با توجه به گزاره‌های درون دینی، دین اسلام دینی کامل است و خداوند در روز غدیر خم بعد از ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) فرمود:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»؛[۱] «امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم»

در اینجا این سؤال اساسی وجود دارد که در این آیه و آیات و روایات مشابه آن، منظور از دین چیست؟

به عنوان مقدمه باید گفت که متکلمان هنگامی که از دین سخن می‌گویند برای آن مراتبی قایل می‌شوند:

دین ۱- متن: کتب مقدسه و سنت مقدسه؛ یعنی آنچه ما اینک از قرآن و روایات قطعی الصدور در اختیار داریم و برای هر دوی اینها مقام عصمت را قایلیم.

دین ۲- تفسیر: شرح متکلمان، فقیهان، علمای اخلاق، مفسران، عارفان و سایر علمای دینی؛ یعنی آنچه عالمان دینی به شکل روشمند و عقلایی از دین شماره ۱ برداشت نموده و از آن فهمیده‌اند.

دین۳- تحقق خارجی ۱ و ۲: افعالی که پیروان و دینداران در طول تاریخ به نام دین انجام داده‌اند و نتایج عینی این افعال؛ یعنی آنچه در عمل، دین داران از دین ۱ و ۲ فهمیده و برداشت کرده‌اند و در حد و سطح و رفتار خودشان، خود را به عنوان دین، با آن تنظیم کرده‌اند.

از وظایف اصلی متکلمین، فقط دفاع عقلانی از دین شماره یک است. در متون مقدس دینی ما نیز هرجا که واژه دین بدون قرینه بیاید، از آن دین شماره ۱ فهمیده می‌شود. علت آن هم این است که در دین ۲، اگر چه عالمان دینی بسیار محترم اند و اسلام در سایه کوشش‌های جان فرسا، نبوغ آمیز، عالمانه و عاشقانه آنان رشد و نمو کرده است، اما ازاین‌رو که انسانند و محدود، برداشت و فهم ایشان، آخرین و کامل‌ترین برداشت محسوب نمی‌شود و پس از ایشان چنان‌چه همیشه در حال وقوع است- نیز عالمان و دانشمندانی خواهند آمد که این فهم را – به ویژه در ظرف زمان خویش- تصحیح و گسترش خواهند داد.

بر این اساس تکلیف دین ۳ نیز معلوم است. چرا که رفتار دین داران پس از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدا(علیهم السلام) به عنوان امری اجتماعی و تاریخی، آمیزه‌ای از خطا و صواب بوده و قابل استناد نیست. اعتقادات و رفتار عمومی دینداران در سطح نازل‌تری، و در بسیاری موارد، از منابع متعددی، غیر از دین، مانند باورهای خرافی، قومی، شبه علمی و یا تاریخی نیز ارتزاق می‌کنند و حتی به آنها رنگ دینی می‌دهند. ازاین‌رو خدای متعال آن قدر عمر و فرصت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داد که دین۱ را به‌طور کامل برای مردم بیان کرد. چون می‌دانیم اگر چیز دیگری لازم بود و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نفرموده بود، دین خاتم ناقص می‌شد و با موضوع اکمال دین ناسازگار می‌بود و نقض غرض می‌شد. مگر خدا انسان را نیافریده بود که راه سعادتش را بشناسد و بپیماید؟ همان برهان نبوت اقتضا می‌کند پیامبر خاتم، چون بعد از او پیامبری نخواهد آمد، آن قدر باید فرصت داشته باشد تا بتواند همه آن چه را برای بشر ضرورت دارد در قالب دین ۱ بیان کند. پس با توجه به این که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، آخرین پیامبر و دین او هم آخرین دین الاهی و جاودانی و جهانی است، از نظر محتوی و حقیقت مورد نظر خداوند، بر این دین چیزی افزوده نمی‌شود، روایت: «حلال پیامبر حلال است تا روز قیامت و حرام او هم تا روز قیامت حرام است»[۲]؛ را در همین ظرف باید فهمید. ولی از آن جایی که بشر در سیر تکاملی خویش در حال پیشرفت و بلوغ بیش‌تر است و نیز با توجه به پیشرفت انسان، نیاز بشر به توضیح و توجیه اعتقادات دینی، سبک زندگی اخلاقی و دستورات دینی بیش‌تر، پیچیده‌تر و عمیق‌تر می‌شود و نیازهای بشر امروز با نیاز بشر عصر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) متفاوت است و در حال حاضر بشر با مسایل مستحدثه، کیفی‌تر و جدی تری روبه رو است، در این جاست که باید تکلیف او را دین مشخص کند.

این وضعیت در مواجهه علم و دین هم وجود دارد. علم عرصه‌های نو و بدیعی برای فکر دینی ایجاد می‌کند و امکان فهمی عمیق‌تر و تازه‌تری از دین را برای عالمان دینی و دین داران ایجاد می‌کند. ازاین‌رو گفته می‌شود که دین از این جهت قابل پیشرفت و توسعه است، همان گونه که علم در حال پیشرفت و توسعه است. البته تصویری که از کلام دینی، اخلاق مورد زندگی و بیان دستورات دینی برای مکلف تدوین می شود، با توجه به همان اصول کلی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) و قرآن، یعنی همان دین ۱ بیان نموده است و به خاطر همین هم ائمه گفته‌اند:

«بر ماست که اصول را به شما نشان دهیم و بگوییم و بر شماست که فروع آن را برداشت و استخراج کنید.»[۳]

آرمان‌ها، باورهای بنیادی، سبک زندگی اخلاقی و قوانین کلی‌ای که بشر لازم دارد محدوده و متناهی است، یعنی در حقیقت می‌تواند محدود و متناهی باشد؛ بنابراین قابل بیان است ولی فروع و جزییات و مصادیق آن، بی‌نهایت بوده و قابل پیش بینی نیست.

اگر بنا بود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) همان‌طور که اصول را بیان کرده‌اند، همه فروع را هم بیان کنند – البته فروع را نیز هرگاه سؤال شده است بیان کرده‌اند- به دلیل همین نامتناهی بودن و مبتلا به نبودن آنها در زمان ایشان و فهم محدود معاصران ایشان، بیان کردنش ممکن نیز نبود.[۴]

در نتیجه می‌توان گفت معنی این گزاره که «با توجه به پیشرفت علوم و توسعه دانش، دین نیز توسعه و گسترش می‌یابد.» این است که با پیشرفت علوم زوایای بیش‌تر و متفاوتی از دین برای بشر آشکار و روشن می‌شود. ازاین‌رو باب اجتهاد و تحقیق در موضوعات مختلف دینی مانند فلسفه، کلام، فقه، اخلاق و حقوق و سایر آموزه‌های دینی باز است و به لحاظ غنای ذاتی دین اسلام که وحیانی است و قابلیت جهانی شدن را دارد، می‌تواند در صورت جهاد و تلاش انسان‌های مؤمن و مسلمان معتقد، اراده الاهی را محقق نماید. «والعاقبه للمتقین».

از نگاهی دیگر، اگر بپذیریم تبیین دینی و کلامی می‌خواهد نگاه آدمی به هستی را تغییر دهد و با این تغییر نگاه می‌خواهد روش زندگی آدمیان را تغییر دهد و به همان مسیری دعوت کند که پیامبران الاهی در نظر داشته‌اند، آنگاه توجه به جلوه‌های متفاوت حقیقت (انسان و جهان) امری لازم و الزامی خواهد بود.

تحقق این امر مبارک در الاهیات اسلامی- شیعی از این مسیر محقق می‌شود که ما در مواجهه علم و دین بتوانیم فلسفه علم متناظر آن ایجاد کنیم. ما اگر رویکرد تأیید را بپذیریم، باید بتوانیم فلسفه علمی متناظر با آن ایجاد کنیم که بتواند هم‌زمان جنبه‌های متعدد و متنوع حقیقت واحد را توضیح دهد و در عین حال این جنبه‌ها از یکدیگر پشتیبانی مفهومی کنند.

برخلاف الاهیات یهودی- مسیحی، ما به دلیل پیش‌فرض‌های عقلانی دینی در اسلام، به ویژه در قرائت شیعی آن، ضراد خانه فکری گسترده‌تری برای مواجهه و گفت وگوی علم و دین در اختیار داریم.

البته در حوزه کلام و الاهیات دینی، گفت وگوی مقرون به توفیق علم و دین به شدت با این امر وابسته است که بخش عقاید محققانه در جای خود نشسته باشد. چرا که اصول عقاید دینی، محققانه، عقلانی و همراه چون و چرا است.

اگر نگاه ما چنان چه مرسوم جامعه دینی ما است در این بخش هم مقلدانه باشد، به‌طور طبیعی ما به سمت تلقی تعارض آلود و یا در خوشبینانه‌ترین حالت، تلقی تمایزگرایانه از علم و دین رانده می‌شویم. ازاین‌رو به‌طور طبیعی برخی پیش‌نیاز‌های تحقق آرمان تأیید علم دینی را می‌توان به این گونه فهرست نمود:

۱ – طبیعی بودن فرایند تحقق آن در ضمن تعامل و اقناعی پایدار و سیر به‌سوی اجماع نخبگان؛

۲ – اصل بودن حقیقت و تمام حقیقت، همیشه و همه جا؛

۳ – متواضع بودن همگان در برابر حقیقت؛

۴ – جایگزین کردن وضعیت موجود علم‌مداری و دین‌مداری (با قرائت و تفسیر خاصی از دین- دین ۲) با وضعیت مطلوب حقیقت‌مداری و حنیفیت.

این فرایندی است که در طی آن می‌توان امیدوار بود که علم و دین در گفت وگویی همدلانه و با همیاری یکدیگر بتوانند پرده‌های بیش‌تری از حقیقت را کنار بزنند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – مائده(۵)، آیه ۳٫ برای توضیح بیش‌تر در این باره ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۶۶٫

[۲] – «حلال محمد حلال الی یوم القیامه وحرامه حرام الی یوم القیامه» (اصول کافی، ج ۲،ص۱۷) به نقل از: مرتضی مطهری، خاتمیت، تهران: صدرا، بی‌تا، ص۱۱۸٫

[۳] – «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» (بحارالانوار، ج۲، ص‌۲۴۵ و سلاله بنی ادریس، ص ۴۷۸ به نقل از جامع بزنطی با اندکی اختلاف.)

[۴] – خاتمیت، ص ۱۱۷٫