در این متن می خوانید:
      1. تدابیر پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) برای جلوگیری از وقوع سقیفه و تکرار آن
      2. طرح سؤالاتی در مورد فعّالیّت‌های پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      3. انگیزه‌ی رسول الله (صلوات الله علیه) از آغاز مبارزه با جاهلیت
      4. نمونه‌های بارز جاهلیت عرب پیش از اسلام
      5. نگاهی به فعّالیّت‌های اعراب جاهلی در قبل از اسلام
      6. مقایسه‌ی جاهلیت در زمان گذشته و حال
      7. ادامه‌ی روند جاهلیت تا به امروز
      8. هدف اصلی از رسالت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      9. انسان‌محوری جاهلیت و دوران مدرن
      10. علّت عدم گرایش ثروتمندان به اسلام
      11. اسلام، دین شخصیت‌ساز اقشار ضعیف
      12. کمبود امکانات مسلمانان در جنگ بدر
      13. منفعت‌طلبی از اسلام در آغاز ورود اسلام
      14. انگیزه‌ی مسلمانان از شرکت در جنگ بدر
      15. ضعف امکانات مسلمانان در جنگ بدر
      16. سیاست خدا در حفظ اراده‌ی مسلمانان در جنگ بدر
      17. اشاره‌ی قرآن به حمایت خدا از مسلمانان در جنگ بدر
      18. نقش امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) در جنگ بدر
      19. معجزات الهی در جنگ بدر
      20. ایجاد انگیزه در مسلمانان در جنگ بدر توسط خدا
      21. درس توکّل به خدا به مسلمانان در جنگ بدر
      22. قدرت خدا سبب پیروزی مسلمانان در جنگ بدر شد
      23. استیصال مسلمانان در برابر عمرو بن عبدود
      24. امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) یکّه‌تاز مبارزه با مشرکین
      25. خداوند، فاعل حقیقی عالم وجود
      26. درس جنگ احد به مسلمانان
      27. طمع به جمع‌آوری غنیمت و شکست در احد
      28. تنبیه مسلمانان در جنگ احد
      29. امتحانی دیگر برای مسلمین در جنگ خیبر
      30. هشیاری و آگاهی در حفظ دستاوردهای پیروزی
      31. خطرات خروج از مسیر تعیین شده توسط نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      32. حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مهم‌ترین خط قرمز نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      33. شیوه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در احترام به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
      34. خاطره‌ای از شقاوت قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها)
      35. شوق نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
      36. آگاه کردن مردم نسبت به حفظ حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      37. حرمت‌شکنی خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)
      38. وقاحت تمام در حرمت‌شکنی بیت دختر رسول الله (سلام الله علیهما)

 

تدابیر پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) برای جلوگیری از وقوع سقیفه و تکرار آن

این بحث، بحث مهمّی است که آیا پروژه‌ی نبوی شکست‌خورده است؟ آیا رسول خدا شکست خورد؟ آیا در انجام وظایف خود ناکام ماند یا این‌که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) توانستند حدّاقل به بعضی از اهداف خود برسند؟ پروژه‌ی اسلام ناتمام نماند. قدرت مخالفین، معاندین و منکرین بیشتر بود یا تلاش‌های پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؟

این بحث بسیار مهم است. در حاشیه‌ی این مطلب چند نکته‌ی مهم وجود دارد که چون مهم نیست و ما باید در پنج جلسه این موضوعات را مطرح کنیم چند تذکّر عرض می‌کنم. تذکّر اوّل این است که طرف مقابل چه اقداماتی انجام داد؟ خلاصه این است که آن‌ها ۱۹ اقدام انجام دادند برای این‌که سقیفه‌ی اوّل و دوم و همین‌طور سقیفه‌ها پشت سر هم اتّفاق بیفتد! باید در مورد این موضوع در جای دیگر بحث کرد. در شب‌هایی که ما در خدمت شما هستیم فرصت بحث نیست. نکته‌ی دوم این است که این مباحث با وحدت چه نسبتی دارد؟

سال گذشته در یک جلسه، به هفت الی هشت موضوع پرداختیم لذا به آن هم نمی‌پردازیم. ما اجمالاً در بحث وحدت و استراتژی وحدت اسلامی به صورت کلّی الحمدلله از طرفداران مکتب ولایت فقیه هستیم امّا این‌که ربط آن وحدت به فاطمه چیست هفت الی هشت شب بحث کردیم که موجود است لذا وارد آن بحث هم به عنوان تذکّر نمی‌شوم.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (2)

طرح سؤالاتی در مورد فعّالیّت‌های پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

می‌خواهم بحث را از این‌جا شروع کنم که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) برای این‌که پروژه‌ی اسلام ناقص نشود چه کار کردند؟ ممکن است این سؤال در ذهن ما مطرح بشود که چرا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با بعضی‌ها ازدواج کرد؟ چه شد که در خانه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نفوذ کردند؟ چطور شد که بیت نبوی مورد تاخت و تاز دیگران قرار گرفت؟ پیغمبر چه کار می‌کردند؟ چرا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسامی افراد شاخص منافق را بیان نکردند. این سؤالات در ذهن ما وجود دارد. برای این‌که ولایت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مستقر بشود چرا از روش‌های مطمئن‌تر استفاده نکردند؟ البتّه ممکن است ما بعداً با پاسخ به این سؤالات مخالفت کنیم. و در یک کلام: آیا پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این زمینه موفّق بود یا ناموفّق بود؟ این مسئله‌ی بسیار مهمّی است.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (10)

انگیزه‌ی رسول الله (صلوات الله علیه) از آغاز مبارزه با جاهلیت

روزی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسلام را آغاز کردند دنبال این بودند که با چه چیزی مبارزه کنند؟ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دنبال مبارزه با چه چیزی بودند؟ آن چیزی که در ذهن ما و قدمای ما وجود دارد این بود که کأنّه جاهلیتی که مردم دوران جاهلی داشتند خیلی متفاوت از جاهلیت‌های دوران بعدی بود. آن‌ها اصلاً دوره‌ی جاهلیت بودند، ما اصلاً آن‌طور نیستیم، صد سال پیش نیست. لذا قبل از این‌که بخواهیم به این مسئله بپردازیم باید بحث کنیم که آن جاهلیت چه بود؟ نقطه‌ی عزیمت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای هدایت امّت کجا بود؟

نمونه‌های بارز جاهلیت عرب پیش از اسلام

اگر من الآن به شما عرض کنم که جاهلیت‌های آن دوران را بگویید شما چند مورد را بیان می‌کنید؛ می‌گویید: غارت می‌کردند، بخش زیادی از درآمد عرب‌ها از غارت قبائل بود، به صورت رسمی در مدینه که این‌طور بود. اموالی را بخرند و پول آن را نپردازند، با قدرت به طرف مقابل فشار بیاورند که شخص جرأت نکند بیاید و پول خود را بخواهد. این موارد جزء جاهلیت‌های آن زمان است. یا این‌که فرزندان خود را زنده به گور می‌کردند. دیگر چه چیزی از دوران جاهلیت به گوش ما رسیده است؟ خشن بودند، غیور نبودند، راجع به ناموس همدیگر راحت صحبت می‌کردند، راجع به نوامیس همدیگر شوخی می‌کردند.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (1)

نگاهی به فعّالیّت‌های اعراب جاهلی در قبل از اسلام

مسیر ما از همان ابتدا با یک الگوی از پیش تعریف شده کج شده است. اگر نگاه الهی باشد جاهلیت مردم جاهلی خیلی متفاوت از جاهلیت دوران‌های بعد نیست. من برای شما مختصری تبیین می‌کنم تا ببینید. اگر بخواهید با نگاه مدرنیزم نگاه کنید مردم دوران جاهلی مردم مدرنی بودند، چرا؟ نه تنها جاهلی نبودند که نیمه مدرن هم بودند. چرا این‌طور می‌گویم؟ برای این‌که آن زمان برای این‌که مکّه بتواند کسب درآمد کند لازم بود وقتی مردم سفر می‌کنند آن‌جا پاگیر بشوند، به جای این‌که دو روز بیایند و آن‌جا تجارت کنند یک هفته بمانند و خوشگذرانی هم داشته باشند. لذا شاهراه اقتصادی که بود بالاخره برای این‌که بازرگانان را آن‌جا نگه دارند این طرف و آن طرف کلوپ‌هایی (مراکز فساد) بود که علامت‌هایی هم داشت و برای عیش و نوش مهیّا بود. بعداً که کسب درآمد کردند از ابزارهای اروپایی آن زمان هم استفاده کردند. مثلاً از روم کنیز می‌آوردند، شراب از روم می‌آوردند. در این زمینه اخبار تاریخی وجود دارد. خلاصه اگر کسی به مکّه می‌آمد برای مدّتی در آن‌جا اتراق می‌کرد.

آن‌ها ربا می‌خوردند. اگر مردمی ربا بخورند باید سود آن را محاسبه کنند و باید کمی هم ریاضی بلد باشند، بدون سواد ریاضی کسی نمی‌تواند ربا بخورد. یک مقدار پارچه‌ی زربافت داشتند. تار و پود این پارچه که با قطر ده سانتی متر نیست، آن وقت سنگین می‌شود و شخص نمی‌تواند با آن راه برود، زره که بر تن نمی‌کردند! پارچه‌ی حریر یا زربافت تار و پود نازک دارد. تار و پود که نازک است یا ساختن آن تکنولوژی می‌خواهد یا مصرف آن فرهنگ مصرف می‌خواهد. هم هزینه‌ی آن زیاد است هم بسیار لطیف است. نخی که طلایی باشد بسیار لطیف است. اگر تولید می‌کردند باید تکنولوژی آن را می‌داشتند، اگر تولید نمی‌کردند و مصرف می‌کردند فرهنگ مصرف بوده است.

مقایسه‌ی جاهلیت در زمان گذشته و حال

اگر هم یک مدّت بچّه سقط می‌کردند مثل امروز که ما می‌خواهیم بحث چند فرزندی را تبلیغ کنیم، چه چیزی می‌گوییم؟ می‌گوییم: نترسید، خدا روزی شما را می‌دهد. آن موقع هم بخشی از مسئله همین بود «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ»[۱] چند آیه‌ی دیگر هم داریم. خداوند از میان همه‌ی آن دلایل می‌فرماید: «نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ»[۲] «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ»[۳] ما روزی آن‌ها را می‌دهیم. امروز که از تولّد فرزندان متعدّد جلوگیری می‌کنند وقتی شما صحبت کنید آن‌ها می‌گویند: آیا شما روزی آن‌ها را می‌دهید؟ خرج آن‌ها شما می‌دهید؟ می‌خواهم بگویم این‌طور نبود که جاهلیت دوران زمان قبل از ظهور اسلام آدم‌ها شاخ داشته باشند، دست و پای آن‌ها از ما درازتر باشد، گوش‌های آن‌ها خیلی دراز باشد! خیر، مردم اهل شهوات بودند و بستر شهوات را فراهم کرده بودند، بساط عیش و نوش را فراهم کرده بودند همین‌طور که الآن فراهم می‌کنند. از لحاظ صنعت توریسم از امروز ما بسیار جلوتر بودند چون ابزار مهیّا بود، لیبرالیستی هم فکر می‌کردند، هر کسی پول داشت حقّ انجام خیلی از کارها را داشت. رسماً خیلی از افراد بودند کنیزهای خود را اجاره می‌دادند، می‌فروختند، قرض می‌دادند، مکان بود، شراب بود.

اگر امروز مسئله‌ی ما این است که در یک شهر دینی مثل مشهد کنسرت باشد یا نباشد در صدر اسلام بعضی‌ها کنسرت خصوصی داشتند؛ یعنی پول می‌دادند یک نفر را می‌خریدند که مثلاً برای جمع یک خانواده بخواند، یعنی اگر با نگاه ابزار مدرن امروز نگاه کنید وضع آن‌ها خیلی هم بد نبود. آن چیزی که رسول خدا می‌خواست روی آن اثر بگذارد این نبود که با بعضی از ظواهر به مخالفت بپردازند. زیربنای جاهلیت آن‌ها این مسائل نبود. این‌ها بد هستند ولی مسائل زیربنایی نبودند. چنین چیزی وجود دارد.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (3)

ادامه‌ی روند جاهلیت تا به امروز

وقتی در کشور ما متأسّفانه اخبار ۲۰:۳۰ اعلام می‌کند بالاترین میزان جریمه‌ی رانندگی، رانندگی در حال مستی است… قانون را چه زمانی وضع می‌کنند؟ وقتی که ما به ازای خارجی دارد و الّا برای خلأ که قانون وضع می‌کنند. وضع این قانون به این معنی است که چنین جرمی وجود دارد! وقتی سقط جنین‌های غیر قانونی وجود دارد با آن موقع چه فرقی دارد؟ بله، در توسعه‌ی آن، در کثرت آن ممکن است حرف بزنیم ولی جاهلیت آن‌ها این‌ها نبود چون همه‌ی ایّام، هر وقت که انسان بوده و شهوت و شهوات‌رانان بوده‌اند این حرف‌ها وجود داشته است. غارت می‌کردند… الآن رأس مهد آزادی دنیا رسماً همه را غارت می‌کند با این‌که قبله‌ی آمال خیلی‌ها داخل و خارج هم هست.

این آن دلیلی نبود که پیغمبر می‌خواست علیه آن مبارزه کند. من مبارزه کنم که ربا نخورید. بله، پیامبر آمدند که ربا هم تعطیل بشود ولی آن چیزی که پیامبر آمدند تا با آن مبارزه کنند اوّل کار این نبود. اگر مردم به شهوات خود می‌رسیدند امروز هم شما می‌بینید که هر از گاهی که نسیم رحمت می‌آید ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال یا چند ده سال از آن بگذرد ممکن است باز امثال من آن را فراموش کنند و دنبال نفس خود بروند و خیلی از اتّفاق‌ها رخ می‌دهد. ممکن است الآن بعضی از اتّفاق‌ها رخ دهد که آن موقع نبوده است. چون در مسجد هستم نمی‌توانم بعضی از مثال‌ها را برای شما بیان کنم! فقط اشاره‌ای می‌کنم.

اگر در کتب فقهای عظام ما دیدید راجع به روابط نامشروع غیر عادی هم حکم شرعی وجود دارد این یعنی ما به ازای خارجی بوده و حکم آن بیان شده است. مثلاً ارتباط انسان با حیوان و امثال این‌ها… اگر وجود دارد بدانید که ما به ازای خارجی داشته است. خیلی از مسائل دیگر هم وجود دارد که اگر کلاس درس بود می‌توانستم بگویم ولی در مسجد به حرمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اسم مبارک او بر روی این مسجد است تنها در همین حد اشاره اکتفا می‌کنم و ادامه نمی‌دهم. خیلی از چیزهایی که امروز مسئله‌ی جهان مدرن است، اگر بررسی کنید متوجّه می‌شوید که آن زمان هم بود.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (9)

هدف اصلی از رسالت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده بود با چه چیزی مبارزه کند؟ دعوا بر سر چه چیزی بود؟ دعوا بر سر این بود که انسان بداند عالَم محور دارد. البتّه امشب و این شب‌ها بحث من این نیست، بحث من تاریخی است. منتها باید یک ربع، ۲۰ دقیقه در مورد آن بحث کنیم. وقتی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریف آوردند عمده‌ی هدف این بود که انسان بفهمد مبدأ این عالم نیست. عالم مبدأ دارد، انسان تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی نیست، انسان برنامه‌ریز نهایی نیست، برنامه‌ریز نهایی کسی دیگر است، انسان فاعل این عالم نیست، فاعل حقیقی کسی دیگر است.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (8)

انسان‌محوری جاهلیت و دوران مدرن

امروز شما می‌بینید در اوج دوران مدرنیته و بعد از مدرنیته بحث امانیزم وجود دارد که انسان محور است. آن موقع هم همین بود، حالا اسامی آن نبود. بعضی از خصوصیات جزئی آن نبود. لذا شما می‌بینید اوّلین جنگی که مسلمان‌ها در مدینه شرکت کردند، ۱۳، ۱۴ سال بعد از این‌که اسلام ظهور اصل درس، توحید بود، آن هم بخش ربوبیت. آن جاهلیت اصلی دوران جاهلیت، مسئله‌ی ربوبیت بود که من محور هستم یا عالم محور دارد؟ من فاعل هستم یا فاعل شخص دیگری است و به من به صورت مجازی فاعل می‌گویند. من دارم کار انجام می‌دهم، کار به دست من است یا کار دست شخص دیگری است و مَجازاً فعل را به من اسناد می‌دهند؟ فاعل، در جمله‌های ما آن کسی است که مَجازاً کار را انجام می‌دهد یا این‌که خود من انجام می‌دهم؟!

علّت عدم گرایش ثروتمندان به اسلام

وقتی قرار بود جنگ بدر صورت بگیرد، مسلمان‌ها بعد از ۱۳ سال کتک خوردن و سیلی خوردن و شکنجه شدن و مصیبت و گرسنگی آن‌قدر جرأت نداشتند که در بدر بجنگند. از معدود آیات قرآن کریم، از معدود وقایعی که قرآن کریم راجع به آن بحث تاریخی دارد، ماجرای جنگ بدر است که در سوره‌ی انفال به آن اشاره شده است. جالب است که سؤال هم این‌طور شروع می‌شود که «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ»[۴] شروع ماجرا از این‌جا است. وقتی مسلمان‌ها مسلمان شدند و حاضر شدند سراغ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیایند، عمدتاً فقرا و بیچاره‌ها جذب شده بودند ولی اسلام برای ثروتمندان زیاد جذّابیت نداشت، چون آن‌ها را محدود می‌کرد، آن‌ها باید کاباره‌ها را تعطیل می‌کردند، کنیزهای خود را نباید اجاره می‌دادند، نباید معاملات ربوی را انجام می‌دادند، جذّابیت نداشت. تبختر و تفرعون آن‌ها تعطیل می‌شد، آدم‌ها باید یکسان می‌شدند، باید کنیز و برده با یک انسان دیگر هم سطح می‌شد. این برای آن‌ها جذّابیتی نداشت، اساساً انبیاء برای ثروتمندان قدرتمند چندان جذّاب نیستند، برای طغیانگران زیاد جذّاب نیستند. نمی‌خواهم بگویم کسانی که خیلی سرمایه‌دار هستند لزوماً بی‌دین می‌شوند، ابداً نمی‌خواهم چنین چیزی بگویم. ولی در مواجهه‌ی یک نامسلمان با اسلام اگر او ثروت هزاران میلیاردی داشته باشد اوّل کار در بدو امر اسلام چندان برای او جذّاب نیست چون برای او محدودیت‌های زیادی دارد «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ»[۵] چون باید خمس بپردازد، زکات آن را حساب کند، خرج کند، اسلام جلوی تبختر و تفرعن و تفوّق و همه‌ی این موارد را می‌گیرد لذا طبیعی است که در بدو امر زیاد استقبال نمی‌کند.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (4)

اسلام، دین شخصیت‌ساز اقشار ضعیف

کسانی که سراغ اسلام آمده بودند کسانی بودند که برای آن‌ها ارزش و احترامی قائل نبودند، آن‌ها را از حیوانات پایین‌تر حساب می‌کردند. عرب جاهلی، انسان‌های غیر عرب صریح النّسب را از حیوانات پایین‌تر می‌دانستند. بعضی از حیوانات را به عجم‌ها ترجیح می‌دادند. پول و نسب آن‌جا همه کاره بود. ما کتاب‌های زیادی در مورد نسب اسب‌ها داریم.

اخیراً، کمتر از یک سال پیش در تلویزیون گزارشی از یک نمایشگاه پخش کرد. پرسید: آقا اسب شما چقدر ارزش دارد؟ گفت: هشت میلیارد. گفت: هشت میلیارد! گفت: بله، برادر او در لاس وگاس ده میلیارد ارزش دارد! باید معلوم باشد این اسب کیست، پدر او کیست، پدر جدّ او کیست، نسب او چیست؟ قیمت اسب به نسب او است. ما کتاب‌های فراوانی در مورد نسب‌نامه‌ی اسب‌ها در قرون اوّلیه داریم. آن موقع هم همین‌طور بود، یک شتر به اندازه‌ی پانصد شتر ارزش داشت. اسب ده میلیاردی، چند صد برابر ماشین بی‌ارزش ما قیمت دارد.

حالا اگر کسی از نسب عجم‌ها می‌پرسید می‌گفتند: مگر عجم‌ها آدم هستند! آن‌ها که آدم نیستند. اگر ببر از جلوی نمازگزار عبور می‌کرد نماز شخص باطل نمی‌شد ولی اگر عجم عبور می‌کرد، ایرانی از جلوی آن‌ها عبور می‌کرد نماز را اعاده می‌کردند. معلوم است اسلام برای آن‌ها جذّاب نیست و برای بیچاره‌هایی که آن‌ها را حتّی آدم هم حساب نمی‌کردند ارزش دارد زیرا اسلام می‌گوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۶] می‌گوید: عجب، آیینی آمده است که ما را هم می‌شمارد! وقتی افراد را می‌شمردند، برده و عجم را نمی‌شمردند. می‌گفتند: چقدر حاضر در مجلس داریم؟ می‌گفتند: هشت نفر. این همه جمعیت چه کسانی هستند؟! می‌گفتند: این‌ها خس و خاشاک هستند، حتّی خس و خاشاک هم نمی‌گفتند، آن‌ها را ما دون حیوان حساب می‌کردند!

طبیعتاً وقتی اسلام بیاید سیاهان، برده‌ها، فقرا، می‌گویند: یک نفر آمده است که ما را می‌شمارد! می‌دانید که شمردن وجه شبه لازم دارد؛ یعنی ما را با بقیه از یک جهت مشابه حساب کرده است که می‌گوید: ابوسفیان و من. این خیلی ارزش دارد. الآن در بعضی از کشورهای شرق آسیا مسلمانان حقّ رأی ندارند، نمی‌دانم خبر دارید یا نه. اصلاً آن‌ها را آدم حساب نمی‌کنند. حالا یک نفر بیاید و بگوید: از این به بعد شما هم رأی بدهید، یعنی شما هم انسان یک سر و دو گوش محسوب می‌شوید نه حیوان. معلوم است که چنین قانونی افراد زیادی را به خود جذب می‌کند.

کمبود امکانات مسلمانان در جنگ بدر

فقرا و بیچاره‌ها به سمت اسلام آمدند. وقتی جنگ بدر قرار بود اتّفاق بیفتد… وقتی فقرا یک جا جمع بشوند، صد نفر بی‌پول با هم یک جا جمع بشوند باز هم بی‌پول هستند. آن‌ها شمشیر نداشتند، اسب نداشتند، شتر نداشتند، کفش نداشتند! هشت، نه سال بعد از جنگ بدر می‌خواستند مسلمان‌ها بروند بجنگند یک عدّه مدافع حرم، جوان خوش اندام بودند که می‌گفتند: اگر ما یک دمپایی به پا کنیم به جنگ می‌آییم. پا برهنه که نمی‌توانیم در بیابان برویم و بجنگیم، نداشتیم. آن سال‌های اوّلیه‌ی بعد از هجرت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه، فقر وحشتناکی بود. عدّه‌ای روی سکّو، زیر آسمان می‌خوابیدند.

منفعت‌طلبی از اسلام در آغاز ورود اسلام

درست است که آن‌ها مسلمان شده بودند ولی به جز تعداد معدودی از آن‌ها بقیه آمده بودند تا از اسلام به نفع خود استفاده کنند. به قول معروف آن‌ها حدیث العهد بالجاهلیه بودند، تازه آمده بودند ببینند اسلام چه می‌گوید. دیده بودند اسلام آن‌ها را آدم حساب می‌کند، قرار نبود آن‌ها در راه اسلام مقاومت کنند. آن‌ها آمده بودند از اسلام برای خود نفعی ببرند، قرار نبود به اسلام نفعی برسانند. قلیلی بودند امّا من در مورد توده‌ی آن‌ها صحبت می‌کنم لذا وقتی جنگ بدر قرار بود اتّفاق بیفتد.

انگیزه‌ی مسلمانان از شرکت در جنگ بدر

اگر پیغمبر می‌گفت: ای لشکر صاحب زمان آماده باش، آماده باش. می‌گفتند: ما این‌جا می‌نشینیم لطفا تو و خدا بروید وقتی کار را یک سره کردید و اراده کنید و معجزه کنید و کفّار را شکست بدهید و إن‌شاءالله ما هم می‌آییم و إن‌شاءالله بر سفره‌ی جشن پیروزی در ۲۲ بهمن شرکت می‌کنیم!

پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این‌طور نگفت. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آن‌ها فرمود: ای مکّیانی که مهاجرت کردید، اموال شما را در مکّه فروخته‌اند و با پول آن در شام کاسبی کرده‌اند و دارند بر می‌گردند، آیا می‌خواهید بروید و اموال خود را پس بگیرید؟ گفتند: بله. مخصوصاً این‌که ابوسفیان هم داشت این کار را انجام می‌داد که لشکر نظامی دنبال او نبود. به نوعی مسلمان‌ها را فریب دادند. آن‌ها اوّل نرفتند که بجنگند، آیات قرآن را ببینید، یک به یک عرض می‌کنم.

آن‌ها نرفتند که بجنگند. من آن افراد معدودی مثل امیر المؤمنین (روحی له الفداء) و بعضی از معدود اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را عرض نمی‌کنم، من توده‌ی مسلمانان صدر اسلام را عرض می‌کنم.

اگر ناراحت نشویم من شنیده‌ام که ما در جنگ تحمیلی پانصد هزار نفر تحمیلی داشتیم، ظاهراً کمتر از مثلاً… مثلاً از هر ۳۰ نفر واجد شرایط و بلکه بیشتر یک نفر در جنگ ایران و عراق شرکت کرده است. بالاخره یا توفیق نداشتند یا نشده که توفیق داشته باشند، یا طوری شده که توفیق حاصل نشده است.

تصوّر نکنید می‌خواهم بگویم آن‌ها انسان‌های عجیب و غریبی هستند، اصلاً! مردم دوران جاهلیت فاصله‌ی چندانی با ما در تفکّر اوّلیه نداشتند؛ یعنی اگر ما باشیم و شهوات‌مان، مثل همان‌ها هستیم تنها به میزان جزئی با هم تفاوت داریم، من پسر یک نفر هستم و او پسر شخص دیگری است، خصوصیات اصلی ما چندان فرق نمی‌کند. پیغمبر فرمود: آیا می‌آیید برویم پولمان را از مکّی‌های نامرد که اموال ما را بلوکه کرده‌اند پس بگیریم؟ آیا می‌آیید با آن‌ها مقابله به مثل کنیم؟ به شما بگویم ابوسفیان اموال شما را به شام برده و فروخته و دارد برمی‌گردد و سپاه نظامی هم ندارد. گفتند: بله، می‌آییم، حتماً می‌آییم.

ضعف امکانات مسلمانان در جنگ بدر

آن‌ها از مدینه بیرون آمدند، منافقین خبر دادند و ابوسفیان مسیر خود را عوض کرد و سپاه هزار نفری، مسلمان‌ها سیصد نفر بودند و شمشیر آن‌ها نعلبندهای مدینه ساخته بودند! سیستم تجهیزات و تکنولوژی صنایع نظامی بسیار بالاتر از صنایع دیگر است. مثلاً آن کسی که لوله‌ی آفتابه می‌سازد اگر بخواهد لوله‌ی تانک بسازد نمی‌تواند این کار را انجام دهد. لوله‌ی تانک باید چند صد یا بالای هزار درجه حرارت را تحمّل کند. اگر یک مقدار انحنا داشته باشد موشک را شلیک نمی‌کند امّا اگر لوله‌ی آفتابه کمی کج باشد بالاخره تطهیر شرعی اتّفاق می‌افتد. اگر نعلبندها بخواهند شمشیر بسازند که هم سبک باشد و هم نازک باشد، هم تیز باشد، هم سفت باشد، هم مقاوم باشد که زود نشکند نمی‌توانند. کسی شمشیر نداشت، کسانی که شمشیر داشتند مثل کارد پنیرخوری بود به محض این‌که ضربه‌ای می‌زدند از وسط می‌افتاد و شمشیر به خنجر تبدیل می‌شد! این‌ها آمدند پول‌های خود را پس بگیرند امّا از پشت ابو جهل و ۹۵۰ نفر آن‌ها را محاصره کردند و مسلمانان هیچ راه گریزی نداشتند.

سیاست خدا در حفظ اراده‌ی مسلمانان در جنگ بدر

باز این‌جا خدا سیاستی به کار برد. آیات قرآن را در سوره‌ی انفال نگاه کنید. اگر به آن‌ها می‌گفت: آمدید پول‌های خود را پس بگیرید، سیصد و چند نفر هستید، هزار نفر نیروی تا دندان مسلّح، استاد رزم، همه اسب سوار، شما نان خالی می‌خورید ولی آن‌ها برای هر وعده ده شتر به زمین می‌زنند، گوشت گرم شتر می‌خورند ولی شما انرژی ندارید آن‌ها تا دندان مسلّح هستند امّا شما پول ندارید، اسلحه ندارید، آن وقت مسلمان‌ها فرار می‌کردند. همان‌طور که در جنگ احد یکی از آقایان گفت: من در جنگ احد طوری می‌دویدم و از کوه بالا می‌رفتم که از بزهای کوهی هم سبقت می‌گرفتم. آن وقت همه‌ی مسلمان‌ها فرار می‌کردند، بدر اتّفاق نمی‌افتاد! خدا سیاست به کار برد. سپاه دشمن به نظر مسلمانان کم آمد. خداوند در چشم‌ها تصرّف کرد.

اشاره‌ی قرآن به حمایت خدا از مسلمانان در جنگ بدر

آیات سوره‌ی انفال را ملاحظه بفرمایید. اگر خدا نفرموده بود، از لحاظ یک مورّخ مستشرق که معمولاً سکولار است این موارد را دروغ به حساب می‌آید. آیات قرآن می‌گوید: خدا کاری کرد که وقتی مسلمان‌ها به جمعیت ۹۵۰ نفری را نگاه می‌کردند مثلاً ۹۵ نفر می‌دیدند. من می‌گویم ۹۵ نفر، این آیات حوالی آیه‌ی ۴۴، سوره‌ی انفال است. چون گفتند: اشکالی ندارد اگر جمعیت ما زیاد نیست و سیصد، چهارصد نفر هستیم و دشمنان ۷۰، ۸۰، ۹۰ نفر هستند الحمدلله. از سوی دیگر، وقتی دشمن مسلمان‌ها را نگاه می‌کرد جمعیت آن‌ها را کم دید، به جای این‌که سیصد، چهارصد نفر ببیند، ۳۰، ۴۰ نفر دید. چرا؟ اگر لشگر هزار نفره بخواهد با ۳۰ نفر بجنگد احساس خطر نمی‌کند. اگر شما بخواهید با یک کودک سه ساله مبارزه کنید، کشتی بگیرید، با یک انگشت با او باز می‌کنید امّا آن‌طور که در المپیک مقابل هم کشتی می‌گیرند با او کشتی نمی‌گیری. چه موقع با تمام توان با طرف مبارزه می‌کنید؟ وقتی که احساس هماوردی کنی. طبق آیات قرآن خدا هم آن‌ها را فریب داد و هم مسلمانان را فریب داد.

نقش امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) در جنگ بدر

یک حیدر کرّار هم بود که در آن جنگ به هر کسی رسید یک ضربه زد و به زمین افتاد و نصف شد. این هم کالمعجزه بود. معاویه وصف کرده است: «کَانَتْ ضَرَبَاتُهُ وَتَراً»[۷]. معاویه گفت: علی به هر کسی رسید بیش از یک ضربه به او نزد، همان یک ضربه برای او کافی بود. با یک ضربه هم در وقت قیامت صرفه‌جویی می‌کرد چون «أوردهم بالسّیف ورد النّار» و طرف بدون محاسبات پیچیده به جهنّم می‌رفت و یک ضربه هم بیشتر نمی‌زد. طبق آیات قرآن آن‌ها را فریب دادند، درست نمی‌دیدند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم بود که آن‌جا ۳۵ نفر از کشته‌های طرف مقابل از ۷۰ نفر را به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت دادند.

معجزات الهی در جنگ بدر

پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در خاک مشت کرد، فوت کرد و فرمود: «شَاهَتِ الْوُجُوهُ»[۸] زشت باد این چهره‌ها. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک مشت خاک را در چشم کفّار فوت کرد و رفت. طرف مقابل همگی چشم خود را گرفتند و رفتند «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ»[۹]. این مسئله آن‌قدر مهم بود که وقتی در جنگ جمل، سپاه جمل داشت شکست می‌خورد یکی از مادران مسلمین که متأسّفانه آن‌جا خوب مادری نکرد، خاک برداشت فوت کند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) به او فرمود: «وَ مَا رَمَیْتِ إِذْ رَمَیْتِ وَ لَکِنَّ الشَّیْطَانَ رَمَى»[۱۰]! چند نوع معجزه اتّفاق افتاد؛ معجزه‌ی خاک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که صریح قرآن است که کار الهی بود، ریشه‌ی آن الهی بود که به آن خواهیم پرداخت. حضور امیر المؤمنین (علیه السّلام) و این اعتماد به نفس عجیبی که به مسلمانان دست داد. به این ضمیمه کنید که ملائکه هم آمدند که طرف مقابل این مردان نامرئی را نمی‌دیدند. در بعضی از نقل‌های دست دوم اهل سنّت آمده است که یکی از اصحاب می‌گوید: من داشتم شمشیر می‌زدم ناگهان می‌دیدم جهت شمشیر من به سمت دیگری رفت و سر یک نفر از بدن او جدا شد. ملائکه آمدند و به مسلمین کمک کردند. جنگ عادی را… عموم سربازان بدر کاری انجام ندادند، رشادتی به خرج ندادند، البتّه عموم آن سربازان حاضر در جنگ بدر. دشمن را که کم دیدند، نترسیدند، ملائکه هم بازوی مسلمانان را گرفته بودند و هدایت می‌کردند، دشمن هم این ملائکه را نمی‌دید، امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) هم یک تنه کافی بود، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که آن خاک‌ها را پاشید.

ایجاد انگیزه در مسلمانان در جنگ بدر توسط خدا

ولی خدا این پیروزی را به پای اصحاب بدر نوشت و آن‌ها را تشویق کرد و فرمود: «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً»[۱۱] بارک الله! شما مجاهدان بدر هستید، الحمدلله. از آن روز اصحاب بدر گردن فراز شدند که ما مجاهدان بدر هستیم.

درس توکّل به خدا به مسلمانان در جنگ بدر

خدا می‌خواست در جنگ بدر به مردم چه چیزی بیاموزد؟ این همان چیزی بود که پیغمبر به خاطر همان آمده بود و اگر آن را درست می‌کرد همه چیز درست می‌شد. آنچه که اگر من بخواهم محاسبه کنم که ما چند نفر هستیم و آن‌ها چند نفر هستند، ما چقدر پول داریم و آن‌ها چقدر پول دارند، خزانه‌ی ما چقدر است؟ آیا می‌توانیم کوچکترین کاری بدون موافقت آن‌ها انجام بدهیم یا نمی‌توانیم؟ آن‌ها چقدر هواپیمای بدون سرنشین دارند، ما چند تا؟! آن‌ها چند شتر سرخ مو دارند ما چند تا؟ برد تیرهای آن‌ها چقدر زیاد است، چند ماه سرعت تیر آن‌ها است، ضدّ موشک دارند، فلان پایگاه مجهّز را دارند، ما نداریم، ما چه چیزی داریم؟ اگر وارد محاسبه‌ی این مسائل بشویم افسردگی می‌گیریم و باید خودکشی کنیم (افسرده می‌شویم و باید همه چیز را تمام شده بدانیم). خدا می‌خواست به مسلمانان یاد بدهد در محاسبات یک عامل دیگر را هم حساب کنید. بگویید: ما سه شمشیر نصفه داریم، آن‌ها هزار شمشیر، ما دو اسب پیر تپل داریم، آن‌ها هشتصد اسب جنگی… همه‌ی این‌ها را حساب کنید به اضافه‌ی این‌که ما الله داریم… اگر این‌طور محاسبه کنیم تصمیم‌گیری با قبل از محاسبه‌ی این مورد عوض می‌شود، دیگر نسبت به دشمن دندان‌هایت نمی‌لرزد (واهمه‌ای به خود راه نخواهی داد)، پشتت گرم است (مطمئن هستی)، اصلاً کاره‌ای نیستی (نقشی نداری) لذا اگر در قرآن کریم نگاه کنید می‌بینید خداوند عرفانی‌ترین آیه را به عموم مسلمین نسبت می‌دهد.

خداوند می‌فرماید: شما آن‌ها را نکشتید، «وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»[۱۲] پشت همه‌ی این موفّقیّت‌ها من بودم، چرا در محاسبات خود من را حساب نمی‌کنی؟ از چه چیزی می‌ترسی؟

اگر یک کودک به خیابان برود و یک شخص تنومند جلوی او بایستد وقتی می‌ترسد که احساس کند تنها است. اگر پدر او مثلاً قهرمان پرورش اندام باشد چندان احساس ترسی ندارد و حتّی ممکن است فریاد هم بزند و ضربه‌ای هم به سینه‌ی طرف مقابل می‌کوبد! چون روی قدرت خود حساب نمی‌کند، روی قدرت پدر خود حساب می‌کند.

قدرت خدا سبب پیروزی مسلمانان در جنگ بدر شد

درست است ما به طور مجازی افعال را به خود نسبت می‌دهیم، درست است که در جنگ بدر خداوند سربازان بدر را خرید و بر آن‌ها عزّت گذاشت و بعد هم فرمود: «لا یَسْتَوِی‏»[۱۳] چه کسانی؟ شما با کسانی که آن روز اوّل آمدند، قبل از فتح جنگیدند با آن‌ها مساوی نیستید. آن‌ها خیلی سعی کردند، سخت جنگیدند، تعداد زیادی از مشرکان را از بین بردند؟ خیر.

استیصال مسلمانان در برابر عمرو بن عبدود

چند سال بعد وقتی حادثه‌ی عمرو بن عبدود اتّفاق افتاد، آن‌قدر عمرو بن عبدود… چون می‌دانید اگر دو سپاه مقابل هم می‌ایستادند رسم بر این بود که دو رئیس، دو سردار مقابل هم قرار می‌گرفتند و خیلی اوقات صرفه جویی می‌شد، نه خونی ریخته می‌شد و معلوم می‌شد کدام گروه از گروه دیگر قوی‌تر است و دیگر خون نمی‌ریختند و یک عهدنامه‌ای، ترکمانچای یا چیزی امضا می‌کردند و جریمه می‌دادند و می‌رفتند تا زیاد خونریزی نشود. اگر از یک طرف یک نفر می‌آمد و از طرف دوم «هَلْ مِنْ مُبارز» می‌طلبید و کسی نمی‌آمد خیلی بی‌غیرتی به حساب می‌آمد.

در کتب تاریخی نوشته‌اند وقتی عمرو بن عبدود آمد، مسلمان‌ها در حالت چمباتمه نشسته بودند؛ یعنی دو زانوی خود را جمع کرده بودند و دستان خود را دور زانو حلقه کرده بودند. مثل معلّم که می‌خواهد در کلاس درس را شفاهی بپرسد و کسانی که درس نخوانده‌اند سرشان پایین است تا چشم به چشم معلّم نشوند، مسلمان‌ها هم سر خود را بین دو زانوی خود قرار داده بودند! گفت:

«وَ لَقَد بَححتُ مِنَ النّدا             بِجَمعِهِمْ هَل مِن مُبَارزٍ»[۱۴]

بهشتی‌ها چه کسانی بودند؟ کسانی که می‌خواستند به بهشت بروند چه کسانی بودند، همین الآن سریع شما را به بهشت می‌فرستم، تنها یک ضربه به شما می‌زنم و بدون دردسر شما را (می‌فرستم تا پیش حوری‌ها بروید) به فیض می‌رسانم.

امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) یکّه‌تاز مبارزه با مشرکین

مرد مبارز در آن میدان چند نفر بودند؟ امیر المؤمنین (علیه السّلام) که مظهر غیرت الله الاعظم است مدام بر می‌خاست و به رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌گفت: آیا می‌توانم بروم؟ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: بنشین تا ببینم آیا شخص دیگری هم داوطلب این مبارزه هست؟ آیا برای شما گزارش شده است که شخص دیگری هم داوطلب این مبارزه شده باشد؟ در منابع عامّه که برای همه‌ی فضائل امیر المؤمنین، علی (صلوات الله علیه) شبیه‌سازی شده است، حتّی مثلاً دو خلیفه‌ی اوّل گفته‌اند: «بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۱۵] هم هستند. شبیه‌سازی‌های زیادی وجود دارد ولی این مورد برای آن‌ها شبیه‌سازی نشده است. چون معروف بود که آن‌ها فراری جنگ‌ها بودند. آن‌ها مرد میان مبارزه نبودند. چه شد ادّعای کسانی که در بدر مبارزه کردند؟! خدا می‌خواست مردم را تقویت کند، بگوید: ببینید، اگر در دستگاه فکری من نفس بکشی، نگویی من آب هم می‌خورم آن‌ها باید به من اجازه بدهند (برای کوچکترین کار هم آن‌ها باید به من اجازه بدهند)، گردن کج کنم، دست خود را دراز کنم (اظهار عجز کنم) و از این به بعد بسیار مؤدّبانه صحبت می‌کنیم!- تُن صدای خود را پایین می‌آوریم و با لحن مؤدّب می‌گوییم شما مؤدّب هستید، بسیار باهوش هستید، این کار را انجام بدهم؟ خدا می‌خواست بگوید شما چقدر در محاسبات خود من را حساب می‌کنید؟ اصلاً همه چیز من هستم، شما هیچ هستید، شما نکشتید. هیچ یک از افعال حقیقتاً به ما انتصاب ندارد، ما کجا فاعل بودیم؟!

خداوند، فاعل حقیقی عالم وجود

فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[۱۶] آن کسی که فاعل حقیقی عالم وجود است الله است که هیچ کسی نمی‌تواند جلوی او بایستد چون اگر جلوی او بایستد اراده‌ی او هم متعلّق به خدا است، دست او هم سرباز خدا است، کسی نمی‌تواند مقابل خدا بایستد؟ من چه چیزی از خود دارم؟ من به معنای واقعی کلمه هیچ چیزی ندارم. این‌جا بد نیست اگر کسی در مقابل خدا بگوید من چیزی ندارم، این یک واقعیت است.

درس جنگ احد به مسلمانان

سپس مردم را در جنگ بدر تشویق کرد. دیدید در جنگ بدر چه کار کردید؟ نصر نازل شد، دیدید «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً»[۱۷] احد شد، پیغمبر می‌خواست با این مردم تمرین کند. إن‌شاءالله اگر به این بحث رسیدم عرض می‌کنم که آیات قرآن نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این رابطه چه می‌فرماید. وقتی احد شد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمی‌توانست ۵۰ نفر دیگر را بگمارد تا از آن تنگه محافظت کنند؟ قرار بود مسلمانان تمرین کنند، فرمود می‌رویم می‌جنگیم وضع ما از سال‌های گذشته خیلی بهتر است. بالاخره در جنگ بدر که دشمن را شکست دادیم روحیه گرفتیم و آن‌ها به نحو بدی ضایع شدند.

طمع به جمع‌آوری غنیمت و شکست در احد

یک وقت دو تیم با ۱۱ نفر بازیکن بازی می‌کند و سه به هیچ می‌بازد، یک وقت ۱۱ نفر به سه نفر فوتبال بازی می‌کند و شش به هیچ می‌بازد، این شرایط بسیار بدتر است. اصلاً غرور آن‌ها شکست. همه چیز مهیّا بود، جمعیت بیشتر شده بود، وضعیت سلاح مسلمان‌ها بهتر شده بود، نه این‌که از کفّار بهتر شده باشد ولی اگر اهل محاسبه‌ی دقیق بودند، الله و رب را حساب کنند، این‌که یک برنامه‌ریز داریم که در عالم مؤثّر است وقتی جنگ شروع شد روحیه‌ی سلحشوری سربازان رشید اسلام در مرحله‌ی اوّل جنگ پیروز شد. محافظان تنگه آن‌جا را رها کردند تا بروند غنیمت جمع کنند. رفتن دنبال غنیمت یعنی آن چیزی که ارزش دارد پول است نه اطاعت از امر ولی. اگر من نروم بقیه می‌روند، این است که ارزش دارد، پول است که ارزش دارد! حالا من این‌جا بایستم و اطاعت کنم و سخت از تنگه محافظت کنم، بقیه طلاها را می‌برند. آنچه ارزش دارد طلا است.

تنبیه مسلمانان در جنگ احد

خدا می‌خواست در بدر یاد بدهد که طلا و شمشیر نیست که کار می‌کند، قدرت خرید فقط مختص به پول نیست، مسئله‌ی برکت هم مطرح است، این را در محاسبات خود حساب کنید. امّا مسلمانان این را فراموش کردند و شکست سختی خوردند و دیگر نه فرشته‌ای به یاری آن‌ها آمد و نه رسولی بود که خاک را بردارد و به سمت دشمنان فوت کند و بگوید: «شَاهَتِ الْوُجُوهُ». مسلمان‌ها این‌جا باید تنبیه می‌شدند. داشتید تمرین می‌کردید، اگر قرار بود به پول و شمشیر خودتان تکیه کنید که باید در بدر نابود می‌شدید و مشرکین نسل شما را از بین می‌بردند. امّا برای این‌که اصل اسلام حفظ بشود در جنگ‌های مختلف این مسئله مدام تمرین و تکرار می‌شود.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (6)

امتحانی دیگر برای مسلمین در جنگ خیبر

شما در جنگ خیبر می‌بینید امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) دچار چشم درد می‌شود که دیگران بروند و وقتی طبل جنگ را می‌زنند و وسط تیرباران تیر می‌ریزند، همه با سرعت تمام فرار کردند. باز برای این‌که اصل اسلام شکست نخورد این‌جا از همان نیروهای باطنی از جمله امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) که مظهر حضرت ربّ العالمین است استفاده می‌کرد که کار خراب نشود. چون مردم مسلمان تحت تربیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند. امتحان که می‌گیرند برای این نیست که دانش آموز برود خودکشی کند! لذا وقتی یک سیلی به او می‌زنند، دستی هم بر سر او می‌کشند (وقتی با تندی با او برخورد می‌کنند امّا به او محبّت هم می‌کنند). یک بار شکست می‌خورند، دوباره امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) هست، دوباره سربازان رشید هستند، خیبر پیروز می‌شود.

چه عواملی باعث می‌شد مردم این مسئله را فراموش کنند؟ این عوامل، عواملی بود که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیشترین عمر را برای آن صرف کرد. ما از همین‌جا ما در سقیفه‌ی یک، دو و سه ضربه خوریم.

من می‌خواستم این مقدّمه را إن‌شاءالله در یک جلسه بگویم ولی یک مقدار از بحث باقی ماند که فردا خواهم گفت که خدا نسبت به رسول مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه می‌فرماید و بعد در مورد تدابیر پیغمبر صحبت کنیم و بعد وارد بحث تاریخی بشویم.

هشیاری و آگاهی در حفظ دستاوردهای پیروزی

ما از همین‌جا شکست خوردیم. خدای نکرده اگر آن خطبه‌هایی که از امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) می‌خواندیم، آن موقع که می‌خواستیم ملعون پهلوی را بیرون کنیم، الآن فراموش کنیم خطبه‌های نهج البلاغه- امروز خدا «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»[۱۸] است. یک دفعه می‌بینید احد دوباره تکرار شد!

این‌طور نیست که یک عدّه رشادت کردند، خدا گارانتی مادام العمر بدهد (نتیجه تا همیشه محفوظ بماند) بله، یک مدّت نگه می‌دارد ولی «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»، بروید و برگردید… اگر شما رویکرد خود را عوض کنید ما هم رویکرد خود را عوض می‌کنیم. خدا می‌فرماید: اصلاً این‌طور نیست که محتاج شما باشم. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ»[۱۹] اصلاً نسل شما را از بین می‌برم و گروه دیگری را می‌آورم. این‌طور نیست که گرفتار باشم و ناز شما را بکشم (کم‌کاری‌های شما را تحمّل کنم) اگر یک مدّت اهل یاری دین بودید من هم به شما کمک می‌کنم.

سقیفه، یک مسئله‌ی تاریخی تکرار ناشدنی نیست. البتّه ما الآن نمی‌خواهیم به این بحث بپردازیم، می‌خواهیم به ریشه‌های این مسئله بپردازیم امّا اگر ریشه‌ها را مقایسه کنیم می‌بینیم امروز هم همان خطرات وجود دارد.

خطرات خروج از مسیر تعیین شده توسط نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

از تدابیر نبی مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که برای افکار عمومی و توده‌ها ترمز ایجاد کند این بود که حضرت در جامعه یک سری خطوط قرمز طراحی کرد. بفهمید که اگر از آن خطوط قرمز گذشتید از مسیر خارج شدید و اگر هم از مسیر خارج شدید ممکن است هر بلایی بر سر شما بیاید.

حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مهم‌ترین خط قرمز نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

یکی از این خطوط قرمز که اهمّیّت آن در جامعه از همه‌ی خطوط بیشتر بود، وجود مبارکه صدّیقه‌ی طاهره بود. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاری کرد که هر کسی، حتّی اگر اسکیمو هم به مدینه می‌آمد و پنج روز در آن‌جا ساکن می‌شد می‌دید رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همه یک طور رفتار می‌کند امّا با صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) به نحو خاصّی برخورد می‌کند. فقط منابع ما این را نقل نکرده‌اند، نوشته‌اند: «کلّما دَخَلَتْ فَاطِمَهُ (علیها السّلام)» هر گاه فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) می‌خواست بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد بشود…

این‌جا عزیزانی بودند که اهل علم بودند و من بی‌ادبی کردم و مقابل آن‌ها صحبت کردم و آن‌ها هم شاگرد پروری کردند و سکوت کردند. اگر بنده که جایگاه خاصّی ندارم وقتی این‌جا مقابل شما نشسته‌ام یک آقایی وارد بشود و شما او را نشناسید، بنده هم که جایگاه خاصّی ندارم که روی من حساب کنید، اگر از منبر پایین بیایم، جلوی در بروم و دست او را ببوسم و او را بیاورم و در جای خود بنشانم، من که مؤدّب نبودم، بعضی از عزیزان در مجلس بودند و من صحبت کردم، شما می‌گویید: این آقا چه کسی بود که او رفتار خود را در برابر او تغییر داد؟ فردا شب هم آن آقا بیاید و من باز هم همان رفتار را تکرار کنم، روز سوم هم همین کار را انجام بدهم، شب چهارم هم انجام بدهم، شب پنجم، شب دهم، شب بیستم، شب صدم… شما می‌گویید من نمی‌دانم این کاشانی چه کسی است ولی معلوم است کسی که وارد می‌شود شأنی دارد که او خود را ملزم می‌داند که خود را در برابر او کوچک کند.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (7)

شیوه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در احترام به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

حالا خاتم انبیاء باشد، علی الاطلاق عصمت دارد. «کلّما دَخَلَتْ فَاطِمَهُ (علیها السّلام) عَلَی رسول الله»، «وَکَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ قَامَ إِلَیْهَا فَقَبَّلَهَا وَرَحَّبَ بِهَا وَأَخَذَ بِیَدِهَا فَأَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ»[۲۰] این را فقط ما نقل نکرده‌ایم، بزرگان اهل سنّت هم به سند صحیح نقل کرده‌اند. هر بار که می‌آمد.

در بعضی از نقل‌ها داریم گاهی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) می‌خواست وارد مسجد بشود می‌دید مسجد شلوغ است و ممکن است پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زحمت بیفتد ناگزیر وارد مسجد نمی‌شد. سنّ پیغمبر زیاد شده بود، هر بار که صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) می‌خواست وارد بشود «قَامَ إِلَیْهَا»، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلند می‌شد و می‌ایستاد و بعد به سمت او می‌رفت «رَحَّبَ بِهَا» خوشامد می‌گفت، دست مبارک او را به دست خود می‌گرفت: «وَ قَبَّلَ یَدَیْهَا»، «وَأَخَذَ بِیَدِهَا» پیغمبر خاتم، اوّل شخص عالم وجود خم می‌شد و دست فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را می‌بوسید، «وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِه‏» او را در جای خود می‌نشاند. هر نادانی در مدینه اگر این صحنه را دیده بود یا حتّی اگر شنیده بود که قطعاً شنیده بودند، چون آن‌ها تعجّب می‌کردند. آن‌ها عادت نداشتند فرزندان خود را ببوسند، عادت نداشتند به دختران خود حرمت بگذارند.

خاطره‌ای از شقاوت قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها)

یکی از مواردی که من می‌خواهم شما بدانید چه کسی راه را مقابل صدّیقه‌ی طاهره راه را بست خود او نقل کرده است، شنقیطی از اعاظم وهّابیت است، استاد مراجع امروز عربستان است، می‌گوید: او می‌گفت قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌گفت-: من در جاهلیت دختری داشتم. او را به بیابان بردم و قبری کندم و این دختر بچّه‌ی خردسال، محاسن و صورت من را که خاک‌آلود شده بود صورت و ریش‌های من را پاک می‌کرد و من هم داشتم قبر او را می‌کندم. خود او گفته است: هنوز به یادم می‌آورم و اشکم می‌آید، آن لحظه‌ای که این بچّه را در قبر گذاشتم و روی او خاک می‌ریختم و دست او از قبر بیرون بود.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (11)

شوق نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

همه حرمت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را می‌شناختند. وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌خواست از مدینه خارج شود آخرین خانه‌ای که می‌رفت خانه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود، می‌گفت: می‌خواهم مدّت فراق من کمتر باشد و چند ساعت کمتر فراق او را تحمّل کنم. وقتی نزدیک می‌شد شوق وصال صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منقلب می‌کرد. اوّلین جایی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از ورود به مدینه می‌رفت دقیقاً خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بود و آن سینه‌ی مطهّر و مخزن اسرار را می‌بویید. می‌فرمود: «منها أشمّ رائحه الجنّهِ»[۲۱] این‌جا بوی خدا می‌آید.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (12)

آگاه کردن مردم نسبت به حفظ حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

این‌طور نبود که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک بار این مطلب را بیان کند و بعضی‌ها آن را فراموش کنند. آن‌قدر این سخن را تکرار کرد تا به گوش همه رسید. از کجا می‌گویم؟ از آن‌جا که وقتی نقل می‌کنند، وقتی خواستند به خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بروند، مشعل به دست گرفت، او که به دختر خود رحم نکرده بود، او که از فرزند خود کینه نداشت، او که احقاد بدر و احد و از فرزند خود نداشت، او که وقتی فهمید خواهر خود او مسلمان شده است چنان به صورت او سیلی زد که صورت او را دچار آسیب کرد، وقتی مشعل به دست گرفت و درِ خانه‌ی امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) رفت…

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (13)

حرمت‌شکنی خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

اوّلین حرفی که به او زدند، خیلی افراد در خانه بودند که مهم بودند، اگر کسی عصمت معصومین ما را قبول نداشت امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) آن‌جا هفت سال داشتند، دردانه‌های پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هفت ساله، امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام)، زینب کبری (سلام الله علیها) حدود چهار ساله، اهالی آن خانه بودند. اگر می‌خواهید به خانه‌ای حمله کنید و آن‌جا را آتش بزنید اگر کودک خردسال در آن خانه باشد، این را نگفتند. «فَقِیلَ لَهُ یَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِیهَا فَاطِمَهَ»[۲۲] فاطمه (سلام الله علیها) در این خانه است. اصلاً صدّیقه‌ی کبری (سلام الله علیها) به همین جهت پشت در رفتند. بار اوّل و دوم که حمله کردند، صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) پشت در آمدند، به محض این‌که صدای ایشان به شکوه بلند شد آن‌ها با گریه برگشتند. این‌طور نبود که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت نقل کند و عدّه‌ای بگویند نشنیدیم، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این خطّ قرمز را به گوش چشم همه رسانده بود.

Kashani-TadabireNabavi-13951119-ThaqalainSite (14)

وقاحت تمام در حرمت‌شکنی بیت دختر رسول الله (سلام الله علیهما)

«فَقِیلَ لَهُ یَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِیهَا فَاطِمَهَ» چه توقّعی دارید از کسی که فرزند خود را کشته است؟ گفت: «وَ إِنْ» مهم نیست. ما این‌طور داریم که وقتی نابینا خواست به خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) برود، ایشان اتاق را ترک کردند. به او فرمودند: او که نمی‌بیند. گفت: نمی‌خواهم من را حس کند، نمی‌خواهم حضور من را درک کند. برای ما هم پوشیده است که آن مستوره، آن حجاب الهی، ناموس خدا یعنی چه؟

وقتی به خانه‌ی امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) حمله کردند، مشعل به دست گرفت. خود او جمله‌ای گفته است که بسیار گویا است. در نامه‌ای که به او منصوب است گفت: وقتی پشت در قرار گرفتم، حضور فاطمه را در پشت در حس کردم -یا صدای نفس‌های فاطمه (سلام الله علیها) را شنیدم- فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) گریه می‌کرد. ما می‌خواستیم به در فشار بیاوریم «أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ»[۲۳] سینه‌ی مطهّر خود را به در چسبانده بود، نزدیک بود پشیمان بشوم ولی دیدم کار پیش نمی‌رود و به یاد روزهایی افتادم که علی ما را داغدار کرد لذا به در لگد زدم.


[۱]– سوره‌ی إسراء، آیه ۳۱٫

[۲]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۳]– سوره‌ی إسراء، آیه ۳۱٫

[۴]– سوره‌ی انفال، آیه ۱٫

[۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۳۴٫

[۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۷]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱، ص ۲۰٫

[۸]– الکافی، ج ۵، ص ۵۴۶٫

[۹]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۱۰]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱، ص ۲۵۷٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴۹٫

[۱۲]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۱۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۹۵٫

[۱۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱۹، ص ۶۳٫

[۱۵]– الکافی، ج ۸، ص ۱۰۷؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج ۳۰، ص ۶۰٫

[۱۶]-‌ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۸٫

[۱۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴۹٫

[۱۸]– سوره‌ی إسراء، آیه ۸٫

[۱۹]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۱۹؛ سوره‌ی فاطر، آیه ۱۶٫

[۲۰]– المستدرک علی الصحیحن للحاکم، ج ۳، ص ۱۷۴٫

[۲۱]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد (علیه السّلام)، ج‏۱۱،قسم ۲، فاطمه (سلام الله علیها)، ص ۱۰۵۲٫

[۲۲]– بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۳۵۶٫

[۲۳]– بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۲۹۴٫