زمان هارون دو اتّفاق افتاد؛ برای من بسیار جالب بود که ذهبی حتّی نقل کرده است. این نشان می‌دهد این مسئله کاملاً در آن شرایط- مسئله‌ی اهل البیت مطرح است. آقازاده چه کسی است؟ آن کسی است که اهل بیت پیغمبر است. همه جا مطرح است، هارون هم به دنبال این است که از این استفاده بکند. خیلی برای من عجیب بود، رجالی‌های خشک دستی مثل ذهبی این را نقل کردند، همان چیزی که در شیعه وجود دارد. وقتی به مدینه امده بود، هارون در عراق بود، بغداد بود- مردم آمدند، بالاخره شاه آمد که وارد حرم پیغمبر بشود و السّلام علیک یابن عمّ؛ بالاخره ما با هم خویشاوند هستیم. حضرت فرمود: «السّلام علیک یا أبَ» این از صد تا ناسزا برای هارون بدتر بود. لذا با این‌که شخصیت باحرمت امام کاظم را قاعدتاً باید حفظ می‌کرد، گفت: تو را می‌کشم اگر دلیل نیاوری. همین رفتار معلوم است که خیلی برای هارون سخت است، وگرنه انسان در یک جلسه‌ی رسمی سیاسی که سران هستند، این نوع برخورد انفعال است. یعنی سیلی خوردم که دارم این‌طور رفتار می‌کنم. حضرت آیاتی فرمود، همان آیه‌ی عیسی از ذریّه‌ی ابراهیم است را فرمود. «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ»[۱] را فرمود. هارون گفت: بله، والله پدر شما است. این بدتر است.

 

این‌قدر این مسئله می‌پیچد، چه کسی اهل بیت پیغمبر است؟ آن کسی که جرأت کرد در مقابل هارون این‌طور حرف زد. خوب معلوم بود، هارون برای افتخار کردن این حرف را زده بود؛ جای دیگر می‌گفتی، این‌قدر شجاعت نمی‌خواست. چون منهج شیعه به یک جایی رسیده بود که بسته‌ی فکری تشیّع به یک تدوین نسبی رسیده بود، یک حمله‌ی دوباره‌ی کرد. به تعبیر حقیر موسی بن جعفر (سلام الله علیه) را سیّد الشّهدای ثانی می‌دانم، چون این یک قیام است.

 


[۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۱٫