در این متن می خوانید:
      1. خیانت بزرگان به وصیّت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)
      2. هدایت افراد و جامعه با تکیه بر مبانی قرآن و عترت
      3. تکیه به نقل و حدیث معصومین در نبود امام حیّ
      4. رجوع به علمای دین برای پاسخگویی به سؤالات 
      5. تلاش تشیّع انگلیسی در فضای مجازی برای بدنام کردن اسلام
      6. رجوع به قرآن و حدیث و فرد عالم در نبود معصوم (علیه السّلام)
      7. دعوت پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) در تمسّک به قرآن و عترت
      8. دعوت پیامبر از اهل بیت خود برای برپایی نماز و تأکید به پایداری بر این امر
      9. ویژگی خدا در صحیح بخاری، معتبرترین کتاب اهل سنّت
      10. وهابیّون برای خدا «حدود» قائل هستند
      11. نقدی بر حدیث جعلی فرود آمدن خداوند به آسمان دنیا
      12. روایتی از امام رضا (علیه السّلام)
      13. برای صحّت احادیث باید به سراغ معصومین (علیه السّلام) رفت
      14. رجوع به پیامبر در صورت اختلاف در فهم حدیث     
      15. فرق سنّت با سخن خود معصوم (علیه السّلام) چیست؟
      16. تحریف حدیث ثقلین و حدیث سفینه نوح توسّط اهل سنّت
      17. نقدی بر حدیث جعلی «اصحابی کالنّجوم»
      18. جمله‌ی «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» چه زمانی به وقوع پیوست؟
      19. تلاش اهل سنّت برای تحریف سخنان پیامبر (صلوات الله علیه)
      20. تحریف کنندگان حدیث نقل احادیث پیامبر را محدود و ممنوع می‌کردند
      21.  دعای امام سجّاد (علیه السّلام) برای رزمندگان در جنگ با کفّار
      22. فرمان ائمّه (علیهم السّلام) به جهاد با کفّار
      23. شرکت بزرگان و یاران اهل بیت (علیهم السّلام) در جنگ با کفّار
      24. استفاده از غنایم جنگی و خرید و فروش برده
      25. مشورت دادن حضرت علی (علیه السّلام) به خلیفه در جنگ با کفّار
      26. تواضع امیر المؤمنین (علیه السّلام) در رفتار با برده‌ها
      27. تغییر دادن حدیث ثقلین برای منافع شخصی
      28. تلاش برای حذف اهل بیت (علیهم السّلام) از اذهان مردم
      29. غرض از بیان عنوان «سادات بنی هاشم» به جای اهل بیت چه بود؟
      30. از بین رفتن مرجعیّت اهل بیت با بیان عبارت «سادات بنی هاشم»
      31. شاخص کردن عدّه‌ای از سادات بنی هاشم برای از بین بردن جایگاه اهل بیت
      32. رفتار یزید ملعون با نوامیس پیامبر (صلوات الله علیه)
      33. سه درخواست امام سجّاد (علیه السّلام) از یزید
      34. وداع حسنین (علیهم السّلام) با حضرت زهرا (سلام الله علیها)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

خیانت بزرگان به وصیّت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)

موضوع بحث ما خیانت بعضی از بزرگان و خودی‌ها به تمام زحمات نبیّ مکرّم اسلام است ولی ناگزیر هستیم در مقدّماتی بحث کنیم که هم همدیگر را ارزیابی کنیم و هم از تندی و تیزی بحث کم کنیم. شاید برای ما تازگی نداشته باشد این‌که به ما بگویند جریان سقیفه به اسلام خیانت کرد، امّا ما توقّع نداشته باشیم که بعضی از ائمّه‌ی ما از نزدیک‌ترین افراد و اهل بیت (علیهم الصّلاه و السّلام) و یا فرزندان اسلام چنین ضربه و سیلی بخورند.

 خدا مرحوم امام را رحمت کند و قبر مبارک ایشان را پر از نور کند که در آن نامه‌ای که به یکی از بزرگان نوشته بودند گفتند خدا زودتر به من مرگ بدهد که دوباره شاهد خیانت بزرگان اسلام به اسلام نباشم. این مسئله برای تمام تاریخ است. این نیست که ما بخواهیم تاریخ را بررسی کنیم برای قصّه‌هایی که گذشته است. این ماجرا می‌تواند هر روز و در تمام دوران‌ها اتّفاق بیفتد. منتها ما خیلی بنا نداریم که به مسائل روز اشاره کنیم به این جهت که بحث ما از فضای تاریخی خود خارج نشود، وگرنه این بحث عبرتی برای مسائل امروز ما و تمام دوران‌ها است.

هدایت افراد و جامعه با تکیه بر مبانی قرآن و عترت

عرض کردیم رسول مکرّم اسلام (صلوات الله علیه) برای گمراه نشدن شخصی و اجتماعی دستوری دادند و آن هم این بود که اگر می‌خواهید شخصاً گمراه نشوید به عنوان یک فرد از جامعه‌ی اسلامی باید به سراغ قرآن و عترت بروید. اگر به عنوان سازمانی می‌خواهید جامعه گمراه نشود باید رهبری سازمان اجتماعی و سیاسی جامعه توسّط قرآن و عترت انجام شود.

چند نکته را قبلاً عرض کردیم که یک یا دو مورد آن را جمع بندی می‌کنم. آن بخش شخصی و فردی که ما باید سراغ قرآن و عترت برویم یکی از خطرات بزرگ است. چون انحراف در این‌جا مشاهده می‌شود. این‌که به ما می‌گویند باید به سراغ قرآن و عترت بروید، باید به سراغ قرآن و عترت بروید، نه قرآن و حدیث! حدیث با عترت متفاوت است. یعنی اگر شما زمان حضور معصوم بودید باید دین خود را از قرآن و از معصوم بگیرید، حاکم به قرآن هم همان معصوم است. اگر جایی، آیه‌ای را طوری متوجّه شدید و امام صادق (سلام الله علیه) طور دیگری فرمود، حتماً ایشان درست فهمیده است. مخاطب حقیقی قرآن ایشان است.

تکیه به نقل و حدیث معصومین در نبود امام حیّ

 الآن که ما دسترسی به معصوم نداریم چطور؟ الآن که ما دسترسی به معصوم نداریم محکی آنچه از معصوم نقل شده است به دست ما رسیده است که به آن حدیث و قرآن می‌گوییم. منتها این دیگر خود امام حی نیست که شما سراغ او بروید سؤال کنید و خود ایشان جواب سؤال شما را بدهد. فهم متن فرق دارد با این‌که مثلاً شما از امام جماعت محترم مسجد سؤال دارید و استفتاء را می پرسید و ایشان هم جواب شما را می‌دهند. بالاخره متوجّه می‌شوید که حکم ایشان چه بود. مثلاً در شک ۳ و ۴ نماز من چه کار کنم. توضیح می‌دهند و متوجّه می‌شوید. قرائنی که در بحث بین شما و ایشان است، مثلاً می‌خواهید خمس دهید، سؤال می‌کنید و ایشان توضیح می‌دهد. متوجّه نشدید می‌پرسید. اشتباه متوجّه شوید و شک کنید می‌پرسید.

رجوع به علمای دین برای پاسخگویی به سؤالات 

 زمان معصومین قرآن و عترت، خود قرآن را اگر متوجّه نمی‌شدند از معصوم می‌پرسیدند. ما امروز دسترسی به معصوم نداریم. ما هستیم و قرآن و آنچه از معصوم حکایت شده است. قرائن سؤال کننده دیگر دست ما نیست. یک مکتوبی است و لذا این کار، کار تخصّصی است. این یک پارتی بازی نیست که من دیشب عرض کردم اگر شما گرفتار شدید و اهل علم نبودید باید به مرجع رجوع کنید. این به این معنا نیست که راه را بسته باشند. اگر معصوم حضور داشت که سراغ معصوم می‌رفتید. گرچه زمان خود معصومین هم با توجّه به این‌که دسترسی به همه‌ی معصومین یکسان و آسان نبود، همان معصومین بزرگوار مردم شهرها را به علمایی که مورد اعتماد معصومین بودند ارجاع می‌دادند. مثلاً قمی‌ها آمدند سؤال کردند آقا ما دین خود را از چه کسی بگیریم؟ حضرت رضا (سلام الله علیه) فرمودند: «عَن یونس بن عبد الرّحمن».

تلاش تشیّع انگلیسی در فضای مجازی برای بدنام کردن اسلام

یک خطر بزرگی که تشیّع انگلیسی به شدّت دارد ما را تهدید می‌کند این است که در فضای مجازی من بارها دیدم تصویر یک مرجع راگذاشتند که یک فتوایی را داده است. بعد می‌‌گویند این مرجع خلاف این حدیث این فتوا را داده است. آقا اصلاً هر کسی که قابلیّت تشخیص ندارد، مانند این است که یک عکس ام آر آی دست شما بدهند و بگویند این پزشک جرّاحی کرده است و خلاف این تصویر است. او تشخیص می‌دهد! بله، اگر فقیهی عادل نبود، ثقه نبود، عالم نبود، ورع نبود، با تقوا نبود خوب نروید از او تقلید کنید. شما را مجبور نکردند. امّا این‌که یک روایتی دست ما بدهند که من اصلاً نمی‌دانم این حرف را واقعاً امام معصوم زده است یا نزده است؛ حالا زده است؟ اگر زده است جهت آن چه بوده است؟ خواستند حکم شرعی بیان کنند؟ خواستند حکم اخلاقی بگویند؟ این‌ها با هم فرق دارند. خواستند وجوب بگویند یا استحباب بگویند؟ می‌گوید این کار را بکنید. این کار را بکنید یعنی واجب است یا مستحب است؟ شاید روایاتی داشته باشیم که همین را توضیح داده باشد. روایاتی خلاف این باشد. اگر کسی این توانایی را داشت که این‌ها را بررسی کند، در مجموع به نظر برسد، بله تقلید بر او حرام است. آن وقت می‌تواند ببیند آن مرجع بزرگوار که فتوایی صادر کرده است مبانی را رعایت کرده است یا نکرده است. اگر رعایت نکرده بود یک نامه بنویسد و اشکال او را هم بگیرد.

رجوع به قرآن و حدیث و فرد عالم در نبود معصوم (علیه السّلام)

ولی این کار هر کسی نیست. اگر می‌گویند قرآن و عترت، امروز ما هستیم و قرآن و حدیث در شیعه. دسترسی ما به معصوم قطع شده است. لذا باید سراغ کسانی بروید که حافظ نفس و صائن نفس خود هستند. ولی حالا در این فضایی که ایجاد شده است دوستان یک روایت به دست بگیرند و به مراجع ناسزا بگویند، این دقیقاً مانند این می‌ماند که یک بچّه به متخّصص طرّاحی ساختمان اشکال کند که اصلاً خبر ندارد مبانی چیست یا یک نفر برود از یک پزشک اشکال بگیرد که از مبانی خبر ندارد. بله، ممکن است آن مرجع و آن پزشک خطا کنند، ولی بالاخره آدم به متخصّص رجوع می‌کند. البتّه راه باز است، هر کسی که توان و استعداد آن را دارد می‌‌توانند سراغ این موضوع برود و متخصّص هم بشود.

دعوت پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) در تمسّک به قرآن و عترت

پس رسول خدا ما را سراغ ثقلین یعنی قرآن و عترت فرستادند، نه قرآن و حدیث. قرآن و عترت دستور عمومی است. در همان قرآن و عترت می‌‌رفتند از معصوم سؤال می‌کردند که من این‌جا را درست فهمیدم یا نه. قرآن و حدیث تخصّصی است و همه این تخصّص را ندارد. هر کسی دارد سراغ آن می‌رود و هر کسی هم ندارد به عالم باتقوایِ باسوادِ روشن ضمیرِ شجاع رجوع می‌کند. دشمنان فهمیدند که این دو با هم هستند که عامل حفظ دین هستند، وگرنه نمی‌شود کاری کرد. لذا باید در این دو مورد یک کاری کرد.

دعوت پیامبر از اهل بیت خود برای برپایی نماز و تأکید به پایداری بر این امر

رسول خدا (صلوات الله علیه) خیلی زحمت کشیده بود. تدابیری که رسول خدا اندیشیده بود فقط یک مورد آن این است که روایاتی که در بین غیر شیعه وجود دارد این است که یک نفر می‌گوید من ۶ ماه، یک نفر می‌گوید من ۷ ماه، یک نفر می‌گوید ۹ ماه، یک نفر می‌گوید ۱۰ ماه، یک نفر می‌گوید ۱۱ ماه و یک نفر می‌گوید ۱۳ ماه در مدینه بودم، هر بار حدّاقل برای نمازهای صبح یعنی حدّاقل روزی یک بار می‌دیدیم پیغمبر اکرم می‌خواهند به مسجد بروند، به ویژه بعد از نزول آیه‌ی شریفه‌ی «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»[۴] اهل خود را به نماز دعوت کن و بر این کار مداومت کن، صبر کن، استمرار داشته باش. رسول خدا جلوی خانه‌ی امیر المؤمنین و صدیقه‌ی طاهره و حسنین (علیهم السّلام) می‌آمدند و صدا می‌زدند: «الصَّلَاه یَا أَهْلَ الْبَیْتِ الصَّلَاهَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[۵] می‌خواستند مصادیق اهل بیت را شیر فهم کنند. قرآن و اهل بیت. یعنی آن حدیثی که از پیغمبر به دست شما رسید، قبلاً گفتم حدیث پیغمبر دست مردم رسید شکی نیست که از خود پیغمبر باید اطاعت شود. کما این‌که آن‌ها اطاعت نکردند. حضرت خواست چیزی بنویسد و شخص نگذاشت. حدیث پیغمبر دست شما رسید، اهل بیت در جامعه حضور دارند. بروید سؤال کنید که این را پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند یا نفرمودند. منظور ایشان از این حدیث چه بوده است.

ویژگی خدا در صحیح بخاری، معتبرترین کتاب اهل سنّت

در صحیح بخاری یک روایت است که ثلث آخر شب که می‌شود خداوند پایین و در آسمان دنیا می‌آید. حالا خود این جالب است که خدا پایین می‌آید یعنی چه؟ از بالا پایین می‌آید یعنی نبود و بعد می‌آید؟ بعد آسمان دنیا می‌آید آن بالا را چه کار می‌کند؟ آن بالا از خدا خالی می‌شود، این پایین پر می‌‌شود؟ قبلاً این پایین خالی بوده است و آن بالا پر بوده است؟ بعد می‌فرماید: «هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَستغْفِرَ لَهُ» آیا مستغفری است که بیاید استغفار کند و من او را بیامرزم. سائلی است که سؤال کند و من او را اجابت کنم.

وهابیّون برای خدا «حدود» قائل هستند

 امروز با ادبیات امروز که کمی نجوم الآن با آن وقت فرق کرده است بطلان آن از چند جهت واضح است. اوّلاً آن کسی که این را این‌طور فهمیده است خدا را نفهیمده است. خدا می‌آید یعنی چه؟ نبود که می‌آید؟ چون می‌‌دانید این بیچاره‌های وهّابی‌ عربستان قائل به این هستند که خدا محدود است. می‌گویند چون اگر خدا  محدود نباشد جا برای بندگان او نمی‌ماند. بالاخره باید از یک جهت تمام شود که بندگان هم یک جا باشند، چون برای خدا جسم قائل هستند. می‌گویند خدا در دنیا بیاید و دنیا پر شود ما کجا می‌‌رویم؟! پس ابعاد خدا باید محدود باشد، حداقل غیر از یک جهت. آن جهتی که در زمین می‌‌رود می‌گویند اشکالی ندارد. چون زمین را هم سطح فرض می‌کنند. می‌گویند خدا باید محدود باشد تا ما هم جا شویم.

نقدی بر حدیث جعلی فرود آمدن خداوند به آسمان دنیا

حالا بحث زیاد است و نمی‌خواهم وارد آن بشوم. ولی آن کسی که می‌گوید خدا ثلث آخر شب به آسمان دنیا می‌آید، خدا پارتی بازی می‌کند و فقط به یک قسمت خاصّی می‌آید یا ثلث آخر شب همه‌ی نقاط کره را باید برود؟ اگر خدای عادل است که نمی‌شود فقط یک جا بیاید و بگوید آیا گنهکاری است که من او را اجابت کنم و بعد برود. بقیّه‌ی نقاط کره را هم باید برود، آن‌ها هم هستند. یا دعوت را برمی‌دارد، می‌گویند نه، دعوت را برنمی‌دارد. ثلث آخر شب، الآن یک جایی در آن طرف دنیا صبح است، یک جایی عصر است، یک جایی ظهر است، یک جایی غروب است و یک جایی آخر شب است. الآن که ثلث آخر شب این‌جا می‌آید دو دقیقه‌ی بعد یک جای دیگر ثلث آخر شب است و چند دقیقه‌ی بعد یک جای دیگر. ۲۴ ساعت باید کره‌ی زمین را دور بزند تا همه جا را پوشش دهد. ۲۴ ساعت که بگذرد می‌شود فردا، یعنی ثلث آخر شب دیشبی! یعنی یک بار آسمان دنیا بیاید به مشکل برمی‌خورد، باید دور کره‌ی زمین را بگردد و الآن گرفتار شده است!

روایتی از امام رضا (علیه السّلام)

محضر امام کاظم (سلام الله علیه) و امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) آمدند. آن وقت که مردم از فیزیک چیزی نمی‌فهمیدند که حضرت بخواهد این را این‌طور رد کند. حضرت فرمود: خدا لعنت کند کسانی را که بستند به پیغمبر ما آنچه را که بستند. رسول خدا فرمود: خداوند علی اعلا، خداوند عزّ و جلّ فرشته‌ای را مأمور کرده است که کار او این است که بلندگوی دعوت برای استغفار است. می‌آید به مردم می‌گوید که ثلث آخر شب است بلند شوید و عبادت کنید.

برای صحّت احادیث باید به سراغ معصومین (علیه السّلام) رفت

حدیث که لزوماً حرف پیغمبر نیست، باید به سراغ معصوم بروید ببینید که این بوده است یا نبوده است. این‌قدر فراوان روایات داریم که آمدند محضر معصوم پرسیدند. بعضی‌ها را معصوم تأیید فرموده است و بعضی‌ها را هم گفته نیست و بعضی‌‌ها را هم گفته است که این‌طور نیست و آن‌طور است. لذا اگر بگویید قرآن و سنّت مشکل حل نمی‌شود. چون همان‌طور که در قرآن اختلاف می‌کنند در سنّت هم اختلاف می‌کنند. شما آخر سر باید به در خانه‌ی یک نفر بروید، وگرنه همین مسجد، همین بزرگواران اهل علم ممکن است یک آیه را دو شکل معنی کنند و اختلاف پیدا کنند و در استدلال نتوانند یکدیگر را قانع کنند. داعشی‌ها هم با همین قرآن دارند مردم را تکّه پاره می‌کنند. قرآن جلد دو که ندارند، فهم آن‌ها خطا است ولی هر چه شما بگویید به این راحتی قبول نمی‌کند. بالاخره باید یک جا رجوع کنید. لذا پیغمبر اکرم نفرمود قرآن و سنّت، فرمود قرآن و اهل بیت. خود قرآن را هم باید بروید از اهل بیت بپرسید.

رجوع به پیامبر در صورت اختلاف در فهم حدیث     

حالا من نمی‌خواهم وارد این شوم ‌که مخاطب قرآن چه کسی است، ولی اگر اختلاف کردید صریح آیه‌ی قرآن است که: «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ»[۶] اختلاف در فهم پیدا شد یک نفر حق دارد که بگوید این درست است و آن درست نیست و آن پیغمبر است، آن امام معصوم است. این را پیامبر انجام دادند و بارها فرمودند. چهار یا پنج دفعه فقط ثقلین را فرمودند. در احادیث دیگر هم فرمودند. این را طور دیگری هم فرمودند، مثلاً «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»[۷] که کارخانه‌ی حدیث سازی سعی کرد این را به سنّت تبدیل کند.

فرق سنّت با سخن خود معصوم (علیه السّلام) چیست؟

ما قبلاً این را عرض کردیم که رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمود: قرآن و اهل بیت. این‌ها این را به چهار چیز تبدیل کردند؛ به قرآن و سنّت تبدیل کردند که ما توضیح دادیم فرق سنّت با خود معصوم چیست. سنّت یعنی چیزهایی که از معصومین نقل شده است و معلوم نیست که برای معصوم باشد. کارشناس تشخیص می‌دهد. اگر کارشناس‌ها اختلاف پیدا کردند باید چه کار کنیم. باید به سراغ او برویم، سراغ شخص نه متن! همه را باید سراغ شخص فرستاد. متن برای متخصّصین است.

تحریف حدیث ثقلین و حدیث سفینه نوح توسّط اهل سنّت

اوّلاً این‌ها اهل بیت را گفتند سنّت است، لذا شما در روایات آن‌ها می بینید که گفتند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتی‏» گرچه این روایت مشکل رجالی دارد، راوی مشکل دارد، وثاقت او ایراد دارد، ولی آن‌ها تلاش کردند این را جا بیاندازند و انداختند. امروز در سخنرانی‌های خود که حدیث ثقلین می‌خوانند می‌گویند «کِتَابَ اللَّهِ وَ سنّتی»، حالا شما بگویید که حدیث ثقلین متواتر است، حداقل تواتر معنوی دارد، آن «کِتَابَ اللَّهِ وَ سنّتی» مشکل طریق دارد، خبر واحد است. خبر واحد ثقه هم نیست. می‌گوید باشد «کِتَابَ اللَّهِ وَ سنّتی». یا این‌که دارند «انَّ السُّنّه کَسَفینَهِ نوح مَن رَکَبَها نَجا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِق» یعنی سنّت سفینه‌ی نوح است، کشتی نوح سنّت است. اهل بیت را حذف کردند، آدم‌ها را حذف کردند.

اشخاص ناطق هستند. سراغ امیر المؤمنین بروید، زبان دارد و حرف می‌زند. اختلاف پیدا کردید پیش امام حسن بروید. حرف می‌زد. گفتند: متن، چون متن را می‌شود به شکل‌های دیگر برداشت کرد، ولو من در آن یک مغالطاتی کنم. جالب است که بعدها از این هم عدول کردند. دیدند نمی‌شود، متن اختلافی است و زور ما نمی‌رسد اثبات کنیم. یک سری اشخاص را حاکم قرار دادند، مثلاً اصحاب پیغمبر را. آقای مولوی در مثنوی خود می‌گوید: ما و اصحابیم چون کشتی نوح. یعنی اهل بیت اوّل سنّت شد، بعد سنّت که متن صامت است، اگر اختلاف پیدا کردیم چه کنیم؟ ما و اصحابیم چون کشتی نوح. اصلاً اصحاب منظور است.

نقدی بر حدیث جعلی «اصحابی کالنّجوم»

یا مثلاً شنیدید: «أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُم‏»[۸] که کسی که این را جعل کرده است معلوم نیست که عرب کجا بوده است. چون شما در بیابان… محدّثین اهل سنّت این روایت را ضعیف می‌دانند. اگر صحیح هم می‌دانستند مشخّص بود که این روایت جعلی است. چون شما در بیابان رفتید چرا آموزش می‌دهند که از طریق ستاره‌ها راه خود را تشخیص دهید؟ شما هر ستاره بگیرید یک جا می‌رود، یک ستاره است که شما را به مسیر می‌رساند. «أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ» اصحاب من مثل ستارگان هستند، از هر کدام خواستید پیروی کنید، هدایت می‌‌شوید. این یعنی این‌که وسط بیابان به سمت هر ستاره‌ای که خواستید بروید. آیا به آن شهری که می‌خواهید می‌رسید؟! معلوم نیست که حواس جاعل حدیث کجا بوده است! واضح است که شما برای هدایت می‌خواهید به یک شهر خاص بروید. در بیابان گیر کردید، هر ستاره‌ای که شما را به مسیر خود نمی‌رساند. معنی ندارد «بِأَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُم». این از آن چیزهایی است که خیلی رسانه‌ای است، در اشعار زیاد است، مثلاً مولوی می‌گوید: گفت پیغمبر کاصحابی نجوم، ولی از لحاظ حدیثی خود آن‌ها هم قبول ندارند.

جمله‌ی «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» چه زمانی به وقوع پیوست؟

بنابراین کتاب و اهل بیت. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: کتاب و عترت من، اهل بیت من. روز اوّل گفتند فقط کتاب. روز اوّل فرصت نبود خیلی بازسازی کنند، هنوز پیامبر زنده بود. الان سر این‌که ۲۸ صفر شهادت رسول خدا است یا دوم ربیع بحث است. فرض کنید ۲۸ صفر که دوشنبه است شهادت رسول الله (صلوات الله علیه) باشد، چند روز قبل این‌ها فرصتی نداشتند. رسول خدا فرمود: می‌خواهم وصیّت کنم «أَکْتُبْ لَکُمْ فِیهِ‏ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا»[۹] یک چیزی بنویسم گمراه نشوید. این‌‌ها فرصت نداشتند، لذا گفتند «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» فقط کتاب!

 امّا وقتی پیغمبر به شهادت رسید این‌ها که روخوانی قرآن بلد نبودند…، اسناد تاریخی مسلّم است که خلیفه‌ی دوم تا پایان عمر خود نتوانستن روی قرآن را بخواند. تا پایان عمر فقط سوره‌ی بقره را یاد گرفته بود که بخواند. این‌ها اسنادی است که خود اهل سنّت دارند؛ مؤسّسه الرّساله، تاریخ الاسلام، جلد سوم، صفحه‌ی ۱۶۴٫ پسر او می‌گوید: ۱۲ سال طول کشید که پدر من بقره را حفظ کند. بقره چه زمانی نازل شده است؟ اواخر عمر شریف پیامبر. ۱۲ سال حساب کنید می‌شود اواخر عمر خلیفه‌ی دوم.

تلاش اهل سنّت برای تحریف سخنان پیامبر (صلوات الله علیه)

این‌ها که نمی‌توانستند از روی قرآن بخوانند. سؤالات جدید بود، آقا با روم بجنگیم، نجنگیم؟ غنائم را چطور تقسیم کنیم؟ بیت المال را چطور تقسیم کنیم؟ ارث را چه کار کنیم؟ قضاوت پیش می‌آمد. احکام حج را چه کار کنیم؟ دیدند نمی‌شود، لذا گفتند سنّت. منتها سنّت، نه اهل بیت. آن کسی هم که ما مجوّز می‌دهیم! مثلاً به ابوذر مجوّز نمی‌دهیم و به ابوهریره می‌دهیم. آن کسی که ما مجوّز می‌دهیم حدیث نقل کند.

 بعد آمدند یک کار دیگری کردند. گفتند پیغمبر خیلی روی اهل بیت سرمایه گذاری کرد، باید به یک شکلی این‌ها را از دسترس مردم خارج کرد. بلافاصله بعد از شهادت رسول خدا (صلوات الله علیه) صدیقه‌ی طاهره هم به شهادت رسید. دو تن از آن پنج تن شهید شدند. حالا چه کار کنیم؟

تحریف کنندگان حدیث نقل احادیث پیامبر را محدود و ممنوع می‌کردند

 پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) خیلی کارهای رسانه‌‌ای کرده بود. شما حساب کنید مرجع تقلید که شأن او اجلب است نسبت به رسول الله هیچ است. فرض کنید از یک مرجع تقلید در قم فیلم بگیرند که یک بچّه‌ی سه یا چهار ساله را قلم دوش کند. همه‌ی فضای مجازی از این تصویر پر می‌شود. رسول خدا خیلی کارهای رسانه‌ای کرد که در ذهن‌ها بماند. می‌دانستند این‌ها نقل حدیث را ممنوع و محدود می‌کنند. به این زودی‌ها نمی‌توانند حدیث جعل کنند و به دست مردم بدهند. مردم قبول نمی‌کنند، می‌گویند پیامبر این‌ها را نگفته است. باید ۱۰ سال، ۲۰ سال بگذرد. همان روز اوّل و ماه اوّل که نمی‌شد شما حدیثی از قول پیغمبر به دست مردم بدهید. مردم از پیغمبر چیزهایی شنیده بودند و دیده بودند، هم در مورد امام مجتبی (صلوات الله علیه) و هم در مورد سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) است. می‌دیدند که پیغمبر رحمت للعالمین که… مردم روزهای آخر یک چیزهایی از پیامبر فهمیده بودند، نمی‌گذاشتند آب وضوی پیامبر به زمین بریزد!

 دعای امام سجّاد (علیه السّلام) برای رزمندگان در جنگ با کفّار

توده‌ی مردم بد نبودند. یک وقت اگر فرصت تحلیل شد… توده‌ی مردم با اسلام بودند. بعضی خواص آمدند این‌‌ها را توده‌ای جا به جا کردند. وگرنه شما رشادت‌هایی که مسلمان‌ها در دوران طاغوت بعد از پیغمبر داشتند را نگاه کنید، ما این‌ همه فتوحات داریم. ببینید امام سجّاد (صلوات الله علیه) در صحیفه‌ی سّجادیّه چقدر این رزمندگان ما را در جنگ‌های کفّار دعا می‌کند. اخیراً دیدید که می‌گویند فلان جنگ بود و امام حسین آمده است ایرانی‌ها را کشته است، با نوامیس ما چه کارها کردند. حالا اوّلاً ما نقل معتبری نداریم که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) در جنگ با ایرانی‌ها شرکت کرده باشد. فرماندهی آن جنگ را طاغوت اداره کرده است، امّا اصل جنگ با کافر حربی به دلایل و قرائنی اشکال نداشته است. اوّلاً جنگ با کافر آن هم جایی که کیان و مرزهای اسلامی در خطر است اصلاً اذن نمی‌خواهد. دفاع اذن نمی‌خواهد. یک جاهایی مرزها در خطر بوده است. قرینه‌ی آن این است که امام سجّاد (صلوات الله علیه) چقدر برای رزم آوران اسلامی دعا کردند. با کفّار می‌جنگیدند.

فرمان ائمّه (علیهم السّلام) به جهاد با کفّار

 اسلام با کفر بجنگد حالا آن کفر ایرانی باشد، اروپایی باشد، عرب باشد، عجم باشد، سرخابی باشد، زرد پوست باشد یا سفید پوست باشد فرقی نمی‌کند. حالا ایرانی‌ها را کشتند یا شخص دیگر را کشتند. در جنگ حق و باطل باید سراغ حق رفت، باطل هر کسی که باشد. کلیّت جنگ با کافرین را ائمّه‌ی ما تأیید کردند.

من چند قرینه می‌گویم ببینید. مانند همین دعایی که در صحیفه‌ی سجّادیه است. هیچ نیازی نداشت زین العابدین (صلوات الله علیه) تقیّتاً از مرزداران دفاع کند. حضرت می‌توانست سکوت کند و راجع به این موضوع اظهار نظر نکند. به صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه رجوع کنید و ببینید که چقدر حضرت تجلیل کرده است.

شرکت بزرگان و یاران اهل بیت (علیهم السّلام) در جنگ با کفّار

قرینه‌ی دوم یاران برجسته‌ای از یاران پیغمبر، از یاران امیر المؤمنین مانند ابو ایّوب انصاری، مانند حجر بن عدی که این‌ها در جنگ‌ها شرکت می‌کردند. این‌ها کسانی نبودند که در جنگی که طاغوت و طاغوتی است شرکت کنند. حجر طاغوتی نبود، ابو ایّوب انصاری طاغوتی نبود. اگر نگاه کنید در جنگ‌های با روس گاهی سلطان عثمانی می‌خواهد با فرانسوی‌ها بجنگد، گاهی سلطان ایران و قاجار می‌خواهد با روس بجنگد. هر دو هم طاغوت هستند. صاحب عروه (اعلی الله مقامه الشّریف)، صاحب ریاض این‌ها فتوا می‌دهند که در جنگ واجب است شرکت کنید و اطاعت از این سلطان هم در این جنگ واجب است، چون مرز اسلامی در خطر است. درست است این طاغوت است ولی فعلاً دشمن اصلی است. همان‌طور که یکی از دلایل سکوت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در واقعه‌ی سقیفه این بود که اصل اسلام به خطر می‌افتاد. پس قرینه‌‌ی دوم این است که بزرگان اسلام که مورد تأیید اهل بیت هستند در این جنگ‌ها شرکت کردند.

استفاده از غنایم جنگی و خرید و فروش برده

 قرینه‌ی سوم این است که اهل بیت می‌گفتند از این غنایمی که می‌آمد استفاده کنید. برده و کنیزها خرید و فروش می‌شدند. مادران بعضی از ائمّه‌ی ما (سلام الله علیهنّ اجمعین) کنیز بودند. رحم مادر امام خیلی باید رحم باشد. کسی که بخواهد امّ یک معصوم شود خیلی باید عظمت داشته باشد. ولی این‌ها خرید و فروش می‌کردند. اگر جنگ با طاغوت بود این‌ها را چه کار می‌کردند. نه این‌که در جنگ با ایران اشکالاتی اتّفاق نیفتاد، ظلمی نشد، ممکن است یک جایی هم کسی تندروی کرده باشد. چون اداره‌ی این جنگ که کامل توسّط معصومین و توسّط مؤمنین نبود، بالاخره حاکم اسلامی همان طاغوتی بود که بعد از پیغمبر آمده بود.

مشورت دادن حضرت علی (علیه السّلام) به خلیفه در جنگ با کفّار

ولی در جنگ با کفّار می‌بینید که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در این جنگ مشورت می‌دهد. تعداد مشورت‌های امیر المؤمنین به ده مورد هم نمی‌رسد. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در این جنگ به خلیفه می‌گویند: شما نمی‌خواهد بروید. گفت: من هم می‌خواهم به جنگ بروم. فرمودند: نمی‌خواهد بروید. گفت: چرا؟ یک مورد که حضرت نگفت من می‌‌گویم. گفت: شما سابقه دارید، طبل جنگ را بزنند فرار می‌کنید. آبروی اسلام می‌رود اگر خلیفه فرار کند. خلیفه‌ی مسلمین کجا است؟ دارد از کوه بالا می‌رود. این‌قدر در این جنگ‌ها از کوه بالا رفته بود که کوه نوردی خود را با دو انجام می‌داد. خود او در صحیح بخاری می‌گوید: مثل بز کوهی از کوه بالا می‌رفتم. تو اگر به عنوان خلیفه‌ی اسلام و شاه اسلام به جنگ بروید و فرار کنید که آبروی اسلام می‌رود. این را حضرت نگفت. فرمود: شما آن‌جا بروید می‌گویند خلیفه‌ی مسلمین به جنگ آمده است. این‌ها با تمام قدرت آمدند، پس دیگر از پشت سر خبری نیست. تو اگر نروی می‌گویند هنوز لشگر اصلی این‌ها نیامده است، این‌ها پشت دارند. ثانیاً اگر کشته شوی می‌گویند شاه اسلام را کشتند. خیلی روحیه می‌گیرند. تو نمی‌خواهد بروی. چرا امیر المؤمنین مشورت داد؟ جنگ بین مسلمان و کافر بود.

تواضع امیر المؤمنین (علیه السّلام) در رفتار با برده‌ها

همین امیر المؤمنین که در حکومت او نسبت به برده‌ها و ایرانی‌ها حضرت آن‌قدر تواضع داشت که در وسائل و کتاب الجهاد شما نگاه کنید. ایرانی‌ها می‌آمدند گله می‌کردند که عرب‌ها با ما بد رفتاری می‌کنند. حضرت این‌ها را جمع می‌کرد و نصیحت می‌کرد. یعنی می‌فهمیدند که امیر المؤمنین اهل قبیله بازی و عرب و عجم نیست. یا از این حیرت آورتر در دوره‌ای که برده‌ها را قد حیوان هم قبول نداشتند، دور از محضر شما گوسفند را از غیر عرب بیشتر قبول داشتند. چون می‌گفتند گوسفند هنگام نماز از جلوی ما رد شود نماز باطل نمی‌شود، امّا ایرانی رد شود نماز باطل می‌شود. سر سفره یک عرب می‌نشست غیر عرب حق نداشت بنشیند. یک جا عرب حضور داشت عجم حق نداشت سوار اسب شود، ولو در جنگ شکست بخورند. شما می‌بینید امیر المؤمنین می‌روند دو لباس می‌خرند یک گران و یک ارزان و به برده‌ی خود آن گران‌تر را می‌دهند. اصلاً نمی‌فهمیدند این رفتار یعنی چه؟ این‌ها ملاطفت‌های اهل بیت با برده‌ها را نمی‌فهمیدند که به چه شکل است.

تغییر دادن حدیث ثقلین برای منافع شخصی

پس این‌ها چه کارکردند؟ قرآن و عترت من، اهل بیت من را به ابتدا به قرآن و بعد از یک مدّت سنّت تبدیل کردند. منتها نه سنّت پیغمبر که اهل بیت تأیید کنند، نه سنّت پیغمبر که همه‌ی اصحاب می‌گویند. سنّت آن اصحابی که ما قبول داریم مانند ابوهریره و زید بن ثابت و این‌‌ها. بعد گفتند پیغمبر خیلی روی این اهل بیت کار رسانه‌ای کرده است. پیغمبر خاتم با آن عظمت خود حسنین را روی دوش خود می‌نشاند و به این طرف و آن طرف می‌برد. یک روز یک نفر گفت: آقا خوش به حال این‌ها، کجا نشستند! این‌ها تا قیامت افتخار کنند کم است. بلافاصله حضرت فرمود: «نِعْمَ الرَّاکِبُ»[۱۰] من افتخار می‌کنم که چه کسی روی دوش من نشسته است. این در ذهن این‌ها می‌ماند. بلافاصله فرمود: «نِعْمَ الرَّاکِبُ» افتخار می‌کنم که حسن و حسین روی دوش من نشستند. زینت دادند. نه. یعنی به‌به به این جایگاه، عجب مرکبی! البتّه این در ادبیات عرب بی‌‌ادبی نیست، یعنی روی دوش شما نشستند. در ذهن آن‌ها اهل بیت بود. اگر پیامبر شش ماه به در خانه‌ی اهل بیت آمده باشد و «الصَّلَاه یَا أَهْلَ الْبَیْتِ الصَّلَاهَ»[۱۱] گفته باشد ۱۸۰ دفعه می‌شود، تازه فقط نماز صبح. دیگر برای شیر فهم کردن ۱۸۰ دفعه کافی است دیگر. نمی‌شد عنوان اهل بیت را حذف کنند. چه کار باید می‌کردند؟

تلاش برای حذف اهل بیت (علیهم السّلام) از اذهان مردم

این خیانت عظمی که مقدّمه‌ی اصلی برای شب‌های آینده است از این‌جا شروع می‌شود. آمدند اهل البیت را به سادات بنی هاشم تبدیل کردند نه سادات بنی الزّهرا. یعنی چه؟ «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل‏»[۱۲] یک حقّی می‌گوید ولی قصد او این است که باطلی اتّفاق بیفتد. دیدند سه نفر از این اهل بیت باقی ماندند. صدیقه‌ی طاهره و رسول خدا شهید شدند و حسنین (علیه السّلام) و امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هستند. این سه اهل بیتی هستند که پیامبر فرموده است: باید به سراغ این‌ها بروید. درست این‌ها قرآن و سنّت می‌گفتند، تازه در مورد قرآن اجازه‌ی تفسیر نمی‌‌دادند و سنّت هم آن چیزی که ما می‌گوییم ولی مردم در ذهن خود می‌گفتند که پیغمبر یک اهل بیتی می‌گفت. در ماجرای غدیر پیغمبر جلوی صد هزار نفر حدیث ثقلین را فرموده است. باید این اهل بیت را دست کاری می‌کردند.

غرض از بیان عنوان «سادات بنی هاشم» به جای اهل بیت چه بود؟

گفتند اهل بیت پغمبر یعنی سادات بنی هاشم. غرض چه بود؟ چند مورد بود. یک موضوعی است که سه مصداق دارد و انحصاری است. از یک کتابی در عالم سه نسخه است. یک سنگی است که نگین انگشتر است و سه دانه از آن در دنیا است. دیگر مانند آن سه نفر کسی نیست، منحصر به فرد هستند. امّا سادات بنی هاشم چقدر هستند؟ ده هزار نفر هستند. بله سادات احترام دارند. جلوی آن‌ها می‌ایستند و دست آن‌ها را می‌بوسند. امّا اگر همسایه‌ی شما سیّد باشد احترام می‌گذارید، ولی دیگر نمی‌‌روید از او سؤال شرعی بپرسید. بله، اگر عالم باشد سؤال شرعی می‌پرسید. چون سیّد است که دیگر از او سؤال شرعی نمی‌پرسید. دین خود را نمی‌روید از او بپرسید. همسایه‌ی شما سیّد باشد احترام واجب است که بگذارید. نمی‌گوید آقا من عقاید خود را می‌گویم و شما تصحیح کنید، اگر عالم باشد بله، ولی عالم نباشد نه.

بعد مثلاً در این ده هزار نفر سادات بنی هاشم… وقتی می‌گویند اهل بیت سه نفر هستند مردم علی (علیه السّلام)، حسین بن علی (صلوات الله علیه) و امام حسن (علیه الصّلاه و السّلام) را می‌دیدند. اشتراک این‌ها چیست؟ عصمت است، علم سرشار است، کرامت است. «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم‏»[۱۳] می‌دیدند. در بین ده هزار نفر بستگان پیغمبر چه اشتراکی وجود داشت؟ عصمت بود؟ در این ده هزار نفر همه عصمت داشتند، همه علم داشتند، همه اخلاق خوب داشتند، بخل در کسی نبود، فسق و فجور نبود، شراب خوار نبود. بالاخره در ده هزار نفر همه شکل آدم پیدا می‌شود. امیر المؤمنین بود، شراب خوار هم بود، فاسق هم بود، سارق هم بود. درست است؟

کاری که کردند این بود که درست است احترام برای سادات بنی هاشم واجب است، امّا اگر می‌خواهید اخذ دین کنید، خود این شخص شراب می‌خورد! یک نفر که می‌خورد وقتی می‌گویید سادات بنی هاشم، این مجموعه دیگر نمی‌توانند مقام امامت داشته باشد. ببینید یک وقت به شما می‌گویند آقا من مرجع تقلید ندارم. می‌گویند پیش متخصّص بروید از میان علما آن‌هایی که اعلم هستند ببینید او چه کسی را می‌گوید. حالا بگویند مرجع تقلید ندارید، قم می‌‌‌روید و اوّلین آدمی را دیدید که مانند من یک پارچه به سر خود بسته است را به عنوان مرجع انتخاب کن. شما می‌گویید ممکن است بعضی از این‌ها تقوا نداشته باشند، علم نداشته باشند.

از بین رفتن مرجعیّت اهل بیت با بیان عبارت «سادات بنی هاشم»

وقتی گفتند سادات بنی هاشم، مردم دیدند که در این سادات بنی هاشم گنهکار وجود دارد، جاهل وجود دارد، می‌گفتند پس اگر این سیّد است و او سیّد است، علی بن ابی‌طالب هم سیّد است. پس سیادت به عصمت نیست چون این دارد، به علم نیست چون آن دیگری هم دارد. بنابراین اهل بیت نمی‌توانند مرجع تقلید مردم باشند. همان‌طور که شما با این‌که به سادات احترام می‌گذارید هر کسی سیّد باشد مرجع تقلید شما نیست. مردم آن زمان هم می‌گفتند به بچّه‌های پیغمبر و فامیل‌های پیغمبر احترام می‌گذاریم. فامیل پیغمبر هستند روی سر ما جا دارند ولی دیگر نمی‌رویم از آن‌ها سؤال شرعی بپرسیم. سؤال شرعی داشتید باید به سراغ یاران پیغمبر بروید، نه فامیل‌های پیغمبر.

مثلاً مرحوم آیت الله تبریزی (رحمت الله علیه) از دنیا رفتند، شاگردان آن‌ها می‌گفتند که شاگرد اوّل کلاس آقای تبریزی (رحمت الله علیه) چه کسی بود، نمی‌گفتند فامیل او چه کسی بود یا برویم از پسر او تقلید کنیم. برای چه؟ ببینید این کار باعث شد که مرجعیّت اهل بیت از بین برود.

شاخص کردن عدّه‌ای از سادات بنی هاشم برای از بین بردن جایگاه اهل بیت

تلاش جدّی کردند که بگویند اهل بیت پیغمبر همان سادات بنی هاشم هستند؛ آل جعفر و آل عقیل و آل عبّاس. طبیعتاً مرجعیّت اهل بیت از بین رفت. این‌که شما می‌بینید مردم از امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) سؤال شرعی نپرسیدند به همین علّت است. جایگاه نابود شد. تازه یک کار دیگری کردند که بعداً ادامه می‌دهیم و آن این بود که سعی کردند افرادی از این آل بنی هاشم را شاخص کنند. حکومت مدام این‌ها را تبلیغ می‌کردند. رسانه‌های عمومی آن زمان وقتی می‌خواستند بگویند اهل بیت پیغمبر امام حسن (علیه السّلام) را معرّفی نمی‌کردند. دستگاه حکومتی خلیفه‌‌‌ی اوّل و دوم و سوم و بعد بنی امیّه امیر المؤمنین را به عنوان صحابه‌ی پیغمبر که اهل بیت است معرّفی نمی‌کردند. گفتند اهل بیت همه‌ی سادات بنی هاشم هستند، ولی اگر یک وقت لازم می‌شد مصداق بگویند دو یا سه نفر را پیدا می‌کردند و این‌ها را مدام ترویج کردند که مردم بگویند اگر قرار است سراغ کسی برویم باید به سراغ همان‌ها برویم که همین عامل باعث شد که اسلام دو سیلی محکم بخورد که بعداً إن‌شاءالله ادامه می‌دهیم.

رفتار یزید ملعون با نوامیس پیامبر (صلوات الله علیه)

وقتی اسرا را از کربلا به سمت کوفه بردند، تقریباً دو روزه به کوفه رسیدند. راه کم است، با مرکب بروند همین قدر می‌‌شود. بعد از اوّلین ملاقات با عبید الله بن زیاد ملعون اسرایی از غیر نوامیس سیّد الشّهداء را… مثلاً فرض کنید اگر کسی از یاران سیّد الشّهداء همسر و دختر خود را آورده بود عشیره و قبیله‌ی آن‌ها می‌آمدند و به عبید الله بن زیاد پول می‌دادند و این‌ها را آزاد می‌کردند. فقط نوامیس رسول خدا (صلوات الله علیه) بودند که در اسارت باقی ماندند؛ فقط نوامس رسول خدا، عشیره‌ی پیغمبر، سادات بنی الحسن و بنی الحسین، همسر و فرزندان مسلم بن عقیل. مسلم بن عقیل داماد امیر المؤمنین بود و دختر امیر المؤمنین رقیّه بنت علی را گرفته بود.

از کوفه تا شام این مسیر طولانی پر غصّه که آدم هیچ وقت نمی‌تواند بیان کند که در این مسیر چه بلایی سر نوامیس رسول خدا آوردند و چقدر حرمت شکستند. فقط بستگان نزدیک سیّد الشّهداء و امام حسن (علیهم السّلام) بودند که در این اسارت شرکت داشتند. تا شام رفتند. شام از این‌ها پذیرایی مفصّلی کردند. در نقل‌های معتبر مکرّر بود. اهل بیت را مکرّر در آن مجالس بردند. نصّ امام سجّاد است که «یَزِیدَ کَانَ یَتَّخِذُ مَجَالِسَ الشُّرْبِ»[۱۴] مجالس متعدّد شراب درست کردند و ما را وارد آن کردند، نه یک بار.

سه درخواست امام سجّاد (علیه السّلام) از یزید

 بعد از این همه مصیبت تصمیم گرفته بود وجود مبارک زین العابدین (علیه السّلام) را بکشد و اهل بیت را برگرداند. یزید (لعنه الله علیه) به امام سجّاد (علیه السّلام) گفت: اگر خواسته‌ای دارید دو یا سه خواسته‌ی شما را قبول می‌کنم و انجام می‌دهم. بگویید، من می‌خواهم شما را بکشم. وجود مبارک زین العابدین اوّل این‌طور بیان کرد؛ ببینید چه ادبی دارد. فرمود: «أَنْ تُرِیَنِی»[۱۵] به من نشان دهی «وَجْهَ‏ سَیِّدِی‏ وَ مَوْلَایَ‏ وَ أَبِیَ الْحُسَیْن‏» صورت مبارک پدر من را. «وَجْهَ‏ سَیِّدِی‏ وَ مَوْلَایَ‏ وَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ فَأَتَزَوَّدَ مِنْه‏» سر پدر من را بدهید، وقتی پدر من داشت به میدان می‌‌رفت تا بجنگد، به خاطر عمّه‌ی خود با او وداع نکردم. نخواستم عمّه‌ی من به غلیان بیفتد. سر پدر من را بدهید می‌خواهم با او وداع کنم. عبارت عجیب است «أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ‏ سَیِّدِی‏ وَ مَوْلَایَ‏ وَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ فَأَتَزَوَّدَ مِنْه». تزوّد کنم، از پدر خود توشه بگیریم.

گفت: دومین خواسته‌ی شما چیست؟ امام سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) فرمود: این خانواده‌ی پیغمبر وقتی خواستند در این مسیر بیایند خیلی سختی کشیدند. یک آدم چشم پاک امین قرار بدهید که این‌ها را به مدینه برگرداند. این‌ها با شمر و خولی و سنان آمدند. این‌جا نمی‌دانم چه شد، شاید به خاطر شرایط آن‌جا بود که یزید ملعون کوتاه آمد و گفت: نه تو را نمی‌کشم، خود شما آن‌ها را برگردانید. خواسته‌ی سوم شما چیست؟ فرمود: آن وسایلی که از ما غارت کردند را بگویید که به ما پس بدهند، می‌خواهیم برویم. آن ملعون گفت این‌ها را سربازان غارت کردند من از کجا بیاورم، پول آن را می‌دهم. پول آن چقدر می‌شود؟ فرمود: ما همان‌ها را می‌خواهم. این ملعون گفت: آخر شما چه داشتید؟ من ما به ازای آن را می‌دهم. فرمود: «لِأَنَّ فِیهِ مِغْزَلَ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتَهَا وَ قَمِیصَهَا» چاد مادر ما فاطمه‌ی زهرا در این وسیله‌‌ها بوده است و این‌ها به غارت بردند. نخ و سوزن مادر ما بوده است، مقنعه‌ی او بوده است. ما به این لباس توسّل می‌کنیم.

وداع حسنین (علیهم السّلام) با حضرت زهرا (سلام الله علیها)

آن لحاظی که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) می‌خواست بدن مبارک صدیقه‌‌ی طاهره را دفن کند دستور داده بود که بلند گریه نکنید. این دو آقازاده خیلی مؤدّب عقب ایستاده بودند. نمی‌دانم چطور تحمّل کردند، تجهیز مادر خود را نگاه کردند. یک لحظه امیر المؤمنین ملتفت شدند دیدند این دو آقازاده می‌لرزند. این‌جا بود که صدا کردند: «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ‏ أُمِّکُم‏»[۱۶] همان حرفی که امام سجّاد برای پدر خود زد، فرمود: بیاید از مادر خود توشه بگیرید. «فَهَذَا الْفِرَاق» دیگر این مادر را نمی‌بینید. این‌جا نوشتند حسنین (سلام الله علیها) آمدند خود را روی بدن انداختند. بعضی نقل‌ها می‌گویند از داخل کفن دو دست مبارک صدیقه‌ی طاهره بیرون آمد و این دو آقازاده را در آغوش گرفت.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– سوره‌ی طه، آیه ۱۳۲٫

[۵]– شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ‏۲، ص ۲۲٫

[۶]– سوره‌ی نحل، آیه ۶۴٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۲۳، ص ۱۲۴٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ‏۲۳، ص ۱۵۶٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۲۲، ص ۴۷۴٫

[۱۰]– بحار الأنوار، ج ‏۴۳، ص ۲۹۹٫

[۱۱]– شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ‏۲، ص ۲۲٫

[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۲٫

[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۲، ص ۶۱۶٫

[۱۴]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۹۰٫

[۱۵]– همان، ص ۱۹۴٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ‏۴۳، ص ۱۷۹٫