«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدّینِ».

Sadighi-13960630-DaneshgahSharif (22)

بهای انسان به چیست؟

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ * التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ».[۲]

Sadighi-13960630-DaneshgahSharif (53)

این آیه از غرر آیات الهی است و دارای لطائف و اثرات است. نکته‌ی اوّل که حائز اهمّیّت است این است که انسان موجودی است قابل خرید و فروش، انسان بها دارد، قیمت دارد، ارج دارد، ارزش دارد. از جمله کسانی که مشتری این موجود است خود خدا است. لذا این‌که خدا عاشق کسی بشود، خریدار و چشم به راه کسی بشود یک شرط بیشتر نیست و آن شرط، ایمان است.

Sadighi-13960630-DaneshgahSharif (30)

ویژگی‌های انسان بی‌ایمان

انسانی که ایمان ندارد، بهایی ندارد تا خدا او را بخرد و به او چیزی بدهد. فرمود: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»،[۳] این‌ها کالانعام هستند، خدا این‌ها را نمی‌خرد، این‌ها ارزش انسانی ندارند. ارزش انسان به این است که توسط خدا خریده بشود. حیوان این زمینه را ندارد و نمی‌تواند خریده بشود ولی بشر وقتی با اکسیر ایمان، تحوّل پیدا می‌کند، دگرگونی در وجود او به وجود می‌آید، قدرت گسستن زنجیرهای تعلّق از ما سوا را پیدا می‌کند و خود را آن جایی و از او و به سوی او می‌بیند، مال و مِلک او می‌بیند، این انسان ظرفیتی پیدا می‌کند که رنگ خدا را می‌گیرد، «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»،[۴] کسانی که چنین تفکّری ندارند، «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها»،[۵] در حقیقت هستی فکر نمی‌کنند، در مبدأ آفرینش فکر نمی‌کنند، در ابدیت بشر تأمّل و تفکّری ندارند. از این شعور و فهم و عقل خدادادی استفاده نمی‌کنند، «لَهُمْ قُلُوبٌ»، دل دارند امّا فهم ندارند، دنبال فهم نمی‌روند تا بفهمند. چشم دارند امّا «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ»،[۶] علوم تجربی را می‌خواند، علوم انسانی را می‌خواند، امّا سرگرم ذهن است، منشأ این کار را نمی‌داند. هیچ انتقالی به حقیقت هستی پیدا نمی‌کند. این چشم را دارد ولی گویا ندارد، این جلوه را می‌بیند، ای اثر را می‌بیند، این نقش را می‌بیند ولی نمی‌خواهد نقّاش را بشناسد. نمی‌خواهد ببیند مؤثّر کیست و چیست؟ «لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها»،[۷] هر صدایی بلند می‌شود، صداهای انحرافی را خوب قبول می‌کند، صدای بیگانه را زود قبول می‌کند ولی حاضر نیست ندای حق را قبول کند. کسی وعده‌ی شهوت بدهد، به تساهل و تسامح و بی‌بند و باری و ابائی‌گری دعوت کند خیلی آمادگی دارد و ذوق‌زده می‌شود و دنبال آن‌ها می‌رود ولی اگر کسی به کفّ نفس، کنترل، خودسازی، خداجویی، آخرت‌سازی دعوت کند می‌گوید: این‌ها را آخوندها درست کرده‌اند، «لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها».

Sadighi-13960630-DaneshgahSharif (40)

افول انسان به مرحله‌ی حیوانیت

اگر کسی این‌طور است، از عقل خود استفاده نمی‌کند، از دید خود استفاده نمی‌کند، از شنوایی خود بهره‌ی لازمی که باید آدم از آن استفاده کند استفاده نمی‌کند… آدم با حیوان فرق دارد. حیوان علف می‌بیند امّا فکر نمی‌کند، اندوخته‌های فکری ندارد، تنها غریزه دارد. بشر آن است که فقط خوراک را می‌بیند، فقط شهوت را می‌بیند، فقط مسکن می‌بیند و هیچ چیز دیگری نمی‌بیند. این انسان با حیوان چه فرقی دارد؟! «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»،[۸] حالا ملّا شده باشد، دانشگاه رفته باشد، فارق التّحصیل شده باشد، متخصّص شده است ولی همان چیزهایی که حیوان می‌بیند این هم می‌بیند، ماوراء را نمی‌بیند، «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ». اگر «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» را نمی‌گفت حدّ سقوط بشر چندان تبیین نمی‌شد.

واقعاً کدام حیوان این‌قدر جنایت دارد که بشر دارد؟! رئیس جمهور آمریکا در اوج آدم‌کشی، وحشی‌گری، کودک‌کشی، تخریب مدرسه و همه نوع ظلمی که به ملّت فقیر در یمن می‌شود، بیمارستان‌ها بمباران می‌شود، مدرسه‌ها، زیر ساخت‌ها، آب آن‌ها را آلوده می‌کنند، ظلمی که بشود کرد و آن‌ها نکرده باشند وجود ندارد. خانه‌ها را بر سر آن‌ها ویران می‌کنند، دائماً آتش بر سر این مردم فقیر می‌ریزند… رئیس جمهور آمریکا در این شرایط به عربستان می‌رود و شمشیربازی می‌کند و بعد هم آن مقدار سلاح را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد و آن‌ها را تشویق می‌کند که بیشتر بکُشند. شما این ترامپ را با کدام درنده، با کدام گرگ، با کدام میکروب می‌توانید مقایسه کنید؟ «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».

Sadighi-13960630-DaneshgahSharif (57)

انسان تندرو چه کسی است؟

بدتر از ترامپ کسانی هستند که آن‌ها را قبله‌ی خود می‌دانند! با داشتن چنین مکتبی، چنین پیغمبری و چنین قرآن و چنین پیام‌هایی، با داشتن امام حسین علیه السّلام که مجموعه‌ی همه‌ی جاذبه‌ها و زیبایی‌های عالم است، با داشتن چنین نمونه‌هایی قبله‌ی آن‌ها کسانی باشد که چنین جنایت‌هایی می‌کنند و فکر کنند اگر آن‌ها پیشرفت کردند به خاطر بی‌دینی آن‌ها است و به دین اعتنایی نکنند و تحت عناوین مختلف روشنفکری، دینداری را تندروی بداند، انقلابی بودن را خارج از اقتدار بداند، به نیروهایی حمله کند که جان بر کف هستند، حججی‌هایی که کودک خردسال و همسر جوان خود را با این‌که آن‌ها را دوست دارند و در نوار خود هم اعلام می‌کند ترک می‌کند، هم به همسر خود علاقمند هستم و هم فرزند خود را دوست دارم. امّا یک جاذبه او را می‌برد. آیا به این افراد تندرو می‌گویند؟! و کسانی که تمایلات قلبی دارند و در برابر این جنایات فجیع که همه‌ی غربی‌ها خفقان گرفته‌اند و فقط به این خونریزی زن و کودک و پیرمرد و مریض تماشا می‌کنند و دم بر نمی‌آورند، آدم هستند؟ ما آن‌ها را معتدل بدانیم و خودمان را که در برابر ظلم حساسیت و غیرت داریم و باج نمی‌دهیم و در مقابل باج‌گیرها می‌ایستیم…

هدف از عزاداری حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام

ما می‌گوییم توسعه خوب است امّا نه به قیمت از دست دادن ارزش‌ها. ما این را از امام حسین علیه السّلام آموختیم. امام حسین علیه السّلام همسر و فرزند داشت، آن‌ها هم نیاز به دفاع داشتند، امکانات می‌خواستند امّا همه چیز خود را فدای دین خود و استقلال و عزّت خود کرده است. ماه محرّم ما کلاسی برای آموختن این درس‌ها از عزای حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام است. بنابراین «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»، آدم وقتی مؤمن بشود زیبا می‌شود، ارزش پیدا می‌کند و خدا، خود مشتری او می‌شود. خدا مشتری است یعنی ما چیزی داریم که با خدا معامله می‌کنیم؟ در بیع من مالک مبیع هستم و فروشنده مالک ثمن است، من مال خود را می‌دهم و او هم پول خود را می‌دهد. من چه چیزی دارم به خدا بدهم که خدا با من معامله می‌کند؟ به این تفضّل و لطف و عشق می‌گویند. خدا با بنده‌ی خود (ندار است) دارایی خود را برای بنده‌ی خود می‌داند.

اهمّیّت مساجد و رسیدگی به آن

در آیات مربوط به حج ملاحظه می‌کنید که خدای متعال به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام فرمود: «طَهِّرا بَیْتِیَ»،[۹] خانه‌ی من را تطهیر کنید، «لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»، این هم یکی از آن درس‌هایی است که معمولاً ما مسجد را به دست اشخاص خاصّی می‌دهیم در حالی که مسجد خانه‌ی دوست است، حرم خدا است. اوّلین حرم قلب خود تو است. قلب خود را به ملائکه و امام زمان علیه السّلام بده، قلب خود را به امیر المؤمنین علیه السّلام بده که خانه‌ی ظاهری خدا را او از بت پاکسازی کرد. اگر ولایت تو ولایت مخصوصی باشد، دست ولایت، قلب تو را هم از بت‌ها پاک می‌کند. بت‌شکن، دست بت‌شکنش، قلب شما را تطهیر می‌کند. ابراهیم علیه السّلام که شیخ الأنبیاء است، أب أنبیاء است، بنیانگذار اسلام است، و مثل اعلای بت‌شکنی است و برائت از مشرکین است و قرآن کریم او را برای مبارزه، برای مقابله با ضدّ ارزش‌ها نقل می‌کند. تا کنون و تا همیشه‌ی عالم حضرت ابراهیم علیه السّلام اسوه‌ی قرآنی است. او به همراه پسرش اسماعیل علیه السّلام مأمور می‌شود که خانه را پاک کند «طَهِّرا بَیْتِیَ». لذا خدمت مسجد کردن، مسجد را جارو کردن به مسجد رسیدگی کردن کار ابراهیمی است، ما این را کار کمی ندانیم.

اهمّیّت افتخار خدمت در مساجد

ما رسم نداریم، نه ما آخوندها و نه اساتید بزرگ دانشگاه و نه بعضی از عزیزان فرهیخته‌ی ما فکر نمی‌کنند این افتخار است که انسان برود مسجد جارو کند. الحمدلله شخصیت‌ها به حرم می‌روند و خادم افتخاری می‌شوند، لباس حرم می‌پوشند، جارو می‌کنند، دربانی می‌کنند، کفشداری می‌کنند ولی مسجد که کمتر از حرم نیست، شعبه‌ی حرم است. چرا ما برای مسجد اهمّیّت کمی قائل هستیم. باید دانشمندان ما، اندیشمندان ما، علمای ما، رؤسای ما، مسئولین ما به خاطر خدمت به مسجد به خود افتخار کنند نه این‌که به مسجد هم نیایند. شما از وزرای موجود چند نفر را سراغ دارید که به نماز جماعت می‌روند و در نماز جماعت شرکت می‌کنند، در نماز جمعه حضور پیدا می‌کنند، مسجد را جارو می‌کنند، به مسجد خدمت می‌کنند؟ شما چند نفر را سراغ دارید؟

خدای متعال ما را تربیت می‌کند. ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام مأمور می‌شوند خانه بیت الله الحرام- را تمیز کنند، تطهیر کنند. آن‌جا خدا می‌گوید: «طَهِّرا بَیْتِیَ»، خانه‌ی من است امّا همین خدایی که می‌گوید: این خانه برای من است، می‌گوید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ»،[۱۰] می‌گوید: خانه‌ی من است ولی خانه من، خانه‌ی تو است، اصلاً من و تو ندارد. چه خدایی، چه خالقی، چه مبدأیی، چه روحی، چه حقیقتی! چقدر باید بنده را نوازش کند. می‌گوید: تو صاحبخانه‌ی خانه‌ی من هستی، من آن را برای تو ساخته‌ام، «وُضِعَ لِلنَّاسِ»، دل خود تو هم همان خانه است، خدا ساخته است و می‌گوید: من و تو مطرح نیست، این خانه برای من است ولی تو را نماینده‌ی تامّ الاختیار خود قرار داده‌ام حالا می‌خواهم آن را از تو بخرم، با خود من معامله کن. تو می‌توانی این جنس را در هر جایی مصرف کنی.

هدف از ارسال پیامبران

متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست امّا پیغمبران را فرستاده است تا اجازه ندهد ما خود را ارزان بفروشیم. پیغمبران آمده‌اند که ارزش ما را به خودمان بگویند، تا به ما بگویند: تو خیلی ارزشمند هستی، جز خدا هر کسی تو را بخرد، قیمت تو را به تو نداده است، ما دون قیمت خریده است. آن کسی که قدر تو را می‌داند همان کسی است که تو را آفریده است، همان کسی است که تو را آیینه‌ی خود قرار داده است، همان کسی است که با چراغ ایمان، دل تو را روشن کرده است. با او معامله کن، او حقّ تو را می‌داند و حقّ تو را ادا می‌کند.

بنابراین با شرّ معامله نکنید. افرادی که تصوّر می‌کنند با زد و بند با بیگانه می‌توانند کار شما را اصلاح کنند. رازق خدا است، این مسئله‌ی تحریم را خدای متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی منافقون آورده است. آن‌ها گفتند: «لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا»،[۱۱] گفتند: تحریم اقتصادی کنید تا اطراف او خالی شود، ببینند فقر وجود دارد، درها بسته شده است، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را رها می‌کنند، این دقیقاً همین است. ولی خدا می‌گوید: «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،[۱۲] آن مقدار که آمریکا و به ۱+۵ اعتماد داری، یک صدم از آن را به خدا اعتماد می‌کردی امروز این زیان‌ها را متحمّل نمی‌شدیم. چرا آدم انفعالی سراغ این‌ها برود؟ چرا خود را قوی نداند، چرا خدا را باور نداشته باشد؟ چرا خدا را رازق نداند؟ چرا به تاریخ نگاه نکند؟ چرا نبیند پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در چه شرایطی با دنیا مقابله کرده است ولی اسلام را از بستر چه سختی‌هایی، امروز جهانی کرده است؟

معامله با خدا

خدا مشتری ما است. تا به حال با چه کسی معامله کردید؟ گاهی دعای ابو حمزه را در ایّام غیر از ماه رمضان هم بخوانید: «إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ»،[۱۳] جوانی خود را به مستی‌ها گذراندم، جوانی چه گوهری است، چه ۲۰:۱۴(سرمایه‌ای) است. تا به حال این گوهر را به چه کسی دادی؟ در ۲۴ چقدر زمان برای خدا است؟ چقدر از این زمان ضایع شده است؟ چه چیزی داری؟ همه‌ی کسانی که ملّا شدند، مجتهد شدند چقدر با خدا معامله کردند؟ کسانی که استاد دانشگاه هستند، استاد تمام هستند چقدر با خدا معامله کرده‌اند؟ بعداً مرگ می‌آید و می‌گویند: این‌جا چه آورده‌ای؟ کجا ایمان تو ایمان است؟ کجا از حرام گذشتی؟ کجا وظیفه را شناختی؟ کجا برای خدا قیام کردی؟ خدا مشتری است و تو با این‌که از او هستی، متعلّق به او هستی در عین حال می‌گوید من تو را قبول دارم، مثل این‌که تو خود مالک هستی، با من معامله کن، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ».

انواع عبادت برای خدا

خدای متعال دو نوع عبادت برای ما قرار داده است: ۱-‌ عبادت بدنی، ۲-‌ عبادت مالی. خدای متعال می‌گوید: در هر دو با خود من معامله کن. وجود خود را در خطّ من قرار بده. کاری که انجام می‌دهی، مسئولیتی که می‌پذیری، رضای خدا را در آن در نظر بگیرد، فلش به سوی خدا باشد، هر کاری که انجام می‌دهی، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً»،[۱۴] شما الگو هستید، باید همه‌ی کارهای شما خدا نما باشد. شما فلش خدا باشید، آیه‌ی خدا باشید، آیت الله بودن والله به عمامه داشتن نیست، آیت الله بودن به خدانما بودن است.

این آقای حججی آیت الله است. چه موقع من آخوند مثل او این‌طور دل‌ها را شیفته می‌کنم؟ یک جوان ۲۵ ساله این‌طور پرواز می‌کند! این نشان می‌دهد که یک خبری هست. ما چطور؟ ما چه می‌کنیم؟ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»، هم عبادت بدنی داشته باشید و کارهای خود را در راستای خدا قرار بدهید و هم عبادت مالی داشته باشید. حرام‌خوار نباشید، رشوه‌خوار نباشید، رانت‌خوار نباشید، حقوق‌های کار نکرده نگیرید. این‌قدر عمر ضایع نکنید، بدون دلیل پول مردم را می‌گیرید. خدا مال و جان شما را می‌خواهد، او هم عبادت مالی از شما می‌خواهد و هم عبادت اقتصادی از شما می‌خواهد. به داد مردم برسید، به داد فقرا برسید. این‌ها عائله‌ی خدا هستند، نگذارید که گرسنه سر به بالین بگذارند. نگذارید آن‌ها در اثر بیکاری تروریست بشوند، نگذارید در اثر بیکاری فساد کنند، قاچاقچی بشوند. ما مسئولیت داریم، با مال، ای مردم، ای مسئولین، همه‌ی مسئولین، با مال خود جامعه را احیا کنید، نیازهای خود را از بیگانه قطع کنید، خودتان مسئول کارهای خود باشید.

بهایی که خدا در معامله با بنده‌ی خود می‌پردازد چیست؟

خدا (در ازای این معامله) چه می‌دهد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»،[۱۵] قیمتی که خدا می‌دهد «الْجَنَّهَ» است، «الجنّات» نیست. «الف» و «ل» در «الْجَنَّهَ» «الف» و «ل» عهد است و با جنّات تفاوت دارد. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً»،[۱۶] کجا هستند؟ «عِنْدَ رَبِّهِمْ»، بالاتر از بهشت است، مقام «عندیت» پیدا می‌کند، همنشین خدا می‌شود، اگر به آن مقام رسید بر تخت مَلِک، مقام کن فیکون پیدا می‌کند، «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۱۷].

غیر از جبهه‌ای‌ها و رزمنده‌ها، اشخاص دیگری هم می‌توانند به بالاتر از بهشت وارد بشوند؟ بله. چه کسانی؟ «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ»،[۱۸] امّا این سفره است، خودشان پیش او هستند: «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»،[۱۹] سفره آن‌ها را جلب نکرده است، خودش آن‌ها را جلب کرده است، «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ». خدا که شما را خرید، «الجَنَّه»، جنّت وقاء است، جنّت رضوان است، جنّت مقام عند رب بودن است که خدای متعال به شما می‌دهد.

جانبازی عاقلانه و با تدبیر

کاروان امام حسین علیه السّلام که می‌آید. بنا است که ما حسین علیه السّلام برسیم، آمده‌ایم بگوییم: حسین جان، ما را جا نگذار. قرآن کریم می‌گوید: کسانی که ما من معامله کردند، مال و جان خود را باارزش می‌دانند و آن را صرف فساد نمی‌کنند، بیهوده صرف نمی‌کنند، مال و جان خود را اسراف نمی‌کنند، مال من می‌دانند، مال من را به غیر من نمی‌دهند با خود من معامله می‌کنند، اوّلین چیز این‌ها آمادگی برای برخورد با دشمنان خدا است. اوّل «یَقتُلونَ» را می‌گوید و بعد «یُقْتَلونَ» را می‌گوید، «فَیَقْتُلونَ»، این‌ها جبهه‌ای هستند، این‌ها انقلابی هستند، این‌ها بسیجی هستند، این‌ها شجاع هستند، این‌ها اثرگذار هستند، این‌ها نقش‌آفرین هستند، این‌ها نترس هستند، این‌ها در دل دشمن می‌روند و از هیچ چیزی نمی‌ترسند، «یَقتُلونَ»، این‌ها با دشمنی دارند، تعارف ندارند. این‌ها گرگ‌ها را از پیش راه برمی‌دارند، این‌ها متجاوزین و غارتگران را بر سر جای خود می‌نشانند. لذا گاهی ارزش کشتن بیشتر از شهادت است.

امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگ خندق، یک ضربه به عمرو بن عبدود وارد کرد. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ»،[۲۰] عبادتی که از عبادت‌های برتر ما است، شهادت است، «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»،[۲۱] ما از شهادت بالاتر نداریم.

شهامت و استواری در راه حق

ولی برو، آن‌ها را از پا در بیاور، نترس، آن‌ها آدم برفی هستند. امام فهمیده بود که جز خدا هر چیزی از درون خالی است لذا می‌گفت: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. شما چرا ترسیدید و زیر بار رفتید؟ چرا کم گذاشتید؟ چرا برای مملکت مشکل درست کردید؟ او مرد خدا بود و می‌دانست خدا «اللهُ الصَّمَدُ» فقط او است تو پر است، بقیه هر چیزی که باشد از درون خالی است. از این‌ها نترسید. لذا «یَقْتُلونَ»، همه می‌ترسیدند.

پیش یکی از صحابی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به اسم حذیفه آمد و گفت: فضائل علی علیه السّلام را می‌گویم و آن‌ها قبول نمی‌کنند. جواب داد، این‌ها کجا بودند؟ صحابی که بعد از رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم خلافت را گرفتند گفت و گفت: او و خود حذیفه کجا بودند وقتی که عمرو بن عبدود آمده بود و «هَلْ مِن مُبَارزٍ؟» می‌گفت و همه‌ی نفس‌ها خفه شده بود؟ اگر علی علیه السّلام نبود چه چیزی باقی می‌ماند؟ آن شمشیر علی بود که همه را احیاء کرد و جان داد، آن شجاعت و آن رشادت بود. لذا این‌که این‌قدر حضرت آقا به روحیه‌ی انقلابی تأکید دارند، دانشجوی انقلابی، دانشگاه انقلابی، استاد انقلابی، آخوند انقلابی، خاک بر سر آخوندی که دنباله‌رو این‌ها باشد و تحت تأثیر شعارهای تو خالی افراطی و غیر معتدل و… بخواهد از خطّ خود عقب‌نشینی کند که خطّ جهاد است، خطّ شهادت است، خطّ خودداری است، خطّ کفّ نفس است، خطّ تقوا است، خطّ انضباط مالی و انضباط درآمدی است، انضباط هزینه‌ای است، تقوا است. این اعتدال است؟ اعتدال این است که انسان تساهل و تسامح داشته باشد؟ آدم غیرت نداشته باشد هرچه شد مهم نیست؟ «یَقْتُلونَ»، شیعه‌ی علی علیه السّلام باشید، علی ننشست که او را بشکند، علی قاتل را از پا بر می‌دارد تا قتلی واقع نشود، علی با جنگ می‌جنگد، علی علیه السّلام آتش را خاموش می‌کند. این‌ها آتش هستند، بروید آتش را خاموش کنید، «یَقْتُلونَ». بعد از آن هم «یُقْتَلونَ»، آدمی که به جبهه می‌رود، می‌رود که دشمن را از پا در بیاورد، می‌رود که جلوی تجاوز دشمن را بگیرد، اگر کشته شد هم شده است ولی چه کشته بشود و چه بکشد خدا پشتیبان او بوده است، این کار برای خدا است، هم در قتلش برای خدا است و هم در مقتول بودنش برای خدا است؛ یعنی وقتی به آن‌جا رفتی رنگ خدا گرفتی، مقام عند ربّی پیدا کردی، کشته هم نشده باشی متعلّق به خدا بودی، خدا تو را خرید، تو برای خدا هستی.

لذا جبهه رفته‌ها، خدا نکند بعد از جبهه این مال ممتاز الهی را ارزان فروخته باشند و سراغ زندگی شخصی و رفاه و لذائذ و چرب و شیرین دنیا رفته باشد و آن سرمایه‌ی عظیم را… بعضی از جانبازهای عزیز پیش ما می‌آیند و مثلاً می‌گویند چقدر در جبهه بودیم. قربان تو بروم، قیمت تو خیلی زیاد است، پیش من می‌گویی قیمت خود را کم می‌کنی. من که از عهده‌ی خجالت شما بر نمی‌آیم ولی خدا مشتری تو بوده، خدا وقتی تو به آن‌جا رفتی گفتی: خدایا، لبّیک، من آمده‌ام تا با تو معامله کنم. مبادا هر جایی بنشینی و خودت را کوچک کنی، تو بزرگ هستی، تو مال الله هستی، مقام عند ربّی داری، خدا تو را خریده است، مالک مطلق تو خدا است، «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ»،[۲۲] این هم سند. مشتری، مبیع. توضیح «الجَنَّه» برای شب بعد باشد. بعد هم سند را سه سند معرّفی کرده است، «فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ».

مظلومیت حضرت مسلم و بیعت‌شکنی کوفیان

معمولاً شب اوّل محرّم، مظلومیت حضرت مسلم که مظلومیت مضاعفی است ذکر می‌شود. حضرت مسلم از جانب امام زمان خود آمد تا این دعوت‌هایی که کوفی‌ها کردند اجابت کرده باشد. آن‌ها امام حسین علیه السّلام را برای امامت و رهبری دعوت کرده بودند. این آقایان که دین را از سیاست جدا می‌دانند به امام حسین علیه السّلام خیانت می‌کنند. دلیل این‌که حضرت سیّد الشّهداء به کربلا آمد اجابت نامه‌هایی بود که به ایشان نوشته شده بود. روز عاشورا حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمود: شما نامه نوشتید، ما را دعوت کردید. وقتی آن‌ها انکار کردند، حضرت به بریر فرمود: خورجین‌ها را بیاور. سابقاً به جای کیف‌های دستی خورجین وجود داشت. فرمود: شما ده هزار نامه فرستاده‌اید و پای هر نامه تعداد زیادی امضا وجود دارد. شما با مسلم بیعت کردید، مسلم با دعوت آمده بود. این‌ها با مسلم بیعت کرده‌ بود. امام حسین علیه السّلام در بین راه خبر شهادت مسلم را شنید. می‌آمد که به موعد خود برسد، او سیر عرفانی داشت ولی حضرت مسلم آمد و با او بیعت کردند، با او نماز خواندند. می‌گویند: ۱۸ هزار نفر به او اقتدا می‌کردند. امام جماعتی با این جمعیت عظیم نماز می‌خواند. امّا وقتی ابن زیاد آمد، این دنیاپرستان و دروغگویان و منافقان، وابستگان به اجنبی که دین آن‌ها پول آن‌ها است، هر کسی قدرت داشته باشد به او رأی می‌دهند، هر کسی پول داشته باشد به او رأی می‌دهند، رأی این دسته از افراد عوض شد. دیدند قدرت آن‌جا است، پول هم آن‌جا است، این‌جا فقط خون جگر است، روحیه‌ی انقلابی نداشتند.

عبرت‌گیری از نهضت عاشورا

این‌ها برای ما عبرت است. مگر باید به همه رأی داد؟ هر کسی پول دارد، هر کسی قدرت دارد؟! باید دید چه کسی نایب امام زمان عجّل الله فرجه است، باید دید چه کسی عدالت می‌خواهد، باید دید چه کسی کاخ‌نشین است و چه کسی حسینیه نشین است، باید دید چه کسی اشرافی است و چه کسی مردمی است؟

وقتی حضرت مسلم آمد چون اوضاع آرام بود مردم با او بیعت کردند. مردم با او با عنوان نایب امام زمان بیعت کرده بودند امّا وقتی ابن زیاد آمد ورق برگشت (اوضاع تغییر کرد) مسلم از منزل هانی که بیرون آمد و به مسجد رفت و نماز خواند دیگر خجالت می‌کشید که به منزل هانی برود. مقاتل نوشته‌اند که او سرگردان ماند، حتّی یک در به روی او باز نبود. بالاخره یک بانو این نایب امام حسین علیه السّلام را شناخت و گفت: خانه، خانه‌ی شما است، من هم کنیز شما هستم، بفرمایید امّا فرزند همین بانو… خدا نکند جو عوض بشود. در عرض یک روز همه چیز تغییر پیدا می‌کند. صبح می‌گفتند: مرگ بر شاه، درود بر مصدّق؛ عصر گفتند: مرگ بر مصدّق، درود بر شاه. جو عوض شد.

شهید داده‌ها، نگذارید فضا عوض بشود، می‌برند، طوفان‌ها می‌برد. نگذارید کار به دست نا اهلان بیفتد و نامحرمان پست‌ها را بگیرند. با قدرت و پول خود فضا را علیه دین عوض می‌کنند. هم دنیا و هم آخرت شما بر باد می‌رود. حالا کسانی که به ابن زیاد کمک کردند و گفتند کار در دست این‌ها است، آیا به رفاه رسیدند؟ همه‌ی آن‌ها بدبخت دنیا و آخرت شدند. پسر همین خانمی که با ایمان حضرت مسلم را دعوت کرد رفت و او را لو داد.

نمونه‌های مقاومت در راه حق

مسلم را محاصره کردند. دست به شمشیر برد. او تربیت‌شده‌ی امام حسین علیه السّلام بود. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر همه‌ی دنیا به جنگ من بیاید من یک تنه ایستاده‌ام. امام فرمود: من تا آخر ایستاده‌ام. هنر این است که در یک جو همه علیه شما باشند ولی انقلابی کسی است که با همه‌ی جوها مقابله می‌کند و عقب‌نشینی نمی‌کند چون خودش را حق می‌داند، چون مال خدا است، با خدا معامله کرده است، تابع جو نیست.

حضرت مسلم یک تنه با این جمعیت جنگید. دیدند خیلی شجاع است، شیر عجیبی است و این روباه‌ها از عهده‌ی او برنمی‌آیند لذا او را فریب دادند، امان‌نامه به او دادند و او را فریب دادند و برای او تله گذاشته بودند که به تله افتاد و خلع سلاح شد و غریبانه و مظلومانه با لب‌های خونین و صورتی خونین وارد دار الإماره شد. تشنه بود، آب خواست. آب آوردند امّا وقتی که کاسه را بالا برد، خون لب داخل کاسه می‌ریخت و نجس می‌شد و نتوانست آب بخورد. می‌دانست که مولایش را تشنه شهید می‌کنند لذا او هم آب نخورد. خواستند او را برای شهادت ببرند، به عمر سعد خطاب کرد و گفت: ای عمر سعد، من وصایایی دارم. در این شهر کسی ندارم که به او وصیّت کنم، شما وصیّ من باشید. آن نامرد اعتنا نمی‌کرد، ابن زیاد با همه‌ی حرامزادگی که داشت به عمر سعد گفت: ببین چه می‌گوید؟ مسلم سه وصیّت داشت. گفت: من مدّتی در این شهر حاکم بودم. مسئولین ما یاد بگیرند!- امّا قرض دارم، اندوخته‌ای که ندارم، قرض هم دارم. زره من را بفروش و قرض من را بپرداز. وصیّت دوم من این است که وقتی من شهید شدم بدن من را دفن کن امّا وصیّت سوم من این است: ای عمر سعد، من به حسین عزیزم نامه نوشته‌ام که بیا، مردم با من بیعت کرده‌اند. تو به سمت حسین علیه السّلام کسی را بفرست که به کوفه نیاید، مردم بیعت شکسته‌اند.

وقتی مسلم را برای شهادت آمده کردند، اشک می‌ریخت. گفتند: تو که نباید گریه کنی. مسلم گفت: من برای خودم گریه نمی‌کنم، گریه‌ی من برای اربابم ابی عبدالله الحسین علیه السّلام است، من به او نامه نوشتم، می‌دانم که او با زینب و رباب و فرزندان خود به این سمت می‌آید. لذا رو به سوی مکّه گرداند و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ». امّا ارباب ما امام حسین علیه السّلام هم برای او کم نگذاشت. وقتی همه‌ی یاران حضرت شهید شدند، آمد و بر نیزه‌ی غریبی تکیه زد و «هَل مِن نَاصر؟» گفت ولی کسی جواب نگفت. این‌جا رو به سمت شهدا کرد و اوّلین کسی که نام برد گفت: «یَا مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلِ، َ یَا هَانِیَ بْنَ عُرْوَهَ، َ یَا زُهَیْرَ، یَا بُرَیْرُ، مَا لِی أُنَادیکُم فَلَا تُجیبون؟» شما که با رهبرتان حسین وفادار بودید چه شده است که شما را صدا می‌زنم و شما جواب نمی‌دهید؟ «قُوموا عَنْ نَومَتِکُم»، من دیگر کمکی نمی‌خواهم (از جان گذشته را به کمک احتیاج نیست) امّا شهیدان برخیزید، ناموس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در بین دشمنان گرفتار شده است، «وَ ادفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسول».

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی توبه، آیات ۱۱۱ و ۱۱۲٫

[۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫

[۶]– سوره‌ی روم، آیه ۷٫

[۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۸]– همان.

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۵٫

[۱۰]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۹۶٫

[۱۱]– سوره‌ی منافقون، آیه ۷٫

[۱۲]– همان.

[۱۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۱، ص ۹۸٫

[۱۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۴٫

[۱۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫

[۱۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۱۷]– همان.

[۱۸]– سوره‌ی قمر، آیه ۵۴٫

[۱۹]– همان، آیه ۵۵٫

[۲۰]-‌ روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط – القدیمه)، ج ‏۱۳، ص ۱۰۸٫

[۲۱]-‌ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۳۴۸٫

[۲۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫