۷۶ الْحِکْمَهَ

«یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» (البقره : ۲۶۹ ) « حکمت را به هر کس بخواهد مى‏دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بى‏تردید او را خیر فراوانى داده‏اند، و جز صاحبان خرد، کسى متذکّر نمى‏شود»

مشتقّات ماده «حکم» ۲۱۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است. در میان مشتقات این کلمه، واژه «حکمت» (مانند: «…وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ…»[۱]،«…وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ…»[۲]، «…وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ…»[۳]، «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ…»[۴]، «ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ…»[۵]) ۱۶ مرتبه تکرار شده است. سؤال این است که حکمت به چه معناست؟ و مقصود از آن در این آیه کریمه چیست؟

معنای لغوی

راغب می گوید: « «حکم» در اصل به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح است.»[۶] افسار حیوان را حَکَمَه الدابّه می گویند. زیرا حیوان را از دویدن باز می دارد.[۷] حکمتُ الدابه: حیوان را با افسار بازداشتم. أَحْکَمْتُهَا: افسارش زدم. حَکَمْتُ السفیه و أَحْکَمْتُهُ: سفیه (کم عقل، نادان) را از کارش بازداشتم[۸] به قضاوت و داوری «حُکم» و به قاضی «حاکم» می گویند. زیرا مانع از ستم ظالم می شود.[۹] اصمعی می گوید: واژه حکومت در اصل به معنای بازداشتن افراد از ظلم است.[۱۰] حَکَم فلانٌ عن الشی: فلانی از آن کار خودداری کرد. أحْکَمْتُه أنا: فلانی را از آن کار (فساد) باز داشتم.[۱۱] حَکِّم الیتیمَ: یتیم را از فساد باز دار و او را اصلاح کن. همانطور که فرزندت را اصلاح می کنی و مانع فساد او می شوی[۱۲] ‏أحْکَمَ الأمرَ: کار را متقن و استوار کرد.[۱۳] الحَکِیمُ: کسی است که کارها را استوار می کند،[۱۴] کسی که خود را از هوای نفسش باز می دارد، عالم،[۱۵]بیدار و هوشیار[۱۶]صاحب حِکمَت.[۱۷]

حِکمَه: این کلمه بر وزن (فِعلَه) مصدری است که دلالت بر نوع خاصّی از معنایش می کند.[۱۸] درباره این واژه معانی مختلفی در منابع لغت و تفسیر مطرح شده است. برخی از این معانی عبارتند از:

۱ – به حقّ رسیدن به واسطه علم و عقل.[۱۹]

۲ – فهم معانی. بدان حکمت می گویند زیرا مانع جهل می شود.[۲۰]

۳ – عقل.[۲۱]

۴ – علمی که صاحبش را از  جهل باز می دارد.[۲۲]

۵ – آنچه که انسان را از حقّ محضّ و راستی بدون کذب، مطّلع و آگاه می کند.[۲۳]

۶ – گفتار یا کردار استوار. برگرفته از معنای أحْکَمَ الأمرَ: آن کار را استوار کرد.این معنای جامعی است که سائر اقوال مصداقی از آن بر شمرده می شود.[۲۴]

۷ – علم. زیرا بوسیله آن از سفاهت جلوگیری می گردد، به کار نیک دعوت و راه خودداری کردن از سفاهت و هر کار زشتی دانسته می شود.[۲۵]

۸ – حکمت برگرفته از حکم (قضاوت و جدا کردن حقّ و باطل) به معنای مطابقت گفتار و کردار با حقّ است. مقصود از آن علم و معرفت به احکام الهی است که جز با بیان رسول خدا (ص) حاصل نمی شود.[۲۶]

۹ – حکمت برگرفته از أحْکَمْتُ الشیءَ (بازداشتن از فساد) به معنای مطابقت گفتار و کردار با حقیقت است. زیرا صاحبش را از جهل و خطا باز می دارد.[۲۷]

۱۰ – علم و عمل با هم.[۲۸]

۱۱ – هر گفتار صوابی که نتیجه اش کار و حال درست است.[۲۹]

۱۲ – هر سخن پندآموز یا گفتاری که دعوت کننده به مکارم اخلاق یا بازدارنده از زشتی است.[۳۰]

۱۳ – قرآن و سنّت.[۳۱]

۱۴ – قضایاى حقی که مطابق با واقع و مشتمل بر سعادت بشر است. مانند معارف حقه الهی درباره مبدأ و معاد. در این قضایا به هیچ وجه بطلان و کذب راه ندارد.[۳۲]

 

نتیجه بررسی موارد کاربرد «حَکَمَ» این است که:

۱ – اصل معنایی آن منع و بازداشتن (از فساد) برای اصلاح است.

۲ – در همه موارد کاربرد «حکم» معنای بازدارندگی دیده می شود.

۳ – واژه «حکمت» مشترک معنوی است. خواه برگرفته از معنای امر متقن و استوار باشد یا امر بازدارنده از جهالت، سفاهت و زشتی.

۴ – «حکمت» هم بر گفتار اطلاق می شود هم کردار (سخن و کار حکمت آمیز، گفتار و کردار حکیمانه).

 

روایت تفسیری اهل بیت (ع)

در احادیث اهل بیت (ع) واژه حکمت در آیه شریفه «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» به قرآن، اطاعت از خداوند، معرفت امام معصوم (ع)، تفقّه در دین و اجتناب از گناهان کبیره تفسیر شده است. سلیمان بن خالد می گوید: از امام صادق (ع) درباره معنای (حکمت در) آیه کریمه ‏«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» ‏پرسیدم. فرمود: حکمت (به معنای) معرفت و فهمیدن دین است. اگر هر یک از شما عالمِ دین شود، او حکیم خواهد بود..»[۳۳] در روایتی دیگر از ابوبصیر نقل شده که از امام صادق (ع) درباره تفسیر حکمت در آیه ‏«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ…» پرسید. امام (ع) در پاسخ فرمود: «مقصود از حکمت اطاعت خداوند و معرفت امام (معصوم (ع)) است.[۳۴] ‏ابوبصیر در روایت دیگری می گوید: «از امام باقر (ع) درباره معنای (حکمت در) آیه کریمه ‏«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ…» شنیدم که فرمود: «(مقصود از حکمت) معرفت امام (ع) و دوری کردن از گناهان کبیره ای است که خداوند وعده آتش جهنّم برای آنها داده است»[۳۵] طبرسی (ره) در حدیثی از امام صادق (ع) حکمت را در این آیه شریفه به قرآن و فهم دین تفسیر کرده است.[۳۶] مؤیّد این حدیث، روایتی از همان حضرت (ع) از رسول خدا (ص) درباره فضائل قرآن است که در فرازی اینچنین فرموده اند: « شگفتى‏هایش (قرآن) شماره نشوند و تازه‏هایش کهنه نگردند، در آن است چراغ‏هاى هدایت و فروزانگاه و علامت حکمت و دلیل بر معرفت، براى کسى است که راهِ آن را بداند…»[۳۷]

تحلیل و بررسی

به نظر می رسد با توجّه به معنای جامع حکمت (امر متقن و بازدارنده)، تفسیر آن در روایات اهل بیت (ع) به قرآن، اطاعت از خداوند، معرفت امام معصوم (ع)، تفقّه در دین و اجتناب از گناهان کبیره از قبیل بیان مصادیق مفهوم حکمت است. توضیح مطلب این است که قرآن کریم لفظ و معنایش، نازل شده از خداوند حکیم است: «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ»[۳۸]، آیاتش استوار و در گزاره های معرفتی و انگیزشی اش، هیچ کذب و باطلی راه ندارد: « الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ»[۳۹] « لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ »[۴۰] از این رو قرآن چون حقّ محض است: « وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقینِ»[۴۱] و سرچشمه اش خدای حکیم، و آموزه هایش بازدارنده از جهالت و زشتی ها؛ پس علوم و معارف قرآن مصداق حقیقی حکمت خواهد بود.

اما اطاعت از خداوند ـ که عبارتست از انجام واجبات و ترک گناهان کبیره (محرّمات) ـ حکمت و کاری حکیمانه است. زیرا عقل و دلایل قطعی بر لزوم اطاعت از پروردگار یکتا، دانا، توانا، بی نیاز، آفریننده و نعمت دهنده حکم می کند. پس عملی استوار است. همچنین اطاعت خداوند بازدارنده از جهالت، فساد و زشتی، و تأمین کننده صلاح و سعادت انسان است. در نتیجه مفهوم حکمت بر اطاعت خداوند صدق می کند.

اما معرفت امام معصوم (ع) (اهل بیت پیامبر (ع)) که همان به رسمیت شناختن جایگاه الهی او یعنی علم و عصمت، ولایت، امامت و جانشینی او پس از رسول خدا (ص) و پذیرش حقوق امام (ع) یعنی لزوم مودّت و تبعیّت کامل از او، اعتقادی است حقّ و مبتنی بر دلائل متقن عقلی و نقلی (قرآن و سنّت پیامبر (ص)). روشن است که اعتقادات صحیح و باورهای استوار، نقش تعیین کننده در انجام اعمال شایسته و بازداشتن انسان از کارهای زشت و ناشایست دارد. پس معرفت امام معصوم (ع) به عنوان بخشی از منظومه اعتقادی یک مسلمان، از آن جهت که متّکی بر حقیقت است و نیز سبب می شود مسلمان به صحت و درستی عملش یقین کند و سعادتش را در پرتو عمل به دستورات خداوند تضمین نماید، مصداق دیگری از مصادیق حکمت خواهد بود. همچنین معرفت امام معصوم (ع) از بعدی دیگر نیز حکمت است و آن این است که زمینه را برای دریافت علوم وحیانی و دانشهای سودمند از ایشان (ع) فراهم می کند.[۴۲] علومی متقن، واقع نما، عاری از خطا و سودمند که خداوند آن را در اختیارشان (ع) قرار داده است. پس علوم اهل بیت (ع) شاخصه های مفهوم حکمت را دارا هستند و لذا معرفت امام (ع) به این اعتبار حکمت می باشد.

اما تفقّه در دین به معنای اقدام به فهم و شناخت دین (باورها، ارزش ها، بایدها و نبایدهایی که از قرآن و احادیث معصومین (ع) استخراج می شود)، عملی حکیمانه است. زیرا آگاهی و شناخت مجموعه معارف و احکام دین، در واقع فراگیری علومی است وحیانی که متقن، بازدارنده و عاری از خطا هستند. بنابر این کسی که عالم به دین (قرآن و سنّت معصوم (ع)) است، گفتار ها و گزاره هایی حکمت آموز را از چشمه زلاشش فراگرفته و صاحب حکمت (حکیم) شده است. پس دین آموزی «حکمت» و عالم به دین «حکیم» است.[۴۳]   

 


[۱] البقره : ۱۲۹   ‏

[۲] البقره : ۲۵۱   ‏

[۳]النساء : ۱۱۳   ‏

[۴] لقمان : ۱۲   ‏

[۵] الإسراء : ۳۹   ‏

[۶] مفردات راغب

[۷] تهذیب اللغه

[۸] مفردات راغب، مقاییس. شاعر عرب می گوید: « أبَنِى حَنیفه أحْکِمُوا سُفهاءَکم  إنّى أخاف علیکم أن أغْضَبَا» « اى فرزندان حنیفه! سفیهان و کم خردان خود را از تعرّض بمن باز دارید زیرا مى‏ترسم بر شما عصبانى شوم.»

[۹] مقاییس اللغه، تهذیب اللغه

[۱۰] تهذیب اللغه

[۱۱] تهذیب اللغه، المحکم ابن سیده

[۱۲]تهذیب اللغه

[۱۳] المحکم ابن سیده

[۱۴] صحاح جوهری

[۱۵] همان

[۱۶] المحیط فی اللغه

[۱۷] المحیط فی اللغه، النهایه ابن اثیر

[۱۸] مصدر نوع یا مصدر هیأت یا مصدر نوعی که برای بیان نوع و صفت فعل به کار می رود. این مصدر از فعل ثلاثی مجرّد بر وزن «فِعلَه» ساخته می شود. مانند «زید حسن الوقفه» و «مشى مشیه الأسد» موسوعه الصرف و النحو و الاعراب، المعجم المفصل فی علم الصرف

[۱۹] مفردات راغب

[۲۰] شمس العلوم، مجمع البحرین

[۲۱] الجامع لاحکام القرآن

[۲۲] مجمع البیان

[۲۳] مجمع البیان

[۲۴] المحرر الوجیز ۱: ۳۶۴

[۲۵] التبیان فی تفسیر القرآن، مجمع البیان، الجامع لاحکام القرآن

[۲۶] جامع البیان طبری

[۲۷] التفسیر الکبیر فخر رازی

[۲۸] غریب القرآن ابن قتیبه ص۳۳

[۲۹] الکشف و البیان ثعلبی، ۱: ۲۷۷

[۳۰] الوسیط ۱: ۱۹۶ به نقل از ابن درید.

[۳۱] البحر المحیط ج‏۲، ص: ۶۸۴‏

[۳۲] المیزان فی تفسیر القرآن

[۳۳] «تفسیر العیاشی عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً فَقَالَ إِنَّ الْحِکْمَهَ الْمَعْرِفَهُ وَ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْکُمْ فَهُوَ حَکِیمٌ‏ وَ مَا أَحَدٌ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَى إِبْلِیسَ مِنْ فَقِیهٍ.» بحار الأنوار ؛ ج‏۱ ؛ ص۲۱۵

[۳۴] «عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ ‏فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً فَقَالَ هِیَ‏ طَاعَهُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَهُ الْإِمَام» المحاسن ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۴۸ ؛ تفسیر العیاشی، ج‏۱، ص: ۱۵۱‏ ؛ الکافی ج‏۱، ص: ۱۸۵‏

[۳۵] «تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قَالَ مَعْرِفَهُ الْإِمَامِ وَ اجْتِنَابُ الْکَبَائِرِ الَّتِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهَا النَّار»بحار الأنوار ؛ ج‏۲۴ ؛ ص۸۶ نظیر همین روایت از یونس از ابن مسکان از ابوبصیر از امام صادق (ع) نیز نقل شده است. الکافی  ج‏۲ ؛ ص۲۸۴

[۳۶] مجمع البیان ج‏۲، ص: ۶۵۹

[۳۷] «…لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ…».‏ الکافی ج‏۲، ص: ۵۹۹

[۳۸] النمل : ۶   ‏

[۳۹] هود : ۱   ‏‏

[۴۰] فصلت : ۴۲   ‏

[۴۱] الحاقه : ۵۱   ‏

[۴۲] مرآه العقول ۱۰: ۴۴‏؛ ۷: ۸۷

[۴۳] علّامه طباطبائی (ره) می گوید: «حکمت دانش متقن است. از آنجا که آنچه دارای ناخالصی شکّ است، متقن نیست؛ پس معارف ظنّی دارای استواری نیست و آنچه که فناپذیر باشد، فائده ای ندارد. پس در علوم دنیوی اتقانی نیست و لذا حکمت نیستند. بنابر این حکمت منحصر به علوم حقیقی مربوط به اصول و فروع دین می شود. همانطور که در روایت (‏إنّ الحکمه: المعرفه و التفقّه فی الدین) بیان شده است.» تفسیر البیان فى الموافقه بین الحدیث و القرآن، ج‏۲، ص: ۱۲۸‏‏