در این متن می خوانید:
      1. متذکّر شدن حکمت‌های بشری از سوی خدای متعال
      2. جوشش و رویش همه‌ی حکمت‌ها از توحید
      3. خیر محض بودن توحید
      4. قاعد و زمین‌گیر بودن آدم مشرک
      5. عوامل شرک
      6. دعایی برای مقابله با دشمن
      7. توجّه خدای متعال به عالم آخرت
      8. سنگر و دژ نداشتن مشرک
      9. مشرک موجود رانده شدن از رحمت و مغفرت الهی
      10. از برکات توحید احسان به والدین و انفاق به ذوی القربی
      11. ارزیابی شرک در مراحل مختلف
      12. شرک در ربوبیّت
      13. شرک در عبودیّت
      14. شرک در طاعت
      15. مخالفت انسان در احکام جوارحی و جوانحی مرتبه‌ای از شرک در طاعت
      16. واگذار نکردن ملک خدا به غیر او
      17. اطاعت مرحله‌ای از عبادت
      18. توحید داشتن موحد در تمامی مراحل
      19. مذمّت در برابر محدت
      20. ملامت اهل جهنّم نسبت به یکدیگر در عالم محشر
      21. احسان به والدین تکالیف مربوط به بندگی
      22. اثرات احسان به والدین
      23. والدین مظهر اسماء حسنی پروردگار متعال
      24. مقیّد نبودن احسان به والدین به هیچ قیدی
      25. مرحله‌ی کبر مرحله‌ی اولی احسان به والدین
      26. همراه همیشه بودن با والدین
      27. کلاس خودسازی پروردگار برای بندگان خود
      28. معنای اف در لغت
      29. امتیاز عمده‌ی مجمع البیان نسبت به سایر کتب
      30. اف نگفتن نسبت به پدر و مادر
      31. خفض جناح نداشتن در برابر والدین
      32. یادآوری خدای متعال به بندگان برای احترام به والدین
      33. توجّه خدای متعال به بشر برای تقرّب به سوی او
      34. دعا برای پدر و مادر در حیات و بعد از وفات آن‌ها
      35.  سفارش قرآن به تکریم فقرا و والدین
      36. احراز شخصیّت انسان‌های ضعیف

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ سیَّمَا مُولانَا بَقیَّهَ اللهِ فِی العَالَمینَ».

متذکّر شدن حکمت‌های بشری از سوی خدای متعال

در این آیات کریمه آن دفعه از دوستان عزیز استفاده کردیم، نکاتی را هم می‌شود در مرور مجدّد إن‌شاء‌الله استفاده کرد. «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً»[۱] این در صدر آیاتی است که پروردگار متعال این آیات را به عنوان «ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ»[۲] آیاتی است که حکمت‌های بشری را خدا متذکّر شده است.

جوشش و رویش همه‌ی حکمت‌ها از توحید

در رأس حکمت‌ها «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» است یعنی تمام مطالبی که عقل و فطرت پذیرای آن هستند، نیازمند آن هستند استحکام آن به توحید است. همه‌ی حکمت‌ها از توحید می‌جوشد، همه‌ی حکمت‌ها از توحید می‌گوید. این چشمه‌ای است که آن جویبارها انشعابات این چشمه است یا درختی است که میوه‌های آن آن‌ها خواهد بود.

Sadighi-13951025-Tafsir-ThaqalainSite (2)

خیر محض بودن توحید

در پایان آن چند نکته‌ای که به عنوان حکمت مطرح شده است، مجدّداً پروردگار متعال فرموده است: «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً» هم مُصدّر به توحید است و هم مذیّل به توحید است، هم صدر و هم ذیل آن، اوّل و آخر آن. این همان «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ»[۳] است. در هر کار خیری، در هر نوعی اوّل خدا است، آخر هم خدا است، توحید خیر محض است و همه‌ی خیرها از این شجره‌ی طیّبه به بشر عاید می‌شود.

قاعد و زمین‌گیر بودن آدم مشرک

«فَتَقْعُدَ»[۴]معلوم می‌شود آدم مشرک توان قیام ندارد، شرک آدم را قاعد می‌کند، زمین‌گیر می‌کند. اگر کسی بخواهد قیام کند، قیام کنایه از این است که بر امور خودش تسلّط داشته باشد، کارها زیر اشراف خودش باشد، این توان را فقط از توحید می‌تواند بگیرد. آدم مشرک توان بلند شدن ندارد، او همیشه قاعد و زمین‌گیر است.

عوامل شرک

پس یکی این‌که شرک عامل ضعف است و مایه‌ی بی‌تحرّکی و سکون است. هم رشدی در آن نیست و هم حرکتی در شرک وجود ندارد. دوم مذموم است یعنی هیچ نوع خوبی در وادی شرک به نظر نمی‌رسد، مشرک مذموم است. هم اصل جعل اله همراه الله مذمّت شده است و هم آدمی که هیچ خاصیّتی ندارد، نه رشدی دارد، نه حرکتی دارد، جز مذمّت چیزی عاید این آدم نخواهد شد.  نکته‌ی سوم مخذول است، نصرت از جانب خدا است. «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»[۵] انحصار دارد و مشرک این را از دست داده است.

دعایی برای مقابله با دشمن

یک دعایی برای مقابله‌ی با دشمن وجود دارد که مرحوم سیّد علی خان در کتاب شریف کلام الطیّب آورده است «إلهی أَنتَ قُلت مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلاً». ولی این آیه‌ی کریمه که خدا فرموده است کسانی که غیر خدا را می‌خوانند، به غیر خدا پناه می‌برند، این غیر خدا که برای خدا شریک می‌آورند. «فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلاً» این‌‌ها نمی‌توانند مشکل آن‌ها را حل کند، نمی‌توانند برای این‌ها یک تحوّلی را پیش بیاورند.

فقر محض بودن وجودی غیر از خدا

اجمالاً غیر خدا وجودی ندارد، فقر محض است. تمام موجودات امکانی تار و پود خود را امکان فقری گرفته است. از این جهت هیچ کسی جز خدا مؤثّر نیست، آن‌ها مخذول خواهند بود. ۱- در مقابل توحید، قیام است. ۲- مدح و ستایش است. ۳-  نصرت و حمایت است.

Sadighi-13951025-Tafsir-ThaqalainSite (3)

توجّه خدای متعال به عالم آخرت

در آن آیه‌ی آخر فرموده است: «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً»[۶] این تهدید عالم آخرت است، آن مطلق بود که شرک سکون است، شرک زمین‌گیری است، شرک واماندگی است، درماندگی است، شرک زشت است، شرک بی‌پناهی است، مخذول بی‌پناهی است. ولی در آخر خدا به عالم آخرت هم توجّه داده است. شرک موجب سقوط در جهنّم است، «فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ» مشرک چون نگهدارنده ندارد، پناه ندارد، آدمی که حفاظ نداشته باشد، می‌افتد. ماسکه آدم را نگه می‌دارد، حفاظ آدم را نگه می‌دارد.

سنگر و دژ نداشتن مشرک

مشرک سنگر توحید ندارد «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»[۷] این دژ است، کسی در دژ نباشد در مخاطره است «فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً»[۸] علاوه بر این‌که مشرک جهنّمی می‌شود، هم جای سرزنش دارد، چون خود کرده است، خدا به او عقل داده بود، خدا به او فطرت داده بود، خدا انبیاء فرستاده بود، از این همه اسباب و وسایل هدایت چشم‌پوشی کرد، بی‌اعتنایی کرد. آدمی که خودش را در چاه انداخته است ملامت فقط دامن خود او را می‌گیرد، نمی‌تواند یقه‌ی هیچ کس را بگیرد.

Sadighi-13951025-Tafsir-ThaqalainSite (5)

مشرک موجود رانده شدن از رحمت و مغفرت الهی

آدم مشرک پا روی عقل خود گذاشته است، پا روی فطرت خود گذاشته است و نخواسته از ندای انبیاء (علیهم السّلام) بیدار شود. لذا این محل ملامت و سرزنش است. مدحور هم است، رانده شده است. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»[۹]‏ٌ از این جهت که ظالم است و در میان ظلم‌ها هم هیچ ظلمی مثل شرک نیست، از یک طرف ظلم عظیم است. از طرف دیگر خدای متعال وعیدی که درباره‌ی مشرک داده است به هیچ وجه شرک قابل آمرزش نیست. «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»[۱۰]بنای خدا بر این است که مشرک را مورد عفو و بخشش قرار ندهد. بنابراین یک موجود رانده شده است، راهی برای برگشت برای او باقی نمی‌ماند.

Sadighi-13951025-Tafsir-ThaqalainSite (4)

از برکات توحید احسان به والدین و انفاق به ذوی القربی

بعد شروع به بیان احسان به والدین و انفاق به ذوی القربی می‌کند، همین‌طور مرحله به مرحله اوّل دستور گرمی خانواده را می‌دهد بعد ذوی القربی را مطرح می‌کند بعد به مسائل اخلاقی، به مسائل اقتصادی، به مسائل اجتماعی، تقریباً همه‌ی مسائلی که در سعادت بشر مفید است، خدای متعال این ۱۰، ۱۱ سفارش را در این آیات دارد و این‌ها همه شاخ و برگ اوّل و آن آخر است. یعنی هر نوع کار خوبی در ارتباط با خدا خوب است. این از برکات توحید است و هر نوع بابسامانی و معصیت معلول شرک است.

Sadighi-13951025-Tafsir-ThaqalainSite (6)

ارزیابی شرک در مراحل مختلف

ما شرک را در موارد مختلف، مراحل مختلف ارزیابی می‌کنیم. یکی شرک در خالقیّت است. کسانی که می‌گویند مبداء عالم، اهریمن و یزدان است. برای شرور خالقی غیر از خالق خیرات معتقد هستند، این‌ها مشرک هستند و شرک به خالقیّت دارند.

شرک در ربوبیّت

یک عدّه‌ای شرک در ربوبیّت دارند، کنار ربّ العالمین، رب النّوع قائل هستند، خالقیت خدا را قبول دارند، ولی می‌گویند باران یک ربّی دارد و دریاها ربی دارد، خورشید ربی دارد. این‌ها ارباب قائل هستند «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»[۱۱] این‌ها شرک در ربوبیّت دارند.

عمده‌ی شرک بشری همه شرک ربوبی است.

شرک در عبودیّت

در کنار این شرک‌ها یک شرک باطنی به نام ریا وجود دارد کاری که انسان برای خدا انجام بدهد، در نیّت و انگیزه‌ی او غیر خدا هم دخیل باشد. این هم شرک در عبودیّت پروردگار متعال است. باز شرک در عبودیّت غیر از ریا بت‌پرستی است. انواع پرستش‌هایی که بشر برای غیر خدا خضوع می‌کند، زانو می‌زند و پرستش می‌کند، عشق می‌ورزد این شرک در عبودیّت است.

-‌ معنای آن با شرک درونی چیست؟

-‌ آن‌ها که بت را رب نمی‌دانند، بتی که خودش ساخته، می‌داند او کاره‌ای نیست، ولی خودشان مظهری برای رب ساختند. رب را نمی‌بیند، این هم رب نمی‌بیند، ولی این‌ها مظاهر و جلوه‌های خدا می‌دانند و عبادت می‌کنند. «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏»[۱۲] این‌ها را شفیع می‌دانند، می‌گویند خدا این‌ کارها را دوست دارد. چون خدا را نامرئی می‌دانند، در حیطه‌ی دسترس بشر نمی‌دانند به جای آن‌که در دسترس ما نیست، یک چیزهایی را خودشان ساختند یا قرار دادند، این‌ها را عبادت می‌کنند که او راضی شود.

شرک در طاعت

نوع دیگری از شرک، شرک در طاعت است. این شرک در طاعت مواردی است که پروردگار متعال «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[۱۳] این‌ها همه اطاعت پروردگار متعال است و هر معصیتی مآلاً شرک است یا شرک هوا و هوس است «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ»[۱۴] آدمی که غیبت می‌کند، دروغ می‌گوید، بدزبانی دارد، جز این است که دوست دارد؟! جز این است که درون و نفسش او را وادار می‌کند که این کار را انجام بدهد؟! خدا می‌گوید غیبت نکن، نفس می‌گوید غیبت بکن. او طاعت نفس خود را می‌کند و طاعت خدای خودش را نمی‌کند. شرک در اطاعت است یا القائات و وسوسه‌های شیطان است که «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ‏ٌٌ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونیهذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۱۵] باعث می‌شود انسان گناه کند و در واقع اطاعت شیطان را بر اطاعت رحمان ترجیح داده است.

مخالفت انسان در احکام جوارحی و جوانحی مرتبه‌ای از شرک در طاعت

لذا مخالفت انسان در احکام جوارحی یا در افعال جوانحی مرتبه‌ای از شرک در طاعت است و این آیه‌ی کریمه‌ی آخر سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[۱۶] این ایمان و شرک را خدا یک جا قابل جمع دیده است. چطور می‌شود که هم مؤمن باشد و هم مشرک باشد؟

از نظر اعتقادی موحّد است «أَشهَدُ أَنَّ لا إِلَهَ الَّا الله وَ أَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ أَنَّ أوصیائَهُ أَوصیَاءَ الله وَ أَنَّ أَولیائَهُ أولیاءَ الله» این‌ها را قبول دارد، امّا در مقام عمل، در دو راهی‌ها نفس خودش را انتخاب می‌کند، راه شیطان را می‌رود، تبعیّت از شیطان می‌کند.

واگذار نکردن ملک خدا به غیر او

هم این آیه‌ی کریمه آیه‌ی تکان دهنده‌ای است «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» و هم روایاتی که یک مورد آن «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»[۱۷] یعنی آدم وقتی فرصت را، عمر را در اختیار کسی قرار می‌دهد، در واقع زیر سلطه‌ی او رفته است، قدرت را به او داده است در حالی که جایز نیست ملک خدا را به غیر خدا واگذار کنیم.

اطاعت مرحله‌ای از عبادت

 کسی که دارد غیبت می‌کند، او «النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ» است، کسی که غنا می‌خواند او «النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ» است، کسی که بدعت می‌گذارد و ما به او تبسّم می‌کنیم «مَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ دِینِهِ»[۱۸] ما به این سکولارها، به این بدعت‌گزاران لبخند بزنیم، بنشینیم آن‌ها حرف بزنند، ما هم احیاناً تحت تأثیر قرار می‌گیریم. خداوند متعال این‌ها را عبادت حساب کرده است. اطاعت مرحله‌ای از عبادت است. لذا شرک در طاعت تار و پود جامعه‌ی اسلامی را متأسّفانه گرفته است. «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[۱۹]، «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ».[۲۰]

توحید داشتن موحد در تمامی مراحل

موحّدی که در تمام مراحل توحید داشته باشد، توحید در ذات، توحید در صفات، توحید در خالقیّت، توحید در ربوبیّت و توحید در عبودیّت و توحید در اطاعت همه‌ی این‌ها را داشته باشد کم هستند. «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» اکثر مؤمنین هم که مؤمن هستند، ملحد نیستند، این‌ها هم (معاذ الله) شرک عملی دارند، شرک در طاعت دارند. این‌ها نکاتی بود که به این دو آیه‌ای که صدر و ذیل آیات حکمت را پوشش داده است.

مذمّت در برابر محدت

-‌ آیه‌ی ۲۲ فرمود: «فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً»، در آیه‌ی ۳۹ فرمود: «مَلُوماً مَدْحُوراً» فرق مذمّت و ملامت چیست که در اوّلی گفت: مذموم می‌شوی، در آخری گفت: ملوم می‌شوی. فرق این دو چیست؟

– مذمّت در برابر مدحت است، کسی کاری می‌کند که قابل ستایش نیست خلاف آن را انجام بدهد نه تنها قابل ستایش نیست بلکه قابل مذمّت است. مذمّت بیشتر آدم کاری را که خودش هم انجام نداده باشد، ولی دخیل باشد جای مذمّت است. ملامت بیشتر آن جایی است که آدم می‌فهمد که خودش کوتاهی کرده است، آدم خودش باعث شده است، خود کرده را تدبیر نیست ظاهراً سرزنش و ملامت بیشتر در موقعیّت‌های اجتماعی است، ولی مذمّت در جامعه نیست، کار مذموم، مذموم است چه دیگری باشد، چه دیگری نباشد.

امّا ملوم در فضایی این کار را انجام داده است که عکس العمل دارد، به او سرکوفت می‌زنند. مذموم سرکوفت زدن ندارد، ولی ملامت و سرزنش سرکوفت زدن دارد. ظاهراً فرق آن فرق اعتباری است، معلوم نیست فرق گوهری با هم داشته باشند حالا باز شما هم نگاه کنید، من هم نگاه می‌کنم.

ملامت اهل جهنّم نسبت به یکدیگر در عالم محشر

-‌ پس همین که فرمودید: «فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً» یعنی در جهنّم که وارد می‌شود، خودش را ملامت می‌کند، نسبت به دیگران مورد ملامت قرار نمی‌گیرد؟

-‌ هم خودش خود را ملامت می‌کند و هم این سؤالاتی که مأمورین جهنّم می‌کنند «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ»[۲۱] خود این بازجویی نوعی ملامت است، همدیگر را هم ملامت می‌کنند، به جان هم می‌افتند. بله همه‌ی این‌ها است. «فَتُلْقى‏ فی‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً»[۲۲] تا انسان در جهنّم نیفتاده است گویا خیلی متوجّه نیست که چه جنایتی در مورد خودش کرده است، ولی وقتی سزای عمل خود را دید، آن وقت می‌فهمد که چه کرده است، آن‌جا شروع به سرزنش و ملامت خود می‌کند. امّا در قدم اوّل القای در جهنّم نمی‌خواهد، این کار، کار مذمومی است، کار ناپسندی است. حالا إن‌شاء‌الله دقّت بیشتری در لغت هم داشته باشیم چه بسا چیزهای جدیدی به دست می‌آوریم. این‌ یک تحلیلی که خدمت شما عرض کردم.

احسان به والدین تکالیف مربوط به بندگی

و امّا در آیه‌ی بعدی «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»[۲۳] آن دفعه یکی، دو نفر از دوستان هم مکتوب آن‌ها و هم فرمایشات آن‌ها، هم استناد به روایات داشت و هم مطالب خوبی را استخراج کرده بودند و ما هم استفاده کردیم. ولی می‌خواهیم جمع‌بندی کنیم یکی این‌که بعد از توحید در تکالیف مربوط به بندگی گویا مهم‌تر از احسان به والدین چیزی وجود ندارد، بلافاصله بعد از «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[۲۴] یا …

-‌ قبل از آن «وَ قَضى‏ رَبُّکَ…»

-‌ «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» و در چهار سوره‌ی دیگر هم همین‌طور است.

اثرات احسان به والدین

در یک سوره هم شکر را در مورد خدا دستور داده است و بعد هم والدین. این نشان می‌دهد آن‌که در تکامل بشر، در تقرّب بشر بعد از توحید خیلی اثر دارد مسئله‌ی احسان به والدین است. یکی اهمّیّت این قضیه بعد از توحید، مکرّر احسان به والدین است، نشان می‌دهد که خیلی مهم است بعد از توحید این خودش از جلوه‌های توحید به حساب می‌آید، مجاری وجود است، وجود خود حق تعالی است و نزدیک‌ترین وجودی که من از او وجود پیدا کردم والدین است لذا به اساس خلقت برمی‌گردد.

والدین مظهر اسماء حسنی پروردگار متعال

پدر و مادر مجرای خالقیت خدای متعال هستند و مجرای ربوبیّت خدای متعال هستند و مجرای رازقیّت خدا هستند یعنی مظاهر اسماء حسنی پروردگار متعال هستند. از این جهت خدای متعال مهم تلّقی فرموده است و در آیات و سوره‌های مختلف بلافاصله بعد از امر به عبودیّت و امر به توحید مسئله‌ی والدین را مطرح کرده است.

مقیّد نبودن احسان به والدین به هیچ قیدی

نکته‌ی دوم این است که والدین مطلق است کافر باشد یا مؤمن، عادل باشد یا ظالم، فاسق باشد یا متدیّن هیچ کدام از این‌ها استثناء نشده است یعنی احسان به والدین به هیچ قیدی مقیّد نیست، با هیچ مخصّصی تخصیص نخورده است. الّا این‌که در یک آیه فرموده است: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»[۲۵] خدا به بندگان خود دستور داده است «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۲۶] هیچ استثناء ندارد. هر چه گفتند باید بگوییم چشم. امّا در مورد والدین یک فصلی بحث باز کرده است که والدین ممکن است از شما شرک بخواهند، این شرک همه‌ی شرک‌ها را در بر می‌گیرد، شرک در اطاعت را هم در برمی‌گیرد. اگر والدین از ما خواستند که غیبت بکنیم، دروغ بگوییم و امثال این‌ها آن آیه‌ای که به این استثناء زده است، آن این‌ها را هم شامل می‌شود. پس والدین چه خوب باشند چه بد باشند، فرزند مکلّف به احسان به والدین است «وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْنِ»[۲۷].نکته‌ی بعدی احسان مقیّد به شیء خاصّی نیست، هر چیزی که صدق احسان بکند انسان نباید مضایقه بکند. باز این باب وسیعی است که از هیچ احسانی نباید در مورد والدین مضایقه کرد.

مرحله‌ی کبر مرحله‌ی اولی احسان به والدین

نکته‌ی سوم «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ»[۲۸] این بالاترین مرحله را گرفته است که آن جهات دیگر به طریق اولی شامل می‌شود.

مرحله‌ی کبر سن مرحله‌ای است که پدر و مادر شدیداً نیاز به سرپرستار دارند. مثل بچّه می‌مانند «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ»[۲۹] یعنی آن وقتی که دیگر هیچ خاصیّتی ندارد جز این‌که تو باید ثواب ببری، آن‌جا که دارد خدمت می‌کند، احسان می‌کند، دعا می‌کند، آن‌ جاها دیگر سفارش ندارد، امّا این حالت را در این آیه‌ی کریمه است، در آیات دیگر نیاورده است، فقط در این سوره است که متعرض حالتی شده است که والدین مبتلا به کبر سن شده‌اند، در حال کهولت هستند.

همراه همیشه بودن با والدین

باز تعبیر «عِندَکَ» نکته‌ای دارد، اشعار دارد به این‌که آدم نباید پدر و مادر را از خودش دور کند، باید همراه پدر و مادر بود و در این همراهی اگر آن‌ها به مرحله‌ی ضعف مفرط رسیدند «فَلا تَقُلْ»[۳۰] هم باید احسان کرد و هم اگر به این‌جا رسید که قاعدتاً سخت می‌گیرند، سرکوفت می‌زنند، پر توقّع می‌شوند، مزاحم هستند. والدین پیر انواع مشکلات را برای فرزندان خودشان همراه دارند.

کلاس خودسازی پروردگار برای بندگان خود

پروردگار متعال کلاس خودسازی برای بنده‌ی خود منّت گذاشته است، می‌گوید باید این مشکلات را تحمّل کنید. آن‌جایی که برای شما مشکل ندارد، معیّن و ناصر شما است، پشتوانه‌ی و پناه شما است، آن وقت که طبیعی است، امّا این حالتی که دیگر به مرحله‌ی کبر سن رسیده است، هیچ خاصیّتی برای شما از نظر زندگی مادی ندارد. این‌جا باید رعایت خیلی شدید باشد تا این‌جا که «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» یعنی اگر آن‌ها شما را زدند، شما اف نگویید.

معنای اف در لغت

اف در لغت هم چرک زیر ناخن را گفتند، هم شیء چیز کثیف را گفتند و اجمالاً یک چیزی است که آدم از آن نفرت دارد، همان‌طور که چرک ولو ناچیز هم باشد آدم نسبت به آن حالت نفرت دارد مثلاً صورت خود را برمی‌گرداند، نسبت به پدر و مادر شما در حد یک چرک ناچیز هم حق ندارید عکس العمل نشان دهید «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» یعنی هیچ عکس العملی که حکایت از نارضایتی شما نسبت به آن‌ها باشد، نباید داشته باشید. «وَ لا تَنْهَرْهُما»، «تَنْهَرْهُما»  یعنی «لا تَزجُرهُمَا»[۳۱] آن‌ها را نرانید، این لغت به این شکل معنا کرده است، راندن معنا کرده است.

امتیاز عمده‌ی مجمع البیان نسبت به سایر کتب

ولی مجمع البیان که من خدمت شما گفتم یکی از منابع مجمع البیان باشد، مجمع البیان از نظر تفسیری معمولاً از کسانی نقل می‌کند که آن‌ها خیلی با اهل بیت (علیهم السّلام)… یعنی شاگردان آن‌ها عرب بودند، ولی مجمع البیان اوّلاً هم روایات اهل بیت را در کنار نقل اقوال آورده است، قتاده و ابن عباس و سودی همه عام هستند، از آن‌ها نقل می‌کنند، ولی از امام صادق و ائمّه هم نقل می‌کند ولی امتیاز عمده‌ی مجمع البیان یکی لغت و دیگری ادبیات آن است. هم واقعاً ادیب است و هم از نظر لغت یک لغت‌نامه‌ی جامعی است. مجمع البیان در این جهت برای شما امتیاز دارد، قابل اعتبار است.

اف نگفتن نسبت به پدر و مادر

ایشان نقل می‌کنند که هم راندن است و هم صدا بلند کردن است، صیحه زدن است، مثلاً داد بزنید، صدای خود را کلفت کنید. فرزند مجاز نیست در برابر سوء خلق والدین خودش یا ایذاء و اذیّتی که بر اثر کهولت سن مجبور است تحمّل کند، حق داد زدن ندارد، صدا کلفت کردن ندارد. در روایت هم دارد که اگر اخف از اف چیزی بود خدا آن را… اجمالاً یک حدیثی است که اف گفتن کمترین چیز است. «وَ لا تَنْهَرْهُما»[۳۲] صدای خود را بلند نکنید، بر سر والدین در هیچ شرایطی کسی حق ندارد داد بزند.

-‌ همین که اف آمده کفایت نمی‌کرد که دیگر ما بقی نیاید «وَ لا تَنْهَرْهُما» یک مرحله‌ی خیلی شدیدتری است؟

– تأکید است. ممکن است آدم چیزی نگوید ولی براند. نگوید ولی او را راه ندهد، اف نگفته ولی راه هم نداده است. او همه‌ی درهای بی‌احترامی را بسته است.

– در این «وَ لا تَنْهَرْهُما» تفسیر مجمع البیان این‌طور توضیح دادند، گفتند: «مَعناهُ لا تَمتنُعُ مِن شَی‏ءٍ أَرادَهُ مِنکَ»[۳۳] به این معنا است، قرینه‌ی آن هم به «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» آوردند، «لا تَنْهَرْ» این‌جا هم همان معنا است یعنی آن چیزی که می‌خواهد یک وقت نشود که بشنویم.

– آن در روایت هم است. جهت سلبی آن، این دو قسمت است که نباید این‌ها را راند، نباید در برابر آن‌ها صدا بلند کرد، نباید به آن‌ها اف گفت. این نشانه‌ای از نفرت و انزجار است که نباید در برابر آن‌ها به ظهور برسد. در بُعد اثباتی هم «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»[۳۴] این اشعار به این دارد که هم باید این‌ها را سرگرم کرد، با آن‌ها انس گرفت و هم باید قول کریم داشت، باید حرفی که می‌زنیم کریمانه باشد، اعتبار و ارزش آن‌ها را حفظ کند و به آن‌ها ارزش بدهد.

Sadighi-13951025-Tafsir-ThaqalainSite (1)

خفض جناح نداشتن در برابر والدین

و حالت دیگری که وجود دارد این‌که آدم گاهی محبّت می‌کند، ولی محبّت او از موضع مثلاً یک آقایی به پایین دست خودش کمک می‌کند، محبّت هم می‌کند ولی پیدا است که او در یک موقعیّت بالایی است، دارد به زیر دست خودش نوازش می‌کند. برای این‌که این حالت پیش نیاید، نکته‌ی بعدی را پروردگار متعال فرموده است «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۳۵] خیلی عجیب است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ»[۳۶] یکی خفض جناح است که آدم نمی‌تواند در برابر پدر و مادر بلندپروازی کند، هر کسی هستی، مجتهد هستی، مرجع تقلید هستی، هر قدر هم رفعت پیدا کرده باشی، پرواز کرده باشی پیش پدر و مادر که می‌آیی باید پرت را خفض کنی، پایین بیاوری. «خافِضَهٌ رافِعَهٌ»[۳۷] مقابل هم هستند خفض پایین است، رفع بالا است.

آدم نمی‌تواند بالای سر پدر پرواز کند، باید آن‌ها را روی پر خودش بگذارد، پرش باید پایین‌تر از آن‌ها باشد. «جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۳۸] باز گاهی مواقع منشأ تواضع رحمت نیست، منشأ آن خود ارضایی است، منشأ آن نشان دادن خودش پیش دیگری است، این‌طور نباشد.

این همان نکته‌ای است که حضرت امیر (علیه السّلام) به مالک دارند «أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ»[۳۹] تو باید در دلت آن‌ها را دوست داشته باشی، مهربان باطنی باشی. این آیه‌ی کریمه می‌فرماید: آن‌قدر باید خودت را بسازی، آن‌قدر انسان به خودش مسلّط است، این کارهایی که می‌کند ظاهرسازی نیست، منشأ آن «مِنَ الرَّحْمَهِ»[۴۰] است، منشأ آن مهربانی است.

یادآوری خدای متعال به بندگان برای احترام به والدین

و نکته‌ی آخر این‌که «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما» یک وقت که آدم پدر و مادر را تحمّل می‌کند، ولی از خدا می‌خواهد و می‌گوید خدایا دیگر کافی است، اگر خیلی مؤدّب باشد می‌گوید آن‌ها را راحت کن، اگر مؤدّب نباشد می‌گوید خدایا دیگر کافی است، ولی نه، این آیه می‌گوید آن‌ها را دوست بدار، برای آن‌ها دعا هم بکن. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما» آن وقت کنار این دعا پروردگار متعال به یاد ما می‌آورد، می‌گوید شما هم یک موقعی مثل این‌ها بی‌دست و پا بودید، این‌که الآن آن‌ها بی‌دست و پا شدند شما باید به آن‌ها برسید، خود شما هم بی‌دست و پا بودید، آن‌ها در دامن خودشان شما را بزرگ کردند. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً» این ریشه‌ی هر نوع  منّت را نسبت به پدر و مادر می‌زند، انسان را متوجّه می‌کند که این کارها پاسخگوی آن کارها نیست.

توجّه خدای متعال به بشر برای تقرّب به سوی او

در یک روایتی دارد وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حال طواف بودند، یک کسی مادرش را روی دوش خود گرفته بود یا داشت پدرش را طواف می‌داد. عرضه داشت یا رسول الله! من او را تر و خشک می‌کنم، همیشه همین‌طور با خود می‌گردانم آیا جبران زحمات این‌ها شده است؟ حضرت فرمودند: نه، حتّی این کارهایی که در این حد به آن‌ها می‌رسی، در برابر یک ناله در موقع وضع حمل او نمی‌شود. لذا توجّه به گذشته‌ها آدم یک موجود بی‌دست و پایی بوده است که اگر آن‌ها آدم را رها می‌کردند، آدم در کثافت خودش غرق می‌شد. آن‌ها ما را تحمّل کردند، شب‌ها نخوابیدند، ناز ما را کشیدند. آن‌ها با عشق این کار را می‌کردند ولی آدم که بزرگ شده و پدر و مادر کَلِّ بر او شده است، عاشق نیست، او با عشق این کار را انجام نمی‌دهد. این نکات سازنده‌ای است که پروردگار متعال منّت گذاشته است و بشر را متوجّه ظرایف راه تقرّب به خدا کرده است.

دعا برای پدر و مادر در حیات و بعد از وفات آن‌ها

نکته‌ی آخر این است که «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً» مطلق است یعنی این‌طور نیست که مثل قبلی باشد «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما»[۴۱] بلکه این شامل بعد از وفات آن‌‌ها هم می‌شود. هم در حال حیات باید دعا کرد و هم بعد از وفات باید دعا کرد «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً».

 سفارش قرآن به تکریم فقرا و والدین

مسئله‌ی قول کریم درباره‌ی ایتام هم به ما گفته شده است. در مورد فقرا هم گفته شده است. از خصائص جناب سلمان این بود که «یُحِبُّ الفُقراء» فقیر را دوست می‌داشت نه ترحماً تصدّق می‌داشت بلکه تکریماً. این هم در مورد ایتام است که به این‌ها در سوره‌ی نساء قول کریم می‌گوید. هم در مورد فقرا و هم در مورد والدین است. اجمالاً کسانی که بی‌دست و پا شدند این‌ها خود به خود شکست خوردند. شکسته خورده و افتاده را لگد نزنید. این رسیدگی روحی بیش از رسیدگی جسمی مورد نیاز بشر است. آدم به کسی پول هم بدهد، ولی در مجلس او را خوار کند. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[۴۲] باطل می‌شود، بی‌خاصیّت می‌شود.

احراز شخصیّت انسان‌های ضعیف

عمده این است که اگر آدم به کسی می‌خواهد اکرام بکند اوّل باید شخصیّت او را تأمین کند. احراز شخصیّت برای آدم‌های ضعیف از کارهای بسیار سازنده است و موجب قرب پروردگار متعال است. خود خدا بنی آدم را تکریم کرده است، ما هم وظیفه‌ی تکریم داریم. فرموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ»[۴۳] ما هم بندگان خدا را عموماً و اشخاص خاصّی را خصوصاً تکریم کنیم. «وَ مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی»[۴۴] در مورد والدین هم این آیه‌ی کریمه «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»[۴۵] از باب یک نمونه است، قول شما قول کریم باشد یعنی پیام دارد که باید پدر و مادر برای شما مورد احترام باشند. زمین‌گیری و ضعف آن‌ها و بی‌دست و پایی آن‌ها نکند که از چشم شما افتاده باشد. هم از نظر ظاهری اکرام بکنید، هم منشأ خفض جناح رحمت شما باشد و هم در باطن مهربانی باطنی شما باشد و هم دعاگوی آن‌ها باشید، به آن‌ها نفرین نکنید «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً»[۴۶].


[۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۲٫

[۲]– همان، آیه ۳۹٫

[۳]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۲٫

[۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۲۶ و سوره‌ی انفال، آیه ۱۰٫

[۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۹٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۴۹، ص ۱۲۷٫

[۸]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۹٫

[۹]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۳٫

[۱۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶٫

[۱۱]– سوره‌ی یوسف، آیه ۳۹٫

[۱۲]– سوره‌ی زمر، آیه ۳٫

[۱۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۱۴]– سوره‌ی جاثیه، آیه ۲۳٫

[۱۵]– سوره‌ی یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫

[۱۶]– سوره‌ی یوسف، آیه ۱۰۶٫

[۱۷]–  الکافی، ج ‏۶، ص ۴۳۴٫

[۱۸]– بحار الأنوار، ج ‏۴۷، ص ۲۱۷٫

[۱۹]– سوره‌ی یوسف، آیه ۱۰۶٫

[۲۰]– سوره‌ی سبأ، آیه ۱۳٫

[۲۱]– سوره‌ی مدثر، آیه ۴۲٫

[۲۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۹٫

[۲۳]– همان، آیه ۲۳٫

[۲۴]– همان، آیه ۲۲٫

[۲۵]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۵٫

[۲۶]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۹٫

[۲۷]– الکافی، ج ‏۲، ص ۶۱۳٫

[۲۸]– سوره‌ی الاسراء، آیه ۲۳٫

[۲۹]– سوره‌ی نحل، آیه ۷۰ و سوره‌ی حج، آیه ۵٫

[۳۰]– سوره‌ی الاسراء، آیه ۲۳٫

[۳۱]– بحار الأنوار، ج ‏۶۶، ص ۱۰۳٫

[۳۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۳۳]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۶، ص ۶۳۱٫

[۳۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۳۵]– همان، آیه ۲۴٫

[۳۶]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۰، سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۳۷]– سوره‌ی واقعه، آیه ۳٫

[۳۸]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۴٫

[۳۹]– نهج البلاغه، ص ۴۲۷٫

[۴۰]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۴٫

[۴۱]– همان، آیه ۲۳٫

[۴۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶۴٫

[۴۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۷۰٫

[۴۴]– جامع الأخبار(للشعیری)، ص ۳۸٫

[۴۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۴۶]– همان، آیه ۲۴٫