درباره نماز خواندن و نماز نخواندن ابوبکر در مسجد پیامبر، دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه شیعه امامیه و دیدگاه اهل سنت. در اینجا هر دو دیدگاه را می آوریم و مقداری هم درباره آن توضیح می دهیم:

دیدگاه شیعه دوازده امامی

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از این که از «حجه الوداع» برگشت و برای آن حضرت معلوم گردید که ایام رحلت نزدیک است، پیوسته برای اصحاب خود سخنرانی می کرد و آنان را به آشوب هایی که پس از خود هشدار می داد و به اصحاب سفارش می کرد که از عترت او جدا نشوند و همواره به آنان تمسک بجویند.

آن حضرت مکرر می فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و در آن جهان از شما سؤال و بازخواست خواهم کرد که با قرآن و اهل بیت من چه کردید؟ و این دو نباید از هم جدا شوند و بر اهل بیت من سبقت نجویید و بدانید که علی بن ابی طالب وصی و جانشی من است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از این قبیل سخنان در مجالس گوناگون به طور مکرر برای مردم بیان می کرد.

آن حضرت همان روزهای آخر عمرش لشکری از منافقان اهل فتنه و غیر آنان را تهیه دید و اسامه را فرمانده آن لشکر کرد. ایشان دستور داد که برای نبرد با رومیان به مرزهای روم بروند. هدف پیامبر این بود که مدینه از اهل نفاق و فتنه خالی شود و امر خلافت در خاندان پیامبر و علی علیه‌السلام مستقر گردد. آن حضرت، تأکید کرد که همه مردم با این لشکر بروند.

پیامبر اسامه را به جرف که در یک فرسخی مدینه است فرستاد و فرمود در آنجا توقف کند تا لشکر نزد او جمع شود. پیامبر گروهی را مأمور کرد که همه را جمع کنند و به جرف بفرستند و کسی نماند. پیامبر اسلام در این حال، بیمار شد و یک بار در همین حال بیماری با تکیه بر علی علیه‌السلام به بقیع رفت و پس از استغفار برای اموات به خانه برگشت و سه روز پس از آن در حالی که به حضرت علی و فضل بن عباس تکیه داده بود به مسجد آمد، سخنرانی کرد و خبر از رفتن خودش داد. پس از سخنرانی نماز خواند و به خانه برگشت. یکی دو روز در خانه ام سلمه ماند.

عائشه همسر آن حضرت، زنان دیگر را راضی کرد که از حق خود بگذرند و پیامبر در نزد او بماند. عائشه از پیامبر التماس کرد که نزد او بماند. پیامبر به خانه عائشه رفت و چون به آنجا رفت، بیماری پیامبر شدت یافت. بلال هنگام نماز صبح آمد و پیامبر در آن لحظه متوجه عالم قدس بود و آن حضرت متوجه اذان بلال نشد و عائشه گفت: به پدرم ابوبکر بگویید که با مردم نماز جماعت بخواند و حفصه گفت: پدرم عمر را برای این نماز بیاورید!

پیامبر سخنان این دو نفر را شنید و فهمید که آنان چه غرضی دارند و به آنان فرمود: دست از این کارهایتان بردارید. پیامبر اکرم از سخنان این دو فهمیدند که ابوبکر و عمر با لشکر اسامه نرفته اند در حالی که پیامبر به آنان دستور داده بود که با اسامه بروند.

پیامبر اکرم از نرفتن اینها ناراحت شد و با آن حالت بیماری بلند شد و دست بر دوش علی علیه‌السلام و فضل بن عباس گذاشت و به مسجد آمد و چون به مسجد رسید دید که ابوبکر در جای پیامبر ایستاده و شروع به نماز کرده است. آن حضرت به ابوبکر گفت: بایست و او دست از نماز کشید و پیامبر داخل محراب شد و نماز را از سر گرفت و سلام نماز گفت و به خانه برگشت و پس از آن ابوبکر، عمر و عده ای از کسانی را که با اسامه نرفته بودند، طلب کرد و به آنان فرمود: «مگر نگفته بودم که با اسامه بروید»؟ گفتند: «چرا فرموده بودید». پیامبر فرمود: «پس چرا اطاعت نکردید»؟ ابوبکر گفت: «من بیرون رفتم و برگشتم تا شما را دوباره ببینم و تجدید عهد کنم». عمر گفت: «یا رسول الله! من بیرون نرفتم چون نخواستم اخبار بیماری تو را از دیگران بپر»سم. پیامبر به آنان فرمود: «با اسامه بروید و در شهر نمانید». و آن حضرت فرمود: «خداوند لعنت کند کسانی را که از لشکر اسامه تخلف می کنند و نمی روند». رسول خدا در آن لحظه ها بیهوش شد و مسلمانان و اصحاب حاضر همه به گریه افتادند.

آن حضرت به هوش آمد و فرمود: «قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید». یکی از اصحاب بلند شد تا قلم و کاغذ بیاورد ولی عمر گفت: «برگرد، پیامبر، بیمار است و بیماری بر او غالب شده، هذیان می گوید و قرآن برای ما کافی است». در این لحظه در میان اصحاب اختلاف و بگو و مگو شد و پیامبر فرمود:« بروید و نزد من سر و صدا نکنید». و همه را بیرون کرد و فقط حضرت علی، فضل بن عباس، عباس و اهل بیت مخصوص آن حضرت، ماندند. پس از چند ساعت اینها هم رفتند. پس از رفتن آنان، پیامبر دستور داد که علی و عباس را برگردانید. آن دو را برگرداندند و پیامبر به علی علیه‌السلام وصیت کرد و در روز ۲۸ صفر، روز دوشنبه، یازدهم هجری قمری وفات کردند[۱].

پس از دیدگاه شیعه امامیه، ابوبکر به جای پیامبر نماز نخوانده است.

دیدگاه اهل سنت

درباره نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر، روایات اهل سنت گوناگون است و این اختلاف در روایات، نشان می دهد که گویی مسأله ای در کار نبوده است. ما برای نمونه چند روایت درباره نماز خواندن و نماز نخواندن ابی بکر در جای پیامبر را می آوریم و این روایات را از منابع روایی اهل سنت نقل می کنیم:

در روایت اول آمده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مریض شد و ابوبکر تکبیر پیامبر را به مردم می رسانید[۲].براساس این حدیث، ابوبکر مکبر پیامبر شد و پیامبر خودش نماز خواند. باز هم در روایت دیگری (در شرح صحیح مسلم نوشته نووی) آمده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را آوردند و ابابکر را در کنار او نشاندند تا او تکبیر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را به مردم برساند[۳]. قریب به همین معنا در این کتاب باز هم تکرار شده است[۴]. یعنی باز هم خلیفه اول را تنها مکبر آخرین نماز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌دانند.

در برخی از احادیث دیگر نیز اینگونه ثبت شده است که ابوبکر به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اقتدا نموده و مردم نیز به ابوبکر [۵]. باز هم در این روایات مردم در واقع به پیامبر اقتدا نموده اند.

در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا نشسته نماز جماعت می خواند و ابوبکر ایستاده به او اقتدا می کرد و مردم هم به ابوبکر اقتدا می کردند.

در برخی روایات آمده است که پیامبر خدا با حالت بیماری به مسجد آمد و ابوبکر را کنار زد و خودش نماز جماعت را خواند[۶].

این روایات، همه از مآخذ روایی اهل سنت است و تنافی و تضاد این روایات با یکدیگر، نشانه ساختگی بودن آنهاست وگرنه نباید چنین باشد. چنانچه دکتر احمد محمود صبحی تصریح می کند که قصه نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر و استناد به آن برای خلافت وی، ساخته دوره متأخر است و کسانی از طرفداران ابوبکر خواسته اند نصی برای خلافت ابوبکر دست و پا کنند[۷].

نکته پایانی

به این نکته هم توجه داشته باشیم که اگر فرض کنیم که ابوبکر به جای پیامبر اقامه جماعت کرد، این عمل، ربطی به امامت و خلافت ندارد و نمی توان آن را دلیل امامت و خلافت به حساب آورد و علمای اهل سنت همه شان معتقدند که پیامبر کسی را برای امامت و خلافت معرفی نکرده است و به طور کلی از نظر علمای اهل سنت امامت جماعت یک مقام معنوی و ارزشمند نیست و هر کسی می تواند امام جماعت شود. آنان در امام جماعت حتی عدالت را شرط نمی دانند و امام جماعت فاسق هم می تواند نماز جماعت بخواند. چنانچه از ابوهریره نقل کرده اند که او گفت: «نماز واجب را می توان پشت سر هر مسلمانی خواند، چه نیکو کار و چه بدکار حتی گرچه مرتکب گناهان کبیره هم بشود»[۸].

[۱] منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۹۹ به بعد ، چاپ هجرت، دو جلدی

.[۲]  «اشتکی رسول الله فصلینا ورائه و هو قاعد وابوبکر یکبر و یسمع الناس تکبیره» ؛ (پیامبر مریض شد و ما پشت سر او در حالی که نشسته بود نماز خواندیم و ابوبکر تکبیر می گفت و تکبیر پیامبر را به مردم می رسانی) ر.ک: سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳۹۳، حدیث ۱۲۴۰

.[۳]  «فأتی برسول الله حتی اجلس الی جنبه و کان النبی یصلی بالناس و ابوبکر یسمع التکبیر»؛ (پیامبر را آوردند و در کنار ابی بکر نشاندند. پیامبر نماز جماعت می خواند و ابوبکر تکبیر آن حضرت را به مردم می رسانید). ر.ک: صحیح مسلم به شرح نووی، جزء ۶ – ۴ ، ص ۱۴۱ ، س ۱۲

.[۴]  «فجلس رسول الله حتی یصلی و ابوبکر الی جنبه و ابوبکر یسمع الناس»؛ (پیامبر نشسته نماز می خواند و ابوبکر در کنار او بود و تکبیر پیامبر را به مردم می رسانید). صحیح مسلم به شرح نووی، ج ۴، ص ۱۴۱

.[۵]  «فکان ابوبکر یصلی بصلوه رسول الله و الناس یصلون بصلوه ابی بکر»؛ (ابوبکر به پیامبر اقتدا می کرد و مردم هم به ابوبکر اقتدا می کردند). صحیح مسلم، بشرح نووی، ج ۴، ص ۱۴۱

[۶] همان

[۷] تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص ۶۴۲ به نقل از کتاب نظریه الامامه عند الاثنی عشریه، ص ۲۲

 .[۸] « الصلوه المکتوبه واجبه خلف کل مسلم برا کان او فاجرا و ان عمل الکبائر» ؛ سنن ابی داود، ج ۱، ص ۱۶۲، باب امامه البر والفاجر، حدیث ۵۹۴