تعلقات چه جور است؟ به این صورت است. من در بحث تعلقات همیشه این واقعه را مثال می زنم چون به نظرم مثال خیلی خوبی است. دانش آموز دوم یا سوم دبستان بودم. یکی از این همکلاسی های ما به یک نحوی بود که ما لذت می بردیم که ایشان را اذیت کنیم. خیلی آرام (ریلکس) بود. کسی که پشت سر او می نشست بندهای کفش های او را به هم بست و آن ها را به پایه میز بست. او اصلا متوجه نشد و آرام نشسته بود و کاری نداشت. وقتی آقای معلم او را صدا کرد و خواست بلند شود، هر کاری که کرد نمی توانست از جا بلند شود. تعلقات این گونه است. من نمی دانم به چه چیزی تعلق دارم و کجا گرفتار هستم؛ اما  به یک چیزی تعلق دارم. لحظه ی بزنگاه که می خواهم عکس العمل نشان بدهم می بینم نمی شود؛ گره دارم؛ من را به جایی محکم بسته اند؛ هرچه  زور می زنم نمی شود؛ هرکاری که می کنم نمی شود. این تعلقات است. آدم گیر می افتد. بعد هم برای کم کردن اشتباهش آن را توجیه می کند.  «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ»[۱]     اگر با خودش خلوت کند می فهمد. «وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ» [۲]  اما عذر می تراشد.

 

پی نوشت ها


۱ – قرآن کریم، سوره قیامت، آیه ۱۴

۲ – قرآن کریم، سوره قیامت، آیه ۱۵