آن‌جا است که شما می‌بینید مانند عبد العظیم (سلام الله علیه) هم امامت ایشان، هم امامت امام هادی را تأیید می‌کند. کسی که وجاهت داشت و می‌توانست ادّعای امامت کند. علی بن جعفر (سلام الله علیه)، نوه‌ی او که امروز در قبرستان علی بن جعفر قم است، شهدا را دفن کردند، نوه‌ی آن بزرگوار است، خود او در مدینه است. این آقا پسر حضرت صادق بوده است. یعنی عموی پدر امام جواد بود. ۹۰ سال داشت و محاسن او سفید بود. یک جلسه‌ای به سختی امام جواد را دعوت کردند، چون مظلومیّت امام جواد یک یا دو مورد نیست، هفت سال دارد و مأمون دختر خود را به او داده است.

 

در همین جامعه‌ی ما حساب کنید مثلاً بگویند پسر رهبری با دختر جان کری ازدواج کرده است. شوخی که نیست یعنی مجبور شده است با طاغوت رسمی زمان ازدواج کند و آن مأمون لعین خوب برنامه ریزی کرده بود. گفت: یک طفل هفت ساله است، او را به حرم سرا می‌بریم و تربیت می‌کنیم و دیگر روحیه‌ی استکبار ستیزی هم نداشته باشد. خیلی خوب برنامه ریزی کرده بود. حضرت را در مجلس آوردند. تا خواست وارد شود علی بن جعفر، پیرمرد، کسی که اگر ادّعای امامت می‌کرد قطعاً می‌گرفت، یعنی وجاهت داشت. از همه‌ی این کسانی که بودند پیشکسوت‌تر بود، پسر امام صادق بود. الآن دوران امام جواد است. آن‌چنان به سمت وجود مطهّر امام جواد (سلام الله علیه) جهید که عمامه از سر او افتاد. نعلین او در آمد. آمد کفش امام را صاف کرد، دست حضرت را بوسید، یک عدّه طعنه زدند. گفتند: پیرمرد این بچّه است (معاذ الله)، بعد محاسن خود را رو به آسمان گرفت گفت: من چه کنم آن کسی که حیّ قیّوم است تشخیص می‌دهد این محاسن سپید لیاقت امامت؛ یعنی آقا یعنی انتصاب با کسی دیگر است. من که نباید ادّعا کنم و این بزرگوار امروز شیخ کبیر اهل بیت است، خدا خواسته است.

 

مقیّد هستم وقتی از امام جواد حرف می‌زنم از علی بن جعفر هم بیان کنم، چون به گردن ما حق دارد و ناشناخته است. اگر نبود قطعاً امامت امام جواد از آن افرادی است که شناخته نمی‌شد. در حضور او کسی جرأت نمی‌کرد از سنّ امام سؤال کند، یعنی می‌گفتند که عصبانی می‌شود. می‌خواستند حضرت جواد (سلام الله علیه) را  فصد کنند، یعنی رگ مبارک را برای درمان بزنند که یک بخشی خون برود گفت: من اجازه نمی‌دهم، باید اوّل تیزی آهن به دست من بخورد. من باید جان خود را فدای امام کنم.