غلو و پیشینه ى آن

  1. در یهودیّت و مسیحیّت

پیش از اسلام، واقعهى غلو را مىبایست در میان باورها و اعتقادات یهودیان و مسیحیان جست‌وجو کرد که «عُزیر» و «مسیح» را نه بندگان خداوند، بلکه پسران او می‌دانستند و گروهى پا را فراتر نهاده و به الوهیّت عیسى۷معتقد گشته بودند.

خداوند در قرآن، اهل کتاب را از این کار بازداشته و تفکّر ایشان را مبالغه‌آمیز معرّفى کرده است:

یا أهلَ الکتابِ لاتغلُوا فِی دینکم وَ لا تَقولُوا عَلَى اللهِ إلّا  الحقّ.[۱]

اى اهل کتاب، در دین خود از اندازه فراتر مروید و بر خدا جز راست مگویید.

قُلْ: یا أهل الکتابِ لاتَغلُوا فِی دینکم غیرَ الحقِّ.[۲]

بگو: اى اهل کتاب، در دینتان به ناروا گزافگویى مکنید.

همچنین در آیهى ۷۲ مائده، اعتقاد به الوهیّت مسیح۷در شمار باورهاى کفرآمیز قرار گرفته است:

لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إنَّ اللهَ هُوَ المسیحُ ابنُمریمَ.

به راستى کافر شدند کسانى که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است.

  1. در اسلام

نقطهى آغازین و پیدایش پدیدهى غلو و جریان غالىگرى را در اسلام، مىتوان در دو مقطع زمانىِ ذیل دنبال کرد: ۱ـ در زمان عبداللهبن سبا، ۲ـ در زمان امام حسن عسکرى۷ و غیبت صغرا و ظهور غلاتى چون شلمغانى[۳] ، هلال کرخى[۴] و محمّدبننصیر نُمیرى[۵] . در عین حال، در میان این دو نقطهى عطف و در زمان دیگر ائمّه:نیز جریان غلو  و غالىگرى مطرح بوده است. برخى بر این باورند که طرح دعاوى اغراق‌آمیز در شأن ائمّه:را مىبایست بعد از شهادت حسینبن على۷در کربلا و قیام مختار به خونخواهى از حضرتش پى گرفت. در همین زمان است که غلو در حقّ ائمّه:و رهبران دینى، جنبهى سیاسى به خود مىگیرد و به عنوان حربه‌اى به کار گرفته مىشود.[۶]

 

ر عصر صادقین۸نیزـ که عصر بروز نحلهها و فرقههاى مختلفى چون «مرجئه»، «قدریّه»، «معتزله»، «زنادقه» و «غلات» استـ تندترین مواضع امامان را مىتوان نسبت به غلات و زنادقه دید[۷]

 

آغازگر فتنه ى غلو

کشّى در رجـال خود، روایاتى را آورده است کـه براساس آنهـا، منشأ پیدایش فرقهى غلات را باید در افکار شخصى به نام «عبداللهبن سبا» جست‌وجو کرد.[۸] هر چند وى را یهودی‌زاده‌اى[۹] می‌دانند کـه در زمان عثمان به اسلام گرویده[۱۰] ، امّا برخى همچون علّا مه عسکرى وجود چنین شخصى را در تاریخ اسلام منتفى  دانسته‌اند.

علّا مه عسکرى در کتاب «عبداللهبن سبا و دیگر افسانههاى تاریخى» در مورد وى اظهار می‌دارد: به واسطهى قراین تاریخى، وجود شخصى به نام عبداللهبن سبا در صدر اسلام، بعید به نظر می‌رسد و به فرض موجودیّت، وى مردى یهودى بوده است که در زمان عثمان، به ظاهر، اسلام آورده است. وى قائل به رجعت رسول اکرم۶و الوهیّت امیرالمؤمنین۷بوده است. مطالبى که در کتب تاریخ دربارهى او عرضه مىشود، همگى توسّط «سیفبن عمر» یهودى و در باطن زندیق (متوفّاى ۱۷۰ ه  ق) و از طریق دو کتابى که به سیف منسوب است، انتشار یافته است. این دو کتاب یکى «الفتوح و الردّه» و دیگرى «الجمل و مسیر على و عایشه» نام دارد که مدرک و مرجع همهى تاریخنویسانى قرار گرفته که دربارهى عبداللهبن سبا مطالبى را عرضه داشته‌اند. این دو کتاب، مرجع دانشمندانى چون «طبرى» در نقل مطالب
بوده است و مورّخانى چون «ابن‌اثیر»، «ابنکثیر» و «ابنخلدون» از جمله کسانى هستند که شواهد تاریخى خود را وام‌دار «طبرى» مىباشند. از متأخّران نیز افرادى همانند «فرید وجدى» در دایرهالمعارف، «احمد امین» در فجر الاسلام و «حسن ابراهیم» در تاریخ اسلام، از گفته هاى طبرى بهره جسته‌اند.[۱۱]

اعتقادات و باورهاى غلات

از مطالعهى کتب تاریخ و بررسى جوامع حدیثى و روایى، پیرامون اعتقادات و باورهاى غالیان، به دست می‌آید که این فرقه، اجمالا در برخى امور، عقاید و باورهاى ناصواب و نادرستى را ارائه کرده‌اند. در ادامه، پس از اشاره به آن عقاید، در خصوص هر یک جداگانه به بحث خواهیم نشست:

اعتقاد به الوهیّت و نبوّت ائمّه، علم غیب ذاتى و بی‌واسطهى امام، تفویض، تناسخ، تشبیه

در این میان، به اعتقاد برخى از پژوهشگران، مىبایست تحریف بخشى از آیات قرآن[۱۲] و نیز تطبیق آیات بر امامان:[۱۳] را هم بر عقاید پیشینِ غلات افزود.

نکتهى مهمّ دیگر اعتقاد به تحریف آیات و اسقاط واژگان و کلمات مرتبط با امام۷و یا شیعیان و نیز حذف اسامى منافقین و ائمّهى کفر و الحاد است که از جمله باورهاى منتسب به این فرقه مىباشد. این مبحث خود موضوعى است مستقل که مجال طرح آن در این مقاله نیست. امّا در توجیه روایاتى که بازگوکنندهى تحریف و اسقاط کلماتى از قرآن مىباشد، مىبایست میان وحى تنزیلى و وحى بیانى و تفسیرى قرآن تفاوت قائل شد. البتّه اسقاط واژگانى از قرآن ـ به فرض صحّتـ متوجّهى وحى بیانى و تفسیرى و نه وحى تنزیلى خواهد بود که صد البتّه جزء قرآن مُنزَل نبوده؛ بلکه جنبهى توضیحى و تفسیرى داشته است. به نظر
می‌رسد که نادیده‌انگاشتن تفاوت میان وحى تنزیلىـ یعنى قرآنى که توسّط جبرئیل بر پیامبر اکرم۶نازل شدهـ و وحى بیانى ـ که جنبهى توضیح و تفسیر آیات را بر عهده داشته استـ باعث پذیرش اعتقاد به تحریف پاره‌اى از واژگان و آیات قرآن شده است.

تطبیق آیات قرآن بر ائمّه:بحث دیگرى است که به اعتقاد برخى، ردّپایى از باورهاى غلات را مىتوان در آن مشاهده کرد. باید توضیح داد که این باور نه تنها ریشه در افکار غالیان نداشته، بلکه در جاى خود سنجیده و قابل طرح و دفاع مىباشد. و مستند آن انبوه بىشمار روایاتى است که توسّط صاحبان اصلى شریعت بیان شده و به ما رسیده است. به نظر می‌رسد که طرح انتساب این عقیده به غلات، خود زمینهساز کم‌رنگشدن و بی‌اهمّیّت انگاشتن بسیارى از روایاتى خواهد شد که به وضوح، بیانگر تطبیق آیات فراوانى از قرآن بر امامان معصوم مىباشد.

نگارندهى مقالهـ بر اساس نصوص معتبر فراوانـ بر آن است که امام۷قرآن ناطق و به عبارتى، عینیّت و تجسّم بىچون و چراى قرآن صامتى است که بر رسول خدا۶نازل شده است. به همین دلیل، بسیارى از آیات آن با محوریّت پذیرش ولایت تفسیر و تأویل مىشود؛ چرا که به فرمودهى حضرت صادق۷ولایت قطب قرآن[۱۴] است و مؤلّفههاى  آن، معرفت و محبّت و اطاعت مىباشد. البتّه شرح و تفسیر این بخش از سخن نیز از حوصلهى بحث ما خارج است.[۱۵]

علل و انگیزههاى پیدایش و رواج غلو و غالىگرى

ضعف عقول، حبّ مفرط، انگیزههاى مالى و نیز لاابالىگرى و ترک واجبات، از جمله عوامل مؤثّر در شکلگیرى تفکّرات مبالغه‌آمیز غلات بوده است. در ذیل به توضیح مختصر پیرامون هر یک اکتفا مىکنیم:

 

  1. ضعف عقول

در حدیثى که از امام رضا۷منقول است، آن بزرگوار ضمن برائت و اظهار مخالفت با این فرقهى ضالّه، علّت اصلى گرایشهاى مبالغه‌آمیز ایشان را، ضعف عقول و نقصان خرد و اندیشه و نیز پیروى از هواى نفس عنوان کرده‌اند.[۱۶]

  1. حبّ مفرط

حضرت سجّاد۷در حدیثى خطاب به ابوخالد کابلى چنین مىفرمایند:

یهود و نصارى، به خاطر حبّ مفرطى که به عزیر و مسیح۸داشتند آن دو را فرزندان خدا دانستند. این سنّت دربارهى ما نیز جریان یافته است و برخى از افراد را به سوى گرایشهاى مبالغه‌آمیز در مورد ما سوق داده است. پس بدان که نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان.[۱۷]

 

در سخن گوهربار امیرمؤمنان على۷نیز به هلاکت دو گروه: محبّان غلوکننده و دشمنان کینهتوز در شأن ایشان اشاره‌اى پرمعنى شده است:

هلکَ فیَّ رجلان: محبٌّ غالٍ وَ مبغضٌ قالٍ[۱۸]

دو گروه در مورد من هلاک شدند: دوستدارى که غلو مىکند و دشمنى که بغض می‌ورزد.

  1. ارتزاق و کسب درآمد

انگیزههاى مالى و کسب درآمد و ارتزاق، از جمله عوامل مؤثّر در شکلگیرى پدیدهى غلو بوده است. همچنین ترویج بىبندوبارى و وضع احادیث جعلى، از جمله حربههایى است که غلات را براى جذب هرچه بیشتر مردم و رسیدن به مال و ثروت، یارى داده است.

امام حسن عسکرى۷در مورد دو تن از غلات به نامهاى محمّدبن نصیر
فهرى نُمیرى و حسنبن محمّدبن باباى قمى چنین فرموده‌اند:

… مُسْتَأْکِلَیْنِ یأکُلانِ بنا النّاسَ فَتّانَیْنِ مُوذیَیْنِ… یَزْعَمُ ابنُبابا أنّی بَعَثْتُهُ نَبیّآ.[۱۹]

این دو حیلهگر موذى به نام ما، مال مردم را مىخورند… ابنبابا ادّعا مىکند که من او را به عنوان نبى برانگیخته‌ام.

  1. لاابالىگرى و ترک واجبات در حدیثى که از حضرت صادق۷وارد شده است، آن جناب غلات را بدتر از یهود و نصارى و مجوس و مشرکین معرّفى کرده و بزرگان را از معاشرت فرزندان و جوانان خود با این فرقهى ضالّه برحذر داشته‌اند. حضرتش، ویژگى ممتاز این گروه را ترک فرایض و واجباتى چون نماز، زکات، روزه، حج بیان کرده که به این کار، خو گرفته‌اند، به گونه‌اى که  توانایى ترک چنین عادتى را ندارند.[۲۰]

 

به نظر می‌رسد که این عشق مفرطـ البتّه مسموم و آلودهـ که توسّط غلات در شأن اهل بیت عصمت و طهارت ابراز شده است، همگى نه از سر اخلاص و معرفت و شعور و آگاهى، بلکه به واقع پوششى بوده است به ظاهر دینى و در باطن ضدّ دین و کفرآلود، که توسّط این فرقهى فاسق، به منظور فرار از فرایض، عدم التزام به شؤون دینى و رسیدن به آزادى نامشروع و لاابالىگرى و فساد در زمین، صورت پذیرفته است. در حقیقت آنان، نه تنها هیچ کوشش و جدّیّتى در امر فراگیرى دین انجام نداده‌اند، بلکه تمام حقایق قرآن و گفتار معصومین را معطّل و رها کرده‌اند.

موضعگیرى امامان:در برخورد با پدیدهى غلو

امامان معصوم:براى جلوگیرى و بی‌اثرنمودن فتنهى غلات، اجمالا اقدامات ذیل را مدّ نظر قرار داده‌اند:

ـ بازشناسى چهرهى غلات و منع شیعیان از مجالست و شنیدن سخنان آنها؛

ـ دروغشمردن و تکذیب عقاید و باورهاى آنان؛

ـ تکفیر و تفسیق غلات؛

ـ ترساندن و وعدهى آتش و عذاب به غلوکنندگان؛

ـ فرمان کشتن و آسیب‌رسانى به برخى از ایشان.

البتّه شیوهى اتّخاذى امامان:، پیش از تمام این مراحل، شیوه‌اى کاملا مسالمت‌آمیز، هدایتى و ارشادى بوده است. به عبارت دیگر، در این شیوه سعى بر آن بوده است که غالیان تا حدّ امکان از عملکرد و کردهى خویش پشیمان شوند و راه صلاح و رستگارى را در پیش گیرند. اهل بیت عصمت و طهارت این وظیفهى ارشادى را از طریق مناظره و گفت‌وگو با غلات و طرح نظرات اصلاحى به انجام رسانده‌اند. براى نمونه، پاسخ امام رضا۷به مدّعیان الوهیّت امیرالمؤمنین۷شنیدنى است:

أ وَ لَیس کانَ عَلیٌّ آکِلا فِی الآکلینَ وَ شاربآ فِی الشّاربینَ وَ ناکحآ فِی النّاکحینَ؟ وَ کانَ مَعَ ذلِکَ مُصَلِّیآ خاضِعآ بینَ یَدیِ اللهِ ذَلیلا وَ إلَیهِ أوّاهآ مُنیبآ. أَفَمَنْ کانَت هذِهِ صفتُهُ یَکونُ إلهآ؟[۲۱]

آیا على۷مانند سایر مردم نمىخورد و نمىنوشید و نکاح نمىکرد؟ با این وجود در پیشگاه خداوند، نمازگزار، خاضع و فروتن بود و به درگاه بارىتعالى ناله و انابه مىکرد. آیا کسى که اینچنین صفاتى دارد مىتواند خدا باشد؟

همچنین مىتوان به گفت‌وگوى سدیر صیرفى با حضرت صادق۷اشاره کرد. حضرتش براى ابهام‌زدایى و بازشناسى چهرهى واقعى امام و پرهیز از غلو و مبالغهگویى، در معرّفى خود چنین مىگوید:

نَحنُ خُزّانُ عِلمِ اللهِ، نَحنُ تَراجِمَهُ أمرِاللهِ، نَحنُ قَومٌ مَعصُومونَ. أمَرَ اللهُ تبارکَ وَ تَعالى بِطاعَتِنا وَ نَهى عَن مَعصِیَتِنا. نَحنُ الحُجَّهُ البالِغَهُ عَلى مَنْ دونَ السّماءِ وَ فوقَ الأرضِ.[۲۲]

ما خزانه‌داران علم خداوندیم. ما مترجم و بازگوکنندهى امر خداییم. ما گروهى معصوم هستیم که خداوند تبارک و تعالى به اطاعت از ما فرمان داده و از معصیت و نافرمانى ما نهى نموده است. ما حجّت رساى خداوند بر تمام کسانى هستیم که در زیر آسمان و بر روى زمین‌اند.»

امامان:براى خنثىنمودن فتنهى آشوبگرانهى غلات، پس از اتّخاذ شیوهى ارشادى، به اعمالى چند اقدام کرده‌اند. در این مقام مختصرآ به این شیوهها خواهیم پرداخت.

  1. بازشناسى چهرهى غلات و منع شیعیان از مجالست و شنیدن سخنان آنها

از مهمترین اقدامات امامان:در مبارزه با جریان غالىگرى، معرّفى شخصیت آنها و منع شیعیان از مجالست با آنها بوده است. براى نمونه، حضرت رضا۷ضمن برشمردن غلات در زمرهى کافران، چنین مىگوید:

هر کس با آنها مجالست نماید و یا با آنها بخورد و بیاشامد و دوستى خالصانه برقرار کند و یا با آنها ازدواج کرده و از میان ایشان براى خود همسرى برگزیند و یا به آنها ایمنى بخشد و یا بر امانتى امینشان بشمارد و نیز سخن آنها را درست بداند و یا به نیمگفتارى آنها را کمک و همیارى کند، باید بداند که از ولایت خداوند و رسول خدا و نیز از ولایت ما اهل بیت بیرون رفته است.[۲۳]

در حدیثى دیگرـ که به واقع شاخصى است براى سنجش ایمانـ گوش فرا دادن به سخنان شخصى غالى، برابر با خروج از صراط مستقیم و درافتادن در مسیر کفر و الحاد معرّفى شده است[۲۴]

 

  1. اظهار برائت و لعن و نفرین غلات

امام صادق۷خطاب به بشّار شعیرىـ که از غلات استـ چنین مىگوید:

از نزد من بیرون برو که خداوند تو را لعنت کند. سوگند به خدا که هرگز سقف خانه‌اى بر سر من و تو سایه نخواهد افکند.

[۲۵]

نیز در حدیثى که سدیر صیرفى گزارشى از افکار غلات را به محضر حضرت صادق۷عرضه می‌دارد، امام۷چنین مىفرماید:

یا سَدیر! سَمعی وَ بَصری وَ شَعری وَ بَشری وَ لَحمی وَ دَمی مِنْ هؤلاء بُرآء، وَ بَرِىءَ اللهُ مِنهم وَ رسولُه. ما هؤلاءِ عَلى دینی وَ لا عَلى دینِ آبائی. وَ اللهِ لایَجمعنی اللهُ وَ إیّاهُم یَومَ القیامهِ إلّا  وَ هُوَ ساخِطٌ علیهم.[۲۶]

اى سدیر! گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خونم از این گروه بیزار است. خداوند و پیامبرش از آنها بیزار هستند و اینان بر دین من و دین پدرانم نمىباشند. به خدا سوگند در روز قیامت، خداوند میان من و ایشان را جمع نخواهد نمود، مگر آنکه بر آنان غضبناک است.

  1. دروغشمردن و تکذیب عقاید و باورها

بخش دیگرى از فعالیّتها و اقدامات امامان در برخورد با فتنهى غلات، دروغشمردن و تکذیب عقاید و باورهاى ایشان بوده است. امامان در محکومیّت و تکذیب عقاید غالیان تلاشهاى پیگیرى داشته و از هیچ کوششى فروگذار نکرده‌اند و از هر فرصتى جهت ابهام‌زدایى و شناساندن چهرهى واقعى غلات بهره جسته‌اند. براى نمونه، به مورد ذیل اشاره مىکنیم:

حضرت صادق۷براى تکذیب و بی‌اعتباردانستن عقیدهى کفرآمیز بشّار شعیرى چنین مىفرماید:

به خدا سوگند که احدى خداوند را کوچک نکرد همانند کوچکنمودن این فاسق! همانا او شیطان، پسر شیطان است. آمده تا اصحاب و شیعیان ما را گمراه سازد. اینک، از او برحذر باشید و باید حاضران این سخن را به غایبان برسانند. همانا من بندهى خدا و فرزند بندهى خدا و فرزند کنیز اویم، که اصلاب پدران و ارحام مادران مرا حمل نموده‌اند. به یقین، خواهم مُرد و سپس برانگیخته
مىشوم. آنگاه مرا باز می‌دارند و از من مىپرسند. سوگند به خداوند که حتمآ از آنچه این دروغگو دربارهى من و بر زیان من ادّعا کرده سؤال مىشوم! اى واى بر او! او را چه شده؟ خداوند او را بترساند. همانا در حالى که در بسترش آسوده است، مرا هراسان کرده و خواب را از من ربوده! آیا می‌دانید چرا این را مىگویم؟ این سخن را از این روى مىگویم که در قبرم آسایش و آرام و قرار داشته باشم.[۲۷]

  1. تکفیر و تفسیق غلات

غالیان نسبت به انجام فرایض دینى، اشخاصى لاابالى و غیرمعتقد بوده و از ارتکاب معاصى و محارم نیز پرهیزى نداشته‌اند. همچنین با طرح مسائل اغواگرایانه‌اى چون الوهیّت ائمّه، پا از دایرهى توحید و عقاید صحیح اسلامى بیرون گذاشته و به مرز کفر و شرک داخل شده‌اند.[۲۸] بدین خاطر است که امامان:در موقعیّتهاى مختلف، به تکفیر و تفسیق ایشان پرداخته و نقاب از چهره ى واقعى آنان به کنار زده‌اند.[۲۹]

 

  1. ترساندن و وعدهى آتش به غلوکنندگان

تخویف و ترسان غلات از آتش دوزخ به عنوان یکى از عوامل بازدارنده، توسّط امامان:مورد استفاده قرار گرفته است. حضرت رسول اکرم۶در کلام خود خطاب به امام امیرالمؤمنین۷ چنین مىفرماید:

اى على! حواریّون عیسى را تصدیق و یهودیان وى را تکذیب کردند. برخى نیز در شأن وى راه مبالغه و افراط و زیادهگویى را در پیش گرفتند. تو نیز همچون مسیح خواهى بود که شیعیان تو را تأیید خواهند کرد، رشککنندگان در مقام والایت، جایگاه بىبدیل تو را انکار کرده و آن را دروغ خواهند پنداشت و گروهى دیگر نیز به مبالغهگویى در شأن تو روى خواهند آورد. پس بدان که جایگاه غلوکنندگان در آتش خواهد بود.[۳۰]

حضرت ثامن‌الحجج علىّبن موسی‌الرّضا۷نیز در کلامى رسا چنین فرموده‌اند:

مَن تَجاوَز بأمیرالمؤمنین العبودیّه، فهوَ من المغضوب علیهم و من الضّالین.[۳۱]

هر کس امیرالمؤمنین۷را از حدّ بندگى بالاتر برد، از کسانى است که مورد غضب الاهى قرار خواهد گرفت و در زمرهى گمراهان داخل خواهد گشت.

  1. فرمان کشتن و یا آسیب‌رسانى به برخى از غلات

امامان:در برخورد با غلات در مرحلهى نخست، ارشاد و راهنمایى و تصحیح عقاید باطل ایشان را در پیش گرفتند. در مراحل بعد، اظهار برائت و بیزارى، لعن و نفرین، پرهیز از مجالست با آنها، در دستور کار همهى امامان قرار داشته است. امّا هنگامى که تندروىهاى غلات غیرقابل تحمّل مىشد و نفوذ اعتقادات باطل آنها دین و دیانت را تهدید مىکرد و به خطر می‌انداخت، امامان معصوم:حتّى فرمان کشتن برخى از غلات و آسیب‌رسانى به آنها را نیز صادر کرده‌اند.

فارسبنحاتم، از جملهى این غلات است که امام حسن عسکرى۷با مشاهدهى بدعتهاى فراوان از وى، ریختن خونش را مباح اعلام نمود و فرمود:

هرکس که مرا از دست او راحت کند و وى را بکشد، من بهشت را برایش تضمین خواهم نمود.[۳۲]

 

در برخى از روایات به آسیب‌رساندن به غلات اشاره شده است. ابومحمّد امام حسن عسکرى۷در نامه‌اى خطاب به برخى از یاران خود چنین مىگوید:

بر شما باد که از غلات دورى کنید. لعنت خداوند بر آنها باد! اگر هر یک از آنها را یافتید، سرش را با سنگ نشانه روید[۳۳]

 

بررسى بطلان اعتقادات غلات

پدیدهى غلو و جریان غالىگرى در شیعه، سبب ورود و نفوذ برخى از عقاید و باورهاى ناصواب در حوزهى دین و در شأن امامان معصوم:شده است. عقایدى چون الوهیّت و نبوّت غلات و ائمّه، علم غیب مطلق و ذاتى امام، عقیده به تفویض، تناسخ و تشبیه در زمرهى این اعتقادات قرار دارند. بر هیچ پژوهشگرى پنهان نیست که پرداختن به هر یک از این موارد ـ با جزئیّات خاصّ خودـ از حدّ یک مقاله خارج است؛ امّا براى ورود به بحث غلو و پرداختن به مباحث ویژهى آن، آماده کردن بسترى مناسب جهت تحقیق لازم و ضرورى به نظر می‌رسد. بنابراین مطالب ذیل، فقط به عنوان پیش‌درآمدى بر مبحث غلو و جریان غالىگرى مورد دقّت و ملاحظه قرار گیرد.

  1. الوهیّت ائمّه:

امامان:پس از راهنمایى و تصحیح عقاید باطل، در صورت بی‌اثرماندن، اظهار برائت از بانیان این تفکّرات را مدّ نظر قرار داده‌اند. در خصوص عقیده به الوهیّت ائمّه نیز وضع به همین منوال است. حضرت ثامن‌الحجج علىّبن موسى الرّضا۷به تقسیمبندى احادیث جعلىِ رسیده در این مورد پرداخته و آن را به سه دسته تقسیم کرده‌اند.[۳۴] دو  دستهى نخست از این تقسیمبندى مدّنظر ماست:

  1. احادیثى که مشتمل بر غلو و مبالغهگویى بوده و در بیان فضایل ائمّه:پا را از حدّ فراتر نهاده است.
  2. احادیثى که ـ برخلاف دستهى نخستـ متضمّن نوعى تفریط و تقصیر و کوتاهى در مورد ائمّه:است، که ایشان را پایینتر از جایگاه و مقام ویژهشان جلوه داده است.

اعتقاد به الوهیّت ائمّه:ریشه در جعل و انتشار دستهى اوّل این روایات دارد، که شدیدآ مورد تکذیب و انکار ائمّه:قرار گرفته‌اند. در این مجال براى
نمونه، به دو مورد از مخالفتهاى ائمّه:اشاره مىکنیم.

  1. امام صادق۷خطاب به صالحبن سهل مىفرماید:

یا صالحُ! إنّا و اللهِ عبیدٌ مَخلوقونَ، لَنا رَبٌّ نَعبدُهُ وَ إنْ لَمْ نَعبدْهُ عَذَّبَنا.[۳۵]

اى صالح! به خدا سوگند که ما بنده و مخلوق خداییم. ما خداوندگارى داریم که عبادتش مىکنیم. و هرگاه از عبادت وى سرباز زنیم، مورد مؤاخذه و عذاب وى قرار خواهیم گرفت.

  1. حضرت رضا۷خطاب به اسحاقبن عبّاسـ که به باورهاى غلوآمیز پاىبند گشته بودـ چنین مىفرماید:

یا اسحاقُ! بَلَغَنی أ نّکُم تَقُولونَ: أنّ النّاسَ عَبیدٌ لَنا… و أمّا أنا وَ ما قُلتُهُ قَطُّ وَ لا سَمِعْتُهُ مِنْ أحَدٍ مِنْ آبائی وَ لابَلَغنی عَنْ أحدٍ مِنهُم قالَهُ. لکنّا نقُولُ: النّاسُ عَبیدٌ لَنا فِی الطّاعَهِ، مُوالٍ لَنا فِی الدّینِ، فَلْیُبلغِ الشّاهِدُ الغائِبَ.[۳۶]

اى اسحاق! به من خبر رسیده که مىگویید: مردم بندگان ما هستند… این در حالى است که من، هرگز نه چنین سخنى را گفته‌ام و نه از یکى از پدرانم شنیده‌ام و از هیچیک از آنها چنین مطلبى به من نرسیده است. امّا آنچه ما مىگوییم آن است که مردم بندگان ما در لزوم اطاعت از ما مىباشند و نیز دوستداران و ولایت پذیران ما در امر دین. پس باید که این سخن را حاضران به گوش غایبان برسانند.

باید بدانیم احادیث جعلى معمولاـ و نه همیشهـ ریشه در اصل و حقیقتى دارند که از آن نشأت گرفته‌اند. در مورد فوق نیز حدیث صحیح «النّاسُ عَبیدٌ لَنا فِی الطّاعَه» به عبارت «عَبیدٌ لَنا» تحریف و جعل شده است. این جعل و نظایر آن، نقش تعیینکننده‌اى در ورود چنین تفکّرات باطلى در حریم دین ایفا کرده‌اند.

  1. غلات و نسبت‌دادن نبوّت به ائمّهى اطهار:

دستاویز قرار دادن الوهیّت ائمّه:و نیز سوءاستفاده از نام و موقعیّت آنها، سبب شد که برخى از غلات، به منظور دستیابى به امکانات دنیوى و رسیدن به مال
و منال، خود را پیامبر و منصوب از طرف امامان:معرّفى کنند. ایشان به این بهانه، اموال مردم را به تاراج برده و ضعفا و نابخردان را گمراه مىکردند. البتّه در دل به آنان مىخندیدند و مورد تمسخر و استهزا خویش قرار می‌دادند.

حضرت امام حسن عسکرى۷دربارهى برخى از این افراد چون محمّدبن نصیر فهرى نمیرى  و حسنبن محمّدبن باباى قمى چنین گفته‌اند:

… مُسْتأْکلَینِ یاکُلان بِنا النّاس فتّانینِ مُوذیَیْنِ… یَزعَمُ ابنُبابا أنّی بَعَثتُهُ نَبیّآ.[۳۷]

… این دو حیلهگر موذى با مطرحکردن نام ما، اموال مردم را به باطل مىخورند… ابنبابا به خیال خود تصوّر مىکند که من او را به عنوان پیامبر برانگیخته‌ام.

گفتیم که ضعف عقول و چیرگى جهل و نادانى، از جمله عوامل مؤثّر در شکلگیرى پدیدهى غلو و جریان غالىگرى بوده است. گاهى اوقات، این نابخردى سبب مىشد که برخى از جاهلان، امامان معصوم:را به نبوّت نسبت دهند، به بهانهى بروز برخى کرامات و معجزات، و نیز با توجّه به این باور که معجزه مىبایست فقط توسّط پیامبر و نه شخص دیگر، صورت پذیرد. این تفکّر و اندیشهى باطل را امامان:تکذیب و شدیدآ انکار کرده‌اند. در این زمینه به بیان دو حدیث از حضرت صادق۷اکتفا مىکنیم:

أنا أبرأُ مِمّا قالَ إنّا أنبیاءُ.[۳۸]

من از کسى که ما را پیامبر بداند، بیزارى مىجویم.

مَنْ قالَ بِأن ّنا أنبیاءُ فَعَلیهِ لَعنهُ اللهِ. وَ مَنْ شَکَّ فِی ذلِکَ فَعَلیهِ لَعنَهُ اللهِ.[۳۹]

لعن و نفرین پروردگار بر کسى باد که ما را پیامبر بداند و نیز بر هر آنکس که در این گفتار شک کند.

  1. علم غیب مطلق و ذاتى امام۷

از جمله باورهاى باطل غلات، اعتقاد به علم غیب مطلق و ذاتى امام۷مىباشد. امامان:صراحتآ و به طور آشکار، با چنین طرز تفکّرى برخورد کرده‌اند؛ امّا از طرف دیگر، براى پنهان نماندن حقیقت، به تبیین موضوع و شناساندن مفهوم واقعى امامت و ویژگىها و خصایص منحصر به فرد آن کوشیده‌اند، تا در این مسیر پرخطر، یار و مددرسان شیعیان خود باشند. حضرات معصومین:از سویى الوهیّت و ربوبیّت و علم غیب ذاتى را از خود نفى کرده و خود را بندهى بىچون و چراى حضرت حق شناسانده‌اند و از سویى دیگر، تلاش کرده‌اند که اوصاف و فضایل آنان مورد غفلت و تجاهل و احیانآ انکار و تکذیب قرار نگیرد. در این مقام، براى نمونه، به چند مورد اشاره‌اى گذرا خواهیم داشت و سپس بحث خود را در بطلان عقاید غلات، پى مىگیریم.

از امیرمؤمنان۷منقول است که:

لا تَرفَعُوا البِناءَ فَوقَ طاقَتِهِ، اجعَلونا مَخلوقین وَ قُولُوا فینا ما شِئتُم فَلَنْ تَبلُغوا.[۴۰]

ساختمان را بیش از حدّ تحمّل آن بالا مبرید (که باعث ویرانى آن خواهد شد.) ما را آفریدهى پروردگار قرار دهید، آنگاه دربارهى کمالات ما، آنچه مىخواهید بگویید. و بدانید که به نهایت آن نخواهید رسید.

نیز از آنحضرت چنین روایت شده است:

لا تتجاوَزوا بِنا العُبودیَّهِ، ثمَّ قُولوا ما شِئتُم وَ لَنْ تَبلغُوا.[۴۱]

ما را از مرحلهى عبودیّت فراتر ندانید؛ آنگاه آنچه مىخواهید در فضل و مقام ما بگویید و البتّه به کنه عظمت ما نخواهید رسید.

حضرت صادق۷خطاب به کامل تمّار فرمود:

یا کاملُ! اجعَلُوا لَنا ربّآ نَؤُوبُ إلیه وَ قُولُوا فینا ما شِئتُم. وَ ما خَرَجَ إلیکُم مِنْ عِلْمِنا إلّا  ألفِآ غَیر مَعطوفهٍ.[۴۲]

اى کامل! براى ما پروردگارى قرار دهید که رجوع به سوى اوست؛ آنگاه آنچه مىخواهید در فضل ما بگویید. و (بدانید که) از علوم و فضایل ما به شما نرسیده است مگر به قدر حرف الفى که به حرفى دیگر معطوف نگشته باشد.[۴۳]

اینک سخن خود را با ذکر حدیثى از رسول خدا۶پى مىگیریم که خطاب به حضرت امیرالمؤمنین۷چنین فرموده‌اند:

اى على! اگر ترس آن نبود که با ذکر فضایل تو، مردم هرآنچه را در حقّ مسیح بر زبان راندند در شأن تو نیز باز گویند، امروز از بزرگى و مقامت، سخنى مىگفتم که مردم با شنیدنش، خاک پاى تو و نیز اضافهى آب وضویت را محض تبرّک و شفا برمی‌داشتند.[۴۴]

جاى شگفتى و بسى تأسّف است که عدّه‌اى از پژوهشگران به بهانهى وجود تفکّرات غلوآمیز، دانسته و نادانسته در صدد نفى علم غیب امامان:و بسیارى از فضایل ایشان برآمده‌اند و آنها را عقاید غلات پنداشته‌اند. به نظر می‌رسد که این قبیل اشخاص، خود در نقد چنین اندیشههایى راه غلو و مبالغه را در پیش گرفته‌اند.

صحیح این است که آن دسته از روایات که علمِ غیب را از امام۷نفى مىکند، نه علم غیب به طور مطلق، بلکه علم غیب ذاتى و بی‌واسطه را از امام۷منتفى دانسته است. بر این گفته، آیات و روایات بىشمارى صحّه مىگذارد که در جاى خود قابل طرح و پرسش و پاسخ خواهد بود. البتّه این مقاله در مقام طرح آراء و نظرات غلات و چگونگى شکلگیرى آنهاست؛ لذا امکان پژوهش پیرامون «علم امام و فضایل اهل بیت:» در این فرصت منتفى است؛ امّا به نکته‌اى مهم اشاره مىکنیم. به اعتقاد ما، محکومکردن غلات و بازگو کردن نقش تخریبى ایشان نباید به قیمت حذف فضایل و مناقب اهل بیت:تمام شود. به نظر می‌رسد که بسیارى از این فضایلـ از جمله علم غیب امامـ تحت‌الشّعاع فعّالیّت انحرافى اهل غلو قرار گرفته و از بوتهى پژوهش بیطرفانه بیرون رفته است، بلکه به شکلهاى مختلف و به بهانهى غلو و غالىگرى نادیده انگاشته مىشود.

براى نمونه، یکى از نویسندگان معاصر[۴۵] به تکذیب و انکار روایت ذیل که از

صادق آلمحمّد۶روایت شده، همّت گمارده است:

قالَ أبُوعبدالله۷: أیُّ إمامٍ لایَعلَمُ ما یُصیبُهُ وَ إلى ما یصیرُ؟! فَلیسَ ذلِکَ بِحُجَّهٍ للهِ عَلى خَلقهِ.[۴۶]

امام صادق۷فرمودند: چه امامى است که نداند چه به او می‌رسد و چه سرانجامى به انتظار اوست؟! چنینکسى حجّت خدا بر خلقش نمىباشد.

لیکن باید دانست که توجّه به فضاى حاکم بر صدور روایت و شرایط خاصّ محیطى و نیز نیّات و مقاصد پرسشکنندگان و سطوح فکرى ایشان در فهم روایات اثر دارد. به این حدیث دقّت کنید:

ابوبصیر مىگوید: به ابوعبدالله (امام صادق)۷عرضه داشتم که غلات بر این باورند که شما از تعداد قطرات باران و عدد ستارگان و برگهاى درختان و نیز حیوانات و موجودات دریا آگاهید. حضرت دستان خود را رو به آسمان بلند کرد و چنین فرمود: پاک و منزّه است خدایى که کسى جز او بر این امور آگاه نیست.[۴۷]

 

در حدیث مذکور، داشتن علم غیب از امام۷منتفى اعلام شده است؛ امّا براى فهم مراد امام از روایت و به مصداق «حَدیثُنا صَعبٌ مُستصعب»[۴۸] ، نباید تنها به

آن اکتفا نمود؛ بلکه باید به مجموعهى احادیث در این باب توجّه شود که علم غیبِ ذاتى را از تمام بندگانـ حتّى پیامبر و امامان معصوم:ـ نفى کرده و آن را منحصر به خداى تعالى دانسته‌اند؛ ولى افاضهى این علم را از سوى خداى حکیم به برخى از بندگانش که خود مىپسندد، روا دانسته‌اند؛ چنان که در آیهى ۲۶ و ۲۷ سورهى جنّ به صراحت بیان شده است.

اتّصال امام۷به علم غیب الاهىـ البتّه از طریق حضرت بارىتعالى و به اذن اوـ غیرقابل انکار است؛ چنان که حضرت عیسى۷به اذن الاهى، از امور غیبى خبر می‌داد، و این صریح آیهى ۴۹ سورهى آلعمران است. به بیانى دیگر، آگاهگشتن امام۷از این امور (همچون تعداد قطرات باران و شمار ستارگان و…. که به عقیدهى نگارنده حتّى نام علم را نیز نمىتوان بر آن گذاشت، بلکه اطّلاعاتى بیش به حساب نمی‌آید) از گذر الهام پروردگار و به اذن الاهى کاملا میسور و امکانپذیر است. البتّه وظیفهى امام۷نه ذکر این اعداد و ارقام، بلکه هدایت بشر به سرمنزل مقصود و نیل به کمالات مىباشد.

براى تکمیل بحث در مورد علم غیب امام۷، به یک روایت اشاره مىکنیم. ابوذر غفارى به نقل از حضرت امیرالمؤمنین۷چنین مىگوید:

با آنحضرت از کنار وادى و آشیانهى مورچگانى عبور مىکردیم که کثرت و تعداد آن مورچگان مرا به شگفتى واداشت. در این حال، به حمد و ثناى الاهى پرداخته و چنین عرضه داشتم: بزرگ است خداوندى که تعداد این مورچهها را در علم خویش محاسبه کرده است. امام۷با شنیدن سخنان من فرمود: «اى اباذر! چنین مگو، زیرا من از تعداد و شمارهى آنها مطّلع هستم! پس بهتر آن است که بگویى: بزرگ و با جلال است خداوندگارى که این تعداد مورچگان را آفریده است!![۴۹]

  1. تناسخ

 

اعتقاد به تناسخ یکى دیگر از باورهاى نادرست غلات مىباشد. این اعتقاد بر این پایه استوار است که روح پس از خروج از یک بدن، به بدن و پیکرى دیگر منتقل مىشود. امامان معصوم:قائلین به تناسخ را در موارد متعدّدى کافر معرّفى کرده‌اند.[۵۰]

 

در روایت حضرت صادق۷، این باورِ غلطِ غالیان، مفصّلا مورد بحث و کاوش قرار گرفته است که ما را از هر سخن دیگرى بىنیاز مىکند. به خاطر
طولانىبودن روایت، مختصرى از آن را بیان مىکنیم:

معتقدان به تناسخ راه دین را پشت سر نهاده‌اند، گمراهى را بر خود پسندیده‌اند و نفس خویش را در زمین شهوات به چرا واداشته‌اند. ایشان قائل‌اند که آسمان از قدرت الاهى خالى است و اینکه مدبّر این جهان نیز به شکل همین مخلوقات است. از اعتقادات آنها این است که نه بهشتى هست و نه جهنّمى و نه بعثى و نشورى! قیامت نزد اینان همان خروج روح از قالب خود و ورود به قالب دیگر است. اگر در قالب اوّل نیکوکار بوده به قالبى در بالاترین درجهى دنیا از نظر فضیلت و نیکویى درآید و اگر در قالب ابتدایى خود، فردى بدکار بوده باشد مطابق با همان صفت به قالب حیوانى در دنیا، و یا جانورى قبیح المنظر درخواهد آمد. این جماعت قائل به نماز و روزه و انجام فرایض نمىباشند. تمام شهوات دنیا براى این گروه مباح است و از آمیزش با خواهران و دختران خویش گرفته تا خاله و زنان شوهردار پروایى ندارند. هنگامى که از آنها حجّت و برهان طلب شود، بر گفته‌اى که بر آن پافشارى می‌ورزند اعراض کرده و مىگریزند. کتب آسمانى همچون تورات نیز عقیده آنها را تکذیب کرده است. با این همه معتقدند که خدایشان نیز از قالبى به قالب دیگر انتقال مىیابد.[۵۱]

 

  1. تشبیه

قائلین به تشبیه، حضرت حق را به مخلوقاتش شبیه دانسته‌اند؛ درحالى که آیات و روایات فراوانى این مدّعاى دروغین را ردّ مىکند. عدم معرفت صحیح نسبت به حضرت بارىتعالى، زمینهى این باور نادرست را پدید آورده است. حضرت صادق۷در روایتى به ذکر خصوصیّات این گروه پرداخته که خلاصه‌اى از آن چنین است:

کسى که مىپندارد خداوند همانند دیگران صورت و چهره دارد، مشرک شده است و کسى که براى خدا اعضایى همانند اعضا و جوارح مخلوقات قائل شود، نسبت به او کفر ورزیده است. پس شهادت او را قبول نکنید و ذبیحهى او را مخورید. خداوند برتر است از آنچه تشبیهکنندگان او را به صفات آفریده هایش وصف کنند. کسى که مىپندارد خداوند در چیزى است یا بر چیزى قرار داشته یا از چیزى به چیز دیگر منتقل مىشود یا چیزى از او خالى مىماند یا چیزى به وسیلهى او اشغال مىشود، در حقیقت او را با صفات مخلوقاتش توصیف نموده است؛ در حالى که خداوند آفرینندهى همه چیز است و با قیاس به مخلوقات نمىتوان او را وصف کرده و به مردم شبیه دانست. هیچ مکانى از او خالى نیست. در عین نزدیکى دور و در عین دورى نزدیک است. این است خداوندى که پروردگار ماست و خدایى جز او نیست. پس کسى که او را با این صفات اراده کند و دوست بدارد، از موحّدان است. و کسى که او را با غیر این صفات دوست داشته باشد، خداوند از او بیزار است و ما نیز از او بیزارى مى جوییم.[۵۲]

  1. تفویض

عقیده به تفویض بر این مبنا استوار است که خداوند پس از خلقت پیامبر۶و امامان:، کار آفرینش و تدبیر امور بندگان را به ایشان واگذاشته است و این امامان‌اند که بی‌دخالت خالق هستى، به رتق و فتق امور آفرینش مشغول‌اند. به عبارت دیگر، هستى و کائنات از اراده و مشیّت و قدرت پروردگار تهى گشته و در مقابل، ارادهى امامان بر طبیعت حکمفرما شده است! به نظر می‌رسد که این کلام فاسد، ریشه در عقیدهى صحیح و صوابى دارد که در روایات مختلف، توسّط اهل بیت عصمت و طهارت:، تبیین و تشریح شده است. و آن این که حضرت حق جَلَّ جلاله، علّت حقیقى و اصلى خلقت کائنات و تدبیر امور آن است و امامان و اولیاء الاهى، علّت اِعدادى افاضه فیض به کائنات خواهند بود.

براى آشکار شدن حقیقت و تبیین موضوع، مىبایست با نگاهى همهجانبه و فراگیر، به زوایاى مختلف «تفویض» نگریست و هر یک از ابواب و بخشهاى آن را مستقلاّ  مورد بحث و کاوش قرار داد. در این میان، برخى از معانى یقینآ در شأن اهل بیت:باطل و ناکارآمد، و انتساب آن به ایشان عین کفر خواهد بود و برخى دیگر
از معانى در حقّ آنها صادق و مفهوم صحیح خود را باز خواهد یافت.

موضوع «تفویض» با گسترهى خاصّ خود، مفاهیم و امور ذیل را اجمالا تحت پوشش قرار می‌دهد: رزّاقیّت، امامت و تدبیر کائنات، بیان علوم و احکام و معارف دینى، سیاست و تأدیب و تربیت اشخاص، اعطا و بخشش ثروتهاى زمین و نیز ممنوعیّت از اعطاى آن (انفال)، چگونگى از کیفیت پرداخت امورى چون خمس، زکات و صدقات و نذورات و نظایر آن، و نیز تفویض امور اخروى در نشئهى آخرت و طرح مباحثى چون شفاعت و جداسازى نیکان از مجرمان.[۵۳]

 

اعتقاد به این موضوع که اهل بیت:گردانندگان بىچون و چراى هستى و کائنات مىباشند و خداوند ادارهى امور عالم را به آنها افاضه و واگذار کرده، اعتقادى است ناصواب و باطل! در توقیع شریف صادره از جانب حضرت حجّت۷نیز به این حقیقت اشاره شده که ائمّه:را دخل و تصرّفى در طبیعت و کائنات نمىباشد، مگر به اذن و اجازهى خداوند. به عبارت دیگر، امامان از خدا مىخواهند و پروردگار خواستههایشان را اجابت مىکند تا بزرگى و شأن و عظمت آنها بر خلایق دانسته شود.[۵۴] پیامبر اکرم۶۶، نیز در خطبهى غدیریّه، بیانى

لطیف در این باره دارند:

معاشر النّاسِ! فَضِّلُوا عَلیّآ فَإنَّه أفضَلُ النّاسِ بَعدی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنثى.  بِنا أنزَلَ اللهُ الرِّزقَ وَ بَقىَ الخلقُ. مَلعونٌ مَلعونٌ مَغضوبٌ مَغضوبٌ مَن رَدَّ عَلَیَّ قولی هذا وَ لَمْ یُوافِقْهُ.[۵۵]

اى گروه مردمان! على را برترى دهید؛ زیرا او بعد از من برترین مردم از میان زنان و مردان است. خداوند به سبب ما رزق و روزى را نازل مىکند و به برکت ما همه خلق بقا مىیابند. ملعون است و ملعون! مغضوب است و مغضوب! کسى که این گفتار را رد کند و با آن موافق نباشد.

در زیارت جامعه به نقل از امام هادى۷مىخوانیم:

بِکُم یُنَزِّلُ الغیثَ وَ بِکُم یُمسکُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلى الأرض إلّا  باذنِهِ وَ بکُم یُنَفِّسُ الهَمَّ وَ یَکشِفُ الضُّرَّ.

[۵۶]

 

به سبب شماست که (خداوند) باران را فرو مىفرستد و به سبب شما آسمان را از اینکه بی‌رخصت او بر اهلش فرو ریزد باز می‌دارد. به وسیلهى شماست که اندوه را می‌زداید و پریشانىها را زایل مىگرداند.

روایت «لَوْ لا ما فِی الأرضِ مِنّا لَساخَت الأرضُ بِاهلها»[۵۷] نیز تأیید دیگرى است

بر صحّت گفتههاى پیشین. ما حصل کلام آنکه، چون رسول خدا۶و اهل بیت عصمت و طهارت: مؤدّب به ادب الاهى و تربیت یافتهى خاصّ خداوندى هستند[۵۸] ، جز آنچه را بارى تعالى اراده کند اراده نمىکنند؛ پس هر آنچه را  ایشان

اراده نمایند مورد تأیید و تصدیق الاهى خواهد بود. این است راز نهفته در «تفویض» و واگذارى برخى از امور به ایشان؛ بنابراین رسول اکرم۶و امامان معصوم:از سویى واسطهى افاضهى فیض به کائنات‌اند و از سویى دیگر، بیان علوم و احکام و معارف دین و نیز سیاست امور و تأدیب و تربیت به آنها واگذار شده است.

آنان‌اند که بر اساس مصلحت و به اقتضاى شرایط و یا نگاه به سطح شعور و آگاهى افراد، مطالبى را باز مىگویند و از ذکر حقایقى سر باز می‌زنند. اعطا و بخشش انفال و ثروتهاى زمین و چگونگى رسیدگى به امورى چون خمس و زکات و صدقات… به آنها واگذار شده، به هر که بخواهند می‌دهند و از هر که بخواهند باز می‌دارند. و در پایان، شفاعت از گنهکاران، به عنوان اصل و باورى پایدار و خدشهناپذیر، به ایشان تفویض شده و آنان‌اند که صلاحیّت جداسازى نیکان از مجرمان را خواهند داشت.[۵۹]

منابع

* مجتبوى، سیّد جلال‌الدّین، ترجمهى قرآن کریم، انتشارات حکمت، چاپ اوّل .۱۳۷۱

  1. ابومنصور احمدبن علىّبن ابىطالب طبرسى،  احتجاج، مؤسّسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، لبنان ۱۴۰۱ ه  ق.
  2. ابوعمرو محمّدبن عمربن عبدالعزیز، اختیار معرفه الرّجال، مؤسّسه آل البیت، قم، ۱۴۰۴ ه  ق.
  3. کلینى، محمّدبن یعقوب، کافى، دارالکتب الاسلامیّه.
  4. ابوریّه، محمود، اضواء على السنّه المحمّدیّه، انتشارات بطحاء، چاپ پنجم.
  5. مجلسى، محمّد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمّه الاطهار، مؤسّسه الوفاء، بیروت، لبنان ۱۴۰۳ ه  ق.
  6. بر ستیغ آرمانها، ترجمهى اعیان الشیعه، بخش حضرت مهدى۷،مؤسّسهى طور، چاپ اوّل، ۱۳۶۴ ه  ش.
  7. صفّار، ابوجعفر محمّدبن حسن، بصائر الدّرجات، منشورات کتابخانهى آیهالله مرعشى، قم.
  8. معارف، مجید، پژوهشى در تاریخ حدیث شیعه، مؤسّسهى فرهنگى و هنرى ضریح، چاپ دوم ۱۳۷۶ ه  ش.
  9. مشکور، محمّد جواد، تاریخ شیعه و فرقههاى اسلام، کتابفروشى اشراقى، تهران ۱۳۶۲ ه  ق.
  10. ولوى، على محمّد، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامى، انتشارات بعثت، تهران ۱۳۶۷ ه  ش.
  11. معارف، مجید، تاریخ عمومى حدیث، انتشارات کویر، چاپ دوم، ۱۳۸۱ ه  ش.
  12. قمى، شیخ عبّاس، تحفه الاحباب فى نوادر آثار الاصحاب، دارالکتب الاسلامیّه.
  13. توحیدى، امیر، ترجمهى خطبهى غدیریه، انتشارات زراره، ۱۳۸۴ ه  ش.
  14. فیض‌الاسلام، سیّد على نقى، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، انتشارات فیض الاسلام، بهمن .۱۳۶۶
  15. تفسیر امام حسن عسکرى۷، تحقیق مؤسّسهى امام مهدى۷، قم.
  16. سمرقندى، محمّدبن مسعودعیّاشى،  تفسیر عیّاشى، مؤسّسهى اعلمى، بیروت، لبنان، ۱۴۱۱ ه  ق.
  17. راوندى، قطب‌الدّین،  تفسیر عیّاشى، تحقیق مؤسّسهى امام مهدى۷، قم.
  18. قمى، ابنبابویه،  تفسیر عیّاشى، مؤسّسهى نشر اسلامى، قم.
  19. عسکرى، سیّد مرتضى، عبداللهبنسبا و دیگر افسانههاى تاریخى، نشر کوکب، تهران، ۱۳۶۰ ه  ش.
  20. گویا، عبدالعلى، على و العوالم، انتشارات زراره، چاپ دوم، .۱۳۸۴
  21. قمى، ابنبابویه،  عیون اخبارالرّضا، نشر صدوق، .۱۳۷۲
  22. آمدى، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الحکم، ترجمهى محمّد على انصارى، قم.
  23. مستنبط، سیّد احمد، القطره، ترجمهى محمّد ظریف، نشر حاذق، چاپ پنجم، شهریور .۱۳۸۴
  24. حلّى، حسنبن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات، انتشارات الرّسول المصطفى، قم.
  25. عاملى، ابوالحسن، مقدّمهى تفسیر البرهان، مرآه الانوار و مشکاه الاسرار، مؤسّسهى اعلمى، بیروت لبنان.
  26. قمى، شیخ عبّاس، مفاتیح الجنان، مرکز نشر فرهنگى رجاء، چاپ دوم .۱۳۶۹

 


[۱]. نساء (۴)/ .۱۷۱

[۲]. مائده (۵) / .۷۷

[۳]. محمّدبن على شلمغانى، اهل شلمغان، از قراء واسط است. وى به نام «ابنابیالعزاقر» نیز خواندهمىشود و بدین خاطر پیروان اورا «عزاقرى» نامیدهاند. در ابتدا از نزدیکان ابوالقاسم حسینبن روح بود وبعد در اثر گرایش به افکار غلات و ترویج غالىگرى، موردطرد حسینبن روح واقع گردید. تا آنجا که حتّىاز طرف حضرت ولى عصر۷علیه او توقیع صادر شده است. (على و العوالم / ۲۵۷) یادآورى مىشود کهمتن توقیع شریف در کتاب «احتجاج طبرسى» ۲ / ۵۵۲ مذکور است.‌‌ ‌

[۴]. محمّدبن على هلال کرخى، از پیش در شمار اصحاب حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى۷قرارداشت. سپس از عقیدهى خویشبازگشت و نیابت ابوجعفر محمّد فرزند عثمان، دومین نایب امامعصر۷را انکار کرد و مدّعى شد که وکیل حضرتصاحبالزّمان۷است. آنگاه توقیعى از سوىحضرت ولى عصر۷در لعن او و به بیزارى از وى صادر شد. (بر ستیغ آرمانها، ترجمهىاعیان الشیعه،بخش امام مهدى۷/ ۶۰). ‌

[۵]. محمّدبننصیر نُمیرى، از اصحاب ابومحمّد، امام حسن عسکرى۷بود. پس از شهادت آنحضرتادّعاى نیابت از امام زمان۷را مطرحکرد. خداوند وى را به خاطر قول به الحاد و غلو و اعتقاد به تناسخرسوا نمود. وى همچنین مدّعى بود که پیامبر است و علىّبن محمّد۷اورا فرستاده و دربارهى او بهربوبیّت قائل بود. (احتجاج ۲ / ۵۵۱) وى علاوه بر این، به اباحهى محارم و حلیّت لواط نیز معتقدبود.(تحفه الأحباب / ۴۷۲)

[۶]. تاریخ کلام و مذاهب اسلامى/ ۷۲٫

[۷]. تاریخ عمومى حدیث / .۲۸۹

[۸]. اختیار الرّجال، ش  ۱۷۰ـ .۱۷۴

[۹]. برخى از مورّخان و اهل تحقیق تذکّر دادهاند که عبدالله شخصى یهودى بود که به اسلام گروید و ازدوستداران حضرت امیر۷شد. امّا همانگونه که او در دوران یهودیّت خود، دربارهى «یوشعبن نون»عقیدهى غلوآمیز داشت، پس از گرایش به اسلام نیز در موردعلى۷، راه غلو و افراط را در پیش گرفت.(مرآه الانوار / )۱۰۵ابانبن عثمان مىگوید: از امام صادق۷شنیدم که فرمود: خداوند عبدالله رالعنت کند؛ چرا که در شأنعلى۷ادّعاى ربوبیت نمود، در حالى که به خدا قسم، على بندهاى مطیع و فرمانبردار بود. بدا به حالکسانى کهبر ما دروغ بستهاند! اینان در حق ما قائل به امورى هستند که ما خود به آن عقیده نداریم. از ایشانبه پروردگار جهانیان پناه برده وبیزارى مىطلبیم. (بحارالانوار ۲۵ / )۲۸۶در روایتى از امام باقر۷نقل شده است که وى پس از آنکه ادّعاى نبوّت کرد و معتقد بهالوهیّتعلى۷شد، امام على۷وى را خواست و در این مورد از او پرسید. عبدالله در پاسخ چنین گفت :قد کانَأُلقَیِ فى رُوعى أنّکَ أنت الله وَأنّى نبیٌّ یعنى بر قلب من چنین الهام شده است که تو خدایى و من پیامبرم!امیرالمؤمنین نیز با سخن تهدیدآمیز و نفرینگونه ثَکَلَتْکَ اُمُّکیعنى مادرت به عزایت بنشیند، از اعتقاد باطلوى تبرّى جست. امّا چون او حاضر به توبه و بازگشت از گفتار غلوآمیز و کفرآمیزخویش نشد، توسّطحضرت امیر۷به آتش کشیده شد. (همان)«ابوریه» دربارهى وى چنین اظهار عقیده مىکند: وى آغازگر فتنهپراکنىو آشوبافکنى در امور دین وسیاست بوده است. انجمن سرّى خود را سامان بخشیده و در بصره و کوفه و سپس در کشور مصر،بهفعّالیّت مشغول شد و عدّهاى را گرد خویش جمع آورد. او معتقد به رجعت و بازگشت رسولخدا۶بود. این تفکّر وى ریشه در یهودیّتداشت که به نظر آنها، الیاس نبى به آسمانها عروج کردهاست؛ امّا سرانجام براى اعادهى دین و قانون خدا بازخواهد گشت. (اضواءعلى السنّه المحمّدیّه / ۱۷۷ و۱۷۸)                                                                           ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

[۱۰]۱٫ اختیار الرّجال / ش .۱۷۴

[۱۱]۲٫ عبداللهبنسبا و دیگر افسانههاى تاریخى / .۷۹

[۱۲]. تاریخ شیعه و فرقههاى اسلام / .۱۵۲

[۱۳]. تاریخ عمومى حدیث / .۲۹۶

[۱۴]. قال الصّادق۷: إنَّ اللهَ جَعَلَ وِلایَتَنا أهلَ البیت قُطبَ القُرآنِ. (تفسیر عیّاشى ۱ / )۱۶

[۱۵]. علاقمندان را براى مطالعهى هرچهبیشتر پیرامون موضوع مورد بحث (تطبیق آیات بر امامان:) بهکتابهایى چون تأویل الآیاتالظاهره/ استرآبادى، بصائر الدّرجات / حسن صفّار، کنز الفوائد / کراجکى،مرآه الانوار/ ابوالحسن عاملى و غالب تفاسیر روایى ـشیعى ارجاع میدهیم. ‌

[۱۶]. احتجاج ۲ / .۴۸۹

[۱۷]. اختیار الرّجال / ۷۹ ؛ بحارالانوار ۲۵ / .۲۸۸

[۱۸]. نهج البلاغه، حکمت .۱۱۳‌

[۱۹]. اختیار الرّجال / ۳۲۳؛ بحارالانوار ۲۵ / .۳۱۷

[۲۰]. بحارالانوار ۲۵ / .۲۶۵

[۲۱]. احتجاج ۲ / .۴۹۳

[۲۲]. کافى ۱ / .۲۶۹

[۲۳]. بحارالانوار ۲۵ / .۲۷۳

[۲۴]. همان/ .۲۶۹

[۲۵]. همان / .۳۰۷

[۲۶]. اختیار الرّجال، ش .۵۵۱

[۲۷]. بحارالانوار ۲۵ / .۳۰۷

[۲۸]. پژوهشى در تاریخ حدیث شیعه / .۳۱۲

[۲۹]. براى نمونه بنگرید به: بحارالانوار ۲۵ / ۲۷۳؛ اختیار الرّجال، ش .۵۲۷

[۳۰]. بحارالانوار ۲۵ / .۲۶۴

[۳۱]. همان / .۲۷۳

[۳۲]. اختیار الرّجال / .۳۲۵

[۳۳]. کتاب اختیار معرفه الرّجال / ۳۲۳٫

[۳۴]. عیون اخبار الرّضا۷۱ / .۶۱۳

[۳۵]. اختیار معرفه الرّجال / .۲۱۸

[۳۶]. بحارالانوار ۲۵ / .۲۷۹

[۳۷]. اختیار معرفه الرّجال / .۳۲۳

[۳۸]. بحارالانوار ۲۵ / .۲۹۱

[۳۹]. همان / .۲۹۶

[۴۰]. بصائرالدّرجات / ۲۴۱؛ بحارالانوار ۲۵ / ۲۷۹؛ الخرائج ۲ / .۶۳۸

[۴۱]. تفسیر امام حسن عسکرى۷/ ۵۰؛ خصال ۲ / ۶۱۴؛ مرآه الانوار / .۱۱۱

[۴۲]. بصائر الدّرجات / ۵۰۷؛ بحارالانوار ۲۵ / ۲۸۳؛ القطره ۱ / .۷۲

[۴۳]. این عبارت، کنایه از قلّت و کمى است.

[۴۴]. بحارالانوار ۲۵ / .۲۸۴

[۴۵]. براى اینکه روند صحیح «نقد اندیشه» به جریان غلط «نقد نویسنده» تبدیل نشود، از ذکر برخى از نامهاخوددارى مىشود و به جاى آن، عین کلام صاحبانِ آنها نقل مىگردد. مشابه این سخنان را در برخى ازاظهارنظرها، مقالات و کتاب ها مى توان یافت.

[۴۶]. کافى ۲ / .۳

[۴۷]. اختیار معرفه الرّجال، ش .۵۴۷

[۴۸]. مختصر بصائر الدّرجات / ۱۲۳ ؛ القطره ۱ / ۵۷؛ بحارالانوار ۲۵ / .۳۶۶

[۴۹]. مرآه الانوار / .۴۵

[۵۰]. بحار الانوار ۴ / .۳۲۰

[۵۱]. احتجاج ۲ / .۲۲۹

[۵۲]. بحار الانوار ۳ / ۲۸۷ـ ۲۸۸٫

[۵۳]. مرآه الانوار / ۱۱۲ـ .۱۱۵

[۵۴]. احتجاج ۱ / .۵۹۲

[۵۵]. ترجمهى خطبهى غدیریّه / .۲۸

[۵۶]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.

[۵۷]. احتجاج ۲ / .۱۴۴

[۵۸]. مرآه الانوار / .۱۱۴

[۵۹]. غرر الحکم و درر الکلم ۱ / .۲۷۹