برخی از تندروهای وهابی؛ هنگامی که به برخی مسلمانان از جمله شیعیان می رسند، توهین می کنند و اتهام شرک و عدم مسلمانی را نثار آنان می کنند! یکی از پاسخ های قاطع (و دندان شکن) به این تندروی ها، استناد به این آیه شریفه است:

«وَلاَتَقُولُوا لِمَن أَلقَی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَستَ مُؤمِنا تَبتَغُونَ عَرَضَ الحَیَاهِ الدُّنی»؛[۱]«به کسی که سلام می‌گوید – و یا اظهار صلح و اسلام می کند – نگویید: مسلمان نیستی شما متاع دنیا را می‌جویید!!».

از این آیه شریفه استفاده می شود که نمی توان دیگران را به راحتی مسلمان ندانست لذا می‌توان گفت: تندروهای بدخواه، با اتهام به مسلمانان و شیعیان، انگیزه های دنیاطلبی و فزون خواهی دارند.

 

(همچنین) بخاری به سندش از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: «أُمرت ان أُقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الاّ الله و انّ محمّدا رسول الله و یقیموا الصلاه و یؤتوا الزکاه، فاذا فعلوا ذلک عصموا منّی دماءهم و أَموالهم الاّ بحقّ الاسلام و حسابهم علی الله»؛[۲] «من مأمور شده ام که با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت محمد داده و نماز به پا داشته و زکات دهند، و چون چنین کردند خون و اموالشان از ناحیه من – به جز به حقّ اسلام – محفوظ می ماند و حساب آنان بر خداوند است».

ابن حجر عسقلانی در شرح این حدیث می گوید: «و فیه دلیل علی قبول الأعمال الظاهره و الحکم بمایقتضیه الظاهر»؛[۳] «این حدیث دلیل بر قبول اعمال ظاهر و حکم بر طبق مقتضای ظاهر است». ازاین‌رو تندروی های وهابی براساس منابع اسلامی از جمله اهل‌سنت هیچ گونه توجیه منطقی ندارد.

 

شایان ذکر آن که احادیث موجود در کتاب های شیعه و سنی بر این نکته تأکید می ورزند که هر کس به زبان شهادتین را جاری ساخت او مسلمان است و جان و مال و آبروی او در امان است؛ در ذیل به چند نمونه اشاره می شود:

۱ – ابو داود از اسامه بن زید روایت کرده است که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به عنوان گروهی نظامی به سوی حرقات (تیره ای از قبیله جهینه) فرستاد، آنها مطلع شدند و فرار کردند، ما به یک مردی از آنها دست یافتیم، وقتی شمشیر را بالا بردیم گفت: لا إله إلّا الله، ما او را زدیم تا کشتیم، من این داستان را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم، ایشان گفتند: «چه کسی در روز قیامت در برابر جمله «لا إله إلّا اللّه» از تو حمایت می‌کند؟»، من گفتم: او فقط از ترس سلاح و مرگ این چنین گفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «آیا قلب او را نشکافتی تا بدانی که به خاطر ترس گفته یا نه؟ چه کسی در روز قیامت در برابر جمله لا اله إلا اللّه از تو حمایت می‌کند؟»، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه این سخن را می‌گفت.[۴]

 

۲ – وقتی ذو الخویصره[۵] رسول أعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) را خطاب[۶] کرد و گفت: عادل باش؛ غوغایی در مجلس به پا شد، خالد بن ولید گفت: یا رسول الله گردنش را بزنم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: « نه، شاید او نماز می‌خواند»، خالد گفت: چه بسیار نماز گزاری که چیزی می‌گوید که در قلبش نیست، رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «من مأمور نیستم که قلب مردم را سوراخ و شکم‌هایشان را بشکافم.»[۷]

 

۳ – در صحیح بخاری و مسلم این حدیث آمده است: مقداد بن عمرو به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نظر شما درباره کافری که با همدیگر مبارزه و جنگ کرده ایم و او یکی از دست هایم را با شمشیر قطع کرده سپس به درختی پناه برده و می گوید: اسلام آوردم، آیا من می توانم او را بکشم پس از آن که او این سخن را گفت (اظهار اسلام کرد) ؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«لا تقتُله، فأن قتلته فأنّه بمنزلتک قبل أن تقتله، و انّک بمنزلته قبل أن یقول کلمته الّلتی قال»؛[۸] «او را نکش، زیرا اگر او را بکشی، او به منزله تو – مسلمان صحابی – خواهد بود پیش از آن که تو او را بکشی و تو همانند آن مرد خواهی بود هنگامی که او اظهار اسلام نکرده بود.»

آری کشتن کافری که بر حسب ظاهر برای حفظ جان خود اظهار اسلام نمود، مانند آن است که مقداد آن صحابی مؤمن و جلیل القدر در جایگاه آن کافر حربی قرار بگیرد و آن کافر حربی پس از اظهار اسلام، به منزله آن صحابی گران قدر باشد.

 

۴ – امام باقر(علیه السلام) به حمران بن أعین فرمودند:

«اسلام، گفتار و کردار ظاهری است و اسلام همان است که همه فرقه ها بر آن اتفاق نظر دارند و به سبب آن خون ها حفظ می شود و ارث و میراث و ازدواج بر پایه آن جاری می شود و مردم به وسیله آن بر نماز و زکات و روزه و حج اتفاق و اجتماع می کنند، پس به سبب این اسلام است که مردم از کفر خارج شده و به ایمان منتسب می شوند.»[۹]

آری اسلام با شهادتین «اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) » محقق می شود و این همه آثار و احکام دینی بر آن بار می شود.

شایان توجه است مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین در کتاب ارزشمندش «الفصول المهمّه» به تفصیل درباره «تکفیر» و حرمت آن، بر اساس احادیث شیعه و اهل‌سنت، بحث نموده است.

نکته مهم آن که «منافقین» با این که در پایین ترین درجات دوزخ جای دارند «انّ المنافقین فی الدَّرک الأسفل مِن النّار»[۱۰] و دارای کفر باطنی هستند اما به آنها مسلمان گفته می شود و احکام اسلام بر آنها جاری می شود، بر آنها نماز خوانده می شود و با آنها می شود ازدواج کرد. دینی که گروه منافقین را جزو مسلمانان به شمار می آورد، صرفاً به دلیل این که به ظاهر، شهادتین را بر زبان جاری کرده اند، چگونه می توان بر اساس آن مسلمانان واقعی و مؤمنان به خدا و رسولش را کافر دانست؟!

عمده دلیل کسانی که مسلمانان را تکفیر می کنند آن است که مسلمانان، اولیای الهی و رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش را بین خود و خدا شفیع و واسطه قرار می دهند و به وسیله آنها به خدا نزدیک می شوند. این شفاعت و واسطه قرار دادن غیرخدا شرک است و باعث می شود خون و مال آنها حلال گردد، در حالی که هیچ گاه واسطه قرار دادن اولیای الهی باعث شرک نشده و نمی شود فرد را با آن تکفیر کرد.

 

 

هشدار:

در جهان کنونی، آیا یهود اسرائیلی و آمریکایی که دشمنان سر سخت اسلام هستند و بارها خود به این خصومت اذعان کرده اند، از چه کسانی و چه دینی خشنود هستند و آن را حمایت می کنند؟

فتاوا و آراء علمای کدام دین و فرقه ای با سیاست های تفرقه انگیز صهیونیسم سازگار و همسو است؟

آیا وهابیت با آن تاریخ و این اعتقادات و رفتارهای غیرانسانی سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را برپا کرده است؟!

از سوی دیگر دشمنان قسم خورده اسلام ناب با کدام دین و اعتقادی مبارزه می کنند؟ با کدام مسلک و راهی سرناسازگاری و عداوت دارند؟ چرا؟

براساس آیه ۸۲ سوره مائده:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُو»؛ «بی تردید، یهودیان و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت.»

یهود در این دوران کنونی بیشترین دشمنی و کینه توزی را با شیعیان و جریان مقاومت اسلامی در منطقه خاورمیانه دارد و از سوی دیگر بهترین روابط را با جریان سلفی گری و حاکمان مرتجع دارد و از آنها انواع حمایت های مادی، نظامی و رسانه ای را انجام می دهد!!

 

 

پی نوشت ها


[۱] – نساء، آیه ۹۴٫

[۲] – صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب فان تابوا و اقاموا الصلاه.

[۳] – فتح الباری، ج ۱، ص ۷۷٫

[۴] – سنن أبی داود، ج ۳، ص ۴۵ برقم ۲۶۴۳؛ صحیح البخاری، ج ۵، ص ۱۴۴، باب بعث النبی اسامه بن زید إلی الحرقات من کتاب المغازی.

[۵] – ذو الخویصره التمیمی وهو حرقوص بن زهیر أصل الخوارج؛ أسد الغابه ص ۳۴۱٫

[۶] – احمد بن حنبل و طبری روایت کرده‌اند که به هنگام تقسیم غنائم «جنگ حنین» چنین جسارتی شده است، (صحیح ابن حبان، مع تعلیقات شعیب الأرناؤوط،۱ /۳۰۳)، ممکن است این گفته در دو موضع تکرار شده باشد، در تقسیم غنائم حنین و تقسیم طلایی که علی(علیه السلام) به غنیمت گرفته بود، (الفتح الباری، ج ۱۲، ص ۲۹۱).

[۷] – صحیح البخاری، ج ۵، ص ۱۶۴، باب بعث علی وخالد بن الولید من کتاب المغازی؛ بحوث قرآنیه، شیخ جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق، قم، ص ۱۸- ۲۲٫

[۸] – صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۴۷۴، ح ۳۷۹۴٫

[۹] – اصول کافی، کلینی، ج ۳، ص ۴۲ باب أن الایمان یشرک الاسلام؛ الفصول المهمه، شرف الدین عاملی، ص۲۵٫

[۱۰] – کشف الارتیاب، سیدمحسن امین، ص ۴۱۲٫