در این متن می خوانید:
      1. دستور خداوند به پیامبر به جهت انفاق کردن
      2. هدف بشر، تخلّق به اخلاق الهی
      3. صلاح و حکمت خداوند در میزان روزی دادن به بندگان
      4.  فرهنگ سازی انفاق
      5. حکمت در انفاق
      6. تنگی و بسط رزق و حکمت الهی
      7. جهان خلقت، مجموعه‌ی به هم پیوسته
      8. میانه روی در انفاق
      9. رابطه‌ی بین ایثار و انفاق
      10. چه زمانی انفاق به تبذیر تبدل می‌شود؟
      11. انفاق نباید منشأ سرزنش باشد
      12. اموالی که برای غیر مستحق خرج شود تبذیر و اسراف است
      13. تعبیر دیگری از قبض و بسط الهی در تفسیر روح المعانی
      14. خبیر و بصیر بودن به علم الهی برمی‌گردد
      15. بصیر از صفات ذاتی پروردگار و خبیر نتایج عمل بندگان است
      16. توجّه به بسط و قبض رزق بندگان با نگاهی به صفت خبیر و بصیر
      17. سه دلیل فرزندکشی در زمان‌های گذشته بر اساس آیات قرآن کریم
      18. خدای متعال خالق و تنها روزی دهنده‌ی بندگان
      19. سهم فقرا در اموال اغنیاء، امتحانی الهی
      20. تحلیل آیه‌ی ۱۵۱ سوره‌ی انعام
      21. مفهوم کلمه‌ی خطا در لغت و از نظر علّامه طباطبایی
      22. ارتباطات سازنده‌ی آیات در سوره‌‌ی نساء و انعام
      23. نگاهی به بحث مالی در زنا، خوردن مال یتیم، کشتن نفس
      24. قبح فرزند کشی مربوط به زمان خاصّی نیست
      25. گاهی فرزند کشی موجب تنگ دستی می‌شود
      26. پرسش و پاسخ
      27. آیا نهی در هر کاری که منشأ آن خشیه املاق باشد وجود دارد؟
      28. نابودی استعدادهای شخص برابر با نابودی خود شخص است
      29. شدّت و ضعف عمل حرام با توجّه به ترتیب آن‌ها در آیات
      30. دو نکته در مورد عمل زنا
      31. قبح و زشتی عمل زنا و به فساد کشیده شدن جامعه‌ی بشری
      32. معرّفی اخلاق نسبی در دنیای غرب
      33. مفهوم قرب به زنا

 «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

دستور خداوند به پیامبر به جهت انفاق کردن

«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً»[۱] در مسئله‌ی انفاق که حضرت حق (سبحانه و تعالی) هم بخل را نهی کردند، فرمودند: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۲] به دنبال آن خداوند متعال «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِر»[۳] این دستوری که به وجود نازنین پیامبر خدا دادند که هم دست شما بسته نباشد، خیر شما به مردم برسد و هم وقتی انفاق می‌کنید تبذیر و اسراف در آن نباشد. بعد مسئله‌ی افعال الهی که خود پروردگار متعال هم رزق را برای عدّه‌ای بسط می‌کند و هم محدود.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (8)

هدف بشر، تخلّق به اخلاق الهی

«یَقْدِر» به معنای محدود کردن است. «مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُه‏»[۴]، عبارهٌ اخری قبض است، بسط گستردن است و «یَقْدِر»[۵] جمع کردن و محدود کردن است. خدا روز‌ی‌ بعضی‌ها را گسترده می‌کند، وسعت رزق دارند و بعضی‌ها هم دچار تنگنا هستند و هر دو ازجانب پروردگار متعال است که خبیر است و علیم است. یک بعد این دستور اخلاقی است که هدف بشر تخلّق به اخلاق الله است. خدای متعال که قبض و بسط دارد، ما هم باید همین کار را بکنیم. بنابراین این‌که اسراف و تبذیر نباشد، منع هم نباشد. امّا بین این دایره به بعضی‌ها کم داده می‌شود و به بعضی‌ها زیاد داده می‌شود. این تخلّق به اخلاقی الهی است. در منطقه‌ی ممنوعه است، وسط آن محدوده‌ی جواز است.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (9)

صلاح و حکمت خداوند در میزان روزی دادن به بندگان

این محدوده‌ی جواز را که گفتیم بر حسب مصالح است، چون خدای متعال خبیر و علیم است بر اساس خبری که از وضعیّت بندگان خود و از روحیه‌ی بندگان خود دارد که در حدیث قدسی دارد خداوند متعال می‌دانست بعضی‌ها را اصلاح نمی‌کند مگر فقر و بعضی‌ها را اصلاح نمی‌کند مگر سعه. اگر به بعضی‌ها گشایش زندگی می‌دهیم و بعضی‌ها را در تنگنا قرار می‌دهیم «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا»[۶] اگر همه مبسوط به ید بودند گرفتار بغی و ظلم می‌شدند.

حکمت خدا اقتضا کرده است که یبسط و یقدر باشد. بندگان خدا هم باید بر حسب خبری که از اوضاع بندگان دارند و بر حسب علمی که از شرایط پیدا می‌کند انفاق خود را نسبت به بعضی‌ها بسط دهند و نسبت به بعضی‌ها هم بسط ندهند. این یک تعلیم اخلاقی و معرفتی است که انسان با افعال الهی و با صفات الهی آشنا شود، خدای متعال باسط و قابض است، بندگان خدا هم باید این را…، منتها بسط و قبض الهی گزاف نیست. بلکه چون خدا خبیر و علیم است این بسط و محدودیّت بر اساس علیم بودن حضرت حق (سبحانه و تعالی) است.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (7)

 فرهنگ سازی انفاق

از جهت دیگری ما را تربیت می‌کند که اگر انفاق می‌‌کنید یا نمی‌کنید فرهنگ ساز شوید. بعد هدایتی در نظر شما باشد. صرف این‌که آدم کسی را دوست داشته باشد بیشتر نسبت به او عنایت کند و کسی را دوست ندارد نسبت به او خشک عنایت کند این کار کار الهی نیست. بلکه اگر فرزند شما است، شاگرد شما است، همسایه‌ی شما است، خوش آمدن یا بد آمدن از کسی مدّ نظر شما نباشد، بلکه ببینید چه چیزی به مصحلت او است، واقعیّات را ببینید و بر اساس اقتضائاتی که در محیط شما است افعال خود را منطبق کنید، اندازه گیری کنید. کجا جای بذر است، کجا جای بذر نیست. کجا جای هزینه است و کجا جای هزینه نیست.

قبض و بسط خدای متعال به خاطر تربیت بندگان خود است. شما هم این راه را در پیش بگیرید.

این تکمله‌ای برای آیات قبل است که «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۷] به مسئله‌ی توحید برگرداند که همه‌ی این‌ها برای این است که شما خدا بین باشید، خودبین نباشید، دیگر بین هم نباشید. خدا بین باشید و معیار حرکت شما افعال الهی باشد. ببینید افعال الهی چه مسیری دارد، شما هم همان خط را پیدا کنید و در خط افعال الهی زندگی خود را تطبیق دهید.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (6)

حکمت در انفاق

 بعد مسئله‌ی دیگری را مطرح می‌کند که این چهارمین مسئله می‌‌شود. اوّل مسئله‌ی توحید بود، پرهیز از شرک بود، دوم عبودیّت انحصاری خدا بود، سوم احسان به والدین بود و چهارم مسئله‌ی انفاق و رعایت حکمت در انفاق بود، پنجم «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً».[۸]

-‌ حاج آقا این آیه‌ی قبل «وَ یَقْدِر»[۹] برای آن سه معنی گفتند. یکی همین است که شما فرمودید. «یَقْدِر» یعنی این‌که ضیق می‌کند، تنگ می‌کند. یکی از معانی «یَقْدِر» به معنای قسمت کردن است. یعنی «یَبْسُطُ الرِّزْقَ وَ یُقَسِّم» اموال را تقسیم می‌کند و یکی هم به معنای این است که قدرتمند می‌کند. هر سه به این معنا می‌آید. یعنی «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِر» یعنی او را از این مال قدرتمند می‌کند.

-‌ خدا شما را خیر دهد. لکن تناسب آیه همان معنای اوّل است. چون آن‌جا فرموده است «لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط»[۱۰] بعد به دنبال آن دارد سیر افعال الهی را مطرح می‌کند. البتّه منافاتی ندارد که در هر سه معنا استعمال لفظ جایز است. ممکن است پروردگار متعال هر سه را اراده کرده باشد، لکن تناسب آن با مسئله‌ی رعایت اعتدال در حرکت انفاقی مناسب‌تر است که کارهای شما حکیمانه‌تر باشد، ریخت و پاش شما بر اساس حکمت الهی باشد. همان‌طور که کار خدا این‌طور است، کار شما هم این‌طور باشد.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (4)

تنگی و بسط رزق و حکمت الهی

– حاج آقا می‌شود این آیه‌‌ی «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ»[۱۱] به کلّ آیه‌ی قبل زد که می‌فرماید: «لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط»[۱۲] و این را بگیریم که گاهی خدا خواسته است به یک کسی تنگی معیشت دهد. ما می‌خواهیم تمام اموال خود را انفاق کنیم تا طرف را بی‌نیاز کنیم ولی نمی‌شود؟

-‌ از ظاهر آیه چیزی این‌طور به ذهن من نمی‌آید. ولی ندادن به اشخاص بر اساس اطّلاع از اوضاع او…، هم خدا آگاهانه نمی‌دهد و بر بندگان خود تنگ می‌گیرد و هم در حالات سیره‌ی نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله) است که مردی فقیر بود و زن و بچّه به او فشار آوردند که برو از پیغمبر مساعدت بخواه. خدمت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد، قبل از آن که سؤال خود را مطرح کند وجود نازنین پیامبر خدا فرمودند: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّه‏»[۱۳] او جواب خود را گرفت و رفت.

خانواده‌ی او گفتند چه کار کردید؟ گفتند قضیّه این‌طور شد. او پیشاپیش به من گفت: «مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّه‏» و ما هم آمدیم. بار دوم فشار زیاد شد از طرف خانواده تحریک شد و آمد، باز هم پیغمبر چیزی به او نداد و همین جمله را گفت. بار سوم این به فکر افتاد که کاری کند، رفت یک طنابی تهیّه کرد به صحرا کمی هیمه جمع کرد و آورد فروخت. روز دوم کمی بیشتر و خلاصه صاحب مکنتی شد. سراغ پیغمبر اکرم آمد که گزارشی دهد. حضرت فرمودند: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّه» گاهی ندادن موجب دارایی می‌شود، موجب راه افتادن و شکوفایی می‌شود.

 بنابراین همه جا دادن مطلوب نیست، ممکن است خود ارضایی باشد یا ارضا طرف به طور مقطعی باشد، ولی حکیمانه نیست. حکمت الهی اقتضا کرده است که «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ»[۱۴]، در یک آیه‌ی دیگر هم دارد که «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّا». امام جواد (علیه السّلام) فرمود: اگر این تفاوت نبود بشر نابود می‌شد.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (3)

جهان خلقت، مجموعه‌ی به هم پیوسته

 ولی پروردگار متعال عالم را یک مجموعه قرار داده است، مجموعه‌ی به هم پیوسته. لذا وجود فقیر لازم است، وجود غنی هم لازم است. احتیاج نباشد عمله عملگی نمی‌کند. اگر یک روز رفتگرهای شهرداری کار را تعطیل کنند شهر از بین می‌رود. بنابراین بنای آدم باید این باشد اگر رفتگر هم در یک سطح بالاتری باشد دیگر نمی‌آید این کار را کند.

خدای متعال دارد ما را تربیت می‌کند. این‌که می‌خواهید بدهید همه چیز را به حساب خدا نمی‌شود ریخت. خدا خود خبیر و علیم است. کار او بر اساس علم دقیق و مصالحی است که به بندگان خود دارد، لذا بعضی جاها بسط می‌کند، بعضی جاها هم اعمال مضیقه می‌کند.

بنای شما هم در تعامل با جامعه رشد طرف باشد. خود را منها کنید ببینید برای طرف چه برخوردی مناسب است، باید او را اعمال کنید، قرآن کریم در کل هدایت است. «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۵] است، لذا باید از جای جای کلمات و حروف آن نور گرفت و فلش پیدا کرد و به سوی مقصد حرکت کرد.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (2)

میانه روی در انفاق

شما مطلب جدیدی نداشتید؟

-‌ حاج آقا این آیه که می‌فرماید در انفاق کردن میانه روی کنیم، این چطور با ایثار جمع می‌شود؟ در در سوره‌ی انسان یک آیه داشتیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۱۶] درست است که شأن نزول این آیه در رابطه با امیر المؤمنین و اهل بیت مکرّم ایشان است، ولی چطور می‌توانیم این آیه را با آن آیه جمع کنیم؟ یک جایی است که ایثار می‌کند، یعنی وقتی ایثار می‌کند دیگر در انفاق میانه روی نمی‌کند. نمی‌دانم می‌شود جمع کرد؟

-‌ حاج آقا این داستان امام حسن را که گفتند، یکی این‌که آن استثناء بوده است و برای حضرات بوده است. یعنی لازم نیست که همه این‌طور انفاق کنند و برخورد کنند. ولی روش اصلی و دستور اصلی میانه روی در انفاق کردن است. حالا یک جاهایی نیاز می‌شود که انسان ایثار کند و آن جای خاص است که برای ائمّه یا اهل بیت (علیهم السّلام) بوده است.

Sadighi-13951109-Tafsir-ThaqalainSite (1)

رابطه‌ی بین ایثار و انفاق

– ببینید جوابی که دوست ما دادند این است که مسئله‌ی اقتصاد و رعایت میانه روی در امّت و وسط بودن یک حکم عام است و ایثار خاص است. یعنی رابطه‌ی بین تعادل و توازن رابطه‌ی عام و خاص است. این یک جواب است. جواب‌های دیگر هم داشت.

-‌ در آیه‌‌ی ۲۹ شما فرمودید آن‌جا که فرمودند: «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»[۱۷] اگر کسی که ایثار می‌کند این حالت برای او پیش نمی‌آید، یعنی دارد انفاق می‌کند، در حدّی که این حال به او نرسد هیچ اشکالی ندارد، آن ایثار است. وقتی این حالت برای او پیش می‌آید دیگر ایثار نیست، «مَلُوماً مَحْسُوراً» می‌شود.

-‌ یکی از مشکلاتی که حضرتعالی فرمودید این بود که آن‌جایی انفاق به تبذیر کشیده می‌شود که یک مفسده‌ای در پی داشته باشد. مثلاً حضرت رسول وقتی پیراهن خود را دادند، مورد استهزاء و تمسخر کفّار واقع شدند.

چه زمانی انفاق به تبذیر تبدل می‌شود؟

-‌ از نماز جماعت باز ماندند و جوّی هم علیه آن‌ها به وجود آمد. بنابراین سه جواب شد که یکی جوابی بود که آقای هاشمیان گفتند که عام و خاص است، یکی جوابی بود که آقای بلوری گفتند. خدا آیت الله آقای بهاء الدینی را رحمت کند، آقای حیدری ایلامی وفات کرده بودند و جنازه‌ی ایشان را آورده بودند. ایشان فرمودند مانند بلور بود، گویا حالت جسمی برای او نمانده بود، شفّاف بود. یک جوابی هم است که المیزان دارد. ایشان در لغت می‌گویند تبذیر جایی است که انفاق ملازم افساد باشد. آدم یک جایی را آباد می‌کند نباید دو جا را خراب کند. اگر ملازم با تخریب است تبذیر می‌شود. امّا اگرملازم با تخریب نیست، فسادی در آن نیست تبذیر نیست، اسراف نیست. کاری که برای خدا انجام می‌دهیم هیچ وقت تخریب و ضایع نمی‌شود.

بله هر جایی دیدیم بچّه‌های ما لطمه می‌خورند…، بچّه‌های ما هم امام حسن و امام حسین نیستند که آمادگی داشته باشند. آدم بچّه‌های خود را محروم کند و به همسایه‌ی خود برسد. این خلاف است. امّا اگر بچّه‌ها ممیّز هستند و الهی هستند خود آن‌ها با ما همراه هستند اشکالی ندارد. این هم یک جواب است. جواب سوم هم شما فرمودید «فَتَقْعُدَ»، خود آیه جواب داد این «لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ» «ف» تبدیل است.

انفاق نباید منشأ سرزنش باشد

اگر بسط منجر شد که انسان ملوم شود، مورد ملامت قرار بگیرد، یعنی کار عیب شود، وانمود شود و زبان‌ها به سوی ما گشوده شود. دوم این‌‌که محصور شود. آدم یک حرکتی می‌کند این آخرین کار خیر او است. بعد از این دیگر چیزی ندارد که بدهد. یعنی انسان محصور وامانده می‌شود. این‌جا هم جایز نیست. انفاق باید طوری باشد که برای انسان منشأ سرزنش و ملامت نباشد و باب خیر را هم برای خود آدم برای همیشه نبندد. آن مذموم می‌شود و این ملول می‌شود.

-‌ حاج آقا گاهی اوقات است می‌بینیم که این زیاده روی «مَلُوماً مَحْسُوراً» نمی‌آورد. یعنی نه این‌که دیگران در این مورد ملامت می‌کنند یا ملامت نمی‌کنند و نه این‌که خود انسان هم افسوس بخورد، ولی زیاده روی حساب شود. در این مورد اشکالی ندارد؟

-‌ اگر در آن افساد نباشد چه اشکالی دارد؟ مشکلی ندارد.

– تشخیص آن هم…

-‌ تشخیص آن هم، آدم یا مجتهد است یا مقلّد است. هر جا او نتواند صاحب نظر باشد هر جایی که می‌تواند الهام بگیرد.

اموالی که برای غیر مستحق خرج شود تبذیر و اسراف است

-‌ حاج آقا «مَلُوماً مَحْسُوراً» نباشد، یعنی باید آن جایگاه احصاء را هم به آن اضافه کنیم. ممکن است دیگران در یک جایی برای انفاق ملامت نکنند، خود او هم هیچ افسوسی نخورد و راضی باشد. ولی در واقع زیاده روی باشد. مثلاً جو جامعه یک طوری است اگر شما تشویق کنید شما را تشویق می‌کنند، ولی در واقع این‌طور نیست. افسوس هم نمی‌خورد که کلّ اموال خود را داده است و خرج کرده است.

-‌ کجا خرج کرده است؟

-‌ مثلاً برای شخص.

-‌ اگر شخص مستحق بوده است خرج کرده است که اشکال ندارد، اگر غیر مستحق بوده است که اشکال دارد. در غیر جای خود مصرف کرده است و این تبذیر است.

تعبیر دیگری از قبض و بسط الهی در تفسیر روح المعانی

-‌ حاج آقا همین آیه‌ی ۳۰ که فرمودید: «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ»[۱۸] حضرتعالی فرمودید که ما هم باید به تبع پروردگار متخلّق به اخلاق الهی شویم و افراط و تفریط نکنیم. علّامه از تفسیر روح المعانی یک تعبیر دیگر آوردند. ایشان همین نتیجه را گرفتند ولی عکس آن را گفتند. ایشان نگفتند ما متخلّق به اخلاق خدا شویم و قبض و بسط نداشته باشیم. ایشان گفتند قبض و بسط در رزق از شئون الوهیّت است و مخصوص خدا است و شما حق نداری یک چنین کاری کنید. پس نتیجه می‌گیریم که باید اعتدال و میانه روی در کار داشته باشیم. من خود فکر می‌کردم که ایشان دارد همان حرف را می زند، ولی حضرتعالی یا علّامه همین را فرمودند که متخلّق شوید و مانند خدا این کار را بکنید. ایشان می‌گویند نه حق ندارید این کار را بکنید.

-‌ ایشان می‌گویند یک دلیل باید باشد. خدای متعال در قرآن فرموده است «وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْض‏»[۱۹] ما شما را در زمین قرار دادیم  و خواستیم شما نماینده‌ی ما باشید. کسی بخواهد نماینده‌ی خدا باشد باید صفات خدا در وجود او باشد، و الّا چه خلافتی. آن‌هایی که در مکتب اهل بیت نیستند قیاس و استحصان دارند، ولی ما تعبّد داریم و کار ما منطقی است.

خبیر و بصیر بودن به علم الهی برمی‌گردد

 دیگر نکته‌ای راجع به این آیات ندارید؟

-‌ حاج آقا این دو وصفی که خدا برای خود می‌فرمایند که خبیر و بصیر است، یک مطلبی را آقای جوادی آملی می‌فرمایند که خود ایشان می‌تواند از عهده‌ی آن بربیاید ولی نکته‌ی خیلی خوبی است و آن این‌که ایشان می‌فرمایند: اگر یک آیین به یک وصف الهی ختم شد، یعنی برهانی که در آن آیه ذکر شده است دارای یک حدّ وسط است. وقتی دو وصف از اوصاف الهی مطرح شد یعنی دو برهان است و دو حدّ وسط دارد. حالا این‌جا چطور می‌شود این مسئله را تطبیق کرد این هم از خود ایشان برمی‌‌آید، ولی یک تفاوتی بین خبیر بودن و بصیر بودن است و آن هم این است که هر دو به علم الهی برمی‌گردد. یعنی هم خبیر بودن علم الهی به علم برمی‌گردد و هم بصیر بودن. ولی تفاوت آن‌ها در بالفعل و بالقوه بودن است. یعنی آن چیزی که خداوند می‌فرماید بصیر است یعنی این بالفعل واقع شده است و خداوند می‌بیند، خبیر بودن الهی مطلق است. یعنی چه حال باشد و چه گذشته باشد و چه آینده باشد.

 در وصف خبیر بودن الهی گذشته و حال و آینده مطرح نیست، ولی در بصیر بودن الهی حال بودن مطرح است. حالا با مجموع این دو مطلب، یکی این‌که این‌جا دو برهان است و دو حدّ وسط داریم و تفاوت بین خبیر و بصیر با این‌که «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرٌ»[۲۰] چطور با هم می‌توانند یک برهان تشکیل دهند و دو برهان تشکیل دهند خود ایشان باید در بیاورند. می‌خواهیم از گفته‌‌ی شما هم استفاده کنیم.

بصیر از صفات ذاتی پروردگار و خبیر نتایج عمل بندگان است

-‌ برداشت من از مسئله‌ی خبیر و بصیر این چیزی که به ذهن حضرتعالی می‌آید نیست. بلکه «وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُم‏»[۲۱]یک وقت کار واقع نشد آدم پیش بینی می‌کند، یک وقت پروردگار متعال زمینه می‌دهد تا کار انسان خبر شود. خدا که خبیر است یعنی ما وقع را که الان قابل ارائه است. بصیر آن جنبه‌ی بطونی قضیّه را دارد که خبر آن را کسی بداند یا نداند. بصیر از صفات ذاتی پروردگار متعال است امّا خبیر از نتایج عمل بندگان است. «وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُم‏» شما را می‌نامیدیم تا آن‌که هستید از او خبر بگیریم که چه شده است و چه نشده است. خداوند متعال خبیر است و خداوند متعال بصیر است. یعنی در مسئله‌ی انفاق باید هم عملکرد طرف را که منجر به چه چیزی می‌شود و چه خبری از او حاصل می‌شود منظور کرد و هم حکمت‌های غیر خبری آن‌ را؛ عناوینی که در باطن برای او به وجود می‌آورد. اجمالاً چیز مشکلی به نظر نمی‌رسد هر دوی آن قابل اجمال است.

-‌ یعنی خدای «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرٌ»[۲۲] هم به حال آدم نگاه می‌کند هم به (قطع کلام)

-‌ بله به ما وقع نگاه می‌کند، به ما لم یقع و ما کان در قبل هم نگاه می‌کند. این بصیر اقتضا می‌کند که خدای متعال بطون را، گذشته و آینده و حال را پیش خود دارد و بر اساس حکمتی که از مجموع این‌ها است در مورد شما عمل می‌کند. خبیر نه، این‌که الآن شما هستید اقتضای چه چیزی را دارد؟ این خبری که الآن از شما است این اقتضای این را دارد که بسط باشد یا قبض باشد.

توجّه به بسط و قبض رزق بندگان با نگاهی به صفت خبیر و بصیر

-‌ حاج آقا یک سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که چرا خدا برای بعضی‌ها بسط رزق دارد و برای بعضی‌ها قبض رزق دارد؟ این از همان «خَبیراً بَصیراً» می‌شود فهمید. منتها خود من داشتم فکر می‌کردم که شاید از کلمه‌ی رب هم بشود این را فهمید که فرمود: «إِنَّ رَبَّکَ» یا در جلسات قبل هم اگر اشتباه نکنم حضرتعالی فرمودید از ربوبیّت هم بشود این را فهمید.

-‌ بله حرف خیلی دقیق و درستی است.

سه دلیل فرزندکشی در زمان‌های گذشته بر اساس آیات قرآن کریم

 آیه‌ی دیگر «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً»[۲۳] این هم از حکمت‌های الهی است که منع می‌کند از این‌که فرزندکُشی شود. فرزندکُشی بر اساس آیات قرآن کریم سه علّت در جامعه‌ی آن روز داشته است. یک گروه بچّه‌های خود را قربانی بت‌ها می‌کردند. بچّه‌ی خود را به پای بت قربانی می‌کرد تا این‌‌که او شفیع شود و این فرد به خدا نزدیک شود که «قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ»[۲۴] که در سوره‌ی مبارکه‌ی انعام آمده است.

بخشی از قتل‌های عرب نسبت به اولاد خود غیرت کاذب بوده است، دختران خود را می‌کشتند. «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»[۲۵]، در آیه‌‌ی دیگر می‌فرماید: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ * یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ»[۲۶] این‌ها وقتی خبر می‌شدند که خداوند به آن‌ها دختر داده است از شدّت ناراحتی صورت آن‌ها سیاه می‌شد و متواری می‌شدند و به فکر می‌افتادند که او را زیر خاک کنند «أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ». این‌که انثی خصوصیّتی دارد یک وجه آن غیرت کاذب است، وجه دوم آن همین نکته است که در این آیه به آن تصریح شده است، «خَشْیَهَ إِمْلاقٍ».[۲۷]

خشیه املاق چرا پسر را نمی‌کشد؟ چرا فقط دختر را می‌کشند؟ برای این‌که پسر کار می‌کرد. وقتی بزرگ می‌شد کاری بود، ولی دختر دست و پاگیر بود. از این جهت دختر را می‌کشت و پسر را نگه می‌داشت به این امید که عصای دست او باشد و کمک رزق او باشد.

 برای عدّه‌ای هم فرق نمی‌کرد دختر یا پسر باشد. می‌دانست که پسر او هم گرفتار فقر می‌شد. لذا برای این‌‌که این املاق خود با عنایت به کار رفته است، خشیه فقر نفرموده است، خشیه املاق فرموده است. املاق هم همان نداری و فقر است، ولی از ملق به معنای تملّق است که فردا مجبور نشود پیش این و آن تملّق کند تا چیزی به او بدهند. این فقر ملازم با ملق است. «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ فِی الدَّارَیْنِ».[۲۸]

             آنچه شیران را کند روبه مزاج            احتیاج است، احتیاج است، احتیاج

او هم در اثر نداری دیگر نمی‌تواند شیر باشد، شکسته می‌شد. برای حفظ شخصیّت خود هم در مورد کشتن دختران به خاطر شخصیّت کاذب و غیرت کاذب بعد شخصیّتی داشت که فردا جنگ می‌شود. دختر من را به اسارت می‌برند و آن وقت برای من بد می‌شود.  برای این‌که مورد تعرّض ارضی قرار نگیرد دختر خود را می‌کشت که خیال او راحت شود. یا برای حفظ شخصیّت اجتماعی وقتی ندارد، مجبور می‌شود همه جا کوتاه بیاید و تملّق بگوید از این جهت بچّه‌ی خود را می‌کشتند. خداوند متعال از این کار نهی می‌کند.

خدای متعال خالق و تنها روزی دهنده‌ی بندگان

 «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ»[۲۹] شما خود را رازق می‌‌دانید و فکر می‌کنید که شما هستید که روزی این‌ها را می‌دهید و چون این توان را در خود نمی‌بینید دارید نسل خود را از بین می‌برید. منشأ این جهالت شما است، شما کاره‌ای نیستید. خود شما را که متولّی و سرپرست آن‌ها هستید اداره می‌کنیم، روزی آن‌ها را ما تقدیم می‌کنیم، شما کاره‌ای نیستید. دارد منشأ را برای این‌ها معرفت می‌دهد و نشان می‌دهد که برخورد شما در این مسئله برخورد جاهلانه است.

چرا فکر می‌کنید که اگر این بزرگ شد وبال گردن شما است؟ خالق آن کسی دیگر است، شما که خلق نکردید. «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ»[۳۰] شما کار خود را کردید، ما خلق کردیم. چون خالق ما هستیم شئون آن هم به عهده‌ی ما است. روزی آن هم به عهده‌ی ما است.

بنابراین شما با یک توهّم جاهلانه دارید یک گناه بزرگی را مرتکب می‌شوید، قتل نفس می‌کنید، آن هم از شنیع‌ترین و فجیع‌ترین وجه آن که پاره‌ی تن شما است، نزدیک‌ترین رحم شما است. یک وقت آدم یک دشمنی را می‌کشد، یک گردن کلفتی را می‌کشد. یک وقت یک موجود ضعیفی که خدا به امانت در دست شما قرار داده است و این سرّ شما است، پاره‌ی تن شما است، پاره‌ی جگر شما است. یک چنین موجودی را کشتن با چنین توهمّی که فردا من نمی‌توانم این را اداره کنم.

 خدای متعال هم دارد از بندگان خود تألیف قلب می‌کند که من همه کاره‌ی شما هستم، روزی شما را من می‌دهم، دارد به خود دعوت می‌کند و هم منشأ آن جنایت را دارد از بین می‌برد. آگاهی آن‌ها را بالا می‌برد که آن عدم آگاهی و جهالت منشأ چنین جنایتی می‌شود. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُم‏»[۳۱] خود شما هم خیال نکنید که دارید خود را اداره می‌کنید! خود شما را ما روزی می‌دهیم روزی آن‌هایی هم که بزرگ می‌شوند به دست ما است.

سهم فقرا در اموال اغنیاء، امتحانی الهی

-‌ حاج آقا فکر می‌کنیم یک لطافتی در این‌جا است که آقای قرائتی هم گفتند خدا به صدقه سری آن‌ها دارد به شما روزی می‌دهد. یعنی «نَرْزُقُهُمْ»، یعنی می‌توانستند بگویند «نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ‏».[۳۲]

-‌ روزی آن‌ها و شما را خود ما عهده‌دار هستیم. نه روزی شما حاصل کار شما است و نه روزی آن‌ها. البتّه این یک چیز ذوقی است وگرنه آیه هیچ ظهوری ندارد که صدقه سری آن‌ها ما شما را روزی می‌دهیم. از ظهور آیه چنین چیزی قابل برداشت نیست. ولی از نظر اعتباری خیلی مواقع خدای متعال به کسی چیزی می‌دهد این برای آن بوده است که این به آن بدهد. فرمود: «الْفُقَرَاءُ عِیَالِی وَ الْأَغْنِیَاءُ وُکَلَائِی‏»[۳۳] فقرا عیال من هستند و اغنیاء وکلای من هستند. من سهم عائله‌ی خود را به دست وکیل‌های خود داده‌ام. یعنی اگر این عائله نبود من این ثروت زیاد را به شما نمی‌دادم. سهم این‌ها را دادم تا شما را امتحان کنم، می‌دهید یا نمی‌دهید. این‌ها را هم امتحان کنم که صبر می‌کنند یا نمی‌کنند. چون مسئله‌ی امتحان است از این جهت خدای متعال سهم فقرا را در اموال اغنیاء قرار داده است، اگر آن حکمت باشد ولی از خود آیه در نمی‌آید.

-‌ حاج آقا اگر این‌طور باشد، آن آیه که می‌گوید «نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ‏»[۳۴]، آن وقت خلاف آن ثابت می‌شود.

-‌ بله برعکس آن می‌شود، ذوق است دیگر. احتمال دارد.

تحلیل آیه‌ی ۱۵۱ سوره‌ی انعام

-‌ آیه‌ی ۱۵۱ سوره‌‌‌ی انعام که خشیه املاق ندارد؟

-‌ چرا دیگر «إِمْلاقٍ» دارد.

-‌ نه خشیه ندارد.

-‌ حالا آن آیه را هم بخوانید خوب است.

-‌ «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ».

-‌ این «لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ» غیر از خشیه املاق است. یعنی الآن که فقیر هستید منشأ املاق شما قتل نباشد.

-‌ یکی برای حال است و یکی برای آینده.

-‌ «نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ»

-‌ هم به خود اطمینان می‌دهد که شما این کار را نکنید ما روزی شما را می‌دهیم و روزی آن‌ها را هم می‌دهیم.

مفهوم کلمه‌ی خطا در لغت و از نظر علّامه طباطبایی

«إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً»[۳۵] قتل این‌ها خطا در برابر صواب است. خطا را هم مرحوم آقای طباطبایی فرمودند و هم در لغت فرمودند سه کاربرد دارد. در یک جایی کسی نیّت بد دارد و کار بد را هم انجام می‌دهد. این خطای صریح که در قرآن از این به «خطأً» یاد شده است. با کسر یاد شده است. این همان جرم و جنایت است که آدم قصد بد دارد، کار بد را هم با قصد بد انجام می‌دهد. لذا در آیات مختلف «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»[۳۶] یا چند آیه دیگر را می‌آورند که خطإ گفته شده است و جنایت و جرم است.

-‌ اگر نیّت خراب داشته باشد و آن را انجام دهد این‌جا اصاب می‌شود.

–  ولی اصاب چه…؟

-‌ اصاب خطإ.

-‌ خطأ واقع شده است. یک جایی نیّت او خیر بوده است، ولی عملاً آن واقع نشده است و یک چیز دیگر واقع شده است. می‌خواست آهویی را شکار کند، ولی به یک آدمی خورده است و او کشته شده است. این خطا است که در قرآن کریم هم در آیات دیگر این‌ها را دارد. «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً»[۳۷] آن جا خطأً نیست، «خَطَأً» است. آن خطا است. گاهی هم نیّت بد دارد ولی کار خیر از آن در می‌آید. در این مورد در قرآن نمونه‌ای را ذکر نکردند. امّا این آیه‌ی کریمه قتلی که پدر با این نیّت که نتوانم بچّه‌ی خود را اداره کنم از بین می‌برد، این همان گناه بزرگ و جنایت است و کبیر بودن را هم اضافه کردند که معلوم می‌شود جنایت خیلی عظیم است. قتل اولاد به این سادگی نیست.

 حالا در این آیه اگر دوستان تکمله‌ای دارند مناسب است بیان کنند.

ارتباطات سازنده‌ی آیات در سوره‌‌ی نساء و انعام

– حاج آقا آیه‌ی قبلی که فرمودید فکر می‌کنم که با این آیه ارتباط دارد که «وَ لا تَقْتُلُوا»[۳۸] که این‌جا آورده است می‌خواهد ادامه‌ی آیه‌ی قبلی را وصل کند و بگوید خدا است که دارد این روزی را می‌دهد. روزی را برای کسی باز می‌کند و زیاد می‌‌کند، برای کسی تنگ می‌کند. از این‌جا باز یک اشاره می‌کند. به آن کسی هم که دارد بچّه‌ی خود را می‌کشد می‌گوید کار خدا است، اگر بخواهد هم روزی شما و بچّه‌ی شما را زیاد می‌کند اگر هم نخواهد تنگ می‌کند. پس بچّه‌ی خود را هم نکش. این ارتباط این دو آیه با هم است.

– تنبّه خوبی است. این آیه‌ی قبلی زمینه برای نهی بعدی است که هم دارد سنّت‌های الهی را برای ما بازگو می‌کند که گشایش و تنگنا طبیعی زندگی این عالم است. سنّت الهی است که این‌طور واقع می‌شود. نکته‌ی دوم این است که تو از خدا مهربان‌تر نیستی! خدا خبیر و علیم است.

 آن نکته‌ای که حضرت سیّد الشّهدا (سلام الله علیه) در شهادت علی اصغر فرمودند: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّه‏»[۳۹] در این‌جا هم خدا خبیر و علیم است. تو که  پدر هستی و او را خلق نکردی و اطّلاع از واقعیّت نداری تو دلسوزتر از اصل کار شده‌ای. او که خبیر و علیم است، او بسط و تضییق را به عهده‌ دارد. بنابراین اساس این برنامه‌ها حکمت است و باید تحمّل کنید. حرف خوبی است، آیه‌ی قبلی می‌تواند برای آیه‌ی بعدی زمینه و سازنده باشد.

نگاهی به بحث مالی در زنا، خوردن مال یتیم، کشتن نفس

-‌ آیه‌ی بعد را هم من اشاره کنم می فرماید: «وَ َ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ… * وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏…* …وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ… * وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِی‏»[۴۰] تمام اموالی که سر و کار دارد، به گفته‌ی ایشان… یعنی همه چیز را خدا دارد تنظیم می‌کند، چه ضیق کند و چه وسعت دهد. به هر کدام از این‌ها نگاه کنید یک وجهه‌ی مالی در آن است. یعنی زنا یک بحث مالی است، مال یتیم هم یک بحث مالی است. «وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیم‏»[۴۱] مقصود من این است که هر کدام از این‌ها راهی برای  مال در آوردن است که خدا از آن طرف… ضیق کردن و وسعت دادن آن به همین خاطر است.

قبح فرزند کشی مربوط به زمان خاصّی نیست

-‌ حاج آقا این‌جا می‌فرماید: «کانَ خِطْأً کَبیراً»[۴۲] که فرمودند، این «کانَ» فعل ماضی است، دلالت می‌کند که قبح این کار از قبل در فطرت انسان‌ها بوده است و چون از قبل قبح این کار در فطرت انسان‌ها بوده است ملول زمان خاصّی نیست، یعنی این شامل عام می‌شود. یعنی این قبح هم از قبل بوده است، در زمان پیغمبر هم بوده است و در آینده هم بوده است که بعد اشاره می کنند الآن به نحوی این قتل اولاد پیشرفته‌تر شده است، مثلاً سقط جنین که بعضی‌ها انجام می‌دهند قبح آن الآن هم وجود دارد. می‌خواستم بگویم این «کانَ خِطْأً کَبیراً» بس فطری است و به زمان خاصّی مربوط نمی‌شود.

-‌ به علاوه این‌که «کانَ» محققٌ وقوع است، تأکید است.

گاهی فرزند کشی موجب تنگ دستی می‌شود

– حاج آقا این‌که این‌جا از عناوین اسم یا ذنب استفاده نکرده است، از عنوان خطأ یا خطإ استفاده کرده است. چیزی به ذهن من می‌آید این است که این‌ها از این‌که به املاق برسند می‌ترسیدند و برای این‌که به تنگ دستی نرسند این خطا را و این اشتباه را انجام می‌دادند. معنای خطا اصابت به هدف یا عدم اصابت به هدف در لفظ خطأ خوابیده است، یعنی این‌که شما با کشتن بچّه‌‌ی خود به هدف و نتیجه‌ی خود نمی‌رسید. یعنی ممکن است بکشید و باز هم به املاق برسید. این «خِطْأً کَبیراً» یعنی به یک بیراهه‌ی عظیم و بدی دارید می‌روید که ممکن است از آن چیزی که می‌ترسیدید سر شما بیاید، یعنی همین کشتن عامل املاق و بدبختی شما شود.

-‌ بله نکته‌ای است. در لفظ خطاء اصابه‌ای نیست. شما می‌خواهید فقیر نشوید این کار را می‌کنید، هیچ تضمینی نیست. باز همان املاق باقی است. این‌طور برداشت‌ها برداشت‌های غیر از نقل است. «النقال کالبقّال» ولی وقتی آدم از آیه چیزی نصیبش می‌شود این خیلی شیرین‌تر است. به نظر من نکته‌ی جالبی بود.

پرسش و پاسخ

-‌ حاج آقا تأثیر قرآن در مورد این‌که این آیه فرموده است: «خَشْیَهَ إِمْلاقٍ»[۴۳] ولی آن آیه فقط «إِمْلاقٍ»[۴۴] خالی دارد، می‌گوید این‌جا «نَرْزُقُهُمْ»[۴۵] را مقدّم می‌دارد، ولی آن‌جا «نَرْزُقُکُم‏»[۴۶] دارد. این‌‌جا اولاد را مقدّم می‌کند چون می‌گوید این‌جا هیجان ترس بیشتر است و برای این‌که این هیجان را بخواباند باید اوّل اولاد را مقدّم می‌کنیم. این‌جا «نَرْزُقُهُمْ»[۴۷] گفته است، ولی آن‌جا «نَرْزُقُکُم‏»[۴۸] می‌گوید. می‌گوید برای این‌که این هیجان ترس را کاهش دهد.

-‌ چه تفاوتی دارد؟ اولاد است دیگر.

-‌ حاج آقا آن‌جا اوّل «نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُم‏».[۴۹]

-‌ بله، ولی چه فرقی می‌کند؟ چه آن‌ را جلو بگوید و چه این را.

-‌ این ترتیب و تأخّرها…

-‌ در خواباندن هیجان ظاهراً تفاوتی ندارد.

-‌ حاج آقا فکر می‌کنم بحث این‌جا است که در آن آیه الآن این‌ها فقیر هستند.

– بله، آن‌که گفته شد. اصلاً «مِنْ إِمْلاقٍ»[۵۰] «مِن» نشویه است.

-‌ «مِنْ إِمْلاقٍ»، به خاطر همین خود را مقدّم می‌دارند. خدا شما را روزی می‌دهد، ولی این‌جا چون این‌ها روزی دارند، بحث اصلی این‌ها نیستند، بحث اصلی فرزند آینده است، به همین خاطر این‌جا فرزند مقدّم است.

آیا نهی در هر کاری که منشأ آن خشیه املاق باشد وجود دارد؟

-‌ یک نکته‌ای که این‌جا به ذهن ما رسید این است که این‌جا سائلین نمی‌شود. این که قیاس منصوصٌ علّه چه بود. به این معنا که در این آیه فرمود: اولاد خود را نکشید، علّت آن چیست؟ «خَشْیَهَ إِمْلاقٍ»[۵۱]. حالا این‌که کسی امروز به خاطر این ‌ترس بچّه‌دار نشود، آیا نهی‌ به او تعلّق می‌گیرد آن زمان بچّه‌دار می‌شدند و بعد می‌کشتند، امروز قبل از آن این کار را می‌کنند. یعنی نهی به این تعلّق می‌گیرد؟ علّت ترک بچّه‌دار شدن او این باشد یا این‌که کلّاً هر کاری که منشأ آن «خَشْیَهَ إِمْلاقٍ» باشد در نظر می‌گیرد یا نه؟

– ملاک داده است. این تعبیری که کردید منصوصٌ علّه است. وقتی خدای متعال ملاک را صریحاً بیان فرموده است، هر جا هر عملی که منشأ آن این باشد مَنهی است.

-‌ ولی این‌جا دیگر قتل نیست.

-‌ زن نمی‌گیرد خشیه املاق است. زن می‌گیرد و از این جلوگیری می‌کند که بچّه‌دار شود خشیه املاق است. همه‌ی این‌ها خلاف مفاد این آیه است.

-‌ حاج آقا نتیجه‌ی آن هم شامل می‌شود؟ یعنی آن «خِطْأً کَبیراً» که می‌گویند را شامل می‌شود یا فقط مختص آن قتل است؟

نابودی استعدادهای شخص برابر با نابودی خود شخص است

-‌ نه آن قتل را «خِطْأً کَبیراً» می‌گویند.‌ مرحوم آقای طالقانی یک وسعت اعتباری بیشتری را در این آیات دارد و آن کشتن استعدادهای بشر است. می‌گوید «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت‏»[۵۲] حکومت‌ها وقتی امتیازات را انحصاری می‌کنند، اشخاصی که می‌توانستند درخشش و شکوفایی پیدا کنند، ولی استعداد آن‌ها می‌میرد این هم در حکم این است که این‌ها را کشتند. چه شخص را بکشید و چه شخصیّت را بکشید! اگر زمینه داده بود این یک شخصیّتی بود. ولی آمد با محدودیّت اقتصادی، مختومیّت فرهنگی و سیاسی که برای او پیش آورد این شخص آن چیزی که باید می‌شد نشد. ایشان می‌گوید این هم جزء همانی اموری است که قرآن روی آن نظر دارد.

شدّت و ضعف عمل حرام با توجّه به ترتیب آن‌ها در آیات

اگر کسی راجع به آیه‌ی «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏»[۵۳] آمادگی دارد ما استفاده می‌کنیم.

-‌ حاج آقا آیا می‌شود از ترتیب این‌ چند نهی‌ای که در این آیه است مانند «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ»[۵۴]، «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»[۵۵]، در آیه‌ی بعد «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْس‏»[۵۶] یا در آیه‌ی بعد «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیم‏»[۵۷] اولویّت درآورد؟ آدم کمی مراجعه می‌کند خیلی سخت‌‌تر است تا معنای مورد نظر خود را بفهمد. یا در «وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ»[۵۸] که در آخر می‌آورد، از این ترتیب‌ها می‌شود اولویّت درآورد؟

-‌ بالاخره ترتیب حکمت دارد. مطمئناً کلام پروردگار متعال کلام حکیمانه است. قطعاً در این ترتیب یک جهاتی ملحوظ شده است. حالا این جهات یا مربوط به شدّت و ضعف است، مثلاً اوّلین حرام شرک است، آن را در رأس مطرح فرموده است. خطر بعدی برای سقوط بشر عقوق والدین است. خطر بعدی این گناه کبیره است که قتل فرزند باشد. این قتل «لا تَقْتُلُوا»‌[۵۹] که فرموده است به لحاظ اهمیّت آن که آدم بچّه‌ی خود را می‌کشد، او دارد جنایت‌های مختلفی را انجام می‌دهد. آن قتل عام است و این قتل خاص است. خیلی روشن است که این شدیدتر است تا آن. بعد پایین‌تر از قتل زنا است. گرچه زنا در بعضی از جهات مهم‌تر از قتل است. چون خود زنا منشأ خیلی قتل‌ها می‌شود، ولی به ترتیب ظاهر هم در انظار عقلا و هم در فطرت‌ها قتل را جنایت‌ مهمتری می‌دانند تا زنا را. این قتل فرزند اجمالاً مهم‌تر از فحشا است. امّا خود فحشا…، آن قتل بعد واقع شده است. قتل عمومی بعد واع شده است به لحاظ این‌که حرام زاده‌ها معمولاً آدم کش هستند.

 منشأ خیلی از این جنایات نبود خانواده، عدم تربیت خانوادگی، برخوردار نبودن از عواطف پدر و مادر است. لذا زنا مقدّم بر آن جهت داشت. اجمالاً یک ترتیبی به نظر می‌رسد که ملحوظ است. این‌طور نیست که خدای متعال همه را خواسته است تا بگوید، بالاخره هر طور می‌گفت جای این سؤال باقی بود. بله او هر طور می‌گفت جای این سؤال باقی بود، ولی آیا این‌طور که گفته است رجحان بر شکل‌های دیگر ندارد؟ قطعاً دارد.

دو نکته در مورد عمل زنا

 – دو نکته در این آیه به ذهن ما می‌رسد، یکی این‌که این «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏»[۶۰] زنا فعل است و ربطی ندارد که ما قرب را نسبت به آن قرب مکانی بگوییم. چون فعل است باید این «وَ لا تَقْرَبُوا» متناسب با فعلیّت آن فعل باشد، یعنی نزدیک آن افعالی که منتهی به فعل زنا می‌شوند نشویم. این‌جا دستور به نزدیک نشدن دارد. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏» یعنی زنا نکنید نیست، یعنی به آن چیزهایی که ممکن است به زنا ختم شود انجام ندهید که عقب‌ترین آن نگاه به نامحرم است. یکی این‌ نکته است، یکی هم «ساءَ سَبیلاً» است. در گذشته آن کسی که زنا می‌کرد برای لذّت شهوانی بود، الآن در بعضی از کشورها قانون تصویب شده است که برای ازدیاد نسل خود این زنا را ترویج می‌کنند. این «ساءَ سَبیلاً» شاید به هر دو مفسد بخورد.

 یعنی راه اطفاء آتش شهوت این نیست، این راه بدی است. برای آن‌هایی هم که می‌خواهند با زنا ازدیاد نسل کنند به آن‌ها می‌گوییم «ساءَ سَبیلاً». به آن هدفی که می‌خواهید برسید و این را وسیله قرار دادید و ازدیاد نسل را هدف قرار دادید، شاید به آن هدف خود برسید، ولی راه بدی را انتخاب کردید.

قبح و زشتی عمل زنا و به فساد کشیده شدن جامعه‌ی بشری

-‌ یک نکته‌ای که ایشان در مورد «وَ لا تَقْرَبُوا» فرمودند، علّامه فرموده بودند این کنایه از شدّت و مبالغه‌ی نهی پروردگار است که حتّی نزدیک به چنین چیزی نشوید. امّا آن چیزی که به ذهن من آمد مشابه همان چیزی است که ایشان فرمودند. این‌که نزدیک نشوید، در واقع به کار یا اسبابی که ممکن است منجر به نزدیک شدن به آن شود یا هر چیزی که ممکن است شما را به ذهنیّت آن عمل زشت سوق دهد، این نزدیک نشدن به این معنا و به این تعبیر است.

 مطلب بعدی راجع به فاحشه‌ای که این‌جا فرمودند، یعنی این عمل آن‌قدر زشت است که قبح و زشتی این کار عیان است و جزء لاینفک این عمل است. بعد راجع به «ساءَ سَبیلاً» چون من المیزان را یک مروری کردم، علّامه‌ی طباطبایی (رحمه الله علیه) در این زمینه یک بحث خیلی مفصّل قرآنی، روانشناسی و جامعه شناسی راجع به این بحث زنا دارند و به خصوص شاهد مثال از جوامع غربی ذکر می‌کنند که منجر به چه مسائل و مشکلات اجتماعی می‌شود، وقتی خانواده از بین می‌رود، بچّه‌ها کمبود محبّت حس می‌کنند و وقتی این‌ها کم‌کم بزرگ می‌شوند چه عقده‌هایی درون آن‌ها به وجود می‌آید وقتی این‌ها را محقّق کنند خیلی به فساد جامعه کشیده می‌شود و تهدید نسل برای بشر و تهدید جامعه‌ی بشری می‌شود.

-‌ آن چیزی که به ذهن من می‌رسد در مورد این آیه‌ی «إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً» این است که می‌شود نظریه‌‌ی تشریعیّت از دل تکوینیّت را از دل این آیه استفاده کرد. چون یک بحثی است که می‌گوید آن اعمالی که خدا بر ما واجب کرد آیا ذات آن مصلحت دارد یا نه، ذات آن مصلحت ندارد. همین که خدا به او امر کرد، آن مصلحت امر را در آن گذاشت. یعنی شما این امر را انجام دهید به خاطر اطاعت ثواب می‌برید. حالا خود عمل چیز خاصّی نیست، اصل آن امر است.

 به نظر من این‌جا که می‌گویید خود این «فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً» یعنی مفسده در نفس فعل است و با حسن و قبح عقلی نمی‌شود از این استفاده کرد که بگوییم عقل ما هم این را درک می‌کنند. در خود عمل مفسد خوابیده است. این نظریه‌ی تشریعیّت از دل تکوینّیت را می‌شود از این آیه استفاده کرد.

معرّفی اخلاق نسبی در دنیای غرب

– اصرار دنیای غرب بر این است که اخلاق را نسبی معرّفی کند. وقتی نسبی شد راه برای تجاوز از مرزها باز می‌شود. در یک زمانی یک چیزی نسبت به آن زمان قبیح بوده است، ولی حالا دوره‌ی علم است. فرضا اگر در مسئله‌‌‌ی فحشا از نظر بهداشتی همه‌ی امور و مقدّمات را فراهم کنند که انسان مبتلا به بیماری نشود، آیا جایز می‌شود؟ این آیه‌ی کریمه فرمود: «إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً» یعنی این امر، امر نسبی نیست، امر قراردادی نیست، بلکه خود آن قبح دارد و مسیر هم مسیر انحراف است. در ظهور آیه چنین چیزی ابا ندارد.

– لازمه‌ی این دو نکته‌ای که دوستان گفتند‌ این است که متعلّق نهی افعالی که منجر به زنا می‌شود تعلّق بگیرد یعنی یعنی متعلّق نهی آن باشد. در حالی که ظاهر آیه و سیاق آن دلالت می‌کند متعلّق نهی خود زنا است. مانند همان نکته که علّامه روی بحث زنا تأکید می‌کند به ظاهر نزدیک‌تر است تا این‌که بگوییم «وَ لا تَقْرَبُوا» یعنی به آن افعالی که منجر به زنا می‌شود نزدیک نشوید. متعلّق نهی غیر از آن چیزی می‌شود که دوستان بیان کردند.

مفهوم قرب به زنا

-‌ منافاتی ندارد. بالاخره خدای متعال قرب به زنا را نهی کرده است. قرب چیست که مورد نهی است؟ یک وجه آن همان مقدّمات فعلی است؛ دیدن نامحرم، نظر نامحرم، خلوت با نامحرم. در یک حدیثی هم از وجود نازنین پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «إِنَّ مُوسَى نَبِیَّ اللَّهِ ‏ أَمَرَکُمْ أَنْ لَا تَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُکُمْ أَنْ لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِالزِّنَا»[۶۱] او شما را از زنا نهی کرده است، من از فکر زنا شما را نهی کردم. شما یک قدم از امّت قبلی جلوتر هستید. لذا اگر در شرایع قبلی گفته شده بود که زنا نکنید، ما می‌گوییم اصلاً فکر خود را آشنا نکنید. یعنی این‌قدر قبیح است مانند خوردن بالوعه است. به ذهن کسی می‌آید برود کثافت بخورد.

 فرهنگ فکری شما باید این‌قدر به این عمل اعتلاء پیدا کند، قساوت آن و خباثت آن این‌قدر برای شما باید روشن باشد که چنین کاری به ذهن شما نیاید. این هم می‌تواند «وَ لا تَقْرَبُوا»[۶۲] باشد. یعنی یک فرهنگ سازی، یک اعتلای معرفتی برای امّت اسلامی است که نهی از زنا برای امّت‌های قبلی بود. شما خیلی راقی هستید. چنین چیزی برای شما باید متروک باشد. «وَ لا تَقْرَبُوا» این نکته هم قابل ذکر است.

این نکاتی که مرحوم آقای طباطبایی برای شما بیان فرمودند هم به جهات تاریخی و هم به جهت روانشناسی و هم آثار و نکبت‌هایی که برای این عمل مترتّب است همه قابل ملاحظه است. إن‌شاءالله در این زمینه مطالعه کنید.


[۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۲]– همان، آیه ۲۹٫

[۳]– همان، آیه ۳۰٫

[۴]– سوره‌ی طلاق، آیه ۷٫

[۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۰٫

[۶]– سوره‌ی شوری، آیه ۲۷٫

[۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۹٫

[۸]– همان، آیه ۳۱٫

[۹]– همان، آیه ۳۰٫

[۱۰]– همان، آیه ۲۹٫

[۱۱]– همان، آیه ۳۰٫

[۱۲]– همان، آیه ۲۹٫

[۱۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۱۳۸٫

[۱۴]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۲٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۱۶]– سوره‌ی انسان، آیه ۸٫

[۱۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۹٫

[۱۸]– همان، آیه ۳۰٫

[۱۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۲۹٫

[۲۰]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۰٫

[۲۱]– سوره‌ی محمّد، آیه ۳۱٫

[۲۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۰٫

[۲۳]– همان،آیه ۳۱٫

[۲۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۴۰٫

[۲۵]– سوره‌ی تکویر، آیا ۸ و ۹٫

[۲۶]– سوره‌ی نحل، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۲۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۲۸]– بحار الأنوار، ج ‏۶۹، ص ۳۰٫

[۲۹]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۳۰]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۳۱]– سوره‌‌ی اسراء، آیه۳۱٫

[۳۲]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۳۳]– جامع الأخبار، ص ۸۰٫

[۳۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۳۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۳۶]– سوره‌ی بقره،آیه ۸۱٫

[۳۷]– سوره‌‌ی نساء، آیه ۹۲٫

[۳۸]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۳۹]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۷٫

[۴۰]– سوره‌ی اسراء آیات ۳۱ تا ۳۴٫

[۴۱]– همان، آیه ۳۵٫

[۴۲]– همان، آیه ۳۱٫

[۴۳]– همان، آیه ۳۱٫

[۴۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۴۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۴۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۴۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۴۸]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۴۹]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۵۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۵۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۱٫

[۵۲]– سوره‌ی تکویر، آیات ۸ و ۹٫

[۵۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۲٫

[۵۴]– همان، آیه ۳۱٫

[۵۵]– همان، آیه ۳۲٫

[۵۶]– همان، آیه ۳۳٫

[۵۷]– همان، آیه ۳۴٫

[۵۸]– همان، آیه ۳۵٫

[۵۹]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۶۰]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۲٫

[۶۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۵، ص ۵۴۲٫

[۶۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۲٫