«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ اکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلََامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قَوِّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

در دعای بیست و سوم از دعاهای حضرت امام العابدین و سیّد السّاجدین به این‌جا رسیدیم که «وَ أَنْطِقْ بِحَمْدِکَ وَ شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ وَ حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْکَ لِسَانِی»[۱] خدایا زبان من را… «أَنْطِقْ» یعنی به حرف آوردن، «نَطَقَ» یعنی سخن گفت، «أَنْطَقَ» یعنی او را به سخن وادار کرد. در قرآن خواندید که روز قیامت دست و پای آدم، پوست آدم به گناهان خود شهادت می‌دهد، آن وقت این‌ها شکایت می‌کنند و می‌گویند «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»[۲] چرا علیه ما شهادت دادید؟ «قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» یک دریای علم ما را به حرف آورد، آن خدایی که همه چیز را به حرف آورد. حالا ما هم که دیگر اشرف مخلوقات هستیم و خدا قدرت حرف زدن به ما داده است. «وَ أَنْطِقْ بِحَمْدِکَ وَ شُکْرِکَ»[۳] خدایا من را به شکر بیاور، یعنی کمک کن که زبان و دهان من حمد تو را بگوید. من را به نطق بیاور به حمد خود، به شکر خود و ذکر خود و ثنای زیبا برای تو که واقعاً از عمق قلب خدا را ثنا بگوییم، نه این‌که یک شکراً لله با کسالت بگوییم و برویم.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (1)

طلب شرح صدر و بصیرت کامل از خدا در فهم اصول و حقایق

«وَ اشْرَحْ لِمَرَاشِدِ دِینِکَ قَلْبِی‏» این خیلی مهم است. خدایا برای این‌که من طُرُق مستقیمه‌ی دین تو را بفهمم، دین فهم شوم سینه‌ی من را باز کن، یعنی اسلام فهمی به من مرحمت کن. یکی از نعمت‌های مهم خدا اسلام فهمی است. اصلاً ببینید خدا از آدم چه می‌خواهد؟ این خیلی مهم است. شما خدا را شاکر باشید، به همین امام سجّاد (علیه السّلام) قسم من دیگر به سنّ پیری رسیدم، ولی از همان جوانی دیدم که بسیاری از مدّعیان تدیّن دین شناس نیستند، دین فهم نیستند، چون نمی‌دانند که باید چه کار کنند. آن چیزی که خدا راضی است. این‌جا به ما یاد می‌دهد که از خدا مدد بگیریم که پروردگارا دین فهم باشیم، ببینیم وظیفه‌ی ما چیست.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (12)

خدا شاهد است که خیلی وقت‌ پیش پدری به من گفت که بچّه‌های خود را به دست خود کافر کردم. گفتم: چرا؟ گفت: به آن‌ها گفتم که سر خود را باید با ماشین شماره‌ی ۲ بزنید. نزده بودند و مو گذاشته بودند. در را باز نکردم و زیر برف ماندند، تا این‌که گفتند اگر اسلام این است ما نمی‌خواهیم!

من در خانواده‌‌ها دیدم، الآن نیست، الآن نگاه نکنید، ولی زمان سابق یک جوانی که کمی مو می‌گذاشت به او می‌گفتند شیطان مسلّط شده است، برو تیغ بزن و بیا. بچّه می‌رفت تیغ می‌زد و بعد پدر او می‌گفت: حالا در آیینه نگاه کن، ببین بهتر نشدی؟! بچّه را وادار می‌کند که ریا کند و دروغ بگوید. آن وقت احادیثی راجع به مو داریم. یک نفر موی سر خوبی دارد. پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «الشَّعْرُ الْحَسَنُ مِنْ کِسْوَهِ اللَّهِ»[۴] موی زیبا هبه‌ی خدا است، «فَأَکْرِمُوهُ» آن را گرامی بدارید، نه این‌که در سطل سلمانی بریزید. موی خوب را بشورید و شانه کنید. این یک نمونه‌ی کوچک بود که خواستم به شما بگویم و قس علی هذا. دیگر حالا زن گرفتن‌ها، شوهر کردن‌ها، خیلی چیزها را از این‌‌جا بدانید. طرف فکر می‌کرد که پدر او مسلمان است و در جاده‌ی اسلام قدم برمی‌دارد در حالی که این‌طور نبود. نمی‌توانم بعضی چیزها را بگویم، اجمالاً شما عاقل هستید، گفت: عاقل را اشارتی کافی است. امّا حضرت یک درخواست می‌کند و به ما یاد می‌دهد که از خدا درخواست کنیم.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (2)

تولّد حضرت مریم (سلام الله علیها) و نذر مادر او

این‌جا یک ظرایفی است. این‌جا دقّت بفرمایید وقتی حضرت مریم (سلام الله علیها) به دنیا آمد…، این آیات را در سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران بخوانید خیلی عجیب است. همه‌ی قرآن عجیب است. «فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏»[۵] اوّل نذر کرده بود که من این بچّه را می‌دهم که خادم مسجد شود، آن‌جا خدمت گزاری کند. به هر حال «رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى‏» خدایا من این را دختر به دنیا آوردم. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ» خدا می‌داند که او چه به دنیا آورده است. «وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ» من نام این دختر را مریم گذاشتم. «وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» خدایا من این دختر را و ذریّه‌ای او را از شرّ شیطان رانده شده در پناه تو قرار می‌دهم. این شیطانی رانده شد. رجیم که می‌گوییم حواس شما جمع باشد. خدای به این خوبی چه شد که یک نفر را راند. «فَتَقَبَّلَها رَبُّها»[۶] مادر حضرت مریم (سلام الله علیها) چقدر بزرگوار بوده است. «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً» خدا این دعا را زیبا قبول کرد و این دختر را رشد و نمو زیبا دارد و زکریّا (علیه السّلام) را کفیل او قرار داد، «کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ» زکریا (علیه السّلام) پیغمبر بود. این دعا چقدر ادامه داد. «کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا» هر وقت در محراب مریم می‌رفت می‌دید که به چیز تازه‌ای رسیده است، هیچ غذایی پیدا نمی‌شد ولی به او غذای خاصّی رسیده است. «قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا» مریم این‌ها از کجا است؟ «قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» این‌ها از نزد خدا است، در خانه‌ی خدا همه چیز پیدا می‌شود. «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» دارد از حضرت مریم می‌گوید. چقدر حضرت مریم (علیه السّلام) بزرگوار است.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (3)

اهمیّت تربیت دینی فرزندان در زمان مناسب

خلاصه اوّل که این مولود به دنیا می‌آید صحبت این است که از شرّ شیطان حفظ شود. به خدا این‌ از همه مهم‌تر است. درست است که اسم گذاری خیلی خوب است، جشن تولّد بگیرید اشکالی ندارد. در حدّ متعارف بگیرید. من یک جشن تولّدهایی سراغ دارم که اگر خرج آن را بدهند ۳۰ خانواده‌ی فقیر حدود یک سال زندگی می‌کنند! از آن‌ها نگیرید، خدا را خوش نمی‌آید. یک چیزی در حدّ متعارف بگیرید (چنان که افتاد و دانی).

 بعد هم که دیگر بزرگ می‌شود چه بپوشد، چه مدل‌هایی بپوشد، با چه کسی ازدواج کند. عزیز من اوّل فکر شما این باشد که او حفظ شود. آن را هم شما بسپارید، شما که بلد نیستید. البتّه من شما را نمی‌گویم، من پدر و مادری را می‌گویم که تحت عنوان دین بچّه را بی‌دین بار می‌آورند که من آن‌ها را نمی‌گویم. سوار تاکسی می‌شویم. یک دختر چهار ساله دارد بعد به راننده می‌گوید ببخشید آقا رادیو معارف دارید؟ مثلاً فکر می‌کنید که شما مربّی هستید! بچّه‌ی چهار ساله رادیو معارف می‌فهمد. بزرگ‌ترها نمی‌فهمند. این‌طور بچّه را دین‌دار کردن و عقده‌دار کردن درست نیست.

به هر حال اوّل که به دنیا می‌آید «وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمٌ»[۷] این‌جا می‌فرمایند که حضرت سجّاد (علیه السّلام) اقتباس از آن کرده است، قرآن است دیگر. یعنی حضرت سجّاد (علیه السّلام) این‌ها را می‌دانسته است، ولی این‌ها را می‌گوید که ما ضمناً به قرآن هم توجّه کنیم. اهل بیت (علیهم السّلام) همیشه با قرآن همراه بودند.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (5)

پناه بردن به خدا از شرّ شیطان و جانوران گزنده

«وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏»[۸] خدایا من را و ذریّه‌ی من را از شیطان رانده شده پناه بده. این‌جا حضرت مطالب را ریز می‌کند، به ما یاد می‌دهد که ما محتاج هستیم، هر چیزی را باید از خدا بخواهیم. به شما گفتم حاجت بزرگ یا کوچک برای خدا فرقی نمی‌کند. فرمود: بند کفش خود را و نمک طعام خود را از من بخواهید.

ببینید «وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّهِ وَ الْهَامَّهِ و الْعَامَّهِ وَ اللَّامَّهِ» چقدر ما چیزهای بدی داریم که خدا باید ما را حفظ کند. می‌گوید: «السّامّه إذا قَرَنَت بِالهامَّه فَالمُرادُ بِها ما یَسُمُّ وَ لا یَبلُغَ أن یَقتُلَ بِسَمِّه کَالعَقرَبِ وَ الزَّنبور»[۹] می‌فرماید: سامّه وقتی با هامّه ذکر شد مقصود یک جنبنده‌ و حشره‌ای می‌شود که سم دارد، ولی خیلی وقت‌ها نمی‌تواند بکشد مانند عقرب و زنبور. این‌ هامّه و سامّه که جمع شود به این گفته می‌شود. «السّامّه إذا قَرَنَت بِالهامَّه» وقتی با هم ذکر شدند، «فَالمُرادُ بِها ما یَسُمُّ وَ لا یَبلُغَ أن یَقتُلَ بِسَمِّه کَالعَقرَبِ وَ الزَّنبور» البتّه نوعاً این‌طور است. وگرنه من عقرب را هم دیدم که کسی را کشت. اگر دیر به پزشک برسانند عقرب سیاه می‌کشد. می‌گویند عقرب‌های زرد هم به ندرت می‌کشند. زنبور هم کم پیش می‌آید. «وَ الهامَّهُ: کُلُّ ذاتَ سَمُّ یَقتُلُ» اگر سامّه و هامّه با هم گفته شوند آن که سمّ آن نمی‌کشد می‌گویند. امّا «وَ الهامَّهُ: کُلُّ ذاتَ سَمُّ یَقتُلُ» هامّه صاحب سمّی است که می‌کشد، «کالحیّه» مانند مار.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (4)

این‌جا بعد از آن می‌گوید «العامّه»، «و اللامّه»[۱۰]. «عامّه» مرحوم دانشمند بزرگ محمّد صالح روغنی قزوینی که ایشان هم از علمای محترم بوده است و صحیفه را فقط ترجمه کرده است و شرح نکرده است. ایشان در ترجمه‌ی خود می‌نویسد عامّه یعنی از شرّ هر جانور زهردار و از شرّ عامّه‌ی مردم یا بلاهای عام. این را مرحوم روغنی قزوینی این‌طور تفسیر می‌کند که عامّه یعنی از شرّ تمام حیوانات و حشرات و از شرّ عامه‌ی بلاها و عامّه مردم. بد تفسیری نیست. امّا «لامّه» کمی توضیح دارد. باید برای شما بگوید که این جزء مزال اقدام است. پس این‌طور شد که از شرّ سامه و هامّه که همان حشراتی باشند که می‌زنند آدم اذیّت می‌شود ولی آدم نمی میرد، ولی هامّه اگر تنها باشد صاحب سمّی است که آدم را می‌کشد. گفتم «و اللامَّه» حالا لامّه یعنی چه؟ می‌گوید: «وَ اللامَّه: کُلُّ ما یُخافُ مِن فَزَعٍ وَ شَرٍّ» سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) این‌جا تفسیر می‌کند «کُلُّ ما یُخافُ» هر چیزی که از آن می‌ترسند، ترسیده می‌شوند. «من فزع و شرّ» از فزع و شر هر ترسی که دارید.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (6)

 حقیقت چشم زخم

«أو المراد بها العین اللامّه» یا مراد چشم لامّه است. یعنی چه؟ می‌گوید: «المُصیبَهُ بِسوء،» یعنی چشم بد. حالا آن‌جا تفسیر کردند که لامّه یعنی چشم بد. این‌جا توضیحاتی خدمت شما دارم که مهم است. اوّل صحبت در این است که اصلاً چشم بد داریم یا نداریم؟ آیا این یک چیز مقبولی است یا این‌که مردم دارند این‌طور می‌گویند.

یک وقتی یکی از جوانان عزیز با فضیلت آمد به من گفت که یک نفر روی منبر برای جمعیّتی صحبت کرده و گفته است که ما در نهج البلاغه راجع به چشم نداریم. با این‌که حضرت فرموده است چشم حق است، ولی او گفته است که نداریم. آمد به من گفت که شما چه می‌گویید؟ من گفتم بروید به ایشان بگویید که… آخر آدم چه بگوید، آدم نباید زود حرف بزند. می‌گوید: «حَفِظْتَ شَیئاً و غابَتْ عَنْکَ أشْیاء»[۱۱] یک چیز حفظ کردید و خیلی چیزها از دست شما در رفته است، این‌طور که نمی‌شود. گفتم عزیز من شما کدام نسخه را دیدید؟ رفتید یک نهج البلاغه از بازار خریدید و خواندید، شما تحقیق نکردید. همه یک کتاب است ولی بعضی چیزها در یک نسخه است و در یک نسخه نیست.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (10)

نهج البلاغه نسخی دارد که خیلی قدیمی است که ابن ابی الحدید از همان قدیم استفاده کرده است و آن را شرح کرده است. ممکن است در نهج البلاغه‌ی مرحوم فیض الاسلام نباشد، مهم نیست. خوب در بعضی از نسخه‌ها نیست، دلیل نمی‌شود که آن کتاب ناقص است! بعضی نسخ نهج البلاغه راجع به چشم چیزی ندارد. امّا نسخه‌ی عتیقی که ابن ابی الحدید استفاده کرده است و از روی آن نسخه برای نهج البلاغه شرح نوشته است به طور مفصّل دارد که « الْعَیْنُ حَق‏»[۱۲] چشم حق است. نمی‌خواهم شما را بترسانم، می‌خواهم بدانید و به چیزهایی که می‌گویم عمل کنید.

پناه بردن به خدا از شرّ چشم زخم و راهکار مقابله با آن

یک کتابی به نام جامع الاخبار است. چیز کوچکی است ولی بسیار مهم است. اشتباهاً بعضی‌ها این را به شیخ صدوق نسبت دادند، امّا برای شیخ صدوق نیست. یک شیخی به نام شعیری آن را نوشته است. کتاب کوچکی است ولی مهم است. خیلی زحمت کشیده است. در آن‌جا دیدم که نوشته است «الْعَیْنَ لَتُدْخِلُ الرَّجُلَ الْقَبْرَ وَ تُدْخِلُ الْجَمَلَ الْقِدْرَ»[۱۳] چشم شتر قوی را در دیگ قرار می‌دهد و مرد را در قبر قرار می‌دهد! ساده نیست. اوّلاً همه‌ی حرف‌های خود را به همه نزنید. پر چانگی خیلی ضرر می‌زند. مرحوم پدر من می‌گفت تا حدّ ممکن حرف نزنید. مخصوصاً مقاصدی را که در زندگی می‌خواهید انجام دهید، مثلاً برای پسر شما یک کاری پیدا شده است واجب نیست به خاله‌ی او بگویید. حالا اگر خود او بعداً فهمید فهمید، اگر نفهمید لازم نیست توضیح دهید. ما روایت داریم که کتمان حوائج به برآورده شدن آن‌ها کمک می‌کند. چرا؟ چون وقتی می‌گویید ممکن است چشم‌هایی متوجّه شوند که اصلاً نگذارند بشود. یا این‌که یک عدّه بدخواه باشند و یک چیزی بگویند. مثلاً یک چیزی بگویند و شما ممنوع الخروج شوید. حالا چطور این اتّفاق افتاد؟ به فلان شخص گفته بودید. اصلاً حرف نزنیم. چقدر خوب است که حرف‌های خود را نگوییم، اسرار خود را نگوییم. یک مورد مهمّ آن این است.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (7)

چشم زخم در شعر مولانا

بنابراین بحث این‌طور شد که چشم حق است. یعنی من درآوردی نیست، عوامانه نیست. حالا یک نفر خیلی فرنگی مأب است و می‌گوید من اصلاً قبول ندارم، من عمری درس خواندم! ولی شما قبول نکنید. این داستان که می‌خواهم عرض کنم مفصّل است ولی به طور مختصر عرض می‌کنم. ببینید مولوی در آن زمان می‌گوید: (یا رسول‌الله در آن نادی کسان) البتّه در نسخه‌های جدید نوشتند نادی به معنای انجمن است. امّا در نسخه‌ی کلاله‌ی خاور وادی است (یا رسول الله در آن وادی کسان).

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (9)

مرحوم رمضانی تقریباً پنج سال روی کلاله‌ی خاور کار کرده است. تا آن‌جا که من می‌دانم صحیح‌ترین چاپ مثنوی  هم کرده است، آن هم خوب است، امّا در ایران ما صحیح‌ترین چاپ مثنوی برای کلاله‌ی خاور است. مرحوم رمضانی حدود چهار سال و نیم یا پنج سال روی آن کار کرده است که در آن‌جا نوشته است (یا رسول الله در آن وادی کسان). وادی بیشتر به آن می‌خورد، چون صحبت عرب‌ها و بیابان بوده است. نادی به معنای انجمن این‌‌جا خیلی خوب نمی‌شود. در نسخه‌های جدید نادی نوشتند. می‌گوید:

       یا رسول الله در این وادی کسان                         می‌زنند از چشم بد بر کرکسان

یک آدم‌های بد چشمی بودند که… مثلاً دل او گوشت شتر می‌خواست (بر شتر چشم افکند همچون حمام) مثل مرگ بر شتر چشم انداخت.

    بر شتر چشم افکند همچون حمام                          وانگهان بفرستد اندر پی غلام

شتر را نگاه می‌کند و غلام خود را می‌فرستد که چه؟ که برو از پیه این اشتر بخر. پیه برای درست بودن شعر گفتند. مقصود پی است، ولی در تمام نسخه‌ها این پیه با «ه» است. پس این‌طور شد که

     بر شتر چشم افکند همچون حمام                         وانگهان بفرستد اندر پی غلام

 که برو از پیه این اشتر بخر. یک نگاه به شتر می‌کرد و می‌فهمید که الآن پای این می‌شکند. پای او بشکند دیگر فایده ندارد، او را نحر می‌کنند و گوشت او را می‌فروشند.

          که برو از پیه این اشتر بخر                                      بیند اشتر را سقط او راه بر

راه بر یعنی راه بیابان. اگر لازم شد می‌توانیم بیشتر از مثنوی بخوانیم ولی لازم نیست. همین مقدار بدانید که مولانا هم از این قضیّه باخبر شده است و از قرآن استفاده کرده است. چون این در ذیل آیه‌ی «وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَک‏»[۱۴] آمده است.

حفظ آبروی افراد و پرهیز از تهمت زدن

امّا تبصره‌هایی که می‌خواهم بگویم را دقّت کنید، مهم است. تبصره‌ها این است که این‌جا ما بگوییم چشم حق است و بیاییم یک عدّه را بد نام کنیم. مثلاً یک نفر خانه‌ی ما آمد اتّفاقاً… عزیز من گاهی کارها همزمان می‌شود. مثلاً آن روز اتّفاقاً یک کاسه‌ی چینی شکست. نگویید این به خاطر چشم او بود، تهمت نزنید. این یک تبصره است که ما این‌جا… عزیز من ممکن است یک وقتی کسی به خانه‌ی ما بیاید و همزمان با آمدن او یک بچّه به زمین بخورد و گریه کند. می‌گویند این شخص آمد و این بچّه زمین خورد. این‌طور نگویید! این ارتباط دادن مسائل به همدیگر کار ما نیست، مگر ما غیب می‌دانیم! پس تبصره‌ی یک این است که با اتّفاقاتی که پیش می‌آید شما کسی را بدنام نکنید.

امّا دوم این‌که یک وقتی به تواتر می‌رسد، تعارف نداریم. به تواتر می‌رسد و بد چشمی یک نفر مشخّص می‌شود. آدم می‌فهمد که بد چشم است. الآن چه کار کنیم؟ قوم و خویش هم است. راه ندهیم؟! من دیدم که همهمه به پا می‌شود، مثلاً می‌گویند این شخص امشب می‌آید چه کار کنم؟ می‌گویید که مثلاً شما به خانه‌ی خود بروید تا این شخص بچّه‌ی شما را نبیند. به پسر خود هم می‌گویید که شما هم خیلی حرف نزنید، احوالپرسی کنید. اصلاً در خانه همهمه می‌شود چون طرف بد چشم است. هیچ حرفی هم در آن نیست.

پس تبصره‌ی دوم را با اوّلی اشتباه نگیرید. تبصره‌ی اوّل این است که اگر بر حسب اتّفاق چیزی شد آبروی شخص را نبریم و مشخّص نکنیم. شما که نمی‌دانید این به آن مربوط است، شاید مربوط نباشد. حالا یک بار به خانه‌ی ما آمده است و همزمان یک کاسه هم شکسته است. گاهی اوقات بعضی از زن و شوهرها بد اخلاق هستند و دعواهای این‌ها نوسان دارد. یک روزهایی خیلی شدید می‌شود، دوباره یک روز با هم خوب می‌شوند، با هم غذا می‌خورند و روابط بین آن‌ها کم‌کم ترمیم می‌شود.

         زینهار از قرین بد زینهار                                          ربّنا و قنا عذاب النّار

حالا بالاخره دو سه روز بهتر شدند. باز می‌بینید که دوباره دعوا شدّت پیدا کرد و از قضا در همان روز هم آن آقا یا آن خانم آمد و این‌ها هم گفتند که او آمد ما این‌طور شدیم. بابا شما این‌طور هستید. این است که کسی را خراب و بدنام نکنیم.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (8)

دادن صدقه از ترس چشم بد

 امّا تبصره‌ی دوم مهم است و آن این است که باید حقایق را دید. چشم خود را ببندیم و خود را به فرنگی مأبی بزنیم که من اصلاً قبول ندارم، خوب قبول نداشته باشید، ضربه‌ی آن را می‌خورید. یعنی چه که من قبول ندارم! نخیر آقا، چشم حق است. اوّل آن آدم را متّهم نکردیم که بر حسب اتّفاق ایشان آمده بود و یک چیزی شده بود، ولی الآن یک آقا و یک خانمی است و به تواتر رسیده است، من می‌دانم و شما هم می‌دانید که او بد چشم است. حالا چه کار کنیم؟ دل او را بشکنیم؟ اوّلاً آبروی او را هم نباید ببریم، اگر بدچشمی او را فهمیدید باز هم حق ندارید آبروی او را ببرید. امّا وقتی همه فهمیدند دیگر فهمیدند و به قول معروف جام او از بام افتاده است. امّا این‌جا اگر شما دل او را بشکنید و نگذارید که در خانه‌ی شما بیاید… اگر از خدا بخواهید که نیایند چه بهتر، ولی حالا که آمده است شما یک کارهایی کنید و دل او را بشکنید ضرر آن از چشم بیشتر است.

من به عنوان طلبه‌ی پیر به شما یک راه نشان می‌دهم و ردخور هم ندارد. از این افراد به خانه‌‌‌‌ی شما آمدند نترسید، همهمه نکنید، یک صدقه کنار بگذارید. تمام شد! اگر چیزی شد هر چه می‌خواهید به من بگویید.

Fateminia-13960524-Sahifeh80-ThaqalainSite (11)

فضیلت صدقه پنهانی

إن‌شاءالله اوّلاً زبانی از خدا بخواهید که خدا بر همه چیز قادر است. پروردگارا ما را از هر شرّی و شرّی که در ذهن من است حفظ کن. اصلاً اسم آن آقا یا خانم را بر زبان نیاورید، یک وقت کسی می‌شنود و آبروی او هم می‌رود. خدایا من را از هر شرّی و از شرّی که در ذهن من است حفظ کن. بعد هم یک صدقه کنار بگذارید. صدقه هم بگذارید و اگر بتوانید به کسی نگویید خیلی خوب است. صدقه‌ی نهانی خیلی کارها می‌کندو ما صدقات خود را هم خراب می‌کنیم. بارها عرض کردم که ما به شخص یتیم کمکی کردیم و بعد به همه می‌گوییم. این که درست نیست، صدقه‌ی نهانی بده. یا صدقه بدهید، نیکی کنید و بعد به رخ او بکشید. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»[۱۵] ای مؤمنین صدقات خود را با منّت گذاشتن و اذیّت باطل نکنید. اگر منّت بگذارید باطل می‌شود. این صدقه را کنار بگذارید و به صورت نهانی به یک آبرومندی بدهید. روایت داریم که «صَدَقَهُ السِّرِّ تُطْفِى‏ءُ غَضَبَ الرَّب‏»[۱۶] صدقه‌ی نهانی آتش غضب رب را خاموش می‌کند.

پناه بردن به خدا از آزار افراد قوی و ضعیف

بعد می‌گوید: «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ»[۱۷]، مرید یعنی سرکش، متمرّد، و از شرّ هر شیطان سرکش. حالا جن و شیطان در این دعا آمده است و آن‌ را باید مستقلاً به شما باید بگویم. «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ» از شرّ هر پادشاه عنود، «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ» بعضی آدم‌ها هستند که… «وَ هُوَ الَّذی یخدِمُه أصحابُه وَ یُعَظِّمونَهُ وَ یُسرَعونَ فی خِدمَتِه‏»[۱۸] می‌گوید بعضی از آدم‌ها هستند که این‌ها مترف هستند، پولدار هستند و نعمت دارند و در دعاها خواندیم که نعمت نباید برای آدم بد مستی بیاورد. این‌ها بدمستی می‌آورند و حفید به کسی می‌گوید که خدم و حشم داشته باشد، مدام او را خدمت کنند و او هم بیشتر مغرور می‌شود. هم پولدار است و هم نوکر و کلفت دور او می‌چرخند و بیشتر مغرور می‌شود. از شرّ هر مترِف حفید.

«وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ» از شرّ هر ضعیف و قوی. حالا مگر ضعیف چه کار می‌کند؟ این هم فلسفه دارد. «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ» از شرّ هر آدم شریف محترم و هر آدم پست و پیش پا افتاده. یک وقت آدم محترم یک نوع صدمه می‌زند و آدم پست یک نوع صدمه می‌زند.

 «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّهٍ أَنْتَ آخِذٌ بِناصِیَتِها، إِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» ببینید این جنّ و «نَصَبَ لِرَسُولِکَ» بماند. فقط این‌جا یک نکته‌ای را تذکّر دهم. این‌جا که می‌فرماید از شرّ هر شریفی یعنی اگر شریف بخواهد صدمه برساند یک طور صدمه می‌رساند. «وَضِیعٍ» یعنی آدم بی‌حرمت هم یک طور صدمه می‌رساند. ای بسا وضیع بیشتر صدمه می‌رساند. من دیدم آدم پست آدم را محکم‌تر می‌زند تا آدم شریف. شریف هم یک طور صدمه می‌زند. بعد می‌گوید چرا این‌جا گفته است من را از شرّ هر صغیر و کبیر حفظ کن. صغیر و کبیر نه، از شرّ هر ضعیف و قوی، هر شریف و هر پست، هر صغیر و هر کبیر. دو تا، دو تا نمونه آورده است که می‌فرماید هر کدام از این‌ها یک نوع دردسر و صدمه دارند.

کوچک نشمردن دشمن

در عرب گفته است:

               «وَ لا تَحتَقِر کَیدَ الضَّعیفَ فَرُبَّما             تَموتُ الأفاعی مِن سُمومِ العَقارِب»‏[۱۹]

می‌گوید هیچ وقت کید مرد ضعیف را خوار نشمار، چه بسا افعی‌ها با نیش عقرب می‌میرند. می‌گویند دیده شده است که عقرب افعی را زده است و افعی مرده است.

فارسی آن هم خیلی چیز زیبایی است. در دوران کودکی گلستان می‌خواندیم که

        دانی که چه گفت زال با رستم گُرد                     دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

هیچ وقت دشمن را کوچک نشمارید! همین که کوچک می‌شمارید خدایی نکرده زهر خود را می‌ریزد. پس تا این‌جا رسیدیم که مسئله‌ی شیطان و جن و آن‌هایی که با رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت او می‌جنگند که از شرّ آن‌ها هم امنیّت و امان می‌خواهد، تمام این‌ها برای هفته‌ی آینده می‌ماند.

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۱۲٫

[۲]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۲۱٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۱۲٫

[۴]– وسائل الشیعه، ج‏ ۲، ص ۱۲۹٫

[۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۶٫

[۶]– همان، آیه ۳۷٫

[۷]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۶٫

[۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۱۴٫

[۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۴، ص ۲۴٫

[۱۰]– همان، ص ۲۵٫

[۱۱]– همان، ج‏ ۲، ص ۱۳۰٫

[۱۲]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج‏ ۱۹، ص ۳۷۲٫

[۱۳]– جامع الأخبار(للشعیری)، ص ۱۵۷٫

[۱۴]– سوره‌ی قلم، آیه ۵۱٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶۴٫

[۱۶]– نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص ۵۴۳٫

[۱۷]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۱۴٫

[۱۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۴، ص ۲۶٫

[۱۹]– همان، ص ۲۷٫