۱_ طرح مسئله[۴]

حدیث و کلام دو جریان درهمتنیده در تاریخ اسلام به شمار میآیند که همواره تعاملات متقابل و پویایی میان آن دو برقرار بوده است. نقش برخی احادیث مشهور در پیدایی عقاید و فرقههای کلامی از یکسو و تأثیر باورها و دیدگاههای اعتقادی در برساختن یا تحریف احادیث از سوی دیگر، گواه روشنی بر این مدعا است. این تعامل دوسویه در شق دوم خود، گاه تا بدان جا پیش رفته که فرقههای کلامی، به جهت قوت و شهرتِ برخی مضامین حدیثی، محکوم به پذیرش آنها بودهاند؛ اما درگذر زمان، مواجهه با واقعیتهای تاریخی درون فرقهای، ایشان را مجبور به عقبنشینی عملی از مضامین آن احادیث نموده است. ازآنجاکه انکار احادیث مشهور و متواتر بهسادگی امکانپذیر نبود، در عمل، این عقبنشینی در قالب سیاستهایی مانند «تغافل» یا «تأویل» رخ مینمود.[۵] با توجه به این امر، شناخت احادیث مشهور و بررسی میزان تطبیق آنها با آموزههای کلامی هر فرقه میتواند یکی از ملاکهای مهم سنجشِ میزان اصالت باورهای کلامی آنها باشد؛ بهاینترتیب که میزان تغافل، تأویل یا تطابق هر مذهب، در قیاس با مضامین مشهور و غیرقابلانکار حدیثی ارزیابی گردد.

انگیزۀ اصلی ما از این پژوهش، بررسی ادعای مطرح در بسیاری از کتب متقدم فرقه نگاری و پژوهشهای جدید تاریخ کلام است مبنی بر آنکه شیعۀ امامیه از قرون نخستین بر این باور بوده که «جهان در هیچ دورهای از وجود امامی خالی نبوده است، و این به ارادۀ خداوند منوط است که امامی آشکار باشد یا در غیبت به سر برد و از دیدگان مردم دور بماند، زیرا جهان هیچوقت از ‹حجّت› خالی نمانده است».[۶] این اعتقاد آنقدر برجسته بوده که شیخ مفید در کتاب اوائلالمقالات، اولین وجه افتراق شیعۀ امامیه با دیگر فرق شیعه را در آن میداند که امامیه به وجوب امامت و وجود (مصداق) آن در هر زمان ایمان دارد[۷] و بهعنوان مهمترین وجه افتراق با دیگر فِرَق اسلامی مینویسد امامیه به خلاف معتزله، خوارج، زیدیه، مرجئه و عموم اهل حدیث متفق است که: «لا بُدّ فی کل زمان من إمام موجود یحتجالله عزوجل به على عباده».[۸]

اهمیت این باور در تاریخ فکر شیعه موجب شده بود تا برخی فرقه نگاران متقدم، نامی مخصوص بر آن بگذارند: «نسق» یا «نسق الإمامه»[۹] به معنای بههمپیوستگی سلسلۀ امامت یا امامان. از طرف دیگر، در منابع حدیثی شیعیان امامی و دیگر فرق اسلامی اعم از اهل سنت و شیعیان غیر امامی، روایات متعددی با مضمون «خالی نماندن زمین و زمان از حجّت و امام» از پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علی علیهما السلام  باقی مانده است که به الفاظ گوناگون و طرق متعدد به نسلهای بعد منتقل شده است.

فرضیۀ ما در این تحقیق آن است که اعتقادِ کلامی پیشگفته، با توجه به توضیح ابتدایی این بخش راجع به تأثیرگذاری متقابل کلام و حدیث، نمیتواند بیارتباط با این احادیث مشهور باشد؛ بنابراین مسئلۀ اصلی ما در این پژوهش، تحلیل تاریخی و پدیدارشناسانۀ مواجهۀ شیعیان متقدم با این مضمونِ مشهور روایی و ردیابی نقش این روایات در تکوین آن باور معروف کلامی شیعه است. در این مجال، چهار روایتِ شاخص، شامل «حدیث ثقلین»، «حدیث حافظان عُدول»، «حدیث وجوب معرفت امام زمان و بیعت با او» و «حدیث کمیل» مبنای تحلیل و بررسی ما خواهد بود. ویژگی بارز همگی این روایات، شهرت چشمگیر آنها در میان تمامی مسلمانان و نقطۀ اتفاق همگی آنان، وجوب وجود فردی با ویژگیهای خاص هدایتگری و امامت در هر عصر و زمان است. لازم به ذکر است با جستوجوی فراوان، پژوهشی تاریخی دربارۀ نقش این احادیث در شکلگیری باور شیعه یافت نشد.

در این مقاله، برای سنجش فرضیۀ پیشگفته، ابتدا وضعیت احادیث یادشده را از منظر شهرت حدیثی و تاریخی بررسی کرده و سپس ذیل هر حدیث نمودهایی تاریخی از باور شیعیان متقدم به آن حدیث را مورد مداقه قرار دادهایم تا بدینوسیله گوشهای از تاریخ شکلگیری باور شیعۀ امامیه به مفهوم نسق روشنتر گردد. در این بخش صرفاً از جهت تبیین روشنتر موضع شیعیان، نیمنگاهی نیز به رویکرد برخی از دیگر فرق اسلامی به احادیث مزبور یا بازتاب این احادیث در باورهای ایشان خواهیم داشت و سیاست تغافل و تأویل را در رویکردشان به این روایات نشان میدهیم.[۱۰] در فصل آخر بر اساس گزارشهای فرقه نگاران و مورخان، جایگاه این باور را در تاریخ فکر شیعۀ امامیه بهعنوان فرقهای شاخص در وفاداری اعتقادی به این مضمونِ مشهور و غیرقابلانکارِ حدیثی، موردسنجش قرار میدهیم.

 ۲_ روایات مشهور اسلامی در قرون نخستین دربارۀ خالی نماندن زمین از حجت و امام

ازلحاظ تاریخی بهخوبی میتوان نشان داد که روایاتی مشهور در دورۀ پیش از غیبت امام دوازدهم شیعه در گردش بود که بهتصریح یا به تلویح از خالی نماندن زمین از حجت الهی خبر میداد و میان عموم شیعیان از شهرتِ غیرقابلانکار برخوردار بود؛ بلکه در برخی موارد، این احادیث حتی میان عامۀ مسلمانان بیش از شیعیان امامی شهرت داشتند. طبق بسیاری از شواهد، اطلاع از اصل استمرار حجج، از انحصار نزد خواص اصحاب ائمه و متخصصان حدیث بیرون بود و بهعنوان یک عقیدۀ مشهور، حتی نزد عوام شیعه گسترش یافته بود و عموم آنان بهصورت
 صریح یا ضمنی به آن ملتزم بودند، بلکه این باور عمومی دامنهای به وسعت جهان اسلام داشت.

برخی از مهمترین این احادیثِ مشهور نبوی، حدیث «ثقلین»، حدیث «معرفت امام» و حدیث «حافظان عُدول یا فی کُلّ خلفٍ عُدول» هستند که هر یک بهصورت ضمنی یا بهتصریح، به تداوم سلسلۀ عالمان و حافظان دین تا پایان تاریخ اشاره دارند و نیز «حدیث کمیل یا خالی نماندن زمین از اقامه کنندگان حجتهای الهی» که ناظر به شمول قاعدۀ وجود حجج در کل تاریخ است و از امیرالمؤمنین علی، خلیفه و صحابی ارجمند پیامبر اسلام، نقل شده و البته همانطور که میآید، برگرفته از آموزههای نبوی است. نقطۀ اتفاق همگی این روایات، خالی نماندن زمین از حجت و امام است؛ هرچند که ویژگیهای این امام یا حجت الهی متفاوت بیان شده است: امامی که اطاعت یا شناختش واجب است، به پادارندۀ حجت الهی، عادلی که به دین خلوص میبخشد، یا بازماندهای از عترت که تمسک به او در کنار قرآن نجات از گمراهی را تضمین میکند. البته دلالت حدیث معروف ثقلین بر این مسئله، کمی متفاوت از سه تای دیگر است؛ چراکه در آن بهطور ضمنی، و نه بهتصریح، به ملازمه و همراهی اهلبیت پیامبر با قرآن تا روز قیامت اشاره شده است. شهرت برخی از این روایات، مانند حدیث ثقلین و حدیث کمیل، در میان شیعه و غیر شیعه چنان است که اگر بشود آنها را انکار کرد، میتوان هر گزارش تاریخی دیگر را به چالش کشید!

در ادامه بهتفصیل به بحثی تاریخی دربارۀ تکتک این احادیث میپردازیم و مواجهۀ شیعیان قرون نخست را با این احادیث از رهگذر مقایسه با رویکرد برخی از دیگر فرق اسلامی میکاویم.

۲_ ۱_ حدیث «ثقلین»

«حدیث ثقلین» ازجمله احادیث مشهور و متواتری بود که به بقای شخصی هدایتگر از عترت و اهلبیت پیامبر تا قیام قیامت دلالت داشت. این حدیث از طرق متعدد شیعی و سنی نقل میشد و در منابع هر دو گروه، به تواتر موجود بود.[۱۱]

ترمذی به سند خود این حدیث را از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  چنین گزارش میکند:

انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله، حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهلبیتی؛ و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظرونی کیف تخلفونی فیهما.[۱۲]

من در میان شما چیزی باقی میگذارم که اگر بدان تمسک جویید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد و البته یکی از آنها از دیگری بزرگتر است: یکی کتاب خدا که ریسمانی آویخته از آسمان بهسوی زمین است و دیگری عترتم اهلبیتم؛ و این دو هرگز از هم جدا نشوند تا آنکه بر حوض نزد من وارد گردند. پس به من نشان دهید که بعد از من با آنها چگونه رفتار میکنید.

نقل حدیث ثقلین تا به امروز از طریق بیش از سی تن از صحابه در کتب فریقین به یادگار مانده است؛ افرادی مانند زید بن ارقم، ابوسعید خدری، زید بن ثابت، جابر بن عبدالله انصاری و علی بن ابی طالب.[۱۳] تواتر این حدیث[۱۴] میتوانست موجب پذیرش مفاد آن گردد، چراکه دلالت آن بر لزوم تمسک به اهلبیت و عترت آن حضرت تا قیام قیامت و به هدف هدایت یافتن و گمراه نشدن واضح بود؛[۱۵] اما بااینحال، اهلبیت رسول خدا هرگز مرجعیت ویژه و ماندگاری بهعنوان عِدل قرآن نزد اهل سنت نیافتند! در عوض، نقلهای دگرگونشدهای مانند «کتابالله و سنتی» علیرغم اسناد ضعیفتر[۱۶] و کمشمارتر،[۱۷] بعضاً بیشتر موردتوجه آنان قرار میگرفت. حتی برخی مدعی شدند که تنها حجت پس از پیامبر، قرآن است[۱۸] و بهتبع آن نقلی پیدا شد که در آن تنها از قرآن بهعنوان یادگار و ثقل بهجای مانده از پیامبر یاد میشد[۱۹] و یا در تلاشی متأخرتر، «عترت» در حدیث ثقلین به علمای امت تأویل گردید![۲۰]

اما شیعیان برخلاف اهل سنت مشکلی در پذیرش و التزام به حدیث ثقلین نداشتند. طبق شواهد گوناگون، از زمان تابعین، شیعیان اولیه به این حدیث علاقهمند بوده و از صحابه دربارۀ آن پرسش مینمودند و بدان استشهاد میکردند.[۲۱] بعضاً از حضرت علی علیه السلام  نیز دربارۀ مصادیق اهلبیت در حدیث ثقلین سؤال میشد که آن حضرت به خودشان، حسنین و نُه امام از نسل امام حسین علیهم السلام  اشاره میکردند.[۲۲] همچنین در بسیاری از منابع حدیثی شیعه، گزارشهایی مبنی بر استناد ائمه به اصل حدیث دیده میشود؛ چنانکه حضرت علی پس از خبردار شدن از هتاکیهای معاویه، با استناد به حدیث ثقلین، بر جایگاه عترت تأکید کردند.[۲۳] امام باقر با استناد به این حدیث، گوشزد میکردند که اهل سنت برخلاف دستورهای رسول خدا عمل کردند.[۲۴] حدیثی معروف از ذریح المحاربی از اصحاب امام صادق که در «اصلِ» به یادگار مانده از او نیز موجود است، بیانگر آن است که امام صادق علیه السلام  خودشان را بهعنوان مصداق حدیث ثقلین معرفی میکردند.[۲۵] در اصل کهن دُرست بن ابیمنصور، ضمن ذکر احتجاج آن حضرت با عمر بن قیس ماصر و اصحابش، گزارش شده که امام به حدیث ثقلین اشاره کرده و بر درستی و وجوب التزام به آن تأکید میکنند.[۲۶]

امام رضا علیه السلام  نیز در یک مجلس مناظره با علمای اهل سنت در حضور مأمون، به حدیث ثقلین استناد میکنند و آنها بیآنکه در اصل حدیث تشکیک کنند، تنها از معنای دقیق عترت در حدیث ثقلین و تفاوت آن با «آل» میپرسند و امام نیز آن را برای ایشان تبیین میکند.[۲۷]

برابر با این گزارشها، آنگاهکه از ائمه علیهم السلام  از تفسیر و مدلول این حدیث سؤال میشد، ایشان حدیث ثقلین را دلیلی بر وجود دائمی امامی از اهلبیت تا قیامت میدانستند.[۲۸] این آموزههای ائمه، مصداق عترت و معنای تلازم بین عترت و قرآن را برای شیعیان بیشازپیش روشن مینمود؛ تا جایی که اجماع شیعه بر آن تحقق یافت که در هر زمان در کنار قرآن، امامی از عترت بهعنوان اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه وآله  وجود دارد.[۲۹]

به همین سیاق، علمای شیعه نیز از تلازم همیشگی این دو ثقل در حدیث ثقلین، وجود امامان عالم به قرآن و معصوم را تا آن هنگام که قرآن هست، اثبات میکردند.[۳۰] طبری آملی (د.۳۲۶ ق)، متکلم شیعه در ابتدای قرن چهارم، عبارت «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» را نشاندهندۀ آن میدانست که تا قیام قیامت، امامت برپا و پیوسته و منحصر در اهلبیت است و خداوند، خلق را بدون حجت رها نکرده و نمیکند.[۳۱]

شیخ صدوق ماجرای مناظرۀ مکتوب یکی از متکلمان امامیه با زیدیه دربارۀ حدیث ثقلین و استدلال او بر پیوستگی سلسلۀ امامت و حضور همیشگی امام معصوم در زمین را اینگونه گزارش میکند:

 ما میگوییم که جمیع طبقات زیدیه و امامیه اتّفاق دارند که رسول خدا فرموده: «من از میان شما میروم اما دو بازماندۀ نفیس در میان شما باقی میگذارم که یکی کتاب اللَّه و دیگری عترت و اهلبیتم است و آن دو خلیفۀ من هستند و از یکدیگر جدا نشوند تا آنکه در بهشت و کنار حوض بر من وارد شوند». همۀ فرقهها این حدیث را تلقّی به قبول کردهاند، پس لازم است که همواره همراه کتاب خدا یکی از عترت وجود داشته باشد؛ کسی که تأویل و تنزیل کتاب اللَّه را به علم یقینی بداند و از مراد خدای تعالی خبر دهد، همچنان که رسول اللَّه از مراد آیات إخبار میفرمود… و حتی اگر آن مخبر که از طریق خدای تعالی مراد اللَّه را بیان میکند ظاهر و هویدا نباشد، بر ما واجب است که معتقد باشیم قرآن از همنشینی با آن فرد از عترت رسول که تأویل و تنزیل آن را بداند، برکنار نیست، زیرا حدیث ثقلین آن را ایجاب میکند.[۳۲]

شیخ صدوق همچنین از ابن قِبِۀ رازی، دیگر متکلم شیعی، نقل میکند که او نیز بر اساس حدیث ثقلین، نیاز به وجود امامی از عترت را استنباط میکرده است، امامی که در هر زمان بدون نیاز به اجتهاد خطاپذیر، بلکه از طریقی معصوم، عالم به معنای قرآن باشد.[۳۳]

۲_ ۲_ حدیث «حافظان عُدول»

از دیگر احادیث مشهور میان تمام فرق مسلمان که میتواند بر وجود حجت الهی و حافظ شریعت الهی دلالت داشته باشد، این حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله  است:

یَحْمِلُ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ مِنْ کُلِّ خَلَفٍ عُدُولُهُ، یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ، وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِین.

بار این علم را در هر نسلی از این امت، اشخاصی عادل بر دوش میگیرند؛ کسانی که تحریف غلو کنندگان و فرقهگرایی باطلپیشگان و برداشتها و قرائتهای جاهلان را از ساحت آن دور میسازند.

 تأکید پیامبر بر خالی نماندن زمین از حاملان و حافظان علم دین در تعبیر «کلّ خَلَف» بازتاب یافته بود.

این روایت در میراث حدیثی فرق اسلامی از شهرت فراوانی برخوردار بود. طبق منابع حدیثی موجود از اهل سنت، این حدیث از سوی حداقل ۱۱ تن از صحابه روایت شده است.[۳۴] خطیب بغدادی نقل میکند که احمد بن حنبل (د. ۲۴۱ ق)، محدث و رجالی بزرگ اهل سنت، این حدیث را نقل میکرد و صحیح میدانست.[۳۵]

یکی از قدیمیترین مصادر این حدیث، کتاب البیان و التبیین نگاشتۀ جاحظ معتزلی (د. ۲۵۵) است.[۳۶] در چند مصدر قدیمی بهجامانده از اهل سنت در قرن سوم، مانند کتاب ابن قتیبه (د. ۲۶۷ ق)، نیز این حدیث دیده میشود.[۳۷] ابن وضاح مروانی (د. ۲۸۷ ق) کتاب البدع خود را با نقل همین حدیث با دو سند و عیناً با همین الفاظ آغاز کرده است.[۳۸] در میراث زیدی، همین نقل را در مسند زید بن علی (د. ۱۲۲ هـ) به نقل از امیرالمؤمنین علی علیه السلام  شاهدیم. نقل مزبور در میراث حدیثی شیعۀ امامی نیز مکرراً روایت گردیده است.[۳۹]

شواهدی نشان میدهد که برخی از اهل سنت، شاید به دلیل نیافتن مصداق عینی برای حدیث، تلاش میکردند که حتی اصل حدیث را زیر سؤال ببرند؛ ولی تلاش این عده با مخالفت امثال احمد بن حنبل مواجه شد.[۴۰]

در ادامه، تلاشهای دیگری شکل گرفت تا روایت مزبور متناسب با واقعیات تاریخیِ اهل سنت دربارۀ مصادیقی عامتر تفسیر شود؛ مثلاً خطیب بغدادی با آوردن بابی در کتاب شرف اصحاب الحدیث ضمن نقل طرق این حدیث، آن را در منقبت محدثین دانسته است؛[۴۱] یا کمی بعدتر، نَوَوی تلاش کرده است تا روایت موردنظر را به «روات درستکار حدیث» منصرف سازد که خداوند در هر عصری کسانی از آنها را خلق میکند تا حافظ دین باشند.[۴۲] تفسیر «عُدول» به محدثان، صورت موجهتر تفسیر این حدیث نزد اهل سنت بود، اما گاه نیز کار به استفادههایی منحط و غیرمنطقی از این حدیث میکشید. بهعنوانمثال، در قرن سوم، برخی از اهل سنت از این حدیث اینگونه استفاده میکردند که برای احراز عدالت یک شخص کافی است که او محدث باشد.[۴۳]

در دیگر سو، استنباط شیعیان از مقام اشخاص عادل مذکور در روایت، مشابه همان برداشتی بود که از عترت و اهلبیت در حدیث ثقلین داشتند؛ اشخاصی معصوم که به گفتۀ رسول خدا، اعتبار بقا و حفظ خلوص دین، به علم و عصمتِ خدشهناپذیر آنها بود. در تعدادی از حدیثهای امامیه به جای تعبیر «عدوله»، تعبیر تفسیری «عَدلٌ مِن اهلبیتی» دیده میشود که دلالت حدیث را بر مصداق آن روشنتر میسازد و حتی تصریح میشود که افراد مزبور امامان امت هستند. نمونهاش نقل قرب الإسناد از مسعده بن صدقه است:

حدثنا جعفر بن محمد، عن آبائه: أن النبی صلىالله علیه و آله قال: «فی کل خلف من أمتی عدل من أهل بیتی، ینفی عن هذاالدین تحریف الغالین، و انتحال‏ المبطلین‏، و تأویل الجهال. و إن أئمتکم وفدکم إلى الله، فانظروا من توفدون فی دینکم و صلاتکم».[۴۴]

یا در دیگر تعابیر، امامان شیعه با استناد به حدیث «فی کلّ خلف عدولا»، به اصحاب خود میآموختند که در هر دورهای، عالمی از اهلبیت هست که وارث علم انبیا است.[۴۵] در تعدادی از احادیث نیز مشاهده میشود که ائمه بدون تصریح به عین لفظ حدیث نبوی، صفاتی را که در این حدیث برای حافظان عُدول ذکر شده است، مختص امام یا عالمی از اهلبیت میدانند. امام باقر به ابوحمزه میفرمایند:

زمین از عالمی از ما خالی نمیشود؛ عالمی که هرگاه مردم چیزی (به دین) افزودند میگوید که افزودند و هرگاه چیزی از آن کاستند، میگوید که کاستند، خداوند این عالم را (از دنیا) نمیبرد مگر اینکه وی در فرزندان خود فردی را با علمی به مانند خود ببیند.[۴۶]

در حدیثی دیگر تأکید شده که اوصیای پیامبر از نسل امام حسین علیه السلام  «تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین» را از قرآن دور میسازند.[۴۷]

بر اساس این آموزهها، استدلال بر نیاز ضروری به امامی که حافظ دین باشد، در کلام متقدم شیعه منعکس شد. بهعنوان یک نمونۀ متقدم از این استدلال میتوان از رسالۀ کلامی فضل بن شاذان (د. ۲۶۰ ق) با نام کتاب العل[۴۸] نام برد که وی در ضمن بحث از ضرورت وجود امام، یکی از علتهای این ضرورت را نیاز امت به «امامی حافظ» میداند که از نابود شدن دین، تغییر در سنتها و احکام و افزودنهای بدعتگذاران و کاستنهای ملحدان جلوگیری کند.[۴۹]

۲_ ۳_ حدیث «وجوب معرفت امام زمان و بیعت با او»

در قرون نخستین، حدیث مشهور دیگری میان مسلمین رواج داشت که به وجوب شناخت امام زندۀ زمان یا ضرورت اقتدا و تعهد به ایشان تصریح میکرد. حدیث مزبور در میان شیعه به حدیث «معرفت امام» معروف است و شامل این مضمون است: «مَن مات و لم یعرف امامَ زمانه، مات میتهً جاهلیّهً».

در اهل سنت نیز همین مضمون با اندکی تفاوت در لفظ،[۵۰] روایت شده است.[۵۱]

 این حدیث نبوی بر لزوم شناخت امام و پذیرش بیعت و ولایت او در هر زمان، دلالت میکرد و نتیجتاً شناخت یا بیعت با امام را بهعنوان امری ضروری در دین میشناسانید که اگر کسی به آن ملتزم نگردد، بهرهای از اسلام نبرده و به مرگ جاهلی خواهد مرد.[۵۲]

در منابع اهل سنت این حدیث حداقل از هشت صحابی نقل شده است[۵۳] و بسیاری از مجامع حدیثی متقدم آنان، حداقل یکی از طرق این حدیث را ذکر کردهاند. در یک نقل کهن سنی آمده که حضرت علی بن ابی طالب بر اساس این حدیث مردم را به بیعت با خود فرامیخوانده است.[۵۴]

علمای شیعه همچون شیخ مفید و علامه مجلسی نیز دربارۀ این حدیث ادعای تواتر کردهاند.[۵۵] حدیث «وجوب ائتمام به امام زمان» با الفاظ مشابه، علاوه بر اهل سنت و امامیه، توسط زیدیه[۵۶] و اسماعیلیه[۵۷] نیز نقل شده است.

هرچند حدیث وجوب بیعت و طاعت امام زمان و بیعت با او با الفاظ و طرق گوناگون در السنۀ اهل سنت تداول داشت، هیچیک از نقلهای حدیث، مشتمل بر نام آن امام یا امامانی که میبایست بیعتشان به گردن گرفته شود نبود؛ مآلاً در صدر اسلام این خبر موردتوجه و استفادۀ دستگاه خلافت قرار داشت. برخی از شواهد حاکی از آن است که حاکمان اموی مانند معاویه و حامیان آنها که به دنبال مشروعیت بخشی به حکومت خود بودند، با تغییر معنای امام به سلطان و متعیّن دانستن آن در حاکم قدرتمند زمان، صرفنظر از شیوۀ به قدرت رسیدن او، کارکردی «مدّاح السلاطینی» به این حدیث بخشیده بودند و جهت دعوت مردم به بیعت و مشروعیت بخشی به خلافت خود از آن استفاده میکردند.[۵۸]نقلهای سنی این حدیث از زبان عبدالله بن عمر و معاویه در کتب مختلف نقل شده است. قدیمیترین نقل موجود اهل سنت، در مسند ابوداوود طیالسی در اواخر قرن دوم است که از عبدالله بن عمر از پیامبر چنین نقل میکند:

مَنْ مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیهً، وَمَنْ نَزَعَ یدًا مِنْ طَاعَهٍ جَاءَ یوْمَ الْقِیامَهِ لا حُجَّهَ لَهُ.[۵۹]

در دیگر منابع آمده است که وی به محض انتساب حَجّاج بهعنوان امیر مدینه، شبانه به خانۀ او رفت و درخواست کرد که دست دراز کند تا با وی بهعنوان نمایندۀ عبدالملک مروان بیعت کند. چون حَجاج سبب عجلۀ ابن عمر را پرسید، او به این سخن رسول خدا اشاره کرد و گفت بیم آن دارم که امشب بمیرم و خدا با من چون اهل جاهلیت رفتار کند![۶۰]

این استفادههای سیاسی از حدیث موجب شده بود که شهرت روایت مزبور در افواه اهل سنت بیشتر از شهرت آن نزد شیعه باشد. چنانکه در چندین روایت از مجامع حدیثی متقدم شیعه نقل شده که اصحاب، از صحت یا معنای درست این حدیث مشهور نزد عامه، از ائمه علیهم السلام  سؤال میکردهاند و آنان نیز البته بر صحت آن تأکید میورزیدند.[۶۱]

ابهام دیگری که برای شیعیان در استناد به حدیث مزبور وجود داشت، برداشتی تند و تکفیری بود که ممکن بود از حدیث اخذ شود. شیعیانی که گمان میکردند «مرگ جاهلی» مرادف با کفر است، از اینکه مضمون حدیث بهصورت تندروانه تکفیر جاهلان را دربرداشته باشد، استعجاب میکردند و لذا سراغ ائمه رفته و دربارۀ درستی و دلالت این حدیث مشهور پرسش میکردند. ائمه علیهم السلام  هم ضمن تائید درستی حدیث، بیان میفرمودند که مرگ جاهلی اعم از کفر و ضلال است و لذا کسانی که امام زمانشان را نشناسند، لزوماً کافر نیستند، بلکه بعضاً گمراه
تلقی میشوند.[۶۲]

برخلاف سنت رایج در میان امامان شیعه که بیشتر احادیث را به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  مستند نمیکردند، اما دربارۀ این حدیث و احتمالاً به جهت تأکید بر جنبۀ احتجاجی آن، حدیث معرفت امام در بسیاری از اوقات به پیامبر اسناد داده میشد. میراث حدیثی باقی مانده تا امروز نشانگر آن است که در دوران حضور، حدیث معرفت توسط دهها راوی از امامان گوناگون نقل شده و در اصول اولیۀ حدیثی به ثبت رسیده است. در یکی از کهنترین این موارد، بشیر کنّاسی از امام صادق علیه السلام  نقل میکند که با استناد به این حدیث رسول خدا فرمودند:

ما قومی هستیم که خداوند اطاعت از ما را در کتابش لازم دانسته است و شما به امامت کسی قائل شدهاید که مردم از نشناختن او معذور نیستند؛ چراکه رسول خدا فرموده است: «هرکس که بمیرد و سایۀ امامی بر سر او نباشد، به مرگ جاهلی مرده است».

 این نقل در برخی اصول حدیثی اصحاب ثبت شده بود؛ یکی در اصل جعفر بن محمد حضرمی[۶۳] (اصل حدیثی شیعه در اواخر قرن دوم) که تا به امروز باقی مانده[۶۴] و دیگری در اصل یحیی حلبی[۶۵] (از اصول معروف حدیثی در میانۀ قرن دوم) که جزو منابع بدون واسطۀ کلینی در کافی و برقی در محاسن بوده است.[۶۶]

یک نقل قدیمی دیگر در میراث حدیثی شیعه، یکی از مکاتبات احمد بن محمد بن أبینصر بزنطی (د. ۲۲۱) با امام رضا علیه السلام  است که در قرب الإسناد حمیری حفظ شده است.[۶۷] طبق این سند، امام رضا علیه السلام  به این سخن پیامبر اکرم استناد میفرمایند که: «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ حَیٌّ یَعْرِفُهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً».[۶۸]

از طرف دیگر، با گذشت زمان و زوال دوران بنی امیه، اندیشۀ سیاسی اهل سنت تکامل یافت و برخی از علمای اهل حدیث نیز بهمرور متوجه شدند که خلفای جور نمیتوانند مصداق امامانی باشند که در این حدیث بیعت آنان واجب شمرده شده بود. بهعنوان نمونه، ابوحاتم بن حبان (د. ۳۵۴)، محدث و رجالی بزرگ اهل سنت، تنها مصداق حدیث «مَنْ مَاتَ وَلَیسَ لَهُ إِمَامٌ، مَاتَ مَیتَهً جَاهِلِیهً» را پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  میدانسته است؛ چراکه طبق برداشت او از حدیث، امام مذکور در حدیث، کسی است که قوام دین به او است و حاکمانی که بر جامعۀ اسلامی غلبه یافتهاند، چنین جایگاهی ندارند.[۶۹] این گزارشها نشان میدهد که اولاً حدیث مزبور بیش از آنکه میان شیعه شهرت داشته باشد، نزد اهل سنت شهرت داشت؛ ثانیاً بسیاری از اهل سنت، حدیث را دربارۀ امام زندۀ زمان میدانستند و مصداق آن را حاکم وقت میشمردند. اقلیتی از اهل سنت هم حاکمان را شایسته چنان مقامی نمیدانستند که اطاعت نکردن از آنها مساوق با مرگ جاهلی باشد و لاجرم از ظهور روایت دست شسته، آن را به شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه وآله  راجع میدانستند.

با راهنمایی معصومین، حدیث معرفت امام خیلی زود توانست در منظومۀ فکری شیعه جایگاه مهمی پیدا کند و جمع بیشتری از علاقهمندان اهلبیت در قرن دوم متوجه درستی این روایت شدند. از سید حمیری (د. ۱۷۳)، شاعر شیعه، نیز نقل شده است که شعری حاکی از اعتقاد به این حدیث سروده است:

فمن لم یکن یعرف إمام زمانه/و مات فقد لاقی المنیه بالجهل[۷۰]؛

پس هرکس که امام زمانش را نشناسد و بمیرد، در حال جهل (جاهلیت) مرده است.

برخی شواهد تاریخی حاکی از آن است که مضمون این حدیث حتی در زمان امام باقر علیه السلام  نیز موردتوجه شیعیان کوفه قرار داشت. برای نمونه، أبو عبیده زیاد بن عیسی الحذاء از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام  نقل میکند که پس از شهادت امام باقر علیه السلام ، هنوز از امام بعدی اطلاعی نداشته است؛ در آن هنگام با سالم بن ابی حفصه، از بزرگان جریان بَتریه (از فرق زیدیه)، مواجه میشود و در پاسخ پرسش وی از امام بعدی میگوید: «أَئِمَّتِی آلُ مُحَمَّدٍ»؛ کنایه از اینکه هنوز مصداق امام برایم مشخص نیست. سالم با تمسخر به او میگوید: «پس هم خودت هلاک شدهای و هم دیگران را هلاک کردهای! مگر من و تو نزد ابوجعفر نبودیم و او میگفت هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است؟» ابوعبیده پاسخ میدهد: «به جانم سوگند که چنین بود».

ابوعبیده پس از تشرّف خود به محضر امام صادق و معرفت به مقام امامت آن حضرت، به ایشان میگرود.[۷۱]

اینگونه گزارشها بهخوبی گویای شهرت حدیث معرفت امام و مدلول آن نزد شیعیان امامی بود؛ بهگونهای که حتی غیر امامیها نیز بهخوبی مطلع بودند که شیعیان امامی چنین عقیدهای دارند. بدین ترتیب یکی از کاربردهای حدیث معرفت امام زمان برای شیعیان، علم به وجود امام زنده _ ولو آنکه او را نشناسند _ پس از درگذشت هر امام و بهبیاندیگر استمرار سلسلۀ امامت بود.[۷۲]

۲_ ۴_ حدیث کمیل

روایات مشهور ثقلین و عُدول محافظ دین و وجوب ائتمام به امام زمان، هر یک به نحوی بر تداوم حجتهای الهی و امامان هدایتگر بعد از پیامبر دلالت داشت؛ بااینحال موضوع تداوم حجتهای الهی از ابتدای خلقت بشر تا قیامت نیز بهصورت قاعدهای اعم که گسترهای فراتر از تاریخ اسلام را در برمیگرفت، در احادیث مشهور اسلامی انعکاس داشت. شاید بتوان گفت بارزترین آنها «حدیث کمیل» باشد. این روایت که با جملۀ «یا کمیل! إنّ هذه القلوب أوعیه، فخیرُها أوعاها» آغاز میشود، متنی طولانی و فصیح از امیرالمؤمنین علی علیه السلام  دربارۀ فضائل علم حقیقی است. با رجوع به منابع حدیث اهل سنت، شیعۀ امامیه و زیدیه میتوان دریافت که این روایت با تفاوتهایی از حداقل پنج راوی[۷۳] از کمیل بن زیاد نخعی نقل شده و سپس با طرق گوناگون[۷۴] به نسلهای بعد انتقال یافته است. بخش خاصی از این متن که موردتوجه خاص شیعیان قرار گرفت، آنجا بود که امیرالمؤمنین خطاب به کمیل میفرمایند:

یموت العلم بموت حاملیه؛ اللهم بلی لا تخلو الأرض من قائم لله بحجه؛ علم با مرگ حاملینش میمیرد، الا اینکه زمین هیچگاه از برپادارندۀ حجت برای خدا خالی نخواهد ماند (و لذا چون علم همواره حاملینی دارد هرگز نخواهد مرد).

پسازاین عبارت، عموم نسخههای شیعی این حدیث و بسیاری از نسخههای سنی آن، دارای این جمله هستند:

إما ظاهرا مشهورا و إما خائفا مغمورا لئلا تبطل حججالله و بیناته؛[۷۵]

خواه (این برپادارندۀ حجت الهی) ظاهر (غالب) و مشهور (نامدار) باشد یا خائف (مغلوب و هراسان) و مغمور (گمنام) باشد (درهرحال باید باشد) تا مبادا حجتها و بینات خداوند باطل گردد.

در نقلی از امام عسکری، عباراتی شبیه به حدیث کمیل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  نیز گزارش شده است.[۷۶] همچنین طبق حدیثی از امام حسن علیه السلام ، پیامبر اکرم در خطبهای پس از بیان حدیث ثقلین، به مضمون خالی نبودن زمین از اهلبیت اشاره کردهاند.[۷۷]

شایان ذکر است حضرت علی علیه السلام  افزون بر کمیل، مضمون این حدیث را مکرراً بر منبر کوفه و خطاب به پروردگار عرضه داشتهاند: «أَنَّک لَا تُخْلِی أَرْضَک مِنْ حُجَّهٍ لَک عَلَی خَلْقِک _ ظَاهِرٍ لَیسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ».[۷۸]

در باب شهرت حدیث کمیل، علاوه بر تصریح علمای شیعه، مانند سعد بن عبدالله اشعری،[۷۹] ابنقبه،[۸۰] شیخ صدوق[۸۱] و نعمانی،[۸۲]میتوان به قول ابوهلال عسکری (د. ۳۹۵ هـ) و ابنعبدالبر (د. ۴۶۳ هـ)، دو عالم بزرگ اهل سنت، اشاره کرد که اولی این حدیث را مشهور دانسته[۸۳] و دومی نیز به هنگام نقل بخش اول حدیث، مینویسد: «حدیثی مشهور نزد أهل علم است که به خاطر این شهرت مستغنی از سند است».[۸۴]

شهرت حدیث کمیل در قرن چهارم چنان بود که ابنقبۀ رازی (اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم) در پاسخ به انتقاد یک مخالف زیدی که میپرسد چرا امامیه که همیشه بر وجوب امام ظاهر استدلال میکردند، اکنون به امامی غایب باور دارند، مینویسد:

امامیه همواره بر این باور بودهاند که امام، یا ظاهر و مشهور است یا غایب و مغمور، و دراینباره اگر هیچ مستندی غیر از خبر کمیل نبود، باز همان کفایت میکرد.[۸۵]

گذشته از مسئلۀ شهرت، برخی از بزرگترین علمای حدیثی اهل سنت، مانند خطیب بغدادی، این حدیث را از بهترین احادیث ازلحاظ معنا و شرافت لفظ[۸۶] دانسته و بسیاری از رجالیان اهل سنت مانند ابنحجر عسقلانی بر صحت این حدیث گواهی دادهاند.[۸۷] عجیبتر آنکه ابنجوزی[۸۸] و ابنتیمیه[۸۹] که به تضعیف بیپایۀ احادیث مورد استناد شیعه شهرت دارند، در کتب و فتاوای خود مضمون این حدیث را مسلّم دانستهاند و به آن استدلال کردهاند.

حدیث کمیل از همان زمان صدورش، خیلی زود مشهور شد و فرقههای گوناگون بدان استناد میکردند. بدین ترتیب جایگاه مهمی در ادبیات شیعه و اهل سنت پیدا کرد. بهعنوان نمونهای از اهل سنت، میتوان از خالد بن صفوان تمیمی (د. ۱۳۵)،[۹۰] ادیب تابعی، یاد کرد که در میانۀ نقل داستانی در حضور هشام بن عبدالملک به این حدیث استناد کرده بود. وی در میانۀ داستان از فرد حکیمی یاد میکند که از سلسلۀ حاملان حجت الهی (مِن بقایا حَمَلهِ الحجّه) بوده است. در این مکالمه، صفوان بهصورت جملۀ معترضه میگوید: «و لم تخل الأرض مِن قائمٍ للّه بحجّه فی عباده».[۹۱]

برخی شواهد حاکی از آن است که عباسیان در ابتدای قرن دوم و در سرآغاز قیامشان، با استناد به این حدیث، بهپادارندۀ حجت خدا را از میان خود میدانستند.[۹۲] اما بهمرور، عموم فرقههای اسلامی، شاید به دلیل ناهمخوانی با آنچه در عمل از سوی بنی العباس رخ داد، معنای «قائم لله بحجه» در حدیث را تأویل کرده و مصداق آن را نه شخص بهپادارندۀ حجتهای الهی، بلکه عقل[۹۳] یا قرآن[۹۴] دانستند. در برخی موارد نیز آن اقامه کنندۀ حجت خدا را که امیرالمؤمنین او را حامل علم میشمرند، فردی از ابدال[۹۵] یا شخصی که صلاحیت امامت و به پاداری حجتها را از طریق زمامداری دارد[۹۶] تفسیر کردند.

شیعیان اما با منطبق دانستن این حدیث بر امامان خود بهعنوان عالمان ربانی، از همان قرن اول توجه ویژهای به این حدیث و مدلول آن داشتند. در گزارشهای متعددی از روات و محدثین شیعه نقل شده است که در پرسشها، مناظرات و مباحثات خود به این حدیث استناد میکردهاند. مثلاً در حدیثی گزارش شده است که ابوخالد کابلی به گاه پرسش از امام سجاد علیه السلام  دربارۀ امام بعدی، بیان میدارد که از امیرالمؤمنین برایمان چنین حدیثی نقل شده و سپس با ارجاع به این حدیث، تعیین امام بعدی را از امام سجاد مطالبه میکند.[۹۷] در گزارشی دیگر، هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام  نقل میکند که ایشان در بحث با یک زندیق برای اثبات نبوت به مدلول عقلی این حدیث (بدون اشاره به قائل آن) احتجاج کردند.[۹۸] خود هشام نیز که این استدلال عقلی را آموخته بود، در جریان گفتگو با یکی از دانشمندان نصرانی چنین استدلال میکرد:

هیچگونه اتمام حجتی نیست که خداوند بر نخستین مخلوقاتش اقامه کرده باشد، مگر آنکه بر کسانی که پسازآنها میآیند تا واپسین مخلوقات، نیز برپا میدارد و بهاینترتیب حجتها باطل نمیگردند و آیینها و شیوهها محو نمیشوند.[۹۹]

در میانۀ قرن سوم نیز حسن بنموسی الخشّاب، گزارش مهمی را در کتاب الرد علی الواقفه[۱۰۰] ثبت کرده که پسازآن در مجامع مختلف حدیثیِ ما به یادگار مانده است. در این گزارش، حسین بن بشار، راوی واقفی، با استناد به حدیث کمیل، امام رضا علیه السلام  را شایستۀ مقام امامت نمیداند، چراکه تا آن موقع فرزندی نداشتند. آن حضرت در مقام پاسخ، با تائید ضمنی این حدیث، خبر از تولد قریبالوقوع فرزند خود میدهند.[۱۰۱]

گزارش جالبی نیز از نیمۀ قرن سوم وجود دارد که یکی از شیعیان دربارۀ صحت دو حدیث مشهور کمیل و معرفت امام، از امام عسکری علیه السلام  پرسش میکند و ایشان در پاسخ میفرمایند که این روایات حقیقت دارند، همانگونه که روز روشن حقیقت دارد. سپس در ادامه، فرزند خود را بهعنوان مصداق امامی که بدون معرفت او انسان به مرگ جاهلی میمیرد، معرفی میکنند.[۱۰۲]

۳_ نقش روایات مشهور در باور اجماعی شیعه به نسق

تا بدین جا دیدیم که پیامبر اکرم در احادیث ثقلین، حافظان عُدول و معرفت امام، بر وجود یک همراه قرآن از اهلبیت خود، حافظ عادل دین و نیز یک امام در هر دورهای تأکید کردهاند. مضمون خالی نماندن زمین از حجت خدا نیز که در حدیث کمیل آمده است نیز در حقیقت بازگویی سخنی از پیامبر بود. این احادیث از طریق بزرگان صحابه و با طرق گوناگون در میان مسلمانان دستبهدست گردید و بر باور بخشی از مسلمانان اثر گذاشت. شاید به خاطر همین اثر بود که در سال ۳۵ هجری، پس از قتل عثمان، برخی از مسلمانان مدینه که برای پیشنهاد خلافت به نزد حضرت علی آمده بودند، در توضیح ضرورت خلافت ایشان گفتند: «بهناچار باید مردم را امامی باشد و ما امروزه فردی لایقتر از تو به امر خلافت نمییابیم».[۱۰۳] البته بهطور همزمان، خلفای اموی و طرفدارانشان نیز از همین احادیث به نفع موقعیت سیاسی خود استفاده میکردند.[۱۰۴] اما با کنار هم گذاشتن احادیث نبوی و ضمیمه کردنش به سیرۀ اهلبیت، حتی در آن روزگار سخت پر از تحریف نیز، باز بهسادگی دریافت میشد که بنیامیه، دشمنان قدیمی پیامبر، نه از اهلبیت او هستند و نه میتوانند امامانی باشند که عدم معرفت و اطاعتشان مساوق با جاهلیت است؛ نه حافظان عادل دیناند و نه اقامه کنندگان حجت الهی.

از طرف دیگر، با راهنمایی امامان شیعه و توضیح و تفسیر آنان، شیعیان بهزودی دریافتند مصداق همۀ این احادیث، امامانی از اهلبیت رسول خدا هستند که زمین از وجود آنان خالی نمیگردد. همانگونه که بهتفصیل در بخش احادیث آمد، ائمۀ اطهار علیهم السلام ، احتمالاً به دلیل شهرت این احادیث در میان مسلمین و نیز به جهت تأکید بر ریشۀ نبوی این اعتقاد، توضیحات خود را در باب خالی نبودن زمین از حجت در بسیاری از اوقات به عین الفاظ این احادیث نبوی مشهور مستند میکردند. این توضیحات ائمه، اهمیت این احادیث را در میان شیعه بیشازپیش کرد و مضمون مشترک آنها خیلی زود به باور کلامی شاخصی در شیعه بدل شد.[۱۰۵] جالب آنکه در برخی گزارشها که نویسندگان کتب فرقه نگاری از اعتقادات شیعۀ امامیه آوردهاند، ردّ پاهایی از عین الفاظ این احادیث مشهور نبوی بهجا مانده است. ابومطیع مکحول بن الفضل نسفی (د ۳۱۸ هـ)، محدث نامدار اهل سنت، در
رساله الرد علی البدع در ذیل امامیه، ایشان را به اوصافی معرفی کرده که عیناً برگرفته از روایات سابق الذکر است:

امامیه میگویند دنیا خالی از امامی از فرزندان امام حسین نیست که این امام، عالم (ترین) مردمان زمین است، از احدی علم نیاموخته بلکه جبرئیل به او آموزانده است. پس آنگاهکه بمیرد، فردی همانند او به جایش جایگزین میشود، پس کسی که او را نشناسد، مرگش مرگ جاهلی است و دنیا از امامی ظاهر و مکشوف یا امامی باطنی و وصف شده، خالی نیست.[۱۰۶]

اعتقاد به جایگاه شناخت امام الهی و نقش ضروری آن در ایمان، از ابتدا در تمامی فرقههای شیعه متبلور بود،[۱۰۷] اما باور به «پیوستگی سلسلۀ امامان» یا همان «استمرار بلاانقطاع حجج الهی یکی پس از دیگری»، به اندیشۀ محوری برخی فرقههای شیعه،[۱۰۸] بهخصوص امامیه، بدل گشت. برخی از فرقه نگاران غیر شیعی این اعتقاد شیعیان امامی را «نَسَق» (=بههمپیوستگی) نامیده و به جهت برجستگی این اعتقاد، برای یادکرد شیعیان از اصطلاح «اهل نسق» استفاده میکردند. در یک کتاب کهن فرقه نگاری معتزلی، متعلق به اوایل قرن سوم[۱۰۹]که امروزه با نام مسائل الامامه شناخته میشود، گزارش جامعی از فرقههای شیعۀ امامیه در دو قرن نخست هجری آمده که نویسنده در آن، شیعیان امامی را اهل نسق نامیده و بر اجماع آنان بر اعتقاد به نسق تأکید کرده است. نویسندۀ کتاب، همۀ شیعیان، به معنای طرفداران حضرت علی علیه السلام ، را پسازآن حضرت به سه گروه تقسیم کرده و گروه اول را که به نص بر امامت حضرت علی و امام حسن و دیگر امامان از نسل حضرت فاطمه قائلاند، در اعتقاد به «نسق» همداستان میداند و مینویسد:

این فرقه آنانیاند که به نسق امامت (بههمپیوستگی سلسلۀ امامت) و استمرار وصایت ایمان دارند و قائلاند که بهناچار پس از هر امامی باید امامی دیگر باشد و بعد از هر وصیای وصیای دیگر تا دنیا پایان پذیرد.[۱۱۰]

وی اعتقاد به نسق امامت را بهعنوان مهمترین وجه تمایز این گروه از شیعیان با دیگر فرقههای شیعه (مشخصاً زیدیه) دانسته و در بیشتر یادکردهای خود از دیگر شیعیان، شامل امامیه، اسماعیلیه، فطحیه و واقفه، از آنان با نام «أصحاب النسق» یا «القائلون بنسق» یاد کرده است.[۱۱۱] این گزارش تاریخیِ مفصّل، بهخوبی نشان میدهد که عموم شیعیان، و بهطور مشخص تمامی شیعیان امامی قرون نخستین، با تأثیرپذیری از احادیث نبوی و علوی، بر اعتقاد به نسق یا همان پیوستگی امامت و استمرار وصایت اجماع داشته و اساساً به این صفت از دیگر فرقههای مسلمان ممتاز میشدند.

این باور عمومی که به اجماع شیعیان بدل گشته بود، در دیگر کتابهای فرقه نگاران قرون سه و چهار نیز بازتاب داشت. سعد بن عبدالله اشعری (د. ۳۰۰ ق) نویسندۀ المقالات و الفرق نیز از همین اجماع و پشتوانههای محکم حدیثی آن گزارش میدهد:

اخباری که از امامان صادق و راستگو نقل شده است و در میان جماعت شیعۀ امامیه شک و تردیدی در صحت آنها نیست و همیشه به علت درستی و موثق بودن راویان و استواری سندهای آنها، موردقبول بودند، حاکی از این است که… هیچگاه زمین از وجود حجت و امامی که جانشین امام قبلی باشد، خالی نمیماند و اگر یک ساعت روی زمین خالی از وجود امام باشد، زمین اهل و ساکنان خود را فرو خواهد برد… این است شیوۀ امامت، و این است روش و آیین آشکار و هدف لازم که همیشه شیعۀ امامیۀ رستگار بر آن اجماع و اتفاق کردهاند؛ و همین اجماع ما شیعیان تا روز درگذشت حسن بن علی (امام عسکری) رضوانالله علیه برقرار بود.[۱۱۲]

شیخ صدوق نیز در گزارشی تاریخی با اشاره به روایاتی که حاکی از خالی نماندن زمین از حجج الهی هستند، این اخبار را در تمام طبقات و فرقههای مختلف شیعه، شایع دانسته و بیان میکند که هیچکس قدرت انکار و جحد یا تأویل این اخبار را ندارد و همچنین این امر که امام زندهای که زمین از او خالی نیست یا غالب و شناخته شده و یا ترسان و پنهان است را مورد اجماع شیعه از روز نخست تا زمان نگارش کتاب میداند.[۱۱۳]

همگی این گزارشها حکایتگرِ جایگاه بلند اندیشۀ «نسق امامت» در تاریخ فکر شیعۀ متقدم در قرون نخستین و اثرپذیری شدید آن از روایات مشهور نبوی است. این در حالی است که در نیمۀ اول قرن چهارم، دیگر فرقههای اسلامی، شاید به دلیل تطبیق نیافتن احادیث با آنچه در تاریخ مذهبشان واقع شده بود، عملاً از باور کلامی به این احادیث دست برداشته بودند. طبق گزارش مسعودی (د. ۳۴۶ هـ) فقهای اهل سنت، معتزله، برخی از خوارج،[۱۱۴] مرجئه، بسیاری از اهل حدیث، برخی از زیدیه و عموم مردم عوام در آن دوران اعتقاد داشتند که خدا و رسول به امت تفویض کردهاند که فردی را به اختیار خود انتخاب کرده و به امامت بگمارند و برخی از اعصار از حجت الهی، که همان امام معصوم نزد شیعه است، خالی میماند.[۱۱۵]

شیخ مفید (د. ۴۱۳ هـ) نیز معتزله، خوارج، زیدیه، مرجئه و عموم اهل حدیث را در این اعتقاد که جایز است در زمانهایی طولانی، زمین خالی از امام باشد، متّفق میداند.[۱۱۶]

 

نتیجهگیری

التزام به روایات مشهور نبوی و علوی در باب لزوم وجود حداقل یکتن از عترت و اهلبیت پیامبر علیهم السلام  در هر دورهای از ادوار تاریخ که مایۀ هدایت امت باشد (حدیث ثقلین)؛ حامل عادل علم دین و حافظ آن باشد (حدیث حافظان عُدول)؛ امام حیّ زمان باشد (حدیث معرفت امام)؛ بهپادارندۀ حجت خدا بر خلق باشد (حدیث کمیل)؛ ممتازترین مشخصههای تشیع را شکل داد؛ روایاتی که در میان محدثان شیعه و اهل سنت موردقبول واقع شده بود. این احادیث نزد شیعیان، شکلدهندۀ مهمترین اصول اعتقادی بود که آنها را از دیگر فرقهها متمایز میساخت. از طرفی به دلیل رهنمودهای ائمۀ اطهار و تأکیدشان بر حصر دلالت احادیث در ایشان، شیعیان آن روایات را بهصورت یکپارچه در تائید باور به وصایت الهی ائمه میدیدند و از طرف دیگر، در نگرش شیعی برای تمامی صفات ذکر شده در آن روایات، مصداق عینی وجود داشت که همانا امامان اهلبیت علیهم السلام  بودند؛ این امر موجب میشد که شیعیان با اطمینان بیشتری از مصداق داشتن و جدّی بودن این روایات دفاع کنند. این دفاع آنچنان پُرنمود بود که نَسَفی، محدث متقدم اهل سنت، در بخش مرتبط با معرفی شیعه از کتابش، از عین الفاظ این دست احادیث بهعنوان باور شیعۀ امامیه یاد کرده است.

بدین ترتیب، همپا با شکلگیری اجتماعی جریان تشیع نخستین، احادیث مزبور در منظومۀ فکر شیعیان امامی، اینگونه نمود مییافت که در هرزمانی میبایست امامی الهی در زمین حضور داشته باشد؛ چه ناشناس و چه آشکار؛ امامی که قرین قرآن و ضامن هدایت امت است و با وجود او خلوص دین برای اهل زمان او حفظ میگردد؛ و با مرگ آن امام، بهناچار امامی دیگر از سوی خداوند اقامه میشود و بر مردم است تا آن امام جایگزین را بهسرعت بیابند؛ و الا بدون شناخت آن حجّت الهی و ائتمام به هدایت او به مرگ جاهلی خواهند مرد. فرقه نگاران متعدد، اجماع شیعه بر این پیوستگی سلسلۀ امامت را گزارش کرده، و بعضاً از آن با نام «نسق» یاد کرده و شیعیان را بهطور مشخص «اهل نسق» نامیدهاند. این در حالی است که چنین نمودی از این احادیث مشهور نبوی در ساختار کلامی، برای دیگر فرقههای اسلامی گزارش نشده است. بهطور خاص، اهل سنت بهمرور در یافتن یا پذیرفتن مصداق واقعی این احادیث به مشکل برخوردند؛ و طبیعتاً در موردی همچون حدیث ثقلین از کنار احادیث بهسادگی عبور کرده یا بعضاً به تحریف آن دست میزدند. در موارد دیگر نیز نشان دادیم که برخی علمای سنی و زیدی از تطبیق حدیث بر مصداقهای خاص، ابا داشتند و در دلالت احادیث مزبور تسامح نموده، معانی صفاتی مانند «امام»، «عدل» و «قائم لله بحجه» را سادهسازی کرده، در حد شئونی مثل سلطنت قهری یا حدیثگویی تنزل میدادند یا مصادیقی غیرشخصی مانند عقل یا قرآن برای آن معرفی میکردند.

آقایی، سیدعلی، قرآنبسندگی و انکار حجیت حدیث؛ بررسی خاستگاه و اندیشههای اهل قرآن / قرآنیون، معرفت کلامی، سال اول، شماره سوم، پاییز ۱۳۸۹٫

ابنأبیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، قم، چاپ: اول، ۱۴۰۴ ق.

ابنأبیعاصم، کتاب السنه، إداره القرآن والعلوم الإسلامیه، پاکستان، بیتا.

ابناشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، مکتبه النینوی الحدیثه، تهران، بیتا.

ابنبابویه، محمدبنعلی (صدوق)، عیون أخبار الرضا، نشر جهان، تهران، ۱۳۷۸ هـ . ش.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  کمالالدین و تمام النعمه، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۹۵ ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  التوحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۹۸ ق.

ابنتیمیه، أحمد بنعبدالحلیم، مجموع الفتاوی، مجمع الملک فهد لطباعه المصحف الشریف، المدینه النبویه، ۱۴۱۶ هـ/۱۹۹۵ م.

ابنجوزی، عبد الرحمن بنعلی، صید الخاطر، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲٫

ابنحبان، أبوحاتم، صحیح ابن حبان، مؤسسه الرساله، بیروت، الثانیه ۱۴۱۴ هـ . ق.

ابنحمدون، محمد بنالحسن، التذکره الحمدونیه، بیروت، اول، ۱۹۹۶ م.

إبنخلدون، المقدمه، مکتبه ودار المدینه المنوره للنشر والتوزیع _ الدار التونسیه للنشر، ۱۹۸۴ م.

ابندرید، محمد بنالحسن، الاشتقاق، مکتبه الخانجی، قاهره، چاپ: سوم، ق۱۳۷۸ / ۱۹۵۸ م.

ابنشهرآشوب مازندرانی، محمد بنعلی، مناقب آل أبی طالب، علامه، قم، ۱۳۷۹ ق.

ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه وآله ، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۰۴ ق/ ۱۳۶۳٫

ابنعبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۲۰۰۰ م، ۱۴۲۱ ق.

ابنقتیبه الدینوری، عبدالله بنمسلم، عیون الأخبار، دار الکتب العلمیه، بیروت، م/۱۹۹۸ ق۱۴۱۸٫

ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶٫

ابنوضاح المروانی القرطبی، محمد، البدع والنهی عنها، مکتبه ابن تیمیه، القاهره _ مصر، مکتبه العلم، جده، ۱۴۱۶ هـ .

ابوالصلاح الحلبی، تقی بننجم، تقریب المعارف، الهادی، قم، ۱۴۰۴ ق.

أبوحیان التوحیدی، علی بن محمد، البصائر و الذخائر، دار صادر، بیروت، چهارم، ۱۴۱۹ ق/۱۹۹۹ م.

ابوداود الطیالسی، مسند إبیداود، دار هجر، مصر، الأولی، ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۹ م.

ابوداود السجستانی، سنن إبیداود، دار الفکر، سوریا، ط اول، بیتا.

أبوهلال عسکری، محمد بنعبدالله، دیوان المعانی، دار الغرب الإسلامی، بیروت، ۱۴۲۴ ق/۲۰۰۳ م.

اسفندیاری، موسی، حدیث مرگ جاهلی و دلالت آن بر اصل انگاری امامت، فصلنامه امامت پژوهی، سال چهارم، شماره اول و دوم، شماره ۱۳-۱۴، بهار و تابستان ۹۳٫

إصفهانی، أبوالفرج، الأغانی، بیروت، اول، ۱۴۱۵ ق.

انصاری، حسن، مدخل امامت، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۰، دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  متن کتاب الرد علی الواقفه از الحسن بن موسی الخشاب در سایت کاتبان، وبلاگ بررسیهای تاریخی. (این متن در تاریخ اردیبهشت ۹۵ در دسترس بود و بعدا حذف شد.)

https://web.archive.org/web/20160418231427/http://ansari.kateban.com/post/1553

برقی، أحمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق جلالالدین محدث، دار الکتب الاسلامیه، قم، ۱۳۷۱٫

پاکتچی، احمد، تحلیلی بر دادههای آثار شیخ مفید رحمه الله  درباره خوارج، مجموعه مقالات کنگرۀ شیخ مفید، ۱۳۷۱٫

ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت، دوم، ۱۴۰۳ هـ . ق.

جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، دار مکتبه هلال، بیروت، م ۲۰۰۲٫

حسینی أفطسی، محمد بنمحمد بنهبهالله، المجموع اللفیف، بیروت، اول، ۱۴۲۵ هـ . ق.

حسینی جلالی، سیدمحمدرضا، جهاد الامام السجاد، المجمع العالمی لأهل البیت، بیروت، ۱۴۳۱ هـ . ق.

حسینی موسوی مکی، سیدعباس، نزهه الجلیس و منیه الأدیب الأنیس، مکتب الحیدریه، قم، ۱۴۱۷٫

حلبی، علی اصغر، تاریخ علم کلام در ایران و جهان، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۶ ش.

حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، ۱۴۱۳ ق.

حمیری أصبحی الغرناطی، محمد بن علی بن الأزرق، روضه الأعلام بمنزله العربیه من علوم الإسلام، طرابلس، اول، ۱۴۲۹ هـ . ق.

خطیب بغدادی، أحمد بن علی، شرف أصحاب الحدیث، دار إحیاء السنه النبویه، أنقره، ۱۳۸۹ – ۱۹۶۹

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  الفقیه والمتفقه، دار ابن الجوزی، الریاض، ۱۴۱۷ – ۱۹۹۶٫

خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الأثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی عشر، بیدار، قم، ۱۴۰۱ هـ . ق.

رحمتی، محمدکاظم، غیبت صغری و نخستین بحرانهای امامیه، تاریخ اسلام (دانشگاه باقرالعلوم)، شماره ۲۵، بهار ۱۳۸۵٫

الرسی، قاسم بن ابراهیم، مجموع کتب ورسائل الإمام القاسم الرسی، برگرفته از سایت الزیدیه به آدرس:

http://www.azzaidiah.com/kotob_mojamaah/aqeedh/magmou_kotob_wa_rasayel_alkasem2.html

سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ: دوم، ۱۳۶۰ ش.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  تاریخ عقاید و مذاهب شیعه (ترجمه المقالات والفرق)، ترجمه محمدجواد مشکور، آشیانه کتاب، تهران، ۱۳۸۷ ش.

شانظری، جعفر؛ طباطبایی پوده، سید مهران؛ متن متواتر حدیث ثقلین در کتب شیعی و منابع اهل سنت، حدیث پژوهی، شماره ۱۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۳.

صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلّیالله علیهم، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، قم، ۱۴۰۴ هـ . ق.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷٫

طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، بعثت، قم، اول، ۱۴۱۳ هـ . ق.

طبری آملی کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السلام، کوشانپور؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۵٫

طبری مامطیری، علی بنمهدی، نزهه الأبصار ومحاسن الآثار، المجمع العالمی للتقریب، اول، ۱۴۳۰ ق

طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه (للطوسی)/ کتاب الغیبه للحجه، دار المعارف الإسلامیه، قم، ۱۴۱۱ ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  فهرست کتب الشیعه وأصولهم وأسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، ستاره، قم، ۱۴۲۰ ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ، رجال الکشی، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، اول، ۱۴۰۹ ق.

عدهای از علماء، الأصول السته عشر، مؤسسه دار الحدیث الثقافیه، قم، اول، ۱۴۲۳ ق.

العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار المعرفه، بیروت، ۱۳۷۹ ق.

قاسم اف، الیاس، راه نجات، مرکز چاپ و نشر، تهران، ۱۳۸۷٫

قاضی عبد الجبار (منسوب به)، شرح الاصول الخمسه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ: اول، ۱۴۲۲ ق.

قاضی نعمان، تأویل الدعائم، دار المعارف، قاهره، چاپ: اول، بیتا.

قربانی زرین، رضا، بازشناسی منابع کافی و تأثیر آن بر اعتبار سندی روایات، پایاننامه ارشد دانشگاه تهران، تابستان ۱۳۸۸٫

قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، دار الکتاب، قم، ۱۴۰۴ ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.

مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، دار الکتب الإسلامیه، تهران، دوم، ۱۴۰۴ ق.

مدرسی طباطبائی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، ترجمه رسول جعفریان و علی قرائی، قم: مورخ، ۱۳۸۶ ش.

المسعودی، أبوالحسن علی بنالحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، چ دوم، ۱۴۰۹٫

مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث، بیروت، بیتا.

مفید، محمد بن نعمان، الفصول المختاره، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  اوائل المقالات، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق.

_ _ _ _‌‌ _ _ _ _ _ _ _ ،  رسائل فی الغیبه، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق.

مناوی، عبد الرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، المکتبه التجاریه الکبری، مصر، ۱۳۵۶ هـ . ق.

میر حامد حسین، عبقات الانوار، کتابخانه امیر المومنین، اصفهان، چاپ: دوم، ۱۳۶۶ ش.

ناشئ اکبر (منسوب به)، مسائل الامامه، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم، چاپ: اول، ۱۳۸۶ ش.

نفیسی، شادی، مدخل «ثقلین، حدیث»، دانشنامۀ جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، تهران.

نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، نشر صدوق، تهران، چاپ: اول، ۱۳۹۷ ق.

وشنوی، قوامالدین، حدیث الثقلین، چاپ اول، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، ۱۴۱۶ هـ . ق.

هیتمی مکی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، دوم، قاهره، مکتبه القاهره، ۱۴۱۷ هـ . ق.

نرم افزار حدیثی جوامع الکلم، نسخه ۴ .۵ .

 

 


پی نوشت:

[۱] . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه فرودسی مشهد.maraja8131@yahoo. com

[2] .  دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران.mahdi.ghandi.edu@gmail.com

[3] .  دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران. ghandehari@ut.ac.ir

[4] با تشکر از آقایان عبدالحمید ابطحی و رضا لواسانی و نیز خانم مریم ولایتی که با نظرات خود، ما را در بهبود مقاله یاری دادند.

[۵]. «سیاست تغافل» در اینجا به این معنی است که متکلمان و بزرگان فکری یک فرقۀ مذهبی در تنظیم اعتقادنامههای خود متعرض روایات مشهور و متواتری که با واقعیتهای تاریخی فرقۀ خود سازگار نیست نمیشوند و آنها را به کلی نادیده میگیرند؛ و اما «سیاست تأویل» در اینجا به این معنی است که متکلمان مزبور در مقام موجّه نشان دادن عقاید فعلی و واقعیات تاریخی مذهب خویش، برخلاف عرف زبانی، در مقام معنی تراشی برای الفاظ روایات برمیآیند و آنها را از معانی مستعملٌ فیه و مفاهیم حقیقی یا حتی مجازی عرفی خود خارج کرده و برخلاف سنت رایج لغویان، آنها را به نفع باورها و اندیشههای خویش تأویل میکنند.

[۶]. حلبی، علیاصغر، تاریخ علم کلام، ۱۲۰ و مشابه آن: انصاری، حسن، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۰، مدخل «امامت»، ۱۳۸٫

[۷]. مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ۳۸ _ باب دوم.

[۸]. همو، ۳۹ _ باب سوم.

[۹]. به بخش آخر همین مقاله رجوع شود.

[۱۰]. بر اساس ایدۀ «اصالتپژوهی فرقهها»، جای این پرسش وجود دارد که این روایات تا چه میزان در عقاید کلامیِ فرق مختلف اسلامی راه یافتند؟ بااینحال تعدّد فرق اسلامی و گستردگی تطور فکری آنها در طول تاریخ تکاملشان، مانع از آن میشود که بتوان در این جستار به بررسی کامل مواجهۀ فکریِ تمامی فرق گوناگون با این احادیث بپردازیم. بررسی جامع رویکرد هریک از فرق مسلمان، نیازمند پژوهشهایی مستقل است.

[۱۱]. بزرگان محدثان شیعه و اهل سنت از گذشته تا حال، حدیث ثقلین را در کتبشان اعم از صحاح، سنن، مسانید، سِیر، تواریخ، کتب لغت و غیر آن آوردهاند. (وشنوی، قوام الدین، حدیث الثقلین). پنج جلد آخر کتاب عبقاتالانوار (جلدهای ۱۸-۲۲) به بررسی سند و دلالت حدیث ثقلین اختصاص یافته و نصوص گوناگون این روایت متواتر و دلالات آن بررسی شده است. همچنین مقالۀ «ثقلین، حدیث» در دانشنامۀ جهان اسلام به مباحثی همچون اسناد، نقلهای گوناگون، زمان و مکان ایراد حدیث، بهرهوری متکلمان شیعه از این حدیث در قرون مختلف، استفادههای ائمه و وسعت آن، شروح و نقدهای اهل سنت بر حدیث و کاربردها و دلالتهای قرآنی حدیث پرداخته است.

[۱۲]. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ۲/ ۳۰۸٫

[۱۳]. قاسم اف در کتاب راه نجات، روایتِ بیش از ۲۴ تن از صحابه به نقل از آثار منتشرشدۀ فریقین را جمعآوری کرده است. اما در ابتدای مقدمۀ جلد ۱۸ عبقات الانوار که نویسندۀ آن به منابع خطی بسیاری رجوع کرده، آمده است: «این حدیث را متجاوز از ۳۰ صحابۀ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله  از آن حضرت روایت نمودهاند ..». طبق نرمافزار جوامع الکلم، در منابع امروز اهل سنت این حدیث حداقل از ۱۱ صحابی بهجا مانده است.

[۱۴]. برای دیدن تواتر این روایت در حدیث شیعه و اهل سنت، ر.ک: شانظری، جعفر و طباطبایی پوده، سیّد مهران، متن متواتر حدیث ثقلین در کتب شیعی و منابع اهل سنت.

[۱۵]. ابنحجر مکی هیثمی بهعنوان یک عالم سنی ضد شیعه، دربارۀ دلالت حدیث ثقلین چنین اظهار داشته: «در این احادیث که بر تمسک به اهلبیت تأکید شده، به از بین نرفتن افرادی از اهلبیت تا روز قیامت که شایستۀ آن تمسک باشند اشارت رفته است، چنانکه کتاب خدا نیز چنین است (تا قیامت از بین نمیرود)، و ازاینرو چنانکه بعداً خواهیم گفت اینان امان اهل زمین هستند. بر این موضوع حدیث گذشته که میگفت در هر نسل از امت من اشخاص عادلی از اهلبیت من هستند… گواهی میدهد». (الصواعق المحرقه، ۱۴۹) صرفنظر از اینکه افراد مناسب برای تمسک، چه کسانی خواهند بود، این گفتۀ ابنحجر، مشخص میکند که از دیدگاه وی این حدیث بر عقیدۀ خالی نماندن زمین از افرادی الهی دلالت دارد و امت اسلام به وجود این افراد ازلحاظ تشریعی نیازمند است.

[۱۶]. احمد بن حنبل که مسندش دربردارندۀ نزدیک ۲۷ هزار حدیث ازجمله حدیث ثقلین است، این نقل «کتابالله و سنتی» را نیاورده است. حاکم نیشابوری نیز که حدیث «کتابالله و عترتی» را بر اساس شروط بخاری و مسلم صحیح میداند (المستدرک، ۳/ ۱۰۹)، نقل «کتابالله و سنتی» را غریب و ناآشنا میداند. (۱/ ۹۳)

[۱۷]. شانظری، جعفر و طباطبایی پوده، سیّد مهران، همان، ۱۹۴٫

[۱۸]. در حدیثی در کافی، ۱/ ۲۴۶  دربارۀ این باور عامه در زمان امامصادق علیه السلام  که قرآن را حجّهالله میدانند بحث شده است. در کتب شافعی و ابن قتیبه نیز صحبت از برخی از اهل کلام است که تنها حجیت قرآن را قبول داشتند. البته این اهل کلام محتملاً بخشی از ظاهریان از پیروان خلفا بودهاند و نه لزوماً از معتزله. (آقایی، سیّد علی، قرآن بسندگی و انکار حجیت حدیث: بررسی خاستگاه و اندیشههای اهل قرآن / قرآنیون، ۹۴)

[۱۹]. «ترکت فیکم ما لن تضلوا بعده إن اعتصمتم به: کتاب الله» نمونه: مسلم بن حجّاج، صحیح،
 ۸/ ۱۸۴٫ ابوداود سجستانی، سنن، ۱/ ۳۲۶٫ ابن ابی عاصم، کتاب السنه، ۳۹۰، ح ۱۳۳۴٫ جالب آنکه در منبع آخر، این حدیث در باب فضائل اهلبیت نقل شده است، ایبسا از نظر نویسنده اصل حدیث فضیلتی برای اهلبیت بوده که دنبالۀ آن محذوف شده است.

[۲۰]. حسینی موسوی، سید عباس بن علی، نزهه الجلیس، ۱/ ۱۲٫ نویسندۀ کتاب، این قول را به حسن بن علی العجیمی (۱۰۴۹ هـ _۱۱۱۳ هـ)، عالم و محدث حنفی مکه نسبت میدهد و میگوید که او کتابی را با نام اقاله العثره ببیان معنی العتره در این باب تدوین کرده است. کتاب نویسندۀ حنفی، با نام صحیح إقاله العثره فی بیان حدیث العتره، امروزه به صورت خطی موجود است.

[۲۱]. مثلاً عطیه بن سعد العوفی از ابوسعید خدری دربارۀ مصادیق عترت پرسش کرده است (ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۲۳۷) همانگونه که برخی محققین احتمال دادهاند (میر حامد حسین، عبقات الانوار، ۱۹/ ۹۱۷) محتمل است که زید بن ارقم این روایت را به فراخور حال تحریف میکرده است، لذا عامر بن واثله اللیثی (ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۲۳۸) و علی بن ربیعه (ابن حنبل، احمد، المسند، ح ۱۸۸۸۷) در دیدارهایی جداگانه از زید بن أرقم گواهی میگرفتند که نقل درست حدیث را شنیده است. لازم به ذکر است تمامی این سه نفر از تابعین در فهرستی که طبری آملی (د. ۳۲۶ ق) از شیعیان متقدم به دست داده است (المسترشد فی إمامه، ۱۹۴ و ۱۹۷)، حضور دارند.

[۲۲]. ابنبابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا، ۱/ ۵۷٫

[۲۳]. همو، معانی الاخبار، ۵۸٫

[۲۴]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۴۱۳-۴۱۴٫

[۲۵]. همان، ۴۱۴، ح ۴ و أخبار ذریح بن یزید المحاربی در الأصول السته عشر، ۲۶۲٫

[۲۶]. الأصول السته عشر، ۲۹۴٫

[۲۷]. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، ۴۲۶٫

[۲۸]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۴۳۴: «لا یزال کتابالله و الدلیل منّا یدل علیه حتی یردا علی الحوض».

[۲۹]. ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۱۱۵ به نقل از ابن قبه در نقض کتاب الإشهاد که اجماع امامیه و زیدیه را بر «عترت» میداند، در مقابل قول ابوزید علوی (د. ۳۲۶ ق) که مانند دیگر زیدیان، اهلبیت را تمامی فرزندان حضرت فاطمه میدانسته است. (همان، ۱۱۴) از گفتوگوی این دوعالم در سرتاسر این رساله (ازجمله همان، ۹۴) روشن است که اصل تلازم عترت با قرآن، مستقل از مصداق آن، موردتوافق و اجماع زیدیه و امامیه بوده است.

[۳۰]. مسئلۀ استمرار حجج الهی، از دو عبارت این حدیث، دریافت میشود: نخست در «ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی» که نفی ابد است و ضمانت قطعی شده که مسلمانان در صورت تمسک به این دو ثقل الهی، تا ابد و هرگز دچار ضلالت نخواهند شد. این تمسک، تنها در صورتی میتواند محقق گردد که آنچه مردم باید به آن متمسک شوند نیز الی الابد موجود باشد؛ وگرنه این وعده، حکیمانه نخواهد بود. دیگر آنکه عبارت «انهما لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض» بسیار واضح به زنجیرۀ بههمپیوستۀ اشخاصی از اهلبیت در کنار قرآن تا قیام قیامت اشاره کرده است. بنابراین عبارت، اگر در همۀ زمانها کسی از اهلبیت همراه قرآن نباشد، بین این دو ثقل، افتراق پدید میآید. در بعضی نصوص همین مفهوم در ضمن عبارت «انهما لن ینقضیا حتی یردا علی الحوض» آمده است.

[۳۱]. «دل علی الإمامه أنها قائمه متصله محصوره فی أهل بیته إلی یوم القیامه، و أنالله تعالی لا یدع خلقه بلا حجه» طبری، محمد بن جریر، المسترشد فی إمامه، ۵۲۶٫

[۳۲]. ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۶۳- ۶۴٫

[۳۳]. همان، ۱/ ۱۱۳٫

[۳۴]. این آمار، با رجوع به طرف این حدیث در نزم افزار جوامع الکلم به دست آمده است.

[۳۵]. خطیب البغدادی، احمد بن علی، شرف أصحاب الحدیث، ۲۸٫

[۳۶]. الجاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ۲ / ۱۵٫

[۳۷]. دینوری، ابن قتیبه، عیون الأخبار، ۲ / ۱۳۵٫

[۳۸]. ابن وضاح المروانی، البدع والنهی عنها، ۲۵٫

[۳۹]. به عنوان نمونه، ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات، ۲۴۵٫

[۴۰]خطیب البغدادی، احمد بن علی، همان، ۲۹٫

[۴۱]. همان، ۲۸ – ۳۰٫

[۴۲]. این مطلب را مناوی در شرح حدیث «لا تزال طائفه من امتی» از نَوَوی در تهذیب نقل میکند. مناوی، محمد عبدالرؤوف، فیض القدیر، ۶/ ۳۹۶٫

[۴۳]. خطیب البغدادی، احمد بن علی، همان، ۳۰٫ خطیب قضاوتی از إسماعیل بن إسحاق القاضی (د. ۲۸۲ ق) را بر همین اساس نقل کرده است.

[۴۴]. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ۷۷٫ حمیری این روایت را با یک واسطه، یعنی هارون بن مسلم، از کتاب مسعده بن صدقۀ عامی مذهب از معاصران امام صادق علیه السلام  نقل کرده است.

[۴۵]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۱۰؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/ ۳۲٫

[۴۶]. ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۲۲۸ و طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۲۲۳ به نقل از یکی از کتابهای عبدالله بن جعفر حمیری. همین مضمون به نقل از امام صادق علیه السلام  نیز آمده است. ر.ک: صفار، محمد بن حسن، همان، ۳۳۲٫

[۴۷]. ابنبابویه، محمد بن علی، همان، ۱/۲۸۱٫

[۴۸]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ۳۰۷؛ این رساله امروز در کتاب علل الشرایع شیخ صدوق باقی مانده است. (انصاری، حسن، همان، ۱۳۸)

[۴۹]. «لو لم یجعل لهم إماما قیما أمینا حافظا مستودعا لدرست المله و ذهبالدین و غیرت السنن و الأحکام و لزاد فیه المبتدعون و نقص منه الملحدون و شبهوا ذلک علی المسلمین» (ابنبابویه، محمد بن علی، علل الشرایع، ۲/ ۱۰۱)

[۵۰]. با عباراتی چون: «من مات بغیر إمام»، «من مات و لیس علیه امام»، «من مات لا طاعه علیه» و «من مات و لیس فی عنقه بیعه»

[۵۱]. برای آشنایی بیشتر با این حدیث و طرق نقل سنی آن و نیز دلالت آن، ر.ک: فقیه ایمانی، مهدی، شناخت امام یا راه رهایی از مرگ جاهلی.

[۵۲]. دربارۀ دلالت حدیث بر اینکه امامت از اصول دین است و نه فروع آن، ر.ک: اسفندیاری، موسی، حدیث مرگ جاهلی و دلالت آن بر اصل انگاری امامت.

[۵۳]. همان، ۸۵٫

[۵۴]. أبو بکر بن خلاد النصیبی (د. ۵۱۰) در جزء حدیثی خود که به صورت مخطوط در کتابخانۀ الظاهریه مجامیع برجامانده است، این حدیث را مسندا به نقل از آن حضرت ذکر کرده است: «… سَمِعْتُ عَلِیاً یقُولُ: ‹مَنْ لَمْ یبَایعْنِی فَلْیبَایعْ، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ: ” مَنْ مَاتَ وَلَیسَ عَلَیهِ إِمَامُ عَامَّهٍ، فَهِی مَیتَهٌ جَاهِلِیهٌ یحَاسَبُ بِمَا عَمِلَ فِی الإِسْلام”›» (نرم افزار حدیثی جوامع الکلم، حدیث أبی بکر بن خلاد النصیبی، ح ۴۱) در منابع شیعه نیز مشابه این نقل از حضرت علی آمده است که موید وجود اصل حدیث است: «حدثنی الصادق عن علی قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله ‹من مات بغیر إمام جماعه مات میته جاهلیه.›» (برقی، احمد بن محمد، المحاسن،
 ۱/ ۱۵۵).

[۵۵]. مفید، محمد بن محمد، رسائل فی الغیبه، ۱/ ۱۲ و مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۸/ ۳۶۸٫

[۵۶]. محقق معاصر سیدمحمدرضا حسینی جلالی در کتاب جهاد الامام السجاد، ۳۳ این حدیث را از برخی مصادر زیدیه نیز نقل کرده است: «ورواه فی (الجامع الکافی) کما فی الاعتصام (۵: ۴۰۹) وقال: رواه الهادی فی الاحکام (۲: ۴۶۶) ودرر الأحادیث الیحیویه
(ص ۱۷۷)».

[۵۷]. به عنوان نمونه، ر.ک: قاضی نعمان، تأویل الدعائم، ۳/ ۱۴۵

[۵۸]. بهعنوان نمونه، میتوان به این نکته اشاره کرد که در اهل سنت این حدیث از دو شخصیت شهیر نقل شده است: حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام  (منبع ذکر شده در پاورقی قبل) و معاویه بن أبیسفیان (بهعنوان نمونه: احمد بن حنبل، مسند أحمد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا، ح ۱۶۵۳۱). با وجود این، بااینکه معاویه تنها یکی از روات این حدیث است، این حدیث در منابع مختلف، بیشتر به نقل از او منتقل شده است. برای مقایسۀ میزان تکرار نقلهای صحابیان مختلف در منابع اهل سنت، ر.ک: نرمافزار حدیثی جوامع الکلم، طرف حدیث «من مات بغیر امام..».. شاهد دوم، گزارشی از امام صادق علیه السلام  است که در کافی،
 ۲/ ۲۰ است که امام در پی اثبات ضرورت ولایت بهعنوان یکی از دعائم الاسلام، به این حدیث رسول خدا استناد جسته و سپس در تعیین مصادیق آن، بهویژه معاویه و یزید را به خلاف عامه از مصادیق امام بیرون میدانند: «و کان رسول الله صلی الله علیه وآله  و کان علیّاً علیه السلام  و قال الآخرون کان معاویه ثم کان الحسن علیه السلام  ثم کان الحسین علیه السلام  و قال الآخرون_ یزید بن معاویه و حسین بن علی و لا سواء و لا سواء».

[۵۹]. ابوداود طیالسی، مسند، ح ۲۰۱۲٫

[۶۰]. مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره، ۲۴۵٫ أبوحیان التوحیدی، البصائر و الذخائر،
۷/ ۱۵۱٫ نیز طور خلاصه، طبری، محمد بن جریر، المسترشد، ۱۷۷٫

[۶۱]. برقی، احمد بن محمد، محاسن، ۱/ ۹۲، ۱۵۴/ ح ۸۰ و ۱۵۵/ ح ۸۲٫ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ۱/ ۳۷۶-۳۷۷، سه حدیث اول از باب «باب من مات و لیس له إمام من أئمه الهدی» و نیز همان، ۱/ ۳۷۸٫ در این نقل اخیر، راوی، این حدیث را با عنوان «قول العامه» آورده است.

[۶۲. برقی، احمد بن علی، همان، ۱/ ۱۵۴ و ۱۵۵ ح ۸۰ و ح ۸۲٫

[۶۳]. دربارۀ این اصل ر.ک: مدرسی طباطبایی، سیدحسین، میراث مکتوب شیعه، ۳۷۳ و ۳۷۴٫

[۶۴]. الأصول السته عشر، ۲۴۶-۲۴۷٫

[۶۵]. دربارۀ این اصل ر.ک: مدرسی طباطبایی، سید حسین، همان،۴۷۱ و ۴۷۲٫

[۶۶]. این حدیث به نقل از یحیی بنعمران حلبی در کافی (۸ / ۱۴۶) و با تفاوت کمی در محاسن
(۱ / ۱۵۴) آمده است. کتاب یحیی بنعمران حلبی از منابع قطعی در تألیف کافی بوده است. (قربانی زرین، رضا، بازشناسی منابع کافی، فصل ۴- ۳۹) همچنین ۳ حدیث در باب «من مات لا یعرف إمامه» و حداقل ۳۷ حدیث در دیگر ابواب با سند یکسان از کتاب یحیی حلبی نقل شده است که به انضمام قرائن دیگر، نشانگر نقل از کتاب او است.

[۶۷]. نامهنگاریهای احمد بن محمد با امام رضا علیه السلام  نزد محدثان بعدی و صاحبان فهارس شناخته شده بوده، تا جایی که شیخ طوسی در معرفی وی به این مکاتبات اشاره کرده و مینویسد: «لقی الرضا علیه السلام ، و کان عظیم المنزله عنده، و روی عنه کتابا» (طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۵۰) ظاهرا عبدالله بن جعفر حمیری به این مکاتبات، به مانند دیگر کتب راوی ما، دسترسی داشته و آن را بهطور کامل در قرب الاسناد، ۳۴۸-۳۵۲ نقل کرده است.

[۶۸]. حمیری، عبدالله بن جعفر، همان، ۳۵۱٫

[۶۹]. ابنحبان، صحیح ابنحبان، ۱۰/ ۴۳۵٫

[۷۰]. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب، ۱/ ۲۴۶٫

[۷۱]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۱/ ۲۵۹، ۵۰۹ و ۵۱۰٫

[۷۲]. استناد به حدیث معرفت امام در بحرانهای جانشینی در کتبی مانند المقالات و الفرق اشعری بازتاب یافته است. علیالظاهر وجه دلالت حدیث «وجوب معرفت امام زمان» بر لزوم وجود امام الهی نزد شیعیان نخستین از این بابت بود که اولاً لازمۀ وجوب معرفت امام زمان و تعهد به او، وجوب وجود اوست و ثانیاً امام مزبور شخصیتی ربانی باید داشته باشد و الا معرفت و تعهد به او شرط ایمان و رهایی از مرگ جاهلی نخواهد بود.

[۷۳]. راویان از کمیل عبارتاند از: فُضَیل بن خَدیج، عبدالرحمن بن جُنْدب الفَزاری، أبوصالح، مجاهد و عبیدالله بن عمر بن موسی.

[۷۴]. شیخ صدوق پس از نقل بسیاری از طرق این حدیث از مشایخ شیعه و اهل سنت، مینویسد: «و لهذا الحدیث طرق کثیره» (کمال الدین، ۱/ ۲۹۴)

[۷۵]. مدرّسی، سید حسین، همان، ۱۱۹٫ برای دیدن فهرستی از منابع متقدم حاوی اصل حدیث و نیز بخش خاص حدیث کمیل بنگرید به همانجا. به فهرست نسخ سنی مشتمل بر بخش دوم حدیث (إما ظاهرا مشهورا و إما خائفا مغمورا)، منابع زیر را نیز میتوان افزود: ابنحمدون (د.۳۰۹ ق)، در التذکره الحمدونیه، ۱/۶۸؛ محمد بنمحمد بنهبهالله الحسینی الأفطسی
(د. ۵۱۵ ق)، در المجموع اللفیف، ۳۵؛ محمد بن علی الحمیری الأصبحی الغرناطی (د. ۸۹۴ ق)، در روضه الأعلام، ۱/ ۱۹۵ به نقل از حافظ أبونعیم اصفهانی (د. ۴۳۰ ق) در کتاب مفقود ریاضه المتعلمین. الطبری المامطیری (۳۶۰ هـ) در نزهه الأبصار، ۱۴۷٫ محقق منبع اخیر، محمد باقر محمودی، در پاورقی مصادر دیگری را نیز برای این روایت ذکر کرده است. محققان سنی التذکره الحمدونیه نیز منابع دیگری مانند عین الأدب و لقاح الخواطر را به فهرست مصادر این حدیث افزودهاند.

[۷۶]. ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۲۶۲، ح ۸٫

[۷۷]. خزاز، علی بن محمد، کفایه الأثر، ۱۶۳٫

[۷۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/ ۳۳۵ ح ۳٫ همچنین اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق. ۱۰۴٫ نقل دیگری از الفاظ این خطبه نیز وجود دارد که بسیار نزدیک است و احتمالا از کتاب مسعده بن صدقه بوده است: ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدّین، ۱/ ۳۰۲، ح ۱۱٫ طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ۵۳۰، ح ۵۵۰: «مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ، عَنْ أبی عَبْدِ اللهِ، عَنْ آبائِهِ، عَنْ عَلِی علیه السلام ، أنَّهُ قالَ فی خُطْبَهٍ لَهُ عَلى مِنْبَرِ الْکوفَهِ: ‹اللَّهُمَّ إنَّهُ لا بُدَّ لِأرْضِکَ مِنْ حُجَّهٍ لَکَ عَلى خَلْقِکَ، یهْدیهِمْ إلى دینِکَ وَ یعَلِّمُهُمْ عِلْمَکَ لِئَلّا تَبْطُلَ حُجَّتُکَ وَ لا یضِلَّ أتْباعُ أوْلِیائِکَ بَعْدَ إذْ هَدَیتَهُمْ بِهِ، إمّا ظاهِرٍ لَیسَ بِالْمُطاعِ أوْ مُکْتَتِمٍ مُتَرَقِّبٍ (دلائل: مُکْتَتِمٌ لَیسَ لَهُ دِفاعٌ)›»

[۷۹]. اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ۱۰۴٫

[۸۰]. ابنبابویه، محمد بن علی، همان، ۱/ ۱۱۴ به نقل از کتاب نقض کتاب الاشهاد لأبی زید العلوی از ابن قبه.

[۸۱]. همان، ۲/ ۶۵۷٫

[۸۲]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ۱۰۶٫

[۸۳]. أبوهلال، دیوان المعانی، ۱/ ۳۲۸٫

[۸۴]. ابنعبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، ۳۸۸٫

[۸۵]. مدرسی، سید حسین، میراث مکتوب، ۱۲۰٫ از این سخن ابن قبه معلوم شود شیعه از همان دورۀ صدر، ظهور یا غلبۀ اجتماعی را شرط امامت نمیدانسته است.

[۸۶]. خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ۱/ ۵۰٫

[۸۷]. عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، ۶/ ۴۹۴٫

[۸۸]. ابنجوزی، صید الخاطر، ۵۵٫

[۸۹]. وی بدون اسم بردن از حضرت امیر و با استناد به عین لفظ حدیث کمیل، وجود پیوستۀ اقامه کنندگان حجتهای الهی را علت تحریف نشدن قرآن میداند: «ولا تزال فیه طائفه قائمه ظاهره علی الحق فلم ینله ما نال غیره من الادیان من تحریف کتبها وتغییر شرائعها مطلقا لما ینطقالله
 به القائمین بحجهالله وبیناته الذین یحیون بکتابالله الموتی ویبصرون بنوره اهل العمی فإن
الارض لن تخلو من قائم لله بحجه لکیلا تبطل حججالله وبیناته» (ابنتیمیه، مجموع الفتاوی، ۲۵/ ۱۳۰ – ۱۳۱)

[۹۰]. خالد بن صفوان بن عبدالله بن عمرو بن الأهتم التمیمی، از ادبا و فصحای بزرگ عرب در اواخر قرن اول.

[۹۱]. أبوالفرج إصفهانی، الأغانی، ۲/۴۱۹٫ ابنحمدون، التذکره الحمدونیه، ۱/۱۵۸٫ این ماجرا معروف بوده و در بسیاری از منابع نقل گردیده است.

[۹۲]. در بسیاری از منابع تاریخی گزارش شده است که عباسیان دو پرچم با نامهای سحاب و ظل داشتهاند که حکمت نامگذاری پرچم دوم آن بوده که زمین از قائمی از عباسیان خالی نخواهد ماند. همانگونه که از ظل یا سایه خالی نمیماند. (الطبری، تاریخ، ۷/ ۳۵۶ و ابنکثیر، البدایهوالنهایه،۱۰/ ۳۰) بیتی از شعر مروان بن أبیحفصه (قرن دوم) در مدح عباسیان نیز بر همین اعتقاد دلالت میکند: «و أبناء عباس نجوم مضیئه/ إذا غاب نجم لاح آخر زاهر» (الطبری، تاریخ، ۸/ ۳۴۸)

[۹۳]. ابنأبیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ۱/ ۱۱۵٫ وی در پاسخ به استنباط امامیه از کلمۀ حجت در عبارتی مشابه در خطبۀ اول نهج البلاغه: «و لم یخلالله سبحانه خلقه من نبی مرسل أو کتاب منزل أو حجه لازمه» این تفسیر را ارائه کرده است.

۹۴]. قاسم بن ابراهیم الرسی (د. ۲۴۶ هـ)، بزرگترین متکلم و نظریهپرداز کلام و فقه زیدیه، در مجموع کتب ورسائل الإمام القاسم الرسی، مسالۀ ۲۶۰٫

[۹۵]. أبو بکر محمد بن الحسن بن درید الأزدی (د. ۳۲۱ هـ) لغوی معروف از مردم زمان خود نقل میکند که زمین را از ابدال، که گروهی از زهاد هستند، خالی نمیدانند. (الاشتقاق، ۴۷۲)

[۹۶]. (منسوب به) قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ۵۱۴٫

[۹۷]. ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/ ۳۱۹، ح ۲٫

[۹۸]. کلینی کتاب الحجه (۱/ ۱۶۸) را با «باب الاضطرار إلی الحجه» و با ذکر این حدیث آغاز کرده است: «هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام  أنه قال للزندیق الذی سأله من أین أثبت الأنبیاء و الرسل؟ قال: ‹…ثبت الآمرون و الناهون عن الحکیم العلیم فی خلقه و المعبرون عنه جلوعز و هم الأنبیاء علیهم السلام  … ثم ثبت ذلک فی کل دهر و زمان مما أتت به الرسل و الأنبیاء من الدلائل و البراهین لکیلا تخلو أرضالله من حجه یکون معه علم یدل علی صدق مقالته و جواز عدالته.›»

[۹۹]. ابنبابویه، محمد بن علی، التوحید، ۲۷۳٫ هشام در موردی مشابه صریحاً بیان کرده که مبانی خود را از امام صادق علیه السلام  گرفته است. (کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/ ۱۷۰)

[۱۰۰]. یکی از مهمترین آثار امامیه در رد بر واقفه. برای معرفی کتاب و تاریخگذاری آن، ر.ک: انصاری، حسن، متن کتاب الرد علی الواقفه از الحسن بن موسی الخشاب.

[۱۰۱]. کشّی، محمد بن عمر، رجال، ۵۵۳٫

[۱۰۲]. خزاز قمی، کفایه الأثر، ۲۹۶ و ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۲/ ۴۰۹، ح ۹٫

[۱۰۳]. الطبری، تاریخ، ۴/ ۴۲۷ و نیز با اندکی تفاوت، ۴/ ۴۲۹

[۱۰۴]. همان، ۶/ ۴۱۵٫ همچنین ر.ک: همین مقاله، بخش حدیث «وجوب معرفت امام زمان و بیعت با او»

[۱۰۵]. برخی از گزارشها حاکی از آن است که کیسانیه، بهعنوان قدیمیترین فرقۀ منشعب از شیعه که در اعتقادات بسیاری با امامیه مشترک بودهاند، به «خالی نبودن زمین از حجت الهی» اعتقادی وثیق داشتهاند. بهعنوان نمونه ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره، ۲۹۷٫

[۱۰۶]. ر. ک: کتاب الرد علی أهل البدع والأهواء که در مقالۀ زیر تحقیق و منتشر شده است:

 Marie Bernand, Le Kitāb al_radd ʿalā l_bidaʿ d’Abū Muṭīʿ Makḥūl al_Nasafīp. 82

به نقل از رحمتی، غیبت صغری و نخستین بحرانهای امامیه، ۶۱، پ ۸۷٫

[۱۰۷]. طبق نقل ابنخلدون، تمامی فرق شیعه را امامیه میخواندند، به دلیل آنکه همگی آنها بهعنوان یک اصل اعتقاد داشتند که معرفت امام و تعیین او بخشی ضروری از ایمان است: «هؤلاء یسمون الإمامیه نسبهً إلی مقالتهم باشتراط معرفه الإمام و تعیینه فی الإیمان و هی أصل عندهم» (المقدمه، ۲۵۱) اما بعدتر اثناعشریه به عنوان امامیه مختص گشتند. (المقدمه، ۲۵۵)

[۱۰۸]. در اسماعیلیه نیز به خاطر تأثیرپذیری از آموزههای امامان نخستین، از ابتدا این باور وجود داشته است که باید در پژوهشی مستقل به آن پرداخته شود.

[۱۰۹]. ویلفرد مادلونگ، متخصص فرقکلامی اسلام، این کتاب را متعلق به جعفر بن حرب معتزلی (د. ۲۳۶ ق) میداند:

 Wilferd Madelung, Frühe mu‛tazilitische Häresiographie: das Kitāb al_Uṣūl des Ğa‛far b. Ḥarb?, Der Islam. Volume 57, Issue 2, Pages 220-236

[110]. (منسوب به) ناشی اکبر، مسائل الامامه، ۱۸۳: «هؤلاء هم الذین یدینون بنسق الإمامه و تواتر الوصیه، یقولون: لا بدّ بعد کلّ إمام من إمام و بعد کلّ وصی من وصی إلی أن تفنی الدنیا».

[۱۱۱]. نویسنده در انتهای بخش شیعه نیز بهتفصیل به معرفی فرق مختلف شیعه تا زمان نگارش کتاب، یعنی حدوداً زمان امامت امام علی بن موسیالرضا علیه السلام ، پرداخته و در انتها مینویسد: «و تا بدین جا (گزارش) اختلاف اصحاب امامت از قائلین به نسق، تا زمانی که این کتاب را مینگاریم، پایان پذیرفت ..». (همان، ۲۰۴).

[۱۱۲]. اشعری، سعد بن عبدالله، همان، ۱۰۳-۱۰۶؛ ترجمه به نقل از: تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، ۱۸۱، ۱۸۲ و ۱۸۶٫

[۱۱۳]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۲/ ۶۵۷٫

[۱۱۴]. احمد پاکتچی این تخصیص مسعودی را به نسبت تعمیم در عبارت شیخ مفید مرجوح میداند. ر.ک: تحلیلی بر دادههای آثار شیخ مفید رحمه الله  دربارۀ خوارج، ۱۳۲٫

[۱۱۵]. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ۱/ ۴۸٫

[۱۱۶]. مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ۳۹ وبرای دو فرقۀ اول نیز: همو، الفصول المختاره، ۳۲۲٫