در این متن می خوانید:
      1. درخواست عاقبت به خیری و حسن عاقبت از خدای متعال در دعای مکارم الاخلاق امام سجّاد (علیه السّلام)
      2. طرق‌ عاقبت به خیری در قرآن کریم
      3. برتری جویی ضد عاقبت به خیری
      4. درخواست محقّق شدن آروز از خدای متعال
      5. معنای رجاء در ادبیات فارسی
      6. همراه بودن امید با آرزو
      7. محقّق شدن آرزو در امید به رحمت خدای متعال
      8. فراهم شدن زمینه‌ برای برآورده شدن امید
      9. امید معقول به رحمت پروردگار متعال
      10. امید به آخرت بدون عمل
      11. درخواست سهل شدن راه‌ برای رسیدن به رضای خدای متعال
      12. تصمیم‌گیری در کاری و فسخ یک دفعه‌ای آن
      13. به کار بردن کلمه إن‌شاء‌الله در شروع کارها
      14. توکّل دائمی به پروردگار متعال
      15. نیکو گردان اعمال در تمامی حالات زندگی انسان
      16. غافل شدن از یاد خدا
      17. تنگ شدن دنیا در نظر آدم پرخاشگر
      18. نقل حالات گنهکاران از سوی خدای متعال در قرآن کریم
      19. دور افتادن از نزد پروردگار متعال
      20. تنگ شدن زمین بر غفلت یک صاحب دل
      21. برگشت از غفلت
      22. وصف انسان‌های متّقی در قرآن کریم
      23. درخواست توجّه به ذکر خدا در اوقات غفلت
      24. درخواست راهی به سوی محبّت خدای متعال
      25. معنای مختلف محبّت
      26. درخواست عافیت و شکر آن به سوی خدای متعال
      27. رحمت و قدرت بی‌پایان خدای متعال
      28. درخواست راهی به سوی محبّت خدا
      29. کامل کردن خیر و برکت دنیا و آخرت با محبّت خدای متعال

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم‏ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».

درخواست عاقبت به خیری و حسن عاقبت از خدای متعال در دعای مکارم الاخلاق امام سجّاد (علیه السّلام)

چند جمله از اواخر دعای مکارم الاخلاق مولای خود حضرت سیّد السّاجدین (علیهم السّلام) را هم خدمت شما می‌خوانم. بسیار جمله‌های دقیقی است مثل همه‌ی صحیفه. این‌جا به ما یاد می‌دهد درخواست کنیم «اللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی»[۱] خدایا مهلت من را، اجل من را در دنیا که دارم، با عفو خود ختم کن، یعنی خاتمه‌ی امر من عفو تو باشد. یعنی عاقبت به خیری، یعنی حسن عاقبت. یکی از دعاهای بسیار مهم که از پروردگار می‌خواهیم عاقبت به خیری است و الّا شما ملاحظه می‌فرمایید دنیا می‌گذرد و این گردش ایّام توقّف ندارد، بالاخره تمام می‌شود امّا آن‌که مهم است این عاقبت به خیری است. حسن عاقبت است.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (1)

طرق‌ عاقبت به خیری در قرآن کریم

یک آیه از قرآن را یادداشت کردم که برای شما بخوانم. خدا در قرآن همه چیز را بیان فرموده است و طرق عاقبت به خیری را هم بیان کرده است. دین ما دین بزرگی است. خلاصه دینی که بیایید به ما بگوید وقتی می‌خوابید چگونه بخوابید، تخت خود را ترک نکنید، تا کنید حتّی ما در آداب خوابیدن این سفارشات را داریم. این دین نمی‌آید عاقبت به خیری و راه آن را به ما نگفته باشد. حالا این یکی از آیات قرآن کریم است که برای شما می‌خوانم «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ‏»[۲] می‌‌گوید: این دار آخرت و حسن عاقبت برای کسانی است که این‌ها دنبال برتری‌جویی نبودند. اصل بسیار بزرگی است «لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» البتّه این یک جنبه‌ی جهانی دارد، یک عدّه هستند که می‌خواهند روی این زمین تسلّط پیدا کنند، افساد کنند، دنیا برای آن‌ها باشد، آن هیچ است، تازه ما یک بُعد را می‌گوییم.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (10)

برتری جویی ضد عاقبت به خیری

یک بُعد این است کسانی که دنبال برتری‌جویی نیستند، من می‌خواهم ماشینم از همه زیباتر باشد، این اندیشه خطرناک است، می‌خواهم خانه‌ی من از همه زیباتر باشد، مهمانی که می‌خواهم بدهم، می‌خواهم به قول معروف رو کم کنی باشد که از همه بالاتر باشد، این صفت‌ها خوب نیست. اصلاً نباید در این فکرها باشیم، اگر اندیشه‌ای از این قبیل در ذهن کسی باشد، باید مبارزه کند، از خدا بخواهد برطرف کند، برتری‌جویی ضد عاقبت‌ به خیری است.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (8)

درخواست محقّق شدن آروز از خدای متعال

«اللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی»[۳] خدایا اجل من را با عفو خود خاتمه بده. «وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی» این‌جا مرحوم سیّد علی خان مدنی، مؤلّف کتاب یک دقّتی کرده است، دوست دارم شما هم به این دقّت توجّه کنید. الآن ما این جمله را که بخوانیم «وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی» خیلی ساده به نظر می‌رسد که خدایا آرزویی که من به رحمت تو دارم، این آرزو را محقّق کن که من به این آرزو برسم.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (7)

معنای رجاء در ادبیات فارسی

ایشان یک تحقیق دیگری دارد که من آن را برای شما عرض می‌کنم. می‌گوید «وَ الرَّجاء: تَعَلُّقُ القَلب بِحُصولِ أَمرٍ مَحبوبٍ فِی المُستَقبَل قَریبِ الحُصول لِحُصول أَکثرِ أسبابِه»[۴] تعریف رجاء را می‌کند، رجاء یعنی چه؟ فارسی رجاء یعنی امید. آقا می‌گوید رجاء تعلّق قلب به حصول، حاصل شدن یک امر دوست داشتنی در آینده که نزدیک است حاصل شود. چرا؟ برای این‌که اکثر اسباب آن حاصل شده است.

مثلاً حالا یک شخصی کارخانه‌ای ساخته است، دارد می‌سازد، زمین او آماده است، کلنگ آن را هم زدند، مهندس می‌آورد، می‌گوید امید دارم که من این‌جا یک کاری صورت بدهم. چرا؟ چون می‌گوید امر محبوبی است و اکثر اسباب آن هم حاصل شده است. می‌گوید امیدوار هستم آن را به پایان ببرم، امیدوار هستم که این‌جا به هدف خود برسم. درس را شروع کرده و چند روزی است به دانشگاه رفته است یا پنج ماه یا شش ماه می‌رود، می‌گوید امیدوار هستم آن رشته‌ای که مورد نظر من است بتوانم إن‌شاء‌الله یاد بگیرم، این رجاء است.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (5)

همراه بودن امید با آرزو

می‌گوید: «وَ الأملَ أَبعدُ مِنه» آرزو دورتر از این است، ممکن است اسبابی فراهم نشده باشد، ولی شخص آرزو داشته باشد. من آرزو دارم علم را یاد بگیرم وگرنه مقدّمات آن هیچ فراهم نیست. حالا ایشان می‌خواهد بگوید امید با آرزو یعنی رجاء، با أمل امید است.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (4)

محقّق شدن آرزو در امید به رحمت خدای متعال

می‌گوید: «وَ لِذَلِکَ سَألَ (علیه السّلام) تَحقیقَ الأَمَل الَّذی هُوَ بَعیدٌ بِالنِّسبَه إِلى الرَّجاء وَ جَعَلَ الرَّجاءَ هُوَ المَأمُول وَ ذَلِکَ لِشِدّهِ الإشفاق وَ الخَوف» می‌گوید اصلاً این‌جا «وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی»[۵] اصلاً أمل مفعول حقّق است، یعنی محقّق بدار در امید رحمت خود آرزوی من را. سیّد علی خان می‌خواهد این‌طور تفسیر کند امیدوار شدن خودش یک مرتبه‌ای است. شما می‌بینید در قرآن خدا بندگان را وصف می‌کند، می‌گوید: «وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ»[۶] امید رحمت دارند. «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»[۷] اصلاً امید، رجاء یعنی امیدوار دادن خودش یک مرحله‌ای است.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (9)

فراهم شدن زمینه‌ برای برآورده شدن امید

اگر بدون امید آرزویی باشد نمی‌شود. چرا؟ چون می‌گوید امید در وقتی است که اکثر اسباب این مورد محبّت شما حاصل شده باشد. عرض کردم زمین را ساختیم، حالا ناتمام است ولی یک قدری از اسباب حاصل شده است، الآن می‌گوییم امیداور هستم که من از این‌جا یک برداشتی بکنم. آرزوی من این است که این‌جا برداشتی شود. پس بنابراین تعریفی که می‌شود گفت اوّل امید است بعد آرزو است یعنی در امید بالاخره کار تا یک حدی پیش می‌رود، آرزو پشت سر آن محقّق می‌شود. شاید بخواهد بگوید من از امیدواران واقعی در رحمت تو باشم و پشت سر آن هم به آرزو برسم، آن‌طور که سیّد علی خان می‌گوید.

FatemiNia-13960115-Sahifeh71-ThaqalainSite (2)

امید معقول به رحمت پروردگار متعال

خلاصه این است که ما الآن از دعای حضرت متوجّه می‌شویم، جمع‌بندی این است من امید به رحمت تو دارم. تعریف امید یعنی تعلّق قلب به حصول امر قریب الوصول که بعضی از اسباب آن هم حاصل شده باشد. حالا شخص به این‌جا رسیده است، مواظب بعضی کارها است، یک مراقبت‌هایی دارد، امید معقول به رحمت دارد. چون ما در احادیث هم داریم امیدهای شما به رحمت باید معقول باشد، هیچ کاری انجام ندادم و امید دارم، اصلاً معنا ندارد.

امید به آخرت بدون عمل

بله حتّی در نهج البلاغه نگاه کنید می‌فرماید: یک کسی از حضرت خواست تا او را موعظه کند، فرمود: «لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَهَ بِغَیْرِ عَمَلٍ»[۸] ابتدای جمله این است نباشد آن کسانی که امید آخرت دارد بدون عمل. پس باید یک کاری انجام بدهید که امید معقول باشد. شاید این‌جا می‌خواهد بگوید خدایا بعد از آن‌که امید معقول روزی من در رحمت خود کردی، پس من را به آرزویم برسان. چون که مرحله‌ی آرزو بعد از امید است. اوّل امید است، رجاء است بعد آرزو است. آن‌طور که ایشان می‌گویند. پس جمع‌بندی این شد خدایا من به مرحله‌ی رجاء برسم، رجاء معقول داشته باشم بعد از آن آرزوی من که رحمت تو است، برسم.

درخواست سهل شدن راه‌ برای رسیدن به رضای خدای متعال

بعد از خدا می‌خواهد راه‌هایی که خدا خشنود است که ما با آن راه‌ها برویم نشان بدهد. «وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی»[۹] خدایا راه‌هایی که من به رضای تو می‌رسم برای من آسان بگردان. یعنی احتمالاتی می‌دهد. یکی این است که خدا توفیق بدهد، همه چیز دست خدا است. خدا توفیق بدهد من این راه‌ها را به لطف خودش بروم. یکی از راه‌هایی که برای من آسان بگردان یعنی من مریض نشوم، افتاده نشوم، موانعی پیش نیاید. بله همه چیز دست خدا است، این‌طور نیست که ما برنامه‌ریزی می‌کنیم، همیشه بگویید اگر خدا بخواهد، إن‌شاء‌الله.

تصمیم‌گیری در کاری و فسخ یک دفعه‌ای آن

در روایت هم است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «عَرَفْتُ اللَّهَ … وَ نَقْضِ الْهِمَمِ‏ِ»[۱۰] یک وقتی انسان تصمیم قطعی می‌گیرد، به آدم یک تلفن می‌زنند، تمام نقشه‌ها نقشه بر آب می‌شود که بیایید آن‌جا فلان چیز فلان شده است. «عَرَفْتُ‏ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ‏… وَ نَقْضِ الْهِمَم» شناخت خدا به این است که کارهای خیلی مهمی که ما تصمیم می‌گیریم، یک دفعه فسخ می‌شود. لازم هم نیست که قضایا منفی شود، نه ممکن است شما خیلی هم مثبت باشید یک تصمیمی گرفتید، بلیط هم گرفتید، آماده شدید امّا حالا یک زنگی زدند که فردا عروسی فلان کس است، اگر نیایید ناراحت می‌شود، خدا به فریاد ما برسد که در اسلام این مسائل را جمع کنیم، الآن نمی‌خواهم از موضوع خارج شوم، این‌ها بحث‌های خیلی مفصّلی لازم دارد که آن‌قدر ما مردم را مقیّد کردیم، اسیر کردیم و این بحث دیگری است.

به کار بردن کلمه إن‌شاء‌الله در شروع کارها

غرض من این نیست که ما هر کاری دوست داشتیم انجام دهیم، همیشه از پروردگار بخواهید که خدا اسباب را فراهم کند. ما إن‌شاء‌الله را همیشه در کارهای خیلی مهم به کار می‌بریم. مثلاً إن‌شاء‌الله می‌خواهم مکّه بروم، می‌خواهم إن‌شاء‌الله خانه بسازم، اساتید من (رضوان الله علیه) نقل می‌کردند که  دیدند درب منزل یکی از اولیاء فقیری آمده است، به فقیر گفت: بایست تا إن‌شاء‌الله بروم برای تو نان بیاورم. یعنی این واقعاً إن‌شاء‌الله می‌خواهد، آدم می‌رود نان بیاورد دیگر برنمی‌گردد؛ یعنی ما دائماً نگهداری می‌شویم، بعید است که یک جا إن‌شاء‌الله بگوییم، یک جا بی‌نیاز شویم. آن موقع که هواپیما می‌خواست بنشیند، می‌گفتند دقایق دیگر در فرودگاه فلان خواهیم نشست، تن من می‌لرزید که چرا إن‌شاء‌الله نمی‌گویند، هواپیما به این بزرگی… ده‌ها هزار شرط دست به دست هم داده که این هواپیما به هوا برود، بعداً دیدم الحمدلله یک کسی به آن‌ها گفته که إن‌شاء‌الله بگویند، خیلی خوشحال شدم. یک شخصی می‌خواست اسب بخرد، عیال او گفت: کجا می‌روی؟ گفت: می‌‌‌خواهم بروم اسب بخرم.

توکّل دائمی به پروردگار متعال

 زمان قدیم اسب بود، ماشین نبود. گفت: إن‌شاء‌الله بگو، گفت: إن‌شاء‌الله نمی‌خواهد. لباس‌های خود را پوشیدم، پول هم در جیبم است. رفت و جیب او را زدند. آمد در زد و خانم او گفت: چه کسی هستی؟ گفت: من هستم إن‌شاء‌الله. گفت: اسب خریدی؟ گفت: نه، إن‌شاء‌الله. گفت: پس إن‌شاء‌الله را خوب یاد گرفتی. یعنی باید توکّل ما به پروردگار همیشه باشد. الآن این‌جا به ما یاد می‌دهد که ما از پروردگار بخواهیم که خدایا راه‌هایی که به رضای تو منتهی می‌شود، رفتن این راه‌ها را برای من آسان بگردان که آسان بروم یا کمک کن نواهی را برطرف کنم، مریض نشوم، افتاده نشوم.

نیکو گردان اعمال در تمامی حالات زندگی انسان

«وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی»[۱۱] خدایا در تمام حالات، در تمام احوال، اعمال من را نیکو بگردان. یعنی توفیق بده همیشه اعمال من نیکو باشد و این نعمت بزرگی است. عبادات من، رفتارم همیشه نیکو باشد. دعای بسیار بزرگی است.

غافل شدن از یاد خدا

ما انسان‌ها معصوم نیستیم، غیر معصوم هستیم. یک مواقعی ما از خدا غافل می‌شویم و از کاروان انبیاء عقب می‌افتیم. بسیار پیش می‌آید نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، ذکر می‌گوییم یک مواقعی هم غافل می‌شویم خدا شاهد است همین آدمی که هیچ وقت غیبت نمی‌کرد، غیبت می‌کند، می‌گوید من که غیبت نمی‌کردم، غافل شدم. آن آدمی که در منزل پرخاش نمی‌کرد من این‌ها را دیدم عرض می‌کنم- یک دفعه پرخاش کرد، زندگی زیر و رو شد، ای خدا من که چنین آدمی نبودم، چطور شد پرخاش کردم.

تنگ شدن دنیا در نظر آدم پرخاشگر

یکی از بزرگان و علما -خدا عمر او را زیاد کند، شما هم بعضی شنیدید، یک عدّه شنیدند- فرمودند: بعد از ظهر خوابیده بودم، بچّه‌ها صدا کردند، آن آدم که می‌گویم علماً و عملاً کم نظیر است، دیگر ما از این‌گونه افراد نداریم، الآن می‌خواهم بگویم ما معصوم نیستیم.

می‌گفت: یک وقت بچّه‌ها سر و صدا کردند، پریشان بیدار شدم و این آدم هرگز این‌طور نبوده و پرخاش کند. یک غفلتی آمد و به زن و بچّه پرخاش کردم. یک وقت به خود آمدم تعبیر خودشان این بود- به او گفتم: ای فلانی تو آن دو «ضَرَبَ» را برای چه خوانده بودی؟ ببین چه کردی؟ به خاطر چند لحظه خواب چه کار کردی؟ همه یک گوشه نشستند. می‌گوید دیدم به حالتی رسیدم این شهر که در آن هستم، من در آن جا نمی‌گیرم، برای من تنگ است. یک معنای ظریفی است که بابا طاهر (رضوان الله علیه) از قرآن گرفته است. این‌که

مکن کاری که بر پا سنگت آید              جهان با این فراخی تنگت آید

این دقیقاً از قرآن گرفته شده است.

نقل حالات گنهکاران از سوی خدای متعال در قرآن کریم

 

یک جا است که خدا حالات چند گنهکار را نقل می‌کند، می‌فرماید: «وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ»[۱۲] زمین با همه‌ی فراخی خودش برای ما تنگ شد. آدم یک موقع احساس می‌کند زندان است، می‌گویند آقا به حیاط برو، می‌گوید حیاط چیست؟ برو کنار باغچه. همه جا زندان است، می‌گوید زمین با همه‌ی فراخی خود برای ما تنگ شد. آیه‌ی قرآن است «وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» دیدن شهر برای او جا نمی‌گیرد، خدا باید کجا بروم؟ چقدر خوب است آدم یک بزرگ‌تر داشته باشد که به او پناه ببرد. الآن من طعم یتیمی را نیکو می‌کشم. چون یک وقتی خدا شاهد است یک فشاری به من وارد می‌شد خدمت علّامه‌ی طباطبایی می‌‌رفتم. بزرگانی بودند می‌رفتم و پناه می‌بردم و بعد مداوا می‌شد، ولی وای از یتیمی. یعنی مشکلی پیش بیاید فقط دور خودت بچرخی.

نقلی از مرحوم آیت الله الهی

ایشان می‌گوید مرحوم آیت الله الهی برادر علّامه‌ی طباطبایی در آن زمان در تبریز بود. این‌ها که از نجف آمدند، علّامه به قم آمدند و درس را شروع کردند ولی آقای الهی در تبریز ماندند. خیلی هم غریبانه زندگی می‌کرد، خیلی از افراد او را نمی‌شناختند. بله یکی از علمای تبریز خودشان به من ‌گفتند که او را نمی‌شناختیم. می‌دیدیم در مجالسی یک سیّدی است، وقتی مرحوم شد به سر خود ‌زدیم، فقط یک مختصر چند مَحرم داشتند که با آن‌ها بحثی داشتند و زندگی می‌کردند. چون می‌دانید در این وادی محرم و نامحرم زیاد هستند، فکر نکنید این چیزها ساده است.

یک آقایی را بنده در قم می‌شناختم که حالا مرحوم شده و رفته است. شاگردهای همیشه سرگردان بودند. در بیابان‌های قم، در باغ‌ها مخفی بودند. شب پنهانی به حجره‌ی او می‌آمدند، یک استفاده‌ی مختصری از استاد می‌کردند و بین الطّلوعین می‌رفتند، کسی نمی‌دانستند کجا رفتند. بعضی درس‌ها محرم و نامحرم دارد. به هر حال می‌گوید: رفتم گفتم از کدام سمت به تبریز می‌روند، تا حالا تبریز نرفته بودم. گفتند باید فلان گاراژ بروی و فلان جا بروی و از آن‌جا بروی. رفتم اذان صبح خود را به تبریز رساندم. دیدم که خجالت می‌کشم بروم، هنوز صبح است، گفتم یک مقدار راه بروم، نماز بخوانم، مسجدی پیدا کنم، آفتاب یک مقدار طلوع کند بالاخره بتوانم بروم در بزنم. در زدم. این مطلب را این آقا می‌گوید، خدا او را سلامت بدارد. انسانی که خودش را دست کم می‌گیرد، این انسان‌ها در این دنیا خیلی خود را دست کم می‌گیرند و نمی‌دانند این انسان اصلاً چیست.

آفتاب طلوع کرد و دیگر دیدم می‌شود کم کم بروم در بزنم. رفتم در زدم، خانمی پشت در آمد گفتم: به آقا بگویید فلانی آمده است. دیدم در باز شد، گفت: بفرمایید. رفتم دیدم آقای الهی سفره‌ی صبحانه پهن کرده است، سماوری قُل قُل می‌کند، نانی و بساطی است. گفت: آقا کجا بودی، خیلی کار خوبی کردی که آمدی. خواستم برای تو نامه بنویسم، خوب شد که آمدی. گفتم: آقا نامه‌ی شما در چه موردی بود؟ فرمودند: -چون آقای الهی مرحوم شده می‌گویم و الّا به این صراحت نمی‌گفتم، امّا این آقایی که در قید حیاط است و خدا او را عمر دهد، شاید هم بعد از وفات آقای قاضی این حرف را زده است- آقای قاضی را دیدم، قاضی که آن زمان این حرف زده می‌شد، ۵۰ سال قبل مرحوم شده بود، امّا چگونه دیده خودش می‌داند، او است می‌بینم. فرمودند به فلانی بگو این پرخاشگری‌هایی که انجام می‌دهید نمی‌گذارد به آن اهداف برسید، قریب به این مضامین است، خوب شد که آمدی، می‌خواستم برای تو نامه بنویسم.

انسان به جایی می‌رسد که بعد از ۵۰ سال که از مرگ او گذشته است، در اتاق شاگرد خود را می‌بیند. ای مردم این‌ها دروغ نیست، فکر نکنید این‌ها افسانه است، واقعیّت دارد. اتاق شاگرد خود را می‌بیند و می‌بیند که او پرخاش کرد و می‌آید به کسی می‌گوید برو به او بگو این‌گونه نباش. شما حساب کنید امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه جایگاهی دارد، این‌ها آدم‌هایی هستند که  یک مقدار زمین ماندند نور گرفتند و به این‌جا رسیدند. وقتی به زیارت حضرت رضا (علیه السّلام) می‌رویم چه کار می‌کنیم؟ «اللَّهُمَّ قَدْ تَرَى مَکَانِی وَ تَسْمَعُ کَلَامِی وَ تَرَى مَقَامِی»[۱۳].

دور افتادن از نزد پروردگار متعال

یک نفر در کشور حجاز در سابق در حرم پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) امام جماعت بود. بشر بخواهد از خدا دور بیفتد چگونه دور می‌افتد. این آقای قاضی است، ۶۰ سال پیش از دنیا رفته است، امروز اتاق شاگردش را می‌بیند، گفتم که حضرت رضا (علیه السّلام) چه می‌شود؟ در مورد ائمّه (علیهم السّلام) چیزهایی است که خودشان راضی نیستند گفته شود، مردم آن‌قدر گنجایش ندارند فقط همین‌قدر بدانید. آن آقا که در کشور حجاز، در مسجد النّبی پیش نماز بوده است، گفته بود ربع قرن است در این‌جا نماز می‌خوانم، امّا تا حالا یک سلام به این صاحب قرن نکردم. ۲۵ سال در کنار قبر پیغمبر نماز خواندم یک سلام ندادم، چه سلامی؟! این را انسان نمی‌شناسد، اصلاً آن‌ها معنی امامت و ولایت را نمی‌دانند، باید درس این چیزها را بخوانند که امامت چیست، ولایت چیست، تا این‌ها را نخوانند همین می‌شود.

خدا علّامه‌ی عسگری را رحمت کند و روحش شاد باشد. می‌فرمودند یک موقعی با اتوبوس از نجف حرکت کردیم. یک عدّه علما و مؤمنین خواستیم با اتوبوس زمینی به مکّه برویم. ایشان فرمودند: رفتیم به شهری به نام رماح رسیدیم، ماشین آن‌جا یستاد، یکی از وهابی‌ها داخل ماشین آمد که تبلیغات کند، فهمید که ماشین نجف است، ماشین شیعه است. آمد نگاه کرد دید همه اهل نجف هستند، قیافه نشان می‌دهد. (العیاذ بالله) اسم پیغمبر را خیلی لخت و عور، بدون سلام و صلوات گفت: «فلانی کان رجل مثلی مات» او مثل من یک مردی بوده و مُرده است حالا کجا می‌روید؟ می‌گوید: یک حاجی خیلی ناراحت شد و از انتهای ماشین گفت: مثل تو بود؟! گفت: بله. گفت: «علیه نَزَل القُرآن» برای پیغمبر قرآن نازل شده است. «علیک ینزل القرآن» برای تو هم نازل می‌شود؟! می‌گوید خجالت کشید و پایین رفت. گفت: چه می‌گویی؟! خیلی چیزها است که نمی‌شود گفت.

تنگ شدن زمین بر غفلت یک صاحب دل

غفلت یک بحثی است، یک صاحب دل و یک صاحب علم غفلت می‌کند، زمین بر او تنگ می‌شود بعد پیش بزرگ‌تر و سرپرست خود می‌رود و مداوا می‌شود. منتها کسانی که خیلی لطیف هستند یک غفلت آن‌ها را بیمار می‌کند، ولی من و امثال من نه، باید یکسره دل بشکنیم. آقا چرا دل او را شکستی؟ او خیلی ناراحت است؟ اشکالی ندارد بگذار ناراحت باشد، با دعای آدم گناهکار که باران نمی‌آید. همین‌طور بعضی از افراد دنیا را گرفتند بعد دیدند نه دعای آدم گناهکار خیلی عجیب است.

برگشت از غفلت

غفلت آن چیزی است که از ما می‌خواهند وقتی در غفلت فرو می‌رویم، زود متوجّه شویم که در غفلت هستیم و برگردیم. مثال زدند و گفتند گوسفندی که از گله دور می‌شود، گرگ در آن گله طمع می‌کند. جوانان مثال خوبی است شما هم توجّه کنید یک گوسفندی ده متر از گله دور می‌شود زود متوجّه می‌شود و برمی‌گردد، ولی گوسفند دیگر سر خود را پایین می‌اندازد و آن‌قدر دور می‌شود، می‌بیند نه، برای برگشتن خیلی دیر است، از آن طرف هم دید گرگ به سراغ او آمد و دیگر فایده‌ای ندارد. یعنی ما هر غفلتی که انجام می‌دهیم از این کاروان دور می‌شویم، تا دور می‌شویم شیطان طمع می‌کند، زود برمی‌گردیم.

وصف انسان‌های متّقی در قرآن کریم

برای همین هم در قرآن خدای متعال متقیّان، آدم‌های خوب را این‌طور وصف می‌کند «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ‏»[۱۴] این‌ها یک موقع کار بدی انجام بدهند، به خود ظلم بکنند زود به یاد خدا می‌افتند، سریع به سمت گله برمی‌گردند، به سمت کاروان برمی‌گردند. غفلت خیلی خطرناک است.

درخواست توجّه به ذکر خدا در اوقات غفلت

رسم است که امام سجّاد (علیه السّلام) همیشه به ما یاد داده است که اوّل پیغمبر و آل او را ذکر کنیم بعد حاجت را بخواهیم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَهِ»[۱۵] خدایا در اوقات غفلت من را متوجّه ذکر خود کن، زود به یاد بیاورم که دارم غفلت می‌کنم. خدا شاهد است اگر کسی حین غیبت، متذکّر در غیبت شود، غیبت را رها می‌کند و چقدر فایده دارد و اسرار زیادی دارد. «وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَهِ» خدایا من را با طاعت خود به کار بگیر در ایّام مهلت. ایام مهلت منظور عمر ما است. در این ایّام مهلت همین عمر ما است، به ما مهلت دادند. خدا را به سیّد السّاجدین قسم می‌دهیم از این ایّام مهلت استفاده کنیم. درست است که یک وقتی عمر به پایان می‌رسد، ولی خدای متعال این اجل‌ها را مکتوم داشته است. من نمی‌دانم چه موقع می‌میرم. حضرت سلمان (علیه الرّحمه و الرّضوان) می‌گویند به بازار رفت، به اندازه‌ی ده روز آذوقه تهیّه کرد. یک عدّه مقدّس گفتند: یا سلمان! از تو بعید است، از کجا معلوم تو ده روز می‌مانی؟ اوّلاً امان از دست این مقدّس‌ها. حضرت سلمان سر سبد، او هم از دست این‌ها راحت نبود. می‌گفتند: آقا از کجا معلوم شما تا ده روز دیگر هستید؟ گفت: از کجا معلوم نمی‌مانم. بالاخره ما از آجال خود خبر نداریم، امّا آن‌قدر هستیم که به ما مهلت دادند. می‌گوید خدایا کمک کن که این ایّام مهلت من باری به هر جهت نگذرد. دعای خیلی زیبایی است «وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَهِ».

درخواست راهی به سوی محبّت خدای متعال

یک دعا دارم که جرأت نمی‌کنم بگویم. این آخرین کلام است، دعا کنید این محقّق شود. اگر شد بعدها در مورد این حرف بزنیم اگر نشد که هیچ. می‌گوید: «وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبَّتِکَ سَبِیلًا سَهْلَهً» خدایا برای به سوی محبّت خود، برای من یک راه واضحی باز کن که به محبّت تو برسم. به محبّت تو برسم دو معنا دارد: در گذشته خدمت شما گفتم، نمی‌دانم خاطر مبارک شما مانده است یا نه.

معنای مختلف محبّت

محبّت مصدر است. من نمی‌دانم این مهم نیست، ولی در رادیو و تلویزیون حتّی در منابر گاهی محبّت گفته می‌شود. می‌گویم خدایا بروم دوباره کتاب را نگاه کنم. کلمات قرآنی است گفتند مودّت چقدر آسان است، مَحبّت گفتن هم خیلی آسان است، لازم نیست مُحبّت بگوید، مَحبّت بگوید. شاید مصدر است. قرآن هم خواندید. مَحبّت مصدر است، مصدر یک وقت به سوی معمول اضافه می‌شود، یک وقت به سوی عامل اضافه می‌شود. «إِلَى مَحَبَّتِکَ» الآن این «کَ» معمول است، دو معنا می‌دهد. اگر اضافه به سوی معمول بگیرید به این معنا است که خدایا راهی باز کن که من تو را دوست داشته باشم، محبّت تو در وجود من موج بزند، اگر به سوی معمول بگیریم. یعنی من تو را دوست داشته باشم. اگر اضافه به سوی عامل بگیریم من یک کاری انجام بدهم که تو من را دوست داشته باشی دو معنا می‌دهد. اگر به سوی معمول اضافه شود یعنی یک راهی برای من بگذار که من تو را دوست داشته باشم، خدا دوست باشم. به سوی عامل نه، یک راهی برای من باز کن که تو من را دوست داشته باشی، یک کاری انجام بدهم که تو من را دوست داشته باشی. هر دو را هم می‌توانید نیّت بکنید. خدایا برای من به سوی محبّت خود یک راهی باز کن «سَبِیلًا سَهْلَهً» آسان هم باشد. درخواست کردن چه اشکالی دارد. بعضی از افراد فکر می‌کنند که آدم باید همیشه از خدا چیزهای منفی بخواهد نه، ما از خود راضی نیستیم، این حرف‌ها نیست.

درخواست عافیت و شکر آن به سوی خدای متعال

 امام سجّاد (علیه السّلام) به یک شخصی رسید، دید نشسته می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الصَّبْرَ»[۱۶] خدایا من از تو بلا می‌خواهم و صبر بر بلا می‌خواهم. حضرت فرمود: این چه دعایی است که از خدا می‌خواهی؟! این‌طور نگو، بگو «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَافِیَهَ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَهِ» خدایا به من عافیت بده و شکر بر عافیت هم بده، توفیق شکر هم بده. من نمی‌خواهم بگویم جهنّم نیست، جهنّم است و هزاران بلا است اوّلاً خدا را به سیّد السّاجدین قسم می‌دهیم که همه را حفظ کند. ما حق داریم دعا کنیم، خودشان یاد دادند. چون طرف حساب ما قادر است، قدرت بی‌پایان است، رحمت بی‌پایان است. ما قدر خدا را نمی‌دانیم.

سابق یک مثال‌هایی زدیم. یک وقت یک کسی به بانک بدهکار است، او را بیرون می‌اندازند، به کسی می‌گویند، می‌گویند باید برای این بچّه‌ها بمیرم که کنار پیاده رو نشستند، کاش داشتم می‌دادم. او رحمت دارد ولی قدرت ندارد. یک وقت هم است که می‌گوید قدرت دارد، کاری انجام بده، می‌گوید ما ضامن نیستیم، مگر من ضامن هستم؟ مگر من کفیل هستم؟! می‌خواست خانه نمی‌خرید، چه کسی گفته که خانه بخرد؟! من خودم بچّه‌ی راه دور دارم و از این قبیل حرف‌ها. پول فراوانی دارد امّا رحمت ندارد. قدرت است، رحمت نیست.

رحمت و قدرت بی‌پایان خدای متعال

مردم فقط این را بدانید بالای سر ما عزیزی به نام خدا است که قدرت بی‌پایان و رحمت بی‌پایان است. از این طرف «عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» است، از آن طرف هم ارحم الرّاحمین است، قدر او را نمی‌دانیم. یک مشکل پیش بیاید نزد فال‌گیر می‌رویم، پیش شیّاد و دعانویس می‌رویم. می‌گوید قزوین یک نفر است، دروغ است، این حرف‌ها چیست. یک خط می‌نویسد، فلان می‌شود. در خانه‌ی خدا بروید.

درخواست راهی به سوی محبّت خدا

این خیلی مهم است حالا از خدا می‌خواهد که راهی به سوی محبّت او داشته باشد، گفتم محبّت دو معنا دارد، یعنی من یک کاری انجام بدهم که من را دوست داشته باشد یا من یک کاری انجام بدهم که من او را دوست داشته باشم، محبّت او در قلب من بریزد. هر دو معنا را می‌توانیم در نظر بگیریم. نتیجه این است «وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبَّتِکَ سَبِیلًا سَهْلَهً»[۱۷] ای خدا یک راه واضحی برای من به سوی محبّت خود بگذار چه می‌شود. این چه می‌شود خیلی مهم است.

یکی نفر از ربانیون از علما می‌گفت به یک مجلسی رفتم، خدا رحمت کند مرحوم شده است. اذان را برای مردم تفسیر کردم، هیچ منبعی تا حالا نبوده که اذان را برای کسی تفسیر کند. پایین آمدم یک نفر گفت: حاج آقا از شما تشکّر می‌کنیم که ترجمه‌ی اذان را فرمودید یعنی شخص هیچ چیز نمی‌فهمد. بعضی از افراد صد سال هم بنشینند هیچ چیز نمی‌فهمند. شما به خود نگاه نکنید که الحمدلله اهل فضیلت هستید.

کامل کردن خیر و برکت دنیا و آخرت با محبّت خدای متعال

این‌جا این‌طور نیست که بگوید یک راهی به سوی محبّت خود باز کن، یک راه آسانی که محبّت تو در قلب من بیاید یا تو من را دوست داشته باشی. ساده نیست. پشت سر آن می‌گوید: «أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» این محبّت را به من بدهی، با این محبّت برای من خیر دنیا و آخرت را کامل کن. حرف خیلی بزرگ است، اگر این محبّت در دل کسی باشد، یک کاری انجام بدهد که حضرت حق را دوست داشته باشد، خدا دوست باش یا یک کاری کند که حضرت حق او را دوست داشته باشد. کاملاً خیر دنیا و آخرت را به دست می‌آورد. «أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۰٫

[۲]– سوره‌ی قصص، آیه ۸۳٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۰٫

[۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۳ ، ص ۴۲۹٫

[۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۰٫

[۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۵۷٫

[۷]– سوره‌ی کهف، آیه ۱۱۰٫

[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۷٫

[۹]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۰٫

[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۱۱٫

[۱۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۰٫

[۱۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۲۵٫

[۱۳]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۶۱٫

[۱۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۵٫

[۱۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۲٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ‏۹۲، ص ۲۸۵٫

[۱۷]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۰۲٫