بی‌شک وجود زمینه‌های کلامی مسیحی و نیز برخورد کلیسا با دستاورد‌های علمی گاهی تا آنجا پیش رفت که برخی نظریه‌پردازان رادیکال معتقد شدند که علم و دین به‌طور اساسی آشتی ناپذیرند.

رفتار تاریخی نهاد‌های دینی مسیحی در مورد نظریه خورشید مرکزی کوپرنیک و مجازات گالیله توسط کلیسا در قرن ۱۷ میلادی و پس از آن ظهور داروینیسم در ۱۸۵۹میلادی در قالب نظریه خلقت و تکامل و مخالفت گسترده دینی و کلامی با آن که به خشونت و آزار و حبس و شکنجه و حتی مرگ برخی دانشمندان منجر می‌شد، تأثیر عمیقی بر پذیرش وجود این تعارض گذاشت.

اما مهم‌تر از این ملاحظات تاریخی، موانع جدی فلسفی و به ویژه معرفت‌شناختی است. در اینجا مسئله اصلی این است که به نظر می‌رسد عقاید دینی، از لحاظ تجربی آزمون ناپذیرند؛ در حالی که علم همواره نظرات خود را در معرض آزمون باز قرار می‌دهد.

ابطال‌پذیری، شاخص وضعیت علمی یک نظریه است. تمایل به این که ایده‌های علمی در معرض ابطال قرار گیرد، علم را خالص می‌کند و نشان می‌دهد که علم طریقی باز و صحیح برای آموختن درباره طبیعت اشیاء است.

اما دین بر پیش‌فرض‌های پیشینی، یا ایمان مبتنی است؛ در حالی که علم چیزی را مسلم نمی‌گیرد. همچنین دین کاملاً عاطفی، احساساتی و ذهنی است، در حالی که علم می‌کوشد بی طرف، غیراحساساتی و عینی باشد. به نظر می‌رسد این تضادها به چیزی کمتر از یک دشمنی متقابل و حل ناشدنی منتهی نشود.[۱]

از سویی فلسفه، اخلاق و علم نیز نیاز‌های بشر را به دین مرتفع می‌سازند بنابراین آن ناسازگاری و این جایگزینی راهی برای همراهی باقی نمی‌گذارند.

البته این وضعیت در رویارویی کلیسا با دست آوردهای علمی پیش آمده است، اما در الاهیات اسلامی – شیعی در چنین سطحی روی نداده است، بلکه در این الاهیات «حقیقت» و تلاش عالمانه برای فهم و کشف آن، محور مرکزی در باب گفت وگوی علم و دین است. بنابراین باید در نظریه تعارض علم و دین همیشه به یاد داشت که پیش‌فرض‌های برجسته در این نظریه بر پیش‌فرض‌های دینی اسلامی – شیعی منطبق نیست. در عمل نیز بسیاری از معتقدان به دین، تعارضی میان علم و دین احساس نمی‌کنند، بلکه دانشمندان علوم تجربی که با انگیزه دینی و اسلامی و یا براساس مبانی دینی و با پیرامون گزاره های دینی به تحقیق پرداخته اند گاهی به موفقیت های دوچندان دست یافته‌اند.

از سویی باید توجه کرد که بخش عقاید دینی تحقیقی و عقلانی است. به علاوه بسیاری از آموزه‌های دینی از جنس آموزه‌های تجربی نیستند بلکه متافیزیکی و از جنس عقلانیت فلسفی هستند.

و در نهایت آن که، عرضه اعتقادات دینی به عنوان اصول دین به عقل و تحقیق، آموزه‌های دینی را در معرض خلوص و ابطال خرافات و عقاید غلط قرار می‌دهد.

تمایز علم و دین[۲]

چرا ما باید به دنبال رویارویی علم و دین باشیم؟ آیا اگر هرکدام به وظیفه خودشان عمل کنند و در کار دیگری دخالت نکنند، هر دو سالم‌تر نمی‌مانند و هزینه‌های تحمیلی درگیری‌ها حذف نخواهد شد؟

این نظریه هم اکنون نیز علاقه‌مندان و معتقدان زیادی دارد. این عده تلاش می‌کنند که هم دین و هم علم در جایگاه خود محترم و محفوظ بمانند. این نظریه آمیزه‌ای از خطا و صواب است که به برخی از جنبه‌های آن اشاره می‌شود:

عمده اصول این نظریه به شرح زیر است:

علم و دین در حوزه‌های به‌طور کامل تعریف شده پژوهش خود معتبرند.

میان علم و دین، هیچ تعارض واقعی نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زیرا هر کدام به پرسش‌های به‌طور کامل متفاوتی پاسخ می‌دهند.

ما نباید دین را با معیار علم بسنجیم و برعکس. زیرا سؤالاتی که هر یک می‌پرسند چنان متفاوت است و محتوای جواب‌ها آن قدر متمایز است که مقایسه آنها با یکدیگر بی معنا است. اگر دین و علم هر دو سعی می‌کردند یک کار را انجام دهند، ممکن بود ناسازگار باشند؛ اما آنها وظایف به‌طور کامل نامشابه دارند و اگر آنها را به درستی در حوزه قضاوت‌های جداگانه نگاه داریم و از وارد شدن یکی به حوزه دیگری جلوگیری کنیم، هیچ «معضل» واقعی در رابطه علم و دین وجود نخواهد داشت. پس باید از تلفیق علم و باور [دینی] به‌صورت یک موضوع مبهم کدر غیر قابل تشخیص اجتناب کنیم.[۳]

بنابراین طرفداران این نظریه، این اصول را در قالب دستور العملی اجرایی و به‌صورت یک منشور واقع بینانه بازسازی می‌کنند. مواد این منشور عبارتند از:

۱ – دین و علم حق ندارند در امور یکدیگر دخالت کنند؛

۲ – برای جلوگیری از تنازع احتمالی، باید علم را از دین به دقت متمایز کنیم؛

۳ – علم و دین راه‌های به‌طور کامل مستقلی برای شناخت واقعیت هستند، آن چنان که معنا ندارد آنها را در تضاد با یکدیگر قرار دهیم.[۴]

در این نظریه، تلفیق علم و دین از کوشش انسان برای وحدتِ شناخت ما از جهان نشأت می‌گیرد اما به لحاظ تاریخی بالاخره در جایی از هم جدا می‌شوند و به تعارض می‌رسند.

هواداران نظریه تمایز بر این‌اند که این نظریه، هموار کردن راهی برای ورود به فضای آزاد و روشن «گفت وگو»ی (conversation) صحیح است. چرا که دو چیز تنها در صورتی می‌توانند با هم تعارض داشته باشند که بازی واحدی را انجام دهند. بنابراین، با این نگاه، رویداد زشتی که میان گالیله و کلیسا پیش آمد، قابل پرهیز بود و به‌طور عام‌تر، شاید امن‌ترین رویکرد در این حوزه، رویکرد تمایز باشد.

از دیدگاهی دیگر در فلسفه علم، علم و دین در حقیقت وارد بازی‌ای متفاوت می‌شوند. در این بازی، دین عهده‌دار بیان معنای غایی‌ای است که فراتر از جهان شناخته شده تجربی وجود دارد و توضیح دهنده چرایی وجود هستی است. ازاین‌رو دین با معنا و رازی ناگشودنی سر و کار دارد که به زمینه غایی طبیعت مربوط می‌شود و به دنبال پاسخ به این پرسش است که چرا ما به‌طور اساسی به دنبال یافتن حقیقتیم؟

از دیگر سو علم نیز عهده‌دار بررسی تجربی جهان طبیعی و چگونگی رخداد حوادث است، با علل و مسایل حل شدنی سروکار دارد و در پی پاسخ به نحوه کار طبیعت و به ویژه تحلیل حقایق خاص است.

همین رویداد و بازی متفاوت علم و دین در الاهیات مسیحی نیز روی می‌دهد. در این الاهیات وظیفه و هدف دین، کشف حقیقت غایی و مواجهه با خداوند و روش و موضوع آن، راه تجلی خداوند در مسیح با معرفتی بسیار شخصی و ذهنی است. و از آن سو، وظیفه و هدف علم پیش بینی و کنترل و روش و موضوع آن استفاده از عقل بشری برای کشف جهان طبیعت با معرفتی عینی و غیرشخصی است.

اشکالی که در نظریه تمایز در الاهیات اسلامی – شیعی مورد توجه قرار می‌گیرد این است که بخشی از زبان دین در بیان حقایق طبیعی نادیده گرفته شده است. در متون دینی در این الاهیات به‌طور مکرر به حقایق طبیعی اشاره شده است و آن را نه به عنوان طبیعتی کور، که خلقت خداوند توصیف می‌شوند و از آدمیان خواسته می‌شود که از این منظر به هستی نگاه کنند.

در الاهیات اسلامی – شیعی، به تعامل اجتماعی نیز در کنار حقایق طبیعی به عنوان اصلی بنیادی توجه می‌شود و تبیین حضور تعیین کننده‌ای که دین می‌تواند و باید در عرصه مدیریت اجتماعی داشته باشد، بخش بزرگی از این الاهیات را در قالب ولایت سیاسی و عدالت اجتماعی تشکیل می‌دهد.

چالش تمایزگران با علم‌مداری

در نهایت لازم است به این نکته اساسی توجه گردد که تمایزگران، زمینه‌های مساعدی برای به چالش کشیدن علم مداران (scientists) فراهم می‌آورند.[۵]

تمایزگران توضیح می‌دهند که راه ممکنی وجود ندارد تا بتوان آزمایشی علمی تعبیه کرد که نشان دهد علم تنها راهنمای قابل اعتماد برای رسیدن به حقیقت است؛ زیرا چنین آزمایشی پیشتر اعتقاد و ایمان به مؤثر بودن علم در رهنمون ما به نتایج صحیح را مفروض می‌گیرد. در حقیقت علم‌مداری نیز تلفیق علم و ایمان است و بدین سان، تبدیل به یک ایدئولوژی شده است.

اما این پرسش مطرح است که آیا علم‌مداری می‌تواند آزمون ابطال‌پذیری را سپری کند؟ یعنی بتواند توضیح دهد که علم‌مداری در چه شرایطی ابطال شدنی است؟

در غیر این صورت اگر فرض کردیم که علم‌مداری در همه شرایط درست است، همچون الاهیات مسیحی عمل کرده‌ایم و به‌سویی رفته‌ایم که زمینه‌های تعارض علم و دین وجود دارد.

رویکرد تمایز به ما یادآوری می‌کند که این علم نیست که دشمن دین است، بلکه علم‌مداری است که این گونه است. ازاین‌رو، این رویکرد، تلفیق روش علمی با هرگونه نظام اعتقادی را، چه دینی باشد و چه سکولار، ممنوع می‌کند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – علم و دین از تعارض تا گفت وگو، ص۳۴٫

                                                                                                                       [۲]contrast.

[3] – علم و دین از تعارض تا گفت وگو، صص ۳۷-۳۶٫

 

[۴] – همان، ص۳۷ و نیز: علم و دین، صص۱۶-۱۰٫

[۵] – یادآوری این نکته ضروری است که علم مداری (scientism) این اعتقاد است که علم تجربی تنها راهنمای قابل اعتماد برای رسیدن به حقیقت بلکه کل حقیقت است.