹]

ابن عماد حنبلی درباره نذرهای مسلمانان برای بدوی و قبر او می‌نویسد: بدوی در سال ۶۷۵ هجری قمری از دنیا رفت و در طندتا به خاک سپرده شد. مردم بر روی قبر او جایگاهی ساختند. کرامات بدوی معروف و مشهور است و همگان از کرامات او مطلع هستند. مسلمانان نذرهای زیادی برای بدوی می‌کنند و به مزار و مقبره او می‌فرستند.[۴۰]

  1. نذر برای قبر مؤدب

حموی می‌نویسد: قبر مودب در تونس قرار دارد. هنگامی که دریا طوفانی و مواج شود، مردم دریا را به او قسم می‌دهند. مردم از خاک قبر او همراه خود می‌برند و برای او نذر می‌کنند.[۴۱]

  1. نذر برای دیر نجران

یاقوت حموی در معرفی دیر نجران می‌نویسد: این دیر در نواحی حوران از توابع دمشق قرار دارد. این دیر همان دیری است که پیامبر اکرم (ص) در مسافرت خود به شام، همراه عمویش حضرت ابوطالب در آنجا توقف کردند و ماجرای پیامبر اکرم (ص) و بحیرای راهب در همین دیر اتفاق افتاد. این دیر دارای ساختمان بزرگ و عمارت عجیبی است. مردم نذرهای فراوانی برای این دیر انجام می‌دهند. افراد خاصی سوار بر مرکب در طول روز در شهرها می‌چرخند و نذرهای مردم برای دیر نجران را جمع‌آوری می‌کنند.[۴۲]

۱۰٫ نذر برای قبر عبدالله بن علی بن ابی‌طالب (ع)

یاقوت حموی در معرفی «مذار» می‌گوید: مذار در منطقه میسان بین واسط و بصره قرار داد و تا بصره چهار روز فاصله دارد. قبر عبدالله بن علی بن ابی طالب در آن جا قرار دارد و دارای بارگاه بزرگ و باشکوهی است. مردم اموال زیادی برای عمارت و آبادانی آن خرج می‌کنند و دارای موقوفات زیادی است و نذرهای فراوانی نیز برای این قبر و بارگاه نذر می‌شود.[۴۳]

نذر برای «تل توبه»[۴۴]، نذر برای قبر یکی از انبیای الهی در نزدیکی باب الیهود در شهر حلب[۴۵]، نذر کردن چلچراغ و شمعدان برای بارگاه حضرت علی (ع)[۴۶] و نذر برای کعبه[۴۷] از دیگر نمونه‌های نذرهای مسلمانان برای انبیای الهی، اولیاف علما و صالحان و اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه است.

نظرات و آراء علما

در پایان بحث نذر برای انبیا و اولیای الهی و قبور آنان، نظرات و آرای چندین تن از علمای اهل سنت را در رابطه با موضوع محل بحث ذکر می‌کنیم.

۱٫ عبدالکریم بن محمد رافعی شافعی (۵۵۷-۶۲۳ ه.ق)

رافعی نذر برای قبور انبیا  علما را از باب صدقه از طرف اموات دانسته و معتقد است علما صدقه دادن از طرف اموات را جایز می‌دانند. وی در ادامه به مورد جدیدی از نذرهای مسلمانان برای قبور علما اشاره می‌کند و می‌نویسد: آنچه توسط مسلمانان برای قبر یکی از علما در گرکان نذر می‌شود نیز از باب صدقه از طرف اموات و هدیه کردن ثواب آن به روح اموات است. پول‌ها و اجناسی که مسلمانان برای قبر این عالم نذر می‌کنند طبق اقتضای عرف، در میان عده‌ای خاص تقسیم می‌شود.[۴۸]

  1. داود بن سلیمان بغدادی خالدی نقشبندی (۱۲۲۲-۱۲۹۹ ه.ق)

خالدی پس از نقل دو روایت سنن ابی داود[۴۹]، ابن تیمیه و وهابیان و تمامی تحریم کنندگان نذر برای انبیا و علما و قبور آنان را خوارج معرفی می‌کند و می‌نویسد: خوارج با استناد به این دو روایت و با این گمان و پندار که انبیا و صالحان بت هستند، معتقدند نذر برای اماکن انبیا و صالحان جایز نیست. وهابیان از روی گمراهی چنین خرافاتی را می‌گویند و با بت نامیدن انبیا و اولیای الهی به آنان جسارت می‌کنند. بت نامیدن انبیا و اولیای الهی و باطل دانستن نذر برای اماکن آنان نهایت تحقیر انبیا و صالحان است. کسانی که پیامبران الهی را صریحا یا با کنایه تحقیر و تنقیص کنند، کافر هستند و طبق فتاوای برخی فقها، توبه آنان نیز پذیرفته نمی‌شود. وهابیان به خاطر نادانی و جهلشان خوار و ذلیل شده‌اند و توسل به انبیای الهی را عبادت و پرستش آنان می‌نامند و انبیا را بت می‌خوانند. مسلمانان به جهالت و نادانی وهابیان و سخنان گمراهشان توجه نکنند.[۵۰] خالدی در ادامه به ملاک اصلی در جوار یا حرمت نذرهای مسلمانان برای انبیا و اولیای الهی و قبور آنان اشاره می‌کند و می‌نویسد: ما باید نیت و انگیزه نذرکنندگاه را ملاک قرار دهیم. چرا که ارزش اعمال به نیت‌ها است. اگر شخص نذر کننده به وسیله نذری که انجام داده، قصد تقرب به میت را داشته باشد، چنین نذری جایز نیست؛ اما اگر قصد تقرب به خداوند را دارد و نذری می‌کند که عده‌ای (فقرا و نیازمندان) از پول‌ها و اجناس نذر شده بهره می‌برند و ثواب آن را به روح اموات هدیه می‌کنند، چنین نذری نه تنها جایز است و هیچ اشکالی ندارد، بلکه بر شخص نذر کننده واجب است به نذرش وفا کند، چه نذر کننده وجه انتفاع و مورد مصرف را مشخص کرده باشد (مثلا در نذری که انجام داده، اطعام فقرا را به عنوان وجه انتفاع و مورد مصرف اموال و اجناس نذر شده معین کرده باشد) و چه نذر را مطلق گذاشته و مورد خاصی را برای مصرف مشخص نکرد باشد. در صورتی که نذر را مطلق گذاشته باشد، مطابق اقتضای عرف، اموال و اجناس نذر شده در مصالح قبر، اهالی شهر، مجاوران قبر، فقرا و نیازمندان و نزدیکان میت مصرف و هزینه می‌شود. خالدی جواز، صحت و وجوب وفا به چنین نذرهایی را از اذرعی، زرکشی، ابن حجر هیثمی مکی، رملی شافعی، قبانی بصری، رافعی، نووی، علاء الدین حنفی، خیرالدین رملی حنفی، شیخ محمد غزی و شیخ قاسم حنفی نقل کرده است.[۵۱]

۳٫ شیخ سلامه عزامی شافعی مصری (۱۲۹۸-۱۳۷۶ ه. ق)

عزامی شافعی یکی دیگر از علمای اهل سنت است که در مقابل سخنان ابن تیمیه و وهابیان موضع گیری کرده است و می‌نویسد: برخی از متاخرین فریب سخنان ابن تیمیه و شاگردانش را خوده‌اند. سخنان ابن تیمیه و شاگردانش نوعی فریب کاری در دین است. آنان مسائل دینی را به گونه‌ای معنا می‌کنند که هیچ مسلمانی چنین مطالبی را بر زبان جاری نمی‌سازد. اگر کسی در مورد انگیزه مسلمانان از نذر و قربانی برای پیامبران و صالحان تحقیق کند، به این نتیجه می‌رسد که مسلمانان انگیزه‌ای جز صدقه دادن از طرف آنان و اهدای ثواب آن به روح اموات ندارند. همه علمای اهل سنت انتفاع و استفاده اموات از صدقات احیاء را پذیرفته‌اند. روایاتی هم که در این زمینه وجود دارد، صحیح و مشهور است. لذا نذر ذبح و غیر برای پیامبران و صالحان امری مشروع و رایج است که از سیره مسلمانان سرچشمه می‌گیرد و اختصاص به فرقه‌ای خاص ندارد.[۵۲]

۴٫ سلیمان بن عبدالوهاب (متوفای حدود ۱۲۱۰ ه.ق)

سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب نیز تکفیر مسلمانان و مشرک خواندن آنان از سوی ابن تیمیه و وهابیان به اتهام نذر برای غیر خدا را تحمل نکرده و کتابی مستقل با عنوان «الرد علی من کفر المسلمین بسبب النذر لغیر الله» را در رد پندارها و توهمات وهابیان نوشته اشت.[۵۳]

پس از مشاهده ادله و شواهد و کلمات بزرگانی از علمای اهل سنت به این نتیجه می‌رسیم که نذر کردن پول و اجناس برای اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه نه تنها حرام نیست، بلکه جایز است و  نذر کننده در صورت رسیدن به هدف و برآورده شدن حاجتش باید به نذرش وفا کند و مطابق نذری که انجام داده عمل کند. چون در واقع صدقه است و به قصد تقرب به خداوند انجام می‌گیرد. ما نیز همچون خالدی به مسلمانان توصیه می‌کنیم به سخنان گمراه کننده ابن تیمیه و وهابیان توجه نکنند و مطابق ادله شرعی و عقلی و شواهد تاریخی که نشان دهنده سیره مسلمانان در این مسأله است در صورت برآورده شدن حاجاتشان، به نذرهای خود وفا کنند و از وهابیان می‌پرسیم:

آیا تمامی این نذرکنندگان شیعه هستند؟ آیا تمامی این نذر کنندگان مشرک هستند؟ و تنها شما وهابیان مسلمانید؟ آیا تمامی این نذر کنندگان معنای شرک و توحید را نفهمیده‌اند؟ آیا تمامی این نذرکنندگان با انگیزه غلو، چنین نذرهایی می‌کردند؟

 

منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 [۱]– ابن تیمیه حنبلی حرانی، جامع الرسائل: ج ۱، ص۲۸، اهل الصفه.

[۲]– همو، مجموعه الفتاوی: ج۱۱، ص ۲۷۵٫ « و قالوا (علماءنا): لا یجوز ان ینذر لقبر و لا للمجاورین عند القبر شیئا من الاشیاء، لا من درهم و لا من زیت و لا من شمع ولا من حیوان و لا غیر ذلک، کله نذر معصیه و قد ثبت فی الصحیح: من نذر ان یطیع الله، فلیطعه و من نذر ان یعصی الله، فلا یعصه». مجموعه الفتاوی: ج۲۷، ص ۴۷، سئل عمن یزور القبور و ستنجد بالمقبور. «او ینذر له او لمن عنده دهن او شمع او ذهب او فضه او قنادیل او ستور فهذا کله من نذور اهل الشرک و لا یجوز مثل هذا النذر باتفاق المسلمین و لا الوفاء به، کما ثبت فی صحیح البخاری عن النبی (ص) انه قال: من نذر ان یطیع الله فلیطعه و من نذر ان یعصیه فلا یعصه، ولا یجوز ان ینذر احد الا طاعه و لا یجوز ان ینذرها الا الله، فمن نذر لغیر الله فهو مشرک، کمن صام لغیر الله و سجد لغیر الله و من حج الی قبر من القبور فهو مشرک، بل لو سافر الی مسجد لله غیر المساجد الثلاثه لیعبد الله فیها کان عاصیا لله و لرسوله، فکیف اذا سافر الی غیر الثلاثله لیشرک بالله و فی الصحیحین من حدیث ابی سعید و ابی هریره عن النبی (ع) انه قال: لا تشدوا الرحال الا الی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و المسجد الاقصی و مسجدی هذا». منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه: ج۲، ص ۱۰۳٫ « ولهذا لا یشرع باتفاق المسلمین ان ینذر للمشاهد التی علی القبور لا زیت ولا شمع ولا دراهم و لا غیر ذلک و لا للمجاورین عندها و خدام القبور… واما التمسح بالقبر… او النذر له و نحو ذلک، فلیس هذا من دین المسلمین، بل هو مما احدث من البدع القبیحه التی هی من شعب الشرک». مجموعه الفتاوی: ج ۲۴، ص ۱۷۷-۱۷۸٫ « و النذر للمخلوقات اعظم من الحلف بها، فمن نذر لمخلوق لم ینعقد نذره ولا وفا علیه باتفاق العلماء، مثل من ینذر لمیت م الانبیاء و المشائخ و غیر هم ، کمن ینذر للشیخ جاکیر و ابی الوفاء او المنتظر او الست نفیسه او للشیخ رسلان او غیر هولا وکذلک من نذر لغیر هولاء زیتا او شمعا او ستورا او نقدا ذهبا او دراهم او غیر ذلک، فکل هذه النذور محرمه باتفاق المسلمین و لا یجب بل و لا یجوز الوفاء بها باتفاق المسلمین و انما یوفی بالنذر اذا کان لله عز و جل و کان طاعه، فان النذر لا یجوز الا اذا کان عباده و لا یجوز ان عبدالله الا بما شرع، فمن نذر لغیرالله فهو مشرک اعظم من شرک الحلف بغیر الله و هو کالسجود لغیرالله». همان، ج۳۳، ص ۷۳٫ « و کذلک النذر للقبور اولاحد من اهل القبور، کالنذر لابراهیم الخلیل او للشیخ فلان او  فلان او لبعض اهل البیت او غیرهم، نذر معصیه لا یجب الوفاء به باتفاق ائمه الدین، بل و لا یجوز الوفاء به … فالذی یضع فیها قنادیل الذهب و لافضه و شمعدان الذهب والفضه و یضعها عند القبور اولی باللعنه، فمن نذر زیتا او شمعا او ذهبا او فضه او سترا او غیر ذلک لیجعل عند قر نبی من الانبیاء او بعض الصحابه او القرابه او المشائخ فهو نذر معصیه، لا یجوز الوفاء به». همان، ج ۲۷، ص ۸۴٫

[۳]– صنعانی، سبل السلام: ج ۴، ص ۱۱۱، کتاب الایمان و النذور، بیان النذور التی تلزم فیها کفاره یمین.

[۴]– قصیمی، الصراع بین الاسلام و الوثنیه: ص ۶۵، حماقات الشیعه.

[۵]– شیخ عبدالقادر بن ابی صالح معروف به جیلانی، جیلی (گیلانی) در سال ۴۷۱ به دنیا آمده و در سال ۵۶۱ هجری قمری در سن حدود ۹۰ سالگی در بغداد از دنیا رفته است. اهل سنت بی‌نهایت از او تعریف کرده و کرامات متعددی همچون زنده کردن مرده، اطلاع از درون و باطن و نیات افراد نیز برایش ذکر کرده‌اند. برای آشنایی با شرح حال و کرامات نقل شده برای عبدالقادر گیلانی به منابع ذیل مراجعه شود: تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳۹، ص ۸۶-۱۰۰، حوادث و وفیات ۵۷۰۵۶۱، شرح حال عبدالقادر، ش ۲۳ و العبر فی خبر من غبر: ج۳، ص ۳۶، حوادث ۵۶۱ هجری قمری.

[۶]– بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ج ۲۳، ص ۱۵۷-۱۵۸، ما حکم لغیر الله. مطالب داخل پرانتز از کتاب دیگر بن باز اضافه شده است. همین استفتاء در کتاب «نور علی الدرب: ج۱، ص ۱۰۸» کاملتر و با اضافات ذکر شده، آمده است.

[۷]– این ادعا از سوی ابن تیمیه و وهابیان مورد پذیرش نیست، زیرا بر اساس روایت نقل شده از عبدالله بن عباس در بسیاری از کتب روای و تفسیری اهل سنت، هنگامی که امام حسن و امام حسین (ع) بیمار شده بودن، رسول گرامی اسلام (ص) و عده‌ای از صحابه به عیادت آن دو بزرگوار آمدند و خطاب به حضرت علی و فاطمه زهرا (س) فرمودند: چرا برای شفای فرزندانتان نذر نمی‌کنید؟ حضرت علی و فاطمه زهرا (س) و فضه نیز با تذکر و راهنمایی رسول گرامی اسلام (ص) نذر کردند که اگر  امام حسن و امام حسین (ع) از بیماری نجات پیدا کنند، سه روز روزه بگیرند. پس از قبولی نذر و شفا یافتن امام حسن و امام حسین (ع)، حضرت علی و فاطمه زهرا (س) و فضه نیز به نذرشان عمل کردند. « عن ابن عباس ان الحسن و الحسین مرضا، فعادهما جدهما محمد (ص) و معه ابوبکر و عمر و عدهما من عادهما من الصحابه، فقالوا لعلی: یا اباالحسن! لو نذرت علی ولدیک. فنذر علی و فاطمه و فضه جاریه لهما این برآمما بهما ان یصوموا ثلاثه ایام شکرا، فالبس الله تعالی الغلامین ثوب العافیه». الوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج ۲۹، ص ۲۴۲-۲۴۳، ذیل تفسیر آیات ۸-۱۲ سوره انسان. «قال: مرض الحسن و الحسین، فعادهما جدهما رسول الله (ص) و عادهما عامه العرب، فقالوا: یا ابالحسن! لو نذرت علی ولدیک نذرا. فقال علی: ان برآمما بهما صمت لله عز و جل ثلاثه ایام شکرا و قالت فاطمه کذلک و قالت جاریه یقال لها فضه نوبیه: ان برا سید ای صمت لله عز و جل شکرا، فالبس الغلامان العافیه». ابن اثیر جزری، اسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۵، ص ۵۳۰، شرح حال فضه؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه: ج ۴، ص ۳۸۷، شرح حال فضه، ش ۸۷۵؛ ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه: ج۵، ص ۲۸۶، حوادث ۱۱ هجری قمری، اماوه (ع) و ثعلبی، الکشف و البیان: ج۱۰، ص ۹۹، ذیل تفسیر آیات ۷-۱۳ سوره انسان. اگر نذر مورد نهی شارع بود، پیامبر اکرم (ص) حضرت علی و فاطمه زهرا(س) را به نذر کردن، تشویق نمی‌کردند.

[۸]– جوهری، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه: ج۲، ص ۸۲۵-۸۲۶ و ابن منظور، لسان العرب‌: ج ۵، ص ۲۰۰٫

[۹]– «الذی هو لغه الوعد بشرط او مطلقا، بخیر او بشر و عن ابن فارس ان اصل النذر یدل علی التخویف و انه انما سمی به لما فیه من الایجاب و التخویف من الا خلاف و شرعا بالمعنی الذی سمعته مکررا فی غیره الالتزام بالفعل او الترک علی وجه مخصوص و الیه یرجع ما عن المهذب و الدروس و غیرهما من انه التزام الکامل المسلم المختار غیر المحجور علیه بفعل او ترک بقول «لله تعالی» ناویا القربه». نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام: ج۳۵، ص ۳۵۶، کتاب النذر.

[۱۰]– به فصل چهارم همین بخش مراجعه شود.

[۱۱]– کلینی با چند واسطه از امام صادق (ع) چنین نقل می‌کند: « قال امیرالمومنین (ع) فی کلام له: ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلبک منه و لا تظنن بکلمه خرجت من اخیک سوءا و انت تجد لها فی الخیرمحملا». الکافی: ج ۲، ص ۳۶۲، کتاب الایمان و الکفر، باب التهمه و سوء الظن، ح ۳٫ بیهقی بنا به دلائلی همین روایت را با کمی اختلاف از سعید بن مسیب و بدون ذکر نام حضرت علی (ع) و با کنایه « کتب الی بعض اخوانی من اصحاب رسول الله (ص)» چنین نقل می‌کند: «سعید بن المسیب قال: کتب الی بعض اخوانی من اصحاب رسول الله (ص)» چنین نقل می‌کند: «سعید بن المسیب قال: کتب الی بعض اخوانی من اصحاب رسول الله (ص) ان صنع (ضع) امر اخیک علی احسنه ما لم یاتک ما یغلبک ولا تظنن بکلمه خرجت من امری مسلم شرا و انت تجد له فی الخیر محملا و من عرض نفسه للتهم فلایلو من الا نفسه و من کتم سره کانت الخیره فی یدیه…». شعب الایمان: ج ۶، ص ۳۲۳، باب ۵۷ فی حسن الخلق، فصل فی ترک الغضب، ح ۸۳۴۵ و سیوطی شافعی، الدار المنثور فی التفسیر بالماثور: ج ۶، ص ۹۲، ذیل تفسیر آیه ۱۲ سوره حجرات و آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج ۲۶، ص ۴۲۸، ذیل تفسیر آیه ۱۲ سوره حجرات، به نقل از بیهقی در شعب الایمان. البته سیوطی به نقل از احمد بن حنبل در کتاب الزهد و ابن ابی الحدید متعزلی در شرح نهج البلاغه عین همین روایت را از عمر بن خطاب نقل می‌کنند. الدر المنثور فی التفسیر بالماثور: ج ۶، ص ۹۲، ذیل تفسیر آیه ۱۲ سوره حجرات و شرح نهج البلاغه: ج ۱۲، ص ۱۰، نکت من کلام عمر و سیر ته و اخلاقه و ج ۱۸، ص ۲۷۸، شرحخ کلمات قصار، ش ۱۱۰٫

[۱۲]– «سمعت رسول الله (ص) یقول: انما الاعمال بالنیات و انما لکل امری مانوی». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۱، ص ۲، باب کیف کان بدءالوحی الی رسول الله (ص).

[۱۳]– «و قال العزامی فی فرقان القرآن: و قال- یعنی ابن تیمیه- من نذر شیئا للنبی (ص) او غیره من النبیین و الاولیاء من اهل القبور او ذبح له ذبیحه کان کالمشرکین الذین یذحبون لاوثانهم و ینذرون لها، فهو عابد لغیر الله، فیکون بذلک کافرا و یطیل فی ذلک الکلام و اغتر بکلامه بعض من تاخر عنه من العلماء ممن ابتلی بصحبته او صحبه تلامیذه و هو منه تلبیس فی الدین و صرف الی معنی لا یریده مسلم من المسلمین و من خبر حال من فعل ذلک من المسلمین وجدهم لا یقصدون بذبائحهم و نذورهم للمیتین من الانبیاء و الاولیاء الصدقه عنهم و جعل ثوابها الیهم وقد علموا ان اجماع اهل السنه منعقد علی ان صدقه الحیاء نافعه للاموات، واصله الیهم والاحادیث فی ذلک صحیحه مشهوره، فمنها ما صح عن سعد». علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب: ج۵، ص ۲۶۳، زیاره المشاهد المشرفهف الحث علی زیاره القبور، النذور الاهل القبور، به نقف از عزامی در فرقان القرآن: ص ۱۳۳٫

[۱۴]– «عن سعدبن عباده انه قال: یا رسول الله! ان ام سعد ماتت، فای الصدقه افضل؟ قال: الماء. فحفر بئرا و قال: هذه لام سعد». ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج ۲، ص ۱۳۰، کتاب الزکاه، باب فی فضل سقی الماء، ح ۱۶۸۱٫

[۱۵]– سوره توبه، آیه ۶۰٫

[۱۶]– « فهذه اللام هی الداخله علی الجهه التی وجهت الیها الصدقه، لا علی المعبود المتقرب الیه و هی کذلک فی کلام المسلمین، فهم سعدیون لا و ثنیون و هی کللام فی قوله: «انما الصدقات للفقراء»، لا کاللام التی فی قول القائل: صیلت لله و نذرت لله، فاذا ذبح للنبی او الولی او نذر الشی له، فهو لا یقصد الا ان یتصدق بذلک عنه و یجعل ثوابه الیه، فیکون من هدایا الاحیاء للاموات المشروعه المثاب علی اهدائها و المساله مبسوطه فی کتب الفقه و فی کتب الرد علی هذا الرجل و من شایعه». علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و ا لسنه  الادب: ج ۵، ص ۲۶۳، زیاره المشاهد المشرقه، الحث علی زیاره القبور، النذور لاهل القبور، به نقل از عزامی در فرقان القرآن: ص ۱۳۳٫

[۱۷]– «قال الخالدی: بمعنی ان الثواب لهم و المذبوح منذور لوجه الله، کقول الناس: ذبحت لمیتی، بمعنی تصدقت عنه و کقول القائل: ذبحت للضیف، بمعنی انه کان السبب فی حصول الذبح». علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب:‌ج ۵، ص ۲۶۳، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره القبور، النذور لاهل القبور.

[۱۸]– بوانه بلندی و تپه‌ای است در نزدیکی ینبع و کنار ساحل دریا. حموی، معجم البلدان: ج ۲، ص ۵۰۵٫

[۱۹]– «نذر رجل علی عهد رسول الله (ص) ان ینحر ابلا ببوانه، فاتی النبی (ص)، فقال: انی نذرت ان انحر ابلا ببوانه. فقال: النبی (ص): هل کان فیها وثن من اوثان الجاهلیه یعبد؟ قالوا: لا. قال: هل کان فیها عید من اعیادهم؟ قالوا: لا. قال رسول الله (ص): اوف بنذرک، فانه لا وفاء لنذر فی معصیه الله و لا فیما لا یملک ابن آدم». ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج۳، ص ۲۳۸، کتاب الایمان و النذور، باب ما یومر به من الوفاء بالنذر، ح ۳۳۱۳٫ و « عن میمونه بنت کردم قالت: خرجت مع ابی فی حجه رسول الله (ص)… فقال (ابی): یا رسول الله! انی نذرت ان ولدلی ولد ذکر ان انحر علی راس بوانه فی عقبه من الثنا یا عده من الغنم. قال: لا اعلم الا انها قالت خمسین، فقال رسول الله (ص): هل بها من الاوثان شیء؟ قال: لا. قال: فاوف بما نذرت به لله. قالت: فجمعها، فجعل یذبحها، فانفلتت منها شاه، فطلبها و هو یقول: اللهم! اوف عنی نذری، فظفرها، فزبحها». همان، ح۳۳۱۴٫

[۲۰]– به فصل چهارم همین بخش مراجعه شود.

[۲۱]– وی حاکم عراق و پسر سلطان حسن بن بویه دیلمی است. عضدالدوله در سال ۳۷۲ هجری قمری از دنیا رفته و در نجف دفن گردیده است.ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۱۶، ص ۲۴۹-۳۵۲، شرح حال عشدالدوله، ش ۱۷۵٫

[۲۲]– «و مقبره باب البردان، فیها ایضا جماعه من اهل الفضل و عند المصلی المرسوم بصلاه العید کان قبر یعرف بقبر النذور و یقال: ان المدفون فیه رجل من ولد علی بن ابی طالب (ع)، یتبرک الناس بزیارته و یقصده ذو الحاجه منهم لقضاء حاجته.حدثنی القاضی ابوالقاسم علی بن المحسن التنوخی، قال: حدثنی ابی، قال: کنت جالسا بحضره عضدالدوله و نحن مخیمون بالقرب من مصلی الاعیاد فی الجانب الشرقی من مدینه السلام، نرید الخروج معه الی همذان فی اول یوم نزل المعسکر، فوقع طرفه علی البناء الذی عل قبر النذور، فقال لی: ما هذا البناء؟ فقلت: هذا مشهد النذور و لم اقل قبر، لعلمی بطیرعه من دون هذا، و استحسن اللفظه و قال: قد علمت انه قبر الندور و انما اردت شرح امره. فقلت: هذا یقال انه قبر عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و یقال: انه قبر عبید الله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب و ان بعش الخلفاء اراد قتله خفیا، فجعلت له هناک زبیه و سیر علیها و هولا یعلم، فوقع فیها و هیل علی التراب حیا، و انما شهر بقبر النذور لانه ما یکاد ینذر له نذر الا صح و بلغ الناذر ما یرید ولزمه لاوفاء بالنذر و انا احد من نذر له مرارا لا احصیها کثره نذورا علی امور متعذره، فبلغتها و لزمنی النذر، فوفیت به، فلم یتقبل هذا القول و تکلم بما دل ان هذا انما یقع منه الیسیر اتفاقا، فیتسوق العوام باضعافه و یسیرون الاحادیث الباطله فیه، فامسکت، فلما کان بعد ایام یسیره و نحن معسکرون فی موضعنا استدعاین فی غدوه یوم و قال: ارکب معی الی مشهد النذور، فرکبت و رکب فی نفر من حاشیه الی ان جئت به الی الموضع، فدخله و زار القبر و صلی عنده رکعتین سجد بعدهما سجده اطال فیها المناجاه بما لم یسمعه احد، ثم رکبنا معه الی خیمته و اقمنا ایاما، ثم رحل و رحلنا معه یرید همذان، فبلغناها و اقمنا فیها معه شهورا، فلما کان بعد ذلک استدعانی و قال لی: الست تذکر ما حدثتنی به فی امر مشهد النذور ببغداد؟ بلی. فقال: انی خاطبتک فی معناه بدون ما کان فی نفسی اعتماد لاحسان عشرتک، والذی کا فی نفسی فی الحقیقه ان جمیع مایقال فیه کذل، فلما کان بعد ذلک بمدیده طرقنی امر خشیت ان یقع و یتم و اعلمت فکر فی الاحتیال لزواله و لو بجمیع ما فی بیوت اموالی و سائر عساکری، فلم اجد لذلک فیه مذهبا، فذکرت ما اخبر تنی به فی النذر لمقبره النذور، فقلت: لم لا اجرب ذلک؟ فنذرت ان کفانی الله تعالی ذلک الامر ان احمل الی صندوق هذا المشهد عشره آلاف در هم صحاحا، فلما کان الیوم جاء تنی لاخبار بکفالتی ذلک الامر، فتقدمت الی ابی القاسم عبدالعزیز بن یوسف- یعنی کاتبه- ان یکتب الی ابی الریان- و کان خلیفته ببغداد- یحملها الی المشهد، ثم التفت الی عبدالعزیز- و کان حاضرا- فقال له عبدالعزیز: قد کتبت بذلک و نفذ الکتاب». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۱، ص ۱۲۳-۱۲۴، باب ما ذکر فی مقابر بغداد، مقبره باب البردان و یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۴، ص ۳۰۵، قبر النذور.

[۲۳]– برای مشاهده مستندات مطالب ذکر شده و آشنایی بیشتر با شرح حال حمادبن مسلم به منابع ذیل مراجعه شود: سیر اعلام النبلاء: ج ۱۹، ص۵۹۴-۵۹۶، شرح حال حمادبن مسلم، ش ۳۴۴؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳۶، ص ۱۲۹-۱۳۰، حوادث ۵۲۵ هجری قمری، شرح حال حمادبن مسلم، ش ۷۰؛ النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره: ج ۵، ص ۲۴۰-۲۴۱، حوادث ۵۲۵ هجری قمری؛ البدایه و النهایه: ج ۱۲، ص ۲۱۷، حوادث ۵۲۵ هجری قمری؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج۴، ص ۷۳-۷۴، حوادث ۵۲۵ هجری قمری؛ مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج۳، ص ۱۸۵، حوادث ۵۲۵ هجری قمری و الکامل فی التاریخ: ج۶، ص ۶۲۶، حوادث ۵۲۵ هجری قمری.

[۲۴]– «کان الشیخ حماد یا کل من النذر… و صار یا کل بالمنام، کان الانسان یری فی النوم ان قائلا یقول له: اعظ حمادا کذا، فیصبح و یحمل ذلک الی الشیخ» و «صار الناس ینذرون له النذور». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳۶، ص ۱۲۹-۱۳۰، حوادث ۵۲۵ هجری قمری، شرح حال حمادبن مسلم، ش ۷۰٫ و «کان الناس ینذرون له، فیقبل ذلک». ابن کثیر سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۲، ص ۲۱۷، حوادث ۵۲۵ هجری قمری. و «صار الناس یترددون الیه و ینذرون الیه النذور، فیقبل الاموال و یفرقها علی اصحابه». ابن تغزی بردی حنفی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره: ج ۵، ص ۲۴۱، حوادث ۵۲۵ هجری قمری. و «کان الناس ینذرون له النذور، فیقبل الاموال و نفرقها علی اصحابه». ابن جوزی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الامم: ج ۱۰، ص ۲۴۶، حوادث ۵۲۵ هجری قمری. و «کان الشیخ یاکل من النذر». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهر: ج ۴، ص ۷۳-۷۴، حوادث ۵۲۵ هجری قمری.

[۲۵]– برای آشنایی بیشتر با شرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی و مشاهده مستندات مطالب ذکر شده به منابع ذیل مراجعه شود: تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳۹، ص ۸۶-۱۰۰، حوادث و وفیات ۵۶۱-۵۷۰، شرح حال عبدالقادر، ش ۲۳؛ العبر فی خبر من غبر: ج ۳، ص ۳۶، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ العظیم فی تواریخ الملوک و الامم: ج ۱۰، ص ۴۷۸-۴۷۹، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج ۴، ص۱۹۸-۲۰۲، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج۳، ص ۲۶۲- ۲۷۵، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ الذیل علی طبقات الحنابله: ج۳، ص ۲۹۰-۳۰۱، شرح حال عبدالقادر، ش ۱۳۴ و الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب: ج ۱۱، ص ۲۲۰-۲۲۴، الغلو الفاحش او قصص الخرافه فی فضائل الاولیاء.

[۲۶]– «جلس فی مدرسه شیخه ابی سعد للتدریس و الفتوی فی سنه ثمان و عشرین و صار یقصد بالزیاره و النذور». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳۹، ص ۹۲، حوادث و وفیات ۵۶۱-۵۷۰، شرحخ حال عبدالقادر، ش ۲۳٫ «و تصدر فیها للتدریس و الوعظ و التذکیر و قصد بالزیارات و النذور من الافاق». شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج۴، ص ۱۹۹، حوادث ۵۶۱ هجری قمری.

[۲۷]– ذهبی نام پدر او را در سیر اعلام النبلاء «دشم» ثبت کرده و در العبر «رستم» ذکر کرده است. سیر اعلام النبلاء: ج۲۱، ص ۲۶۱، شرح حال جاکیر، ش ۱۳۵ و العبر فی خبر من غبر: ج ۳، ص ۱۰۳، حوادث ۵۹۰ هجری قمری. در برخی منابع نیز نام پدر او «دسم» ذکر شده است. الوافی بالوفیات: ج ۱۱، ص ۳۹، شرح حال شیخ جاگیر، ش۷۳٫

[۲۸]– ابن ملقن وفات شیخ جاگیر را در سال ۶۷۹ هجری قمری ثبت کرده است و برخی نیز سال ۵۵۰ هجری قمری را به عنوان سال وفات او ذکر کرده‌اند. صفدی، الوافی بالوفیات: ج۱۱، ص۳۹، شرح حال شیخ جاگیر، ش ۷۳، پاورقی ۴٫

[۲۹]– «مات بها فبنی الی جانبه قریه، بنیت للتبرک به». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج۴، ص ۳۰۶، حوادث ۵۹۰ هجری قمری. و «قبره بها ظاهر یزار یومه من العبد الزوار، قد عمر الناس عنده قریه، رغبه فی مجاورته و التماسا منهم لبرکته». مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان ج ۳، ص۳۵۶-۳۵۷، حوادث ۵۹۰ هجری قمری. برای آگاهی بیشتر از شرح حال شیخ جاگیر علاوه بر منابع ذکر شده به منابع ذیل مراجعه شود: سیر اعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۲۶۱، شرح حال جاگیر، ش ۱۳۵ و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۴۱، ص ۳۷۴، حوادث ۵۸۱-۵۹۰ هجری قمری، شرح حال جاگیر الزاهد، ش ۳۸۰ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۱۱، ص ۳۹، شرح حال شیخ جاگیر، ش ۷۳٫

[۳۰]– «روی الشیخ ابوالحسن علی بن الشیخ الصالح بن الشیخ العارف ابی الصبر یعقوب قال: اخبرنا ابی، قال: سمعت والدی یقول:… ینذر له کثیر، و کنت عنده یوما، فمرت به بقرات مع راعیها، فاشار الی احداهن و قال: هذه حامل بعجل احمر، اغر، صفته کذا، یولد وقت کذا من یوم کذا و هو نذر لی و یذبحه الفقراء یوم کذا و یاکله فلان و فلان، ثم اشار الی الاخری و قال: هذه حامل بانثی من صفتها کذا، تولد وقت کذا و هی نذرلی و یذبحها فلان رجل من الفقراء یوم کذا و یاکلها فلان و فلان و لکلب احمر فیها رزق. قال: فوالله! لقد جرت الحال علی ما وصف و لم یخل منها بشیء و دخل کلب احمر الی الزاویه و اختطف قطعه من لحم الانثی و ذهب بها» یافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج۳، ص ۳۵۶-۳۵۷، حوادث ۵۹۰ هجری قمری.

[۳۱]– «وکان ربما عرف ما فی بطون البهائم المنذوره له و من یذبحها و من یاکلها». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج ۴، ص ۳۰۵-۳۰۶، حوادث ۵۹۰ هجری قمری.

[۳۲]– «مات یوم الاحد حادی عشر المحرم سنه ۵۹۴ و دفن بها من الغد و عمل علیه قبه، تهدی الیها النذور وتزار». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۴، ص ۲۲۸٫

[۳۳]– «سبته» بفتح سین، یکی از شهرهای مشهور و معروف مغرب (مراکش) است. البته حازمی «سبته» را به کسر سین ضبط کرده است. حموی، معجم البلدان: ج۳، ص ۱۸۲٫

[۳۴]– «و اما الذی صح عنه من الکرامات و صحه الفراسات و الدعوات المستجابات فمشهور متداول مستفیض». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۴۳، ص ۳۹۸-۳۹۹، حوادث و وفیات ۶۰۱-۶۱۰ هجری قمری، شرح حال سبتی، ش ۵۵۹ و زرکلی وهابی، الاعلام: ج۱، ص ۱۰۷، شرح حال سبتی.

[۳۵]– «نیل الابتهاج بتظریز الدیباج» نوشته محمد بن محمود بن ابی بکر وطری تنبکتی مالکی معروف به یغبغ مغربی، متوفای ۱۰۰۲ هجری قمری. اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظون عن اسامی الکتب و الفنون (چاپ شده با کشف الظنون): ج۴، ص ۶۹۷٫

[۳۶]– «احمد بن جعفر الخزرجی الوالعباس السبتی نزیل مراکش و المتوفی بها سنه (۶۰۱)، قبره معروف، مزار، مزاحم علیه، مجرب الاجابه، زرته مرارا الا تحصی و جربت برکته غیر مره و قال ابن الخطیب السلمانی فی کلام له: ویبلغ وارد ذلک المزار فی الیوم الواحد ثمانمائه مثقال ذهب عین و ربما وصل بعض الایام الف دینار و تصرف کلها فی ذوی الحاجات المحتفین به من اهالی تلک الدیار. قال صاحبت «نیل الابتهاج»- بعد کلام طویل حول هذا المزار- قلت: و الی الان ما زال الحال علی ما کان علیه فی روضته م ازدحام الخلق علیها و قضاء حوائجهم و قدزرته ما یزید علی خمسائه مره و بت هناک ما ینیف علی ثلاثین لیله و شاهدت برکته فی الامور، ثم ذکر قصه یهودی توسل به و قضیت حاجته». علامه امین، الغدیر فی الکتاب و السنه والادب: ج۵، ص ۲۹۳-۲۹۴، زیاره المشاهد المشرفه، القبور المقصود بالزیاره، به نقل از محمد بن محمود تنبکتی در نیل الابتهاج بتطریز الدیباج: ص ۶۲٫

[۳۷]– یکی از شهرهای بزرگ مغرب، حموی، معجم البلدان: ج۴، ص ۲۳۰٫

[۳۸]– یکی از شهرهای معروف مصر که امروزه به طنطا معروف است.

[۳۹]– ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج۵، ص ۳۴۵-۳۴۶، حوادث ۶۷۵ هجری قمری و ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره: ج ۷، ص ۲۱۸، حوادث ۶۷۵ هجری قمری.

[۴۰]– «مات فی هذه السنه و دفن بطند تا و جعلوا علی قبره مقاما و اشتهرت کراماته و کثرت النذور الیه». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج۵، ص ۳۴۶، حوادث ۶۷۵ هجری قمری.

[۴۱]– «و بتونس قبر المودب محرز، یقسم به اهل المراکب اذا جاش علیهم البحر، یحملون من تراب قبره معهم و ینذرون له». حموی، معجم البلدان: ج۲، ص۶۲، ذیل واژه تونس.

[۴۲]– «و دیر نجران ایضا بارض دمشق من نواحی حوران ببصری و الیه ورد النبی (ص) و عرفه الراهب بحیرا فی القصه المشهوره فی اخبار معجزات النبی (ص) و هو دیر عظیم عجیب العماره و لهذا الدیر ینادی فی البلاد من نذر نذرا لنجران المبارک و المنادی راکب فرس یطوف عامه نهاره، فی کل مدینه مناد و للسلطان علی الدیر قطیعه یاخذها من النذور التی تهدی الیه». یاقول حموی، معجم البلدان: ج۲، ص ۵۳۹، دیر نجران و «نجران ایضا موضع بحوران من نواحی دمشق و هی بیعه عظیمه عامره حسنه، مبینیه علی العمد الرخام، منمقه بالفسیفساء و هو موضع مبارکف ینذر له المسلمون و النصاری و لنذور هذا الموضع قوم یدورون فی البلدان ینادون من نذر نذر نجران المبارک و هم رکاب الخیل و للسلطان علیهم عطیعه وافره یودونها الیه فی کل عام». همان، ج ۵، ص ۲۷۰٫

[۴۳]– «و المذار: فی میسان بین واسط و البصره و هی قصبه میسان، بینها و بین البصره مقدار اربعه ایام و بها مشهد عامر کبیر جلیل عظیم قد انفق علی عمارته الاموال الجلیله و علیه الوقوف و تساق الیه النذور و هو قبر عبدالله بن علی بن ابی طالب». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج۵، ص۸۸٫

[۴۴]– «موضع مقابل مدینه الموصل فی شرقی دجله متصل بنینوی و هو تل فیه مشهد یزار و یتفرج فیه اهل الموصل کل لیله جمعه، قیل انه سمی تل توبه لانه لما نزل باهل نینوی العذاب و هم قوم یونس النبی (ع) اجتمعوا بذلک التل و اظهروا التوبه و سالوا الله العفو، فتاب علیهم و کشف عنهم العذاب و کان علیه هیکل للاصنام، قهدموه و کسروا صنمهم و بالقرب منه مشهد یزار، قیل کان به عجل یعبدونه، فلما راوا اشارات العذاب الذی انذرهم به یونس (ع) احرقوا العجل و اخلصوا التوبه و هناک الان مشهد مبنی محکم بناوه، بناه احد الممالیک من سلاطین آل سلجوق و کان من امراء الموصل قبل البرسق و تنذر له النذور الکثیره و فی زوایا الاربع اربع شمعت تحرز کل واحده بخمسائه رطل، مکتوب علیها اسم الذی عملها و اهداها الی الموضع». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج۲، ص ۴۱، تل توبه.

[۴۵]– «و بظاهر باب الیهود حجر علی الطریق ینذر له و یصب علیه ماء الورد و الطیب و یشترک المسلمون و الیهود و النصاری فی زیارته. یقال: ان تحته قبر بعض الانبیاء». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج۲، ص۲۸۴، حلب.

[۴۶]– ابو محمد عبدالله بن محمد بن سعید بن سنان حلبی خفاجی، ادیب و شاعر معروف و مشهور شیعه و صاحب «دیوان شعر» و «سر الفصاحه» می‌باشد. وی از طرف محمود بن صالح به حکومت عزاز یکی از روستاهای حلب منسوب شده بود، اما در سال ۴۶۶ هجری قمری توسط وی مسموم شده و به شهادت رسید. آقا بزرگ تهرانی درباره نذرهای او برای بارگاه حضرت علی (ع) می‌نویسد: ابن سنان خفاجی برای بارگاه امیرالمومنین (ع) چلچراغ و شمعدان‌های طلا نذر کرده بود. در خزانه بارگاه امیرالمومنین (ع) چه عدد چلچراغ از چلچراغ‌های نذر شده ابن سنان وجود دارد که روی آن‌ها نام ابن سنان نوشته شده است. «وله نذر قندیل ذهب و شمعدان فی کل سنه لمشهد امیرالمومنین (ع)، فجمع فی الخزانه الغرویه اربعین قندیلا مکتوب علیها اسمه». آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه: ج۹/۱، ص ۲۵، دیوان ابن سنان الخفاجی، ش ۱۴۵٫ برای‌ آشنایی بیشتر با شرح حال و نحوه شهادت این شاعر بزرگ شیعه به منابع ذیل مراجعه شود: النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره: ج۵، ص ۹۷، حوادث ۴۶۶ هجری قمری؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳۱، حوادث و وفیات ۴۶۶ هجری قمری، شرح حال عبدالله بن محمد بن سعید بن سنان، ش ۱۷۷؛ الوافی بالوفیات: ج ۱۷، ص ۵۰۳-۵۰۸، شرح حال خفاجی، ش ۴۳۴؛ فوات الوفیات: ج۱، ص ۵۷۱-۵۷۵، شرح حال خفاجی، ش ۲۳۲؛ اعیان الشیعه: ج۸، ص ۷۱-۸۲، شرح حال خفاجی والکنی و الالقاب:ج ۲، ص ۲۱۷، شرح حال خفاجی.

[۴۷]– یاقوت حموی در ضمن معرفی «کعبه» به حوادثی که برای خانه خدا رخ داده، اشاره می‌کند و می نویسد: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) ۳۵ ساله بودند (یعنی ۵ سال قبل از بعثت آن حضرت) خانه خدا بر اثر سیل عظیمی که در مکه رخ داده بود، ویران شد. در درون خانه خدا چاهی بود که اموال و  اجناس نذر شده و هدیه شده را داخل آن نگهداری می‌کردند. به خاطر ویرانی خانه خدا بر اثر سیل، شخصی به نام دویک اموال و اجناس درون چاه را به سرقت برد و قریش دست او را بریدند. «جاء سیل عظیم، فهدمها و کان فی جوفها بئر تحرز فیها اموالها و مایهدی الیها من النذور و القربان، فسرق رجل یقال له دویک ما کان فیها او بعضه، فقطعت قریش یده». معجم البلدان: ج۴، ص ۴۶۶٫

[۴۸]– «و ذکر الرافعی نقلا عن صاحب التهذیب و غیره انه لو نذر ان یتصدق بکذا علی اهل بلد عینه، یحب ان یتصدق به علیهم. قال: و من هذا القبیل ما ینذر بعثه الی القبر المعروف بجرجان، فان ما یجتمع منه علی ما یحکی یقسم علی جماعه معلومین و هذا محمول علی ان العرف اقتضی ذلک، فنزل النذر علیه، و لا شک انه اذا کان عرف حمل علیه و ان لم یکن عرف فیظهر ان یجری فیه خلاف وجهین: احدهما لا یصح النذر، لانه لم یشهد له الشرع بخلاف الکعبه و الحجره الشریفه و الثانی یصح اذا کان مشهورا بالخیر و علی هذا ینبغی ان یصرف فی مصالحه الخاصه به و لا یتعداها. و استقرب السبکی بطلان النذر فی صوره عدم العرف هناک للصرف». علی بن عبدالکافی سبکی، فتاوی السبکی: ج۱، ص ۲۸۴،تنزل السکینه علی قنادیل المدینه، فصل الکعبه و الحجره و علامه امین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب: ج ۵، ص ۲۶۲، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره القبور، النذور لاهل القبور.

[۴۹]– «نذر رجل علی عهد رسول الله (ص) ان ینحر ابلا ببوانه، فاتی النبی (ص) فقال: انی نذرت ان انحر ابلا ببوانه. فقال النبی (ص): هل کان فیها وثن من اوثان الجاهلیه یعبد؟ قالوا: لا. قال: هل کان فیها عید من اعیادهم؟ قالوا: لا . قال رسول الله (ص): اوف بنذرک، فانه لا وفاء لنذر فی معصیه الله و لا فیما لا یملک ابن آدم». ابو داود سجستانی، سنن ابی داود: ج ۳، ص ۲۳۸، کتاب الایمان و انذور، باب ما یومر به من الوفاء بالنذر، ح ۳۳۱۳٫ و «عن میمونه بنت کردم قالت: خرجت مع ابی فی حجه رسول الله (ص)… فقال (ابی): یا رسول الله! انی نذرت ان ولد لی ذکر ان انحر علی راس بوانه فی عقبه من الثنا یا عده من الغنم. قال: لا اعلم الا انها قالت خمسین، فقال رسول الله (ص): هل بها من الاوثان شیء؟ قال: لا. قال: فاوف بما نذرت به لله. قالت: فجمعها، فجعل یذبحها، فانفلت منها شاه، فطلبها و هو یقول: اللهم! اوف عنی نذری، فظفرها، فذبحها». همان، ح۳۳۱۴٫

[۵۰]– «قال الخالدی فی صلح الاخوان ص ۱۰۹ بعد ذکر حدیثی ابی داود: و اما استدلال الخوارج بهذا الحدیث عی عدم جواز النذر فی اماکن الانبیاء و الصالحین، زاعمین ان الانبیاء الله و الصالحین اوثان- و العیاذ بالله- و ا عیاد من اعیاد الجاهلیه، فهو من ضلالهم و خرافاتهمتجاسرهم علی انبیاءالله و اولیائه حتی سموهم اوثانا و هذا غایه التحقیر لهم خصوصا الانبیاء، فان من انتقصهم- ولو بالکنایه- یکفر و لاتقبل توبته فی بعض الاقوال و هولاء المخذولون بجهلهم یسمون التوسل بهم عباده و یسمونهم اوثانا، فلا عبره بجهاله هولا و ضلالاتهم». علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب: ج۵، ص ۲۶۴-۲۶۵، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره القبور، النذور لاهل القبور، به نقل از خالدی در صلح الاخوان: ص ۱۰۹٫

[۵۱]– و مجمل ذلک التفصیل ان المساله تدور مدار نیات الناذرین و انما الاعمال بلنیات، فان کان قصد الناذر المیت نفسه و التقرب الیه بذلک لم یجز قول واحدا وان کان قصده وجه الله تعالی و انتفاع الاحیاء بوجه من الوجوه و ثوابه لذلک المنذور له المیت، سواء عین وجها من وجوه الانتفاع او اطلق القول فیه و یکون هناک ما یطرد الصرف فیه فی عرف الناس من مصالح القبر او اهل بلده او مجاوریه او الفقراء عامه او اقرباء المیت او نحو ذلک، ففی هذه الصوره یجب الوفا‌ء بالمنذور و حکی القول بذلک عن الاذرعی و الزرکشی و ابن حجر الهیتمی المکی و الرملی الشافعی و القبانی البصری و الرافعی و النووی و علاءالدین الحنفی و خیرالدین الرملی الحنفی و الشیخ محمد الغزی و الشیخ قاسم الحنفی». علامه امین، الغدیر فی الکتاب و  السنه و الادب: ج ۵، ص ۲۶۲، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره القبور، النذور لاهل القبور، به نقل از خالدی در صلح الاخوان: ص ۱۰۲-۱۰۹٫

[۵۲]– «و قال العزامی فی فرقان القرآن: و قال-یعنی ابن تیمیه- من نذر شیئا للنبی (ص) او غیر من النبیین و الاولیاء من اهل القبور او ذبح له ذبیحه کان کالمشرکین الذین یذبحون لاوثانهم و ینذرون لها، فهو عابد لغیر الله، فیکون بذلک کافرا و یطیل فی ذلک الکلام و اغتر بکلامه بعض من تاخر عنه من العلماء ممن ابتلی بصحبته او صحبته تلامیذه و هو منه تلبیس فی الدین و صرف الی معنی لایریده مسلم من المسلمین و من خبر حال من فعل ذلک من المسلمین وجدهم لا یقصدون بذبائحهم و نذورهم للمیتین من الانبیاء و الاولیاء الا الصدقه عنهم و جعل ثوابها الیهم و قد علموا ان اجماع اهل السنه منعقد عل ان صدقه الاحیاء نافعه للاموات، واصله الیهم و الاحادیث فی ذلک صحیحه مشهوره، فمنها ما صح عن سعد». علامه امینی، الغدیر فی الکتاب والسنه و الادب: ج ۵، ص ۲۶۳، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره القبور، النذور لاهل القبور، به نقل از عزامی در فرقان القرآن: ص ۱۳۳٫

[۵۳]– زرکلی وهابی، الاعلام: ج ۳، ص ۱۳۰، شرح حال سلیمان بن عبدالوهاب.