۱ – مسأله جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) :

 

موضوع امامت و رهبری جامعۀ مسلمانان در اندیشۀ زید بن علی (علیه السلام)، اولین نزاع سیاسی اعتقادی در بین مسلمانان است که بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رخ داده است.[۲] دیدگاه زید بر این است که حاصل این اختلاف دو دستگی و جدایی مسلمانان بود. دسته‌ای بر این باور بودند که پیامبر(صلی الله علیه و آله)، جانشین و خلیفۀ بعد از خود را مشخص نمود و آن کسی نبود جز امیرالمؤمنین(علیه السلام). دستۀ دوم بر این باور بودند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) هیچ جانشینی را بعد از خود مشخص نکرد و امر امامت را به جامعۀ مسلمین سپرد و مردم با اختیار خود ابوبکر را انتخاب کردند.[۳] روایاتی که از زید در منابع و کتب اولیۀ شیعه نقل شده، نشان می‌دهد که او از دستۀ اول است و خلافت و ولایت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) را پذیرفته، و با ذکر روایاتی در این زمینه، از مدافعان این امر است.

از جمله ادله‌ای که شیعۀ امامیه در مسأله جانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آن تمسک می‌کند روایت نبویِ (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) است که به مضامین و طرق مختلف نقل شده است. یکی از آن روایات، روایت هشام بن البرید است که مرحوم صدوق آن را در امالی خود آورده است. در این روایت، از زید در مورد (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) سؤال می‌شود؛ و وی در جواب می‌گوید: (پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را همچون پرچمی نصب و معین کرد تا با این کار هنگام تفرقه و جدایی، حزب خداوند معلوم و مشخص باشد).[۴]

 این بیان علاوه بر این که شاهدی بر معنای خاص ولایت و سرپرستی در کلمه (مولا) است، شاهدی بر این امر است که در اندیشه زید فقط پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) حزب خدایند، و دیگر گروه‌هایی که از آن حضرت جدا شدند از حزب شیطانند.

بعضی دیگر از روایاتی که مضامین آن دلالت بر وصایت و وزارت و ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارد به واسطه زید نقل شده است.[۵]  براساس همین اقوال و روایات نقل شده، زید بن علی(علیه السلام)، مقام (وصایت، اخوت، خلافت، وزارت و ولایت) را در شأن امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌داند و ملاک نفاق و ایمان را در پذیرش ولایت و مقامات آن حضرت می‌انگارد.

آثاری که به زید منسوب است نیز گواه این است که زید امر امامت و رهبری جامعه بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تعیینی و انتخابی از جانب آن حضرت می‌بیند، نه امری که به اختیار مردم واگذار شده باشد. یکی از این آثار، نامه‌ای است که بین او و واصل بن عطای معتزلی نقل شده است. در این نامه نگاری، واصل بن عطا در مورد اختیاری بودن امام یا نص و تعیینی بودن آن سؤال می‌کند و زید در جواب می‌گوید: (إن الإمامه أمانهُ الله عند أئمّه الهدى، إن أدّوها إلیه سلموا من التَّبِعه فیها، واستحقوا الرعایه).[۶]

نزدیک‌ترین معنایی که برای این عبارت متبادر است چنین است: به درستی که امامت امانتی است الهی نزد ائمه هدا(علیهم السلام) که اگر مردم ادای امانت کنند (این امر امامت را به امام(علیه السلام) بدهند) از آثار سوء فقدان امامِ بر حق سالم می‌مانند و مستحق عنایت و حکومت حق می‌شوند.

 این معنا از این جهت به عبارت زید نزدیک‌تر است که سؤال واصل بن عطا حول محور اصل امامت است که آیا این مقام به مردم واگذار شده است یا خداوند آن را به فردی مشخص عطا می‌کند.[۷] بنابراین، زید نیز بر اساس همین سؤال است که امر امامت را الهی مطرح می‌کند و آن را اختصاص به امامان(علیهم السلام) می‌داند، و معتقد است که مردم اختیاری در این باره ندارند، بلکه باید این امانت الهی را به اهلش واگذار کنند و امام خود را یاری دهند.

 از دیگر روایاتی که بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) دلالت دارد، روایت (منزلت) است که در زمان‌های مختلف و به مناسباتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است. مضمون این روایت، هم در منابع شیعه از زید نقل شده، و هم در آثار زید مشهود است. در جریان نام‌گذاری امام حسن مجتبی(علیه السلام) خداوند به واسطۀ جبرئیل به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:

همانا علی(علیه السلام) برای تو به منزلۀ هارون است برای موسی. پس سزاوار است که اسم فرزند هارون یعنی شبر _ که در عربی حسن است _ را برای فرزند علی(علیه السلام) انتخاب کنی.[۸]  زید بن علی (علیه السلام)، در اسناد یکی از طرق این روایت قرار دارد.[۹]  زید وقتی که می‌بیند عده‌ای از قریش، ابوبکر و عمر را بر علی (علیه السلام) مقدم کرده‌اند شعری می‌سراید که در مضمون آن، حدیث (منزلت) و افضلیت و تقدم آن حضرت بر صحابه و خلفا نهفته است. قسمتی از آن چنین است:

ومن فضل الأقوام یوماً برأیه          فإن علیــاً فضلتــه المناقب

وقول رسول الله والحقّ قوله         وإن رغمت فیه الأنوف الکواذب

بأنـــک منّـــی یا علــــی معــالنــا         کهارون من موسى أخ لی وصاحب[۱۰]

 در جایی خود زید تصریح می‌کند که نسبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه و آله) به منزلۀ هارون به موسی(علیه السلام ) است.[۱۱]ز او به لحاظ موقعیت اجتماعی و علمی خود در جامعۀ مسلمانان، به گونه‌های مختلفی درگیر شبهاتی بود که متوجه ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌شد. آثار نقل شده از او نشان می‌دهد که او برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مناظره‌ها و گفتگوهای زیادی داشته است. زید در یکی از آثار خود به نام تثبیت الإمامه، برای نشان دادن حقانیت یکی از دو دسته‌ای که بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر سر مسأله امامت اختلاف کردند، با ارائۀ سؤالاتی از هر دو دسته، و بررسی جواب‌های مفروض، بررسی آراء طرفین را آغاز می‌کند.

 او می‌گوید: طبق مبنای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، وقتی بین دو دسته ایجاد اختلاف می‌شود باید از بیّنۀ عادلی که از هیچ کدام از دو دسته نیست استفاده کرد. اگر از هر کدام از طرفین سؤال شود که بینه‌ای غیر از خودتان دارید می‌گویند در خارج از خودمان کسی سراغ نداریم. بنابراین، بعد از این مرحله باید دید نظریات دو فرقه در مورد امامت و خلافت چیست تا حق از باطل معلوم شود.[۱۲]

 بنابر نظر زید، هر دو فرقه معتقدند که خداوند انسان هایی را به عنوان (خِیَره) در قرآن معرفی کرده است و آنها را خود خدای متعال اختیار و اصطفا کرده است و شاهد قرآنی آن این آیۀ کریمه است: <وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ >.[13]

 او می‌گوید: در نظر هر دو فرقه، طبق کلام الهی (خِیرَهَ) همان متقین هستند.[۱۴] همچنین در اندیشه هر دو فرقه بین متقین هم کسانی هستند که خیره و برترند و آن (مجاهدین) در راه خدا هستند همان‌گونه که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره می‌فرماید.[۱۵]

زید در ادامه همین روند استدلال می‌گوید: در نظر هر دو فرقه بنابر کلام وحی، در بین مجاهدین هم کسانی هستند که نسبت به بقیه خیره هستند. وآن ها همان (سابقون در جهاد) هستند.[۱۶] همچنین در اندیشه هر دو فرقه، طبق آیات کریمه، بین سابقون در جهاد نیز خیره وجود دارد و آنان کسانی هستند که در جهاد، عملشان، قتالشان و ضربت هایشان از بقیه بیشتر بوده است.[۱۷]

 زید در این مرحله از دلائل سلسله وار خود می‌گوید: سؤال ما از دو فرقه این است که بین علی بن ابی طالب(علیه السلام) و ابوبکر کدام یک در جهاد پر کارتر بوده و قتال بیشتری داشته‌اند؟ و کسی که مخالف حق باشد از کدام یک بیشتر می‌ترسد؟

 او می‌گوید: اجماع دو فرقه این است که علی بن ابی طالب (علیه السلام) در جهاد فی سبیل الله بر ابوبکر مقدم است. بنابراین، نتیجه می‌گیریم که بنابر اعتراف دو فرقه و استدلالات قرآنی، علی بن ابی طالب(علیه السلام) از ابوبکر برتر است.[۱۸]

 زید همین استدلال را از راهی دیگر پیش می‌گیرد و بعد از اینکه می‌گوید: در نظر فریقین خیره همان متقین هستند، می‌گوید: در نظر فریقین، متقین همان خاشعان هستند و خاشعان همان علماء هستند و اعلم از مردم اعدل از آنهاست؛ و در بین مردم کسی که مردم را بیشتر به سمت حق دعوت می‌کند أعدل است و چنین کسی بیشتر مورد تبعیت قرار می‌گیرد تا اینکه از کسی تبعیت کند. او برای هرکدام از مراحل استدلال خود از آیات قرآنی استفاده می‌کند.[۱۹]

او در انتهای این استدلال می‌گوید: به اجماع فریقین از کتاب خدا فهمیده می‌شود که علی بن ابی طالب(علیه السلام) برترین و خیرۀ از این امت است و نسبت به همه مردم أتقی است. و لذا با ثابت شدن برتری علی(علیه السلام) در تقوا، برتری در خشوع، علم، عدالت، هدایت به حق، تابعیت و حاکمیت برای آن حضرت ثابت می‌شود.[۲۰]

 او همچنین در کتاب تثبیت الإمامه غیر از دو دلیل پیش‌گفته، دلیلی دیگر از اجماع  هر دو فرقه برداشت می‌کند تا امامت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) را با ادلۀ قرآنی ثابت کند. او می‌گوید: بدون اختلاف در نظر فریقین، کسانی که صحابه و عالم در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند و اموراتی مثل نماز، زکات، طلاق، سنن و فرائض به آن ها  سپرده می‌شد این چهار نفر بودند: علی بن ابی طالب(علیه السلام)، عبدالله بن عباس، زید بن ثابت و عبدالله بن مسعود. و بعضی می‌گویند که عمر بن خطاب هم جزء این افراد  بوده است.

 زید می‌گوید: به اجماع امت این چهار نفر بر عمر بن خطاب مقدم بودند. و  اگر از دو فرقه سؤال شود که کدام یک از اقوام و قبیله‌ها برای امامت أولی هستند، بالاجماع می‌گویند (قریش). بنابراین زید بن ثابت و عبدالله بن مسعود از بین این چهار نفر حذف می‌شوند. اگر دوباره سؤال شود که بین علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس کدام یک برای امامت برتری دارند، نظر امت بر این است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده است: (بین دو فقیه عالم اقدم و اکبر بین آنها نسبت به هجرت سنجیده می‌شود). پس، علی بن ابی طالب(علیه السلام) بین این اشخاص برای امامت بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) برتر است.[۲۱]

زید در یکی دیگر از آثار خود برای تبیین مسأله امامت و مشخص کردن نقطه نزاع و همچنین رفع شبهاتی که در این باره وارد شده است محور بحث خود را روی وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار می‌دهد؛ و با اثبات اصل وصیت و کیفیت وصیت از سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایده و اندیشه خود در مورد جانشینی آن حضرت را تبیین می‌کند.

 وی معتقد است که ادلۀ قرآنی ثابت می‌کنند که قطعاً پیامبر(صلی الله علیه و آله) وصیت کرده است؛ چرا که هم خداوند متعال[۲۲] و هم پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله)، مسلمانان را به وصیت کردن، سفارش نموده‌اند. در اندیشه زید با این تأکیدات قرآنی و سفارشات خود آن حضرت، نمی‌توان تصور کرد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) وصیت نکرده باشد. و از آنجا که وصیت در مورد امور مهم صورت می‌گیرد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حتماً در مورد امر جانشینی بعد از خود سفارش کرده است.

 او می‌گوید: اگر گفته شود که آن حضرت وصیت کرده؛ ولی شخص وصیت شده معلوم نیست؛ گفته می‌شود: چون خود آن حضرت بهترین و برترین و اعلم از مردم است، بنابر‌‌این او به بهترین کس، مورد اعتمادترین و آگاه‌ترین مردم و کسی که بهتر از همه وصیت او را اجرا کند وصیت می‌کند. از سوی دیگر، این شخصِ بهتر و برتر نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) همان شخصی است که در نظر کتاب خدا هم بهتر و برتر است، و آن همان کسی است که در قرآن به عنوان اهل (خیره) و (صفوه) معرفی شده است؛ و طبق مطالب و آیات سابق معلوم شد که مصداق اتم و بارز (خیره) و (صفوه) امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) است.

 در دیدگاه زید، آن حضرت اولین کسی است که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تبعیت نمود و بعد از وفات ایشان نیز با بصیرت خاصی به سمت او دعوت می‌کرد؛ لذا برای وصیت، بهترین شخص نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود. او به آنچه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آورده، اعلم بود؛ و کسی بود که آیه (تطهیر) و (مودّت) در شأن او نازل شد.[۲۳] و مصداق صراط مستقیم در اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ بود.[۲۴]

او در جواب علمای کثیری از اهل شام که ادعا داشتند جماعت مردم، ولایت خلفا را پذیرفته‌اند و عدۀ کمی از آنها که در اقلیتند، اهل بدعتند و عثمان را به قتل رسانده‌اند، ادله و آیات زیادی را برای بطلان این ادعا اقامه می‌کند.

زید می‌گوید: پیروان بسیاری از انبیاء در اقلیت بودند، و اهل ضلالت و بدعت اکثریت مردم را تشکیل می‌دادند. آیات زیادی از قرآن کریم براین نکته تأکید دارند که اکثریت مردم به ضلالت افتاده‌اند، مگر عدۀ قلیلی از آنها و یا اکثر مردم فریب شیطان می‌خوردند مگر عدۀ کمی از آنها، و یا اینکه عدۀ کمی از مردم هستند که شکرگزار نعمت‌های الهی‌اند. بنابر این، دسته‌ای از آیات، مدح اقلیت کرده‌اند و دسته‌ای ذمّ اکثریت.[۲۵]

 

۲ –  غاصبانه بودن حاکمیت خلفا در اندیشه زید :

 

منابع معتبر امامیه علاوه بر نقل روایاتی از زید که نشان‌گر اعتقاد او به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، روایات دیگری را از او نقل می‌کند که نشان می‌دهد او ولایت و حکومت خلفای سه‌گانه را غاصبانه و ناجوانمردانه می‌پنداشته و این عقیده را به دیگران انتقال می‌داده است. او راوی خطبه‌ای پر محتوا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که در آن خطبه، حضرت از غصب خلافت و حق خود گلایه می‌کند: به خدا قسم، با ابوبکر بیعت شد در حالی‌که من برای لباس خلافت، برترین مردم بودم. پس من خشم خود را فرو نشاندم و به دستور الهی نظر کردم در حالی‌که از سختی سینه‌ام به زمین می‌چسبید، تا اینکه ابوبکر هلاک شد و عمر به خلافت رسید. در حالی‌که به خدا قسم معلوم بود که من برترین مردم بودم برای این لباس خلافت، پس همچنان خشم خود را فرو نشاندم و به امر پروردگار نظر کردم. تا اینکه عمر هلاک شد و تشکیل شورای شش نفره دادند و مرا نفر ششمی قرار دادند که اگر در قرعه هم اسم من می‌آمد اثری نداشت، و گفتند: با اقل و کمترین ها بجنگید در حالی‌که غیر از من را اراده نکرده بودند. پس من کظم غیظ کردم و به امر خدای متعال نظر کردم و سینه‌ام را به زمین چسباندم. سپس امر امت با بیعتی که با من داشتند با من بود و از آن پس من چیزی نیافتم مگر جنگ با آنها یا کفری که نسبت به خدا داشتند.[۲۶]

آثار زید نیز مؤید چنین روایتی هستند. او در ادامه مکاتبه اش با واصل بن عطا که در مقال پیش به آن اشاره شد، به واصل چنین می‌گوید: بعد وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گروهی با مسألۀ امامت هر‌گونه که خواستند رفتار کردند و امامت را مثل میراث دنیا به غارت بردند؛[۲۷] و مردم هم به زعم و نظر خود می‌گفتند: فلان کس أحق و أولی است. ابوبکر با انصار در مورد قریش با دلایل عامی محاجّه کرد؛ ولی بدون اینکه با همه مشورت بشود امامت به او اختصاص داده شد، و کسی هم اقرار نکرد که او از همه اولاست. سپس امامت در زمان حیاتش اقامه شد تا اینکه او امر امامت را برای بعد از خودش به عمر بن خطاب واگذار کرد، و بدون اینکه کسی دیگر را در نظر داشته باشد نصاً و تعییناً و تسمیهً عمر را جانشین خود قرار داد؛ و عمر نیز همان مشی ابوبکر را در امامت ادامه داد تا اینکه امامت به این جا رسید که از بین شش نفر یکی انتخاب شود؛ و با انتخاب عثمان بعد از مدتی بر در خانه او جمع شدند و او را کشتند. پس مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر کتاب خدا و عمل به آنچه در آن است بیعت کردند. و آن حضرت برای مردم عدل را بر پا ساخت و در بین آنها به قرآن عمل کرد.[۲۸]  این بیان از زید نشان می‌دهد که او بر این باو ر است که امر امامت، که امانتی الهی است، توسط مردم درست ادا نشد؛ و هر کس هر طوری و با هر روشی که خواست با این امانت برخورد کرد؛ و همین طور دست به دست شد تا اینکه آخر کار به اهلش رسید. در یک نتیجه‌گیری کلی باید گفت تنها منابع شیعی و آثار منسوب به زید هستند که در بحث امامت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) نسبت به هم، هم‌پوشانی دارند و بدون تضادِ اقوال سخن گفته‌اند.

 

۳ – دوازده‌گانه بودن امامان :

 

در کتب روایی شیعه، بعضی از روایت هایی که بر دوازده‌گانه بودن امامان(علیهم السلام) دلالت می‌کنند به واسطه زید بن علی(علیه السلام) نقل شده است. این امر می‌تواند حاکی از این واقعیت باشد که زید امامت دوازده امام را پذیرفته و از این حقیقت با خبر است.

 جریان مشهور ملاقات جابر بن عبدالله انصاری با امام باقر(علیه السلام) به واسطه زید بن علی(علیه السلام) نیز نقل شده است. در این ملاقات، جابر بعد از گفتگوهایی به امام عرض می‌کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای جابر! هر وقت فرزندم باقر(علیه السلام) را درک کردی به او سلام برسان. همانا او اسمش اسم من و شبیه‌ترین مردم به من است؛ علم و حکم او علم و حکم من است. هفت نفر از فرزندان او شخصیت‌های امین و معصوم و امامان نیک صفت هستند که هفتم از آنها مهدی(علیه السلام) است. همان کسی که دنیا را پس از ظلم و جور، پر از قسط و عدل می‌کند.[۲۹]

در بعضی از روایات و گفتگوهای اصحاب اهل بیت(علیهم السلام) با زید، او امامت را به صراحت از خود سلب می‌کند و امر امامت را در ائمه دوازده‌گانه معرفی می‌کند. نمونۀ آن، روایت محمد بن مسلم است که می‌گوید: به زید بن علی(علیه السلام) گفتم: بعضی از مردم گمان می‌کنند که تو صاحب این امر [امامت] هستی. زید در جواب با جمله (ولکن من العتره) این ادعا را از خود سلب می‌کند. محمد بن مسلم مجدداً از او سؤال می‌کند: پس چه کسی صاحب این امر است؟ زید در جواب می‌گوید: هفت نفر از خلفا، و مهدی از آن‌هاست. محمد بن مسلم در ادامه می‌گوید: بعد از این جریان به نزد امام باقر(علیه السلام) رفتم و از این گفتگو او را با خبر کردم. حضرت فرمود: (برادرم زید، راست می‌گوید این امر بعد از من به هفت نفر از اوصیاء می‌رسد که مهدی از آنهاست…).[۳۰]

البته در روایاتی که در این بحث آمده به مصادیق امامان و اسماء آن بزرگواران بعد از امام حسین(علیه السلام) اشاره نشده است، به جز روایت جابر که دلالت بر امامت امام باقر(علیه السلام) نیز می‌کند. همچنین مضامین بعضی از آنها می‌تواند به گونه‌ای دلالت کند بر اینکه زید می‌بایست امامت امام سجاد(علیه السلام) را پذیرفته باشد؛ چرا که مضمون روایات چنین بودند که نُه فرزند از نسل امام حسین(علیه السلام) در منصب امامت می‌نشینند. بنابراین، بعد از امام حسین(علیه السلام) کسی جز امام سجاد(علیه السلام) از آن حضرت باقی نمانده بود تا زید در امامت اولاد آن حضرت شک کند.

در آثار زید اشاره به دوازده‌گانه بودن امامان نشده است؛ ولی محتوای آن آثار گویای این امر است که او امامت امام حسن و امام حسین(علیهم السلام ) را پذیرفته، و معتقد است که امام حسن و امام حسین(علیهم السلام ) بعد از علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر همه افضلند؛ چرا که ذریۀ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و از نسل او هستند. حتی بین این دو امام، افضلیت امام حسن(علیه السلام) فقط در بزرگی سن آن امام است وگرنه فرمایشات پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مورد هر دو امام یکسان است.[۳۱]

در مجموع، در آثار زید یا در آثار زیدیه، نصی صریح از زید وجود ندارد که امامان چهارم به بعد را بعینه و نصاً و تسمیهً مشخص کرده باشد. [۳۲] معمولاً یا با کنایه و ابهام امامی را معرفی کرده و یا سکوت اختیار می‌کند.[۳۳]

در کتب روایی شیعه نیز، روایات و جریاناتی نقل شده مبنی بر اینکه زید، امر امامت را بعد از امام حسین(علیه السلام) در کسی می‌بیند که همچون امام حسین(علیه السلام) قیام کند و شمشیرش را ظاهر کند.

بکار بن ابی بکر می‌گوید: (پدرم و علقمه، نزد زید آمدند و یکی سمت راست زید و دیگری سمت چپ او نشستند. گفتگوی آنها تا به اینجا می‌رسد که زید می‌گوید: (امامی که مستور باشد، امام ما نیست، بلکه امام کسی است که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده باشد). ابوبکر، پدر بکار، به زید می‌گوید: ای ابا الحسن، تو از علی بن ابی طالب(علیه السلام) به من خبر بده! آیا او تا زمانی که محجوب و مستور بود، امام ما نبود؟ آیا تا زمانی که شمشیرش را ظاهر نکرده بود، امام نبود؟ با این سؤال، زید، سکوت اختیار می‌کند و با اینکه سؤال ابوبکر را سه مرتبه می‌شنود هیچ جوابی نمی‌دهد، ابوبکر در ادامه می‌گوید: اگر علی(علیه السلام) امام بود، پس جایز است که امام بعد از او امام مستور باشد و اگر هم علی(علیه السلام) در زمان مخفی بودن و مستور بودنش امام نبود، پس چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟[۳۴]

در یکی دیگر از آثار زید، قول دیگری از او نقل شده است که مؤید سخن پیش‌گفته است. شخصی به نام فضیل الرسّان از زید نقل می‌کند که گفته است: (وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت برترین مردم امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و بعد از آن حضرت برترین مردم امام حسن(علیه السلام) بود و بعد از آن حضرت، امام حسین(علیه السلام) برترین مردم بود). زید بعد از این کلام سکوت می‌کند و بعد می‌گوید:

مراجعات به سمت ماست و ما و کتاب خدا از دو ثقل هستیم… ما ولات امر الهی و خزینه‌های علم خدا و ورثۀ وحی خدا و عترت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.[۳۵]

بعضی دیگر از اقوال نقل شده از زید در آثار او نشان می‌دهد که‌اندیشه او در مورد امام بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام ) این است که اولاً او از اولاد یکی از این دو امام باشد.  ثانیاً اعلم به دین و افضل در آل محمد _ صلوات الله علیهم _ باشد. ثالثاً دعوت کننده به کتاب خدا، و رابعاً شمشیر او آشکار باشد.[۳۶]

لازمه این قول زید که در کتاب تثبیت الإمامه او نقل شده، این است که او امامت امام سجاد(علیه السلام) و دیگر امامان دوازده‌گانه شیعه دوازده امامی، یعنی امام باقر و امام صادق(علیهم السلام ) را که معاصر با او بوده‌اند قبول نداشته است.

در مقابل این قرائنی که از منابع امامیه و آثار زید دال بر عدم پذیرش امامت امام سجاد تا امام صادق(علیهم السلام) نقل شده، علاوه بر ملاقات جابر با زید _ که می‌توان حداقل امامت امام سجاد (علیه السلام) را از طریق آن پذیرفت _ اقوال دیگری نقل شده که دلالت می‌کند بر اینکه زید، امامت امام باقر(علیه السلام) را پذیرفته است. او در قالب یک شعر در مورد آن حضرت چنین می‌گوید:

                   ابــا جعفـــر الخیــر انت      و انت المرجی لبلوی غد[۳۷]

در سطور بعد خواهد آمد که در اواخر عمر امام باقر(علیه السلام)، زید از او می‌خواهد که امر امامت را واگذار کند. لازمۀ این گفتگو این است که زید امامت آن حضرت را پذیرفته است و بعد از این تسلیم و پذیرش است که چنین درخواستی از امام دارد.

از طرفی دیگر او بر این عقیده است که در همه زمان ها، شخصی از اهل بیت(علیهم السلام) وجود دارد که بر مردم حجت است. او به نقل از عمرو بن خالد در زمان امام صادق(علیه السلام) اعتراف می‌کند که حجت زمانش فرزند برادرش امام صادق(علیه السلام) است، و هر کس از او تبعیت کند گمراه نمی‌شود، و هرکس با او مخالفت کند هدایت نمی‌شود.[۳۸]

 در جمع اقوال و روایات نقل شده از زید در مورد معرفی امامان باید گفت منابع شیعه امامیه و آثار زید نشان می‌دهند که او امامت در علم و معارف را جدای از امامت در امر و نهی و جهاد و جنگ می‌پندارد. لذا از طرفی اعتراف او به امامت امام باقر‌(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، و از طرفی کسی را واجد مقام امامت می‌داند که مستور نباشد و قیام و مخالفت خود را علیه حکومت ظالم علنی کند. مؤید این مطلب روایتی است که کلینی در کافی آورده که در آن، گفتگوی مفصلی بین زید و امام باقر(علیه السلام) انجام گرفته است. در اواسط این گفتگو، امام زید را در مورد عجله نکردن و سبقت نگرفتن در اموری که مربوط به امام است نصیحت می‌کند. زید از این سخنان امام ناراحت می‌شود و می‌گوید: (امام ما کسی نیست که در خانه اش بنشیند و مستور و مانع از جهاد شود، بلکه امام از ما کسی است که با چنین کاری مخالف است و در راه خدا به حقیقت جهاد می‌کند؛ و از رعیت دفاع و از حریم آنها پاسداری می‌کند).

امام در جواب او می‌فرماید: ای برادر من! آیا تو نزد خودت دلیلی یا شاهدی از قران یا حجتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سراغ داری که این چنین نسبت هایی را روا می‌داری و یا ضرب المثل می‌ زنی؟ همانا خداوند حلال را حلال، حرام را حرام و فرائض را فریضه می‌کند و ضرب المثل هایی را هم می‌آورد و سنت هایی را هم سنت قرار می‌دهد، ولی امام را قائم به امری نمی‌‌گذارد تا در جایی شبهه‌ای شود در حالی‌که اطاعت او فرض است و یا اینکه آن امام در امری که محلش معلوم است سبقت بگیرد و یا قبل از وقت معین، به جهاد بپردازد.[۳۹]

ظاهر امر این است که زید، امامت امام باقر و صادق(علیهم السلام ) را در امور علمی و فقهی قبول داشته است؛ و به خاطر تقیه یا مستور بودن آنها، در امر سیاست، ولایت و امامت تامۀ آنها را قبول نکرده است. این سخن زید که (هر کس اراده جهاد کرده به سمت من و هر کس اراده علم کرده به سمت فرزند برادرم جعفر(علیه السلام) برود)،[۴۰] می‌تواند مؤید چنین مطلبی باشد؛ چرا که اگر زید، ولایت تامه و همه جانبه امام صادق(علیه السلام) را پذیرفته بود، وجهی نداشت که بین اراده جهاد و اراده علم، تفکیکی قائل شود. یا در مورد سخن دیگر زید که می‌گوید: (جعفر، در حلال و حرام، امام ماست)؛[۴۱] حلال و حرام در این کلام زید، بیشتر در امور فقهی، سوق دارد تا در همه امور. این کلام زید، بعد از گفتگوی مردی با سلیمان بن خالد است، که در آن گفتگو، در مورد افضلیت امام صادق(علیه السلام) نسبت به زید بحث ‌شده بود و این اتفاق به نقل عمار ساباطی، در همان ایام خروج زید رخ داده است. سلیمان بن خالد، به آن مرد می‌گوید: یک روز از جعفر(علیه السلام) بهتر است از تمام دنیای زید. با شنیدن این جریان، زید چنین کلامی را ایراد می‌کند. او با این سخن، امام را مدح می‌کند ولی در عین حال، برای دایرۀ امامت امام صادق(علیه السلام) محدودیت قائل می‌شود تا لطمه‌ای به خروج و مقام خود، وارد نشود.

این نوع دو دستگی که زید برای شخصیت‌های اهل بیت(علیهم السلام) قائل است، مؤید این مطلب است که او دو شأن و دو جایگاه برای اهل بیت(علیهم السلام) در مقام امامت قائل است: یکی امامتی که مرجعیت علمی دارد؛ و دیگر امامتی که جایگاه سیاسی و جایگاه امر به معروف و نهی از منکر دارد.

این نوع ایده و اندیشه، بعدها در بین زیدیه یکی از مهم‌ترین مباحث اصولی در امر امامت شد؛ و این مسأله مورد بحث واقع شد که آیا از شرایط امام، عالم و عادل بودن کفایت می‌کند و یا به مقتضای امر به معروف و نهی از منکر باید امر و نهی کند و به موقع در جامعه بروز و ظهور داشته باشد. قائلین به نظریه دوم معتقدند که امام مفترض الطاعه باید چنین خصوصیاتی داشته باشد و الا اگر عالم و پارسا بودن فقَط ملاک امامت باشد چنین امامی مفترض الطاعه نیست؛ بلکه امام در حلال و حرام است.[۴۲]

ظاهر ادعای مورخان و نویسندگان زیدی نیز چنین است که زید هم همانند زیدیه امامت بعد از امام حسین(علیه السلام) را در شخص خاصی نمی‌بیند؛ بلکه امامت را شامل حال همه عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌داند؛ ولی در بین آنها کسی برتر و صاحب ولایت بیشتر است که در علم و جهاد پیش‌رو باشد. گفته شده امامِ بعد از امام حسین(علیه السلام)، شامل تمام اولاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) حتی محمد بن حنفیه می‌شود؛ ولی کسی که در بین آنها به لحاظ علم و جهاد برتر است زید بن علی(علیه السلام) است.[۴۳] زیدیه بر این باورند که زید نیز معقتد به این امر بوده که امامت بعد از امام حسین(علیه السلام) مستحق کسی است که در دین اعلم باشد، به کتاب خدا دعوت کند و شمشیرش در راه خدا ظاهر باشد.[۴۴]

البته با وجود این قرائن نقل شده، در هیچ کدام از منابع شیعۀ امامیه و آثار زید و منابع اولیه زیدیه دیده نشده است که زید به صراحت برای خود ادعای امامت کند. ظاهر بعضی از روایات نیز نشان می‌دهد که او علی‌رغم گفتگوهایی که با برادر و برادر زادۀ خود یعنی صادقین(علیهم السلام ) داشته است، و نیز علی‌رغم دعوت‌هایی که برای قیام خود داشته است، ادعای امامت برای خود نداشته و یا حداقل اگر شبهه‌ای برای امامت داشته است با گفتگوهایی که بین او و امامان مطرح شده، تا قبل از قیامش برطرف شده است. امام رضا(علیه السلام) در مناظره‌ای با مأمون به او می‌فرماید:

زید ادعای چیزی را که حقش نبود نداشت؛ او با تقواتر از این بود که چنین کاری بکند، چرا که او می‌گفت: من شما مردم را به رضای آل محمد(صلی الله علیه و آله) دعوت می‌کنم… به خدا قسم زید از جمله مخاطبان این آیه است:< وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ>[45].[46]

شیخ صدوق نیز بر اساس این روایت بر این عقیده بود که زید برای خود ادعای امامت نمی‌کرد.[۴۷] بعضی از اقوال نشان می‌دهد که حتی بعضی فرزندان زید هم به امامت او قائل نبودند.[۴۸]

 محمد بن بکیر گفتگوی مفصلی با زید دارد. در این گفتگو زید مناقب و فضائل زیادی از عترت رسول خدا _ صلوات الله علیهم _ برای محمد بن بکیر بازگو می‌کند؛ ابن بکیر از او می‌پرسد: آیا عهدی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد شما هست که معلوم باشد قائم شما کی قیام می‌کند؟ زید در جواب می‌گوید: (ای فرزند بکیر! تو به آن قیام ملحق نمی‌شوی، چون این امر بعد از شش نفر از اوصیاء بعد از این زمان است؛ سپس قائم ما قیام می‌کند). در ادامه مجدداً ابن بکیر سؤال می‌کند: ای پسر رسول خدا! آیا تو هم صاحب این امر هستی؟ زید در جواب می‌گوید: (من از عترتم).[۴۹]

بعضی قرائن موجود در کتب زیدیه و اهل سنت نشان می‌دهد که زید برای کسب منصب خلافت علیه حاکم وقت خروج کرده است. او در مناظره اش با هشام بن عبدالملک به چنین هدفی اشاره می‌کند. هشام وقتی به او اشکال می‌کند که تو قصد خلافت داری در حالی‌که فرزند أمه و کنیز هستی، در جواب می‌گوید: (اسماعیل نبی هم فرزند کنیز بود؛ ولی این مسأله مانع نبوت او نشد؛ در حالی‌که نبوت جایگاهش از خلافت بالاتر است.)[۵۰]

 البته در این گفتگو نیز نمی‌توان قصد صریح زید در منصب خلافت را ثابت کرد؛ چرا که زید در مقام اسکات خصم خود و باطل کردن ادعای هشام است. قرائن نشان می‌دهد که زید حتّی تا پای درخواست مقام امامت از امامِ هم‌عصر خود پیش رفته است، ولی ادعای داشتن چنین مقامی از او مشاهده نمی‌شود.

روایتی را که شیخ صدوق در کتاب عیون ذکر کرده چنین برداشتی را تأیید می‌کند. در این روایت آمده است که امام باقر(علیه السلام) در حال احتضار، فرزندش امام صادق(علیه السلام) را فرا خواند تا عهد امامت را به او واگذار کند. زید که در کنار بستر امام باقر(علیه السلام) بود عرض کرد: (اگر همان مماثلتی که بین امام حسن و امام حسین(علیهم السلام ) در امر امامت، اجرا و عملی می‌کردی امید داشتم که مرا انکار نکنی [امرامامت را به من بسپاری]).  امام در جواب فرمود: (ای ابالحسن! همانا امانات، تمثال نیستند و نیز عهدها، نقاشی؛ بلکه اموری سابق از حجج الهی هستند).

سپس آن حضرت جابر بن عبدالله را فرا خواند و از او خواست تا از صحیفه‌ای که دیده سخن بگوید. جابر جریان دیدن این صحیفه در نزد حضرت زهرا؟عها؟ و آنچه را در آن بود، در مورد امامت و مقام اهل بیت(علیهم السلام) بازگو کرد و زید هم شنید.[۵۱]

اگر چنین سخنی در مورد زید صادق باشد باید گفت که زید مقام امامت را فقط تا این حد الهی می‌داند که منحصر در اهل بیت(علیهم السلام) است و طبق شرایط زمان تشخیص آن به عهده خود اهل بیت(علیهم السلام) است و نیز تعیین کننده امام هر عصر به عهده امام قبل است.

از طرف دیگر اگرچه ادعایی صریح در مورد ادعای امامت برای زید مشاهده نشده، و بالعکس توسط اهل بیت(علیهم السلام) انکارشده است، ولی دلائل نسبتاً زیادی وجود دارد که زید در معرفی خود برای مردم و دعوت از آنها به سوی خود به جایی می‌رسد که برای مردم شبهۀ امامت ایجاد می‌کند؛ و یا در آثار او دیده می‌شود که او خود را صاحب فضائلی خاص معرفی می‌کند که آن فضائل، اختصاص به امامان از اهل بیت(علیهم السلام) دارد.

در روایتی به نقل از قطب الدین راوندی آمده است که امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: بعد از موت من، برادرم زید قیام خواهد کرد و مردم را به سمت خود دعوت می‌کند و فرزندم جعفر (علیه السلام) را خلع می‌کند و کار او تمام نمی‌شود تا اینکه کشته شود و به صلیب کشیده، و سپس آتش زده شود.[۵۲]

 ظاهر این روایت نشان می‌دهد که نوع حرکات زید برای مردم ایجاد شبهه کرده است و چه بسا شیعیانی که به جهت انتساب زید به اهل بیت(علیهم السلام) به سمت او گرایش پیدا کرده‌اند و نیز در زمان او یا بعد از او قائل به امامت او شدند.

 بنا بر نقل منابع زیدیه، او خود را به عنوان عضوی از اهل بیت(علیهم السلام)، صاحب مقام مرجعیت علمی و رهبری جامعه اسلامی و در بردارندۀ حقائق وحیانی می‌داند و می‌گوید: (ما والیان امر خداییم و خزانه‌های علم او و وارثان وحی او).[۵۳]

 به نظر می‌رسد که او مصادیق عام‌تری برای واژۀ (اهل بیت) قائل است و اگر در جایی فضیلت یا خصوصیتی را منحصر در دوازده امام بداند، از تعبیر (اهل بیت) برای آنها استفاده نمی‌کند. به عبارت دیگر در نظر زید، اهل بیت منحصر در دوازده نیست؛ بلکه خود او نیز از مصادیق اهل بیتی است که دارای کرامات و مناقب ویژه هستند.[۵۴]

 البته به لحاظ معنایی و مصداقی، بدون در نظر گرفتن قرائن، واژه اهل بیت شامل تمامی اولاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌شوند؛ ولی قرائن حالیه و مقالیه، نشان می‌دهد که مراد از اهل بیت در اغلب متون روایی و حتی در آیات قرآن، خاصه چهارده معصوم(علیهم السلام) هستند، مگر اینکه قرینۀ خاصی دلالت کند بر اینکه معنای عام آن مراد است.

۴ – مقام افتراض الطاعه :

 

زید بن علی (علیه السلام) اگر چه اطاعت از امام واجد الشرایط را واجب می‌داند[۵۵] و معتقد است که عدم شناخت نسبت به آن امام، عاقبتش مرگ جاهلی است،[۵۶] ولی قرائن موجود نشان می‌دهد که او در تشخیص مصداق امام مفترض الطاعه در تردید و اشتباه افتاده است و مقام افتراض الطاعه را برای امامی غیر از اهل بیت نیز جایز می‌داند.

 یکی از شواهد این مطلب همان گفتگوی وی با امام باقر(علیه السلام) است که مرحوم کلینی در کافی آورده است و در مقال پیش‌گفته، قسمتی از آن ذکر شد. اصل این گفتگو از آنجا شروع شد که زید همراه با نامه‌ای از اهل کوفه به نزد امام باقر(علیه السلام) آمد. در آن نامه، مردم کوفه زید را به اجتماع خود خبر داده و وفاداری خود را به او اعلام کرده بودند و از او قیام و خروج علیه حاکم جور را می‌خواستند.

امام به یزید فرمود: (این نوشته‌ها از آنها شروع شد و یا جواب نوشته‌ها و دعوت‌های تو از آنهاست؟)  زید در جواب عرض کرد: آن ها شروع کردند و این امر به خاطر معرفتی بود که آن‌ها نسبت به حق ما و قرابت ما به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشتند، و به خاطر وجوب مودت و فرض طاعت نسبت به ما بود که در کتاب خدا یافته بودند و نیز به خاطر سختی و تنگی ‌هایی بود که ما در آنها بودیم.

امام(علیه السلام) فرمود: همانا طاعت، از طرف خداوند فرض و واجب شده است؛ و سنتی است که در اولین شخص امضا شده و همچنین در آخرین شخص هم جاری شده؛ و طاعت [مفترضه در این زمان] برای یک نفر از ماست و مودت برای همۀ ما اهل بیت.  بعد از این بیان، امام در مورد حکم و قضای الهی توضیح می‌دهد و زید را از شتاب و عجله باز می‌دارد. اینجاست که زید غضبناک شده و در مقام جواب برمی ‌آید[۵۷] که جواب او و عکس العمل امام در بحث دوازده‌گانه بودن امامان گذشت.

 از این‌روایت بر می‌آید که زید خود را از کسانی می‌داند که طاعت آنها مثل سایر امامان قبل، فرض و واجب است و برخورد او با امام نشان می‌دهد که او با اصل فرض طاعت برای امام مخالفتی ندارد؛ ولی آنچه برای زید قابل درک نیست شناخت مصداق امام مفترض الطاعه برای خودش است؛ چرا که اگر امام باقر(علیه السلام) را به عنوان امام مفترض الطاعه قبول داشت جای گفتگو یا مخالفت برای او نبود.

 ظاهراً برای اصحاب خاص اهل بیت(علیهم السلام) نیز این مسأله جا افتاده بود که در اندیشۀ زید امام مفترض الطاعه معلوم و مشخص نیست؛ لذا در گفتگوهایی که با زید دارند به این امر اشاره و بر آن تأکید می‌کنند.  از مؤمن طاق سؤال شد: بین تو و زید بن علی(علیه السلام) در محضر امام صادق(علیه السلام) چه اتفاقی افتاد؟ او گفت: زید از من سؤال کرد: ای محمد بن علی! آیا تو معتقدی که در آل محمد _ صلوات الله علهیم _ امامی (مفترض الطاعه) هست؟ من به او گفتم: بله، و پدر تو علی بن الحسین(علیهم السلام ) یکی از آنهاست. زید در جواب گفت: (چگونه پدر من مفترض الطاعه است در حالی‌که لقمه غذا را که گرم بود با دستش سرد می‌کرد و بعد در دهان من می‌گذاشت؟ آیا چنین کسی که حاضر نیست من لقمه‌ای داغ را بر دهان بگذارم و از خود شفقت نشان می‌دهد، آیا حاضر است من در آتش بسوزم [و در مورد مقام افتراض الطاعه او چیزی ندانم]؟). من در جواب گفتم: امام(علیه السلام) اکراه داشت که تو را از این امر با خبر کند تا تو با مخالفتت، کفر نورزی.  امام صادق(علیه السلام) بعد از اطلاع از این گفتگو، به مؤمن طاق فرمود:(او را از مقابل و پشت سرش، طوری گیر انداختی که راه فراری نداشت).[۵۸]

در مناقب ابن شهرآشوب آمده که ابتدا زید چنین سؤال می‌کند که آیا تو معتقدی در آل محمد(علیهم السلام) امامی است مفترض الطاعه که (شخصاً و عیناً) معلوم است؟[۵۹] با قید تشخص و عینیت که در این روایت آمده، این نکته قابل برداشت است که او با اصل افتراض طاعت برای امامان دوازده‌گانه مخالفتی ندارد؛ ولی در زمان خود آن امام را بعینه و بشخصه نمی‌شناسد و در تعین آن امام مردد است.

 در مناقب ابن شهرآشوب چنین آمده که بعد از این گفتگو وقتی امام صادق(علیه السلام) از آن با خبر می‌شود می‌فرماید: (به خدا قسم، امام سجاد(علیه السلام) از غیر آن [آنچه مومن طاق گفت] نمی‌‌ترسید).[۶۰]

 محتوای این روایت نشان می‌دهد که زید با وجود اینکه زمانی در دامن پدر بزرگوار خویش تربیت شده است؛ ولی ظرفیت این واقعیت را نداشته است که امام سجاد (علیه السلام) امام مفترض الطاعه را به او معرفی کند.

 شیخ کلینی گفتگویی دیگر شبیه به همین گفتگو را در کتاب کافی نقل می‌کند. در این نقل، مؤمن طاق می‌گوید: زید بن علی(علیه السلام)، نزد او آمد و از او سؤال کرد که نظر تو در مورد کسی که از ما باشد و بخواهد قیام کند چیست؟ آیا تو با او خروج می‌کنی؟ مؤمن طاق در جواب می‌گوید: اگر آن شخص پدرت یا برادرت باشد خروج می‌کنم.

 زید در ادامۀ درخواست خود به مؤمن طاق می‌گوید که می‌‌خواهد قیام کند و با فلان قوم جهاد کند، و از مؤمن طاق می‌پرسد که: آیا او را در قیام یاری می‌کند یا خیر؟ مؤمن طاق درخواست او را رد می‌کند. زید دوباره از او سؤال می‌کند که آیا تو نسبت به نفس خودت از من راغب تری؟ مؤمن طاق در پاسخی کلامی، وجه اعتقاد خود نسبت به کسی که امام است را تذکر داده و می‌گوید: برای خداوند بر روی زمین حجتی است و هر کس با تو مخالفت کند نجات پیدا می‌کند و هر کس با تو خارج شود هلاک می‌شود. اگر حجتی بر روی زمین نبود، مخالفت کننده و خارج شوندۀ با تو مساوی بودند.[۶۱]

 بعد از مدتی که خبر این احتجاج و مناظره به امام صادق(علیه السلام) می‌رسد، به مؤمن طاق می‌‌فرماید: (او را از رو به رو، از پشت، از چپ، از راست، از بالای سر و زیر قدم هایش گیر انداختی و برای او راهی نگذاشتی که آن را طی کند).[۶۲]

 در این گفتگو، مؤمن طاق می‌خواهد به زید بفهماند که او نقش امامی مفترض الطاعه را بازی می‌کند در حالی‌که امام مفترض الطاعه در زمان او امام سجاد(علیه السلام) و بعد از وی، امام باقر(علیه السلام) است.  مثل چنین گفتگویی بین زید و زراره هم اتفاق می‌افتد. او می‌گوید:

من نزد امام صادق(علیه السلام) بودم که زید به من گفت: (ای جوان، در مورد مردی از آل محمد _ صلوات الله علیهم _ که از تو یاری می‌طلبد چه می‌گویی)؟ من به او جواب دادم: (اگر او مفروض الطاعه باشد، او را یاری می‌کنم؛ و اگر مفروض الطاعه نباشد، اگر خواستم یاری می‌کنم و اگر نخواستم نمی‌‌کنم). پس وقتی زید از مجلس ما خارج شد، امام صادق(علیه السلام) گفت: (تو او را از مقابل و از پشت گیر انداختی و برای او راه گریزی نگذاشتی.)[۶۳]  زراره نیز با این جواب به زید تذکر خاصی می‌دهد که اولاً این امام است که مقام فرض الطاعه دارد و اطاعتش واجب است و ثانیاً مقام فرض الطاعه شامل حال تو نیست؛ چرا که تو امام نیستی و در این زمان، امام مفترض الطاعه شخصی غیر از توست.

 نکتۀ مهم دیگر در این روایت تمجید امام صادق(علیه السلام) از مؤمن طاق و زراره و نوع برخورد امام با این دو شخص است نسبت به جوابی که به زید داده‌اند. این مطلب می‌تواند نشان از این واقعیت داشته باشد که زید مثل دیگر اصحاب اهل بیت(علیهم السلام) ظرفیت پذیرش چنین مقامی برای امامان هم‌عصر خود را نداشته است.

 از طرف دیگر در منابع زیدیه از او نقل شده که می‌گوید: امام از ما اهل بیت مفترض الطاعه است، و آن امام کسی است که به سمت کتاب خدا و سنت رسولش(صلی الله علیه و آله) دعوت می‌کند، و بر آن اساس احکام را جاری می‌کند، و بر همین منوال امام شناخته می‌شود؛ ولی کسی که نه امر به معروف کند و نه نهی از منکر چگونه می‌تواند امام مفترض الطاعه باشد؟[۶۴]

با این تفصیل، زید افتراض طاعت را به طور کلی از اهل بیت بعد از امام حسین (علیه السلام) نفی نمی‌کند؛ بلکه برای صاحب آن مقام شروطی قائل است. لذا در جایی دیگر در کنار ضرورت وجود امام، اطاعت از او و یاری رساندن او را برای انفاذ احکام، واجب می‌داند.[۶۵] با این قرائن معلوم می‌شود که او افتراض طاعت را برای همه اهل بیت قائل نیست؛ بلکه این مقام را برای کسی که صاحب شرایط است روا می‌داند.

 در جایی دیگر از منابع زیدیه چنین آمده است:

امام  از ما _ که طاعتش بر ما و همه مسلین واجب است _ کسی است که شمشیرش را خارج کرده باشد و به کتاب خدا و سنت دعوت کند. و اما من امامی را که مفترض الطاعه باشد در حالی‌که درِ خانه اش به روی خودش بسته باشد و ظالمان علیه او احکام جاری کنند  نمی‌شناسم. امام از ما کسی نیست که در خانه اش بنشیند و خود را محجوب کرده و رعیت را رد کند.[۶۶]

 اما سؤال اینجاست که آیا هر کسی که از اهل بیت قیام به سیف کند و از مردم دعوت کند، طاعت او واجب می‌شود؟ جواب این سؤال از دیگر نظریات زید قابل دریافت است. او برای امام صفات خاص دیگری قائل است. او می‌گوید: امام باید علم تنزیل و تأویل، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، حلال و حرام، سیرۀ اهل شوک و اهل بغی، سنت ناسخه ماقبل و حادث شده در نزد او باشد و کسی باشد که برای جهاد علیه دشمنِ مؤمنان قوی بوده، و نفسش را برای آنها ببخشد. او تصریح می‌کند که این‌ها صفاتِ امامِ واجبٍ الطاعۀ از اهل بیت است.[۶۷]

 

نتیجه گیری :

طبق منابع بررسی شده از امامیه و آثاری که به زید منسوب شده است، الهی و تعیینی بودن مقام امامت در اندیشه زیدبن علی(علیه السلام) به خوبی قابل اثبات است. محور ادله بیان شده از جانب او آیات قرآن کریم و روایات متواتری همچون روایات منزلت، وصایت، ولایت (من کنت مولاه…) است. او بر این اساس به عدم مشروعیت امامت و خلافت دیگر خلفا اذعان دارد و جایگاهی برای امامت کسی غیر از امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عنوان اولین جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمی‌بیند. بنابراین، چارچوب اندیشۀ امامت و ولایت در نزد زید روی تعیین الهی و وصایت خاص پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.

 زید اصل دوازده‌گانه بودن امامان و جانشینان بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را پذیرفته و در این باره، راوی چندین حدیث صریح المضمون است. این امر نشان می‌دهد که او امامت را منحصر در اهل بیت(علیهم السلام) می‌داند و به علاوه، معتقد است که مقام امامت محدود در دوازده شخص خاص است. اما قرائن موجود نشان می‌دهد که مصادیق خاص این دوازده امام از امام سوم به بعد در نزد زید، محل تردید است؛ چرا که از طرفی خصوصیات امام مفترض الطاعه را در امام قائم به سیف معرفی می‌کند و در بحث افتراض طاعت با امام باقر(علیه السلام) و اصحاب ائمه(علیهم السلام) به مقام بحث و مناظره می‌نشیند و از طرف دیگر به امامت آن حضرت و فرزند او امام صادق(علیه السلام) اعتراف می‌کند.

به علاوه، بنابر احادیثی که در مورد دوازده‌گانه بودن امامان نقل می‌کند و اینکه نُه امام آخر از نسل امام حسین(علیه السلام) هستند باید گفت که او به ناچار به امامت تنها فرزند امام حسین(علیه السلام) یعنی امام سجاد(علیه السلام) اعتقاد و باور داشته است. بنابراین، در جمع بین این دو رأی متفاوت و اینکه زید بالاخره امامت بعد از امام حسین(علیه السلام) را در چه شخصی می‌بیند باید گفت که او به امامت هر سه امام پیش‌گفته معتقد است؛ اما امامتی که محدود در مرجعیت علمی و فقهی است و در عین حال افتراض طاعت را در هر شخصی از اهل بیت(علیهم السلام) می‌داند که اولاً قیام به سیف کند و ثانیاً شرایط علمی پیش‌گفته در مقال قبل را داشته باشد. لذا او با اینکه ادعای امامت برای خود ندارد، اما قرائن هم نشان نمی‌دهد که بالاخره مقام افتراض طاعت را برای امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) پذیرفته باشد.

 


پی نوشت ها :

۱ . دانشجوی دکتری شیعه‌شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب، پژوهشگر پژوهشگاه قرآن و حدیث.

۲ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، جواب الإمام زیدعلی واصل بن عطاء فی الإمامه، ۳۰۷٫

۳ . همان، تثبیت الإمامه، ۲۱۸٫

۴ . صدوق، الأمالی، ۱۸۶٫

۵ . ر.ک. صدوق، الأمالی، ۱۳۶؛ همو، خصال، ۴۲۹؛ همو، علل الشرایع، ۱ / ۱۶۸؛ طوسی، الأمالی، ۱۳۷، ۵۷۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۲ / ۲۴۷؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۷ / ۲۳۰، و ۳۸ / ۲؛ مداعس، الکاشف الأمین عن جواهر العقد الثمین، ۳/ ۴۱۵؛ سیاغی، المنهج المنیر تمام الروض النضیر، ۳/ ۴۹۶؛ یحیى بن الحسین، تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ۱/ ۱۱۷٫

۶ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی (علیه السلام)، جواب الإمام زید علی واصل بن عطاء فی الإمامه، ۳۰۷٫

۷ . دیگر معانی برداشت شده از این جمله نیز چیزی جز امامت تعیینی و الهی را دربر ندارد.

۸ . صدوق، الأمالی، ۱۹۷٫

۹ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۱۷۲؛ همو، الأمالی، ۳۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۱۹۹٫ روایتی دیگر شبیه به همین مضمون از زید نقل شده است: زیدی، علی بن الحسین،، المنتزع من المحیط بالإمامه، ۱/ ۱۲؛ حدیث منزلت با مضمونی دیگر بعد از همین روایت و در صفحه بعد در قالب شعر از زید نقل شده است.

۱۰ . زیدی، المنتزع من المحیط بالإمامه، ۱/ ۱۳٫ ترجمه: گروهی با رأی و نظر خود به کسی شرف و بزرگی دادند در حالی‌که علی (علیه السلام) مناقب و فضائلش او را شرف و بزرگی داده بود، و سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) _ که قول حق هم همان است _ این است که منزلت تو در نزد من مثل منزلت هارون نزد موسی است که برادر و صاحب او بود، و اگرچه این سخن را این قوم تکذیب می‌کنند.

۱۱ . همان، ۳۶٫

۱۲ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی (علیه السلام)، تثبیت الإمامه، ۲۱۸٫

۱۳ . قصص/ ۶۸٫

۱۴ . حجرات/۱۳٫

۱۵ . نساء/۹۶ _ ۹۵

۱۶ . حدید/۱۰

۱۷ . زلزله/۷ _ مزمل/۲۰

۱۸ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، تثبیت الإمامه، ۲۱۸؛ ۲۲۵٫

۱۹ . به ترتیب از رابطه متقین با خاشعان:ق/۳۳ _ ۳۱، فاطر/۲۸، مائده/۹۵، یونس/ ۳۵٫

۲۰ . سالم عزان، همان، ۲۲۷٫

۲۱ . همان، ۲۳۱٫

۲۲ . مائده /۱۶، بقره/۱۸۰٫

۲۳ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، اثبات الوصیه، ۲۴۳ _ ۲۳۸٫

۲۴ . همان، تفسیر فاتحه الکتاب، ۳۴۱؛ زید بن علی(علیه السلام)، تفسیر غریب القرآن للإمام زید، ۶٫

۲۵ . آیات مربوطه: ر. ک: سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، القله والکثره، ۲۶۱ به بعد.

۲۶ . مفید، الأمالی، ۱۵۴٫

۲۷ . تعبیر زید چنین است: (انْتَهَبَهَا قومٌ کما یُنتهب تراث الدنیا) که اشاره دارد به فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام) در خطبۀ سوم نهج البلاغه: (أری تراثی نهباً؛ با چشم خودم دیدم که میراثم را به غارت بردند). جعفری، ترجمۀ نهج البلاغه، ۱۷٫

۲۸ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، جواب الإمام زید علی واصل بن عطاء فی الإمامه، ۳۰۸٫

۲۹ . ابن خزّاز قمی، کفایه الأثر، ۳۰۲؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۳۶/ ۳۶۰٫ نظیر همین مضمون را زید از پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب به خود امام حسین (علیه السلام) نقل می‌کند. دیگر روایاتی که از زید نقل شده و دلالت بر دوازده‌گانه بودن امامان در اندیشه او می‌کند: ابن خزّاز قمی، کفایه الأثر، ۱۹۳، ۲۳۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۳۶/ ۳۵۱، ۳۸۹٫

۳۰ . ابن خزّاز قمی،  همان، ۳۱۰؛ مجلسی،  همان، ۴۶ / ۲۰۰٫

۳۱ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، تثبیت الإمامه، ۲۴۶٫

۳۲ . ر.ک. سالم عزان،  همان، مقدمه، ۳۸٫

۳۳ . زیدی، علی بن الحسین، المنتزع من المحیط بالإمامه، ۱/ ۳۲٫

۳۴ . طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال الکشی)، ۲ / ۷۱۴٫

۳۵ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، کلام له فی الإمامه، ۳۰۱٫

۳۶ . همان، تثبیت الإمامه، ۲۴۸٫

۳۷ . ترجمه: ای ابا جعفر، تو مایۀ خیر و برکتی! تو امامی و تو امیدی هستی برای مشکل ‌ها…: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ۳ / ۳۲۹؛ صدوق، الأمالی، ۶۳۷؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶ / ۲۹۶٫

۳۸ . صدوق، الأمالی، ۶۳۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ۳ / ۳۹۷؛ روایتی دیگر در تأیید این مطلب: همان، ۳ / ۳۷۴٫

۳۹ . کلینی، الکافی، ۱/ ۳۵۶٫

۴۰ . ابن خزّاز قمی، کفایه الأثر، ۳۰۶؛ امین، أعیان الشیعه، ۷/ ۱۱۳٫

۴۱ . طوسی، رجال، ۲/ ۶۲۵٫

۴۲ . ر.ک. مایکل کوک، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، ترجمه احمد نمایی، ۱/ ۳۸۰٫

۴۳ . مداعس،  الکاشف الأمین عن جواهر العقد الثمین، ۳/ ۴۹۸٫

۴۴ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید، مقدمه، ۳۶٫

۴۵ . حج / ۷۸٫

۴۶ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶ / ۱۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ۲ / ۲۲۵٫

۴۷ . صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ۱۲۰٫

۴۸ . حمیری، قرب الأسناد، ۳۱۷؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۸ /۱۶۰٫

۴۹ . ابن خزّاز قمی، کفایه الأثر، ص ۳۰۰٫

۵۰ . زیدی،  المنتزع من المحیط بالإمامه، ۱/ ۵۲٫

۵۱ . صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ۲ / ۴۷٫

۵۲ . راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ۱ / ۲۷۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۲۵۱٫

۵۳ . مقالات الإسلامیه، مجالس آل محمد(صلوات الله علیهم)، ۱۱؛ زیدی، علی بن حسین، المنتزع من المحیط بالإمامه، ۱/ ۵۹٫ دیگر اقوالی که از زید در این باره نقل شده است: سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، خطبه له حین خفقت رایات الجهاد، ۲۹۳؛ حسنی، المصابیح، ۱/ ۳۵۶؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ۳/ ۱۲۲؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۴/ ۱۶۴٫

۵۴ . ر.ک. سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، کتاب الصفوه، ۱۸۲و ۱۹۶؛ همو، کلام له فی الإمامه، ۳۰۱؛ همو، الرساله المدنیه، ۳۱۹؛ شرفی، المصابیح الساطعه الأنوار، ۱/۴۷؛ هادی بن إبراهیم الوزیر، هدایه الراغبین، ۱ /۱۵۴٫

۵۵ . سالم عزان، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، کلام له فی القرآن؛ ۳۰۰٫

۵۶ . او راوی حدیث معروف (من مات و لیس له امام مات میته جاهلیه) از امیرالمومنین (علیه السلام) است: سیاغی، المنهج المنیر تمام الروض النضیر، ۱/ ۷۴٫

۵۷ . کلینی، الکافی، ۱/ ۳۵۶٫

۵۸ . طوسی، اختیار معرفه الرجال، ۲/ ۴۲۵؛ امین، أعیان الشیعه، ۷/ ۵۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ۱/ ۲۲۳٫

۵۹ . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ۱ / ۲۲۳٫

۶۰ . همان، ۱/ ۲۲۳٫

۶۱ . بعد از این پرسش و پاسخ، آنچه در گفتگوی قبلی زید با مؤمن طاق در مورد کتمان کردن امر امامت از ناحیۀ امام سجاد(علیه السلام) نسبت به زید گذشت، در این گفتگو آورده شده است. بنابراین ممکن است در اصل، هر دو گفتگو و مناظره یکی باشند ولی در هر منبعی قسمتی از آن ذکر شده باشد.

۶۲ . کلینی، الکافی، ۱/ ۱۷۴٫

۶۳ . طوسی، اختیارمعرفه الرجال، ۱/ ۳۶۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ۱ /۲۲۳٫

۶۴ . سیاغی، المنهج المنیر تمام الروض النضیر، ۱/ ۸۳٫

۶۵ . مقالات الإسلامیه، مجالس آل محمد(صلی الله علیه و آله)، ۱۳٫

۶۶ . همان، ۱۴؛ مداعس، الکاشف الأمین عن جواهر العقد الثمین، ۲ / ۴۳؛ سالم عزان، مجموع کتب ورسائل الإمام زید، مقدمه، ۳۸٫

۶۷ . مقالات الإسلامیه، مجالس آل محمد (صلوات الله علیهم)، ۱۳٫

 

منابع :

۱) قرآن کریم
۲) ابن خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، قم، نشر بیدار، ۱۴۰۱ق.
۳) ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، نجف الأشرف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
۴) ابوزهره، محمد، الإمام زید، قاهره، نشر دارالفکر العربی، ۱۴۲۵ق.
۵) امین، محسن، أعیان الشیعه، بیروت، نشردار التعارف للمطبوعات، بی‌تا.
۶) جعفری، سید محمد مهدی، ترجمۀ نهج البلاغه، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۸۶ش.
۷) حسنی، أبو العباس، المصابیح [فی السیره]، مصحح: عبدالله بن عبدالله بن احمد، عمان، نشر مؤسسه الإمام زید بن علی(علیه السلام)، ۲۰۰۲م.
۸) حمیری، ابوالعباس، قرب الأسناد، قم، نشر مؤسسه آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۳ق.
۹) راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، قم، نشر مؤسسه الإمام المهدی(علیهم السلام)، ۱۴۰۹ق.
۱۰) زید بن علی(علیه السلام)، تفسیر غریب القرآن، تحقیق محمدیوسف الدین، حیدرآباد هند، بی‌نا، ۱۴۲۲ق.
۱۱) زیدی، علی بن الحسین، المنتزع من المحیط بالإمامه، اختیار و ترتیب محمد یحیی سالم عزان، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
۱۲) سالم عزان، محمد یحیی، مجموع کتب و رسائل الإمام زید بن علی(علیه السلام)، نشر دار الحکمه الیمانیه، صنعاء، ۱۴۲۲ق.
۱۳)سیاغی، احمد، المنهج المنیر تمام الروض النضیر، تحقیق عبدالله بن حمود عزّی، صنعاء(یمن)، نشر مؤسسه الإمام زید بن علی الثقافیه، بی‌تا.
۱۴)شرفی، عبدالله بن احمد، المصابیح الساطعه الأنوار، تحقیق: عبدالسلام بن عباس وجیه، صعده، نشر مکتبه التراث الإسلامی، ۱۴۱۸ق.
۱۵)شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، نشر دارالمعرفه، بی‌تا.
۱۶)صدوق، ابو جعفر، عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، بیروت، نشر مؤسسه الأعلمی، ۱۴۰۴ق.
۱۷)__________________ ، الأمالی، بی‌جا، مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ق.
۱۸)__________________ ، علل الشرایع، نجف الأشرف، نشر المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ق.
۱۹)__________________ ، الخصال، قم، نشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۰۳ ق.
۲۰)__________________ ، کمال الدین وتمام النعمه، قم، نشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۰۵ق.
۲۱)طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، نشر مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۴ق.
۲۲)__________________ ، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشّی)، تصحیح و تعلیق میرداماد استرآبادی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۴ق.
۲۳) __________________ ، الأمالی، قم، دار الثقافه، ۱۴۰۴ق.
۲۴) کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، نشر دارالکتب الإسلامی، ۱۳۶۳ش.
۲۵) مایکل کوک، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشۀ اسلامی، ترجمه احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۸۶ش.
۲۶) مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفا، ۱۴۰۳ق.
۲۷) مداعس، محمد بن یحیى، الکاشف الأمین عن جواهر العقد الثمین، اردن هاشمی، نشر مؤسسه الإمام زید بن علی الثقافی، بی‌تا.
 ۲۸)  مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد، بیروت، نشر دار المفید، ۱۴۱۴ق.
۲۹) __________________ ، الأمالی، بیروت، نشر دار المفید، ۱۴۱۴ق.
۳۰) مؤسسه بلاغ مبین، مقالات الإسلامیه، تساؤلات عن مفهوم التقیه، قم، نرم افزار کتابخانه بزرگ اسلامی.
۳۱) هادی بن إبراهیم الوزیر، هدایه الراغبین إلى مذهب العتره الطَّاهرین، نشر مرکز أهل البیت للدراسات الإسلامیه، ۱۴۲۳ق.
۳۲) بن الحسین، أبو طالب، تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، تحقیق عبدالله بن حمود العزی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.