«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا بَقیَّهِ الله فِی الأرَضینَ فاللَّعْنَهُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ * خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»[۱].

تفاوت وعده و عید

در مورد وعده و وعید سابقاً صحبت کردم فی الجمله این‌که وعده لازم الوفا است، وعید لازم الوفا نیست. در برخی از موارد است که وعده به شکل اعمّی ذکر می‌شود که وعده شامل وعید هم می‌شود.

تفاوت معنای کلمات مشترک در زبان فارسی و عربی

این‌جا که می‌فرماید: «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» یکی از مباحثی که باید در لغات قرآنی مورد توجّه قرار بگیرد این واژه و کلمه‌ی حق است که در قرآن می‌آید؛ این را معمولاً به آن معنای فارسی که حق را در برابر باطل می‌گیرند و باطل را به معنای دروغ می‌گیرد و حق را به معنای راست می‌گیرد، معمولاً برخی از آقایان در بحث‌های تفسیری هم به همین معنا می‌گیرند و حال آن‌که حق به معنای ثابت است و از آن جهت که راست هم ثابت است، پس حق است. «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» یعنی «وعد الله ثابتا» آن وقت باطل به معنای زایل است، «کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ‏»[۲] یعنی زایلٌ. یعنی نه هر چیزی که غیر از خدا است دروغ است. یعنی هر چیزی که به غیر خداوند متعال است، زوال دارد. در قرآن هم می‌فرماید: «ما لَکُمْ مِنْ زَوال‏ٍٍ»[۳] یا در آن‌جا می‌فرماید که: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ»[۴] یعنی این مقام ثبات و زوال باز هم در قران آمده است. «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» یعنی «وعدالله ثابتا» یعنی آن چیزی که خداوند متعال دارد آن را وعده می‌دهد، این محقّق است، این محقّق است یعنی ثابت است.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (10)

وعده‌ی خدا ثابت است

برگشت بحث به این‌جا است که آیا مخلوقات همه خلق شده‌اند و دارد تدریجاً به ظهور می‌رسد یا این‌که نه اصولاً خلق، خلق تدریجی است؟ این آیه‌ی مبارکه دارد این‌جا همین را بیان می‌فرماید که: آن چیزی که خداوند متعال جلّت عظمته وعده می‌دهد، ثابت است. باز ریشه‌ی بحث برمی‌گردد به این بحث که در علم کلام می‌شود که «الجنه و النّار الآن مخلوقتان أم لا» که بحث آن را سابقاً مثل این‌که این‌جا انجام دادم. می‌خواهم بگویم این بحث این‌طور برگشت می‌کند «وعدالله ثابتا».

وعده‌ی خدا موجود است

 فرمود که: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ» این «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ» این تقدیم ظرف این‌جا دلالت دارد به آن تحقّق و دلالت دارد به وقوع و عدم تغییر همان مالکیّت محض است. حالا «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ» یکی کسی بپرسید هنوز که خدا خلق نکرده است، حالا شاید خداوند متعال خلق نکند، شاید بدایی حاصل بشود، حالا آن را خلق نکند. حالا چیست؟ می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا» بعد هم می‌گوید: (سیلی نقد به از حلوای نسیه). می‌فرماید: «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» آنچه که خدا دارد این را وعده می‌دهد این ثابت است، این موجود است نه این‌که سیوجد. این همین الآن هم ثابت است، این الآن هم وجود ندارد، نه این‌که حالا خدا بعداً می‌خواهد این را تصمیم بگیرد و این را خلق بکند. عرض کردم مرجع بحث به آن‌جا برمی‌گردد.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (8)

معنای عزیز بودن خدا

«وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» خوب چطور می‌شود که الآن خداوند متعال -الآن به نسبت آنِ وجودی داریم می‌گوییم، نه به نسبت آنِ زمانی که در آن هستیم، به نسبت آن آنِ وجودی داریم می‌گوییم- خوب این‌ چطور می‌شود که باشد؟ «وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» شما قدرت خداوند متعال را مثل سایر افراد قادر در نظر نگیر، خداوند عزیز است. خداوند عزیز است یعنی چه؟ یعنی خداوند متعال تک است، خداوند متعال یکی است، این معنای عزیز است. «عَزَّ مَن قائِل» یعنی آن ذاتی که در فرمان تک است. عزیز یعنی تک، یعنی یک. «وَ هُوَ الْعَزیزُ» یعنی شما خدا را با هیچ وجود دیگری قیاس نکن. آن ذات اقدس می‌تواند و فعل او براین، این چنین باشد.

معنای حکیم بودن خدا

«الْحَکیمُ» یعنی خداوند ذوالجلال در فعل خود حکمت دارد، حکمت مقام اِحکام است، اِحکام یعنی پایداری، فعل خداوند متعال پایدار است. این‌که یک امر بسیار خوبی را می‌گویند: محکم، باز این هم به همین معنا است.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (7)

توجّه به مفردات در بحث‌های تفسیری

امّا لغات عربی به فارسی که آمده است به همان معنای فارسی نیست. به یاد داشته باشید هر وقت می‌خواهید بحث‌های تفسیری را کار بکنید به مفردات حتماً رجوع داشته باشید. این یکی از آن بلیّات مهم در بحث‌های تفسیری است که تصوّر می‌کنیم چون این کلمه در فارسی هم کاربرد دارد، پس ما معنای آن را می‌فهمیم. عزیز در فارسی به یک کسی می‌گویند که این آدم در نزد آدم خیلی قرب دارد خیلی جایگاه دارد، آدم از دیدن او لذّت می‌برد، خیلی صفا می‌کند، به این عزیز می‌گویند. حالا می‌خواهی شما این را با خداوند متعال تطبیق بدهی. خوب این چطور می‌شود. شما می‌شوید مقام فاعلش، خدا می‌شود مقام انفعالش (نستجیر بالله) چطور می‌شود؟ و حال آن‌که اصلاً آن اصل عزیز درآن لغت عرب که عرض کردیم این‌طور نیست. حکیم هم باز همین‌طور است؛ قرآن حکیم ما در فارسی اگر بخواهیم بگوییم، می‌گوییم: قرآن محکم، نمی‌گوییم قرآن حکیم. یعنی آن معنای حکیمی که ما در فارسی داریم می‌گوییم این لغتی است که دارد بر ذوات حمل می‌شود، بر ذوات اشخاص دارد حمل می‌شود لغت حکیم و حال آن‌که در عربی دارد به اعیان حمل می‌شود. یعنی امر پایدار، یعنی امر ریشه‌دار، یعنی امر استوار، قرآن حکیم یعنی آن قرآنی که آن قرآن پایدار است و استوار است و ریشه‌دار است.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (5)

 ثابت بودن وعده‌ی الهی

«وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» یعنی «وعد الله ثابتا» خداوند متعال در وعده‌ی خود نه این‌که حالا بخواهد تصمیم بگیرد، یک وعده می‌دهد می‌گوید: اگر چنین شدی من آخر سال به شما یک دوره بحار می‌دهم. حالا تازه آخر سال دارد این جیب خود را می‌شمارد، ببیند می‌تواند یک دوره بحار بدهد یا نمی‌تواند بدهد. حالا شاید با شخص یک مذاکره‌ای کردیم و بحار را مبدّل کردیم به یک مثلاً دوره‌ی دیگری از کتاب‌ها یا حالا گفتیم شما از ما یک ربع سکه بگیری کافی است، حالا نمی‌خواهد بحار را از ما بگیری. یعنی وعده وقتی از کسی صادر بشود که این وعده چه بسا در حیطه‌ی او نباشد.

بحث ضمان فقهی

 مثل بحث ضمان فقهی، ضمان فقهی این‌طور است دیگر. وقتی ضامن شد، حالا اصلاً از اساس این در قدرتش نبود، ضامن شد، امّا از اساس در قدرتش نبود، آیا این ضمان، ضمان محقّق است یا نه؟ می‌بینید آقایان در مورد این کلّی بحث دارند. با این‌که وعده لازم الوفا است امّا این ضمان کرده است امّا از اساس این در قدرتش نبوده است، همه‌ی زندگی او دو زار بوده است، آمده است یک سفته‌ی پنج میلیاردی را مثلاً ضامن شده است حالا شرعاً این چه می‌شود؟ بله با این‌که وعده لازم الوفا است، امّا این از اساس فاقد شیء است، فاقد شیء که معطی شیء نمی‌شود. این اصلاً ندارد که بخواهد آن امر بر آن…

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (4)

خداوند صاحب عزّت است

آیا وعده‌ی خداوند متعال، جلّت عظمته این‌طور است؟ نه، خداوند عزیز است. عزیز است یعنی صاحب عزّت است. صاحب عزّت است یعنی چه؟ یعنی آن ذاتی که از هر حیث بر فردانیّت وحدانیّت و صمدانیّت است. در شأن خود تک است، «لَا ضِدَّ لَهُ وَ لَا نِدَّ لَهُ»[۵] هیچ شأنی نیست که در پهلوی او قرار بگیرد که بخواهد او را محدود بکند یا بخواهد او به آن سعه بدهد. این خودش «فَعَّالٌ لِمَا یَشَاءُ» است. همه‌ی این‌ها معنای عزیز است. معنای عزّ این است. یعنی نَدَره. عزّ أی ندره. وقتی چنین شد، هیچ منع و رادّه‌ای از او پس به تلازم نیست که بتواند او را محدود بکند، او را مقیّد بکند.

حکیم بودن خدای متعال

«الْحَکیمُ» حالا یک کسی است ما در عالم تجربه می‌بینیم مثل این‌که یک پادشاهی در یک‌جایی باشد، یک فرمانداری در یک‌جایی باشد این هم در حیطه‌ی خود اعتباراً عزیز است، یعنی تک است مثل عزیز مصر. تک است، امّا به عوض این‌که کار درست و حسابی بکند، کار یاوه می‌کند. مثل این‌که صاحب قدرت باشد امّا به عوض این‌که به مصالح مردم گام بردارد، به مصالح شخصی خود هم اقدام نمی‌کند، فرضاً از این‌که بخواهد مصالح مردم را در نظر بگیرد. خوب فعل از او سر می‌زند، فعل او هم اعتباراً علی عزّ است، امّا فعل او فعل حکیمانه نیست. می‌گوید: نه، خداوند متعال که عزیز است حکیم هم است. یعنی صاحب فعل پایدار است، این الآن چه ربطی با بحث دارد؟ فرمود: «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» یعنی«ثابتا» وقتی آن ثابت بود، «ما لَکُمْ مِنْ زَوال‏ٍٍ»[۶] آن وعده‌ای که خداوند متعال داد آن دیگر زوال ندارد، آن جنّتی که فرمود آن دیگر زوال ندارد، آن دیگر ناپایداری ندارد. فرمود: وجود دارد یعنی وجود دارد. حالا بعداً من می‌خواهم تصمیم بگیرم این را بود بکنم، نه وجود دارد. آن وعده‌ای که به تو دادم موجود است.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (3)

محکم بودن فعل خدا

خوب حالا این‌که موجود است آیا یک مرتبه سست نمی‌شود، زیر آن بریزد؟ خانه‌ای را آدم می‌سازد یک موقع الآن موجود است، الآن موجود است. می‌گویند: خانه‌ای است موجود است، این طول آن است، این عرض آن است، این ارتفاع است، این تعداد طبقات آن است فردا بیا به محضر برویم؛ صبح می‌آیی می‌بینی که یک طرف خانه خوابیده است. چرا؟ پایه‌های آن محکم نبوده است. همه چیز آن موجود بود، امّا فعل فعل محکم نبود، اِحکام نداشت، خوابید. می‌گوید: شاید این جنّتی که خداوند متعال وعده داده است و الآن هم موجود است، یک مرتبه یک طرف این جنّت بخوابد. چرا؟ خداوند متعال آن را خلق کرده است، خداوند ذوالجلال این را به منثه‌ی ظهور رسانده است، خداوند متعال در قدرت خود عزیز است امّا ما توجّه به آن عزّت، به آن معنای آن نکردیم احتمال دادیم که این جنّت یک مرتبه یک طرف آن بریزد.

خلق جنّت در آسمان‌ها

حالا چه می‌شود؟ می‌گوید: از این خیال‌ها نکن «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»[۷] این جنّت این در آسمان‌ها است. خداوند متعال این جنّت را در آسمان‌ها خلق کرده است. خود این آسمان ستونی که تو ببینی ندارد، ستون آن ستونی است که وابسته به قدرت خداوند متعال است و وابسته به عزّت خداوند متعال است.

خلق آسمان‌ها با ستون‌های نادیدنی

ظاهراً ارتباط آیه‌ی شریفه با آیات ماقبل این‌طور می‌شود. بعضی گفته‌اند: ما می‌بینیم بین این آیات ارتباطی نیست. پس «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ»[۸] این‌ها از مقوله‌ی آیات تفصیلی است. یعنی هر کدام از این‌ها دارد یک بحثی را بیان می‌کند. بعضی این‌طور می‌گویند. بعضی می‌گویند: نه، اگر توجّه بکنید لااقل بسیاری از آیات این‌ها با هم اتّصال معانی دارند. ما باید آن آن مفاهیم متّصله را در نظر می‌گیریم. «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»[۹] خداوند متعال سماوات را خلق کرده است، با ستون امّا نه ستونی که تو ببینی «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» بدون آن ستونی که تو ببینی، یعنی ستون نادیدنی دارد. یعنی ستونی دارد که به چشم نمی‌آید.

تقوّم آسمان به خدای متعال

 آن ستون چیست؟ آن عمد، آن عمدی است که تقوّم آسمان‌ها به خداوند ذوالجلال است. خداوند متعال این آسمان‌ها را به قدرت خود متقوّم فرموده است.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (2)

علّت در زوال نبودن فعل خدا

پس امری که تقوّم آن با قدرت لایزالی و لم یزلی است این امر در معرض زوال نخواهد بود به همان براهینی که در مقام عزّت این را عرض کردیم. شما باید این‌ها را تصوّر تجریدی بکنید نه این‌که تصوّر مادی بکنید. یعنی باید تصوّر عقلی بکنید، مفاهیم عقلیّه را باید در نظر بیاورید. در این‌جا آن چیزی را که شما دارید تصوّر می‌کنید مفهوم واجب و مفهوم ممکن است نه این‌که شما شکل آسمان‌ها را در نظر شما بیاورید. شما باید مفهوم واجب و مفهوم ممکن است را در آن مرور بفرمایید، وقتی مرور فرمودید آن‌گاه می‌بینید که ممکن در ذات خود فقر دارد به غیر فقر شأنی ندارد این شأن هم برطرف نمی‌شود مگر این‌که ذات واجب در او یک اراده‌ای بفرماید. وقتی تحقّق ذاتی از اساس وابسته‌ی به دیگری است تا آن دیگری اراده‌ی زوال هم نکند این در آن هیچ زوالی واقع نمی‌شود و لذا تصوّر زوال بی‌اذن واجب در ممکن خود آن یک امر باطلی است.

-‌ ‌الآن ما در آیه‌ی هشت و نه هستیم.

-‌ من به یاد دارم در جلسه‌ی قبل تا آیه‌ی ۱۱ را هم فرمودید.

-‌ بله این بحث‌ها را نکردم دوباره دارم برمی‌گردم. قرآن را هر بار که بخوانید یک بحث‌های جدیدی هم دارد. منتها الآن داریم به سرعت این بحث‌ها را می‌کنیم.

هیچ کَلّی بر خدای متعال نیست

«خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» بدون ستونی که شما ببینید. «وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ» این القاء شیء یک مرتبه للغو است، مثل این‌که یک عصایی که دارد القاء می‌کند، می‌اندازد. می‌خواهد فقط خود را از آن خلاص بکند، یک مرتبه است علی حکمتٍ است. بیندازد و درست هم بیندازد. بیندازد و در محلّ آن هم بیندازد. این‌جا «وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ» این‌جا که لغت القاء را به کار برده است یعنی بر خداوند متعال کَلّی نیست، مثل همین که بیندازد، همین که یک چیزی انداخت، ببیند در آن راحت هم است، یعنی هیچ گونه کلّی بر خداوند متعال نیست.

کوه امر القائی در زمین

 بعد دارد که کوه‌ها خود یک امر القائی در زمین است. یعنی این امری نیست که کوه‌ها ذاتی زمین باشند، گاهی از اوقات تصور می‌شد کوه‌ها ذاتی زمین باشند امّا خودش یک امری است که در زمین این‌ها دارد به شأن عرضی به مرحله‌ی ظهور می‌رسد.

القای کوه باعث رفع اضطراب

«وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» القای آن از تو رفع اضطراب می‌کند. این‌ها از نکات بسیار دقیق آیات شریف است. القای او رفع اضطراب می‌کند حال ان‌که در القاء معمولاً از شخص القاء کننده دارد رفع اضطراب می‌کند. خسته شده است یک چیزی را می‌اندازد دو تا هندوانه در دست دارد، خسته می‌شود می‌اندازد. می‌خواهد خود را از آن خلاص بکند. می‌فرماید: القای خداوند متعال به غیر از آن است که من و تو القاء می‌کنیم القای خداوند متعال برای این است که از من و تو یک اضطرابی را دفع بکند.

این هم همان کوه‌های زمین را دارد می‌گوید. ستون زمین را دارد می‌فرماید. فرمود: سماوات ستونی ندارد تو ببینی.

ستون آسمان از بالا

زمین هم یک ستون‌هایی دارد آخر ستون‌ها را از زمین می‌زند و بالا می‌آید. ستون زمین که اِحکام زمین است از بالا روی آن آمده است. آن‌طور نیست که تو خیال می‌کنی. ستون‌های آن ستون‌هایی نیست که از زیر زمین بالا آمده باشد. «وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ» یک مکان امنی را… این ظاهراً جواب آن است که دارد می‌فرماید: چطوری می‌شود که آسمان‌ها ستونی داشته باشد که دیده نشود؟ می‌گوید: به همین زمین خود نگاه بکن ببین. ستون آن این‌جادیده می‌شود که حالا تو داری به دنبال ستون آسمان می‌گردی؟ یک چیزی برای زمین قرار داده است زمین ستون ندارد امّا این دارد کار ستون را می‌کند، آن کوه است.

Akhavan-Tafsir-13950728-ThaqalainSite (9)

کوه‌ها جلوگیر از لرزه

آن کوه‌ها دارد در زمین آن لرزه را می‌گیرد تا این‌جا برای تو یک گهواره ای درست بشود، تو در این گهواره به راحتی زندگی بکنی. «وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ» در آن حرکت انتقالی که زمین دارد بحث کوه‌ها خیلی اهمّیّت دارد اگر زمین صاف بود، محلّ آسایش و آرامش نمی‌شد.

 قابل درک نبودن خلق خدا برای بشر

«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» از آن آسمانی که ستون ندارد، به این زمینی هم که ستون ندارد آب فرستاد. آخر آب را به یک جایی بفرستند سست می‌شود و حال آن‌که خداوند متعال آب را فرستاد، زمین هم سست نشد. اگر می‌خواست ستون زیر آن بخورد، این آب در آن می‌افتاد، لق می‌شد، سست می‌شد و ستون‌ها از بین می‌رفتند، می‌ریختند. «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ * هذا خَلْقُ اللَّهِ» تو می‌خواهی بپرسی که ستون‌ آسمان‌ها چطور است؟ طبق آن بحثی که کردیم. می‌گوید: خلق خدا این‌طور است. خلق خداوند متعال این‌طور است نه آن‌طور که تو خیال کردی. «فَأَرُونی‏ ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ» این را خواستیم یک مروری در این آیات شریفه ما داشته باشیم تا این‌که إن‌شاءالله از جلسه‌ی بعد «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ» این اوّل بحث است.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

 


[۱]– سوره‌ی لقمان، آیات ۸ و ۹٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۲۲، ص ۲۶۷٫

[۳]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۴۴٫

[۴]– همان، آیه ۲۷٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۸۸، ص ۱۷۳٫

[۶]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۴۴٫

[۷]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۰٫

[۸]– سوره‌ی هود، آیه ۱٫

[۹]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۰٫