درآمد:

نفاق پدیده‌ای شوم و بیماری بسیار خطرناکی است که حیات هر انقلابی را از درون مورد تهدید قرار می‌دهد این پدیده سابقه‌ای به درازای تاریخ بشریت دارد و در نهضت آسمانی انبیاء همواره به صورت چالشی جدی وجود داشته است.در دوران انقلاب اسلامی ایران نیز کم و بیش حوادث صدر اسلام تکرار شده است ،طبعا توجه به نوع  تلقی و مواجهه پیامبر اسلام و تحلیل موضعگیری قران کریم می تواند راهگشای حرکت انقلاب اسلامی باشد . رویکرد رهبر کبیر انقلاب اسلامی مرحوم امام خمینی نیز مبتنی بر الهام از منابع اصیل دینی چون قران و سنت نبوی در تبیین و تحلیل جریانات انقلاب اسلامی بوده است . بر این اساس یکی از مباحث سیاسی مرتبط با جریان نفاق را در صدر اسلام پی می گیریم

با ظهور اسلام و آغاز بعثت خاتم پیامبران (ص)  مسأله نفاق مفهوم و جلوه تازه‌ای پیدا نمود تا آنجا که در زمان نزول وحی بیش از صد و پنجاه آیه درباره‌ی نفاق، منافقان و افشا نمودن نیات پلید آنان نازل شد.

شناسایی این جریان اعتقادی و بررسی عوامل مؤثر در شکل گیری آن در صدر اسلام گامی مهم در جهت شناخت دوستان و دوست نمایان محسوب می شود و می‌تواند با زدودن غبار توهم و یا ابهام از برخی چهره‌های معاصر بعثت، زمینه را برای تجدید نظر دربسیاری گرایش های فکری و باورهای مذهبی فراهم نماید.

 

ما در این نوشتار پس ازپژوهش در مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه نفاق و ارائه برخی تقسیمات مستند به آیات قرآن، به بیان دیدگاه‌های موجود درباره‌ی عامل شکل‌گیری این پدیده می‌پردازیم و از منظری قرآنی تعدد انگیزه‌های مؤثر در پیدایش نفاق و وجود بعضی از آن‌ها در مکه پیش از هجرت را اثبات می‌کنیم.

 

 

۱ – واژه شناسی نفاق

۱ – در لغت: کتب لغت مورد پژوهش دو معنای نزدیک به هم را از اصل و ریشه‌ی این واژه  گزارش می‌دهد. معنای نخست آن « راه زمینی دارای خروجی» است که اصل «نفق» دالّ بر آن است. معنای دوم نیز «گریزگاه لانه موش صحرایی است که قسمتی از دیواره لانه‌اش را در سطح زمین نازک نموده هنگام خطر با یک ضربه سر آن لایه نازک را تخریب می‌کند و از آن خارج می‌شود.»[۲]

در اینجا توجه به دو نکته درباره این کلمه ضروری است:

۱ – باوجود آنکه لغت شناسانی چون خلیل بن احمد[۳] و ابن فارس[۴] «نفاق» را فقط فعل «منافق» و به معنای «خروج پنهانی از ایمان» دانسته‌اند اما جوهری[۵] و ابن منظور[۶] علاوه بر ذکر معنای اصطلاحی استعمال اصلی و نخستین آن را نیز نقل و معنا نموده اند. ابن منظور می‌گوید: «نفق الیر بوع نفیقاً و نافق یعنی موش صحرایی در گریزگاه پنهانی‌اش وارد شد»

 با توجه به کستره طرح مفهوم لغوی، این سخن که «در هیچ یک از کتاب‌های لغت مورد پژوهش واژه نفاق و منافق که فاعل آن است معنا نشده، بلکه فقط تعریف اصطلاحی آن ذکر شده است»[۷] صحیح به نظر نمی‌رسد.

۲ – تامل در معانی به کار رفته در «نفق» و مشتقات آن مانند «مردن و نابود شدن»، «سوراخ و تونل زمین»، «فقر و از بین رفتن مال»، «رونق یافتن بازار»، «پنهان کاری» و …[۸] نمایانگر معنایی واحد در همه این مشتقات است. این معنا که در اصطلاح «نفاق» نیز دیده می‌شود «خروج» و به تعبیر برخی[۹] «کاستی و خلأ» است. بنابراین اگر برای مردن، رونق یافتن بازار، فقر و نابودی مال و … از این ماده استفاده شده است بدان جهت است که مردن به سبب «خروج» روح از بدن، رونق بازار با مخارج شدن» کالا از آنجا و فقر با «خروج» مال از حیطه‌ی تصرّف صورت می‌گیرد. این معنا را ابن فارس نیز در مقاییس اللغه[۱۰] به عنوان «اصل واحد» برای همه‌ی مشتقات این واژه احتمال داده است.

گرچه این مطلب را نیز باید افزود که در همه این مشتقات این واژه خصوصاً «نفاق» نوعی پنهان کاری دیده می‌شود.

 

۲-۱ – کاربرد قرآنی:

«نفاق اصطلاحی اسلامی است که عرب با معنای مخصوص آن یعنی پنهان نمودن کفر و اظهار ایمان آشنا نبود. گرچه اصل این واژه در لغت معروف بوده است.»[۱۱]

راغب نیز کاربرد قرآنی نفاق را چنین تبیین می کند:

«نفاق وارد شدن در دین از یک سو و خارج شدن از آن از طرف دیگر است و بر این معنا این قول خداوند اشاره دارد: “ان المنافقین هم الفاسقون”»[۱۲](توبه / ۶۷)

مفسران هم ذیل آیات و سور مدنی به تعریف این واژه قرآنی پرداخته و معنایی واحد را با اندک اختلاف در تعبیر ارائه‌ نموده‌اند. قرطبی در تفسیر خود منافق را ذیل آیه « وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ… »[۱۳]  این گونه تعریف می‌کند:«منافق ظاهرش ایمان و درونش کفر است»[۱۴].اما نکته درخور توجه این است که در قرآن کریم با توجه به ترتیب نزول، نخستین بار واژه «منافق» در سوره‌ی عنکبوت ـ که سوره‌ای است مکی[۱۵] ـ به کار رفته و تعریف شده است:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِىَ فىِ اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَ لَئنِ جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ  أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فىِ صُدُورِ الْعَالَمِینَ.

وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ»[۱۶]

« و از میان مردم کسانی اند که می‌گویند: به خدا ایمان آورده ایم و چون در [راه] خدا آزار کشند آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار می‌دهند و اگر از جانب پروردگارت یاری رسد حتماً خواهند گفت: ما با شما بودیم آیا خدا به آنچه در دل‌های جهانیان است داناتر نیست. و قطعاً خدا کسانی را که ایمان آورده اند می‌شناسند و یقیناً منافقان را [نیز] می‌شناسد».

مشابه این تعریف در برخی سور مدنی نیز مشاهده می‌شود مانند:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِین»‏[۱۷]

« و برخی از مردم می‌گویند: ما به خدا و روز بازپسین ایمان اورده ایم ولی گروندگان [راستین] نیستند»

 و یا مانند:

«  یَأَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یحَْزُنکَ الَّذِینَ یُسَرِعُونَ فىِ الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ  وَ مِنَ الَّذِینَ هَادُواْ…»[۱۸]

« ای پیامبر! کسانی که در کفر شتاب می‌ورزند تو را غمگین نسازند [چه] از آنان که با زبان خود گفتند ایمان اوردیم و حال آنکه دل‌هایشان ایمان نیاورده بود و چه از یهودیان …».

 

با تأمل در واژه قرآنی نفاق سه مطلب روشن می‌شود:

۱ –  عناصر اصلی موجود در اصطلاح «نفاق» دو چیز است: «اظهار» و «کتمان». یعنی منافق سکه‌ای دو رو است که یک رویش آشکار کردن ایمان و روی دیگرش پنهان نمودن کفر می باشد. این دو عنصر اصلی باید با هم در بررسی عوامل نفاق لحاظ شود.

۲ – گرچه صفت «ریاء» در آیات قرآن جزء خصوصیات و مشخصات منافقان[۱۹] و در یک مورد کفّار[۲۰] شمرده شده است اما باید گفت هیچ دلیلی بر تساوی رابطه و ترادف بین «نفاق» و «ریاء» وجود ندارد.

زیرا صفت «ریا» ممکن است در انسان مؤمن هم یافت شود. شاهد این سخن، قول خداوند در سوره‌ی انفال است که مؤمنان را از همانند یشان با کفّار در انجام اعمال غرور آمیز و ریا کارانه بر حذر می دارد:

« وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  وَ اللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ محُِیط »[۲۱]

«و مانند کسانی نباشید که از خانه‌هایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شوند و [مردم‌ را] از راه خدا باز می داشتند و خدا به آنچه می‌کنند احاطه دارد».

شاید به همین خاطر است که ابوهلال عسکری در «الفروق اللغویه» بین «ریا» و «نفاق» فرق می‌گذارد و می‌گوید:

«نفاق آشکار نمودن ایمان و پنهان کردن کفر است … (اما) ریا اظهار کار (نیک و) زیبا با انگیزه جلب تعریف و تمجید مردم است بدون آنکه هدفش رسیدن به ثواب الهی باشد.»[۲۲]

بنابراین بین مفهوم و تعریف «نفاق» و«ریا» تفاوت وجود دارد گرچه در برخی مصادیق مانند «منافق ریاکار» اتحاد مصداقی پیدا می کنند.

 «من خالفت سریرته علانیته فهو منافق»[۲۳]

« عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : ثلاث من کن فیه کان منافقا وان صام وصلى وزعم أنه مسلم ، من إذا ائتمن خان ، وإذا حدث کذب ، وإذا وعد أخلف …»[۲۴]

 

۲ – طبقه بندی اعتقادی گروههای جامعه در قرآن:

با وجود آنکه در برخی سور مکی مانند سوره عنکبوت[۲۷] و مدثر[۲۸] به طور اجمال گروههای اعتقادی دوران پیش از هجرت گزارش و طبقه بندی شده اند ولی باید گفت سوره بقره نخستین سوره مدنی است که به تفصیل و با آیاتی متصل به هم به بیان مهم ترین طیف های گوناگون اعتقادی در مدینه پس از هجرت می پردازد. این سوره در آیات آغازین خود (۲-۲۰) از وجود سه گروه در جامعه پیامبر (ص) خبر می دهد:

۱ – مؤمنان: منطور همان هدایت یافتگان و تقوا پیشگانی است که با ایمان و عمل در زمره رستگاران قرار گرفته اند. خداوند آنان را در چهار آیه (۲-۵) توصیف می کند:

« ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتّقینَ .الّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصّلاهَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاَْخِرَهِ هُمْ یُوقِنُون‏ أُوْلَئکَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ  وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏»[۲۹]

«این کتابی است که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقوا پیشگان است. آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند. و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده، و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند. آنهایند که از هدایتى از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند»

 

۲ – کافران:‌آنان کسانی اند که ایمان نیاورده و خداوند بر دلها و شنوایشان مهر نهاده است. معرفی این گروه تنها در دو آیه (۶-۷) صورت گرفته است:

« إِنّ الّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ » (بقره/۶)

«در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند چه بیمشان دهی چه بیمشان ندهی برایشان یکسان است» [آنها] نخواهند گروید.

 

۳ – منافقان: در مجموع سیزده آیه (۸-۲۰) به معرفی این گروه می پردازد که درمقایسه با آیات قبل بالاترین تعداد و درصد را تشکیل می دهند. منافقان همان کسانی هستندکه ایمانشان بر زبان و کفرشان در نهان جاری است:

« وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ »(بقره/۸)

«و برخی از مردم می گویند : ما به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده ایم ولی گروندگان [راستین]نیستند.»

 

۳ – نفاق  «فردی» و نفاق «سازمانی»:

آیاتی که از یک سو اقدامات خرابکارانه منافقان را مانندتفرقه افکنی میان مؤمنان‌[۳۰] توطئه چینی برای ترور پیامبر (ص) و براندازی نظام‌[۳۱] وتحریک اهل کتاب برای نبرد بامسلمانان‌[۳۲] افشا می کند و از سویی دیگر پیامبر (ص) را مأمور به شدت عمل و اعمال خشونت در برابر آنان می نماید.[۳۳] و حتی این گروه را تهدید به سلب امنیت جانیشان‌[۳۴] می کند، به خوبی نشان می دهد که اینگونه نفاق به صورت «جریانی سازمان یافته» اتفاق افتاده است. اما با توجه به مدنی بودن این آیات دو پرسش مهم مطرح می شود:

۱ – آیا شکل گیری نفاق تنها در قالب برنامه و جریان سازماندهی شده بوده است و یا اینکه نوع دیگر آن که جنبه شخصی دارد و ما آن را «نفاق فردی» می نامیم نیز از آیات قرآن قابل استفاده است؟

۲ – آیا نفاق سازمانی محدود به دوران پس از هجرت است و یا شامل محیط مکه پیش از هجرت نیز می شود؟

در پاسخ به سوال اول باید گفت علاوه بر آیاتی که وجود سازمانی فعال و جریانی پنهان وخطرناک در میان جامعه اسلامی را به مومنان هشدار می دهد‌[۳۵] موارد دیگری نیز به چشم می خورد که می توان به کمک آن بر وجود نفاق فردی در مرکز حکومت پیامبر (ص) استدلال کرد.

 

مثلا در سوره محمد (ص)آمده است:

«وَ یَقُولُ الّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیّ‏ِ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى‏ لَهُمْ»[۳۶]

«و کسانی که ایمان آورده اند می گویند: چرا سوره ای [درباره جهاد]نازل نمی شود؟‌و اما چون سوره ای صریح نازل شد و در آن نام کارزار آمده می بینی که در دلهایشان مرضی هست مانند کسی که به حال بیهوشی مرگ افتاده به تو می نگرند.»

بسیاری از مفسران سنی ماند طبری، قرطبی، ابن الجوزی، فخر رازی، ابوحیان اندلسی، آلوسی و ….‌[۳۷] مقصود از« فی قلوبهم مرض» را نفاق دانسته و چنین بیان کرده اند که آیه در صدد توصیف منافقان و ذکر مظاهر نفاق در ایشان است.[۳۸]

 

خداوند در این سوره موضع منافقان نسبت به دستور جهاد را با اسلوبی بدیع و تعبیری بی نظیر به تصویر می کشد.[۳۹]

 و ترس و بهت زدگیشان را به محتضری تشبیه می کند که دیدگانش تنها به یک سو خیره شده است.[۴۰]

چنین تصویر آفرینی از حالات روحی منافقان وبیان مصداقی از مظاهر نفاق ورزی آنان نشانگر نوعی نفاق است که جنبه فردی دارد نه اقدامی سازمان یافته. شاید به همین خاطر است که برخی مفسران‌[۴۱] مقصود از «فی قلوبهم مرض» را در آیه مومنان ضعیف الایمان دانسته اند.

حسن حبنکه المیدانی با اشاره بوجود نفاق فردی و سازمانی به مقایسه آن دو پرداخته می نویسد:

«منافقی که نسبت به منافع مسلمانان طمع دارد و یا بر جان ومال و اهل خود می ترسد، شرارت و زیان آن کمتر از منافقی است که نفاقش همراه با مکر پنهانی بر ضد اسلام و مسلمین است وبا وسائل گوناگون برای ضرر رساندن به آنان، تباه نمودن دین و از بین بردن دولتشان چاره اندیشی می کند. و بدتر از او منافقی است که سازمان نفاق را رهبری و مدیریت می کند ….»[۴۲]

اما در پاسخ به پرسش دوم باید عوامل و انگیزه های شکل گیری در نفاق را بررسی نمود که اینک به آن می پردازیم.

 

۴ – شکل گیری نفاق معلول عامل یا عوامل؟

بسیاری از مفسران پاسخ به این سوال را که آیا آغاز شکل گیری نفاق پیش از هجرت بوده است یا پس از آن، مرتبط با موضوع انگیزه یا عوامل پیدایش این پدیده نموده اند. چگونگی بررسی این موضوع و نوع نگرش به آن موجب شده است دیدگاههای متفاوتی درباره زمان شکل گیری نفاق مطرح گردد. گروهی آن را محدود به مدینه نمایند وعده ای دیگر وجود نفاق را در مکه پیش از هجرت نیز ممکن بدانند.

روشن است چنین بحثی فراتر از یک مسأله تاریخی است ونتیجه آن جهت اتخاذ مبنا در پژوهشهای قرآنی خصوصاً تشخیص سور مکی و مدنی و همچنین نحوه داوری درباره صحابه پیامبر (ص) بسیار مهم وتأثیر گذار خواهد بود.

از این رو با طرح و  نقد دیدگاه های متفاوت درباره انگیزه یا علل شکل گیری نفاق در دوران بعثت با  محوریت آیات قرآن، پاسخی مناسب برای پرسشهای ذیل ارائه می دهیم.

۱ – آیا نفاق فقط در مدینه بوده است و یا اینکه در مکه نیز وجود داشته است؟

۲ – در صورت وجود نفاق در مکه آیا شکل گیری آن پیش از هجرت بوده است یا پس از آن؟

۳ –  آیا نفاق سازمانی تنها در مدینه رخ داده است و یا اینکه در مکه پیش از هجرت هم بوده است؟

 

دیدگاه نخست: ترس عامل اصلی پدیده نفاق

اگرچه غالب مفسران عامه بدون پرداختن به علل پیدایش نفاق وجود آن را در مکه پیش از هجرت نفی نموده اند اما از آنجا که سیاق بحث آنان وتأویل نمودن آیات سوره مکی مشتمل بر مسأله نفاق در کتب تفسیرشان حالت سازمان یافته نفاق را نشانه روی می کند، می توان پی برد که از نگاه این دسته عامل عمده واصلی پیدایش این پدیده «ترس» است.

در میان مفسران، طبری نخستین کسی است که زمینه رابرای این دیدگاه فراهم نمود‌[۴۳] و سپس ابن کثیر آن را در قالب نظریه ای نو قرارداد و باعث شد مفسران پس  از او برای نفی نفاق در مکه به این نظریه استدلال کنند. ابن کثیر در رد وجود نفاق در مکه به بررسی عامل شکل گیری این پدیده خطرناک و سیر تاریخی آن می پردازد و می گوید:

«دلیل آنکه اوصاف منافقان فقط در سوره مدنی آمده این است که مکه عاری از هر گونه نفاق بود. بلکه آنچه در مکه رخ داد عکس نفاق بود. یعنی برخی از مومنان مکه، با کراهت باطنی کفر خود را آشکار می کردند. هنگامی که رسول خدا (ص) به مدینه هجرت نمود با دو گروه روبه رو شد: اول انصار که همان قبیله اوس وخزرج بودند و در دوران جاهلیت مانند مشرکان بت می پرستیدند. ودیگری یهود که بر آیین گذشتگان خود باقی مانده بودند. اینان خود سه قبیله بودند: بنی قینقاع (هم پیمانان خزرج)، بنی نضیر و بنی قریضه (هم پیمانان اوس). هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه آمد دو قبیله اوس و خزرج ایمان آوردند اما در میان یهود کسی جز عبد بن سلام ایمان نیاورد. با این حال هنوز نفاق شکل نگرفته بود. زیرا مسلمانان تا آن زمان از قدرت و شوکتی که دشمنان از آن بهراسند برخوردار نشده بودند….»[۴۴]

طبق این بیان آنچه که موجب پیدایش نفاق در مدینه شده است ترس از قدرت و هیمنه مسلمانان است از این رو ممکن نیست چنین عاملی در مکه پیش از هجرت وجود داشته باشد و اصولا هیچ انگیزه ای برای نفاق ورزی در این دوره وجود ندارد.[۴۵]

آلوسی[۴۶] و سید قطب[۴۷] نیز از طرفداران این دیدگاه هستند و در برخی تفاسیر شیعی مانند تفسیر نمونه [۴۸] و التفسیر الاثری الجامع [۴۹] همین نظریه اختیار شده است.

 

دیدگاه دوم: نفاق معلول عوامل متعدد

این گروه بر خلاف دسته نخست که عامل اصلی پدیده نفاق راترس از شوکت و قدرت مسلمانان می داند، معقتدند عوامل گوناگونی در روی آوردن به نفاق مؤثر بوده است. حسن حبنکه المیدانی ذیل عنوان «انگیزه های نفاق» چهار عامل رادر شکل گیری این پدیده ذکر نموده نمونه های تاریخی هر یک را به تفصیل بیان می کند. این عوامل از دیدگاه او عبارتند از «طمع»، «ترس»، «مکر و نیرنگ بر ضد اسلام و مسلمانان» و «تعصب قومی و قبیله ای».[۵۰]

علامه طباطبائی (ره)  نیز از آن دسته کسانی است که وجود عناصر متعدد را در پیدایش این پدیده دخیل می داند. وی در این باره می نویسد:

« … انگیزه و علت نفاق منحصر در ترس و پروا داشتن و یا به دست آوردن خیر عاجل نیست. چون ممکن است کسی به امید نفع و خیرمؤجل و دراز مدت نفاق بورزد و ممکن است کسی به انگیزه تعصب و حمیت نفاق بورزد و یا انگیزه اش این باشد که نسبت به کفر قبلی خود عادت داشته دست برداشتن از عادت برایش مشکل باشد. و همچنین ممکن است انگیزه های دیگر باعث نفاق شود. و هیچ دلیلی در دست نیست که دلالت کند بر اینکه پای این انگیزه ها در مورد هیچ یک از مسلمانان مکه در کار نبوده ….».[۵۱]

نگارنده ضمن تأیید دیدگاه دوم بر این باور است که دقت در مضامین آیات نه تنها تعدد عوامل را در پیدایش نفاق نشان می دهد، بلکه در پاره ای موارد بر وجود برخی انگیزه های نفاق ورزی در مکه پیش از هجرت نیز دلالت می کند. از اینرو برای اثبات نظریه خود به دسته بندی عوامل و انگیزه های نفاق از دیدگاه آیات قرآن می پردازیم و هر یک را بر اساس ترتیب نزول مورد بررسی قرار می دهیم.

 

انگیزه های پیدایش نفاق از دیدگاه قرآن کریم

با تدبر در آیات مربوط به منافقان می توان عوامل موثر در پیدایش نفاق را به شش مورد تقسیم نمود:

۱ – طمع: انگیزه دست یابی به منافع مادی و دنیوی عامل بسیار مهمی برای قبول ظاهری اسلام و انتساب دروغین به گروه مسلمانان به شمار می رود. این عامل در قرآن کریم به دو شکل مطرح شده است:

۱ـ۱ـ طمع به منافع دراز مدت: مقصود دوراندیشی هوس آلود فرصت طلبان نسبت به آینده سیاسی نهضت پیامبر (ص) و گسترش چشمگیر آیین آن حضرت در میان اقوام و ملل مختلف است. آنان بامشاهده علائم پیروزی و قدرتمندی مسلمانان درمکه و اندکی پیش از هجرت زمینه را مناسب می دیدند تا با پذیرش ظاهری اسلام، بعدها خود را در مواضع حساس قدرت نفوذ دهند و با رسیدن به منافع مادی مقاصد کفر آمیزشان را در نقاب دین عملی سازند. چنین نفاقی که با حالت سازمانی آن همگونی کامل دارد برخاسته از انگیزه طمع ورزی است. وجود چنین انگیزه ای در مکه پیش از هجرت از آیه دهم و یازدهم سوره عنکبوت استفاده می شود. در این سوره آمده است:

«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللّهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنّ إِنّا کُنّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی صُدُورِ الْعالَمینَ . وَ لَیَعْلَمَنّ اللّهُ الّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنّ الْمُنافِقینَ»

«و از میان مردم کسانی اند که می گویند:‌به خدا ایمان آورده ایم و چون در [راه] آزار کشند آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار می دهند و اگر از جانب پروردگارت یاری رسد حتما خواهند گفت:‌ما باشما بودیم آیا خدا به آنچه در دلهای جهانیان است داناتر نیست.»

 

پیش از استدلال به این دو آیه لازم است دو مطلب را یادآور شویم:

۱ –  هر آیه یا سوره ای که پیش از هجرت پیامبر (ص) به مدینه نازل شده مکی و هر آیه یا سوره ای که پس از ورود پیامبر (ص) به مدینه نازل شده باشد مدنی نام دارد. این تعریف مورد قبول مشهور قرآن پژوهان واقع شده است.[۵۲]

۲ – از آنجا که در میان روایات پیامبر (ص) هیچ گونه تصریحی به مکی یا مدنی بودن سور آیات قرآن نشده است و آنچه در این زمینه وجود دارد به صحابه یا تابیعن بر می گردد [۵۳] واز سویی دیگر چینش آیات در سوره ها براساس ترتیب نزول بوده است،[۵۴] از این رو باید وجود آیات استثناء‌ را امری خلاف اصل و گزارش های نقل شده دراین باره را غالباً متکی بر اجتهادات شخصی دانست.[۵۵]

با توجه به این دو مطلب نحوه استدلال به این دو آیه را بیان می کنیم:

بنابراین آیات و مضامین سوره بدون استثناء مربوط به محیط مکه و اندکی پیش از هجرت خواهد بود.

 ابن عاشور ذیل این دو آیه می نویسد:

«خداوند متعال نیت منافقان را در ایمان آوردنشان روشن ساخته است اینکه آنان اظهار اسلام را وسیله ای برای رسیدن به آنچه که از پیروزی مسلمانان انتظار داشتند، قرار دادند. پس خودشان رادرمعرض فوائد و منافع چنین پیروزی می دیدند. این مطلب دلیل بر آن است که این آیه نزدیک هجرت پیامبر (ص) از مکه پیش از هجرت نازل شده است. آن زمانی که مردم بیش از پیش مسلمان می شدند…»[۶۷]

سخن این مفسر دلالت روشنی بر تأثیر انگیزه طمع در شکل گیری نفاق دارد و به صراحت وجود آن را در مکه پیش از هجرت اثبات می کند.

 

در اینجا برای تمام بودن استدلال نکاتی از آیه را فهرست وار ذکر می کنیم:

۱ –  به قرینه تقابل دو جمله « وَ لَیَعْلَمَنّ اللّهُ الّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنّ الْمُنافِقینَ » فهمیده می شود که منظور منافقانی هستند که کفرشان را پنهان نموده اند [۶۹] نه افراد ضعیف الایمان .

 

۲ – دلیلی ندارد که منظور از نصر در آیه شریفه فتح و غنیمت درجنگ باشد بلکه مقصود گشایشی است که خداوند در امور بندگان خود ایجاد می کند.[۷۱]

بنابراین انگیزه طمع به منافع دراز مدت اولین عاملی است که پیش از هجرت موجب پیدایش نفاق شده و قرآن از آن خبر داده است.این عامل را باید علت اساسی در شکل گیری نفاق سازمانی قلمداد کرد.

۲-۱ – طمع به غنائم جنگی و منافع نقدی:‌سرازیری غنائم به سوی مسلمانان و بهره مندی از متاع چنین سفره آماده ای انگیزه  نیرومندی بود تا عده ای را وادار کند به دروغ اسلام خود را آشکار کنند واز این طریق خود را با دیگر مسلمانان سهیم و شریک نمایند. خداوند از این روحیه منافقان اینگونه پرده برداشته است:

«سَیَقُولُ الْمُخَلّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتّبِعْکُمْ یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللّهِ قُلْ لَنْ تَتّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلیلاً»[۷۲]

«چون [به قصد] گرفتن غنائم روانه شدید  به زودی بر جای مانده گان خواهند گفت: بگذارید ما [هم]به دنبال شما بیاییم [این گونه] می خواهند دستر خدا را دگرگون کنند. بگو: هرگز از پی مانخواهید آمد، آری خدا از پیش درباره شما چنین فرموده پس به زودی خواهند گفت: [نه]بلکه بر ما رشک می بردید [نه چنین است] بلکه جز اندکی در نمی یابند.»

به اعتقاد بسیاری مفسران این آیه و آیات قبل و بعد ناظر به فتح خیبر است که پس از صلح حدیبیه در سال هفتم هجری رخ داد. [۷۳] پیامبر (ص) در آن مسلمانان شرکت کننده درحدیبیه را به فتح خیبر بشارت داد و تصریح نمود که تنها آنان حق شرکت در این نبرد واستفاده از غنائم آن را دارند. هنگامی که منافقان با قرائن، پیروزی قطعی پیامبر (ص) را در این جنگ پیش بینی نمودند نزد ایشان آمدند و اجازه شرکت در میدان نبرد خواستند وجود چنین روحیه طمع کارانه ای در میان منافقان در سوره توبه آیه ۴۲ نیز مطرح شده است:

«لوْ کانَ عَرَضًا قَریبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشّقّهُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنّهُمْ لَکاذِبُونَ»

«اگر مالی در دسترس وسفری[ آسان و] کوتاه بود قطعا از پی تو می آمدند ولی آن راه پر مشقت بر آنان دور می نماید و به زودی به خدا سوگند خواهند خورد که اگر می توانستیم حتماً با شما بیرون می آمدیم [با سوگند دروغ] خود را به هلاکت می افکنند و خدا می داند که آنان سخت دروغگویند»

در تفسیر قمی به نقل از امام باقر(ع) «عرضا قریبا » به غنیمت نزدیک و در دسترس معنا شده است.[۷۴]

پس با توجه به مدنی بودن دو آیه مذکور و مساله فتوحات و غنائم می توان گفت وجود این نوع از طمع ورزی در مدینه قابل فرض است نه مکه و با هر دو نوع نفاق تناسب دارد.

 

۲ – ترس

خوف بر جان، مال و منافع مادی انگیزه دیگری است که افراد را از علنی نمودن کفر باز می دارد و آنان را وادار به پذیرش ظاهری اسلام می کند. آیاتی که ترس منافقان را بازگو نموده اند متعدد است که می توان آنها را در قالب عناوین ذیل دسته بندی کرد:

۱-۲ –  ترس از مرگ:

« أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ»[۷۵]

«یا چون کسانی که در معرض رگباری از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقی است [قرار گرفته اند]از [نهیب]آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولی خدا برکافران احاطه دارد»

خداوند دراین آیه با مثالی بدیع، ترس منافقان از مرگ را به تصویر می کشد و نشان می دهد محیط زندگی آنان سراسر ترس، اضطراب، وحشت و نگرانی است.

همین عامل در سوره محمد (ص) آیه ۲۰ نیز بدان پرداخته شده است.

 

۲-۲ – ترس از دست دادن مال:

« أَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»[۷۶]

«آیا در دلهایشان بیماری است یا شک دارند یا از آن می ترسند که خدا و فرستاده اش بر آنان ستم ورزند؟ [نه]بلکه خودشان ستمکارند.»

در برخی روایات به نقل از امام صادق (ع) آمده است که نزاعی مالی میان علی (ع) و عثمان پیش آمد. پیشنهاد علی (ع) طرح و حل دعوا نزد پیامبر (ص) بود . اماعبدالرحمن بن عوف عثمان را از این کار نهی نمود. به این دلیل که علی (ع) پسرعموی پیامبر اکرم (ص) است و یقینا داوری به نفع او تمام خواهد شد![۷۷]

بنابراین شان نزول ، از آیه اینگونه برداشت می شود که منافقان نگران از دست دادن اموالشان بودند. لذا همانطور که برای حفظ مال خود داوری غیر پیامبر (ص) را ترجیح می دهند باهمین ملاک ممکن است اسلام را تنها درمرحله زبان و ظاهر اختیار کرده باشند.

 

3-2 – ترس از رسوایی:

«وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنّهُمْ خُشُبٌ مُسَنّدَهٌ یَحْسَبُونَ کُلّ صَیْحَهٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى یُؤْفَکُونَ»[۷۸]

«و چون آنان را ببینی هیکلهایشان تو را به تعجب وا می دارد و چون سخن گویند به گفتارشان گوش فرا دهی گویی آنان شمعک هایی پشت بر دیوارند [که پوک شده و در خور اعتماد نیستند] هر فریادی را به زیان خویش می پندارند خودشان دشمنند از  آنان بپرهیز خدا بکشد شان تاکجا [از حقیقت]انحراف یافته اند.»

این آیه ترس منافقان را از رسوا شدنشان در جامعه اسلامی مطرح می کند به طوری که هر فریادی را بر ضد خود می پندارند وبه اصطلاح از سایه خود نیز هراسانند! از این رو چنین روحیه ای می تواندعامل مهمی برای اظهار دروغین اسلام باشدتا خود را از هرگونه رسوایی در امان دارند. آیه ۶۴ سوره توبه نیز به این عامل اشاره نموده است.

جمع بندی آیات مرتبط با انگیزه ترس نشان می دهد که اولا این عامل باهر دو حالت نفاق فردی و سازمانی تناسب دارد و ثانیا وجود انگیزه ترس از دست دادن مال با توجه به اصل آینده نگری، در محیط مکه پیش از هجرت دور از واقع نیست، گرچه سازگاری این عامل با تشکیل حکومت و قدرتمندی مسلمانان در مدینه بیشتر محسوس می باشد.

 

۳ – تعصب

پا فشاری و اصرار بی دلیل بر عقیده ای خاص مانعی بزرگ در پذیرش حقیقت به حساب می آید و می تواند افراد دارای این ویژگی را دچار نفاق نماید. نمونه چنین تعصبی، مربوط به نفاق ورزی برخی اهل کتاب (یهود) است که برای ایجاد تردید و تزلزل در مسلمانان صبحگاهان به ظاهر ایمان می آوردند و در پایان روز از اسلام بر می گشتند. خداونددرباره نقشه و عملکرد آنان می فرماید:

«وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالّذی أُنْزِلَ عَلَى الّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلّهُمْ یَرْجِعُونَ.

 وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنّ الْهُدى‏ هُدَى اللّهِ أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»[۷۹]

وجماعتی از اهل کتاب گفتند:‌در آغاز روز به آنچه بر مومنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان روز انکار کنید شاید آنان از اسلام برگردند. و [گفتند] جز به کسی که دین شما را پیروی می کند ایمان نیاورید بگو:هدایت، هدایت خداست. مبادا به کسی نظیر آنچه به شما داده شده، داده شود یا در پیشگاه پروردگارتان باشما محاجه کنند بگواین تفضل به دست خداست آن را به هر کسی که بخواهد می دهد و خداوند گشایشگر داناست»

از این دو آیه به خوبی استفاده می شود که تعصب اهل کتاب نسبت به آیین خود، عامل مهمی برای نفاق ورزیشان بوده و جریان سازمان یافته ای را به وجود آورده است. بودن چنین انگیزه ای در پیش از هجرت بعید نیست اگرچه تنها دلیل قرآنی آن مربوط به مدینه است.

به هر حال علاوه بر دو آیه مذکور، آیه ۸ سوره منافقون و آیه ۱۰۷ سوره توبه هم بر تاثیر این انگیزه اشاره دارد.

 

۴ – سرگردانی و بی تفاوتی

ناتوانی در تصمیم گیری ، نداشتن سمت و سویی خاص برای انتخاب موضع وبی هدفی در مسیر زندگی، موجب سرگردانی وبی تفاوتی نسبت به حوادث سرنوشت ساز می شود. روحیه ای که سازگاری با همه عقاید – اعم از حق وباطل- را در پی دارد ونتیجه اش جز نفاق چیز دیگری نخواهد بود. این عامل در سوره نساء اینگونه بیان شده است:

« إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یخَُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُواْ إِلىَ الصَّلَوهِ قَامُواْ کُسَالىَ‏ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا

مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً »[۸۰]

« منافقان، با خدا نیرنگ مى‏کنند، و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند. با مردم ریا مى‏کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى‏کنند.»

«میان آن [دو گروه] دو دلند نه با اینانند ونه با آنان و هر که را خدا گمراه کند هرگز راهی برای [نجات] او نخواهی یافت.»

واژه «مذبذب» در این آیه اسم مفعول از ماده «ذبذب» به معنای صدای مخصوص است که به هنگام حرکت دادن یک شیء آویزان بر اثر برخورد با امواج هوا به گوش میرسد.[۸۱] از این تعبیر فهمیده می شود که منافقان مانند یک جسم معلق و آویزان فاقد برنامه وهدفند و مسیرشان رادر زندگی بادهای حوادث مشخص می کند از این رو سرگردان و بی تفاوتند.

این عامل نیز بعید نیست که در اندکی پیش از هجرت درمکه وجود داشته باشد هر چند دلیل قرآنی آن در سوره مدنی مطرح شده است. همچنین این عامل را باید متناسب با نفاق فردی دانست.

 

۵ – اخلال و ایجاد انحراف در برنامه انبیاء (ع)

از برخی آیات چنین بر می آید که تمام پیامبران (ع) اولوالعزم و غیر آن برای پیشبرد اهداف و اجرای برنامه هایشان با شیاطین اخلال گر روبرو بوده اند. خداوند در این باره می فرماید:

« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیّ إِلاّ إِذا تَمَنّى أَلْقَى الشّیْطانُ فی أُمْنِیّتِهِ فَیَنْسَخُ اللّهُ ما یُلْقِی الشّیْطانُ ثُمّ یُحْکِمُ اللّهُ آیاتِهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ  لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشّیْطانُ فِتْنَهً لِلّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنّ الظّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ »[۸۲]

«و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزی تلاوت می نمود شیطان در تلاوتش القای [شبهه] می کرد. پس خدا آنچه را شیطان القا می کرد محو  گردانید. پس خدا آیات خود را استوار می ساخت و خدا دانای حکیم است. تاآنچه را که شیطان القا می کند برای کسانی که در دلهایشان بیماری است و  [نیز] برای سنگدلان آزمایشی گرداند وستمگران در ستیزه ای بس دور و درازند.»

جامع این دو احتمال در بیان سید مرتضی آن است که تمام پیامبران (ع) برای اجرای برنامه ها و هدفهایشان پیوسته با اخلال گری شیاطین مواجه بوده اند. و این القائات شیطانی به تعبیر آیه شریفه وسیله ای بود برای آزمایش عموم مردم خصوصاً منافقان و سنگدلان.

نتیجه آنکه انبیاء (ع) از همان آغاز با جریان سازمان یافته نفاق رو به رو بوده اند چرا که این گروه به پیروی از وسوسه های شیطانی تلاش می نمودند تا با توطئه و نیرنگ مانع در راه پیامبران (ع) ایجاد کنند اما خدا علیم و حکیم است و طرز خنثی نمودن نقشه های شوم آنان را به خوبی می داند. «والله علیم حکیم»

با دقت در مضمون این آیه امکان وقوع نفاق سازمانی درمکه پیش از هجرت قوت می گیرد.

 

۶ – تفرقه افکنی میان مؤمنان

استفاده از پوشش مذهب بهترین روشی است که می توان آن را بر ضد مذهب به کار برد. زیان رساندن به اتحاد مسلمانان و پراکنده نمودن صفوف یکپارچه آنان تنها بااین روش امکان پذیر است. منافقان با نقاب ایمان تلاش می کنند مسلمانان را درهم بکوبند و جامعه رابر عقاید کفرآمیز بازگردانند. بنابراین تفرقه افکنی به عنوان هدفی آلی انگیزه ای قوی برای نفاق ورزی منافقان به شمار می آید.

این عامل در قرآن کریم اینگونه بازگو شده است:

« وَ الّذینَ اتّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ کُفْرًا وَ تَفْریقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصادًا لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنّ إِنْ أَرَدْنا إِلاّ الْحُسْنى‏ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنّهُمْ لَکاذِبُونَ»[۸۴]

«و آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان وکفر و پراکندگی میان مؤمنان است و [نیز] کمینگاهی است برای کسی که قبلا باخدا و پیامبر (ص) او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند یاد می کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم [ولی] خدا گواهی می دهد که آنان قطعاًَ دروغگوهستند.»

دراین آیه شریفه ایجاد تفرقه عاملی مهم برای شکل گیری نفاق محسوب شده است.

عاملی که به وضوح حکایت از وجود جریانی سازماندهی شده می کند. امااثبات آن در زمان پیش از هجرت کمی مشکل به نظر می رسد.

 

نتیجه

دقت در مضامین آیاتی که انگیزه و عوامل شکل گیری نفاق را بیان می کنند چند مطلب را اثبات می کند:

۱ – پیدایش نفاق معلول عوامل متعدد است نه یک علت منحصره.

۲ – انگیزه های نفاق در مکه پیش از هجرت نیز وجود داشته است.

۳ – نفاق «سازمانی» اختصاص به مدینه ندارد و در مکه پیش از هجرت نیز وقوع یافته است.

۴ – در مدینه هر دو نوع نفاق «فردی» و «سازمانی» وجود داشته است.

۵ – انگیزه های نفاق ورزی به دو دسته قابل تقسیم است: برخی مربوط به عنصر کتمان کفر است مانند عامل «ترس» و برخی نیز مربوط به رکن دیگر مفهوم نفاق یعنی اظهار دروغین ایمان است مانند عامل «طمع».

۶ – عوامل نفاق را به گونه ای دیگر نیز می توان تقسیم نمود: بعضی علت «فاعلی» برای این پدیده شومند مانند «طمع» و «ترس» و برخی دیگر علت «غایی» محسوب می شوند مانند «تفرقه افکنی میان مومنان» و «اخلال در برنامه انبیاء».

 


کتابنامه

 قران کریم

۱ – الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی،تحقیق:محمد ابراهیم،افست از چاپ قاهره؛قم انتشارات رضی،۱۳۷۶

۲ – أنوار التنزیل و أسرار التأویل، عبدالله بن عمر بیضاوى، بیروت‏: دار احیاء التراث العربى‏، اول‏، ۱۴۱۸ ق.

۳ – بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمد باقر مجلسی، بیروت: موسسه الوفاء، دوم، ۱۴۰۳ق.

۴ – البحر المحیط فى التفسیر، ابو حیان محمد بن یوسف‏ اندلسى، بیروت‏: دار الفکر، ۱۴۲۰ ق.‏

۵ – البرهان فی علوم القرآن، زرکشی،بیروت ،دار المعرفه،۱۴۱۵

۶ – پیدایش پدیده نفاق در اسلام از منظر قرآن، محمد میرزایی، مجله الهیات و حقوق ، ش۱۴٫

۷ – التبیان فى تفسیر القرآن‏، محمد بن حسن‏ طوسى، بیروت‏: دار احیاء التراث العربى‏،؟

۸ – التحریر و التنویر، ابن عاشور محمد بن طاهر، بیروت،موسسه الباریخ،اول،۱۴۲۱٫

۹ – التفسیر الاثری الجامع، محمد هادی معرفت، قم: موسسه التمهید، اول،۱۴۲۵ق.

۱۰ – التفسیر الحدیث‏، دروزه محمد عزت‏، قاهره‏: دار إحیاء الکتب العربیه،۱۳۸۳ ق‏.

۱۱ – تفسیر الصافى، ملا محسن فیض کاشانى ، تهران‏: انتشارات الصدر، دوم‏، ۱۴۱۵ ق‏.

۱۲ – تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر دمشقى اسماعیل بن عمرو، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمدعلى بیضون‏، اول‏، ۱۴۱۹ ق‏.

۱۳ – التفسیر القرآنى للقرآن‏، عبدالکریم‏ الخطیب،

۱۴ – التفسیر الوسیط للقرآن الکریم‏، سید محمد طنطاوى،

۱۵ – تفسیر قمى‏، على بن ابراهیم قمى، قم‏: دار الکتاب‏، چهارم‏، ۱۳۶۷ ش‏.

۱۶ – تفسیر نمونه‏، ناصر مکارم شیرازى، تهران‏: دار الکتب الإسلامیه، اول‏، ۱۳۷۴ ش‏.

۱۷ – تفسیر نور الثقلین‏، عبد على بن جمعه عروسى حویزى ‏، قم‏: انتشارات اسماعیلیان‏، چهارم‏، ۱۴۱۵ ق‏.

۱۸ – التمهید فی علوم القرآن، محمدهادی معرفت،قم ،انتشارات اسلامی،دوم ،۱۴۱۵

۱۹ – جامع البیان فی تفسیر القرآن، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، بیروت: دار المعرفه، اول، ۱۴۱۲ق.

۲۰ – الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبی، تهران: ناصر خسرو، اول، ۱۳۶۴ش.

۲۱ – جواهر الحسان فى تفسیر القرآن‏، ثعالبى عبدالرحمن بن محمد، بیروت‏: داراحیاء التراث العربى‏، اول‏،۱۴۱۸ ق‏.

۲۲ – الخصال، شیخ صدوق، قم: منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه،؟۱۴۰۳ق.

۲۳ – روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى سید محمود، بیروت: دار الکتب العلمیه،اول، ۱۴۱۵ق.

۲۴ – زاد المسیر فى علم التفسیر، ابوالفرج عبدالرحمن بن على ابن جوزی، بیروت: دار الکتاب العربی،اول، ۱۴۲۲ق.

۲۵ – سنن ابی داود، ابی داود سلیمان بن اشعث سجستانی، بیروت: دار الفکر، اول، ۱۴۱۰ق.

۲۶ – السنن الکبری،احمد بن حسین بن علی البیهقی،بیروت: دار الفکر،؟

۲۷ – سنن النسائی، احمد بن شعیب نسائی، بیروت: دار الفکر، اول،۱۳۴۸ق.

۲۸ – سنن ترمذی، محمد بن عیسی الترمذی، بیروت: دار الفکر، دوم،۱۴۰۳ق.

۲۹ – شرح صحیح مسلم،یحیی بن شرف النووی، بیروت: دار الفکر، اول، ۱۴۲۱ق.

۳۰ – الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، اسماعیل بن حماد الجوهری، بیروت: دار العلم للملایین، چهارم، ۱۴۰۷ق.

۳۱ – صحیح ابن حبان،علی بن بلبان الفارسی،موسسه الرساله،دوم،۱۴۱۴ق.

۳۲ – صحیح بخاری،محمد بن اسماعیل البخاری،بیروت: دار الفکر، ؟۱۴۲۴ق.

۳۳ – صحیح مسلم،مسلم بن الحجاج النیشابوری، بیروت: دار ابن حزم،اول،۱۴۲۳ق.

۳۴ – صفه المنافق،جعفر بن محمد بن الحسن الفریابی، کویت: دار الخلفاء للکتاب الاسلامی،اول،۱۴۰۵ق.

۳۵ – ظاهرهالنفاق،عبد الرحمن حسن حبنکه المیدانی،دمشق،دار الفلم،۱۴۱۴ق.

۳۶ – غریب القرآن، ابن قتیبه عبدالله بن مسلم‏،؟

۳۷ – الفروق اللغویه، ابوهلال عسکری، قم: موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، اول، ۱۴۱۲ق.

۳۸ – فى ظلال القرآن‏، سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی‏، بیروت- قاهره‏: دارالشروق‏، هفدهم‏، ۱۴۱۲ ق‏.

۳۹ – الکافی،محمد بن یعقوب الکلینی،تهران: دار الکتب الاسلامیه،سوم،۱۳۸۸ق.

۴۰ – کتاب العین ، خلیل بن احمد الفراهیدی ، موسسه دار الهجره ، دوم ، ۱۴۰۹ق.

۴۱ – کمال الدین و تمام النعمه ، شیخ طوسی ، قم: موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین ، ۱۴۰۵ق.

۴۲ – کتاب التسهیل لعلوم التنزیل‏، ابن جزى غرناطى محمد بن احمد، بیروت‏: شرکت دار الارقم بن ابى الارقم‏، اول‏،۱۴۱۶ ق‏.

۴۳ – لسان العرب، ابن منظور،بیروت: دار صادر، چهارم ، ۲۰۰۵م.

۴۴ – مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، سوم،۱۳۷۲ش مفاتیح الغیب، فخر الدین رازی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، سوم، ۱۴۲۰ق.

۴۵ – محاسن التاویل‏، قاسمى محمد جمال الدین‏، بیروت‏: دار الکتب العلمیه‏، اول،۱۴۱۸ ق‏.

۴۶ – المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، ابن عطیه اندلسى عبدالحق بن غالب‏، بیروت‏: دارالکتب العلمیه‏، اول‏،۱۴۲۲ ق‏.

۴۷ – المستدرک علی الصحیحین ،ابوعبد الله حاکم نیشابوری، بیروت: دار الفکر، اول، ۱۴۲۲ق.

۴۸ -مسند احمد،احمد بن حنبل،بیروت: دار صادر،؟

۴۹ – معجم مقاییس اللغه ، احمد بن فارس بن زکریا، بیروت: دار احیاء التراث العربی ، اول، ۱۴۲۹ق.

۵۰ – المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، دمشق بیروت: دار العلم الدار الشامیه، اول، ۱۴۱۲ق.

۵۱ – مناهل العرفان،عبد العظیم زرقانی،بیروت ،دار الکتب العلمیه،۱۴۱۶٫ش

۵۲ – المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ترجمه: سید محمد باقر موسوى همدانى، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، پنجم‏، ۱۳۷۴ ش‏.

 


[۱] . شیخ صدوق (ره) ،ص کمال الدین و تمام النعمه ،ص۴۵۴-۴۶۳

[۲] . ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۲۶٫

[۳] . خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج ۵، ص ۱۷۷٫

[۴] . احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس المفه، ص ۱۰۰۱٫

[۵] . جوهری، الصحاح، ج ۴، ص ۱۵۶۰٫

[۶] . ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۲۶٫

[۷] . میرزایی، محمد، «پیدایش پدیده نفاق در اسلام از منظر قرآن»،مجله الهیات و حقوق،سال چهارم، ش ۱۴،ص ۱۲۳٫

[۸] . ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۲۶٫

[۹] . مجله الهیات و حقوق ش ۱۴ مقاله پیدایش پدیده نفاق در اسلام از منظر قرآن ص۱۲۴٫

[۱۰] . ابن فارس، معجم قاییس الفقه، ص ۱۰۰۱٫

[۱۱] . ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۲۷٫

[۱۲] . راغب اصفهانی حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۸۱۹٫

[۱۳] بقره / ۸ .

[۱۴] . قرطبی محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن ، ج ۱، ص ۱۹۶٫

[۱۵] . در ادامه‌ی همین مقاله به اثبات مکی بودن تمام این سوره خواهیم پرداخت.

[۱۶] عنکبوت/۱۰ ـ ۱۱

[۱۷] بقره / ۸

[۱۸] مائده / ۴۱

[۱۹] . بقره / ۲۶۴، نساء / ۱۴۲، ماعون / ۴ـ۶٫

[۲۰] . انفال / ۴۷٫

[۲۱] . همان.

[۲۲] . ابوهلال عسکری / الفروق اللغویه / ص ۵۴۷٫

[۲۳]محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج،۶۹ص۲۰۷-۲۰۸

[۲۴]  محمد بن یعقوب کلینی، الکافی ج۲ص۲۹۰-۲۹۱، احمد بن حنبل، مسند احمد ج ۲  ص ۵۳۶،  ابن الأشعث السجستانی، سنن أبی داود  ج ۲ ص ۴۰۹،  احمد بن شعیب النسائی، سنن النسائی ج ۸  ص ۱۱۷،احمدبن حسین البیهقی، السنن الکبرى، ج ۶  ص ۲۸۸، جعفر بن محمد الفریابی، صفه المنافق، ص ۴۵ ، ابن حبان، صحیح ابن حبان، ج ۱، ص ۴۹۰، و نیزشیخ صدوق، الخصال ج۱ص۲۵۴، مسند احمد ج۲ص۱۸۹   ، محمد بن اسماعیل بخاری ،صحیح بخاری ج۱ص۲۸،مسلم بن حجاج نیشابوری،صحیح مسلم ص۵۲-۵۳، محمد بن عیسی ترمذی ،سنن ترمذی ج۴ص۱۳۰-۱۳۱،السنن الکبری بیهقی ج۹ص۲۳۰ با اندک تفاوت در تعبیر.

[۲۶] بحار الانوار، ج۶۹،ص۱۰۹

[۲۷] عنکبوت/۱۰-۱۳

[۲۸] مدثر/۳۱

[۲۹] بقره/۲-۵

[۳۰] توبه/۱۰۷

[۳۱] توبه/۷۴

[۳۲] حشر/۱۱

[۳۳] توبه/۷۳، تحریم /۹

[۳۴] احزاب/۶۰-۶۱

[۳۵] توبه ۷۴و۱۰۷، حشر ۱۱

[۳۶] محمد(ص)/۲۰

[۳۷] جامع البیان،محمد بن جریر طبری، ج ۲۶ ص۳۴، الجامع لاحکام القرآن ج۱۶ ص ۲۴۴،عبد الرحمن بن علی ابن جوزی، زاد المسیر ج۴ص۱۱۹،فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب ج۲۸ص۵۳،ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط ج۹ص۴۶۹، آلوسی سید محمود ، روح المعانی ج۱۳ص۲۲۲

[۳۸] ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج۲۶ص۸۹

[۳۹] طنطاوی سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم ج۱۳ص۲۳۷، سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۶ص۳۲۹۶

[۴۰] روح المعانی ، ج۱۳ص۲۲۲

[۴۱] بیضاوی عبد الله بن عمر ، انوار التنزیل واسرار التأویل ج ۵ص ۱۲۳، خطیب عبد الکریم ، التفسیر القرآنی للقرآن،  ج۱۳ص۳۴۸

[۴۲] ، حسن حبنکه المیدانی، ظاهره النفاق ج۱ص۷۳

[۴۳] جامع البیان فی تفسیر القرآن ،ج۱،ص۹۰-۹۱

[۴۴] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم،  ج۱ص۸۷

[۴۵] التحریر و التنویر، ج۲۷ ص۳۵۲

[۴۶] روح المعانی،ج۱۵،ص۱۴۲

[۴۷] فی ظلال القرآن،ج،۱ص۳۱

[۴۸] مکارم شیرازی ناصر ، تفسیر نمونه، ، ج۲۱ص۴۴۶

[۴۹] ،معرفت محمد هادی، التفسیر الاثری الجامع ج۲ص۳۸-۳۷و۴۱

[۵۰] ظاهره النفاق،ج۱/ص۶۶-۶۷

[۵۱] طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰ص۱۴۱ ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر

[۵۲] الاتقان فی علوم القرآن سیوطی ترجمه سید مهدی حائری ج۱ص۴۶ البرهان فی علوم القرآن زرکشی ج۱ص مناهل العرفان زرقانی ج۱ ص۱۸۷

[۵۳] -الاتقان فی علوم القرآن ج۱ ص  البرهان فی علوم القرآن ج۱ص  مناهل العرفان ج۱ص۱۸۹

[۵۴] حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین،  ج۱ص۳۱۵-۳۱۶ سنن ابی داوود ج۱ص۱۸۳،السنن الکبری بیهقی ج۲ص۴۲-۴۳

[۵۵] معرفت محمد هادی ، التمهید فی علوم القرآن، ج۱ ص۱۳۷-۱۳۸

[۵۶] الاتقان فی علوم القرآن ج۱ ص

[۵۷] التمهید فی علوم القرآن ج۱ ص

[۵۸] جامع البیان فی تفسیر القرآن،ج۲۰،ص۸۶، ابن عطیه اندلسی،المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز،ج۴،ص۳۰۵، محمدین احمد بن جزی غرناطی،کتاب التسهیل لعلوم التنزیل،ج۲،ص۱۲۲، عبد الرحمن بن محمد ثعالبی،جواهر الحسان فی تفسیر القرآن،ج۴،ص۲۹۰، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم،ج۱۰،ص۳۴۶، محمد جمال الدین قاسمی،محاسن التاویل،ج۷،ص۵۴۴

[۵۹] التفسیر الوسیط،ج۱۱،ص۵

[۶۰] مفاتیح الغیب،ج۲۵،ص۲۳

[۶۱] الجامع لاحکام القرآن،ج۱۴،ص۳۲۳

[۶۲] عبد الله بن مسلم ابن قتیبه، غریب القرآن،ج۱،ص۲۸۷

[۶۳] التحریر و التنویر،ج۲۰،ص۱۲۶

[۶۴] التفسیر الوسیط،ج۱۱،ص۵

[۶۵] دروزه محمد عزه ،التفسیر الحدیث،ج۵،ص۴۷۱-۴۷۳

[۶۶] فی ظلال القرآن،ج۵،ص۲۷۱۸

[۶۷] ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج۲۰ ص۱۴۱

[۶۸]  فضل بن حسن طبرسی ،مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸،ص۴۳۱

[۶۹]التحریر و التنویر ج۲۰ص۱۴۱

[۷۰] روح المعانی، ج۱۰ص۳۰۵

[۷۱] المیزان ج۱۶ ص۱۵۸

[۷۲] فتح/۱۵

[۷۳] زاد المسیر ،ج۴ص۱۳۱،  جامع البیان ،ج۲۶ص۵۱، محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹ص۳۲۲،  مجمع البیان، ج۹ ص۱۷۴

[۷۴] علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی،ج۱ ص۲۹۰

[۷۵] بقره/۱۹

[۷۶] نور/۵۰

[۷۷]عروسی حویزی عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۳ص۶۱۵، ملا فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳ص۴۴۲ التبیان(طوسی) ج۷ص۴۵۰، مجمع البیان، ج۷ ص۲۳۶ ،تفسیر قمی ج۲ص۱۰۷

[۷۸] منافقون/۴

[۷۹] آل عمران/۷۲-۷۳

[۸۰] نساء/۱۴۲-۱۴۳

[۸۱] تفسیر نمونه،  ج۴ص۱۷۸

[۸۲] حج/۵۲-۵۳

[۸۳] بحارالانوار، ج۱۷ص۶۵-۶۶

[۸۴]– توبه /۱۰۷