امیرمؤمنان در سراسر نهج البلاغه مهارت های خوب زیستن و رفتار و کنش سعادت مندانه را به تشنگان سرچشمه زلال معارف، به روشنی معرّفی نموده اند. پیش از بیان برخی از این مهارت ها به نکته ای ضروری اشاره می‌ شود.

امام علی(علیه السلام) به جوانان سفارش می‌ کنند که فرصت طلایی و بازگشت ناپذیر جوانی و توانمندی های جسمی و روحی این دوره را غنیمت شمرده و از آن در جهت کمال حقیقی و شکوفا ساختن استعدادهای خدادادی بهترین بهره‌برداری را داشته باشند.

امام(علیه السلام) در یکی از ژرف ترین و زیباترین خطبه های نهج البلاغه که معروف به «خطبه غرّاء» است، از کسانی سخن می‌ گویند که:

«از نعمت سلامتی و عافیت برخوردار بودند ولی در اثر غفلت و دنیازدگی از فرصت ها و نعمت ها استفاده شایسته و بایسته را نکردند و زیان کردند؛ آنان هنگام تندرستی توشه آخرت را فراهم نساختند و در آغاز جوانی عبرت نیاموختند».[۱]

سپس امام(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«فهل ینتظر أهل بضاضه الشّباب إلّا حَوانی الهَرَم؟ و أهل غَضاره الصّحّه إلّا نوازل السَّقَم؟ و أهل مدّه البقاء إلّا آونه الفناء؟ مع قرب الزِّیال و اُزوف الأنتقال»؛[۲] «آیا کسی که در عنفوان جوانی و توانایی است، در انتظار چیزی جز خمیدگی و پیری نشسته است؟ و آن که از شادابی سلامت برخوردار است جز بیماری های گوناگون را انتظار می‌ کشد؟ و آن که از زندگی بهره‌مند است جز فناء و هلاکت را منتظر است؟ با آنکه زمان جدایی و کوچ از دنیا نزدیک است».

گفته می‌ شود که انسان در دوران جوانی همواره نگاهش به آینده و به دنبال ساختن کاخ آرزوهای خود است؛ به گونه ای که از زمان حال و موقعیت و شرایط کنونی خویش غفلت می‌ ورزد؛ ولی هنگامی که به سن کهولت و پیری می‌ رسد همواره نگاهش به گذشته و خاطرات و حوادث تلخ و شیرین آن دارد و به کارهایی که در گذشته کرده مباهات و افتخار می‌ کند؛ در حالی که در پیری توانمندی های جسمی و روحی و فکری خود را از دست داده و در انتظار مرگ است؛ شاعر چه زیبا می‌ گوید:

تــا توانـستـــم ندانـســـتــم                  چون که دانستم نتوانستم

امام علی(علیه السلام) در نامه ۳۱ نهج البلاغه که شایسته است سرلوحه و منشور زندگی جوانان باشد به فرزند جوان خود امام حسن(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«پسرم! بدان کسی که مرکب و سواری او شب و روز باشد، قطعاً او را می‌ برند هرچند در ظاهر ایستاده باشد، و مسافت را می‌ پیماید هر چند در استراحت و آرامش باشد».[۳]

این سخن امام(علیه السلام) کنایه از آن است که انسان در دنیا می‌ پندارد که ماندنی و جاودان است، غافل از این‌که شب و روز او را سیر می‌ دهند تا زندگانیش را به پایان رسانند.

در همین نامه ۳۱ امام علی(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«بادر الفرصه قبل أن تکون غُصّه»؛[۴] «فرصت ها را مغتنم شمار پیش از آنکه به اندوه و غصّه بدل شود».

همچنین امام(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«والفرصه تمرُّ مرَّ السّحاب فانتهزوا فُرَص الْخیر»؛[۵] «فرصت ها همچون عبور ابر می‌ گذرد، پس [بپاخیزید و] فرصت های نیکو و خیر را غنیمت شمارید».

پس از ذکر این مقدمه به چند نمونه از مهارت های زندگی به طور گذرا پرداخته می‌ شود:

۱ – احترام خویش

کرامت نفس و احترام به شخصیت انسانی خویش و آلوده نساختن روح الهی به پستی ها و گناهان از توصیه های محوری و اساسی است که امام(علیه السلام) به جوانان می‌ کنند:

«و اَکرَم نفسَک عن کلِّ دنیّـهٍ و إن ساقتک إلی الرّغائب، فأنّک لن تعتاض بما تبذُل من نفسک عوضاً و لا تکن عبدَ غیرکَ و قد جعلک اللهُ حُرّاً»؛[۶] «نفس خویش را گرامی شمار و از هر پستی و زبونی دور بدار هر چند تو را به نعمت ها و خوشی های فراوان رساند. زیرا در برابر آنچه از بزرگواری خویش از دست می‌ دهی عوضی دریافت نمی‌ کنی. بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است».

نکته مهم در این سخن حکیمانه آن است که انسان در برابر از دست دادن شخصیت و کرامت و عزّت خود چیزی که متناسب و همسنگ با آن باشد به دست نمی‌ آورد؛ هر انسانی که به روح الهی و معرفت نفس دست یابد، پی خواهد برد که اگر با گناه و شهوت پرستی کرامت نفس و گوهر ارزشمند روح را آلوده ساخت دیگر با هیچ جایگزینی جبران نمی‌ شود؛ مگر با بازگشت به سوی کمال و زیبایی بی نهایت و خدای مهربان و تنها در پرتو توبه و استغفار و اظهار تضرّع و کرنش در برابر خداوند می‌ توان این خلأ و کاستی روحی را جبران نمود. ازاین‌رو امام علی(علیه السلام) کرامت نفس و نگه داشتن حرمت و حریم خود را موجب خوار شدن شهوت های نفسانی می‌ دانند:

«من کرمت علیه نفسُه هانت علیه شهواتُهُ»؛[۷] «کسی که خود را بزرگوار ببیند، شهواتش را خوار شمارد.»

انسان تنها در یک صورت احساس کرامت نفس و بزرگواری می‌ کند و آن در هنگامی که پیوند روحی با سرچشمه کرامت و بزرگواری یعنی خداوند متعال داشته باشد. هر چه أنس و توجه و معرفت انسان به خداوند ژرف تر باشد، روح و شخصیت الهی او از آلودگی ها و گناهان و پستی ها فاصله می‌ گیرد.

قرآن کریم به زیبایی در این باره می‌ فرماید:

«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛[۸] «و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشی کرد، آنان همان نافرمانانند»

آری مهمترین پیامد تلخ خدا فراموشی، خود فراموشی است و از سوی دیگر یاد و ذکر خداوند موجب توجه به فطرت الهی خود و احساس کرامت داشتن است.[۹]

امیرمؤمنان(علیه السلام) قناعت ورزیدن به روزی و نعمتی که خداوند به انسان ارزانی می‌ دارد و نیز چشم طمع نداشتن به دارایی های مردم را بزرگ ترین بی نیازی می‌ دانند و می‌ فرمایند:

«الغنی الأکبر الیأسُ عمّا فی أیدی النّاس»؛[۱۰] «توانگری و بی نیازی بزرگ تر عبارت است از نومیدی و مأیوس شدن از آنچه مردم در اختیار دارند.»

یکی از عواملی که به کرامت نفس و بزرگواری انسان آسیب می‌ زند چشم امید به دارایی های مردم و ابراز نیاز به نااهلان است؛ امام علی(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«نگهداری آنچه در دست داری نزد من محبوب تر است از طلب کردن آنچه در دست غیر توست. تلخی ناامیدی بهتر از دست نیاز به سوی مردم دراز کردن است، کار و پیشه با پاکدامنی بهتر است از توانگری با بدکارگی است.»[۱۱]

آری رزق و روزی اندکی که خداوند با حفظ آبرو و کرامت نفس به انسان عطا می‌ کند بهتر از نعمت و رزق فراوانی است که از دیگران به انسان برسد:

«و إن استطعت ألّا یکون بینک و بین الله ذو نعمهٍ فافعل، فأنّک مُدرکٌ قَسمَکَ و آخذٌ سهمَک و إنّ الیسیرَ من الله سبحانه أعظم و أکرم من الکثیر من خلقه و إن کان کلّ منه»؛[۱۲] «و اگر توانستی صاحب نعمتی را میان خود و خدایت قرار ندهی، چنین کن (آبروی خود پیش دیگری مریز)؛ زیرا تو (از خوان دنیا) سرانجام به نصیبت خواهی رسید و سهمت را خواهی گرفت. و اندک نعمتی که از جانب خدای سبحان باشد بزرگ تر و گرامی تر از نعمت فراوانی است که از غیر خدا برسد، اگر چه همه نعمت ها در واقع از اوست».

۲ – بالا بردن آستانه تحمّل

از جمله آسیب های جدّی در برخی انسان ها شکنندگی در برابر حوادث ناگوار و پایین بودن آستانه تحمّل و بردباری در سختی ها و گردنه های نفس‌گیر زندگی است. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«و عوِّد نفسک التّصبُّر علی المکروه، و نعم الخُلُق التصبُّر فی الحقّ»؛[۱۳] «نفس خود را به شکیبایی و پایداری در امور ناخوش آیند عادت ده، که صبر و پایداری در راه حق، نیکو اخلاقی است»

نفس انسانی تربیت پذیر و عادت پذیر است و می‌ توان با تمرین تدریجی و مراقبت از خود آن را بر انجام کارهای سخت و دشوار پرورش و عادت داد.

امام علی(علیه السلام) یک راه کار عملی برای بالا بردن آستانه تحمّل بیان می‌ کنند:

«إن لم تکن حلیماً فتحلّم، فأنّه قلّ مَن تَشبّه بقومٍ إلّا أوشکَ أن یکونَ منهم»؛[۱۴] «اگر به واقع بردبار نیستی خود را به بردباری وادار کن، زیرا کمتر اتفاق می‌ افتد کسی خود را به گروهی همانند و شبیه سازد و یکی از ایشان نشود».

البته بردباری و شکیبایی در نگاه امیرمؤمنان خود برخاسته از همّت بلند و اراده قوی و پولادین است:

«الحلمُ و الأناهُ تُوأمان ینتجهُما عُلوّ الهمّه»؛[۱۵] «بردباری و تأنّی (شتاب نکردن) دو فرزند یک شکمند که آنها را بلندی همّت و اراده پابرجا می‌ زاید».

۳ – تقویت اراده

یکی از عوامل موفقیت انسان های پیشرو، بهره‌مندی از عزم و اراده قوی و راسخ است. انسان های با اراده چندین ویژگی و شاخصه دارند:

۱ – کنترل و تسلّط بر ذهن و رفتار خود دارند و می‌ توانند بر تخیلات و تمایلات افسار گسیخته خود مهار زنند.

۲ – ذوب و جذب در محیط و فضای فاسد نمی‌ شوند و خود را همرنگ آن نمی‌ سازند.

۳ – تسلیم محض غرایز و خواهش های حیوانی و شهوت و غضب نیستند؛ بلکه بر خواب و خوراک و رفتار خویش مدیریت و کنترل دارند.

۴ – در زندگی دارای اهداف و چشم اندازهای از پیش تعیین شده هستند و از سرمایه های مادی و معنوی که خداوند در اختیار آنها قرار داده بهره‌برداری می‌ کنند.

۵ – دارای الگوی موفق و کاملی در زندگی هستند و خود را با او مقایسه می‌ کنند.

۶ – همّت بلندی دارند و به مراحل پایین از پیشرفت بسنده نمی‌ کنند.

۷ – صبور و شکیبا هستند و پشت کار و مداومت در کار دارند و شکست را شکست می‌ دهند و خستگی ناپذیرند.

۸ – اهل تفکر و منطق و عقلانیت هستند و بر عواطف و احساسات زودگذر خود چیره می‌ شوند.

امام علی(علیه السلام) در خطبه زیبای قاصعه پیامبران الهی را نمونه بارز صاحبان عزم و اراده معرفی می‌ کنند و می‌ فرمایند:

«و لکنّ الله سبحانه جعل رُسله أولی قوّهٍ فی عزائمهم»؛[۱۶] «خداوند پیامبرانش را در تصمیم ها و اراده هایشان قوی و نیرومند قرار داد».

امیرمؤمنان(علیه السلام) که خود مظهر اراده حق تعالی است در موارد گوناگونی انسان ها را به برخورداری از اراده و عزم قوی تشویق می‌ فرمایند و عوامل تضعیف و سست شدن اراده و عزم را بیان می‌ کنند:

«و الله مستأدیکم شکره و مورّثکم أمره و مُمهلُکم فی مِضمار محدود لتتنازعوا سَبَقَهُ فشُدّوا عُقَد المآزر، واطْوُو فُضول الخَواصر، و لا تجتمع عزیمهٌ و ولیمهٌ. ماأنقض النّوم لعزائم الیوم و أمحی الظُلمَ لتذاکیر الهِمَم»؛[۱۷] «خداوند ازشما ادای شکر خویش را می‌ خواهد، وامرش را به شما سپرده و در این سرای آزمایش و آمادگی، در زمانی محدود به شما مهلت داده تا برای به دست آوردن جایزه او و رسیدن به هدف از یکدیگر پیشی گیرید. پس کمربندها را محکم ببندید و دامن ها را در هم بپیچید، که گرفتن تصمیم های محکم [و رسیدن به ارزش های بلند] با شکمبارگی [و خوش گذرانی] و سفره های رنگین سازگار نیست. چه بسیار تصمیم های روز را که خواب شبانگاه در هم شکسته، و چه بسیار همت ها را که تاریکی فراموشی از بین برده»[۱۸]

در این سخن امام(علیه السلام) دنیا را به می‌دان مسابقه و آزمون تشبیه نموده اند که انسان ها بایستی برای دست یابی به هدف و غایت این مسابقه که تقرّب به پروردگار است، عزم ها و اراده های خود را تقویت و مستحکم نمایند؛ دو عامل در کلام امام(علیه السلام) باعث تضعیف و سست شدن اراده می‌ شود؛ یکی خوش گذرانی و شکم بارگی و لذت گرایی و دوم پرخوابی و تن آسایی.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در فرازی دیگر درباره ویژگی های فرشتگان می‌ فرمایند:

«و لا تعدوا علی عزیمه جدّهم بلادهُ الغفلاتِ، و لا تنتضِلُ فی هِمَمِهم خدائع الشهوات»؛[۱۹] «کودنی غفلت ها بر تلاش و عزم راسخ آنها چیره نگردیده، و تیرهای فریبِ شهوت همّت های آنها را هدف قرار نداده است»[۲۰]

امام(علیه السلام) در این فراز دو عاملِ غفلت از یاد خداوند و شهوت پرستی را موجب سست شدن اراده ها و عزم ها می‌ دانند. امام(علیه السلام) در فراز دیگری از نهج البلاغه اطاعت از خداوند و أنس با او را مایه تقویت اراده می‌ دانند و می‌ فرمایند:

«فَتَداوِ من داء الفتره فی قلبک بعزیمهٍ، و من کری الغفله فی ناظرکَ بیقظهٍ، و کن لله مطیعاً، و بذکره آنساً»؛[۲۱] «پس با نیروی اراده و تصمیم، درد سستی را که در دلت افتاده درمان کن، و با بیداری و هوشیاری خواب غفلت را از دیدگانت برطرف ساز. مطیع خداوند باش و به یاد او انس گیر».

آری می‌ توان معیار ارزش گذاری انسان را با شاخصه اراده و همّت او سنجید؛ امیرمؤمنان(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«قدرُ الرّجل علی قدر همّته»؛[۲۲] «ارزش مرد به اندازه همّت اوست».

نقطه مقابل بلند همّتی، تقصیر و کوتاهی در عمل و رفتار است؛ امام(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«من قَصَّرَ فی العمل أُبتلی بالهمّ»؛[۲۳] «آن که در عمل کوتاهی و کاهلی کند دچار غم و اندوه گردد».

امام(علیه السلام) در فرازی دیگر می‌ فرمایند:

«خدای متعال را در هر نعمتی حقی است؛ هر که آن را ادا کند خداوند نعمت او را می‌ افزاید، و هر که در ادای آن کوتاهی ورزد خود را در معرض زوال و نابودی آن نعمت قرار داده است».[۲۴]

۴ – مهارت «نه» گفتن

کسانی‌که به همه درخواست ها و خواهش ها «بله» می‌ گویند، و توانایی «نه» گفتن و پاسخ منفی دادن را ندارند، دارای شخصیت و اراده ای ضعیف و سست هستند. یکی از مهمترین مهارت هایی که هر فردی در زندگی فردی و اجتماعی خود باید داشته باشد مهارت «نه» گفتن به خواسته ها و درخواست های نابخردانه و خداناپسندانه است. برخی افراد به دلیل کمبود اعتماد به نفس و ترسی موهوم از پاسخ منفی دادن و از گفتن «نه» و پاسخ قاطع دادن اجتناب نموده و همواره به دیگران وعده های مثبت می‌ دهند و خود را در زندگی به سختی و مشقت می‌ اندازند.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«من ترک قول «لا أدری» أُصیبت مَقاتلُه»؛[۲۵] «آن که گفتن «نمی دانم» را ترک گوید به نقطه های آسیب پذیرش ضربه وارد آید (و رسوا و تباه گردد)».

بهترین پاسخ برای پرسشی که انسان از جواب آن آگاهی ندارد، «نمی دانم» است، که بایستی بدون خجالت و شرمندگی گفته شود.

امیرمؤمنان(علیه السلام) به فرزند خویش امام حسن(علیه السلام) درس آزادگی و با صراحت زیستن را می‌ آموزند و می‌ فرمایند:

«و لا تبع آخرتک بدنیاک؛ و دَع القولَ فیما لا تَعرِف، والخطاب فیما لم تکلّف»؛[۲۶] «آخرت خود را به دنیایت مفروش، از آنچه نمی‌ دانی سخن مگو، و از آنچه بر عهده ات نیست دم مَزَن».

امام(علیه السلام) در همین نامه ۳۱ به فرزندشان امام حسن(علیه السلام) می‌ فرمایند:

«وأمُر بالمعروف تکن من أهله، و أنکر المنکر بیدک و لسانک، و باین مَن فعله بِجُهدک و جاهِد فی الله حقَّ جهاده، و لا تأخذک فی الله لومهُ لائم»؛[۲۷] «به کار نیک امر کن تا خود در زمره نیکوکاران باشی، و با دست و زبانت از بدی بازدار، و بکوش که خود را از بدکاران جدا سازی، در راه خدا آنسان که شایسته است جهاد کن، و در راه خدا نکوهش نکوهشگران تو را باز ندارد.»

آری گاهی انسان چنان شیفته و مجذوب محیط دوستان می‌ گردد که عیب ها و کاستی های آنها را نمی‌ بیند و در صورت آگاهی از انحراف آنها قدرت جدا شدن و فاصله گرفتن از آنها را ندارد؛ امام علی(علیه السلام) به زیبایی درس قاطعیت و کنار گذاشتن رودربایستی را چنین می‌ آموزاند:

«باین مَن فعله بجهدک»؛ «بکوش تا از بدکاران جدا شوی و با آنها قطع رابطه کن».

در ادامه حضرت می‌ فرمایند:

«و لا تأخذک فی الله لومه لائم»؛ «در راه خدا از هیچ سرزنش و نکوهشی نهراس».

گاهی فرد به خاطر «نه» گفتن و دست ردّ زدن به خواهش ها و درخواست های نادرست، احساس تنهایی و وحشت می‌ کند؛ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در ستایش چنین تنهایی که پیراسته از آلودگی و گناه است می‌ فرماید:

«أیها النّاس لا تَستَوحشوا فی طریق الْهدی لقلّه أهله، فأنّ النّاس قد اجتمعوا علی مائدَهٍ شَبَعُها قصیرٌ و جوعها طویل»؛[۲۸] «ای مردم! در راه هدایت از کمی رهروانش وحشت مکنید، که مردم بر سر سفره ای نشسته اند که زمان سیری آن اندک، و مدّت گرسنگی آن بَس طولانی است.»

سعدی به زیبایی می‌ گوید:

دریغــا که بر خوانِ الـوان عـمـر

دمی خورده بودیم و گفتند بَس

آری حضرت یوسف صدّیق که نماد پاکی و پاکدامنی است به هنگام درخواست ناسزای همسر عزیز مصر به خداوند پناه برد و پاسخ منفی داد:

«قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»[۲۹]

«پناه بر خدا، او آقای من است. به من جای نیکو داده است، قطعاً ستمکاران رستگار نمی‌ شوند».

یوسف هنگامی که به او «نه» گفت و در برابر خواهش نفسانی او تسلیم نشد، همسر عزیز مصر او را به زندان رفتن و محرومیت از آزادی تهدید کرد، اما حضرت یوسف(علیه السلام) به زیبایی این تنهایی و غربت زندان را بر آزادی خفت آمیز برتری داد:

«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ »؛[۳۰] «یوسف گفت: «پروردگارا، زندان بر من دوست داشتنی تر است از آنچه مرا به آن می‌ خوانند».

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – خطبه ۸۳، ص ۱۲۰٫

[۲] – همان.

[۳] – نامه ۳۱، ص ۵۹۲٫

[۴] – همان، ص ۵۹۴٫

[۵] – کلمات قصار، ۲۱، ص ۷۰۲٫

[۶] – نامه ۳۱، ص ۵۹۲٫

[۷] – کلمات قصار ۴۴۹، ص ۹۲۰٫

[۸] – حشر، آیه ۱۹٫

[۹] – برای آشنایی بیشتر با موضوع «خودشناسی» ر.ک: کتاب ارزشمند «تفسیر انسان به انسان»، آیت‌ الله جوادی آملی.

[۱۰] – کلمات قصار ۳۴۲٫

[۱۱] – نامه ۳۱، ص ۵۹۲٫

[۱۲] – همان.

[۱۳] – نامه ۳۱، ص ۵۸۰٫

[۱۴] – کلمات قصار ۲۰۷، ص ۷۹۴٫

[۱۵] – کلمات قصار ۴۶۰٫

[۱۶] – خطبه ۱۹۲، ص ۴۱۶٫

[۱۷] – خطبه ۲۴۱، ص ۵۳۰٫

[۱۸] – پیام امام(علیه السلام)، مکارم، ج ۸، ص ۵۶۰؛ ترجمه نهج‌البلاغه، علی شیروانی، ص ۵۳۰٫

[۱۹] – خطبه ۹۱، ص ۱۵۲٫

[۲۰] – پیام امام(علیه السلام)، مکارم، ج ۴، ص ۱۲۰٫

[۲۱] – خطبه ۲۲۳، ص ۵۰۴٫

[۲۲] – کلمات قصار ۴۷٫

[۲۳] – کلمات قصار ۱۲۷٫

 

[۲۴] – کلمات قصار ۲۴۴؛ و کلمات قصار ۳۷۲٫

[۲۵] – کلمات قصار ۸۵٫

[۲۶] – نامه ۳۱، ص ۵۸۰٫

[۲۷] – همان.

[۲۸] – خطبه ۲۰۱، ص ۴۶۲٫

[۲۹] – یوسف، آیه ۲۳٫

[۳۰] – یوسف، آیه ۳۳٫