در این متن می خوانید:
      1. توضیح چند واژه
      2. دیدگاه وهابیان و ادله آنان
      3. نقد دیدگاه وهابیان
      4. نکته اول
      5. نکته دوم
      6. نقد و بررسی روایت «إن المیت یعذب ببکاء أهله علیه»
      7. اشکال اوّل
      8. اشکال دوم
      9. اشکال سوم
      10. اشکال چهارم
      11. اشکال پنجم
      12. اشکال ششم
      13. اشکال هفتم
      14. اشکال هشتم
      15. نقد و بررسی روایت عائشه
      16. اشکال اوّل
      17. اشکال دوم
      18. قرآن کریم و عزاداری
      19. عزاداری حضرت یوسف (ع) در مرگ حضرت یعقوب (ع)
      20. عزاداری و روایات
      21. أ) سیره عملی پیامبر اکرم (ص)
      22. ۱٫ عزاداری و مرثیه‌خوانی در سوگ شهدای احد و حضرت حمزه (ع)
      23. ۲٫ گریه پیامبر اکرم (ص) در مرگ سعد بن ربیع
      24. ب) سیره صحابه و تابعین
      25. ۱٫ عزاداری صحابه و مردم مدینه برای پیامبر اکرم (ص)
      26. ۲٫ عزاداری و سینه‌زنی عایشه
      27. ۳٫ مرثیه‌سرایی قیص بن سفیان
      28. ۴٫ گریه فاطمه زهرا (ع) بر جعفر بن ابی‌طالب
      29. ۵٫ عزاداری اهالی مدینه (صحابه و تابعین) در شهادت حضرت علی (ع).
      30. ج) سیره مسلمانان
      31. ۱٫ گریه و عزاداری در مرگ خالدبن ولید و اطعام و پذیرایی از عزاداران
      32. ۲٫ گریه و عزاداری مسلمانان در شهادت امام حسین (ع)
      33. گریه و عزاداری زنان بنی هاشم در سال ۶۱ هجری قمری
      34. گریه و عزاداری زنان مدینه در سال ۶۱ هجری قمری
      35. گریه و عزاداری ام‌البنین مادر حضرت عباس
      36. عزاداری مردم بغداد در سال ۳۵۲ هچری قمری
      37. عزاداری شیعیان در دوران حکومت فاطمیون
      38. اقامه عزا برای امام حسین (ع) از سوی سبط ابن جوزی (متوفای ۶۵۴ ه.ق)
      39. ۳٫ آرزوی گریه و عزاداری بر احمد بن حنبل (متوفای ۲۴۱ ه. ق)
      40. ۴٫ نواختن طبل در تشییع جنازه و عزای عبدالمومن (متوفای ۳۴۶ ه. ق)
      41. ۵٫ گریه بر ابوریحان بیرونی (متوفای ۴۳۰ ه. ق)
      42. ۶٫ یک سال سوگواری و عزاداری در مرگ جوینی (متوفای ۴۷۸ ه.ق)
      43. ۷٫ عزاداری و مرثیه سرایی در مرگ ابن جوزی (متوفای ۵۹۷ ه. ق)
      44. ۸٫ گریه و عزاداری در مرگ ابن تیمیه

یکی دیگر از مسائل و موضوعات اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، مساله «سوگواری و عزاداری» است. در این فصل نیز ابتدا مواضع و ادله ابن تیمیه و وهابیان را مطرح می‌کنیم و سپس به نقد و بررسی مواضع و ادله آنان خواهیم پرداخت.

توضیح چند واژه

جهت آشنایی با واژه‌هایی که در این فصل مورد توجه وعنایت است، ابتدا این واژه‌ها را توضیح داده و سپس به نقد دیدگاه وهابیان می‌پردازیم.

نوح ونیاحه: به اجتماع زنان برای عزاداری گفته می‌شود[۱] و مراد از نیاحه در این فصل غالبا گریه وناله با صدای بلند می‌باشد.

ندب: مخاطب قرار دادن و گفنت صفات خوب میت با عباراتی همچون «وا أبتاه».[۲]

لطم الخدود: با کف دست به صورت زدن و سیلی به صورت زدن.[۳]

شق الجیوب: پاره کردن لباس.

صراخ: فریاد و کمک‌خواهی.[۴]

جزع: بی‌تابی کردن. ۳[۵]

رثاء و مرثیه: بیان کردن نیکی‌ها و خصلت‌های خوب میت در غالب شعرف همراه با گریه.[۶]

دیدگاه وهابیان و ادله آنان

وهابیان هرچند با استناد به گریه پیامبر اکرم (ص) در مرگ فرزندش ابراهیم[۷]، اصل گریه کردن بر اموات و اشک ریختن در غم فراق عزیزان را پذیرفته‌اند؛ اما برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری را بدعت می‌دانند و با استناد به روایاتی همچون: «لیس منا من ضرب الخدود و شق الجیوب و دعا بدعوی الجاهلیه»، «أنا بریء ممن بری منه رسول الله (ص)، إن رسول الله (ص) بری من الصالقه و الحالقه و الشاقه»، «المیت یعذب فی قبره بما نیح علیه»، «من نیح علیه یعذب بما نیح علیه»[۸]، «اربع فی امتی من امرالجاهلیه لایترکونهن: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحه و إن النائحه إذا لم تتب قبل موتها تقام یوم القیامه و علیها سربال من قطران و درع من جرب» و «إثنتان فی الناس و هما بهم کفر»[۹]،  گریه کردنبا صدای بلند، پاره کردن لباس، چنگ زدن به سر و صورت، تراشیدن و کندن موها در مرگ عزیزان را بر تمامی مردان و زنان حرام می‌دانند.

ابن تیمیه حزن و ناراحتی، به سرو صورت زدن، گریه کردن و مرثیه‌خوانی در ایام شهادت امام حسین (ع) را نه تنها مستحب و واجب نمی‌داند، بلکه آن را از بدعت‌های شیعیان در مقابله با بدعت‌های امویان و شادی کردن آنان در چنین ایامی می‌داند و می‌نویسد: «و صار الشیطان[۱۰] بسبب قتل الحسین (رض) یحدث للناس بدعتین، بدعه الحزن و النوح یوم عاشوراء من اللطم والصراخ و البکاء و العطش[۱۱]و إنشاد المراثی … فإن هذا لیس واجبا و لا مستحبا باتفاق المسلمین، بل إحداث الجزع و النیاحه للمصائب القدیمه من أعظم ما حرمه الله و رسوله».[۱۲]

وی در جای دیگر به گمان خود دلیل اصلی برگزاری مراسم عزاداری در ایام شهادت امام حسین (ع) را مقابله شیعیان با بدعت امویان و شادی کردن آنان در چنین روزی دانسته و با جاهل و گمراه خواندن شیعیان، عزاداری و گریه بر سالار شهیدان و سید جوانان بهشت را از منکرات معرفی می‌کند و می‌نویسد: «وانقسم الناس بسبب هذا یوم عاشوراء الذی قتل فیه الحسین إلی قسمین، فالشیعه اتخذته یوم مأتم و حزن، یفعل فیه من المنکرات ما لایفعله إلا من هو من أجهل الناس و أضلهم».[۱۳]

و در جایی دیگر می‌نویسد: «… مثل ما ابتدعه کثیر من المتأخرین یوم عاشوراء، فقوم یجعلونه مأتما یظهرون فیه النیاحه و الجزع و تعذیب النفوس و ظلم البهائم … و غیر ذلک من المنکرات المنهی عنها بکتاب الله و سنه رسول (ص) و اتفاق المسلمین».[۱۴]

ابن تیمیه در جای دیگری نیز با بدعت دانستن اعمال امویان در روز عاشورا، اعمال و کردار شیعیان را نیز بدعت دانسته و می‌نویسد: «فما یفعل یوم عاشوراء من اتخاذه عیدا بدعه اصلها من بدع النواصب و ما یفعل من اتخاذه مأتما بدعه أشنع منها و هی من البدع المعروفه فی الروافض».[۱۵]

وی در جایی دیگر ابراز محبت به اهل بیت (ع) در قالب عزاداری را به دشت رد کرده است و شیعیان را افرادی جاهل، ظالم،‌کافر، منافق و گمراه خوانده و با استناد به روایات ذکر شده، حزن و اندوه، گریه و عزاداری شیعیان در روز عاشورا را زنده کردن شعار جاهلیت و باعث برانگیخته شدن تعصب‌های قومی و فرقه‌ای و ایجاد فتنه و جنگ میان مسلمانان دانسته و می‌نویسد: «فصارت طائفه جاهله ظالمه، اما ملحده منافقه واما ضاله غاویه تظهر موالاته و موالاه اهل بیته، تتخذ یوم عاشوراء یوم مأتم و حزن و نیاحه و تظهر فیه شعار الجاهلیه من لطم الخدود و شق الجیوب و التعزی بعزاء الجاهلیه … فکان ما زینه الشیطان لأهل الضلال و الغی من اتخاذ یوم عاشوراء مأتما و ما یسنعون فیه من الندب و النیاحه و انشاد قصائد الحزن و روایه الأخبار التی فیها کذب کثیر و الصدق فیها لیس فیه إلا تجدید الحزن و التعصب و إثاره الشحناء و الحرب و إلقاء الفتن بین أهل الاسلام و التوسل بذلک إلی سب السابقین الأولین[۱۶] و کثره الکذب و الفتن فی الدنیا و لم یعرف طوائف الإسلام أکثر کذبا و فتنا و معاونه للکفار علی أهل الإسلام من هذه الطائفه الضاله الغاویه، فذنهم شر من الخووارج المارقین».[۱۷]

بن باز مفتی وهابیان در پاسخ به استفتایی در همین ارتباط می‌نویسد: «الواجب علی المسلمین فی هذه الأمور الصبر و الإحتساب و  عدم النیاحه و عدم شق الثوب و لطم الخد و نحو ذلک، لقول رسول الله (ص): «لیس منا من لطم الخدود و شق الجیوب و دعا بدعوی الجاهلیه» و لقوله علیه الصلاه و السلام فی الحدیث الصحیح: «أربع فی أمتی من امر الجاهلیه لایترکونهن: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحه» و قال: «النائحه إذا لم تتب قبل موتها تقام یوم القیامه و علیها سربال من قطران و درع من جرب»، رواه مسلم فی الصحیح. و النیاحه هی رفع الصوت بالبکاء علی المیت و قال (ص): «انا بریء من الصالقه و الحالقه و الشاقه» و الحالقه هی التی تحلق شعرها عند المصیبه أو تنتژفه والشاقه هی التی تشق ثوبها عند المصیبه و الصالقه هی التی ترفع صوتها عند المصیبته و کل هذا من الجزع، فلایجوز للمرأه و لا للرجعل فعل شیء من ذلک و الواجب علی أهلک أیتها السائله أن یقبلوا هذه الوصیه و یحذروا من النیاحه علیک، لأن النیاحه تضرهم و تضر المیت، کما فی الحدیث الصحیح: «المیت یعذب فی قبره بما نیح علیه». فلایجوز لهم النیاحه علی المیت. أما البکاء بدمع العین و حزن القلب فلاحرج علیه». فلایجوز لهم النیاحه علی المیت. أما البکاء بدمع العین و حزن القلب فلاحرج فیه، إنما الممنوع رفع الصوت بالصیاح، لقول النبی (ص) لما مات إبنه ابراهیم: «إن العین تدمع و القلب یحزن و لانقول إلا ما یرضی ربنا و إنا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون» و قال علیه الصلاه و السلام: «ان الله لایعذب بدمع العین و لایحزن القلب و لکن یعذب بهدا و أشار إلی لسانه أو یرحم».[۱۸]

بن باز در پاسخ به استفتایی دیگر می‌نویسد: «لا حرج علیک فی  البکاء إذا کان بدمع العین فقط، لابصوت، لقول النبی (ص) لما مات إبنه ابراهیم: العین تدمع و القلب یحزن و لانقول إلا ما یرضی الرب و إنا لفراقک یا ابراهیم لمحزونون».[۱۹]

بن باز برگزاری مراسم عزاداری را از عادت‌های مردمان دوران جاهلیت دانسته و با استناد به سخن پیامبر اکرم (ص) که در حجه الوداع فرموده بودند: «إن أمر الجاهلیه کله موضوع» می‌نویسد: «و الصواب أن یقال:‌ إنما ترکه الرسول (ص) فیما یتعلق بالعبادات لایجوز لأحد إحداثه و لاتشریعه للناس، لأن العبادات توقیفیه لایشرع منها إلا ما شرعه الله و رسوله، فمن أحدث شیئا من العبادات فقد شرع فی الدین ما لم یأذن به الله و یعتبر بذلک مبتدعا مخالفا للشرع المطهر، یجب رد بدعته علیه … و هکذا ما کان من أمر الجاهلیه لایجوز لأحد إحداثه و لا إقراره، کإقامه المآتم بعد الموت».[۲۰]

وهابیان برگزاری مراسم سوم، هفتم و چهلم برای اموات و پختن غذا و پذیرایی از حاضران را نیز بدون سابقه و ریشه اسلامی و یکی از بدعت‌های زشت و از عادت‌های مردم دوران جاهلیت دانسته و آن را نیز حرام می‌دانند.

بن باز در پاسخ به سوالی در همین موضوع با استناد به سخن جریر بن عبدالله بجلی[۲۱] می‌نویسد: «هذا لا أصل له، بل هو بدعه و منکر و من أمر الجاهلیه، فلایجوز للمعزین أن یقیموا الولائم للمیت، لا فی الیوم الأول و لا فی الثالث و لا فی الرابع و لا فی الأربعین أو غیرذلک، هذه کلها بدعه و عاده جاهلیه، لا وجه لها، بل علیهم أن یحمدوا الله و یصبروا و یشکروه سبحانه و تعالی علی ما قدر و یسألوه سبحانه أن یصبرهم و أن یعینهم علی تحمل المصیبه و لکن لایصنعون للناس طعاما … کان الصحابه یعدون النیاحه من المحرمات، لأن الرسول زجر عنها».[۲۲]

وی در جایی دیگر می‌نویسد: «أما الولائم التی تقام للعزاء بعد الموت فلاشک أنها من أمر الجاهلیه و من النیاحه التی حذر منها رسول الله (ص) و إنما السنه عند الموت أن یصنع طعام لأهل المیت یبعث به الیهم اعانه لهم و جبرا لقلوبهم، فانهم ربما اشتغلوا بمصیبتهم و بمن یأتی الیهم عن اصلاح طعام لأنفسهم، لما روی الامام احمد وابوداود والترمذی و ابن ماجه بسند صحیح عن عبدالله بن جعفر بن أبی طالب قال: لما جائ نعی جعفر قال رسول الله (ص) لأهله: إصنعوا لآل جعفر طعاما، فإنه قد أتاهم ما یشغلهم. فهذا هو السنه و أما صنع الطعام من أهل المیت للناس سواء کان ذلک من مال الورثه أومن ثلث المیت أو من شخص آخر فهذا لایجوز، لأنه خلاف السنه و من عمل الجاهلیه کما تقدم ولأن فی ذلک زیاده تعب لهم علی مصیبتهم و شغلا الی شغلهم … و لم یثبت عن رسول الله (ص) و لا عن أحد من أصحابه و لا عن السلف الصالح اقامه حفل للمیت مطلقا لا عند وفاته و لا بعد اسبوع و لا بعد و لا بعد اربعین یوما و لا بعد سنه ومن وفاته، بل ذلک بدعه یجب ترکها و انکارها و التوبه الی الله منها لما فیها من الإبتداع فی الدین و مشابهه أهل الجاهلیه».[۲۳]

تذکر مهم این که عموم اهل سنت نیز در این مساله همفکر و هم‌نوا با وهابیان، اصل گریه بر اموات را پذیرفته‌اند؛ اما نیاحه (گریه با صدای بلند) را جایز نمی‌دانند.

با مطالعه دقیق و تأمل در سخنان ابن تیمیه و بن باز ادله وهابیان برای تحریم برگزاری مراسم عزاداری، پذیرایی و اطعام حاضرین و شرکت‌کنندگان در این مراسم را در امور ذیل می‌توان خلاصه کرد:

  1. روایات: «لیس منا من لطم الخدود و شق الجیوب و دعا بدعوی الجاهلیه»، «أربع فی أمتی من أمر الجاهلیه لایترکونهن: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحه»، «النائحه اذا لم تتب قبل موتها تقام یوم القیامه و علیها سربال من قطران و درع من جرب»، «أنا بریء من الصالقه و الحاقه و الشاقه» و «المیت یعذب فی قبره بما نیح علیه».
  2. برگزاری مراسم عزاداری، پذیرایی و اطعام شرکت‌کنندگان از عادات دوران جاهلیت است و پیامبر اکرم (ص) ازمشابهت به مردم دوران جاهلیت نهی کرده‌اند و در حجه الوداع فرمودند: «أمر الجاهلیه کله موضوع».
  3. حاضر شدن در مراسمی که برای اموات گرفته می‌شود از مصادیق «نیاحه»[۲۴]و گریه کردن با صدای بلند محسوب می‌شود و پیامبر اکرم (ص) از گریه کردن با صدای بلند نهی کرده است.
  4. برگزاری مراسم عزاداری به مناسبت سوم، هفتم و چهلم اموات، در سیره پیامبر اکرم (ص)، صحابه و سلف صالح سابقه ندارد. بنا براین برگزاری این مراسم از امور منکر وبدعت محسوب می‌شود و حرام است.
  5. پختن غذا بریا پذیرایی از شرکت‌کنندگان در مراسم عزاداری باعث زحمت و رنج صاحبان عزا می‌شود و بر مشکلات آنان می‌افزاید.

نقد دیدگاه وهابیان

قبل از نقد و بررسی ادله و دیدگاه وهابیان و عامه در مورد عزاداری، یادآوری و ذکر چند نکته لازم و ضروری به نظر می‌رسد.

نکته اول

اگر برای اثبات یا نفی عمل و رفتاری، دلیلی ازقرآن و روایات و سیره مسلمانان و صحابه نیافتیم، از نظر عقل[۲۵] و شرع[۲۶]، نیافتن دلیل، به معنای غیرمشروع بودن آن عمل و رفتار نیست؛ زیرا در این صورت بسیاری از اعمال و رفتار امروزی مسلمانان که در صدر اسلام وجود نداشته است، غیرمشروع و حرام خواهد شد. برگزاری مراسم عزاداری در ایام شهادت امام حسین (ع) و دیگران نیز می‌تواند یکی از مصادیق همین قواعد باشد. بنابراین عدم ثبوت عزاداری در زمان شارع، نمی‌تواند دلیل بر حرمت عزاداری باشد.

نکته دوم

در فصل گذشته با دیدگاه‌ها و نظرات علمای اهل سنت درباره بدعت، آشنا شدیم. علمای اهل سنت مطلق بدعت را حرام نمی‌دانند؛ بلکه بدعت را به دو قسم «بدعت نیکو» و «بدعت بد» تقسیم می‌کنند و تنها بدعت‌های بد را حرام می‌دانند و با همین تقسیم و توجیه،‌ به دفاع از بدعت نماز تراویح توسط خلیفه دوم می‌پردازند. ما نیز با استفاده از همین تقسیم، عزاداری‌ها در شهادت ائمه (ع) را از بدعت‌های خوب و پسندیده می‌دانیم و مشروعیت و جواز آن را اثبات می‌کنیم. البته ما معتقدیم عزاداری‌ها و سوگواری‌ها نه تنها بدعت نیست؛ بلکه از مصادیق تعظیم شعائر اسلامی است و جواز  و مشروعیت آن را نیز با استفاده از آیات قرآن کریم و روایات و سیره پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان اثبات خواهیم کرد.

نکته سوم

وهابیان هرچند در فتاوایشان اصل گریه کردن بر اموات را پذیرفته‌اند؛ اما همان‌طور که در برخی فتاوا دیده می‌شود حتی صرف گریه کردن بر امام حسین (ع) را نیز حرام می‌دانند و عملا نیز اجازه  چنین کاری را به مسلمانان نمی‌دهند. وهابیان و عامه برای فتوای خود وتحریم عزاداری، به روایات مختلفی استناد کرده‌اند که به نقد و بررسی این روایات می‌پردازیم.

نقد و بررسی روایت «إن المیت یعذب ببکاء أهله علیه»

این روایت و روایات مشابه، با اشکالاتی مواجه است که به برخی از این اشکالات اشاره می‌کنیم.

اشکال اوّل

این روایت با الفاظ مختلفی همچون: «إن المیت یعذب ببکاء أهله علیه»، «إن المیت لیعذب ببعض بکائ أهله علیه»، «إن المیت لیعذب ببکاء الحی»، «المیت یعذب فی قبره بما نیح علیه» و «من نیح علیه یعذب بما نیح علیه»[۲۷] نقل شده است که نشانگر اضطراب در متن و الفاظ حدیث است.

اشکال دوم

علما و بزرگان اهل سنت نیز به خاطر نقل‌های متفاوت و عدم سازگاری این روایت با ادله دیگر، در تفسیر و توضیح آن با مشکل مواجه شده‌اند و هریک با توجه به فهم خود مطالبی را گفته‌اند که از سوی دیگران مورد انکار واقع شده است.

نووی شافعی پس از ذکر روایات دال بر عذاب میت بواسطه گریه بستگانش، به بخشی از روایات دال بر جواز گریه بر میت اشاره می‌کند و می‌نویسد: علما در تأویل روایات دال بر عذاب شدن میت بواسطه گریه اقوام و نزدیکانش، اختلاف دارند و هریک تأویل خاصی را ذکر کرده‌اند:

  1. مزنی شافعی و اکثر علمای اهل سنت معتقدند روایات دال بر تعذیب میت بواسطه گریه اقوام و نزدیکان، مربوط به شخصی است که در حال حیات به بستگانش وصیت کرده است که پس از مرگ برایش گریه و زاری کنند و بستگان او نیز به وصیتش عمل کرده و پس از مرگ او به گریه و نیاحه پرداخته‌اند. چنین شخصی هنگامی که اقوام او برایش گریه می‌کنند، عذاب می‌شود؛ زیرا او با وصیتش مسبب اصلی گریه اقوامش می‌باشد. چنین وصیتی در دوران جاهلیت مرسوم بوده است و نمونه‌هایی از آن در تاریخ ثبت شده است؛ اما اگر میت چنین وصیتی نکرده باشد و اقوام و بستگانش بدون وصیت او به گریه و زاری بپردازند، ربطی به میت ندارد.[۲۸] نکته قابل ذکر این که این گروه عمومات قرآن را نیز به همین صورت تخصیص زده‌اند.
  2. گروه دیگری از عامه معتقدند بر تمامی مسلمانان واجب است در زمان حیات وصیت کنند و بستگانشان را از گریه و زاری پس از مرگشان نهی کنند. کسانی که در زمان حیات چنین وصیتی نکنند و بستگانشان را از گریه و زاری نهی نکنند، کوتاهی کرده‌اند و در صورت گریه و زاری اقوام و نزدیکان، مقصر محسوب می‌شوند و عذاب خواهند شد.[۲۹]
  3. گروه سوم معتقد است روایات دال بر تعذیب میت، مربوط به آداب و رسوم دوران جاهلیت است؛ زیرا در دوران جاهلیت وقتی شخصی از دنیا می‌رفت، بستگان او در کنار قبرش اوصاف و ویژگی‌های اخلاقی او را که به زعم آنان صفات حسنه و از اوصاف خوب به شمار می‌رفت، می‌شمردند، در حالی که آن اوصاف و ویژگی‌ها از نظر دین اسلام جزء صفات زشت و حرام محسوب می‌شد. مثلا پس از مرگ افراد با گفتن اوصافی همچون «ای بیوه کننده زنان»، «ای به ماتم نشاننده فرزندان»، «ای خراب کننده آبادانی‌ها» و «ای برهم زننده دوستی‌ها» به توصیف افراد می‌پرداختند و به این ویژگی‌ها افتخار می‌کردند. روایات دال بر تعذیب میت، ناظر به اینگونه موارد است.[۳۰]
  4. محمد بن جریر طبری و قاضی عیاض معتقدند معنای این روایات این است که هنگامی که اقوام و بستگان میت برایش گریه می‌کنند، میت با شنیدن صدای گریه و زاری بستگانش، دلش برای آنان می‌سوزد و روحش از گریه اقوام آزرده می‌شود، نه اینکه خداوند میت را به واسطه گریه اقوامش عذاب کند.[۳۱]
  5. عایشه معتقد است این احادیث درباره کفار و گناه‌کاران است و معنای حدیث این است که در حالی که اقوام و بستگان میت کافر برایش گریه می‌کنند او به خاطر اعمال و رفتارش در عذاب است.[۳۲]
  6. خطابی در تأویل و توجیه این روایات گفته است: این روایات ناظر به زمان شروع عذاب میت می‌باشد و هیچ ربطی به عذاب شدن میت بواسطه گریه اقوام و بستگانش، ندارد. روایات می‌گوید: شروع عذاب میت زمانی است که بستگان میت برای او گریه می‌کنند و غالبا اوج گریه و زاری بستگان میت زمانی است که میت را درون قبر می‌گذارند و همزمان با اوج گریه اقوام میت، میت به خاک سپرده شده و سوال و جواب و عذاب شروع می‌شود. میت به خاطر اعمال و رفتار خودش عذاب می‌شود، نه گریه بستگان.[۳۳]
  7. برخی نیز همچون قاضی ابوبکر بن الباقلانی[۳۴] متوفای ۴۰۳ هجری قمری به تبعیت از عایشه و عبدالله بن عباس معتقد است عمربن خطاب و فرزندش عبدالله بن عمر در نقل روایت اشتباه کرده‌اند و بخشی از روایت را نشنیده‌اند.[۳۵]
  8. نووی شافعی همچون عینی حنفی این روایات (روایات نهی از مطلق گریه کردن) را بر گریه همراه ندب ونیاحه حمل می‌کند و معتقد است گریه کردن اگر همراه ندب و نیاحه نباشد،‌ اشکالی ندارد.[۳۶]

اشکال سوم

عایشه معتقد بود عمربن خطاب و فرزندش عبدالله بن عمر در نقل این روایت اشتباه کرد‌ه‌اند. پیامبر اکرم (ص) فرموده بودند: هنگامی که شخص کافر ازدنیا می‌رود و اهلش بر جنازه او گریه می‌کنند، خداوند بر عذاب شخص کافر اضافه می‌کند. نه به خاطر گریه مسلمانان بر جناز مسلمان.[۳۷]

روایت «انما مر رسول الله (ص) علی یهودیه یبکی علیها أهلها، فقال، إنهم لیبکون علیها و إنها لتعذب فی قبرها»[۳۸]، تأیید کننده همین احتمال است.

اشکال چهارم

مفاد روایت با صریح آیات قرآن کریم در تعارض و تضاد است؛ زیرا خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏»[۳۹].

خداوند در آیه دیگری می‌فرماید: « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[۴۰].

در آیه دیگری نیز می‌خوانیم: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ (۸)»[۴۱].

و در آیه دیگری چنین آمده است: «لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏»[۴۲].

شافعی نیز با استناد به همین آیات، نقل عائشه را تأیید کرده و معتقد است نقل عمر بن خطاب و فرزندش صحیح نیست.[۴۳]

عدالت و حکمت خداوند نیز اقتضا می‌کند ثواب وعقاب اعمال هر انسانی به خود او تعلق گیرد نه دیگران.

اشکال پنجم

این روایت با روایت دیگری که از خلیفه دوم نقل شده است، در تضاد می‌باشد و با آن تعارض دارد. بنا به نقل بخاری عمر بن خطاب درباره زنانی که در مرگ خالد بن ولید گریه می‌کردند، گفت: «دعهن یبکین علی أبی سلیمان ما لم یکن نقع أو لقلقه»[۴۴]. عمل خلیفه دوم نیز با این روایت سازگار نیست؛ زیرا هنگامی که خبر وفات نعمان بن مقرن را به عمربن خطاب دادند، خلیفه خبر وفات نعمان را به مردم  اعلام کرد و هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند، بالای منبر رفت و دستش را بر سرش گذاشت و گریه کرد.[۴۵]

و مطابق برخی روایات،‌ عمربن خطاب کنار قبر ابوبکر ایستاد و قبر خلیفه اول را در آغوش گرفت و برای او گریه  کرد. در حالی که مطابق برخی روایات نقل شده توسط عمر بن خطاب، پیامبر اکرم (ص) از مطلق گریه کردن (حتی گریه بدون ندب و نیاحه) نهی کرده‌اند.

اشکال ششم

عبداله بن عکرمه از نسبت دادن این روایات به مر بن خطاب تعجب کرده و معتقد بود این نسبت درست نیست؛ زیرا هنگامی که خالد بن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت،‌ زنان قبیله بنی مغیره هفت روز در مرگ خالد گریه کردند و لباس‌های خود را پاره کردند و به سر و صورت خودشان می‌زدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش ان میان عزاداران، از آنان پذیرایی کردند و عمر بن خطاب آنان را از چنین اعمالی نهی نکرد.[۴۶]

اشکال هفتم

چرا این روایت تنها از طریق عمر بن خطاب و فرزندش عبدالله بن عمر نقل شده است؟ گریه پیامبر اکرم (ص) و صحابه نیز در مرگ افراد با این روایت در تعارض و تضاد است.

اشکال هشتم

شقیق بن سلمه معروف به ابووائل که در شمار صحابه ذکر شده است[۴۷] یکی ازکسانی است که نیاحه را جایز می‌دانست و به آن گوش می‌داد و گریه می‌کرد.[۴۸] عبدالله بن احمد بن قدامه می‌نویسد: ظاهر روایات بر حرام بودن نوح دلالت دارد؛ اما برخی نیاحه را مکروه می‌دانند. از احمدبن حنبل کلامی نقل شده است که احتمال اباحه و جواز نیاحه و ندب درآن وجود دارد. خلال و شاگردش با استناد به عمل و رفتار واثله بن الاسقع وابووائل که به نوح ونیاحه گوش می‌دادند و گریه می‌کردند، قائل به جواز نوح ونیاحه شده‌اند.[۴۹]

نقد و بررسی روایت عائشه

یکی دیگر از مستندات روایی وهابیان و عامه، روایت عایشه است که می‌گوید: «لما أتت وفاه جعفر عرفنا فی وجه رسول الله (ص) الحزن، فدخل علیه رجل، فقال: یا رسول الله! إن النساء یبکین. قال: فارجع إلیهن، فأسکتهن، فإن أبین فاحث فی وجوههن التراب»[۵۰].

این روایت و روایات مشابه نیز با اشکالات متعددی مواجه است که به عنوان نمونه به دو اشکال اشاره می‌کنیم.

اشکال اوّل

این روایت با روایات متعددی که در صفحات قبل گذشت وپیامبر اکرم (ص) مسلمانان را به گریه و عزاداری بر حضرت حمزه وجعفر تشویق و ترغیب کرده بودند و در برخی موارد نیز از برخورد عمربن خطاب با زنان جلوگیری کرده بودند، در تعارض می‌باشد.

اشکال دوم

در سند این روایت شخصی به نام محمدبن اسحاق بن یسار قرار دارد که به خاطر برخی اعتقاداتش شلاق خورده و علمای جرح و تعدیل در مورد وثاقت وی اختلاف دارند و از سوی برخی مورد جرح قرار گرفته وتضعیف شده است.

ابن نمیر می‌گوید: محمدبن اسحاق احادیث باطل را از اشخاص مجهول و ناشناخته نقل می‌کند.[۵۱]

احمدبن حنبل می‌گوید: محمدبن اسحاق به حدیث علاقه داشت. کتاب‌های دیگران را می‌گرفت و مطالب آن‌ها را در کتاب‌های خودش می‌نوشت.[۵۲] احمد بن حنبل وی را با عباراتی همچون «کان یدلس»، «کان لایبالی عن من یحکی» و «لیس بحجه» تضعیف کرده است.[۵۳] از یحیی بن معین نیز درباره محمدبن اسحاق عباراتی همچون «لیس بحجه»ف «لیس بذاک»، «لیس بالقوی»، «ضعیف» و «سقیم لیس بالقوی» نقل شده است.[۵۴] نسائی نیز با عبارت «لیس بالقوی» وی را تضعیف کرده است.[۵۵] مالک نیز محمد بن اسحاق را با عبارت «دجال من الدجاجله» تضعیف کرده است.[۵۶] ابن یونس می‌گوید: محمدبن اسحاق از اهل مصر احادیثی را نقل می‌کند که غیر از او هیچ‌کس این احادیث رانقل نکرده است.[۵۷] دار قطنی یکی دیگر از علمای جرح وتعدیل نیز با اشاره به اختلاف علما درباره وثاقت محمدبن اسحاق، می‌گوید: «لیس بحجه».[۵۸] محمّد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری نیز مستقلا به روایات محمدبن اسحاق اعتماد نکرده‌اند؛ بلکه به عنوان مؤید از روایات محمدبن اسحاق استفاده کرده‌اند.[۵۹]

قرآن کریم و عزاداری

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ»[۶۰]، خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدیها (ی دیگران) را اظهار  کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. در بخش اول آیه کریمه، بدگویی و افشای عیوب دیگران با صدای بلند و آشکارا مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است؛ اما در بخش دوم آیه مبارکه، خداوند به تمامی کسانی که در حق آنان ظلم شده است، نه تنها اجازه فریاد و افشاگری علیه ستمگران را داده است، بلکه به مقتضای استثنا، این عمل را مورد ستایش نیز قرارداده است. بخش عمده و اعظم مراسم عزاداری شیعیان در مصائب امام حسین و اهل بیت (ع) نیز به بازخوانی و بازگویی ظلم‌ها و جنایات دشمنان اسلام و اهل بیت (ع) اختصاص دارد و اگر بپذیریم که «الجهر بالسوء من القول» بر این عمل صدق می‌کند وخداوند آن را دوست ندارد؛ اما به مقتضای استثنای مذکور در آیه نه تنها هیچ مشکلی ندارد، بلکه مورد ستایش و تأیید خداوند نیز می‌باشد.

  1. عزاداری و اظهار غم واندوه در ایام شهادت امام حسین و ائمه (ع) از نشانه‌های مهم دوستی با اهل بیت (ع) و همدردی وهمدلی در سوگ آنان وعمل به آیه مبارکه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏ »[۶۱] نیز می‌باشد.
  2. مطابق آیه «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ‏»[۶۲]، تعظیم شعائر، نشانه‌ها و علامت‌های دین الهی از نشانه‌های تقوای دل‌ها شمرده شده است. هر چیزی که انسان را به یاد خدا انداخته و به سوی تقوا و توحید خالص رهنمون شود، از شعائر الهی محسوب می‌شود و اهل بیت (ع) نیز از مصادیق کامل شعائر الهی به شمار می‌روند. بنابراین هر فعل و عملی که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعائر الهی به شمار آمده و انجام آن مانعی ندارد. عزاداری برای بندگان خاص خداوند که برای اعتلای کلمه توحید و گسترش دین اسلام جان خود را قربانی ساخته‌اند از بارزترین نشانه‌ها و شعائر است؛ چرا که هدف اصلی برگزارکنندگان و شرکت کنندگان این مراسم‌ها فراگیری مسایل دین، یادآوری شهامت‌ها و ایثارگری‌های شهدای بزرگ اسلام، دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا می‌باشد.
  3. علاوه بر ایات ذکر شده، خداوند متعال در آیات: «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى‏ عَلى‏ یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ * قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ»[۶۳]، به ماجرای حزن و اندوه، گریه و اشک فراوان حضرت یعقوب در فراق فرزندش حضرت یوسف تاحدی که به نابینایی حضرت یعقوب منجر شد، اشاره می‌کند.مطابق برخی روایات، حضرت یعقوب در حالی که فرزندش زنده بود، هفتاد یا هشتاد سال در فراق حضرت یوسف گریه کرد. گریه طولانی حضرت یعقوب و مثبت و خوب تلقی شدن این خصلت در آیات و روایات، یکی دیگر از مؤیدات جواز و رجحان برگزاری مراسم عزاداری در ایام شهادت امام حسین واهل بیت (ع) و سایر بزرگان دین می‌باشد؛‌زیرا اگر دوری حضرت یوسف برای حضرت یعقوب سخت است و برای آن باید هشتاد سال گریست، کشته شدن سرور جوانان بهشت و فرزند رسول الله (ص) و اسارت‌ اهل بیت آن حضرت نیز بر مسلمانان و دوستداران آنان سخت است و هزاران سال به خاطر این مصیبت خواهند گریست.

عزاداری حضرت یوسف (ع) در مرگ حضرت یعقوب (ع)

گریه و عزاداری حضرت یوسف (ع) در مرگ پدرش حضرت یعقوب (ع)، یکی دیگر از مؤیدات جواز و رجحان برگزاری مراسم عزاداری در مرگ بزرگان دین می‌باشد.

آلوسی ناراحتی و گریه حضرت یوسف (ع) و مردم مصر در مرگ حضرت یعقوب (ع) را به نقل از تورات این‌گونه می‌نویسد: «و بعد أن فرغ من وصیته (ع) توفی، فانکب یوسف (ع) علیه یقبله و یبکی و أقام له حزنا عظیما وحزن علیه أهل مصر کثیرا».[۶۴] با توجه به آیات ذکر شده،‌ به راحتی می‌توان استنباط کرد که برپایی مجالس عزاداری و سوگواری در ایام شهادت امام حسین وائمه (ع) نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد، بلکه از مصادیق بارز و کامل تعظیم شعائر الهی و اظهار مودت و محبت نسبت به اهل بیت (ع) و مبارزه با ظلم و ستم می‌باشد.

عزاداری و روایات

همه مسلمانان معتقدند که سنت پیامبر اکرم (ص) که شامل گفتار، کردار و تقریر آن حضرت می‌باشد، دومین منبع تشریع و شناخت احکام ودستورات دین اسلام پس از قرآن می‌باشد. سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) در تمام ابعاد برای مسلمانان الگو و سرمشق و راهگشاست. درباره جواز و رجحان یا تحریم عزاداری نیز که یکی از مسایل مهم فکری و مورد ابتلای مسلمانان است، روش و رفتار آن حضرت می‌تواندبهترین راهنما باشد.

براساس متون تاریخی و روایات، پیامبر اکرم (ص)، صحابه و تابعین بر شهیدان و مردگان گریسته و به دیگران نیز فرصت و امکان برپایی مجالس سوگواری و عزاداری در فراق عزیزانشان را داده‌اند و حتیمسلمانان را بر این عمل تشویق کرده‌اند. تاریخ نمونه‌ها و شواهد مختلفی از گریه‌ها، مرثیه‌خوانی‌ها و عزاداری‌های مسلمانان در مصیبت از دست دادن ائمه (ع)، بزرگان، علما و محدثان را ثبت و ضبط کرده است.

أ) سیره عملی پیامبر اکرم (ص)

رفتار و برخورد پیامبر اکرم (ص) با برگزاری مراسم عزاداری، حزن و اندوه آن حضرت از وقوع برخی حوادث، ابراز تألم از تلخی و ناگوارری حوادث آینده، گریه آن حضرت در مرگ عده‌ای و سفارش به برگزاری مجالس عزا نه تنها مشروعیت عزاداری، بلکه استحباب و رجحان آن را نیز ثابت می‌کند. برای آشنایی بیشتشر با سیره پیامبر اکرم (ص) برخی از این موارد را ذکر می‌کنیم.

۱٫ عزاداری و مرثیه‌خوانی در سوگ شهدای احد و حضرت حمزه (ع)

جابربن عبدالله می‌گوید: هنگامی که خبر کشته شدن حضرت حمزه را به پیامبر اکرم (ص) دادند، آن حضرت گریه کرد؛ اما زمانی که با بدن مثله شده حضرت حمزه مواجه شد، با صدای بلند نایه و گریه کرد.[۶۵]

بنا به نقل طبری و ابن اثیر جزری شافعی پس از اتمام جنگ احد وکشته شدن حضرت حمزه (ع) و حدود ۷۰ نفر از بهترین صحابه و یاران پیامبر اکرم (ص)، هنگامی که آن حضرت به مدینه برگشتند و در حال عبور از کوچه‌های مدینه منوره وخانه‌های انصار صدای ناله و گریه زنان انصار بر شهدای احدرا شنیدند، چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و فرمودند: ولی حمزه گریه کننده ندارد.[۶۶]

جابربن عبدالله در نقل دیگری می‌گوید: هنگامی که خبر مثله شدن حضرت حمزه را به پیامبر اکرم (ص) دادند، آن حضرت با صدای بلند گریه کرد؛ اما هنگامی که بدن مثله شده عموی خود را دید، بیهوش شد.[۶۷]

عبدالله بن مسعود می‌گوید: پیامبر اکرم (ص) به اندازه‌ای که برای حمزه گریه کرد، برای هیچ‌کس گریه نکرد. هنگامی که جنازه حمزه را برای اقامه نماز آماده کردند،کنار بدن مطهر حمزه ایستاد و با صدای بلند گریه کرد و پس از مدتی بیهوش شد.[۶۸] طبرانی و ابن سعد به نقل از عبدالله بن عباس می‌نویسند: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از جنگ احد برگشت، زنان انصار بر شهدای خود گریه کردند. وقتی خبر گریه زنان انصار به رسول گرامی اسلام (ص) رسید، آن حضرت به مظلومیت عمویش حضرت حمزه اشاره کردندو فرمودند: اما (عمویم) حمزه گریه کننده ندارد. انصار پس از آگاهی از ناراحتی پیامبر اکرم (ص) به زنانشان دستوردادند ابتدا برای حضرت حمزه گریه وعزاداری کنند و سپس برای شهدای خودشان. این رسم تا به امروز در میان انصار باقی است و در عزاداری‌ها و گریه بر امواتشان ابتدا برای حضرت حمزه عزاداری می‌کنند و سپس برای اموات خودشان گریه می‌کنند.[۶۹] پس از جنگ احد و شهادت حضرت حمزه و تعدادی از یاران و صحابه رسول گرامی اسلام (ص)، مرثیه‌های فراوانی توسط اصحاب پیامبر (ص) و در حضور آن حضربت برای شهدای اسلام خصوصا حضرت حمزه سروده شد که تعدادی از این مراثی را ذکر می‌کنیم.

۱٫حسان بن ثابت یکی از شعرای معروف و مشهور صدر اسلام به مناسبت شهادت حضرت حمزه چنین سرود:

            أظلمت الأرض لفقدانه               و اسود نور القمر الناصل

            صلی علیه الله فی جنه               عالیه مکرمه الداخل

            کنا نری حمزه حرزا لنا             فی کل أمرنا بنا نازل[۷۰]

  1. صفیه خواهر حضرت حمزه در شهادت برادرش می‌گوید:

  فوالله لاأنساکماهیت الصبا                     بکاء و حزنا محضری و مسری

  علی أسد الله الذی کان مدرها                یذود عن الإسلام کل کفور[۷۱]

  1. کعب بن مالک در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، به دلداری صفیه خواهر حضرت حمزه پرداخته و چنین سرود:

         صفیه قومی و لاتعجزی                       و أبکی الناس علی حمزه

  ولاتسأمی أن تطیلی البکاء          علی أسد الله فی الهزه[۷۲]

  1. عبدالله بن رواحه نیز در حالی که بر حضرت حمزه گریه می‌ کرد، چنین سروده است:

  بکت عینی و حق لها بکاءها                 و ما یغنی البکاء و لاالعویل[۷۳]

  1. از ضرار بن خطاب نیز چنین نقل شده است:

قتلی کرام بنو النجار وسطهم                             و مصعب من قنانا حوله قصد

و حمزه القرم مصروع تطیف به                 ثکلی و قد حز منه الأنف والکبد

تبکی علیهم نساء لا بعول لها                   من کل سالبه أثوابها قدد[۷۴]

آیا سیره پیامبر اکرم (ص) و صحابه در شهادت حضرت حمزه و تقریر پیامبر (ص) برای برگزاری مراسم عزاداری کفایت نمی‌کند؟

۲٫ گریه پیامبر اکرم (ص) در مرگ سعد بن ربیع

جابر بن عبدالله می‌گوید: سعد بن ربیع در جنگ احد کشته شد. پیامبر اکرم (ص) پس از جنگ احد به مدینه برگشتند و سپس به حمراء الاسد رفتند. همسر سعدبن ربیع که زنی بردبار ودوراندیش بود و در اسواف[۷۵] سکونت داشت، غذایی از نان و گوشت آماده کرد و پیامبر اکرم (ص) را دعوت کرد. ما از صبح همراه پیامبر اکرم (ص) بودیم. در کنار آن حضرت نشسته بودیم و از وقایع روز احد و کشته شدن اصحاب و مسلمانان صحبت می‌کردیم. صحبت از سعدبن ربیع به میان آمد. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: با من بیایید. ما که حدود بیست نفر بودیم، پیامبر (ص) را همراهی کردیم. به اسواف رسیدیم. پیامبر (ص) وارد شدند. ما نیز به دنبال آن حضرت وارد شدیم. همسر سعدبن ربیع آن مکان را آب‌پاشی و جارو کرده بود و روی زمین رابا شاخه‌های درخت خرما پوشانده بود و برای نشستن آماده کرده بود. البته هیچ فرش و بالشی وجود نداشت. ما نیز به همراه پیامبر (ص) نشستیم. رسول گرامی اسلام (ص) از سعدبن ربیع برایمان صحبت کردند و برای او از خداوند طلب رحمت نمودند و فرمودند: در روز احد دیدم که نیزه‌های زیادی به سمت سعدبن ربیع پرتاب شد و او را به شهادت رسانید. هنگامی که زنان حاضر در جلسه، سخنان پیامبر (ص) را شنیدند، گریه کردند. چشمان رسول گرامی اسلام (ص) نیز پر از اشک شد. رسول گرامی اسلام (ص) زنان را از گریه کردن منع نکردند.[۷۶]

گریه نبی مکرم اسلام (ص) در شهادت و مرگ افرادی همچون سید و سرور جوانان بهشت حضرت امام حسین (ع)[۷۷] ، مادرشان حضرت امنه[۷۸]، جدشان حضرت عبدالمطلب[۷۹]، عموی بزرگوارش حضرت ابوطالب[۸۰]، فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی (ع)[۸۱] ، جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه[۸۲]، عثمان بن  مظعون[۸۳]، یکی از نوادگان[۸۴] و یکی از دخترانشان[۸۵]، از دیگر نمونه‌ها و شواهد جواز گریه بر اموات و عزاداری و اثبات کننده سیره پیامبر اکرم (ص) در این مساله می‌باشد.

روایات و نصوص دیگری همچون: «خرج النبی (ص) علی جنازه و معه عمر بن الخطاب، فسمع نساء یبکین، فزبرهن عمر، فقال رسول الله (ص): یا عمر! دعهن، فإن العین دامعه و النفس مصابه و العهد قریب»[۸۶]، «حتی ماتت رقیه (زینب) إبنه رسول الله (ص) فقال: الحقی بسلفنا الخیر عثمان بن مظعون. قال: و بکت النساء، فجعل عمر یضربهن بسوطه، فقال النبی (ص) لعمر: دعهن یبکین و إیاکن و نعیق الشیطان ثم قال رسول الله (ص): مهما یکون من القب و العین فمن الله و الرحمه و مهما کان من الید وا للسان فمن الشیطان وقعد رسول الله (ص) علی شفیر القبر و فاطمه الی جنبه تبکی، فجعل النبی (ص) یمسح عین فاطمه بثوبه رحمه لها»[۸۷]، «بکت النساء علی رقیه، فجعل عمر ینهاهن، فقال رسول الله (ص): مه یا عمر. ثم قال: إیاکن و نعیق الشیطان، فإنه مهما یکن من العین والقب فمن الرحمه و ما یکون من اللسان و الید فمن الشیطان. قال: و جعلت فاطمه تبکی علی شفیر قبر رقیه، فجعل رسول الله (ص) یمسح الدموع علی وجهها بالید أو قال: بالثوب»[۸۸]، «مات میت من آل رسول الله (ص)، فاجتمع النساء یبکین علیه، فقام عمر ینهاهن و یطردهن، فقال رسول الله (ص): دعهن یا عمر! فإن العین دامعه و القلب مصاب و العهد قریب»[۸۹]، «کان النبی (ص) فی جنازه، فرأی عمر إمراه، فصاح بها، فقال النبی (ص): دعها یا عمر! فإن العین دامعه و النفس مصابه و العهد حدیث»[۹۰]، «توفی بعض کنائن مروان،فشهدها الناس و شهدها أبوهریره و معها نساء یبکین، فأمرهن مروان (بالسکوت)، فقال أبوهریره: دعهن فإنه مر علی رسول الله (ص) جنازه معها بواک، فنهرهن عمر، فقال له رسول الله (ص): دعهن فإن النفس مصابه و العین دامعه و العهد حدیث»[۹۱]، «لما مات أبوبکر بکی علیه، فقال عمر: إن رسول الله (ص) قال: إن المیت یعذب ببکاء الحی و أبوا إلا أن یبکوا، فقال عمر لهشام بن الولید: قم فأخرج النساء. فقالت عائشه: إنی أخرجک. فقال عمر: أدخل فقد أذنت لک. فدخل. فقالت عائشه: أمخرجی أنت، أی بنی؟ فقال: أما لک فقد أذنت، قال: فجعل یخرجهن علیه إمرأه إمرأه و هو یضربهن بالدره، حتی أخرج أم فروه بینهن»[۹۲] و «لما مات خالد بن الولید اجتمع فی بیت میمونه نساء یبکین، فجاء عمرو معه ابن عباس و معه الدره، فقال: یا أباعبدالله! ادخل علی أم المومنین، فامرها، فلتحتجب و أخرجهن علی. قال: فجعل یخرجهن علیه و هو یضربهن بالدره، فسقط خمار إمرأه منهن، فقالوا: یا أمیرالمومنین! خمارها. فقال: دعوها و لاحرمه لها»[۹۳]، که در متون روایی اهل سنت نقل شده است، نه تنها نشانگر سیره پیامبر اکرم (ص) و اثبات کننده جواز و رجحان گریه و عزاداری است، بلکه گویای این مطلب نیزمی‌باشد که تحریم گریه بر اموات و جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری از بدعت‌های حسنه! عمربن خطاب می‌باشد. امویان و وهابیان نیز با تبعیت از بدعت خلیفه دوم، به مخالفت با سنت پیامبر اکرم (ص) پرداخته و آن را کنار گذاشته‌اند. سوالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که آیا عمل و رفتار کسی که ادعای عصمت ندارد و علما نیز او را معصوم نمی‌دانند، حجت است؟ غزالی اقوال و آراء اهل سنت را در این مساله بیان می‌کند و می‌نویسد: حجت دانستن قول صحابی یکی دیگر از اصول موهومه است. گروهی معتقدند که قول و رفتار صحابی مطلقا حجت است. گروهی بر این باورند که قول و عمل صحابی اگر مخالف قیاس باشد، حجت است. برخی با استناد به حدیث اقتداء می‌گویند: در میان صحابه تنها قول و عمل ابوبکر وعمر حجت است. عد‌ه‌ای نیز قول و عمل همه خلفای راشدین را به شرط موافقت با هم، حجت می‌دانند اما همه این آراء و نظرات باطل است؛ زیرا کسی که معصوم نیست و احتمال اشتباه در گفتار و رفتار او داده می‌شود، گفتار و رفتارش حجت نخواهد بود.[۹۴]

ب) سیره صحابه و تابعین

با مراجعه به تاریخ و مطالعه دوران پیامبر اکرم (ص) و قرون اولیه اسلام با نمونه‌های فراوانی از گریه بر اموات، عزاداری و مرثیه‌خوانی صحابه و تابعین مواجه می‌شویم که نشانگر روش و سیره صحابه و مسلمانان در این مساله می‌باشد. برخی با استناد به همین نمونه‌ها و موارد، روایات نهی از گریه و ندب ونیاحه را توجیه کرده و می‌نویسند: «فمازال کثیر من الصحابه وغیرهم من العلماء یفعلونه و قد قالت فاطمه بنت النبی (ص):

ماذا علیمن شم تربه احمد                                ان لا یشم مد الزمان غوالیا

صبت  علی مصائب لو أنها                     صبت علی الأیام عدن لیالیا[۹۵]

کسی که عطر خاک قبر پیامبر (ص) را ببوید چه باک که عطر دیگری را در طول زمان استشمام ننماید. مثیبت‌هایی که بر من وارد شد، اگر بر روزها وارد می‌شد، مانند شب می‌گردید. نسائی و بیهقی شافعی به نقل از انس بن مالک می‌نویسند: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، فاطمه زهرا (ع) در مرگ پدرش گریه کرد و آن حضرت را مخاطب قرار داد و عرض کرد: «یا أبتاه من ربه ما أدناه، یاأبتاه إلی جبرئیل أنعاه (ننعاه)، یا أبتاه جنه الفردوس مأواه، (یا أبتها أجاب ربا دعاه)».[۹۶]

۱٫ عزاداری صحابه و مردم مدینه برای پیامبر اکرم (ص)

أ) ام سلمه یکی از همسران پیامبر می‌گوید: زمانی که پیامبر اکرم (ص) در میان ما بود،‌ از دیدن آن حضرت آرامش می‌یافتیم اما شبی که پیامبر (ص) از دنیا رفت، هیچ‌کس نخوابیده بود و همگی جمع شده بودیم و درغم از دست دادن پیامبر (ص) گریه می‌کردیم … ما و همه کسانی که در مسجد جمع شده بودند، با صدای بلند گریه کردیم. مدینه یکصدا فریاد و ناله و گریه شده بود. نزدیک صبح بلال اذان صبح را شروع کرد. وقتی به نام مبارک پیامبر اکرم (ص) رسید، با صدای بلند گریه کرد و از شدت گریه و غم و اندوه بی‌هوش شد. با گریه وناله بلال، حزن و اندوه حاضران چندبرابر شد. همگان به سمت قبر شریف پیامبر اکرم (ص) هجوم بردند؛ اما قبل از رسیدن به حجره، درهای ورودی را بستند. رحلت پیامبر اکرم (ص) برای ما مصیبت بزرگی بود. پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) هر مصیبتی بر ما وارد می‌شد با یاد مصیبت جانسوز آن حضرت آسان می‌گردید.[۹۷]

ب) باوذؤیب شاعر می‌گوید: خبر بیماری پیامبر اکرم (ص) به ما رسید. از این خبر ناراحت شدم. شب بسیار طولاین بود و صقد صبح شدن نداشت. نزدیکی‌های صبح خوابم برد. هاتفی صدا زد:

  خــطب أجــل أناخ بــالإسـلام                   بین النخیل و مـعقد الآطـام

  قبض النبی (ص) محمد فعیوننا               تذری الدموع علیه بالتسجام

ناگهان از خواب بیدار شدم. سوار مرکب شدم وبا عجله به سمت مدینه حرکت کردم … هنگایم که وارد مدینه شدم، تمامی ساکنین مدینه یکصدا به عزاداری و گریه مشغول بودند. گویی مردم برای انجام فریضه حج احرام بسته و یکصدا تلبیه می‌گفتند: پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: پیامبر از دنیا رفته است.[۹۸]

ج) سعید بن مسیب می‌گوید: زمانی که پیامبر اکرم (ص) در مدینه منوره از دنیا رفتند، اهالی مکه مکرمه در رحلت آن حضرت با صدای بلند به گریه و عزاداری پرداختند. صدای گریه مردم فضای شهر را پر کرده بود.[۹۹]

۲٫ عزاداری و سینه‌زنی عایشه

عایشه می‌گوید: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، سر آن حضرت را روی بالشی قرار دادم و همراه با زنان دیگر به سینه و صورت خود می‌زدم.[۱۰۰]

۳٫ مرثیه‌سرایی قیص بن سفیان

غنیم بن قیس می‌گوید: هنگامی که پدرم از رحلت پیابمر اکرم (ص) مطلع شد، در غم از دست دادن رسول گرامی اسلام (ص) این ابیات را سرود:

  ألا لی الویل علی محمد                       قد کـنت فی حـــیاته

  بـــمقعد (بـــــمرصد)                     أنام لیلی آمنا إلی الغد

و لست بعد موته بمخلد[۱۰۱]

آگاه باشید! وای بر من،‌پیامبر (ص) ازدنیا رفت. در حیات آن حضرت راحت بودم و شبها را با آرامش صبح می‌کردم.

۴٫ گریه فاطمه زهرا (ع) بر جعفر بن ابی‌طالب

هنگامی که خبر شهادت جعفر بن ابی‌طالب را به پیامبر اکرم (ص) دادند، آن حضرت برای تسلیت به جعفربن‌ابی‌طالب به خانه ایشان آمد و شهادت جعفر را به همسرش اسماء بنت عمیس اطلاع داد و به او تسلیت گفت. ناگهان فاطمه زهرا (س) در حالی که گریه می‌کرد و جعفربن‌ابی‌طالب را صدا می‌زد و می‌گفت: «و اعماه!» وارد شد. رسول گرامی اسلام (ص) با دیدن این صحنه نه تنها فاطمه زهرا (س) را از گریه کردن منع نکردند، بلکه فرمودند: «علی مثل جعفر فلتبک البواکی».[۱۰۲]

۵٫ عزاداری اهالی مدینه (صحابه و تابعین) در شهادت حضرت علی (ع).

زیدبن حسین می‌گوید: هنگامی که امیرالمومنین حضرت علی (ع) به شهادت رسید. کلثوم‌بن‌عمر و اهالی مدینه منوره را از شهادت آن حضرت مطلع ساخت.

وقتی خبر شهادت حضرت علی (ع) در مدینه منتشر دشد، اهالی مدینه اعم از زن و مرد همچون زمان رحلت پیامبر اکرم (ص) به گریه و عزاداری پرداختند.[۱۰۳]

گریه فاطمه زهرا (س) در کنار قبر عمویش حضرت حمزه[۱۰۴]، گریه صفیه خواهر حضرت حمزه در شهادت برادرش[۱۰۵]، گریه ابوبکر بر پیامبر اکرم (ص)[۱۰۶]، گریه عمر بن خطاب در مرگ نعمان بن مقرن[۱۰۷]،  گریه زنان در مرگ زینب دختر رسول گرامی اسلام (ص)[۱۰۸]، گریه و نیاحه در مرگ قرنطه بن کعب[۱۰۹]،گریه جابربن عبدالله بر پدرش در حضور پیامبر اکرم[۱۱۰]، گریه و عزاداری زنان انصار در شهادت شوهرانشان[۱۱۱]، گریه عبدالله بن مسعود در مرگ عمربن خطاب[۱۱۲]، مرثیه سرایی و گریه کعب بن مالک بر حضرت حمزه و شهدای احد، مرثیه سرایی و گریه حسان بن ثابت در شهادت حضرت حمزه و سایر شهدای احد، مرثیه سرایی و گریه عبدالله بن رواحه در غم شهدای احد[۱۱۳]، گریه عبدالله بن عمر در مرگ عایشه و تمسخر معاویه[۱۱۴]، از دیگر نمونه‌ها و شواهد جواز گریه بر اموات و عزاداری و نشان دهنده سیره صحابه و تابعین در این مسأله است.

ج) سیره مسلمانان

با مراجعه به تاریخ و مطالعه آن به سیره مسلمانان در این مسأله نیز پی برده و خواهیم دید که مسلمانان در طول زمان‌های گذشته از صدر اسلام تا کنون به عزاداری پرداخته‌اند. جهت روشن شدن سیره مسلمانان نمونه‌ها و مواردی از گریه و عزاداری مسلمانان در شهادت و مرگ افراد را ذکر می‌کنیم.

۱٫ گریه و عزاداری در مرگ خالدبن ولید و اطعام و پذیرایی از عزاداران

هنگامی که خالدبن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت، زنان قبیله بنی مغیره در مکّه و مدینه هفت روز در مرگ خالد گریه گردند و لباس‌های خود را پاره کردند و به سر و صورتشان می‌زدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران، از آنان پذیرایی کردند[۱۱۵]

۲٫ گریه و عزاداری مسلمانان در شهادت امام حسین (ع)

شهادت امام حسین (ع) و یارانش در حادثه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در صحرای کربلا و اسارت اهل بیت آن حضرت برای جامعه اسلامی و مسلمانان آنچنان ناگوار و غیر قابل باور بود که از همان روزهای اول موجب تاسف، گریه و عزاداری مسلمانان شد. محمد بن احمد خوارزمی معروف به ابوریحان بیرونی[۱۱۶]، با اشاره به فجایع و مصائب روز عاشورا به بیان رفتار و اعمال مسلمانان در چنین روزی پرداخته و می‌نویسد: فجایع به وجود آمده در روز عاشورا در هیچ یک از امت‌های پیشین سابقه نداشت. هیچ یک از امت‌های قبل با افراد شرور جامعه چنین برخوردی نکرده بودند. امام حسین (ع) و اهل بیتش در روز عاشورا در حالی که تشنه بودند، به شهادت رسیدند. خیمه‌های آنان به آتش کشیده شد و سرهایشان بالای نیزه‌ها قرار گرفت و بر بدن‌ها و اجسادشان اسب تاخته شد. امویان با پوشیدن لباس‌های نو و زینت کردن خود، روز عاشورا را عید گرفتند و با  پخت غذا و برقراری مهمانی‌ها و پخش شیرینی به جشن و شادی در این روز پرداختند. رفتارها، رسومات و منش‌ امویان پس از سقوط امویان، در میان اهل سنت باقی ماند؛ اما شیعیان در روز عاشورا به خاطر کشته شدن سبط نبی مکرم اسلام (ص) و سیّد جوانان اهل بهشت به عزاداری پرداختند و با گریه بر مصائب سیدالشهداء حزن و اندوه خود را از این ماجرای تلخ اظهار کردند. شیعیان در شهر بغداد و سایر شهرها به عزاداری می‌پرداختند و در چنین روزی به زیارت قبر امام حسین (ع) می رفتند.[۱۱۷] گریه و عزاداری زنان بنی سفیان در سال  ۶۱ هجری قمری ابن عبدر به اندلسی به نقل از حسین بصری می‌نویسد: در حادثه عاشورا شانزده نفر از اهل بیت امام حسین (ع) به همراه آن حضرت به شهادت رسیدند. شامیان دختران و فرزندان رسول الله (ص) را به عنوان اسیر جنگی بر پشت شتران سوار کردند و نزد یزید بردند. هنگامی که اهل بیت امام حسین (ع) را نزد یزید آوردند، فاطمه دختر امام حسین (ع) خطاب به یزید فرمود: این یزید! آیا دختران رسول الله (ص) را به اسارت گرفته‌ای؟! یزید گفت: نه، شما آزادید، می‌توانید نزد دختر عموهایتان بروید و ببینید چه می‌کنند؟ دختر امام حسین می‌فرماید: وقتی نزد آنان رفتم، دیدم که تمام زنان قبیله بنی سفیان (به خاطر فاجعه تلخ عاشورا و کشته شدن امام حسین (ع) و اهل بیت آن حضرت)، گریه می‌کنند و بر سر و سینه می‌زنند.[۱۱۸]

گریه و عزاداری زنان بنی هاشم در سال ۶۱ هجری قمری

عوانه بن حکم می‌گوید: هنگامی که امام حسین (ع) در کربلا به شهادت رسید و سر مبارک آن حضرت را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، عبیدالله بن زیاد شخصی به نام عبدالملک بن ابی الحارث سلمی را فرا خواند و به او ماموریت داد تا به مدینه برود و عمرو بن سعید[۱۱۹]والی مدینه منوره را از کشته شدن امام حسین (ع) مطلع کند. عبدالملک می‌گوید: وقتی وارد مدینه شدم با شخصی از قریش مواجه شدم، آن شخص از من پرسید: چه خبر شده است؟ به او گفتم: خبر را باید به امیر مدینه بگویم؛ اما او حدس زد و گفت: حسین بن علی کشته شده است. وقتی نزد عمرو بن سعید والی مدینه رفتم و خبر کشته شدن امام حسین (ع) را به او گفتم، به من دستور داد خبر را در شهر اعلام کنم. من نیز خبر شهادت امام حسین (ع) را در مدینه اعلام کردم. وقتی زنان بنی‌هاشم از ماجرا مطلع شدند، در خانه‌های خود به گریه و عزاداری پرداختند. آنان در غم شهادت امام حسین (ع) چنان گریه می‌کردند که تا آن زمان چنین گریه‌هایی را مشاهده نکرده بودم. عمروبن سعید اموی که از کشته شدن امام حسین (ع) و گریه زنان بنی‌هاشم خوشحال شده بود، گفت: این گریه‌ها در مقابل گریه امویان در قتل عثمان بن عفان.[۱۲۰]

گریه و عزاداری زنان مدینه در سال ۶۱ هجری قمری

عبدالرحمن بن عبید ابی الکنود نیز می‌گوید: هنگامی که مردم مدینه از شهادت امام حسین (ع) مطلع شدند، یکی از دختران عقیل بن ابی طالب در حالی که پیراهنی را به دور خود پیچیده بود، همراه زنان مدینه از خانه خارج شد و در شهادت امام حسین (ع) به مرثیه سرای پرداخت و این اشعار را سرود:

  ماذا تقولون ان قال النبی لکم                 ماذا فعلتم و انتم آخر الامم

  بعترتی و باهلی بعد مفتقدی                  منهم اساری و منهم ضرجوا بدم[۱۲۱]

گریه و عزاداری ام‌البنین مادر حضرت عباس

ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: ام‌البنین همسر امیرالمومنین (ع) که چهار تن از فرزندانش به نام‌های عبدالله، جعفر، عثمان و عباس در واقعه عاشورای ۶۱ هجری در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسیده بودند، به بقیع می‌آمد و در فراق فرزندانش به گریه و زاری می‌پرداخت و با آهنگی غمگین و جانسوز برای فرزندانش ندبه می‌کرد. اهالی مدینه گرد او جمع می‌شدند و به ندبه‌های او گوش می‌دادند. مروان بن حکم نیز (که یکی از دشمنان اهل بیت (ع) بود) به بقیع می‌آمد و به گریه‌ها و ندبه‌های ام‌البنین گوش می‌داد و گریه می‌کرد.[۱۲۲] گریه و عزاداری توابین کنار قبر امام حسین (ع) در سال ۶۵ هجری قمری بنا به نقل طبری، ابن اثیر جزری شافعی و ابن کثیر دمشقی سلفی هنگامی که لشگر توابین (که سران و عده‌ای از آنان جزء صحابه بودند) کنار قبر امام حسین (ع) رسید، همگی یک صدا و با صدای بلند گریه کردند، آنچنان که در تاریخ چنین گریه‌ای مشاهده نشده بود. توابین یک شبانه روز در کنار قبر امام حسین (ع) اقامت کردند و با گریه و تضرع از یاری نکردن آن حضرت اظهار پشیمانی و توبه نمودند.[۱۲۳]

عزاداری مردم بغداد در سال ۳۵۲ هچری قمری

ذهبی سلفی در حوادث سال ۳۵۲ هجری قمری می‌نویسد: در عاشورای این سال معزالدوله برگزاری مجالس عزا، سوگواری و عزاداری در شهادت امام حسین (ع) را آزاد گذاشت. به دستور معزالدوله مغازه‌ها بسته شد و بازارها تعطیل گردید. مغازه‌داران از سر مغازه‌هایشان پارچه‌های سیاه آویزان کردند. آشپزها از پختن غذا منع شدند. شیعیان به خیابان‌ها آمدند و برای امام حسین (ع) عزاداری کردند.[۱۲۴]

عزاداری شیعیان در دوران حکومت فاطمیون

تقی‌ الدّین احمد بن علی مقریزی نیز به مراسم عزاداری شیعیان در زمان حکومت فاطمیون در مصر اشاره می‌کند و می‌نویسد: علویان در زمان حکومت فاطمیون در مصر، روز عاشورا را روز حزن و اندوه می‌دانستند و با تعطیل کردن بازار و مغازه‌ها به عزاداری می‌پرداختند. شیعیان در این روز با کشتن شتران برای عزاداران غذا تهیه کرده و از آنان پذیرایی می‌کردند.[۱۲۵]

اقامه عزا برای امام حسین (ع) از سوی سبط ابن جوزی (متوفای ۶۵۴ ه.ق)

ابن کثیر دمشقی سلفی در حوادث سال ۶۵۴ هجری قمری می‌نویسد: در دوران حکومت ملک ناصر حاکم حلب، در روز عاشورا از سبط ابن جوزی خواستند کمی از حوادث عاشورای ۶۱ هجری قمری و شهادت امام حسین (ع) را باز گو کند. سبط ابن جوزی با هدف بیان وقائع عاشورا  بالای منبر رفت؛ اما بغض را گلویش را گرفت و نتوانست حرف بزند. پس از سکوتی نسبتا طولانی بغضش ترکید. دستمال روی صورتش گذاشت و گریست. سپس این دو بیت را خواند و از منبر پایین آمد و در حالی که گریه می‌کرد به سمت صالحیه حرکت کرد:

  ویل لمن شفعاوه خصماوه                    والصور فی نشر الحلائق ینفخ

  لابد ان ترد القیامه فاطم                      و قمیصها بدم الحسین ملطخ[۱۲۶]

با تامل در موارد ذکر  شده مشخص می‌شود که گریه و عزاداری در شهادت امام حسین (ع) مخصوص شیعیان نمی‌باشد، بلکه اهل سنت و تمامی دوستداران اهل بیت (ع) در این مصیبت بزرگ به سوگ نشسته و همراه با دیگر مسلمانان به عزاداری پرداخته‌اند. عبدالجلیل رازی[۱۲۷]یکی از نویسندگان قرن ششم هجری قمری در این ارتباط می‌نویسد: و شیعه بدین جزع و فزع مخصوص نیستند. در همه بلاد اصحاب شافعی و بلاد اصحال بوحنیفه فحول علما چون محمد منصور، امیر عبادی، خواجه علی غزنوی، صدر خجندی، ابومنصور ماشاده، مجد همدانی، خواجه بونصر ابوالمعالی جوینی، نزاری و علمای رفته و باقیان از فریقین در موسم عاشورا این تعزیت با جزع و نوحه و زاری داشته‌اند و بر شهدای کربلا گریسته و این معنی از آفتاب ظاهرتر است… این سنت آنجا بدعت دانند که بر علی و حسین لعنت کنند و بر معاویه و یزید صلوات فرستند. اگر نه در بلاد اسلام  اگر کور و کر نیست می‌شنود و می‌بیند که حنفی و سنی و شیعی آن تعزیت دارند و آنچه تعزیت عمر و بوبکر و عثمان ندارند از آن است که ظلم اینجا صریح‌تر است و شهادت بلیغ‌تر و اخبار وارد است و گر خواجه بر عثمان نوحه نکند از آن نکند که کشندگان او مهاجر و انصاراند. اینجا کشندگان حسین مروانی و سفیانی و اموی‌اند و شیعت دلیرتر باشند.[۱۲۸] معلوم همه جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم ابو حنیفه و امام مکرم شافعی و علما و فقهای طوایف خلفا عن سلف این سنت را رعایت کرده‌اند و این طریقت نگاه داشته، اولا خود شافعی که اصل است و مذهب بدو منسوب است بیرون از مناقب، او را در حسین و شهدای کربلا مراثی بسیار است و یکی از آن قصیده‌ای است که می‌گوید:

  ابکی الحسین و ارثی منه جحجاجا                   من اهل بیت رسول‌الله مصباحا

تا آخر قصیده با مبالغتی تمام و کمال و دیگر قصیده‌ای که می‌گوید:

  تاوب همی فالفؤاد کئیب                      و ارق نومی فالرقاد عجیب

  و مما نفی نومی و شیب لمتی                 تصاریف ایام لهن خطوب

  قتیلا بلا جرم کان فمیصه                     صبیغ بماء الارجوان خضیب

  تزلزلت الدنیا لال محمد                      و کادت لهم صم الجبال تذوب

  و غارت نجوم و اقشعرت کواکب            و هتک استار و شق جیوب

  یصلی علی‌المهدی من آل هاشم             و تعزی بنوه ان ذالعجیب

  لئن کان ذنبی حب آل محمد                 فذلک ذنب لست منه اتوب

  هم شفعائی یوم حشری و موقفی            اذا کثرتنی یوم ذاک ذنوب[۱۲۹]

و مراثی شهدای کربلا که اصحاب بو حنیفه و شافعی را هست بی عدد و بی‌نهایت است. پس اگر عیب است اول بر بوحنیفه است و بر شافعی و بر اصحاب ایشان، آنگه برما. آنکه چون فروتر آیی معلوم است که خواجه بو منصور ماشاده به اصفهان که در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته‌اند و بر علی و حسن و حسین آفرین کرده و بر یزید و عبیدالله در اصفهان لعنت آشکارا کرده و کذلک شرف‌الاسلام صدر الخجندی و برادرش جمال‌الدین و آنگه بغداد که مدینه‌السلام و مقر دارالخلافه است. خواجه علی غزنوی حنیفی دانند که این تعزیت چگونه داشتی تا به حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی می‌کرد، سایلی برخاست و گفت: معاویه را چه می‌گویی؟ آخر دانی که علی معاویه را چه گوید؟ و امیر عبادی که علامه روزگار و خواجه معنی و سلطان سخن بود او را در حضرت المقتنی لامرالله پرسیدند این روز که فردا عاشورا خواست بودن که چگویی در معاویه؟ جواب نداد تا سایل سه بار تکرار کرد. با سوم گفت: ای خواجه! سوالی مبهم می‌پرسی؟ نمی‌دانم کدام معاویه را می‌گویی؟ این معاوی را که پدرش دندان مصطفی بشکست و مادرش جگر حمزه بخایید و او بیست و اندی بار بیغ در روی علی کشید و پسرش سر حسین ببرید. ای مسلمانان شما این معاویه را چه گویید؟ مردم در حضرت خلافت حنیفی و سنی و شافعی زبان به لعنت و نفرین برگشودند و این  و مانند این بسیار است و تعزیت حسین هر موسم عاشورا را بغداد تازه باشد با نوحه و فریاد. امام به همدان اگر چه… هر سال مجدالدین مذکر همدانی در موسم عاشورا این تعزیت به صفتی دارد که قمیان را عجب آید و خواجه امام نجم بلمعالی بن ابی‌القاسم بزاری به نیشابور با آنکه حنفی مذهب بود این تعزیت به غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاک پاشیدی و فریاد از حد بیرون کردی و بری که از امهات بلاد عالم است معلوم است که شیخ ابوالفتح نصرآبادی و خواجه محمود حدادی حنیفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ و در روز عاشورا چه کرده‌اند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان و  در این روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرف‌الائمه ابونصر هسنجانی کند در عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنیفان معروف و همه موافقت نمایند و یاری کنند و این قصه خود به وجهی گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن و خواجه امام بومنصور حفده که در اصحاب شافعی معتبر و مقدم است به وقت حضور او بری دیدند که روز عاشورا این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضیل نهاد و معاویه را باغی خواند در جامع سرهنگ و قاضی عمده ساویی حنیفی که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بیست هزار آدمی این قصه به نوعی گفت و این تعزیت به صفتی داشت که از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند و خواجه تاج اشعری حنیفی نیشابوری روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتیق دیدند که چه مبالغت کرد در سنه خمس و خمسین و خمسمائه به اجازت قاضی با حضور کبرا و امرا. پس اگر این بدعت بودی چنان مفتی رخصت ندادی و چنین ائمه روا نداشتندی. شهاب مشاط هر سال که ماه محرم درآید ابتدا کند به مقتل عثمان و علی و روز عاشورا به مقتل حسین بن علی آورد تا سال پیرار به حضور خاتونان امیران و خاتون امیر اجل این قصه به وجهی گفت که بسی مردم جامه‌ها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سر برهنه شد و زاری‌ها کردند که حاضران می‌گفتند زیارت از آن بود که جای کنند شیعت و گر این علما و قضات این معنا به تقیه و مداهنه می‌کنند از بیم ترکان و خوف سلطان موافقت را فضیان باشد گر به اعتقاد می‌کنند خلاف ایشان را خواجه را نقصان باشد  ایمان را و الا در بلاد خوارج و مشبهه که روا ندارند کردن و اگر همه حنیفیان و شفعویان (شافعیان) و شیعت (شیعه) این سنت را متابعت کنند. تعزیت حسین بن علی را داشتن متابعت قول خداست «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏».[۱۳۰] ملا حسین کاشفی سبزواری [۱۳۱] نیز می‌نویسد: ای عزیزان! در راه هیچ پیامبری خار بلا نریخته‌اند که در راه سید بشر و بر فرق هیچ پیغمبری آنقدر گرد محنت نبیخته‌اند که بر سر آن سرور، چنانکه فرمود: «ما اوذی مثل ما اوذیت» یعنی رنجانیده نشده هیچ پیغمبری مانند آن که من رنجیده شده‌ام و به همین نسبت با اهل بیت هیچ پیغمبری این جفا نکرده‌اند که با اهل بیت خواجه عالم و از جمله واقعه شهدای کربلاست که هیچ گوش چنان بلیتی نشنیده است. امام یافعی در کتاب «مرآه الجنان» آورده‌ که ابن عبدالبر از حسن بصری نقل کرده است: در واقعه کربلا شانزده تن از اهل بیت با ابی عبدالله حسین (ع) شربت شهادت چشیدند که در آن وقت و آن روز بر روی زمین ایشان را شبیه و نظیر نبود. در مصابیح القلوب مذکور است که کعب الاحبار روزی مردم مدینه را از ملاحم و فتنه‌ها که در کتاب‌ها خوانده بود خبر می‌داد. در اثنای سخن گفت: عظیم‌ترین واقعه و بزرگترین ملحمه قتل حسین بن علی خواهد بود و چنین خوانده‌ام که آن روز که امام را شهید کنند هفت آسمان خون بگریند. گفتند: یا ابا اسحاق! نشنیده‌ایم که آسمان هیچ وقت خون گریست باشد. گفت: «ویلکم ان قتل الحسین امر عظیم». وی فرزند خاتم پیغمبران و سبط رسول آخر زمان و ریحانه سید رسولان است. پسر سید اوصیا، پنجم آل عبا و نور دیده فاطمه زهراست. بدانید به خدایی که جان کعب به دست اوست که چنین خوانده‌ام. آن روز که وی را شهید کنند گروهی از فرشته‌گان بایستند و می‌گریند و تا قیامت هرگز از گریه باز نایستند و در هر شب جمعه هفتاد هزار فرشته آیند و بر سر قبر وی زاری کنند چون بامداد شود به صوامع طاعت خود بالا روند. اهل آسمان او را ابی عبدالله المقتول خوانند. فرشتگان زمین ابی عبدالله المذبوح و فرشتگان دریا حسین مظلوم خوانند و ملائکه هوا وی را حسین شهید شناسند.

            بر قتل حسین ارض و سما می‌گریند        از عرش علا تا به ثری می‌گریند

            ماهی ته آب و مرغ در روی هوا            در ماتم شاه کربلا می‌گریند

در آثار آمده است که «من بکی علی الحسین او تباکی و جبت له الجنه». شیخ جارالله علامه فرمود: هر که بگرید بر حسین بهشت او را واجب شود و هر که خود را از بدین مصیبت گریان نماید به حکم «من تشبه بقوم فهو منهم» در وعده «وجبت له الجنه» داخل شود. امام رضی بخاری آورده است که: ای عزیزان! خاک کربلا خاکی است که در آن خاک تخم شهادت کشته‌اند و آب از دیده محبان و هواداران می‌طلبد که «من بکی علی الحسین». پس هر آن شخصی که از جویبار دیده آبی به خاک کربلا فرستد هر آینه تخم محبت که در زمین سعادت اهل شهادت کشته باشد در مزرعه رضا به آب دیده وی پرورش یابد و چون از منزل «الدنیا مزرعه الاخره» بیرون رود محصول آن نعیم جنت و نسیم بهجت بود که «وجبت له الجنه». برای این است که جمعی از محبان اهل بیت هرسال که ماه محرم درآید مصیبت شهدا را تازه سازند و به تعزیت اولاد حضرت رسالت پردازند. همه را دلها بر آتش حسرت بریان گردد و دیده‌ها از غایت حیرت گریان.

  زاندوه این ماتم جان گسل         روان گردد از دیده‌ها خون دل

و اخبار مقتل شهدا که در کتب مسطور است تکرار نمایند و به آب دیده غبار ملال از صحنه سینه بزدایند.[۱۳۲]

۳٫ آرزوی گریه و عزاداری بر احمد بن حنبل (متوفای ۲۴۱ ه. ق)

هنگامی که محمد بن یحیی ذهلی از مرگ احمدبن حنبل آگاه شد، گفت: شایسته است تمامی ساکنان بغداد در منازل خود به خاطر مرگ احمد بن حنبل گریه و عزاداری کنند.[۱۳۳]

۴٫ نواختن طبل در تشییع جنازه و عزای عبدالمومن (متوفای ۳۴۶ ه. ق)

عبدالمومن بن خلف بن طفیل در سال ۲۵۹ هجری قمری به دنیا آمده است و در جمادی‌الاخری سال ۳۴۶ هجری قمری از دنیا رفته است. ذهبی سلفی او را با عناوینی همچون «الامام»، «الحافظ»، «القدوه»، «کان من الفقهاء القائلین بالظاهر»، «ثریا، اثریا»، «متبعا»، «ناسکا» و «کثیرالعلم» معرفی می‌کند.[۱۳۴]

محمد بن علی نسفی می‌گوید: در تشییع جنازه شیخ ابویعلی عبدالمومن بن خلف حاضر بودم. صدای طبل‌ها همه جا را فرا گرفته بود. گویی لشگر عظیمی در حال حرکت است. برخی از اطرافیان گمان کردند سپاهیان وارد شهر شده‌اند. با خود می‌گفتیم: ای کاش قبل از رسیدن سپاهیان بتوانیم نماز میت را بخوانیم. هنگامی که جنازه ابویعلی را برای نماز آماده کردند، همه صداها قطع شد و معلوم گردید که طبل‌ها مربوط به تشییع جنازه شیخ ابویعلی است و خبری از حرکت و ورود لشگریان و سپاهیان نیست.[۱۳۵]

۵٫ گریه بر ابوریحان بیرونی (متوفای ۴۳۰ ه. ق)

احمد بن محمد معروف به ابوریحان بیرونی از معاصرین ابوعلی سینا در حدود سال‌های ۴۳۰ هجری قمری از دنیا رفته است. ابوالحسن علی بن عیسی ولوالجی می‌گوید: در لحظات آخر عمر ابوریحان بیرونی بر بالین سر او حاضر شدم. ابوریحان بیرونی راه حل مساله‌ای را از من پرسید. دلم به حالش سوخت و از روی ترحم و شفقت گفتم: در لحظات آخر عمر هم از تعلم و یادگیری دست برنمی‌داری؟ ابوریحان فرمود: راه حل و جواب این مسأله را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته بمیرم؟ پاسخی برای استدلال او نداشتم؛ لذا راه حل و جواب مسأله را به او گفتم. او نیز راه حل مسأله‌ای را که به من وعده داده بود، یاد داد. از او خداحافظی کردم. وسط راه بودم که صدای ناله و گریه اطرافیانش را که حاکی از دنیا رفتن ابوریحان بود، شنیدم.[۱۳۶]

۶٫ یک سال سوگواری و عزاداری در مرگ جوینی (متوفای ۴۷۸ ه.ق)

ابوالمعالی عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی نیشابوری در سال ۴۱۹ هجری قمری به دنیا آمده است و در ۲۵ ربیع‌الاخر سال ۴۷۸ هجری قمری از دنیا رفته است. او را با عناوینی همچون «الامام الکبیر»، «شیخ الشافعیه»، «امام الحرمین»،‌ «مسلما له المحراب و المنبر و الخطبه  التدریس و مجلس الوعظ»، «حضر درسه الاکابر و الجمع العظیم من الطلبه»، «کان یقعد بین یدیه نحو من ثلاقمائه» ، «تفقه به ائمه» و «نزهه الزمان» معرفی کرده‌اند.[۱۳۷] ذهبی سلفی در شرح حال جوینی می‌نویسد: جوینی پس از مرگ، در خانه‌اش دفن شد؛ اما پس از چند سال به مقبره الحسین منتقل گردید و در کنار پدرش دفن شد. مردم در مرگ جوینی منبرش را شکستند و مغازه‌ها را بستند و کسب و کار را تعطیل کردند. شعرا در مرگ او قصیده‌های فراوانی سرودند. شاگردان او که حدود ۴۰۰ نفر می شدند، قلم‌ها و قلم‌دان‌ها را شکستند و یک سال در مرگ استادشان مجالس عزا بپا کردند و به عزاداری پرداختند. یک سال عمامه‌ها را از سرهایشان برداشتند، به گونه‌ای که هیچ کس جرأت نمی‌کرد عمامه را بر سرش بگذارد. شاگردان او در شهر می‌چرخیدند و در مرگ استادشان به نوحه سرایی می‌پرداختند. آنان در مرگ جوینی بسیار گریه کردند و به جزع پرداختند.[۱۳۸] البته چون این عزاداری‌ها، تعطیلی بازار و مرثیه سرای‌ها در مرگ یکی از علمای اهل سنت صورت گرفته است، ذهبی سلفی با نرمی و ملایمت حاشیه‌ای به آن می‌زند و می‌نویسد: «هذا کان من زی الا عاجم لا من فعل العلماء المتبعین»[۱۳۹]؛ اما هنگامی که عزاداری مردم به مناسبت شهادت امام حسین (ع) را ذکر می‌کند، با جسارت به شیعیان، می‌نویسد: «اللهم ثبت علینا عقولنا».[۱۴۰] از ذهبی سلفی بیش از این انتظار نمی‌رود؛ اما برخورد دوگانه دیگر علمای اهل سنت! نیز جای تامل و سوال دارد؛ چرا که وقتی ذهبی به عزاداری شیعیان در شهادت امام حسین (ع) سرور جوانان بهشت طعنه می زند و شیعیان را بی‌عقل می‌خواند، هیچ کس به ذهبی اعتراض نمی‌کند و به دفاع از اعمال و رفتار شیعیان نمی‌پردازد؛ اما هنگامی که به عزاداری شاگردان جوینی در مرگ استادشان طعنه می‌زند و آنان را عجم و بی‌سواد می‌خواند، سبکی شافعی به دفاع از اعمال و رفتار عزاداران جوینی می‌پردازد و می‌نویسد: نمی‌دانم ذهبی از چه چیزی ناراحت است و چه چیزی باعث نگرانی او شده است؟ جوینی این عزاداری‌ها را انجام نداده است و وصیت به انجام چنین عزاداری نیز نکرده است تا او را مقصر بدانیم. کسانی که این عزاداری‌ها را نقل کرده‌اند، قصد بیان جایگاه عظیم جوینی را در عصر خودش داشته‌اند. ناقلین قصه در صدد بیان ناراحتی شدید علما از مرگ جوینی بوده‌اند تا حدی که نتوانسته‌اند در مرگ او صبر پیشه کنند و اقدام به برگزاری چنین مراسم و عزاداری کرده‌اند. قطعا مرگ جوینی برای علما مصیبت بزرگی بوده است که چنین اعمالی را انجام داده‌اند. این وقایع نشان از جایگاه عظیم و مقام والای جوینی نزد علمای عصرش دارد.[۱۴۱] سوالی که باید از سبکی و امثال او پرسید این است که اگر مرگ جوینی برای علما مصیبت بزرگی بوده است، آیا شهادت امام حسین (ع) سرور جوانان بهشت و اسارت خاندان نبی مکرم اسلام (ص) برای مسلمانان مصیبت بزرگی نیست؟

اگر بزرگ بودن مصیبت، مجوز یک سال عزاداری در مرگ جوینی می‌باشد، چرا عزاداری در شهادت امام حسین (ع) و اهل بیت او را تجویز نکند؟

۷٫ عزاداری و مرثیه سرایی در مرگ ابن جوزی (متوفای ۵۹۷ ه. ق)

ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد معروف به ابن جوزی در سال ۵۰۹ یا ۵۱۰ هجری قمری به دنیا آمده است و  در شب جمعه سیزدهم رمضان سال ۵۹۷ هجری قمری از دنیا رفته است.ذهبی سلفی به نقل از نوه ابن جوزی، تشییع جنازه ابن جوزی و عزاداری مردم در مرگ وی را این گونه توصیف می‌کند: هنگامی که ابن جوزی از دنیا رفت، مغازه‌ها بسته شد و بازار تعطیل گردید. اهالی و ساکنان بغداد برای تشییع جنازه و شرکت در مراسم دفن او آمده بودند. به خاطر ازدحام جمعیت، بزرگان نتوانستند به جنازه نزدیک شوند؛ لذا پسرش علی بر جنازه پدر نماز خواند. سپس جنازه ابن جوزی را به مسجد جامع منصور بردند و در آنجا نیز بر جنازه نماز خواندند. جمعیت زیادی در تشییع جنازه حاضر بود و جای سوزن انداختن نبود. آن روز هیچگاه از یادها نخواهد رفت. جهت دفن ابن جوزی، در مقبره احمد بن حنبل قبری حفر کرده بودند. به خاطر ازدحام جمعیت، جنازه هنگام نماز جمعه به نزدیک قبر رسید. بسیاری از شرکت کنندگان در تشییع جنازه به خاطر گرمی هوا، روزه خود را افطار کردند و برخی نیز از شدن گرما برای خنک شدن، خود را به آب انداختند. مردم کفن او را به عنوان تبرک برداشته بودند و چیزی از کفن باقی نمانده بود. زمانی که موذن اذان نماز را می‌گفت، جنازه را داخل قبر گذاشتند. مردم از مرگ ابن جوزی بسیار ناراحت بودند و بسیار گریه کردند و شب‌های باقی مانده ماه رمضان را در کنار قبر ابن جوزی بیتوته کردند و در زیر نور شمع‌ها و قندیل‌ها بارها قرآن را ختم کردند. روز شنبه برای او مجلس عزا و سوگواری گرفتند و من در اجتماع عظیم مردم درباره شخصیت ابن جوزی سخنرانی کردم. شعرا نیز در مرگ او قصیده‌های فراوانی سرودند و به مرثیه سرایی پرداختند. [۱۴۲]

۸٫ گریه و عزاداری در مرگ ابن تیمیه

ابن کثیر دمشقی سلفی با اشاره به گریه و عزاداری مردم در مرگ ابن تیمیه می‌نویسد: صدای گریه و ناله مردم در مرگ ابن تیمیه بلند بود. اهالی روستاهای اطراف خود را به دمشق رسانده بودند و در تشییع جنازه ابن تیمیه حاضر شده بودند. مردم شهر مغازه‌ها را بخاطر حضور در تشییع جنازه ابن تیمیه بسته بودند. به خاطر کثرت و ازدحام تشییع کنندگان، نزدیک غروب موفق به دفن جنازه ابن

تیمیه شدند. مردم در مرگ ابن تیمیه و تشییع جنازه او ناله‌ها و گریه‌های زیادی سر دادند.[۱۴۳] البته بسیاری از مطالب ابن کثیر دمشقی سلفی در توصیف مراسم تشییع جنازه ابن تیمیه غلو و مبالغه است؛ ولی نقل این مطالب نشان دهنده سیره و روش مسلمانان در عزاداری و ناله و جزع و فزع می‌باشد و مخالفت با آن، مخالفت با مسلمات مسلمانان است. یک سال گریه و عزاداری اهل شام در مرگ عثمان بن عفان[۱۴۴]، تشویق امیرالمومنین علی (ع) به گریه در مرگ مالک اشتر[۱۴۵]، گریه معاویه و مردم شام به خاطر کشته شدن تعدادی از مسلمانان در جنگ با روم[۱۴۶] و گریه شدید اهالی مکه در مرگ عبدالله بن زبیر[۱۴۷] از دیگر نمونه‌های رفتار مسلمانان و اثبات کننده جواز گریه و عزاداری است. با مطالعه و دقت در این شواهد تاریخی ب این نتیجه می‌  رسیم که بر پا کردن مجالس ماتم و سوگواری، مرثیه خوانی، نوحه خوانی، گریه و بی‌تابی در فراق عزیزان و بزرگان به صورت سینه زنی، استفاده از طبل‌ها، بستن مغازه‌ها و اعمال دیگر که از نشانه‌های حزن و اندوه و عزا و ماتم است، بین مسلمانان امری شایع و متداول بوده است و هیچ کس مسلمانان را به خاطر انجام چنین اعمالی، بی‌عقل و مبتدع نخوانده بود؛ اما هنگامی که مسأله عزاداری و بر پا کردن مجالس گریه برای سرور جوانان بهشت که به دست کفار و  دشمنان اسلام و پیامبر(ص) به شهادت رسید، مطرح می‌شود، ابن تیمیه و پیروانش که اصلی‌ترین مدافعان امویان و مروانیان می‌باشند، تاب و تحمل خود را از دست داده و با بی‌ادبی تمام هر آنچه در دل دارند به زبان رانده و به مسلمانان و عزاداران امام حسین (ع) توهین و جسارت می‌کنند و آنان را بی‌عقل و مبتدع می‌خوانند. با توجه به جعل احادیث برای عید و روز شادی جلوه دادن عاشورا و برگزاری جشن و سرور در این ایام، به نظر می‌رسد امویان اولین گروهی بودند که پرچم مخالفت با عزاداری را برافراشتند، هر چند ریشه‌های مخالفت با اصل عزاداری به قبل از امویان برمی‌گردد.  امویان که خود به وجود آورنده جنایات هولناکی در تاریخ اسلام بودند و حادثه تلخ عاشورا نیز یکی از جنایات بی‌شمار آنان بود، برای محو کردن نام امام حسین و اهل بیت (ع) از هر وسیله‌ای استفاده کردند. تلاش امویان و جعل احادیث برای عید و روز شادی جلوه دادن عاشورا و برگزاری جشن و سرور در این ایام، یکی از راه‌های مقابله با شیعیان و عزاداری آنان در چنین ایامی بود. حاکمان بنی عباس نیز که با ابراز دوستی و محبت اهل بیت (ع) بر امویان غلبه کردند و به حکومت رسیدند، پس از دستیابی به حکومت، علیه علویان و خاندان پیامبر اکرم (ص) به جنگ برخاستند. شدت عناد و کینه بنی عباس به اهل بیت پیامبر (ص) به جایی رسید که احترام و توجه مردم به اهل بیت (ع) را تحمل نکردند و دستور تخریب قبر امام حسین (ع)  را صادر کردند.

ابن تیمیه و وهابیان نیز که پرچم دفاع از امویان و مخالفان و دشمنی با اهل بیت (ع) را در دست گرفته‌اند، در راستای همین اهداف با برگزاری مراسم عزاداری در ایام شهادت امام حسین (ع) به مخالفت پرداخته‌اند. در جمع بندی مطالب ذکر شده می‌توان چنین گفت:

  1. اصل گریه بر اموات مورد پذیرش تمامی مسلمانان می‌باشد و وهابیان نیز در فتاوایشان آن را پذیرفته‌اند، هر چند علما اجازه چنین کاری را به مسلمانان نمی‌دهند.
  2. وهابیان گریه با صدای بلند (نوح) و بیان فضائل و خصلت‌های خوب میت در غالب شعر و همراه با گریه (مرثیه خوانی) را حرام می‌دانند؛ اما ادعای آنان با سیره پیامبر (ص)، صحابه و مسلمانان سازگار نیست.
  3. ادعای وهابیان درباره مراسم عزاداری نیز ادعای بی‌دلیل، بلکه مخالف آیات قرآن، روایات و سیره پیامبر اکرم (ص)، صحابه و مسلمانان است.

 

منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 [۱]– ابن منظور، لسان العرب: ج ۲، ص ۶۲۷٫

[۲]– «الندب: أن تدعو النادبه المیت بحسن الثناء فی قولها: وافلاناه». ابن منظور، لسان العرب: ج۱، ص ۷۵۴ و «أما الندب فهو تعداد محاسن المیت و ما یلقون بفقده بلفظ النداء». ابن قدامه، المغنی: ج ۲، ص ۵۴۷،‌کتاب الجنائز.

[۳]– «اللطم: ضربک الخد و صفحه الجسد ببسط الید و فی المحکم بالکف مفتوحه». ابن منظور، لسان العرب: ج ۱۲ف ص ۵۴۲٫

[۴]– «الصراخ هو الصیاح بإستغاثه و جد و شده». طریحی، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۴۳۷٫

[۵]– «الجزع نقیض الصبر». ابن منظور، لسان العرب: ج ۸، ص ۴۷٫

[۶]– «رثی فلان فلانا إذا بکاه بعد موته، فإن مدحه بعد موته قیل رثاه، رثوت المیت إذا بکیته و عددت محاسنه و کذلک إذا نظمت فیه شعرا». ابن منظور، لسان العرب: ج ۱۴، ص ۳۰۹٫

[۷]– «عن أنس بن مالک قال: دخلنا مع رسول الله (ص) علی أبی سیف القین و کن ظئرا لإبراهیم (ع)، فأخذ رسول الله (ص) ابراهیم، فقبله و شمهف ثم دخلنا علیه بعد ذلک و ابراهیم یجود بنفسه، فجعلت عینا رسول الله (ص) تذرفان، فقال له عبدالرحمن بن عوف: و أنت یا رسول الله! فقال: یا ابن عوف إنها رحمه، ثم أتبعها بأخری فقال: إن العین تدمع و القلب یحزن و لانقول إلا ما یرضی ربنا و إنا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۶، باب فی الجنائز و «عن عبدالرحمن بن عوف قال: أخذ النبی (ص) بیدی، فانطلقت معه إلی ابراهیم إبنه و هو یجود بنفسه، فاخذه النبی (ص) فی حجره حتی خرجت نفسه، قال: فوضعه و بکی. قال: فقلت: تبکی یارسول الله و أنت تنهی عن البکاء؟ قال: إنی لمأنه عن البکاء و لکنی نهیت عن صوتین أحمقین فاجرین صوت عند نغمه لهو و لعب و مزامیر الشیطان و صوت عند مصیبه لطم وجوه و شق جیوب و هذه رحمه و من لایرحم لایرحم و لولا أنه وعد صادق و قول حق و أن یلحق أولادنا (أولنا) بأخرانا (بآخرنا) لحزنا علیک حزنا أشد من هذا و إنا بک یا ابراهیم لمحزونون، تبکی العین و یحزن القلب و لانقول ما یسخط الرب». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج ۴، ص ۴۳،  ۶۸۲۵/۲۴۲۳، کتاب معرفه الصحابه، ذکر سراری رسول الله (ص) فأولهن ماریه القبطیه أم ابراهیم و ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج ۳، ص ۳۲۸، کتاب الجنائز، باب ۲۵، ما جاء فی الرخصه فی البکاء علی المیت، ح ۱۰۰۵ و ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۱، ص ۱۳۸، ذکر ابراهیم ابن رسول الله (ص) و «عن مکحول قال: دخل رسول الله (ص) و هو معتمد علی عبدالرحمن بن عوف و ابراهیم یجود بنفسه، فلما مات دمعت عینا رسول الله (ص)، فقال له عبدالرحمن: أی رسول الله هذا الذی تنهی الناس عنه۱ متی یرک المسلمون تبکی یبکوا. قال: فلما شریت  عنه عبرته قال: إنما هذا رحم و ذن من لایرحم لایرحم، انما ننهی الناس عن النیاحه و أن یندب الرجل بما لیس فیه، ثم قال: لولا أنه وعد جامع و سبیل مئتائ و أن آخرنا لاحق بأولنا لوجدنا علیه وجدا غیرهذا و إنا علیه لمحزونون، تدمع العین و یحزن القلب و لانقول ما یسخط الرب و فضل رضاعه فی الجنه». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج۱، ص ۱۳۷، ذکر ابراهیم ابن رسول الله (ص).

[۸]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۵، باب فی الجنائز، باب لیس منا من شق الجیوب و باب ما ینهی من الحلق عندالمصیبه و ص ۲۲۴٫

[۹]– بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۵، ص ۴۲۰، کتاب الجنائز، باب ما ورد من التغلیظ فی النیاحه و الإستماع لها، ح ۷۲۱۱ و ۷۲۱۲٫ «هما بهم کفر» یعنی این دو عمل از اعمال کفار و از اخلاق جاهلیت است.

[۱۰]– ابن تیمیه به جای این که به دفاع از امام حسین (ع) بپردازد و بگوید: شیطان کشتن امام حسین (ع) را برای یزید و یارانش نیکو جلوه داد، به رفتار شیعیان و پیروان اهل بیت (ع) در مصیبت امام حسین (ع) اعتراض کرده و معتقد است شیطان عزاداری و گریه کردن بر امام حسین (ع) را برای شیعیان نیکو جلوه داده است.

[۱۱]– گویی ابن تیمیه در جوامع مسلمانان زندگی نکرده است و مراسم عزاداری شیعیان را از نزدیک ندیده است. درمراسم عزاداری شیعیان افرادی مشک به دست به عزاداران امام حسین (ع) آب می‌رسانند و به این عمل افتخار می‌کنندو آن را دارای پاداش و اجر اخروی می‌دانند.

[۱۲]– ابن تیمیه حنبلی، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه: ج۳، ص ۱۷۴-۱۷۵٫

[۱۳]– همان، ج ۴، ص ۴۶۶٫

[۱۴]– ابن تیمیه حنبلی، مجموعه الفتاوی: ج ۴، ص ۳۱۱، ما وقع من البدع یوم عاشوراء.

[۱۵]– ابن تیمیه حنبلی، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه: ج ۴، ص ۴۶۹٫

[۱۶]– ابن تیمیه افرادی همچون یزید بن معاویه، عبیدالله بن زیاد، عمربن سعد و شمربن ذی‌الجوشن و بانیان جنایت هولناک کربلا را از مسلمانان صدر اسلام می‌داند!

[۱۷]– ابن تیمیه حنبلی، مجموعه الفتاوی: ج ۲۵، ص ۱۶۵، سئل شیخ الإسلام عما یفعله الناس فی یوم عاشوراء من الکحل.

[۱۸]– بن‌باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ج ۱۳، ص ۴۱۳-۴۱۵، حکم النیاحه علی المیت و ج ۹، ص ۳۳۸-۳۳۹، اسئله متفرقه و الإجابه عنها، لاتجوز النیاحه علی المیت.

[۱۹]– همان، ج ۴، ص ۱۴۴، حکم البکاء بسبب المرض و التحدث عنه مع الآخرین.

[۲۰]– همان، ج ۲، ص ۳۵۸، ما هکذا الدعوه الی الله یا صالح.

[۲۱]– احمدبن حنبل به نقل از جریر بن عبدالله بجلی می‌گوید: «کنا نعد الاجتماع الی اهل المیت و صنعیه الطعام بعد دفنه من النیاحه». احمدبن حنبل، المسند: ج ۲، ص ۲۰۴٫

[۲۲]– بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ج ۴، ص ۱۱۹، حکم البذخ و الإسراف فی العزاء.

[۲۳]– همان، ج ۲، ص ۳۵۶-۳۵۷، ما هکذا الدعوه إلی الله یا صالح.

[۲۴]– «و أما النیاحه فمعناها رفع الصوت بالبکاء علی المیت و هی محرمه». بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ج۳، ص ۴۵۲، معنی الکفر فی الطعن فی الأنساب و النیاحه علی المیت.

[۲۵]– اصل و قاعده برائت از حکم یا اصاله النفی به معنای استصحاب عدم حکم و قاعده قبح عقاب بلا بیان.

[۲۶]– «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد مگر آن که پیامبری مبعوث کنیم، سوره اسراء، آیه ۱۵٫

[۲۷]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۳، باب فی الجنائز، باب قول النبی (ص): یعذب المیت ببعض بکاء أهله علیه و ص ۲۲۲، ۲۲۳ و ۲۲۴٫

[۲۸]– «فتأولها المزنی و أصحابنا و جمهور العلماء علی من وصی أن یبکی علیه و یناح بعد موته، فنفذت وصیته، فهذا یعذب ببکاء أهله علیه و نوحهم، لأنه بسببه و منسوب إلیه. قالوا: فأما من بکی علیه أهله و ناحوا من غیر وصیه منه فلایعذب ببکائهم و نوحهم، لقوله تعالی: «و لا تزر وازره و زر أخری». قالوا: و کان من عاده العرب الوصیه بذلک». نووی شافعی، المجموع: ج۵، ص ۳۰۸،‌کتاب الجنائز، فرع فی الأحادیث الوارده فی أن المیت یعذب بما نیح علیه و بالبکاء علیه و بیان تأویلها و مذاهب العلماء فیها.

[۲۹]–  «و قالت طائفه: هو محمول علی من أوصی بالبکاء و النوح أو لم یوص بترکهما، فمن أوصی بهما أو أهمل الوصیه بترکهما یعذب بهما، لتفریطه بإهماله الوصیه بترکهما، فأما من أوصی بترکهما فلایعذب بهما، إذ لا صنع له فیهما و لاتفریط و حاصل هذا القول إیجاب الوصیه بترکهما، فمن أهملها عذب بهما». همان، ص ۳۰۹٫

[۳۰]– «و قالت طائفه: معنی الأحادیث أنهم کانوا ینوحون علی المیت و یندبونه بتعدید شمائله و محاسنه فی زعمهم و تلک الشمائل قبائح فی الشرع، فیعذب بها، کما کانوا یقولون: یا مرمل النسوان! و موتم الولدان! و مخرب العمران! و مفرق الأخدان! و نحو ذلک مما یرونه شجاعه و فخرا و هو حرام شرعا». همان.

[۳۱]– ۱و۲٫ «و قالت طائفه: معناه أنه یعذب بسماعه بکاء أهله و یرق لهم». همان.

[۳۲]– شوکانی وهابی، نیل الأوطار شرح منتقی الأخبار من أحادیث سید الأخیار: ج۴، ص ۱۵۶-۱۵۷، أبواب الدفن و أحکام القبور، تعذیب المیت إذا نیح علیه. علامه مجلسی نیز معتقد است «باء» در حدیث «إن المیت یعذب ببکاء أهله علیه» به معنای مع است و معنای روایت این است که در حالی که اقوام و نزدیکان میت برای او گریه می‌کنند، میت به خاطر اعمال و رفتار خودش عذاب می‌بیند و گریه بستگانش برای او سودی ندارد.

[۳۳]– بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الأئمه الأطهار: ج ۷۹، ص ۱۰۹٫

[۳۴]– ذهبی سلفی در شرح حال او می‌نویسد: «الإمام، العلامه، أوحد المتکلمین، مقدم الأصولیین، القاضی ابوبکر محمدبن الطیب بن محمد بن جعفر بن قاسم البصری ثم البغدادی ابن الباقلانی، صاحب التصانیف و کان یضرب المثل بفهمه و ذکائه و کان ثفه إماما بارعا، صنف فی الرد علی الرافضه و المعتزله و الخوارج و الجهمیه و الکرامیه و انتصر لطریقه أبی الحسن الأشعریف هو الملقب بسیف السنه و لسان الأمه، المتکلم علی لسان أهل الحدیث و إلیه إنتهت رئاسه المالکیه فی وقته و کان له بجامع البصره حلقه عظیمه. مات فی ذی القعده سنه ثلاث و أربع مائه و کانت جنازته مشهوده و کان سیفا علی المعتزله و الرافضه و المشبهه و غالب قواعده علی السنه و قد أمر شیخ لاحنابله ابوالفضل التمیمی منادیا یقول بین یدی جنازته: هذا ناصر السنه و الدین و الذاب عن الشریعه، هذا الذی صنف سبعین ألف ورقه، ثم کان یزور قبره کل جمعه». سیر أعلام النبلاء: ج ۱۷، ص ۱۹۰-۱۹۳، شرح حال ابن الباقلانی، ش ۱۱۰٫

[۳۵]– شوکانی وهابی، نیل الأوطار شرح منتقی الأخبار من أحادیث سیدالأخیار: ج ۴، ص ۱۵۷، أبواب الدفن و أحکام القبور، تعذیب المیت إذا نیح علیه.

[۳۶]– عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۸، ص ۷۰، کتاب الجنائز،‌باب زیاره القبور، ح ۴۴٫

[۳۷]– عائشه می‌گوید: «والله ماحدث رسول الله (ص) إن الله لیعذب المؤمن ببکاء أهله علیه و لکن رسول الله (ص) قال: ذن الله لیزید الکافر عذابا ببکاء أهله علیه». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۳، باب فی الجنائز، باب قول النبی (ص): یعذب المیت ببعض بکاء أهله علیه و حاکم نیشابوری شافعیف المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۳۷، کتاب الجنائز، ح ۱۴۰۷/۱۴۳ و نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۱۹، کتاب الجنائز، النیاحه علی المیت. «و عن عمره أنها سمعت عائشه و ذکر لها أن عبدالله بن عمر یقول:إن المیت لیعذب ببکاء الحی. فقالت عائشه: أما إنه لم یکذب و لکنه أخطا أو نسی، إنما مر رسول الله (ص) علی یهودیه و هی یبکی علیها أهلها،‌ فقال: إنهم لیبکون علیها و ذنها لتعذب فی قبرها» و «عن القاسم بن محمد قال: لما بلغ عائشه قول عمر و ابن عمر قالت: ذنکم لتحدثون عن غیر کاذبین و لامکذوبین و لکن السممع یخطیء».

[۳۸]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۴،‌ باب فی الجنائز، باب قول النبی (ص): یعذب المیت ببعض بکاء أهله علیه.

[۳۹]– «و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد». سوره انعام، آیه ۱۶۴٫

[۴۰]– «و این که برای انسان چیزی جز (حاصل) سعی و کوشش او نیست». سوره نجم، آیه ۳۹٫

[۴۱]– «پس هرکس هموزن ذره‌ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هرکس هموزن ذره‌ای کار بد کرده آن را (نیز) می‌بیند». سوره زلزله، آیه ۷و ۸٫

[۴۲]– «تا هرکس در برابر سعی و کوشش خود جزا داده شود». سوره طه، آیه ۱۵٫

[۴۳]– شافعی می‌گوید: «و ما روت عائشه عن رسول الله (ص) أشبه أن یکون محفوظا عنه (ص) بدلاله الکتاب ثم السنه…». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۵، ص ۴۴۷، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکائ علی المیت، باب سیاق اخبار تدل علی أن المیت یعذب بالنیاحه، ح ۷۲۷۹٫

[۴۴]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۴، باب فی الجنائز، باب ما یکره من النیاحه.

[۴۵]– «و لما جاء نعیه إلی عمر خرج إلی الناس، فنعاه إلیهم علی المنبر و وضع یده علی رأسه و بکی». ابن اثیر جزری شافعی، أسدالغابه فی معرفه الصحابه: ج ۵، ص ۳۱، شرح حال نعمان بن مقرن و «عن أبی عثمان قال: أتیت عمر بنعی النعمان بن مقرن، فوضع یده علی رأسه و جعل یبکی». ابن ابی شیبه، المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج ۳، ص ۲۶۸، کتاب الجنائز، باب (۱۹۷) کان رسول الله (ص) لایبکی، ح ۲٫

[۴۶]– «عن عبدالله بن عکرمه قال: عجبا لقول الناس إن  عمر بن الخطاب نهی عن النوح! لقد بکی علی خالد بن الولید بمکه و المدینه نساء بنی المغیره سبعا یشققن الجیوب و یضربن الوجوه و الطعموا الطعام تلک الأیام حتی مضت، ما ینهاهن عمر». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۱۸، ص ۲۰۰، شرح حال خالدبن ولید، ش ۱۹۱۱ و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۱۵، ص ۷۳۱، ح ۴۲۹۰۸، کتاب الموت، باب  النیاحه، به نقل از ابن سعد.

[۴۷]– شقیق بن سلمه پیامبر اکرم (ص) را درک کرده است. وی از یاران حضرت علی (ع) بوده و در رکاب آن حضرت در جنگ صفین با معاویه و لشگر شام جنگیده است. ابن اثیر جزری شافعیف اسدالغابه فی معرفه الصحابه: ج۳، ص ۴، شرح حال شقیق بن سلمه.

[۴۸]– «عن عطاء بن السائب قال: کان أبووائل رجلا فقیها و کان یسمع النوح» و «عن سعید بن صباح قال أراه عن أبی وائل أنه کان یستمع النوح و یبکی». ابن ابی شیبه، المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج ۳، ص ۲۶۴،‌کتاب الجنائز، باب (۱۹۴) من رخص فی استماع النوح، ح ۱ و ۲٫

[۴۹]– «فقال بعض أصحابنا: هو مکروه و نقل حرب عن أحمد کلاما فیه إحتمال إباحه النوح و الندب. إختاره الخلال و صاحبه، لأن واثله بن الأسقع و أباوائل کانا یستمعان النوح و یبکیان … ظاهر الأخبار تدل علی تحریم النوح». ابن قدامه، المغنی: ج۲، ص ۵۴۷-۵۴۸، کتاب الجنائز.

[۵۰]– ابن ابی شیبه، المصنف فی الأحادیث والآثار: ج ۳، ص ۲۶۵، کتاب الجنائز، باب ۱۹۵ فی التعذیب فی البکاء علی المیت، ح۶٫

[۵۱]– «یحدث عن المجهولین أحادیث باطله». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۳۷، شرح حال محمدبن اسحاق، ش ۵۱٫

[۵۲]– «کان رجلا یشتهی الحدیث، فیأخذ کتب الناس، فیضعها فی کتبه». همان، ص ۳۸٫

[۵۳]– همان.

[۵۴]– همان.

[۵۵]– همان، ص ۳۹٫

[۵۶]– همان، ص ۳۶٫

[۵۷]– «قدم الإسکندریه سنه ۱۹۹ و روی عن جماعه من اهل مصر أحادیث لم یروها غیره فیما علمت». همان، ص ۳۹٫

[۵۸]– همان، ص ۴۰٫

[۵۹]– همان، ص ۳۹٫

[۶۰]– سوره نساء، آیه ۱۴۸٫

[۶۱]– بگو من هیچگونه اجر و پاداشی از شما بر این دعوت درخواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم). سوره شوری، آیه‌ی ۲۳٫

[۶۲]– سوره حج، آیه ۳۲٫

[۶۳]– سوره یوسف، آیات ۸۴ و ۸۵٫

[۶۴]– آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج ۱۳، ص ۸۱، ذیل آیه ۱۰۱ سوره یوسف.

[۶۵]– «لما رأی رسول الله (ص) حمزه قتیلا بکی، فلما رأی ما مثل به شهق». ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرف الصحابه: ج ۲، ص ۴۸، شرح حال حضرت حمزه (ع).

[۶۶]– «و مر رسول الله (ص) بدار من دور الانصار من بنی عبدالأشهل و ظهر، فسمع البکاء و النوائح علی قتلاهم،‌فذرفت عینا رسول الله (ص)، فبکی ثم قال: لکن حمزه لابواکی له فلما رجع سعد بن معاذ و أسید بن حضیر إلی دار بنی عبدالأشهل أمر نساءهم أن یتحز من ثم یذهبن فیبکین علی عم رسول الله (ص)». محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۲، ص ۷۴، حوادث سوم هجری قمری، عزوه أحد و ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج۲، ص ۴۸، شرح حال حضرت حمزه (ع).

[۶۷]– «لما سمع النبی (ص) ما فعل بحمزه شهق، فلما رأی ما فعل به صعق». ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۲، ص ۴۸، شرح حال حضرت حمزه (ع).

[۶۸]– «ما رأینا رسول الله (ص) باکیا أشد من بکائه علی حمزه (رضی)، وضعه فی القبله، ثم وقف علی جنازته و انتحب حتی نشق أی شهق، حتی بلغ به الغشی یقول: یا عم رسول الله! و أسدالله و أسد رسول الله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا کاشف الکربات! یا حمزه! یا ذاب یا مانع عن وجه رسول الله!». حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون: ج ۲، ص ۵۳۴ غزوه احد.

[۶۹]– «عن ابن عباس قال: لما رجع رسول لالله (ص) من أحد بکت نساء الأنصار علی شهدائهم، فبلغ ذلک النبی (ص) فقال: لکن حمزه لابواکی له، فرجعت الأنصار، فقالت لنسائهن: لاتبکین أحدا حتی تبدبن حمزه، قال: فذاک فیهم إلی الیوم لاتبکین إلا بدأن بحمزه». طبرانی، المعجم الکبیر: ج ۱۱، ص ۳۱۰، ح ۱۲۰۹۶ و «وبکت الأنصار علی قتلاهم،‌فسمع ذلک رسول الله (ص) فقال: لکن حمزه لابواکی له، فجاء نساء الأنصار إلی باب رسول الله (ص)، فبکین علی حمزه، فدعا لهن رسول الله (ص) و أمرهن بالانصراف، فهن إلی الیوم إذا مات المیت من الأنصاربدأ النساء فبکین علی حمزه، ثم بکین علی میتهن». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۲، ص ۴۴، من قتل من المسلمین یوم أحد و ج ۳، ص ۱۱، شرح حال حمزه بن عبدالمطلب و طبرانی، المعجم الکبیر: ج ۱۱، ص ۳۱۰، ح ۱۲۰۹۶٫

[۷۰]– ابن هشام،‌ السیره النبویه: ج۳، ص ۱۶۴٫

[۷۱]– همان، ص ۱۷۶٫

[۷۲]– همان،‌ص ۱۶۶٫

[۷۳]– ابن هشام، السیره النبویه: ج ۳، ص ۱۷۱ و ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۱، ص ۴۲۷، شرح حال حمزه بن عبدالمطلب، ش ۵۵۹ و ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۲، ص ۴۸، شرححال حضرت حمزه (ع).

[۷۴]– ابن هشام، السیره النبویه: ج۳، ص ۱۷۳٫

[۷۵]– ناحیه‌ای از بقیع.

[۷۶]– «قال جابر بن عبدالله: لما قتل سعد بن ربیع بأحد رجع رسول الله (ص) إلی  المدینه، ثم مضی إلی حمرامء الأسد … و کانت إمرأه سعد إمراه حازمه، صنعت طعاما، ثم دعت رسول الله (ص)، خبزا و لحما و هی یومئد بالأسواف (موضع بناحیه البقیع)، فانصرفنا إلی النبی (ص) من الصبح، فبینا نحن عنده جلوس و نحن نذکر وقعه أحد و من قتل من المسلمین و نذکر سعد بن ربیع إلی أن قال رسول الله (ص): قوموخا بنا. فقمنا معه و نح عشرون رجلا حتی انتیهنا إلی الأسواف، فدخل رسول الله (ص) و دخلنا معه، فنجدها قد رشت ما بین صورین و طرحت خصفه. قال جابر: والله ما ثم وساده و لا بساط، فجلسنا و رسول الله (ص) یحدثنا عن سعد بن ربیع، یترحم علیه و یقول: لقد رأیت الأسنه شرعت الیه یومئد حتی قتل. فلما سمع ذلک النسوه بکین، قدمعت عینا رسول الله (ص) و ما نهاهن عن شیء من البکاء». واقدی، المغازی: ج۱، ص ۳۲۹-۳۳۰،‌ما نزل من القرآن بأحد.

[۷۷]– «عن ام سلمه قالت: کان الحسن و الحسین (ع) یلعبان بین یدی النبی (ص) فی بیتی، فنزل جبرئیل (ع) فقال: یا محمد! إن امتک تقتل ابنک هذا من بعدک، فأوما بیده الی الحسین. فبکی رسول الله (ص) و ضمه الی صدره، ثم قال رسول الله (ص): ویدعه عندک هذه التربه، فشمها رسول الله (ص) و قال: ویح (ریح) کرب و بلاء. قالت: و قال رسول الله (ص): یا ام سلمه! إذا تحولت هذه التربه دما فاعلمی أن إبنی قد قتل. قال: فجعلتها أم سلمه فی قاروره، ثم جعلت تنظر إلیها کل یوم و تقول: إن یوما تحولین دما لیوم عظیم». طبرانی، المعجم الکبیر: ج۳، ص ۱۰۸، ح ۲۸۱۷، ۲۸۱۹ و ۲۸۲۰؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۴، ص ۴۸۴، شرح حال حسین بن علی (ع)، ش ۱۳۰۵ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۰۰،‌شرح حال حسین بن علی (ع)،ش ۶۱۵ و «عن أم الفضل بنت الحارث أنها دخلت علی رسول الله (ص) فقالت: یا رسول الله! إنی رأیت حلما منکرا اللیله. قال: ما هو؟ قالت« انه شدید. قال: ما هو؟ قالت: ردیت کأن قطعه من جسدک قطعت و وضعت فی حجری. فقال رسول الله (ص): رأیت خیرا، تلد فاطمه إن شاء الله غلاما،‌فیکون فی حجرک. فولدت فاطمه الحسین، فکان فی حجری کما قال رسول الله (ص)، فدخلت یوما الی رسول الله (ص)، فوضعه فی حجره، ثم حانت منی التفاته، فاذا عینا رسول الله (ص) تهریقان من الدموع. قالت: فقلت: یا نبی‌الله! بأبی أنت و أمی! ما لک؟ قال: أتانی جبرئیل علیه الصلاه و السلام فأخبرنی أن أمتی ستقتل إبنتی هذا. فقلت: هذا!؟ فقال: نعم و أتانی بتربه من تربته حمراء». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج ۳، ص ۱۹۴، ح ۴۸۱۸/۴۱۶، کتاب معرفه الصحابه، أول فضائل أبی عبدالله الحسین بن علی الشهید.

[۷۸]– «عن دبی هریره قال: زار النبی (ص) قبر أمه فبکی و بکی (أبکی) من حوله». احمدبن حنبل، المسند: ج۲، ص ۴۴۱، مسند ابوهریره و بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج۵، ص ۴۳۹، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء علی المیت، باب سیاق أخبار تدل علی جواز البکاء بعد الموت، ح ۷۲۵۸ و «عن سلیمان بن بریده عن أبیه أن النبی (ص) زار قبر أمه فی ألف مقنع، فلم یر باکیا أکثر من یومئد (فما روی أکثر باکیا من ذلک الیوم)». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۳۱، ح ۱۳۸۹/۱۲۵، کتاب الجنائز و ج۲، ص ۶۶۱، ح ۴۱۹۲/۲۰۲، کتاب تواریخ المتقدمین من الأنبیاء و المرسلین، ذکر أخبار سید المرسلین.

[۷۹]– «قالت أم أیمن: رأیت رسول الله (ص) یومئذ یبکی خلف سریر عبدالمطلب». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج۱، ص ۱۱۹، ذکر ضم عبدالمطلب رسول الله (ص) إلیه بعد وفاه أمه و ذکر وفاه عبدالمطلب و وصیه أبی طالب برسول الله (ص) و بلاذری، أنساب الأشراف: ج۱، ص ۹۲، وفاه عبدالمطلب و حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون: ج۱، ص ۱۸۴، باب وفاه عبدالمطلب و کفاله عمه ابی طالب له (ص) و «قالت ام ایمن: انا رأیت رسول الله (ص) یمشی تحت سریره (عبدالمطلب) و هو یبکی». سبط ابن جوزی، تذکره الخواص من الأمه بذکر خصائص الائمه: ج۱، ص ۱۳۶، الباب الأول فصل فی ذکر والده أبی طالب.

[۸۰]– «عن علی (ع) قال: أخبرت رسول الله (ص) بموت أبی طالب، فبکی، ثم قال: إذهب فاغسله و کفنه و واره، غفر الله له و رحمه». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج۱، ص ۱۲۳،‌ذکر أبی طالب و ضمه رسول الله (ص) الیه و حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون: ج۲، ص ۴۷، باب ذکر وفاه عمه أبی طالب و سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج۳، ص ۲۸۳، تفسیر سوره توبه به نقل از ابن عساکر دمشقی شافعی و ابن سعد «حدثنی الواقدی قال: قال علی: لما توفی ابوطالب أخبرت رسول الله (ص)، فبکی بکاء شدیدا، ثم قال: اذهب فغسله و کفنه و واره، غفرالله له و رحمه». سبط ابن جوزی، تذکره الخواص من الأمه بذکر خصائص الائمه: ج۱، ص ۱۴۵، الباب الأول، فصل فی ذکر والده أبی طالب.

[۸۱]– و یوم ماتت صلی النبی (ص) علیها و تمرغ فی قبرها و بکی و قال: جزاک الله من أم خیرا، فقد کنت خیر أم». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۴۵، ص ۴۴۶، شرح حال حضرت علی (ع)،‌ش ۵۰۲۹ و «لما ماتت فاطمه بنت اسد بن هاشم کفنها رسول الله (ص) فی قمیصه وصلی علیها و کبر علیها سبعین تکبیره و نزل فی قبرها،‌فجعل یومی فی نواحی القبر  کأنه یوسعه و یسوی علیها و خرج من قبرها و عیناه تذرفان وحثا فی قبرها…». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۳، ص ۱۱۷، ح ۴۵۷۴/۱۷۲، کتاب معرفه الصحابه و من مناقب امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع).

[۸۲]– «عن اسماء بنت عمیس قالت: … فدخل علی رسول الله (ص)، فقال: یا أسماء! أین بنو جعفر؟ فجئت بهم إلیه، فضمهم و شمهم، ثم ذرفت عیناه،‌ فبکی…» ابن سعد،‌ الطبقات الکبری: ج۸، ص ۲۸۲، شرح حال اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی‌طالب. انس بن مالک نیز می‌گوید: «قال النبی (ص): أخذ الرایه زید فأصیب، ثم أخذا جعفر فأصیب، ثم أخذها عبدالله بن رواحه فأصیب و إن عینی رسول الله (ص) لتذرفان». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۱۷، باب فی الجنائز، باب الرجل ینعی إلی أهل المیت بنفسه و «عن أنس بن مالک قال: نعی رسول الله (ص) جعفرا و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، نعاهم قبل أن یجیء خبرهم، نعاهم و عیناه تذرفان». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج۵، ص ۴۳۹، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء علی المیت، باب سیاق أخبار تدل علی جواز البکاء بعد الموت، ح ۷۲۵۷٫

[۸۳]–  «عن ابن عباس أن النبی (ص) دخل علی عثمان بن مظعون حین مات،‌ فانکب علیه،‌ فرفع رأسه، فکأنهم رأوا أثر البکاء فی عینه، ثم حنی علیه الثانیه، ثم رفع رأسه، فرأوه یبکی، ثم حنی علیه الثالثه، ثم رفع رأسه و له شهیق، فعرفوا أنه یبکی، فبکی القوم». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳، ص ۱۶۶، شرح حال عثمان بن مظعون، ش ۱۷۹۸ و ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۳، ص ۳۸۷، شرح حال عثمان بن مظعون و «عن عائشه أن النبی (ص) قبل عثمان بن مظعون و هو میت و هو یبکی أو قال: و عیناه تذرفان (تهرقان)». ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج۳، ص ۳۱۵، کتاب الجنائز، باب ۱۴، ما جاء فی تقبیل المیت، ح ۹۸۹؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۱۴، کتاب الجنائزف ح ۱۳۳۷/۷۰ و ابن اثیر جزری شافعی، أسدالغابه فی معرفه الصحابه: ج۳، ص ۳۸۶، شرح حال عثمان بن مظعون». حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المامون: ج۲، ص ۲۹۰، غزوه أحد؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: ج۳، ص ۳۹۶، شرح حال عثمان بن مظعون و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۱، ص ۱۵۹، شرح حال عثمان بن مظعون، ش ۹ و «عن عائشه قالب: رأیت رسول الله (ص) قبل عثمان بن مظعون عند موته حتی سالت دموعه علی وجهه». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۵۳، ص ۲۲۲، شرح حال لبید بن حمید، ش ۵۹۶۳٫

[۸۴]– «أرسلت إبنه النبی (ص) الیه إن إبنا لی قبض، فأتنا. فأرسل یقری السلام و یقول: إن لله ما أخذ و له ما أعطی و کل عنده بأجل مسمی فلتصبر و لتحتسب. فأرسلت إلیه تقسم علیه لیأتینها. فقام و معه سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن کعب و زید بن ثابت و رجال، فرفع الی رسول الله (ص) الصبی و نفسه تتقعقع. قال: حسبته أنه قال: کأنها شن، ففاضت عیناه. فقال سعد: یا رسول الله! ما هذا؟ فقال: هذه رحمه جعلها الله فی قلوب عباده و ذنما یرحم الله من عباده الرحماء» بخاریف الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۳، باب فی الجنائز، باب قول النبی (ص): یعذب المیت ببعض بکاء أهله علیه.

[۸۵]– «عن أنس بن مالک قال: شهدنا بنتا لرسول الله (ص)، قال: ورسول الله (ص) جالس علی القبر. قال: فرأیت عینیه تدمعان…». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۲۳، باب فی الجنائز، باب قول النبی (ص): یعذب المیت ببعض بکاء أهله علیه وبیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۵، ص ۴۳۹، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء علی المیت، باب سیاق أخبار تدل علی جواز البکاء بعد الموت، ذیل ح ۷۲۵۷ و «عن ابن عباس قال: لما حضرت بنت لرسول الله(ص) صغیره،‌فأخذها رسول الله (ص)، فضمها الی صدره، ثم وضع یده علیها، فقبضت و هی بین یدی رسول الله (ص)، فبکت أم أیمن، فقال لها رسول الله (ص): یا أم أیمن! أتبکین  و رسول الله  عندک؟ فقالت: ما لی لاأبکی و رسول الله (ص) یبکی». نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۱۲، کتاب الجنائز، فی البکاء علی المیت.

[۸۶]– حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۳۷، کتاب الجنائز، ح ۱۴۰۶/۱۴۲٫

[۸۷]– احمد بن حنبل، المسند: ج۱، ص ۳۳۵، مسند عبدالله بن عباس؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۳، ص ۳۹۸-۳۹۹، شرح حال عثمان بن مظعون؛ ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج۳، ص ۱۶۷، شرح حال عثمان بن مظعون، ش ۱۷۹۸ و حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۳، ص ۲۱۰، کتاب معرفه الصحابه، ح ۴۸۶۹/۴۶۷٫

[۸۸]– بیهقی شافعی،‌السنن الکبری: ج ۵، ص ۴۴۰، کتاب الجنائز،‌جماع أبواب البکاء علی المیت، باب سیاق أخبار تدل علی جواز البکاء بعد الموت، ح ۷۲۶۱٫

[۸۹]– نسائی، سنن النسائی: ج۴، ص ۱۹، کتاب الجنائز، باب الرخصه فی البکاء علی المیت.

[۹۰]– احمدبن حنبل،المسند: ج۲، ص ۴۴۴، مسند ابوهریره.

[۹۱]– همان، ص ۳۳۳٫

[۹۲]– عبدالرزاق صنعانی، المصنف: ج ۳، ص ۵۵۶، کتاب الجنائز، باب الصبر و البکاء والنیاحه، ح ۶۶۸۰٫

[۹۳]– همان، ص ۵۵۷، ح ۶۶۸۱٫

[۹۴]– «الأصل الثانی من الأصول الموهومه قول الصحابی و قد ذهب قوم إلی أن مذهب الصحابی حجه مطلقا و قوم إلی‌ أنه الحجه ان خالف القیاس و قو مالی أن الحجه فی قول أبی‌بکر و عمر خاصه، لقوله (ص): «اقتدوا باللذین بعدی» و قوم الی أن الحجه فی قول الخلفاء الراشدین إذا اتفقوا و الکل باطل عندنا، فإن من یجوز علیه الغلط و السهو و لم تثبت عصمته عنه، فلا حجه فی قوله، فکیف یحتج بقولهم مع جواز الخطا؟». غزالی، المستصفی فی علم الاصول: ص ۱۶۸، خاتمه لهذا القطب ببیان أن ثم ما یظن أنه من أصول الأدله ولیس منها، الأصل الثانی، قول الصحابی.

[۹۵]– شربینی، مغنی المحتاج إلی معرفه معانی ألفاظ المنهاج: ج۱، ص ۳۵۶، کتاب الجنائز، فصل فی دفن المیت و ما یتعلق به.

[۹۶]– نسائی، سنن النسائی: ج۴، ص ۱۲، کتاب الجنائز، فی البکاء علی المیت و بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج۵، ص ۴۴۱، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء علی المیت، باب سیاق أخبار تدل علی جواز البکاء بعد الموت، ح ۷۲۶۳٫

[۹۷]– «عن أم سلمه قالت: بینا نحن مجتمعون نبکی لم ننم و رسول الله (ص) فی بیوتنا و نحن نتسلی برویته علی السریر، إذ سمعنا صوت الکرازین فی السحر. قالت أم سلمه: فصحنا و صاح أهل المسجد، فارتجت المدینه صیحه واحده و أذن بلال بالفجر، فلما ذکر النبی (ص) بکی و انحب، فزادنا حزنا و عالج الناس الدخول إلی قبره، فغلق دونهم، فیالها من مصیبه! ما أصبنا بعدها بمصیبه إلا هانت إذا ذکرنا مصیبتنا به (ص)». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۵، ص ۲۳۷، حوادث ۱۱ هجری قمری، متی وقع دفنه (ص).

[۹۸]– «بلغنا أن رسول الله (ص) مریض، فاستشعرت حزنا … حتی إذا کان قریب السحر أغفیت، فهتف بی هاتف یقول… و قدمت  المدینه و لها ضجیج بالبکاء کضجیج الحاج إذا أهلوا بالإحرام، فقلت: مه؟ فقالوا: قبض رسول الله (ص)». ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج۵، ص ۱۸۸-۱۸۹، شرح حال أبوذویب؛ حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المامون: ج۱، ص ۹۰، باب ذکر مولده (ص) و ابن عبدالبر قرطبی مالکی الاستیعاب فی معرفه الاصحاب: ج۲، ص ۲۱۴، شرح حال ابوذویب، ش ۲۹۷۲٫

[۹۹]– «لما قبض النبی (ص) ارتجت مکه». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۳، ص ۱۸۴، ذکر بیعه أبی بکر؛ ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: ج ۳، ص ۱۰۰، شرح حال ابوبکر (عبدالله بن ابی قحافه)، ش ۱۶۵۱ و ابن اثیر جزری شافعی، أسدالغابه فی معرفه الصحابه: ج۳، ص ۲۲۲، شرح حال ابوبکر (عبداله بن عثمان).

[۱۰۰]– «عن عائشه أن رسول الله (ص) قبض و هو فی حجری، ثم وضعت رأسه علی وساده و قمت التدم مع النساء و أضرب وجهی». احمدبن حنبل، المسند: ج۶، ص ۲۷۴، مسند عایشه؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۲، ص ۲۳۲، حوادث ۱۱ هجری قمری، ذکر الأحداث التی کانت فیهاغ ابن هشام، السیره النبویه: ج۴، ص ۳۰۵، تمریض رسول الله (ص) فی بیت عائشه وابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج۲، ص ۹، حوادث ۱۱ هجری قمری، ذکرمرض رسول الله (ص).

[۱۰۱]– بخاری، التاریخ الکبیر: ج۷، ص ۱۴۳، شرح حال قیس ابوغنیم، ش ۶۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۷، ص ۱۲۴، شرح حال غنیم بن قیس کعبی و ابن اثیر جزری شافعی، أسدالغابه فی  معرفه الصحابه: ج ۴، ص ۱۷۲، شرح حال غنیم بن قیس.

[۱۰۲]– «لما اتی النبی (ص) نعی جعفر اتی امراته اسما بنت عمیس، فعزاها فی زوجها جعفر و دخلت فاطمه و هی تبکی و تقول: واعماه! فقال رسول‌الله (ص): علی مثل جعفر فلتبک البواکی». ابن‌عبدالبر قرطبی مالکی، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب: ج ۱، ص ۳۱۳، شرح حال جعفربن‌ابیطالب، ش ۳۳۱؛ ابن اثیر جزری شافی، اسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۱، ص ۲۸۹، شرح حال جعفربن ابی‌طالب و بلاذری، انساب الاشراف: ج ۲، ص ۲۹۸، اسلام جعفربن ابی‌طالب.

[۱۰۳]– «لما قتل امیرالمومنین علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) اتی بنعیه الی المدینه کلثوم بن عمرو، فکانت تلک‌الساعه التی اتی فیها بنعیه اشبه بالساعه التی قبض فیها رسول‌الله (ص) من باکیه و صارخ و صارخه». ابن عبدریه اندلسی، العقد الفرید: ج ۳، ص ۱۹۵، فرش کتاب الزمرده فی المواعظ و الزهد.

[۱۰۴]– «ان فاطمه بنت النبی (ص) تزرور قبر عمها حمزه کل جمعه فتصلی و تبکی عنده». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی‌الصحیحین: ج ۱، ص ۵۳۳، کتاب الجنائز، حدیث ۱۳۹۶/۱۳۲ و عبدالرزاق صنعانی، المصنف: ج ۳، ص ۵۷۰، کتاب الجنائز، باب فی زیاره القبور، ح ۶۷۱۳٫

[۱۰۵]– «لما اصیب حمزه و جاءت صفیه بنت عبدالمطلب تطلبه، فحالت بینها و بینه‌الأنصار، فقال: دعوها، فجلست عنده، فجعلت اذا بکت بکی رسول الله (ص) و اذا نشجت نشج و کانت فاطمه تبکی و رسول الله (ص) کلما بکت یبکی و قال: لن اصاب بمثلک ابدا». ابن ابی‌الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج‌البلاغه: ج ۱۵، ص ۱۷، القول فی مقتل حمزه بن عبدالمطلب، به نقل از واقدی و « لما منعها علی و الزبیر قالت: لا ارجع حتی اری رسول‌الله (ص)، فلما راته قالت: یا رسول الله! این ابن امی حمزه؟ قال (ص): هو فی الناس. قالت: لا ارجع حتی انظر الیه. فجعل الزبیر یحبسها. فقال (ص): دعها، فلما راته بکت و صارت کلما بکت بکی (ص)». حلبی شافعی، السیره الحلبیه فی سیره الامین المامون: ج ۲، ص ۵۳۵، غزوه احد.

[۱۰۶]– «ان ابابکر اقبل… فکشف عن وجهه، ثم اکب علیه، فقبله، فبکی…» نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۱۱، کتاب الجنائز، تقبیل المیت.

[۱۰۷]– «ولما جاء نعیه الی عمر خرج الی‌الناس، فنعاه الیهم علی المنبر و وضع یده علی راسه و بکی». ابن اثیر جزری شافعی، اسدالغابه فی معرفه الصحابه: ج ۵، ص ۳۱، شرح حال نعمان بن مقرن. و «عن ابی عثمان قال: اتیت عمر بنعی النعمان بن مقرن، فوضع یده علی راسه و جعل یبکی». ابن ابی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الاثار: ج ۳، ص ۲۶۸، کتاب الجنائز، باب ۱۹۷ کان رسول‌الله (ص) لا یبکی، ح ۲٫

[۱۰۸]– «فلما مات زینب بنت النبی (ص) قال رسول الله (ص): الحقی بسلفنا الخیر عثمان بن مظعون، فبکی النساء، فجعل عمر یسکتهن، فقال رسول الله (ص): مهلا یا عمر! ثم قال: ایا کن و نعیق الشیطان، فما کان من العین فمن الله تعالی و من الرحمه و ما کان من الید و اللسان فمن الشیطان». ابن عبدالبر قرطبی مالکی، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب: ج ۳، ص ۱۶۷، شرح حال عثمان بن مظعون، ش ۱۷۹۸٫

[۱۰۹]– «مات رجل من الانصار یقال له قرنطه بن کعب، فنیح علیه». ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج ۳، ص ۳۲۵، کتاب الجنائز، باب ۲۳، ما جاء فی کراهیه النوح، ح ۱۰۰۰ و بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۵، ص ۴۴۳، کتاب الجنائز، جماع ابواب البکاء علی المیت، باب سیاق اخبار تدل علی ان المیت یعذب بالنیاحه، ح ۷۲۷۰ و ۷۲۷۱٫

[۱۱۰]– «عن جابر ان اباه قتل یوم احد، قال: فجعلت اکشف عن وجهه و ابکی و الناس ینهونی و رسول‌الله (ص) لانهانی». نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۱۳، کتاب الجنائز، فی البکاء علی المیت.

[۱۱۱]– «و مر رسول الله (ص) بدار من دور الانصار من بنی عبدالاشهل و ظفر، فسمع البکاء و النوائح علی قتلاهم، فذرفت عینا رسول الله (ص)، فبکی ثم قال: لکن حمزه لا بواکی له». محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج ۲، ص ۷۴، حوادث سوم هجری قمری، غزوه احد و ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج ۱، ص ۵۵۸، حوادث سوم هجری قمری، ذکر غزوه احد و «لما عاد النبی (ص) الی المدینه سمع النوح علی قتلی الانصار، قال: لکن حمزه لا بواکی له.». ابن اثیر جزری شافعی، اسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۲، ص ۴۸، شرح حال حضرت حمزه (ع) و « عن ابن عمر ان رسول‌الله (ص) لما رجع من احد فجعلت نساء الانصار یبکین علی من قتل من ازواجهن». احمد بن حنبل، المسند: ج ۲، ص ۴۰، مسند عبدالله بن عمر.

[۱۱۲]– «عن جابر ان اباه قتل یوم احد، قال: فجعلت اکشف عن و جهه و ابکی و الناس ینهونی و رسول الله (ص) لاینهانی». نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۱۳، کتاب الجنائز، فی البکاء علی المیت.

[۱۱۳]– ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۴، ص ۵۸، ۵۹، ۶۰ و ۶۱، حوادث ۳ هجری قمری، فیما تقاول به المومنون و الکفار فی وقعه احد من الاشعار.

[۱۱۴]– «لما ماتت (عائشه) بکی علیها ابن عمر، فبلغ ذلک معاویه، فقال له: اتبکی علی امراه؟». ابن خلکان شافعی، و فیات الاعیان و انباء انباء الزمان: ج ۳، ص ۱۶، شرح حال عایشه، ش ۳۱۸٫

[۱۱۵]– .«عن عبدالله بن عکرمه قال: عجبا لقول الناس ان عمر بن الخطاب نهی عن النوح! لقد بکی علی خالدین الولید بمکه و المدینه نساء المغیره سبعا یشققن الجیوب و یضربن الوجوه و اطعموالطعام تلک الایام حتی مضت، ما ینهاهن عمر». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۱۸، ص ۲۰۰، شرح حال خالدبن ولید، ش ۱۹۱۱ و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال: ج ۱۵، ص ۷۳۱، ح ۴۲۹۰۸، کتاب الموت، باب النیاحهف به نقل از ابن سعد.

[۱۱۶]– حکیم، ریاضی دان، منجم، طبیب، ادیب، لغوی و مورخ مشهور. عمر رضا کحاله، معجم المولفین: ج ۸، ص ۲۴۱٫

[۱۱۷]– «و کانو یعظمون هذا الیوم- ای یوم عاشورا- الی ان اتفق فیه قتل الحسین بن علی بن ابی طالب و اصحابه و فعل به و بهم ما لم یفعل فی جمیع الامم باشرار الخلق من القتل بالعطش و السیف و الاحراق و صلب الرووس و اجرا الخیول علی الاجساد، فتشاء موا به. فاما بنوامیه فقد لبسوا فیه ما تجدد و تزینوا واکتحلوا و عیدوا و  اقاموا الولائم و الضیافات و اطعموا الحلاوات و الطیبات و جری الرسم فی العامه علی ذلک ایام ملکهم و بقی فیهم بعد زواله عنهم و اما الشیعه فانهم ینوحون و یبکون اسفا لقتل سیدالشهداء فیه و نظهرون ذلک بمدینه السلام و امثالها من المدن و البلاد و یزورون فیه التربه المسعوده بکربلاء». شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب: ج ۱، ص ۴۳۱، شرح حال ابن منیر به نقل از ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه عن القرون الخالیه.

[۱۱۸]– «قتل مع الحسین سته عشر من اهل بیته، والله ما کان علی الارض یومئذ اهل بیت یشبهون بهم و حمل اهل الشام بنات رسول‌الله (ص) سبایا علی احقاب الابل، فلما ادخلن علی یزید قالت فاطمه بنت الحسین: یا یزدی! ابنات رسول الله (ص) سبایا؟ قال: بل حرائر کرام، ادخلی علی بنات عمک تجدیهن قد فعلن ما فعلت. قالت فاطمه: فدخلت الیهن فما وجدت فیهن سفیانیه الا ملتدمه تبکی». ابن عبدر به اندلسی، العقد الفرید: ج ۴، ص ۳۸۳، کتاب العسجده الثانیه فی الخلفاء و تواریخهم و اخبارهم.

[۱۱۹] عمروبن سعید بن عاص بن سعید بن عاص بن امیه معروف به آشدق، مادرش ام‌البنین خواهر مروان بن حکم بود. وی از طرف معاویه والی مدینه منوره بود و پس از مرگ معاویه نیز از طرف یزید بن معاویه در سمت خود ابقا شد. عمرو بن سعید در دوران حکومت عبدالله بن زبیر با حکومت زبیریام مشکل داشت و با عبدالله بن زبیر جنگید. عمرو بن سعید به مروان بن حکم برای رسیدن به حکومت کمک کرده بود. مروان نیز قول داده بود پس از خودش او را به جا نشینی خودش به مردم معرفی کند؛ امام مروان پس از محکم شدن پایه‌های حکومتش، به قولش عمل نکرد و به فکر جانشینی فرزندش عبدالملک بن مروان افتاد و مردم را به بیعت با فرزندش دعوت کرد. مروان از عمروبن سعید نیز برای عبدالملک بن مروان بیعت گرفت و قرار شد پس از عبدالملک بن مروان، عمروبن سعید به خلافت برسد. عمروبن سعید نیز با اکراه پذیرفت و با عبدالملک بن مروان بیعت کرد. هنگامی که عبدالملک بن مروان پس از مرگ پدرش به حکومت رسید، تصمیم گرفت عمرو بن سعید را از جانشینی خودش خلع کند و یکی از فرزندانش را به عنوان جانشین معرفی کند. عمروبن سعید از تصمیم عبدالملک آگاه شد و هنگامی که عبدالملک مشغول جنگ با زبیریان بود علیه عبدالملک قیام کرد و بر دمشق تسلط پیدا کرد و مردم نیز به عنوان خلیفه با او بیعت کردند. عبدالملک بن مروان دمشق را محاصره کرد و ابتدا به عمروبن سعید امام داد؛ ولی پس از دستیابی به عمروبن سعید او را به قتل رسانید. قتل او توسط عبدالملک بن مروان را در سال‌های ۶۷، ۶۹ و ۷۰ هجری قمری ذکر کرده‌اند. مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج ۱۴، ص ۲۲۸-۲۳۱، شرح حال عمروبن سعید، ش ۴۹۵۴٫

[۱۲۰]– «فلم اسمع والله و اعیه قط مثل واعیه نساء بنی هاشم فی دورهن علی الحسین». محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۳، ص ۳۴۱، حوادث ۶۱ هجری قمری.

[۱۲۱]– «ولما اتی اهل المدینه مقتل الحسین خرجت ابنه عقیل بن ابی طالب و معها نساوها و هی حاسره تلوی بثوبها و هی تقول…». همان، ص ۳۴۲٫

[۱۲۲]– «و کانت ام‌البنین ام هولاء الاربعه الاخوه القتلی تخرج الی البقیعف فتندب بنیها اشجی ندبه و احرقها، فیجتمع الناس الیها یسمعون منها، فکان مروان یجیء فیمن یجیء لذلک، فلا یزال یسمع ندبتها و یبکی». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین: ص ۵۶، ذکر خبرالحسین بن علی‌بن ابی‌طالب (ع).

[۱۲۳]– «فانتهوا الی قبر الحسین، فلما و صلوا صاحوا صیحه واحده، فما رئی اکثر باکیا من ذلک الیوم، فترحموا علیه و تابوا عنده من خذلانه و ترک القتال معه و اقاموا عنده یوما ولیله یبکون و یتضرعون و یترحمون علیه و علی اصحابه». محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک: ج ۳، ص ۴۱۱، حوادث ۶۵ هجری قمری؛ ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی‌التاریخ: ج۲، ص ۶۳۷، حوادث ۶۵ هجری قمری، ذکر مسیرالتوابین و قتلهم؛ ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۳، ص ۵۴۰، شرح حال مختاربن ابی عبید، ش ۱۴۴ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۸، ص ۲۵۶، حوادث ۶۵ هجری قمری.

[۱۲۴]– «فیها یوم عاشوراء، الزم معزالدوله اهل بغداد بالنوح و الماتم علی الحسین بن علی (ع) و امر بغلق الاسواق و علقت علیها المسوح و منع الطباخین من عمل الاطعمه و خرجت نساء الرافضه منشرات الشعور، مضخمات الوجوه، یلطمن…». ذهبی سلفی، العبر فی خبر من غبر: ج ۲، ص ۸۹، حوادث ۳۵۲ هجری قمری و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۲۶، ص ۱۱، حوادث و وفیات ۳۵۱- ۳۸۰، حوادث ۳۵۲ هجری قمری.     

[۱۲۵]– «قال المقریزی: انه لما کانت الخلفاء الفاطمیون بمصر کانت تتعطل (تنعطل) الاسواق فی ذلک الیوم و یعمل فیه‌السماط العظیم المسمی سماط الحزن و ینحرون الابل و ظل الفاطمیین یجرون علی ذلک کل ایامهم، فلما زالت الدوله الفاطمیه الخذ الملوک من بنی ایوب یوم عاشورا یوم سرور، یوسعون فیه علی عیالهم و یتبسطون فی‌المطاعم و یتخذون الاوانی الجدیده و یکتحلون و یدخلون الحمام جریا علی عاده اهل الشام التی سنها لهم الحجاج فی ایام عبدالملک بن مروان، لیرغموا بذلک اناف شیعه علی بن ابی طالب کرم الله و جهه، الذین یتخذون یوم عاشورا یوم عزاء و حزن علی الحسین بن علی (ع) لانه قتل فیه و قد ادرکنا بقایا مما عمله بنو ایوب من اتخاذ عاشورا یوم سرور و تبسط». شیخ عباس قمیف الکنی و الالقاب: ج ۱، ص ۴۳۰-۴۳۱، شرح حال ابن منیر به نقل از «المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار»: ج ۲، ص ۳۸۵٫

[۱۲۶]– « وقد سئل فی یوم عاشوراء زمن الملک الناصر صاحب حلب ان یذکر للناس سیئا من مقتل الحسین، فصعد المنبر و جلس طویلا لا یتکلم، ثم وضع المندیل علی وجهه و بکی شدیدا، ثم انشا یقول و هو یبکی…، ثم نزل عن المنبر و هو یبکی و صعد الی الصاحیه و هو کذلک». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۳، ص چ ۲۰۷، حوادث ۶۵۴ هجری قمری.

[۱۲۷]– نصیرالدین عبدالجلیل بن ابی الحسن بن ابی الفضل قزوینی رازی، از علما و نویسندگان قرن ششم هجری قمری که کتاب « بعض مثالب النواصب فی نقض فضائح الروافض» معروف به «النقض» را در سال‌های ۵۵۹- ۵۵۶ هجری قمری به درخواست شرف‌الدین ابوالفضل محمد بن علی نقیب در پاسخ و رد کتاب « بعض فضائح الروافض» نوشته است. این کتاب در سال ۱۳۳۵ شمسی در ۷۴۳ صفحه در تهران چاپ شد. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه: ج ۳،ص ۱۳۰ و ج ۲۴ ص ۲۸۳٫

[۱۲۸]– حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری: ص ۱۴۲، به نقل از عبدالجلیل رازی، بعض مثالب النواصب فی نقص فضایح الروافض معروف به النقض: ص ۵۹۲٫

[۱۲۹]– همان، ص ۱۴۳، به نقل از تعلیقه النقض: ج ۲، ص ۱۳۲۰ و مقتل خوارزمی: ج۲، ص ۱۲۸٫

[۱۳۰]– همان، ص ۱۴۳- ۱۴۵، به نقل از عبدالجلیل رازی، بعض مثالب النواصب فی نقض فضائح الروافض معروف به النقض: ص ۳۷۲- ۳۷۳٫

[۱۳۱]– کمال الدین ملا حسین بن علی کاشفی سبزواری حنفی، معروف به واعظ، متوفای ۹۱۰ هجری قمری. اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین اسماء المولفین و آثار المصنفین من کشف الظنون: ج ۱، ص ۳۱۶٫

[۱۳۲] – ملا حسین واعظی کاشفی سبزواری، روضه الشهداء: ص ۱۲

[۱۳۳]– «سمعت محمدبن یحیی النیشابوری حین بلغه وفاه احمد یقول: ینبغی لکل اهل دار بغداد ان یقیموا علیه النیاحه فی دورهم». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۱۲، ص ۲۰۳، شرح حال احمد بن حنبل، ش۷۸٫

[۱۳۴]–  ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۱۵، ص ۴۸۰-۴۸۱، شرح حال عبدالمومن بن خلف، ش ۲۷۳٫

[۱۳۵]– «شهدت جنازه الشیخ ابی یعلی بالمصلی (بالموصل)، فغشیتنا اصوات طبول مثل ما یکون من العساکر، حتی ظن جمعنا ان جیشا قد قدم، فکنا نقول: لیتنا صلینا علی الشیخ قبل ان یغشانا هذا، فلما اجتمع الناس و قاموا للصلوه (وانصتوا) هداالصوت کان لم یکن». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۱۵، ص ۴۸۱-۴۸۲، شرح حال عبدالمومن بن خلف، ش ۲۷۳ و تذکره الحفاظ: ج ۲، ص ۵۷، شرح حال عبدالمومن بن خلف، طبقه یازدهم، ش ۸۳۷/۶۶٫

[۱۳۶]– «دخلت علی ابی الریحان و هو یجود بنفسه و قد حشرج نفسه و ضاق به صدره، فقال لی فی تلک الحال: کیف قلت لی یوما فی حساب الجدات الفاسده؟ فقلت له اسفاقا علیه: افی هذه الحاله؟ قال: یا هذا؟ اودع‌الدنیا و انا عالم بهذه المساله الا یکون خیرا من ان اخلیها و انا جاهل بها. فاعدت ذلک علیه و حفظ و علمنی ما وعد و خرجت من عنده و انا فی‌الطریق، فسمعت الصراخ علیه». صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۸، ص ۱۳۹، شرح حال البوریحان بیرونی، ش ۳۵۶۲٫

[۱۳۷]– ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۱۸، ص ۴۶۸-۴۷۰، شرح حال جوینی، ش ۲۴۰٫

[۱۳۸]– «دفن فی داره، ثم نقل بعد سنین الی مقبره الحسین، فدفن بجنب والده و کسروا منبره و غلقت الاسواق و رثی بقصائد و کان له نحو من اربعمائه تلمیذ، کسروا محابرهم و اقلامهم و اقامو حولا و وضعت المنادیل عن الرووس عاما، بحیث ما اجترا احد علی ستر راسه و کانت الطلبه یطوفون فی البلد نائحین علیه، مبالغین فی الصیاح و الجزع». همان، ص ۴۷۶٫

[۱۳۹]– همان.

[۱۴۰]– همو، العبر فی خبر من غبر: ج ۲، ص ۸۹، حوادث ۳۵۲ هجری قمری.

[۱۴۱]– «و قد حار هذا الرجل، ما الذی یوذی به هذا الامام؟ و هذا یفعله الامام و لا اوصی به ان یفعل، حتی یکون عضامنه و انما حکاه الحاکون اظهارا لعظمه الامام عند اهل عصره و انه حصل الاهل العلم علی کثرتهم فقد کانوا نحو اربعائه تلمیذ مالم یتمالکوا معه الصبر، بل اداهم الی هذا الفعل و لا یخفی انه لو لم تکن المصیبه عندهم بالغه اقصی الغایات لما وقعوا فی ذلک و فی هذا اوضح دلاله لمن وفقه الله علی حال هذا الامام (ع) و کیف کان شانه فیما بین اهل العلم فی ذلک العصر المشحون بالعلماء و الزهاد». سبکی شافعی، طبقات الشافعیه الکبری: ج ۵، ص ۱۸۴، شرح حال جوینی، ش ۴۷۵٫

[۱۴۲]– « توفی لیله الجمعه بین العشاءین الثالث عشر من رمضان سنه سبع و تسعین و خمسمائه فی داره… و غلقت الاسوق و جاء الخلق و صلی علیه ابنه ابوالقاسم علی اتفاقا، لان الاعیان لم یقدروا من الوصول الیه، ثم ذهبوا به الی جامع المنصور، فصلوا علیه و ضاق بالناس و کان یوما مشهودا، فلم یصل الی حفرته بمقبره احمد الی وقت صلاه الجمعه و کان فی تموز و افطر خلق و رموا نفوسهم فی الماء و ما وصل الی حفرته من الکفن الا قلیل و انزل فی الحفره و الموذن یقول: «الله اکبر» و حزن علیه الخلق (وبکوا علیه بکاء کثیرا) و با توا عند قبره طول شهر رمضان، یختمون الختمات بالشمع و القنادیل… و اصبحنا یوم السبت عملنا العزاء و تکلمت فیه و حضر خلق عظیم و عملت فیه المراثی…». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۳۷۹-۳۸۰، شرح حال ابن جوزی، ش ۱۹۲ و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۴۲، ص ۲۹۶-۲۹۸، حوادث و وفیات ۵۹۱- ۶۰۰ هجری قمری، شرح حال ابن جوزی، ش ۳۷۱٫

[۱۴۳]– «حضر جمع کثیر القلعه…، اجتمع الخلق بالقلعه و الطریق الی الجامع و امتلا الجامع ایضا و صحنه و الکلاسه و باب البرید الساعات الی باب اللبادین و الغواره و حضرت الجنازه فی الساعه الرابه من النهار او نحو ذلک و وضعت فی الجامع و الجند قد احاطوا بها یحفظنها من الناس من شده الزحام…، ثم تزاید الجمع الی ان ضاقت الرحاب الازقه والا سوابق باهلها و من فیها… و اشتد الزحام و علت الاصوات بالبکاء و النحیب و الترحم علیه و الثناء و الدعاء له… و خرج الناس من الجامع من ابوابه کلها و هی شدیده الزحام، کل باب اشد زحمه من الاخر، ثم خرج الناس من ابواب البلد جمیها من شده الزحام فیها… و عظم الامر بسوق الخیل و تضاعف الخلق و کثر الناس…، حمل الی مقبره الصوفیه، فدفن الی جانب اخیه و کان دفنه قبل العصر بیسیر و ذلک من کثره من یاتی و یصلی علیه من اهل البساتین و اهل الغوطه و اهل القری و غیرهم و اغلق الناس حوانیتهم… و حضر نساء کثیرات بحیث حزرن بخمسه عشر الف امراه غیر اللاتی کن علی الاسطحه ضجیج و بکاء کثیر و تضرع». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۴، ص ۱۴۱-۱۴۲، حوادث ۷۲۸ هجری قمری، وفاه شیخ الاسلام ابی العباس تقی الدین احمد بن تیمیه.

[۱۴۴]– « و بکوه سنه». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۳، ص۴۵۲، عهد خلفای راشدین.

[۱۴۵]– «علی مثله فتبک البواکی». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۴، ص ۳۴، شرح حال مالک، ش ۶٫

[۱۴۶]– «.. فاصیب فی تلک الغزاه جماعه من المسلمین من روسائهم وحماتهم و کانت شوکه الروم شدیده، قتل فیها عبدالعزیز بن زراره الکلابی و عبد بن زهره الهذلی و خلق من المسلمین، ثم فتح الله علیهم و کان ابوالعیال حاضرا تلک الغزاه، فکتب الی معاویه قصیده قراها و قرئت علی الناس، فبکی الناس و بکی معاویه بکاء شدیدا». ابوالفرج اصفهانی، الاغانی: ج۶، ص ۱۷۴٫

[۱۴۷]– «لما قتل الحجاج عبدالله بن الزبیر ارتجت مکه بالبکاء و العویل». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۱۳، ص ۸۶، شرح حال حجاج بن یوسف، ش ۱۵۰۰؛ ابن خلکان شافعی، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان: ج ۲، ص ۴۰، شرح حال حجاج بن یوسف، ش ۱۴۹ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۸، ص ۳۳۶، حوادث ۷۳ هجری قمری.