در این متن می خوانید:
      1. مقایسه‌ی معقول بین دو مطلب
      2. بحث درباره‌ی شأن علمی دو عالم
      3. متقوّم بودن خلقت خداوند متعال
      4. مطرح شدن خلقت انسان در قرآن به صورت موجبه‌ی کلّیه
      5. عوارضی در مخلوقات آدمی
      6. علی السویه بودن همه‌ی امور در محضرت ذات ذو الجلال
      7. علی السویه بودن همه‌ی مقدورات در محضر خداوند  
      8. تفاوت قدرت خداوند با قدرت مخلوق
      9. محقّق شدن ممکن به واسطه‌ی اراده شدن ذات ذو الجلال
      10. ایجاد انصراف برای آدم در توجّه به یک شأنی
      11. ذی ابعاد داشتن انسان در تحقّق ملکی خود
      12. انصراف انسان در توجّه داشتن هر مرحله‌ای از مراحل
      13. فرق توجّه مخلوق با خالق
      14. بحث مخاطب مفروض با مخاطب مفروض
      15. شأن علم کلام از زمان جناب خواجه
      16. دوران به ظهور رسیدن علم کلام
      17. به اوج رسیدن علم کلام در دوران بنی نوبخت
      18. تمهید امور عامه توسّط خواجه (رضوان الله تعالی علیه)
      19. نسبت دادن شئوناتی به غیر ذات خداوند متعال
      20. علم‌های مخصوص خداوند ذو الجلال
      21. عقب زدن تحکّمات به وسیله‌ی محسوسات
      22. وجود خلق مجازی در همه‌ی عالم امکان
      23. اعتباری بودن وجود برای ممکن
      24. تحقّق امور اعتباری به شخص معتبر
      25. کشف ذرات زیر اتمی
      26. به وجود آمدن ذرات یک بُعدی
      27. منشأ ذرات یک بُعدی چیست؟
      28. محقّق شدن اعتبار عالم ماده با تموّج
      29. ضایعات نداشتن خلقت خداوند در عالم دیگر

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ لَعنَهُ الله عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونی‏ ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ».[۱]

مقایسه‌ی معقول بین دو مطلب

در این آیه‌ی شریفه مقایسه‌ی معقول بین دو مطلب می‌کند تا این‌که از معلول پی به علّت برده شود. یک موقعی است که برای پی بردن به شأنیّت و جایگاه کسی به خود او توجّه می‌شود و یک موقعی است به آثار وجودی او توجّه می‌شود.

Akhavan-13950922-Tafsir-ThaqalainSite (5)

بحث درباره‌ی شأن علمی دو عالم

مثلاً یک موقعی می‌خواهند یک عالمی را با یک عالم دیگری بسنجند، در شأن علمی این دو عالم با هم بحث می‌کنند. و یک موقعی است که به شاگردان این دو توجّه می‌کنند که این عالم این شاگردان را پرورش داده است، آن عالم این شاگردان را پرورش داده است. یعنی از آن آثاری که از او به ظهور رسیده است، پی به مؤثّر می‌برند.

Akhavan-13950922-Tafsir-ThaqalainSite (4)

متقوّم بودن خلقت خداوند متعال

در این آیه‌ی مبارکه به این صورت بحث می‌فرماید که خلقت خداوند ذو الجلال را مطرح می‌کند؛ این‌که این عالم خلقت خداوند متعال است و به ذات ذو الجلال متقوّم است. این تقوّم به ذات ذو الجلال است و این عالم بدین گونه پا برجا است و دارای موقعیّت این‌گونه است. حالا با همه‌ی آن خصوصیّاتی که در عالم ذکر فرمود، در آیه‌ی مبارکه‌ی قبل «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریم‏ٍٍ»[۲] این را دارد به عنوان آیه‌ی خداوند ذو الجلال ذکر می‌فرماید. خلقت آسمان‌ها، خلقت زمین، خلقت کوه‌ها بلکه هیج منقصتی در این‌ها نیست، هر کدام از این‌ها در آن شأن وجودی خودش به تمام لوازم و به تمام خصوصیّاتی که لازمه‌ی آن است، دارد جلوه‌گری می‌کند.

Akhavan-13950922-Tafsir-ThaqalainSite (3)

مطرح شدن خلقت انسان در قرآن به صورت موجبه‌ی کلّیه

بعد سراغ خلقت آدمی می‌آید. آن چیزهایی که آدمی دارد آن را می‌آفریند «هذا خَلْقُ اللَّهِ» این خلق خدا است، «فَأَرُونی» پس بنمایانید من را. ‏«ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ» آن چیست که خلق کردند غیر خدا. یا در این‌که آن مخلوقاتی را که غیر خدا دارند، این مخلوقات را بررسی کنید، ببینید آن چیزی را که یک انسان یا غیر انسان دارد خلق می‌کند، مثلاً از ذوی العقول خلق می‌کنند مثل جن. شما این‌ها را بررسی کنید، در قرآن باز به شکل موجبه‌ی کلّیّه فرموده است آن چیزی که انسان دارد خلق می‌کند اوّل و آخر آن با همه‌ی توجّه به جوانبی که دارد، در اصطلاح یک جای کار اشکال دارد.

Akhavan-13950922-Tafsir-ThaqalainSite (2)

عوارضی در مخلوقات آدمی

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»[۳] در هر جایی که  قدرت آدمی آن‌جا حکم می‌کند و این‌که مقام قدرت آدمی چیزی را به ظهور می‌رساند، لامحاله در آن یک عوارضی است. در مخلوقاتی که به دست آدمی است، لامحاله و بدون شک در آن‌ها یک عوارضی است. دارد این دو را با هم مقایسه می‌کند که خلقت خداوند متعال از آن جهت که از حکیم علی الاطلاق و از قادر علی الاطلاق سر زده است. یک موقع حکیم است، امّا قادرنیست، یک موقع قادر است امّا حکیم نیست. امّا هم حکیم علی الاطلاق است، هم قادر علی الاطلاق است، هم حکمت دارد، هم قدرت دارد.

Akhavan-13950922-Tafsir-ThaqalainSite (1)

علی السویه بودن همه‌ی امور در محضرت ذات ذو الجلال

امّا حکمت او این است که همه‌ی امور در محضر ذات ذو الجلال علی السویه است یعنی هر امری که این امر در عالم امکان شأن ظهور داشته باشد هر چه می‌خواهد باشد. هر مطلبی که در مقوله‌ی شدن باشد، هر چه می‌خواهد باشد تمام زوایای موجودیّت آن در نزد ذات ذو الجلال، جلّه عظمته معلوم است. مطلبی نیست که از آن محضر مخفی بوده باشد. یعنی علم او به ماسوای خودش این علم احاطی است و حال این‌که علم انسان علم کسبی و علم تجربی است. آن علم احاطی این است که تمام زوایای موجود در محضر ذات ذو الجلال همه با هم علی السویه است، هیچ زاویه‌ای به نسبت زاویه‌ی دیگر، هیچ شأنی به نسبت شأن دیگر نه ترجیحی دارد و نه غیر ترجیحی دارد. شما فرض بفرمایید حالا مثال غلطی است.

شما یک گوی شفافی را در نظر بگیرید، وقتی کسی دارد این گوی را می‌نگرد، همه‌ی ابعاد آن در مرأه و منظر او علی السویه است. یک موقعی یک شیئی است مثلاً مکعب باشد، مثلاً مخروط باشد، مثلاً هرم باشد شما این‌ها را در نظر بگیرید که شفاف هم نباشد وقتی کسی دارد یک جهت آن را می‌نگرد سایر جهات از نظر او مخفی است. به یک جهت اگر چناچه علم حضوی داشته باشد به جهت دیگر او علم حضوری ندارد، علم او علم مستفاد است و علم کسبی است.

از جهات علم، علم مستفاد است، از جهاتی علم حضوری باشد، امّا اگر این شیء کره‌ای باشد، شفاف هم باشد. البتّه عرض کردم در آن تسامح است، باز جهت دارد، امّا فرض می‌گیریم در این فرض همه‌ی جهات کره برای شخص ناظر حالا با تسامح دارد «سَواءٌ»[۴] خود را می‌نماید. در قرآن می‌فرماید: «سواءٌ» این‌که بر ذات ذو الجلال مساوی است «مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» این‌که بر ذات جله عظمه علی السواء است که کسی خداوند ذو الجلال را در دل خود صدا بزند یا این‌که نه، جهر کند. پس این تفاضلات که در کار است چیست؟ پس چرا فرموده است یک موقعی یک نمازی را آرام بخواند، یکی از نمازها را بلند بخواند؟ یک ذکری را بلند بگوید، یک ذکری را آرام بگوید،  این‌ها بنابر آن حِکمی است که فوایدشان به عباد است. نه این‌که به خود ذات ذو الجلال باشد. امّا مقام علّمیّت او این است که به همه‌ی موجودات علی السواء است.

علی السویه بودن همه‌ی مقدورات در محضر خداوند  

این بحث عموم قدرتی است که دارد مطرح می‌شود. حالا عموم قدرت چه به صورتی باشد که آقایان و حکما دارند این را می‌فرمایند، بر این‌که به کلّی او صاحب مقام قدرت است و این جزئیات همه در آن کلّی منطوی است. به آن صورتی که دارند آقایان و حکما می‌گویند یا به آن صورتی باشد که آقایان متکلّمین می‌گویند که شأن قدرت و شأن قادریت خداوند متعال به جزئیات هم است. حالا هر طور که می‌گویند فعلاً ما به آن نحوه‌ی بیان کار نداریم. این‌که ذات قادر متعال جلّه عظمته همه‌ی مقدورات در محضر او علی السویّه است. همه‌ی مقدورات در ذات محضر ذو الجلال علی السویه است که خداوند متعال اراده فرموده باشد سماوات اولی را خلق فرموده باشد، چه اراده فرموده باشد یک بال بعوضه را خلق کرده باشد.

تفاوت قدرت خداوند با قدرت مخلوق

موضوع قدرت او مثل ما نیست که از شیء ثقیل و سنگین به ما یک تعبی وارد شود و از شیء خفیف و سبک بر ما یک راحتی وارد شود. ذات ذو الجلال جلّه عظمته از آن‌جایی که تحقّق ممکن معلّق است به اراده‌ی ذات ذو الجلال و اراده‌ی ذات ذو الجلال هم برای او تعبی ندارد، این از شئون ذاتی ذو الجلال است.

محقّق شدن ممکن به واسطه‌ی اراده شدن ذات ذو الجلال

لذلک «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۵] همین که ذات ذو الجلال او اراده فرمود، ممکن محقّق است. این آن جنبه‌ی قدرت او است. امّا در جنبه‌ی حکمت باز موضوع همین‌طور است. وقتی در ماسوی الله یک امری را انسان عاقل در نظر می‌گیرد، او به جهاتی توجّه می‌کند گاهی جهاتش از یاد او می‌رود.

ایجاد انصراف برای آدم در توجّه به یک شأنی

«إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی»[۶] عن مجاوزه است. من به حب خیر توجّه کردم، ذکر خدا از نظر من رفت. حالا آن حب خیر هر چه بود. ذکر خدا هم هر چه بود، ما به مصادیق آن کار نداریم. یا باز در آیه‌ی دیگری «قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَهِ فَإِنِّی نَسیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ»[۷] به یک مطلب توجّه کرد، یک مطلب دیگری از یاد او رفت. این مربوط به دو اولیاء از اولیای خداوند متعال است که در قرآن ذکر می‌فرماید. شاید باز موارد دیگری هم در آیات مبارکات قرآنی باشد که توجّه به شأنی از شأن دیگری برای آدم ایجاد انصراف می‌کند. این مربوط به محدودیتی است که در عالم ملک است؛ عالم ملک صاحب جهات است، صاحب ابعاد است، وقتی به بُعدی توجّه می‌شود، از  بُعد دیگری برای آدمی ایجاد انصراف می‌کند.

ذی ابعاد داشتن انسان در تحقّق ملکی خود

شما یک مستطیل را که در نظر بگیرید، وقتی به طول آن توجّه می‌کند، نوعی از عرض آن انصراف دارد، وقتی دارد به عرض آن توجّه می‌کند، نوعی از طول آن انصراف دارد. شما یک مکعب را که در نظر بگیرید به یکی از این اضلاع که توجّه می‌کند، از ضلع دیگرش برای او انصراف ایجاد می‌شود.

این مربوط به این است که انسان در تحقّق ملکی خودش ذی ابعاد است و هر بُعدی برای خودش شأن مستقل دارد، این شأن مستقل برای خود آن‌چنان مقام انانیّت دارد، مثل یک رقیبی است. وقتی شما به آن توجّه کردید، لامحاله از آن یکی باید برای شما یک رقم انصراف ایجاد شود. ابعاد عالم ملک این‌گونه است، وقتی انسان به یک بُعدی توجّه می‌کند، برای او از یک بُعد دیگری به نحو قهری انصراف ایجاد می‌شود.

انصراف انسان در توجّه داشتن هر مرحله‌ای از مراحل

بله آن انسان حقّی که به عنوان انسان کامل از او ذکر می‌شود، به عنوان صادر اوّل از او ذکر می‌شود، به عنوان خلق اوّل از او ذکر می‌شود، اصلاً بحث موجود مطلق امکانی یک بحث دیگری است. فعلاً بحث ما در این انسان خاکی است. «فَأَرُونی‏ ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ»[۸]. شما یک نجار را در نظر بگیرید، وقتی دارد این چوب را انتخاب می‌کند برای این‌که می‌خواهد بعداً از آن رحل بسازد، فعلاً به رنگ آن توجّه ندارد، فعلاً آن ابعاد را در نظر می‌گیرد. وقتی این ابعاد در نظر او کامل شد، حالا مشغول به تراشیدن و خراطی می‌شود، دیگر توجّه به آن ابعاد اوّلیّه ندارد، فعلاً این ابعاد فعلی را در نظر می‌گیرد و همین‌طور هر مرحله‌ای از مراحل این اقتضا را دارد که وقتی به آن توجّه دارد، از سایر ابعاد نوعی انصراف بگیرد.

فرق توجّه مخلوق با خالق

این‌ آیه‌ی مبارکه به این موضوع اشعار می‌دهد. «هذا خَلْقُ اللَّهِ» یعنی «هذا مخلوق الله». این‌که گفته می‌شود مصدر یک موقع معنای فاعلی دارد، یک موقع معنای مفعولی دارد، این‌جا خودش را می‌نمایاند. «هذا خَلْقُ اللَّهِ» یعنی «هذا مخلوق الله» این مخلوق خدا است یا این نفس خلقت خدا است، گفته می‌شود همان معنای مصدری خودش را هم دارد. یعنی این خلقت خدا است، مخلوق به جنبه‌ی تحقّق فعل توجّه می‌دهد. امّا خلقت به نفس فاعلیّت توجّه می‌دهد.

«هذا خَلْقُ اللَّهِ» این است مخلوق خدا. «فَأَرُونی» پس بنمایانید من را ‏«ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ» -ضمیر «فَأَرُونی» یعنی بنمایان من را- آیا این به ذات ذو الجلال است؟ اگر چنانچه راجع به ذات ذو الجلال باشد، باید بفرمایند «ما ذا خلق الذین من دونی» نه «مِنْ دُونِهِ». بله در علم بیان این بحث وجود دارد که در بعضی از موارد اعراض از خطاب و توجّه به غیاب کردن این خودش دلالت بر تعظیم و تفخیم دارد، این وجود دارد.

بحث مخاطب مفروض با مخاطب مفروض

یا این‌که شخص متکلّم، متکلّم مفروض است، متکلّم مفروض دارد می‌گوید من این را گفتم. من این را گفتم منظور خودش نیست. ۱- متکلّمی را در نظر می‌گیرد، یک مخاطبی را در نظر می‌گیرد، آن متکلم مفروض دارد با مخاطب مفروض بحث می‌کند. «هذا خَلْقُ اللَّهِ» این است آن خلقت خداوند ذو الجلال. «فَأَرُونی» پس بنمایانید من را. ‏«ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ» آن چیزی که خلق کردند از غیر خدا، متکلّمین سابقاً یک بحثی را می‌کردند در این‌که خالقیّت مخصوص ذو الجلال است و در این بحث هم پافشاری می‌کردند بلکه می‌گفتند اگر خالقیّت را به غیر از خداوند متعال نسبت بدهند، کافر می‌شود. حکم کفر هم می‌دادند.

شأن علم کلام از زمان جناب خواجه

من این را به شما عرض کنم علم کلام از زمان جناب خواجه شأن پیدا کرد یعنی بحث‌های عقلی؛ چرا بحث‌های جدلی او در دوره‌ی سیّد مرتضی (رضوان الله تعالی علیه) در اوج خود بوده است. خاصّه در مباحثی که در ما بین فریقین بوده است مخصوصاً بحث امامت. این از آن جهت که در علم کلام خود را به صورت جدلی و طرفین می‌نمایانیده است، لذا در کتاب شافی سیّد (رضوان الله تعالی علیه) خیلی محشر است. یعنی هیچ کتابی تا آن دوره به بسط کلام جدلی و طرفینی جناب سیّد در شافی، در بحث امامت نیست.

دوران به ظهور رسیدن علم کلام

امّا بحث‌های عقلی که از اساس بحث عقلی باشد، نه این‌که به صورت جدل بخواهد وارد شود، این‌که بحث‌ها جدل الطرفینی جلو بیاید، بحث‌ عقلی وارد شود، تمهید امور عام بکند، بعداً با امور عامه به بحث کلام وارد شود این کار جناب خواجه (رضوان الله تعالی علیه) است. و الّا باز در همان مباحث قبل اصلاً تحکّماتی بوده است، یک سلسله از تحکّمات بوده است چه من تقدّم علی جناب مفید (رضوان الله تعالی علیه) مثل کتاب یاقوت و امثال ذلک، چه معاصرین جناب مفید (رضوان الله تعالی علیهم أجمعین) چه متأخّرین از او مثل جناب سیّد، مثل جناب شیخ الطائفه که کلام در آن زمان در اوج خودش بوده است. در منطقه مع الخواجه آن زمان بوده است، دیگر بعد از آن کلام به رفعتی نرسیده است، کلام من تقدّم به خواجه است.

به اوج رسیدن علم کلام در دوران بنی نوبخت

این باز در دو مرحله است: یکی در مرحله‌ی جناب سیّد مرتضی است، یکی در مرحله‌ی بنی نوبخت است. بنی نوبخت این کلام را به یک اوجی رساندند که ظهور آن کتاب یاقوت است. بعد از او دیگر تا زمان شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) می‌ماند که این مرتبه‌ شاگرد جناب مفید (رضوان الله تعالی علیه)، جناب سیّد مرتضی در شافی واقعاً محشر کرده است. امّا باز آن‌جا بحث جدلی الطرفین است خصوصاً در بحث امامت.

تمهید امور عامه توسّط خواجه (رضوان الله تعالی علیه)

امّا جناب خواجه (رضوان الله تعالی علیه) مثل کسی که بگوید- فلک را سقف بشکافیم و طرحی دیگر اندازیم- واقعاً این بزرگوار کلام را وارد مرحله‌ی جدیدی کرده است که مرحله‌ی جدید تا امروز هم مانده است و ایشان تمهید امور عامه کرده است، با تمهید امور عامه خیلی از مباحث را ایشان حل کرده است.

نسبت دادن شئوناتی به غیر ذات خداوند متعال

در تحکّماتی که از قبل از جناب خواجه بوده یکی همین بوده است که خلق و رزق و احیاء و اماته این چهار مورد از شئون مخصوص ذات ذو الجلال است، هر کسی این چهار شئون را به غیر ذات ذو الجلال نسبت بدهد، این آدم کافر می‌شود. در قرآن دارد که «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ»[۹] خلق مخصوص خدا است. بعد هم به بعضی از آیات این‌ها تمسّک می‌کردند. بیشتر این‌ها تشبث بود که این آیات بر این دلالت دارد که خداوند متعال این شأن را دارد، حالا اثبات شرک که نفی ما عدا نمی‌کند.

علم‌های مخصوص خداوند ذو الجلال

مثل این‌که «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ»[۱۰] بحث‌ها می‌کردند که کسی در رحم است کسی آن انثیّت و ذکوریّت را نمی‌داند. این علم از علوم مخصوص خداوند ذو الجلال است، آن‌ها که به دین این‌جا آبرو دادند، این آقایان و حکما بودند و الّا اگر می‌خواست آن‌طور جلو بیاید باید سونوگرافی را امروز انکار کنیم و بگوییم اصلاً وجود ندارد. چون «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏»… پس سونوگرافی هم دروغ می‌گوید. همان جریان تحجّر می‌شد. گاهی بعضی آن‌طور می‌آمدند، همان موقع آقایان و حکما بحث می‌کردند، می‌گوید خدا می‌داند دیگر نمی‌گوید غیر خدا نمی‌داند. نخیر، این از علوم مخصوص خداوند ذو الجلال است. «وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ» امثال این آیات را بحث می‌کردند. حالا از خنده‌ی بچّه در رحم مادر به شما فیلم رنگی می‌دهد. می‌گوید ببین بچّه در رحم هم می‌خندد. حالا برای شما گران است، آن‌جایی که است بعضی ارزان است.

هر فنی که می‌آید اوّل خیلی گران است. عجیب است ما که بچّه بودیم، همین دوربین‌های فیلمبرداری یک چیزی بود، به خواب نمی‌دیدیم که این‌قدر اسباب‌بازی باشد که طفلی مثل شما هم دست بگیرید. دوربین یک چیزی برای خودش بود، شأنی داشت «لَهُ شَأنٌ من الشُئون»، «و آیه من الآیات» مگر این‌گونه بود؟ حالا هر طفلی را می‌بینید یکی از دوربین‌ها دست خود گرفته است.  می‌خواهند بچّه‌های خود را خوشحال کنند یک آدامس و بستنی می‌خرد و یک موبایل هم می‌خرد به دست او می‌دهد. او هم می‌گیرد و فیلمبرداری می‌کند.

عقب زدن تحکّمات به وسیله‌ی محسوسات

این‌که گاهی برخی تحکّمات که صورت می‌گیرد، محسوسات آن‌ها را عقب می‌زند. بعد شما در آثار حکما که وارد می‌شوید، می‌بینید آن‌ها چقدر انسان‌های روشنی بودند. انسان‌ عقل‌گرا این‌طور می‌شود. آن وقت از اعجب عجاب این است هنوز هم برخی دارند در آن تحجّر خود تحکّم می‌کنند. این دیگر از اعجب عجاب است.

وجود خلق مجازی در همه‌ی عالم امکان

می‌گفت در قرآن دارد که جناب عیسی بن مریم فرمود: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ»[۱۱] می‌گفت: نه آن خلق مجازی است. آن مجاز به این معنا در همه‌ی عالم امکان است، اصلاً خود مخلوقیّت برای ممکن اصلاً همین شأن را دارد. آن نه است، این بله است. این همان غایت بحث می‌شد، آن نه، این بله.

اعتباری بودن وجود برای ممکن

در همین آیه‌ی شریفه باز تصریح دارد «ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ»[۱۲] چیست آن چیزی که خلق کردند از دون خدا؟ از غیر خدا آن چیست که خلق کردند؟ یعنی باز غیر خداوند متعال خالق است منتها خالقیّت او اعتباری است. اصلاً وجود برای ممکن خودش یک امر اعتباری است. شیئیّت برای ممکن خودش یک امر اعتباری است،

تحقّق امور اعتباری به شخص معتبر

همین ماده که برای ما یک امر محسوس و ملموس است، این خودش یک امر اعتباری است. آن وقت می‌گفتند عرفا می‌گویند این عالم توهّم است، خیال است، این‌ها دیوانه هستند که این حرف‌ها را می‌زنند. آن کسی که توهّم می‌گوید، او در امور اعتباری بحث می‌کند که تحقّق امور اعتباری به شخص معتبر است. وقتی این را نمی‌تواند بفهمد شما می‌خواهید چه کار کنید.

کشف ذرات زیر اتمی

در ذرات بنیادین ماده خیلی بحث بوده است ذرات ذیمقراطیسیّه می‌گفتند. این ذرات ذیمقراطیسیّه چیست؟ وقتی می‌گفتند این ماده را شما کوچک کن، این را بگیر شما کوچک کن. در پایان چه چیزی به دست می‌آید؟

-‌ مولکول و اتم.

– این برای دوران خیلی طولانی است. یک مقدار جلوتر بیایید.  تصوّر می‌شود که خود ذرات زیر اتمی می‌گویند، چون ذرات زیر اتمی زیاد هستند. چطور ما در اصطلاحات عامیانه می‌گوییم هر کس مادرش قهر می‌کند، شعری می‌گوید. مثلاً در دانشگاه‌های فیزیک این ضرب المثل شده بود. می‌گفتند هر دانشجوی بیکاری یک ذره‌ای کشف می‌کند. یعنی ۱۷۰، ۱۸۰ ذره‌ی زیر اتمی کشف شد. حالا یک موقعی خیلی کلاسیک کار را تمام کرده بودند، اوّل مولکول را گفتند بعد اتم و الکترون و پروتون و نوترون گفتند بعد کار تمام شد. دیدند نه همین‌ها باز تقسیم می‌شود، شکسته می‌شود. چند پلّه پایین آمد، این اواخر نَفَس بُر شد. این چیزی که می‌گویم، خود این تعابیری است که دانشمندان فن انجام می‌دهند. دیدند هر چه پایین‌تر می‌روند باز پایین‌تر می‌رود یعنی تا سال ۲۰۱۲ منحوس میلادی. این‌ها سال‌های دروغ است که این‌ها ساختند. امّا بنده چقدر متأثّر هستم که خود ما داریم در گویش‌های خود از سال میلادی استفاده می‌کنیم، واقعاً باید روی این تدبیری شود که هم سال میلادی سال دروغی است، هم در عین حال ما سنه‌ی خود را داریم، تاریخ خود را داریم.

به وجود آمدن ذرات یک بُعدی

در تقویم‌هایی که آن‌ها چاپ می‌کنند، در کنار آن قمری و شمسی چاپ نمی‌کنند. امّا ما در تقویم‌های خود میلادی را هم چاپ می‌کنیم. این‌ها تأثّر دارد. در سال ۲۰۱۲ میلادی جشن گرفتند- این خبر در ایران خیلی منعکس نشد- که ما ذرات بنیادین ماده را کشف کردیم و دیگر ماده تمام شد، گفتند ذرات هیگزیه، ذرات بوزونیّه، این‌ها ذرات یک بُعدی است. این‌ها دیگر سه بُعد ندارد، یک بُعد دارد که درباره‌ی آن مقالات نوشتند، کتاب‌ها نوشتند که یکی، دو کتاب را بنده خواندم. ذرات بوزونیّه و ذرات هیگزیه در محل خودش غوغا به پا کرد. یک بُعد ذرات یک بُعدی، یک بُعد دارد، آن دو بُعد را ندارد.

منشأ ذرات یک بُعدی چیست؟

بعد در منشأ این‌ها بحث شده است که خود منشأ این ذرات چیست؟ آمدند در نظریه‌ی ریسمان کار می‌کنند. نظریه‌ی ریسمان همان نظریه است. پایان نظریه به بیان عامیانه‌ی ما می‌خواهد این‌طور بگوید ارتعاش دارد در ظرف صورت می‌گیرد، این‌ها دیگر ضیق خناق دارد، این ارتعاش منتهی شده است به این‌که ذراتی پدید آمده است. حالا شما ببینید این را شیخ اشراق نزدیک ۹۰۰ سال پیش در کتاب آواز پَر جبرئیل آورده است، این کتاب موجود است. می‌گوید به خرابات وارد شدم، آن‌جا از پیر پرسیدم که این جهان از چه آفریده شده است؟ گفت: از آواز پر جبرئیل. همان ارتعاشی که این‌ها می‌گویند. ببینید چقدر دید روشنی داشتند. این‌ها چطور به این مفاهیم می‌رسیدند؟ این جهان از چه خلق شده است؟ از آواز پر جبرئیل.

محقّق شدن اعتبار عالم ماده با تموّج

می‌گفتند شیخ اشراق مست بوده است، می‌گفتند دیوانه شده بود این حرف را می‌زد. حالا ببینید او دیوانه بوده یا دیگری دیوانه بوده است؟ آواز پر جبرئیل از آن تموّج این جهان آفریده شده است. آن وقت عارف می‌گفت این جهان توهّم است. توهّم است نه آن خیالی که او می‌گوید یعنی اعتبار این عالم. تا تموّج نباشد این شأن اعتبار محقّق نمی‌شود. حالا منشأ خود آن تموّج چیست؟ می‌گوید این برای ورای عالم ماده است، متافیزیک است، این دیگر در حیطه‌ی علوم فیزیکی نیست، ما نمی‌توانیم در آن بحث کنیم.

«هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونی‏»[۱۳] همان پر جبرئیل است. یکی از نظریات در نهایت منتهی به موج می‌شود،

– معلوم نیست، یکی از نظریات که در نهایت منتهی به موج می‌شود. حالا خود موج این‌جا بحث است. خود موج می‌خواهد در چه ماهیتی جلو بیاید؟

– این مجرد است یا مادی؟

– نه مادی نیست، آن‌طور که فهکذا یتسلسل مولانا. عقل آن‌ها به این چیزها می‌رسد.

– می‌گوید آن در شأن ما نیست، فیزیکدان در آن زمینه بحث نمی‌کند.

– بله شما می‌توانید بگویید این‌که طول دارد چطور می‌شود عرض نداشته باشد. این‌ها دیگر احتیاج به ریاضیات خودش دارد. با آن فرمول‌ها آن‌جا جواب می‌دهد و الّا شما نمی‌توانید این‌طور به جواب برسید. این بود که گاهی از اوقات عرفای ما می‌گفتند «یدرک و لا یوصف» این هم مثل همان است. یعنی به این الفاظی که مربوط به این شئون است، این‌ها منافات دارد.

ضایعات نداشتن خلقت خداوند در عالم دیگر

«هذا خَلْقُ اللَّهِ» این خلق خدا است «فَأَرُونی ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ» این‌که خداوند متعال را غیر از او دارند خلقت می‌کنند، حالا بگو پس خلقت غیر خدا را شما قیاس کنید. پایان خلقت هم این است سنگ را برمی‌داریم، داخل آن اره می‌اندازیم، کلّی ضایعات هم دارد، می‌مانیم که با ضایعات چه کاری انجام بدهیم. اتم درست می‌کند، کلّی ضایعات دارد. همین اتم کلّی ضایعات دارد. برق می‌سازد، کلّی ضایعات دارد، جادّه می‌کشد کلّی ضایعات دارد، هر چیزی را که شما می‌نگیرید کلّی ضایعات دارد، امّا خداوند یک عالم دیگری خلق نکرده است که ضایعات این عالم را در آن بریزند.

-‌ پس اگر این‌طور باشد الآن هم نباید چیزی بگویید. لازمه‌ی آن این می‌شود. همین الآن باید همین‌طور بنشینید؛ چون حرف زدید، شما با حرف خود یک خلقتی انجام دادید. «لا بد من» است

سیه رویی ز ممکن در دو عالم              جدا هرگز نشد والله اعلم

این جواب کسانی است که این حرف‌ها را می‌زنند.


[۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۱٫

[۲]– همان، آیه ۱۰٫

[۳]– سوره‌ی روم، آیه ۴۱٫

[۴]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۰٫

[۵]– سوره‌ی یس، آیه ۸۲٫

[۶]– سوره‌ی ص، آیه ۳۲٫

[۷]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۳٫

[۸]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۱٫

[۹]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۴۹٫

[۱۰]– سوره‌ی رعد، آیه ۸٫

[۱۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۴۹٫

[۱۲]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۱٫

[۱۳]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۱٫