«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم‏ الشُّفَعَاءِ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنْبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

غنیمت شمردن باقیمانده‌ی عمر

خطبه‌ی ۸۵، بعضی شماره‌ی ۸۶ نوشته‌اند، قسمتی از این‌جا که خیلی مهم است عرض می‌کنم، بارها عرض کرده‌ام تمام آن مهم است، نهج البلاغه است، از اوّل تا آخر نور است. یک قسمت‌هایی که خیلی دامن‌گیر من و امثال من است انتخاب می‌کنم که إن‌شاء‌الله تعالی از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) استفاده کنیم.

در این‌جا امام (علیه السّلام) به من و امثال من که بسیاری از عمر آن‌ها در غفلت گذشته و کمی از عمر آن‌ها مانده است می‌فرماید. جوانان عزیز نه، اگر قدری هم در غفلت گذرانده‌اند خیلی از عمر آن‌ها مانده، خوشا به حال آن‌ها. یک قسمتی مربوط به من و امثال من است، یک قسمت هم عام است، إن‌شاء‌الله خواهید دید. «فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّهَ أَیَّامِکُمْ»،[۱] بقیّه‌ی ایّام را دریابید. به من می‌گوید، شما هم دریابید خیلی خوب است، ولی مثل این‌که بیشتر برای من است.

_MG_3143

صبر و انجام ندادن گناه

«وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ»، دقّت بفرمایید صبر این‌جا… صبر معانی متعدّدی دارد، یک وقت صبر به معنای حبس است، یعنی در آخر هم به یک جا برمی‌گردد. مثلاً ما اگر صبر می‌کنیم فلان گناه را انجام نمی‌دهیم نفس خود را حبس می‌کنیم که به طرف آن نرود. بنابراین اصل صبر به معنای حبس است. «وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ»، نفس‌های خود را به خاطر باقیمانده‌ی ایّام حبس کنید، نگذارید نفس خیلی جولان بدهد و هر کاری انجام دهد. چرا؟ دقّت بفرمایید می‌فرماید: «فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الْأَیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَهُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَهِ»، این ایّامی که از شما باقی مانده است – گفتم که من را می‌گوید، عمر گذشته‌ها را می‌گوید، جوان‌ها نه- قلیل است نسبت به ایّام کثیری که با غفلت و تشاغل از موعظه سپری شده است. برای موعظه مشغول بودم، از موعظه باز داشته شدم.

_MG_3136

تفسیر عبارات امیر المؤمنین (علیه السّلام)

«فَإِنَّهَا قَلِیلٌ»، «إِنَّهَا» مؤنّث است، پس چرا «قَلیلٌ» می‌گوید؟ باید «قَلیلَهٌ» بگوید. این‌جا ابن ابی الحدید توضیح داده، این را گوش بدهید مفید است. می‌گوید: «وَ قَولُهُ فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فَأَخبَرَ عَنِ المُؤَنَّثِ بِصِیغَهِ المُذَکَّر».[۲] چرا از مؤنّث به صیغه‌ی مذکّر خبر داده است؟ می‌گوید: «إِنَّمَا مَعنَاهُ فَإِنَّهَا شَی‏ءٌ قَلِیلٌ»، این‌جا شیء مقدّر است، چون شیء مذکّر است.

یک چیزی بگویم جالب است، در عربی تسلّط کامل نیاز دارد، ابن ابی الحدید خیلی مسلّط بوده است. در هر زبانی، چون الآن سر و کار ما با این زبان است، زبان مولای ما امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است، زبان دین ما است. مؤنّث و مذکّر یک وقت عوض می‌شود، جا به جا می‌شود، حواس انسان باید در این‌جا جمع باشد. مثل این‌جا، «فَإِنَّهَا قَلیلٌ» یعنی «شَیءٌ قَلِیلٌ».

_MG_3176

چند نمونه از کاربرد مذکّر و مؤنّث به جای یکدیگر

یک قضیّه‌ی مختصر برای شما بگویم، شاهد مثال بیاورم. یک وقت زمان عثمانی‌ها بلغاری‌ها به مقدونیّه رفتند، یک عدّه از مسلمان‌ها را قتل و عام کردند. فاجعه‌ی بزرگی بود، داستانی دارد. احمد شوقی آن‌جا یک مرثیّه‌ای گفت که اهل نظر می‌گویند این مرثیّه منحصر به فرد است. چون مرثیّه در شعر مستقلّاً یک فنّی است، مدح یک فنّی است، مرثیّه یک فنّی است. مختصر آن را عرض می‌کنم، یک قصیده‌ای است. مقدونیّه را به اندلس قیاس می‌کند، آن‌جا هم مسلمان‌ بودند، کشته شدند، تا بالاخره اسپانیا شد. این‌ها عبرت است، می‌گوید: «یَا أُختُ أُندُلُسٍ عَلَیکَ سَلَامُ»، به مقدونیّه می‌گوید: ای خواهر اندلس سلام بر تو.

«یَا أُختُ أُندُلُسٍ عَلَیکَ سَلَامُ                         هَوَتِ الخِلَافَهُ عَنکَ وَ الإِسلَامُ»

نه خلافتی هست، نه اسلامی هست، همه کشته شده‌اند. محلّ اشاره‌ی من این‌جا است، می‌گوید: «نَزَلَ الهِلَالُ مِنَ السَّمَاءِ وَ لَیتَهَا»، هلال از آسمان پایین آمد. هلال مذکّر است، این هم که «نَزَلَ» می‌گوید مذکّر آمده است، بقیّه‌ی آن مؤنّث می‌شود، چرا؟ خیلی شنیدنی است.

«نَزَل الهِلَالُ مِنَ السَّمَاءِ وَ لَیتَهَا                         تُوِیَت وَ عمَّا العَالَمِینَ ظَلَامُ»

می‌گوید هلال از آسمان پایین آمد، ای کاش که پیچیده می‌شد و تمام دنیا تاریک می‌شد. هلال که پیچیده نمی‌شود، مقصود از هلال هلالِ پرچم عثمانی‌ها است، آن‌جا به ضمیر مذکّر برمی‌گرداند، چون پرچم آن‌ها هلال داشت. بعد «وَ لَیتَهَا»، از «لَیتَهَا» به رایت برمی‌گردد، یعنی خود پرچم که مؤنّث باشد. «وَ لَیتَهَا تُوِیَت»، ای کاش این پرچم برچیده می‌شد. «وَ عَمَّا العَالَمِینَ ظَلَامُ»، دنیا اصلاً تاریک می‌شد. خیلی زیبا گفته است. می‌گوید:

«جُرحَانِ تَنزِل أُمَّتَانِ عَلَیهِمَا                                    هَذَا یَسیلُ وَ ذَاکَ  لَا یَلتَامُ»۰۷:۰۶

دو تا زخم است، این یکی خونریزی می‌کند -اندلس را می‌گوید- دیگری هم التیام نمی‌پذیرد. علی کلّ حال مقصود من مذکّر و مؤنّث است، یک مرتبه از هلال به رایت می‌رود.

«وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ»،[۳] نفس‌های خود را حبس کنید. یک داستانی است، یک خانمی در جاهلیّت به نام خَنساء بود، شاعر بود. یک عدّه گفته‌اند بهترین شاعر در زنان بوده، یک عدّه گفته‌اند زن و مرد ندارد، علی الاطلاق بهترین شاعر زمان خود بوده است. دو برادر او در درگیری‌های جاهلیّت مردند، کشته شدند. البتّه به این‌ها مُخَضرَم می‌گویند، یعنی جاهلی بودند اسلام را هم درک کردند. به این‌ها مخضرم می‌گویند، یعنی هم جاهلیّت را درک کرده‌اند هم اسلام را درک کرده‌اند. مخضرم بود بعد مسلمان شد، اسلام را درک کرد. برای برادران خود شعرهای زیادی گفته، در دیوان او آمده، خیلی توانا بود.

نزدیک به این الفاظ و قافیه که عرض می‌کنم گفته، می‌گوید: عیبی ندارد که این‌ها را کشتند، امّا من نفس خود را حبس می‌کنم، دیگر فکر نمی‌کنم. «سَأَصبِروُا عَلَی نَفسِی عَلَی حَالَتٍ». چقدر این شاعر با کمال بود! نفس خود را حبس می‌کنم، ممکن است دوست نداشته باشد. امّا «فَإِمَّا عَلَیهَا وَ إِمَّا لَهَا»، در بحر تقارب گفته، خیلی زیبا است، «فَإِمَّا عَلَیهَا وَ إِمَّا لَهَا»، به نفع نفس من باشد یا به ضرر آن باشد.

_MG_3181

مغرور نشدن به انجام اعمال نیکو

«وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الْأَیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَهُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَهِ»،[۴] می‌فرماید این چند روز را که در می‌یابید نسبت به روزهایی که غفلت داشتید، از موعظه باز داشته شده بودید کمتر است، تصوّر نکنید کار خیلی مهمّی انجام داده‌اید.

کوچک نشمردن گناهان

«وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُم»، این را عنایت بفرمایید، این‌ها موعظه‌های عرشی امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. «وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَه»، به نفس‌های خود مرخصی ندهید، نگویید این‌که عیبی ندارد، این‌که چیزی نیست، این گناه مهم نیست، بعضی افراد کارهایی انجام می‌دهند که کارهای من پیش آن‌ها نماز شب است! این‌ها را نگویید. اگر به نفس رخصت بدهید، مرخصی بدهید، کم کم رخصت‌ها او را به سمت مذاهب ظالمان و گنه‌کاران و تبه‌کاران می‌برد. نگوید این کار عیبی ندارد، آن کار عیبی ندارد، در نهایت انسان به سمت ظالمان می‌رود.

چاپلوسی نکردن و بزرگ نکردن گنهکار

«وَ لَا تُدَاهِنُوا». ما در فارسی «تُدَاهِنوُا» را به معنی چاپلوسی می‌گوییم. «تُدَاهِنوُا» یعنی چاپلوسی، در عربی به معنای روغن مالی می‌شود، منظور چاپلوسی است. «وَ لَا تُدَاهِنُوا»، سر معصیّت… «وَ لَا تُدَاهِنُوا فَیَهْجُمَ بِکُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِیَهِ»، می‌گوید شما سر معصیّت چاپلوسی نکنید. یک گنه‌کاری است، انسان شرّی است، مدام چاپلوسی کنید او را در جامعه بزرگ کنید.

یک وقت من به جایی رفته بودم، دیدم یک نفر آمد که نظیر کافر بود! یکی رسید و گفت: حاج آقا ایشان را می‌بینید؟ از هر انگشت او یک هنر می‌بارد! یعنی چه؟ اصلاً حرف نزن! مداهنه‌ی معصیت‌کاران خطرناک است. ما روایت داریم که خدا ۱۰۰ هزار نفر از بنی اسرائیل را هلاک کرد، حضرت موسی (علیه السّلام) گفت: خدایا ۶۰ هزار نفر آن‌ها نمازخوان و اهل روزه بودند. به تعبیر ما خوب بودند. خدا فرمود: برای این‌که آن‌ها با معصیت‌کاران مداهنه می‌کردند. اگر او را اصلاح نکردی او را مداهنه نکن. «فَیَهْجُمَ بِکُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِیَهِ»، خود این مداهنه، سازشکاری با آن‌ها، ممکن است آن‌ها را به معصیت بیندازد.

خیرخواهی انسان برای خود با اطاعت از خدا

«عِبَادَ اللَّهِ». این منادا است، یعنی حرف منادا افتاده است، «یَا عِبَادَ الله». گاهی وقت‌ها منادا می‌آید حرف آن حذف می‌شود. مثلاً ما می‌گوییم مردم، یک وقت هم می‌گوییم ای مردم، ما هم در زبان فارسی می‌گوییم. «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»، چه کسی خیرخواهی برای خود دارد؟ فقط خود را زینت کنم جلوی آینه بروم ببینم خوب شده است یا نه؟ امروز کپسول ویتامین بخورم ضعیف شده‌ام؟ این‌ها خوب است، بد نیست، امّا خیرخواهی نفس در این‌ها تمام نمی‌شود. «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»، خیرخواه‌ترین شخص به خود، خیرخواه‌ترین مردمان نسبت به خود، آن‌هایی هستند که بیشتر اطاعت خدا را می‌کنند. خیرخواهی این است که اطاعت خدا را بکنیم. «وَ إِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ»، خائن‌ترین مردم نسبت به خود معصیت‌کارترین آن‌ها درباره‌ی پروردگار هستند.

او خود را دوست دارد، ویتامین می‌خورد، آرایش می‌کند، می‌‌رود، می‌آید، امّا معصیت می‌کند، این خیرخواه نیست، این بدخواه خود است. این خائن نسبت به خود است.

مغبون و مغبوط از نگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام)

مغبون کیست؟ یک وقت انسان در معامله مغبون می‌شود، سر او کلاه می‌رود، این هم درست است، امّا این‌هایی که می‌خواهند بگویند می‌خواهند مصداق اعظم را بگویند. در معامله مغبون شود بعد یک طوری جبران می‌شود، امّا «وَ الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ»، مغبون کسی است که خود را فریب بدهد.

«وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُهُ»، مغبوط یعنی چه؟ یک غبطه داریم یک حسد داریم. حسد بد است، -إن‌شاء‌الله همین‌جا خواهیم گفت- حسد این است که انسان ناراحت می‌شود و دوست دارد نعمت از دست محسود زائل شود. تعریف حسد این است، می‌گوید چه ماشینی دارد! مردم شانس دارند! اگر ببینند این ماشین را به دیوار زده‌اند خراب شده خوشحال می‌شود، می‌گوید الحمدلله! دیدی باد آورده را باد می‌برد! چقدر خوب شد! آرامش پیدا می‌کند.

امّا یک غبطه داریم، غبطه این نیست که نعمت از دست او زائل شود، می‌گوید کاش من هم داشته باشم. غبطه خوب است. می‌گوید ای کاش من هم نماز شب خوان باشم، ای کاش من هم انسان خوبی باشم، این غبطه است. باید به چه کسی غبطه بخوریم؟ چه کسی مغبوط ما شود؟ ما به چه کسی غبطه بخوریم؟ کسی که زور او زیاد باشد؟ ماشین او خیلی عالی باشد؟ کسی که مغبوط ما باشد، به حال او غبطه بخوریم. «وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُهُ»، مغبوط کسی است که دین او سالم باشد. دین او سالم است، انسان سالمی است، متدیّن است، این مغبوط است.

_MG_3126

سعادت با عبرت گرفتن از دنیا و احوالات دیگران

«وَ السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ». این‌جا کمی توضیح لازم دارد که برای شما بگویم. سعید، خوشبخت، کسی است که به وسیله‌ی غیر خود موعظه شود. یعنی چه؟ این را توضیح بدهم. یک وقت انسان از سرگذشت دیگران عبرت می‌گیرد، موعظه می‌گیرد، از اوضاع دنیا موعظه می‌گیرد، به این چه می‌گویند؟ می‌گویند این انسان خوشبختی است که از سرگذشت دیگران موعظه می‌گیرد، از کسان موعظه می‌گیرد. این را داشته باشید.

یک حدیث هم داریم می‌فرماید: «أَغْفَلُ النَّاس»، این ترسیدنی است، غافل‌ترین مردم. «أَغْفَلُ النَّاسِ مَنْ لَمْ یَتَّعِظْ بِتَغَیُّرِ الدُّنْیَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ»،[۵] غافل‌ترین مردم کسی است که از دگرگونی دنیا عبرت نگیرد. پادشاهانی بودند که آمدند، مردند، رفتند. گفتند در مصر یک پادشاهی بوده هفت شبانه روز – در تاریخ مضبوط است- برای پسر خود عروسی گرفت. هر کس که می‌آمد به پای او درّ و گوهر می‌پاشیدند، این‌قدر زیاد داشتند. الآن این‌ها کجا هستند؟ رفتند، تمام شد.

اهمّیّت فرستادن اعمال برای آخرت

در همین نهج البلاغه داریم که «إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَکَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَک‏».[۶] کسی که بمیرد مردم می‌گویند چه داشت؟ می‌گویند ۱۰ تا پاساژ داشت، فروشگاه فلان جا را دیده‌ای؟ برای او است، به‌به! خوشا به حال ورثه‌ی او! اصلاً هیچ‌کس به یاد بهشت و جهنّم و قبر نیست. می‌گویند خوشا به حال آن‌ها! چه پولی به جیب می‌زنند! پاساژ فلان‌جا برای او است؟ بله. این چیزهایی است که ما می‌دانیم، خیلی بیشتر از این حرف‌ها است! «قَالَ النَّاسُ مَا تَرَک»، چه چیزی گذاشته است؟ «وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ مَا قَدَّمَ»، ملائکه می‌گویند چه چیزی فرستاده است؟ چه چیزی فرستادید، چه چیزی گذاشتید که مهم نیست، می‌خورند یک حمد و سوره هم نمی‌خوانند.

سابق بر این قبرستان مسگر آباد بود، من بچّه بودم مختصر به یاد دارم، بهشت زهرا بعداً درست شد. بهشت زهرا خیلی زیباتر است، مسگر آباد خیلی خاکی بود. کسی برای من نقل کرد، گفت ثروت عظما از یک نفر بازماند، دو سه تا دختر داشت. دخترهای او کفش‌های پاشنه بلند پوشیده بودند که به اندازه‌ی انتهای مداد خاک به خود می‌گیرد. وقتی نزدیک قبرستان رسیدند باران آمد، گفتند اگر سر قبر برویم کفش‌های ما گِلی می‌شود برگردیم ماشین ما هم گِلی می‌شود، از همین‌جا فاتحه می‌خوانیم. سر قبر نرفتند، ثروت را هم می‌خورند بخورند.

_MG_3117

شرک بودن مقدار کم از ریا

«وَ السَّعِیدُ»،[۷] خوشبخت کسی است که «مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ»، به وسیله‌ی غیر خود موعظه شود. «وَ الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِهِ»، شقی کسی است که به هوی و فریبی که او را داده‌اند یا خودش خودش را فریب داده بسنده کند، با همین‌ زندگی کند، با این‌ها پرواز کند. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ یَسِیرَ الرِّیَاءِ شِرْکٌ». باید تن ما بلرزد، می‌فرماید بدانید حتّی مقدار کمی از ریا هم شرک است. کاری انجام می‌دهید دوست دارید شما را تشویق کنند. یک وقت به این نیّت‌ها نیست، کاری انجام داده‌اید تشویق هم کرده‌اند، بحث دیگری است نمی‌خواهم وارد شوم. امّا ما الآن به نیّت تشویق شدن این کار را انجام داده‌ایم، می‌فرماید حتّی مقدار خیلی کمی از آن هم شرک است. شرک خیلی سخت است.

دقّت در انتخاب همنشین

«وَ مُجَالَسَهَ أَهْلِ الْهَوَى». جوانان برای خود همنشین‌های خوب انتخاب کنید. ببینید یک وقت کاسب محلّه است سلام و علیک می‌کنید یک چیزی می‌خرید و بیرون می‌روید، مهم نیست، نان می‌خرید بیرون می‌روید، مهم نیست. امّا یک وقت می‌خواهید دوست صمیمی انتخاب کنید، این مهم است. «وَ مُجَالَسَهَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاهٌ لِلْإِیمَانِ»، مجالست هوا پرستان ایمان را از ذهن انسان می‌برد، انسان فراموش می‌کند. «وَ مَحْضَرَهٌ لِلشَّیْطَانِ»، محلّ حضور شیطان است. شیطان هم بیکار نیست، به آن‌جا می‌آید و رفیق نااهل تو را تأیید می‌کند، از این طرف هم تو را وسوسه می‌کند که حرف‌های او را باور کنی.

اثرات صداقت و دروغ

«جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ»، از دروغ اجتناب کنید، دروغ از ایمان دور است، دروغ نگویید. یک توضیحی دیشب عرض کردم که استثناء است. «الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاهٍ وَ کَرَامَهٍ»، می‌گوید انسان صادق در معرض نجات و کرامت است، خدا به او کمک می‌کند. «وَ الْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاهٍ وَ مَهَانَهٍ»، خیلی خطرناک است، دروغگو در پرتگاه بلند خواری و عذاب است، آخر از آن پرتگاه می‌افتد.

_MG_3151

تلاش برای دوری از حسادت

بعد چند دستور دیگر می‌دهد، این‌ها را عرض می‌کنم و مختصر توضیح می‌دهم. می‌فرماید: «وَ لَا تَحَاسَدوا»، حسد نورزید، به یکدیگر حسد نکنید. دست خود من نیست، حسودی می‌کنم، چه کنم؟ این‌ها سؤال است. این‌ها را در گذشته برای شما توضیح داده‌ام. دین ما به چیزی که نمی‌شود امر نمی‌کند و از چیزی که ممکن نیست نهی نمی‌کند، این شدنی است. یعنی چه؟ من به فلان کس حسد می‌ورزم و دست خودم نیست، بیشتر غیبت‌ها برای حسد است، غیبت می‌کند که آرامش پیدا کند! غیبت محسود را می‌کند که دیگری بشنود آرامش پیدا کند.

در گذشته گفته‌ام، بزرگان، راه رفتگان فرموده‌اند: اگر حسد را دوا نکنید ملکه می‌شود. ملکه یعنی در برزخ هم از تو جدا نمی‌‌شود، در قیامت هم جدا نمی‌شود، تا آخر وجود دارد. می‌‌گوید چه کنم؟ دست خودم نیست. می‌فرمایند که مطلب دو تا است، یک وقت…

یاری ولیّ خدا در از بین رفتن صفات رذیله

این‌ها را گوش بدهید می‌خواهم مطلب ناقص نباشد. ممکن است یک ولی برسد در تو تصرّف کند حسد تو از بین برود. هر ۱۰ هزار سال، یک میلیون سال یک مرتبه ممکن است چنین چیزی پیش بیاید، برای ما روال نیست. بنا نیست که بالای سر هر کدام از ما یک ولی باشد، بنده‌ی خدا هستیم، خدا بالای سر ما است. بله، اتّفاق می‌افتد.

خدا او را رحمت کند، سیّدی در قم بود، من او را زیارت کرده بودم. میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در او تصرّف کرده بود نمی‌توانست غیبت کند، این می‌شود. مرحوم ملّا صدرا می‌نویسد که… در رسائل ملّا صدرا دیده‌ام. این را می‌گویم چون ملّا صدرا که می‌گوییم ذهن مردم بیشتر به سمت اسفار می‌رود، نه، در اسفار مطالب اخلاقی شاید به طور ضمنی پیدا شود. ولی اسفار عمدتاً فلسفه است، فلسفه‌ی مشوب به عرفان.

امّا در رسائل ملّا صدرا دیده‌ام که ایشان آن‌جا می‌نویسد: یک نفر بود و صاحب‌دلی در او تصرّف کرد و اوصاف رذیله‌ی او را به مکاشفه به او نشان داد. اوصاف به چشم دیده نمی‌شوند، الآن حسد چه شکلی است؟ نمی‌دانم، خوش اخلاقی چه شکلی است؟ نمی‌دانم، بداخلاقی چه شکلی است؟ نمی‌دانم. امّا در مکاشفه، بندگان حسد را به صورت یک عقرب می‌بینند، فلان صفت مذموم را به صورت مار می‌بینند.

ایشان می‌فرمایند: آن ولی در او تصرّف کرد و بعضی اوصاف رذیله‌ی او رفت، به چشم سر به مکاشفه به او نشان داد. دید از یک طرف عقرب می‌رود از یک طرف مار می‌رود. این‌ها مکاشفه است، مار در آن‌جا نبوده، به این‌ها مکاشفه می‌گویند. البتّه این گاهی اتّفاق می‌افتد، امّا این روال نیست. من الآن حسد بورزم که یک ولی می‌تواند برسد و این درخت حسد را قطع کند؟ ممکن است ولی اصلاً نرسد، من هم بمیرم. بگذارم حسد ملکه‌ی من شود؟ وای بر من. من یکی دو نفر را دیده‌ام که ملکه‌ی آن‌ها شده بود، بعضی از دنیا رفته‌اند بعضی هستند.

ترتیب اثر ندادن به حسادت

می‌فرماید: حالا که نتوانستی علاج کنی حداقل ترتیب اثر نده، ترتیب اثر دست خود تو است. کسی که تو حسودی او را می‌کنی جلوی پای او بلند شو، به او احترام کن، برو برای او یک چای بیاور، ترتیب اثر نده. بلکه کم کم این‌طور زائل ‌شود. ممکن است زائل نشود ولی آثار آن از بین می‌رود. اگر آثار آن بماند ویرانگر است.

توصیف حسد در کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام)

از امیر المؤمنین (علیه السّلام) عبارتی آورده که خیلی عجیب است، «وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»،[۸] حسد نورزید، حسد ایمان را می‌خورد آن‌چنان که آتش هیزم را می‌خورد. تو که به مسجد می‌آیی، إن‌شاء‌الله چند شب دیگر شبِ قدر است، انسان به آن سه شب چشم می‌دوزد که انسان را مأیوس برنمی‌گردانند، محروم برنمی‌گردانند. إن‌شاء‌الله برای همگان با عافیت همراه باشد.

شب‌های قدر است، ایمان دارید، یک عمر به مسجد رفته‌اید، حسد همه‌ی این‌ها را از بین می‌برد. پس ترتیب اثر نده. ترتیب اثر این است که انسان غیبت او را بکند، بد او را بخواهد، وقتی ببیند در هم بریزد، قیافه بگیرد. این‌ها را کنار بگذار، غیبت او را نکن، یک چای هم برای او بیاور، این‌طور وانمود کن که اصلاً حسد نمی‌کنی، ترتیب اثر نده. وقتی می‌گویند حسد نورزید به این معنا است، و الّا آن‌ها می‌دانند که دست ما نیست. شاید خدا کمک کند درخت حسد از بین برود، یک وقت دیدید درخت حسد هم از بین رفت.

پرهیز از دشمنی

«وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ لَا تَبَاغَضُوا»، با هم بد نباشید، دشمنی نکنید. تعبیری این‌جا است که من تاکنون در بیانات ائمّه ندیده‌ام، اوّلین مرتبه است که می‌بینم. دیده‌اید موی سر را می‌تراشند چطور می‌شود؟ موی سر را می‌تراشند می‌رود، انگار اصلاً مویی نبوده است، موی دست را می‌تراشند. به این حَلق می‌گویند، یعنی تراشیدن. می‌فرماید: «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَه»، با هم بد نباشید، با هم دشمنی نداشته باشید، نسبت به یکدیگر بد نفس نباشید که این تباغض حَلق می‌کند، تمام خیر و برکت را می‌تراشد. «فَإِنَّهَا الْحَالِقَه»، می‌تراشد مثل این‌که مو را می‌تراشند، تمام خیر و برکت‌ها از بین می‌رود.

خوش‌بینی نسبت به دیگران

اصلاً بعضی افراد بد نفس هستند، بد نفس نباشید، خوش نفس باشید. مرحوم آیت الله بهاء الدّینی (رضوان الله علیه) -بنده کوچک‌تر از این هستم که اوصاف ایشان را بیان کنم- امّا چند صباحی که خدمت ایشان بودیم سیّد همیشه خوبی‌ها را می‌دید، این‌قدر خوش نفس بود. مثلاً از یک نفر یک بدی نقل می‌کردند می‌فرمودند: بله، من دیدم تمام ماه رمضان روزه‌های خود را گرفت. این‌طور بود، تمام خوبی‌ها را می‌دید.

بنا باشد انسان فقط بدی‌ها را ببیند تباغض می‌شود، بد نفس می‌شود. بد نفس که شدید تمام خیر و برکت می‌رود. یک بیت عربی وجود دارد، می‌گوید: «وَ عَینُ الرِّضَا عَن کُلِّ عَیبٍ کَلِیلَهٌ»،[۹] دیده‌ی خشنودی هیچ بدی را نمی‌بیند، هر چه می‌بیند می‌گوید به به! امّا «کَمَا أَنَّ عَینَ السُّخطِ تُبدِی المَسَاوِیَا»، چشم غضب تمام بدی‌ها را بیرون می‌آورد. تمام بدی‌ها را می‌گوید، منفی‌ها را می‌گوید. خلاصه بد نفس نباشیم، إن‌شاء‌الله توبه کنیم. «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَهُ».

آرزوهای معقول و غیر معقول

امّا یک چیز دیگر، خدمت شما از روی نهج البلاغه توضیح دادم، فرق بین آرزوهای معقول و غیر معقول را برای شما گفتم. تمام دین ما عقل است. امام (علیه السّلام) در آن‌جا می‌فرماید که شما الآن در روزگار آرزو هستید، این معقول است. بالاخره هر کدام شما می‌گویید إن‌شاء‌الله ۱۰ سال دیگر، ۲۰ سال کمتر یا بیشتر هستم، کارهایی می‌کنم، اجل من نرسیده است. می‌فرماید این‌ ایّام امل است، ایّام آرزو است، هر کدام شما آرزو دارید که بیشتر بمانید، بمانید کارهایی انجام دهید. این معقول است.

امّا آرزوهای نامعقول است که خیلی بد است، آرزوهای دراز و نامعقول. می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا»،[۱۰] بدانید، «أَنَّ الْأَمَلَ» -آرزوی نامعقول را می‌گوید- «یُسْهِی الْعَقْلَ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ»، آرزوهای نامعقول به عقل صدمه می‌زند، ذکر خدا را فراموش می‌کند. «فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ»، می‌فرماید: امل را کذب بپندارید. «فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ»، صاحب این آرزوهای غیر معقول مغرور می‌شود، فریب خورده می‌شود، ذکر خدا را از یاد می‌برد.

إن‌شاء‌الله بقیّه‌ی آن برای بعد باشد.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۱۷٫

[۲]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۶، ص ۳۵۵٫ 

[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۱۷٫

[۴]– همان.

[۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۳۹۵٫

[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۰٫

[۷]– همان، ص ۱۱۷٫

[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۱۸٫

[۹]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۷، ص ۲۰۷٫

[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۱۸٫