در این متن می خوانید:
      1. شرح مختصری از جلسات قبل
      2. ازدواج امامان، پس از موسی بن جعفر (علیهما السّلام)
      3. مواجهه‌ی امام جواد (علیه السّلام) با مشکلات
      4. جریان زیدیه
      5. نمونه‌ای از جریانات انحرافی در زمان اهل بیت (علیهم السّلام)
      6. برخی از اقدامات امام رضا (علیه السّلام) پس از انتصاب به ولایت عهدی
      7. اتّهام همراهی با طاغوت به امام رضا و امام جواد (علیهما السّلام)
      8. واقفه، خطری جدّی‌تر از سقیفه برای اسلام
      9. عامل شکست هارون در برابر امام کاظم (سلام الله علیه)
      10. مسئله‌ی غیبت در بین امامان
      11. پرداخت رشوه در جهت پیشبرد اهداف واقفه
      12. تخریب وجهه‌ی یاران خاصّ اهل بیت (علیهم السّلام)
      13. تخریب وجهه‌ی یونس بن عبد الرّحمان
      14. به دنیا آمدن امام جواد (علیه السّلام) و غربت امام رضا (علیه السّلام)
      15. غربت امام جواد (علیه السّلام) در بین اطرافیان
      16. تبیین جایگاه امامت توسط اهل بیت (علیهم السّلام)
      17. مشکل رویارویی با غلات
      18. سرّ دیر فرزنددار شدن امام رضا (علیه السّلام)
      19. دفاع علیّ بن جعفر (رضوان الله علیه) از مقام امام جواد (علیه السّلام)
      20. علیّ بن جعفر، فدایی امام جواد (علیه السّلام)
      21. مواجهه‌ی امام جواد (علیه السّلام) با مشکل غلات
      22. زندگی امام جواد (علیه السّلام) تحت نظر حکومت
      23. ارتباط با امامان (علیهم السّلام)
      24. اختلاف باب‌ها با همدیگر
      25. همسران ناسازگار معصومین (علیهم السّلام)
      26. بی‌لیاقتی خادمان مسجد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      27. مظلومیت‌های امام حسن و امام جواد (علیهما السّلام)
      28. مظلومیت امام جواد (علیه السّلام) در شهادت
      29. تشابه واقعه‌ی کربلا و بخشی از زندگی امام جواد (علیه السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».

شرح مختصری از جلسات قبل

شب قبل مقدّمه‌ی مهمّی را عرض کردیم -که شب قبل کاملاً به مقدّمه گذشت. بعد از این‌که بعد از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهل بیت (علیهم السّلام) را با روش هایی از جامعه حذف کردند و به جمع آن‌ها عدّه‌ای را -با روش هایی که بیان شد- به جمع آن‌ها افزودند، ائمّه‌ی ما (صلوات الله علیهم) از امام سجّاد (علیه السّلام) تا حضرت موسی بن جعفر (علیهما السّلام) این حیثیت را اعاده کردند، این شخصیت را برگرداندند و آن جایگاه برای مردم روشن شد. حضرت رضا (صلوات الله علیه) هم با آن غدیر دوم که در تاریخ شیعه تنها متناظر با غدیر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آن را علنی کردند، امامت حضرت جواد (علیه السّلام) به زودی شروع شد.

مشکلات دوره‌ی امامت امام جواد (علیه السّلام)

در دوره‌ی امام جواد (صلوات الله علیه) مشکلات زیادی بود. یکی از این مشکلات وقتی عرض کردیم جایگاه امامت برای مردم روشن شد که امام کسی است که مستقیم «إخبار عَنِ الله» می‌کند و «إخبار عن الله» کار انبیاء است خیلی‌ها می‌خواهند به این مقام برسند، این مقام حاسدان زیادی دارد.

ازدواج امامان، پس از موسی بن جعفر (علیهما السّلام)

محضر شما عرض کردیم که از موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) به بعد دیگر اهل البیت (علیهم السّلام) با زن حرّه که احتمال داشته باشد فرزند‌دار بشود و فرزند او بخواهد مقابل امام اصلی قد علم کند، ازدواج نکردند، ائمّه‌ی پایانی همه کنیززاده هستند، گرچه مادران ائمّه (صلوات الله علیهم اجمعین) حدّاقل یک جلسه لازم دارد مورد صحبت قرار بگیرد که رحمی که باید رحم امامت بشود باید فضیلتی افضل از مریم کبری داشته باشد ولی به شرایط عرفی آن زمان کنیززاده بودند. وقت نیست و الّا توضیح می‌دادم که ببینید فاصله‌ی فکری چقدر زیاد است.

کنیزهایی که مادران ائمّه (علیهم السّلام) بودند گرچه ویژه و بی‌نظیر بودند ولی به لحاظ حسب و نسب در آن زمان چه آن‌ها، چه سایر کنیزان کسی توان این را نداشت که بخواهد علم مخالفت بردارد. لذا دختران موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) ازدواج نکردند با این اهل بیت (علیهم السّلام) حال سعی می‌کردند افراد کمتری مدّعی امامت باشند ولی با این حال باز هم مدّعیان وجود داشتند.

مواجهه‌ی امام جواد (علیه السّلام) با مشکلات

اگر بخواهم یکی از مشکلات حضرت جواد (علیه السّلام) را بیان کنم این حاسدان هستند که حضرت را به شدّت دچار آسیب کردند، گاهی هم با هم تبانی کردند. لیست این مشکلات را عرض می‌کنم. مشکل دیگر حضرت جواد (علیه السّلام) در دوران امامت زیدیه هستند. شاید زیدیه در دوران حضرت جواد (علیه السّلام) در اوج قدرت خود باشند. مشکل سوم حضرت، واقفه هستند. واقفه و زیدیه در زمان امام جواد (علیه السّلام) با هم تبانی کردند. مشکل بعدی حضرت حکومت است و مشکلی که از همه‌ی مشکلات مشکل‌تر است جا انداختن امامت امام در کودکی است.

در روایات ما تنها یک یا دو سند نیست که در اسلام مولودی با برکت‌تر و عظیم الشّأن‌تر از او به دنیا نیامده است «أَعْظَمُ بَرَکَهً مِنْهُ»[۳]. حضرت در دوره‌ای به امامت رسید که باید برای فرزند بزرگوار خود، امام زمان (صلوات الله علیه) جادّه‌ای را صاف می‌کرد و بزرگان شیعه هم هنوز نمی‌توانستند این را تشخیص بدهند.

من مشکلات را عرض می‌کنم شما ببینید:

جریان زیدیه

جریان زیدیه که حتّی خیلی از بزرگان ما برای این بزرگوار مقام عصمت قائل هستند. می‌دانید که طبق بعضی از روایات او یکی از سه بزرگواری است که پاره‌ی تن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، بضعه الرّسول است. قصد ندارم راجع به خود جناب زید (سلام الله علیه) صحبت کنم، البتّه بعضی هم قائل هستند که ایشان ائمّه‌ی ما را به اندازه‌ی پنج تن آل عبا که سه تن از آن‌ها امام ما و زهرای مرضیه (سلام الله علیها) و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند می‌شناختند. به آن موضوع کاری ندارم، هرچه بوده آن بزرگوار عظیم الشّأن است و نزد اهل بیت (علیهم السّلام) تجلیل شده است. بعد از ایشان ماجرای زیدیه به عنوان یک جریان شیعی به وجود آمد. شاید این سؤال برای شما به وجود آمده باشد که می‌گویند: هر علمی که تا قیام مهدی ما (سلام الله علیه) برافراشته بشود، علم کفر و نفاق است -خیلی هم در ذهن ما است که انقلاب چگونه است- برای آن کسی که کار تاریخی انجام می‌دهد مسلّم است علم هایی که در زمان اهل بیت (علیهم السّلام) برداشته می‌شد از درون اهل بیت از درون خانواده‌ی اهل بیت (علیهم السّلام) نه آن چهارده نور پاک- نبود. هر کدام که علمی بلند می‌کردند علم امامت بود نه مثل جریان امثال انقلاب ما و انقلابات دیگر که کسی در آن ادّعای امامت ندارد، پیروی مرجعی است که یکی از نوکران آن خانواده است؛ یعنی حرف جدیدی مطرح نمی‌کند، به ایمان به خود دعوت نمی‌کند، لذا سالبه به انتفاء موضوع است. آن روایات مثلاً درباره‌ی انقلاب ما، هر قیامی که در زمان اهل بیت (علیهم السّلام) برگزار می‌شد اگر بررسی کنید می‌بینید که امامتی را ترویج می‌کرد.

نمونه‌ای از جریانات انحرافی در زمان اهل بیت (علیهم السّلام)

یک نمونه نوه‌ی امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام)، عبدالله محض بود که هم پدر بزرگ مادری او سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بود و هم پدر بزرگ پدری او حضرت مجتبی (علیه السّلام) بود. پدر او جانباز کربلا بود و مادر او اسیر کربلا، فاطمه بنت الحسین و حسن بن حسن. او قیام کرد و گفت: پسر من نفس زکیه، مهدی موعود است. این جریان انحرافی بود. این جریان انحرافی قدرت زیادی داشت.

چرا این مثال را بیان می‌کنم؟ آن‌قدر شخصیت اهل بیت (علیهم السّلام) اعاده شد که همه دوست داشتند خود را به آن‌ها ربط بدهند، چون این جایگاه، جایگاه «إخبار عن الله» بود؛ یعنی جایگاه نبوّت بود. این جایگاه بسیار جذّاب است، همه‌ی عالم نسبت به آن فردی که نبی است «طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ»[۴] لذا سر او افتاده است، لذا هم حاسد دارد و خیلی افراد هم هستند که می‌خواهند به این وادی وارد بشوند.

برای این‌که جریان زیدیه ادامه‌ی حیات پیدا کند مجبور بود امام اصلی ما را در آن زمان نفی کند، چرا؟ چون اگر مثلاً می‌خواست امام صادق (صلوات الله علیه) را نفی نکند آن وقت نمی‌توانست ادّعای امامت کند، او را سرکوب می‌کردند و می‌گفتند تو یکی از سربازان امام صادق (علیه السّلام) هستی. او ادّعای امامت و علمداری جهان تشیّع را داشت لذا نمی‌توانست پشت سر امام صادق (علیه السّلام) برود، بعد نمی‌توانست پشت سر حضرت موسی بن جعفر (علیهما السّلام) برود.

برخی از اقدامات امام رضا (علیه السّلام) پس از انتصاب به ولایت عهدی

حضرت رضا (علیه السّلام) ولیعهد شد. زیدیه اعتقاد دارند امام باید قائم به سیف باشد. وقتی امام رضا (علیه السّلام) به ولایت عهدی رسید گشایشی صورت گرفت، مدّتی شکنجه‌ها نسبت به شیعیان متوقّف و برای آن‌ها بسط ید ایجاد شد. حضرت رضا (علیه السّلام)، حضرت علی (صلوات الله علیه) را تبلیغ کرد و برای غدیر مراسم گرفتند و فرصتی ایجاد شد، در تقسیم بیت المال به شیعیان سهمی رسید لذا زیدیه با امام رضا (علیه السّلام) با احترام برخورد می‌کردند.

بعد از امام رضا (صلوات الله علیه) با زید النّار که برادر امام رضا (علیه السّلام) است و ابراهیم بن موسی، پسر امام کاظم متأسّفانه از واقفه حمایت کرد، جریان زیدیه برای این‌که از بین نرود با این‌ها تبانی کرد و آن‌ها امام خود را زید قرار دادند. وقتی امام خود را زید قرار دادند، فرض کنید وقتی شما امام جواد (سلام الله علیه) یا امام زمان (سلام الله علیه) را امام می‌دانید دیگر جعفر کذّاب را امام نمی‌دانید، می‌گویید او کذّاب است. برای آن‌ها هم همین حالت ایجاد شد. وقتی یک نفر را امام می‌دانند وقتی شخص دیگری مدّعی امامت است که عرض کردیم از بعد از امام رضا (علیه السّلام) رسماً مدّعی هستند، مجبور هستند آن شخص مدّعی را کذّاب معرفی کنند لذا شما می‌بینید که در روایات ما آمده است که زیدیه نصّاب هستند، ناصبی هستند. در دوران امام جواد و امام هادی (علیهما السّلام) زیدیه ناصبی بودند چون به امام جواد (علیه السّلام) دشنام می‌دادند، امّا امروز این‌طور نیست.

بعداً زیدیه موافقین و طرفداران اهل بیت (علیهم السّلام) که جارودی بودند و بتریه هم طرفدار این بودند که شیخین، دو خلیفه‌ی اوّل… این‌ها مثل علی (سلام الله علیه) نیستند ولی ناحق هم نیستند. این‌ها بعداً به خاطر کمبود با هم تلفیق شدند و زیدیه که امروزه بتری هستند یعنی به نوعی سنّی و محبّ اهل بیت (علیهم السّلام) محسوب می‌شوند لذا زیدیه‌ی امروز یمن محبّ اهل بیت (علیهم السّلام) هستند و آن تفکّرات را هم ندارند که دشنام بدهند. آن دشنام برای همان زمان و اقتضای حال و مقام بود. این یک جریان بود که جریان قدرتمندی بود چون قیام هم می‌کرد راحت‌تر می‌توانست شیعیان اثنی عشری را عام شیعه- جذب کند.

اتّهام همراهی با طاغوت به امام رضا و امام جواد (علیهما السّلام)

از طرفی امام جواد (علیه السّلام) متّهم بود چون هم خود او از نظر آن انقلابیون و هم پدر او ظاهراً با حکومت بنی العبّاس بودند. پدر امام جواد (علیه السّلام) ظاهراً ولیعهد بنی العبّاس بود. مأمون این کار را انجام داد تا امام رضا (علیه السّلام) را نابود کند. مثل این‌که مرجع تقلیدی با دختر اوباما ازدواج کند، دختر فرمانده طاغوت. شما ببینید چه اتّفاقی رخ می‌دهد! یعنی کسانی که می‌خواهند حرف بزنند راحت حرف می‌زنند. می‌گویند: یک عمر ادّعای مبارزه با طاغوت را داشتند حالا ولیعهد طاغوت است و با دختر او هم ازدواج کرده است. بعد از شهادت امام رضا (علیه السّلام)، مأمون دختر خود را به امام جواد (علیه السّلام) داد. لذا امام جواد (صلوات الله علیه) یک مشکل دیگر که داشت این بود که آن حضرت را به همراهی با طاغوت متّهم می‌کردند در حالی که زیدیه اهل مبارزه با طاغوت بودند و انقلابی‌تر محسوب می‌شدند. این یک مشکل بود.

واقفه، خطری جدّی‌تر از سقیفه برای اسلام

مشکل دوم حضرت این بود که ماجرای واقفه پیش آمده بود و طبق روایات ما، ماجرای واقفه در تاریخ اسلام از سقیفه خطر جدّی‌تر است. خدا امثال علیّ بن جعفر و یونس بن عبد الرّحمان و صفوان بن یحیی را رحمت کند، اگر آن‌ها نبودند امروز قطعاً تشیّع نبود. این حرف بسیار مهمّی است. خدا می‌داند وقتی اسم علیّ بن جعفر که می‌آید در وجود من احترامی در حدّ ائمّه (علیهم السّلام) نسبت به او ایجاد می‌شود زیرا اگر نبود امروز امامتی در کار نبود.

چه شد؟ فرض کنید رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کرد. امروز به شما می‌گفتند: ۱۴۰۰ سال پیش یک نفر به ادّعای پیغمبری کرد و نسل او هم منقرض شد و هیچ طرفداری هم ندارد. بگویند: ۱۳۸۰ سال است که هیچ کسی طرفدار آن پیغمبر نیست. عملاً یعنی آن دین از بین رفته است.

ما چگونه به غیبت امام زمان (سلام الله علیه) پی بردیم؟ شیعیان امام عسکری (سلام الله علیه) سراغ نوّاب خاص رفتند، شیعیان خاص گفتند: آقا غیب فرمود. شما هم باور می‌کنید. از اهل تقوا و موثّقین به شما رسیده است و شما هم باور کرده‌اید. حالا اگر همان اهل تقوا و موثّقین می‌گفتند: امام عسکری (سلام الله علیه) فرزندی ندارد، شما امروز قائل به وجود امام زمان (علیه السّلام) نمی‌شدید و همه چیز تمام بود.

خیانتی که واقفه کرد این بود که تمام کسانی که از امام نامه داشتند «الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ»[۵] هر کسی او را رد کند من را رد کرده است. او امین من است، چشم من است، «عَین» من است. وقتی محضر موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) می‌آمدند، می‌فرمود: از کجا آمدی؟ می‌گفت: از خراسان. می‌فرمود: باید وجوهات خود را به فلان شخص می‌دادی، او نماینده‌ی ما در خراسان بزرگ است. یک نفر ولی فقیه خراسان بود، یک نفر ولی فقیه قم و ری بود. حضرت دسته‌بندی کرده بود تا بتواند اداره کند چون همیشه در زندان بود.

عامل شکست هارون در برابر امام کاظم (سلام الله علیه)

اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم مبارزه‌ی امام کاظم (سلام الله علیه) با هارون بر سر دو مسئله بود: مسئله‌ی فاطمیه و وجوهات؛ ایشان با وجوهات هارون را به شکست در آوردند. بانک مرکزی هارون در برابر وجوهاتی که امام کاظم (علیه السّلام) خرج می‌کرد شکست خورده بود و این یک مبارزه‌ی اقتصادی محسوب می‌شد که در جای خود باید در مورد آن بحث کرد.

پول هایی که دست نائبان و وکلای خاصّ حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) بود، ۳۰ هزار دینار و ۸۰ هزار دینار. این‌که می‌گویم ۳۰ هزار دینار یعنی ۳۰ هزار ۶۵/۴ گرم طلا، یعنی ۳۰ هزار چهار و خورده‌ای گرم؛ یعنی ۳۰ تا چهار کیلو و ۲۵۰ گرم؛ یعنی سه تا ۴۲ و نیم کیلو یعنی بالای ۱۲۰ کیلو طلا. این فقط پولی است که به دست علیّ بن حمزه‌ی بطائنی می‌رسید. به دست بعضی از نمایندگان امام ۸۰ هزار دینار و… هم بود.

مسئله‌ی غیبت در بین امامان

وقتی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) به شهادت رسید آمدند به مردم گفتند آقا غیبت کرده است و مسئله‌ی غیبت هم در جامعه‌ی شیعی یک مسئله‌ی پیش پا افتاده بود. ائمّه اجازه نمی‌دادند در زمان خودشان مسئله‌ی غیبت فراموش بشود و مسئله‌ی غیبت و امام زمان به عنوان کسی که حسن ختام عالم است هم رقبای زیادی داشت کما این‌که در زمان ائمّه‌ی ما برای مثلاً پسر امیر المؤمنین (علیه السّلام) عدّه‌ای قائل به غیبت شدند، برای امام باقر، برای امام صادق و برای موسی بن جعفر (علیهم السّلام) عدّه‌ای غیبت را قائل شدند. زمان خود امام جواد (علیه السّلام)، حضرت عبد العظیم (سلام الله علیه) با آن عظمت علمی، امامزاده پیش امام جواد (علیه السّلام) آمد و گفت: یا بن رسول الله، آیا شما مهدی موعود هستید؟ چون مسئله‌ی دوازده امامی برای همه‌ی شیعیان روشن نبود. این‌ها مسائلی بود که جزء اسرار بسیار مخفی بود. اگر قرار بود اسامی ائمّه را با لیست و آدرس بدهند که آن‌ها را به شهادت می‌رساندند و حکومت خود را از دردسر وجود آن‌ها خلاص می‌کرد. این‌طور نبود که دست همه باشد.

شما می‌بینید که حضرت عبدالعظیم (سلام الله علیه) در زمان امام جواد (علیه السّلام) نمی‌داند مهدی موعود چه کسی است ولی در آن روایت معروف که نزد امام هادی (علیه السّلام) می‌رود و دین خود را عرضه می‌کند و اسامی ائمّه (علیهم السّلام) را می‌گوید تا امام زمان (علیه السّلام) می‌شمارد؛ یعنی اواخر عمر خود این مسئله را فهمیده است. بعضی از شیعیان مهم فوت کردند و نفهمیدند امام بعد از آن امام چه کسی است چون به خاطر خوف در دوران تقیه هستیم لذا این فضای مهدی موعود خیلی گرم است و ائمّه‌ی ما هم نمی‌گذاشتند خاموش بشود.

این‌که شنیدید حضرت صادق (سلام الله علیه) فرمود: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی‏»[۶] اگر من او را ببینم عمر خود را به خدمت به او می‌گذرانم، مسئله‌ی مهدویت برای مردم ملموس بود لذا وقتی گفتند: امام کاظم (سلام الله علیه) غیبت کرده و از دنیا نرفته است برای مردم قابل قبول بود و حکومت می‌خواهد بگوید امام کاظم فوت کرده است تا مسئله‌ی مهدویت را در شما از بین ببرد و عدّه‌ای هم برای این‌که به منافع خود برسند می‌گویند امام کاظم (علیه السّلام) از دنیا رفته است تا امام بشوند.

واقفه بزرگترین شکاف را در تشیّع ایجاد کرد به گونه‌ای که در برهه‌ای اکثریت شیعه را از بین برد. در زمان حضرت رضا (علیه السّلام) اکثریتی از شیعه، واقفی شدند و از حضرت جواد (علیه السّلام) برگشتند. در همان اثنا، عموی امام جواد (سلام الله علیه)، ابراهیم با آن‌ها هم‌پیمان شد و شهادت داد که پدر من را دفن نکرده‌اند و او غیبت کرده است. حالا امامی که در هفت، هشت سالگی به امامت رسید…

برای ما امام هفت ساله و هفتاد ساله و هفتصد ساله، هفت هزار ساله فرق ندارد ولی برای قوّت و بسط ید او در کار اثر دارد. عند الله امام جواد (علیه السّلام) با سیّد الشّهداء (علیه السّلام) که ۵۰ سال سن داشت و امیر المؤمنین (علیه السّلام) که ۶۰ سال سن داشت فرق ندارد، نه عظمت، نه توان و نه علم و مدیریت و تدبیر او ولی وقتی می‌خواهد در یک جامعه به صورت طبیعی امامت کند باید آن جامعه این مسئله را بپذیرد. از طرفی وقتی می‌گویند واقفه امامی نیست، امام قبلی غیبت کرده است به این معنا است. مثلاً الآن یک نفر می‌گوید به نام احمد الحسن می‌گوید: من اوّلین معصوم بعد از امام زمان (علیه السّلام) و معصوم سیزدهم هستم. شما او را کذّاب می‌دانید لذا او هم می‌گوید: شیعیان ایران ناصبی هستند چون به معصوم توهین می‌کنند.

پرداخت رشوه در جهت پیشبرد اهداف واقفه

واقفه به علّت این‌که می‌خواستند روی امام کاظم (علیه السّلام) توقّف کنند عملاً امام رضا و امام جواد (علیهما السّلام) را کذّاب معرفی می‌کردند؛ یعنی آن‌ها به دروغ می‌گویند امام هستند. بعد شروع کردند به پرداختن رشوه. چند نفر جلوی این کار را گرفتند که اگر نگرفته بودند امروز احدی شیعه نبود. علیّ بن جعفر، یونس بن عبد الرّحمان، صفوان بن یحیی همان صفوان جمّال معروف- از جمله‌ی این افراد بودند. وقتی می‌خواستند به آن‌ها رشوه پرداخت کنند آن‌ها نپذیرفتند. آن‌ها توانستند به پسر امام رشوه بپردازند ولی به این افراد نتوانستند. علیّ بن جعفر عموی پدر امام جواد (علیه السّلام) است و آن دو نفر هم از یاران امام هستند.

تخریب وجهه‌ی یاران خاصّ اهل بیت (علیهم السّلام)

شروع کردند به تخریب این دو نفر. من فضای آن دوران را وصف می‌کنم تا شما متوجّه شوید. زمان خود امام رضا (علیه السّلام)، یونس بن عبد الرّحمان… یونس بن عبد الرّحمان کسی است که امام رضا (علیه السّلام) در مورد او فرمود: او سلمان زمان من است. شما می‌دانید کلاس سلمان با یاران دیگر پیامبر اصلاً قابل قیاس نیست.

مردم قم آمدند و گفتند: «مِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی؟»[۷] از چه کسی دین خود را بگیریم؟ فرمود: «عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَن‏» ولی در قم علیه یونس جوّی به راه انداخته بودند که پشت سر او نماز نمی‌خواندند. چیزی شبیه امروز، دیدید امروز وقتی ولیّ خدا از یک نفر در جامعه‌ی ما حمایت می‌کند عمداً او را تخریب می‌کنند. مثل این واقعه در زمان پیغمبر و ائمّه (علیهم السّلام) هم بوده است.

سوره‌ی منافقون را نگاه کنید: «یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ»[۸] کسانی که اهل داد و دهش بودند. -اگر به یاد داشته باشید در ماه محرّم در این مورد بحث کردیم- منافقین وجهه‌ی کسانی که در راه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پول خرج می‌کردند یا جان خود را در راه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دادند را تخریب می‌کردند. مثلاً در زیر زمین خانه‌ی خود دستگاه چاپ می‌گذاشت و توسط داماد خود شب‌نامه پخش می‌کرد.

«یَلْمِزُ» یعنی کاری می‌کردند که آبروی او را ببرند. هر کسی را که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حمایت می‌کردند او را تخریب می‌کردند. چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بیش از هم ترویج کرد امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بیش از همه تخریب کردند، مجلس لعن علی (علیه السّلام) را گذاشتند. ما مجلس لعن سلمان را نداریم با این‌که سلمان هم شخص بزرگی است. هرچه أقرب، نزدیکتر به پیغمبر سیلی که منافقین می‌زدند و دشنام می‌دادند و تخریب می‌کردند شدیدتر بود.

تخریب وجهه‌ی یونس بن عبد الرّحمان

یونس در دوره‌ای که واقفه هستند عین چشم امام رضا (علیه السّلام) است. یونس کسی است که از فحول علمای شیعه است و اگر واقفه او را می‌گرفتند مثل این بود که زمان آیت الله بروجردی (رحمه الله علیه) آیت الله بروجردی از تشیّع بر می‌گشت! ببینید چه اتّفاقی می‌افتاد. آقای سیّد ابوالحسن اصفهانی، آقای بهجت بر می‌گشتند. این اشخاص با فردی مثل من فرق دارند. کسی مثل من اگر راه خطا برود طوری نمی‌شود، حالا چند نفر از اطرافیان او احتمالاً خطا بروند امّا یونس کسی بود که مرجع تقلید قمی‌ها بود که بعد از کوفه مهم‌ترین شهر جهان اسلام و تشیّع در دوران یونس بودند. پشت سر فقیه بزرگ اهل قم نماز نمی‌خواندند، او را تخریب کردند. چون واقفه به او گفتند: چقدر پول می‌خواهی؟ تو بیا رئیس ما باش. تو هم شهادت بده موسی بن جعفر (علیه السّلام) فوت نکرده، بگو او غیبت کرده است. این یعنی امام رضا (علیه السّلام) نیست و به تبع آن امام جواد (علیه السّلام) نیست.

آن‌قدر او را تخریب کردند که شیعیان نمی‌دانستند یونس شخص خوبی است یا نیست. چون منافق با آرم تبلیغ نمی‌کند، منافق به اسم (تخریب) تبلیغ می‌کند، طوری تخریب می‌کند که کسی متوجّه نشود.

خدا شهید بهشتی را رحمت کند. او چند دفعه پیش امام رفت و گفت: آن‌قدر ما را به اسم مشا تخریب می‌کنند و شما ساکت هستید، اگر می‌خواهید ما کنار برویم، ما در خدمت شما هستیم. تا زمانی که او شهید شد بعد گفتند او مظلوم بود، نمی‌شد بیان کرد. عین این واقعه برای یونس اتّفاق افتاده بود. یونس در محضر امام رضا (علیه السّلام) بود، عدّه‌ای اذن ورود گرفتند. حضرت فرمود: مخفی شو. گفت: آقا می‌خواهید من بروم؟ حضرت فرمود: خیر، مخفی شو، می‌خواهم ببینی. آن‌ها آمدند، از اوّل که شروع کردند تا زمانی که رفتند جلوی امام رضا (علیه السّلام) به یونس ناسزا گفتند و حضرت هم چیزی نفرمود؛ گاهی اوقات موقعیتی پیش می‌آید که اگر بخواهید از آن فرد دفاع کنی حقیقت بزرگتری آسیب می‌بیند پس مجبور هستی سکوت کنی. این نقل‌ها در منابع قدیمی ما بیان شده است.

زمانی که آن‌ها رفتند، یونس بیرون آمد و صورت او غرق اشک بود. اگر می‌خواهند آبروی او را ببرند جلوی مولای او نبرند. حضرت فرمود: تو از اولیاء ما هستی، سهم تو این است که فعلاً این ناسزاها را تحمّل کنی. سخت‌تر از جان دادن در راه اولیاء خدا تحمّل ناسزا و آبرو دادن است، این‌که در جامعه که رد می‌شوی آب دهان به سمت تو بیندازند. یونس از جمله‌ی این افراد است.

جریان واقفه به شدّت فشار می‌آورد برای این‌که بگویند امام رضا و بعد امام جواد (علیهما السّلام) دروغ می‌گویند و امام اصلی غایب است. این چند نفر آن کسانی بودند که… من مثال سیاسی روز، زیاد دارم امّا نمی‌خواهم بیان کنم چون نمی‌خواهم جلسه را خراب کنم. جلسه‌ی ما، جلسه‌ی حضرت جواد (علیه السّلام) است. می‌توانم مثال واضح مطرح کنم تا خوب مطلب قابل درک باشد که بعضی اوقات یک نفر آبروی خود را خرج می‌کند که به جامعه بصیرتی بدهد امّا سیلی محکمی می‌خورد، او را نابود می‌کنند و حیثیت او را به باد می‌دهند. خیلی افراد جرأت انجام چنین کاری را نداشتند. امّا یونس ایستاد، تهمت های عجیبی به او نسبت دادند. یکی دیگر از این بزرگواران علیّ بن جعفر است که در مورد او نیز مطالبی عرض خواهم کرد.

به دنیا آمدن امام جواد (علیه السّلام) و غربت امام رضا (علیه السّلام)

واقعاً حیرت‌آور است که امام جواد (علیه السّلام) در آن برهه از زمان چگونه در آن جامعه امامت کرده است. به دلیل این‌که دشمن های جدّی در درون اطرافیان ایشان بودند. امام جواد (علیه السّلام) در شرایطی به امامت می‌رسد که در کتاب کافی اگر نگاه کنید می‌بینید عموهای حضرت به امام رضا (علیه السّلام) گفتند: او فرزند شما نیست. به دلیل این‌که امام جواد (علیه السّلام) فرزند کنیز بود و مادر گرانقدر و عظیم الشّأن ایشان که رحم امام‌پرور داشت و شخصی مثل مریم کبری باید نوکری درگاه او را کند نمی خواهم جسارت کنم- از خطّه‌ی آفریقا بود. چهره‌ی مبارک امام جواد (علیه السّلام) تیره بود. حتّی در بعضی از نقل‌ها گفته‌اند «أسوَد». البتّه مبالغه کرد‌ه‌اند تا حضرت را تخریب کنند ولی چهره‌ی حضرت از امام رضا (علیه السّلام) متفاوت بود، موهای مبارک او مجعّد بود. ظاهر امام جواد (علیه السّلام) شبیه امام رضا (علیه السّلام) نبود. ببینید این حاسدان باید چقدر وقیح باشند که آمدند به امام رضا (علیه السّلام)… چون ائمّه‌ی ما زود ازدواج می‌کردند. مثلاً حضرت ۴۰ سال را گذرانده بودند، بیست و چند سال بود که ازدواج کرده بود، همسر دارد، کنیز دارد امّا فرزند ندارد.

بعضی از شیعیان می‌گفتند: «أشهَدُ انَّکَ لَستَ بِإمَامٍ»[۹] شهادت می‌دهم که تو امام نیستی. حضرت می‌فرمود: برای چه؟ می‌گفتند: خودت گفتی فقط امامت دو برادر متعلّق به حسنین (سلام الله علیهما) بوده و تو هم که پسر نداری پس باید یکی از برادرانت امام بعد از تو بشوند و چون امامت دو برادر یک بار شده و دو بار نیست پس تو امام نیستی.

وقتی امام رضا (علیه السّلام) فرزند‌دار شد کسانی که «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[۱۰] بودند گفتند: معاذ الله… به خودشان نسبت دادند. ببینید چقدر باید وقیح باشند که چنین حرفی بزنند! این بی‌ادبی در تاریخ ما نسبت به دو وجود مقدّس شده است: یکی نسبت به سیّد انبیاء، خاتم انبیاء حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شده است که آیات خدا به کمک پیغمبر آمد و یکی امام رضا (علیه السّلام). یکی از وجوه غربت امام رضا (علیه السّلام) شاید این باشد که خدا در مورد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آیات قرآن از او دفاع کرد و یک عدّه انسان‌های پست فطرت این نسبت را به ایشان نسبت دادند ولی در مورد امام رضا (علیه السّلام) برادر امام رضا چنین چیزی را گفت. این خیلی غربت است. بعد هم در ماجرایی که شنیدید و در کافی هم وجود دارد، چهره‌ی مبارک امام جواد (علیه السّلام) شبیه امام رضاع (علیه السّلام) نبود و شخصی که قیافه‌شناس بود از نحوه‌ی راه رفتن ایشان تشخیص داد و آن ابلهان بدبخت، قول صادق مصدَّق، تالی تلو رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نپذیرفتند و حرف آن قیافه‌شناس را که معلوم نبود چه کسی بود را پذیرفتند! او را آوردند و گفت: هیچ کدام از این افراد پدر این آقا نیست، عموها و بقیه هر کدام حدس می‌زدند بود. آن کسی که دارد باغبانی می‌کند مثل این آقا راه می‌رود. اگر این کودک پدری در این عالم داشته باشد باید او باشد. و آن‌ها پذیرفتند.

غربت امام جواد (علیه السّلام) در بین اطرافیان

در جامعه‌ی خود ما هم چنین اتّفاقی می‌افتد. ولیّ خدا حرف می‌زند و می‌گوید: این کار را انجام ندهید امّا یک فلان فلان شده‌ای می‌گوید: انجام دهید! وقتی امام جواد (علیه السّلام) در ظاهراً- خردسالی به امامت رسیدند با چنین افرادی در ارتباط بودند و آن عموها هم پسر امام هستند، یادگار امام هستند، توان دارند در جامعه‌ی محدود شیعه خیزش ایجاد کنند. من قسمت حکومت را نگه می‌دارم.

در بین شیعه این سؤال مطرح شد که این شخص فرزند امام رضا (علیه السّلام) است امّا هر سال می‌گفتند: الآن او چهار سال دارد، الآن او پنج سال دارد. جلسه‌ای تشکیل دادند و یکی از حاضران جلسه که صفوان باشم که عرض کردم در کتاب کافی آمده است که او گردن خود را سپر کرد تا واقفه را بشکند و از امام رضا (علیه السّلام) دفاع کند. گفت: یا بن رسول الله، «جُعِلتُ فِدَاکَ»، آقا، فدای تو بشوم، تا زمانی که آقازاده‌ی شما بزرگ بشود ما باید چه کنیم؟ این بدی صفوان نبود، ضعف فهم او بود.

تبیین جایگاه امامت توسط اهل بیت (علیهم السّلام)

مسیر فهم تشیّع در حال رشد است. وقتی می‌گفتند اهل بیت (علیهم السّلام) این‌ها فکر می‌کردند از اقوام پیغمبر هستند. ائمّه‌ی ما تلاش کردند تا مفهوم اهل بیت را در جامعه درست معنا کنند: تبیین بحث ثقلین، متّحد بودن با قرآن، تالی تلو رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، إخبار عن الله می‌کند، پشت در را می‌بیند… به همین دلیل شما می‌بینید در روایات ما، یکی از مستشرقین گفته است: تمام بحث های شیعیان، تشیّع باطنی است؛ یعنی از اوصاف ظاهری امام صحبت زیادی مطرح نمی‌کنند و همیشه اوصاف باطنی امام را می‌گویند. علّت این مسئله این است که حتّی این مسئله را شیعیان باور نداشت، ائمّه‌ی ما باید این مسئله را تبیین می‌کردند.

امروز برای من و شما مسئله‌ی ساده‌ای است که موقعی که در ورودی حرم امام رضا (علیه السّلام) می‌خواهند ما را بازرسی کنند و ما اذن دخول می‌خوانیم همه می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ تَشْهَدُ مَقَامِی» به فرزند خود هم می‌گوییم مؤدّب بایست، امام ما را می‌بیند. کسی نمی‌گوید: چگونه؟ یعنی این فهم تبیین شده است. امّا آن زمان اصلاً چنین فهمی وجود نداشت. بین ابو حنیفه و مالک، امام صادق (علیه السّلام) را ترجیح داده است. طول می‌کشد تا چنین شخصی متوجّه شود که برای امام، دیوار مانع دیدن نیست، زمین برای امام، حجاب رسیدن نیست، طیّ الأرض اصلاً برای امام کاری ندارد. مثل این است که به شما بگویند دست خود را تکان بده، بلکه آسان‌تر. امام مفیض عالم وجود است، فاعل عالم وجود است، سلطان دنیا و قیامت است، این مسئله‌ی بسیار واضحی است ولی آن زمان چنین واقعیتی را نمی‌فهمیدند. و مسئله‌ی بعد هم این بود که در دوره‌ی تقیه بودند، جای این نبود که کسی راحت حرف بزند. هر امام می‌خواست حرف بزند می‌دید افراد نفوذی در بحث حضور دارند. امام می‌خواست مسئله‌ی ولایت باطنی خود را بیان کند.

مشکل رویارویی با غلات

یکی از مشکلات امام که فردا در مورد آن صحبت می‌کنم- مسئله‌ی غلات است؛ این غلات از طرف حکومت‌ها اجیر می‌شدند، آن‌ها محب نبودند. در یک بحث در دانشگاه امام صادق (علیه السّلام) نزدیک به صد دقیقه در مورد غلات مبغض بحث کردیم. غلاتی که ظاهراً در حبّ اهل بیت (علیهم السّلام) افراط می‌کردند دشمن ائمّه (علیهم السّلام) بودند؛ یعنی نمی‌خواستند ائمّه (علیهم السّلام) وجود داشته باشند. این راه حقّه‌ای بود برای این‌که مردم را از اطراف امام پراکنده کنند.

مثلاً اگر امام می‌خواست بی‌پرده از ولایت باطنی خود صحبت کند، غلات سوء استفاده می‌کردند. کار خیلی سخت بود. نفوذی حکومت بود. اگر نمی‌خواست بگوید مردم چگونه باید امامت در کودکی را متوجّه می‌شدند؟ در این شرایط امام جواد (علیه السّلام) با شش یا هفت سال سن در کنگره‌ای که تشکیل دادند و بزرگان شیعه جمع شدند، حضور پیدا کردند. در کافی آمده است که همین یونس بن عبد الرّحمن که سینه چاک و مرد تراز اوّل شیعه بود. او تقریباً ۱۳۰۰ روایت منحصر به فرد دارد. او پرسید: تا زمانی که این آقازاده بزرگ بشود ما باید چه کنیم؟ مثلاً می‌گویند: امام جماعت باید مکلّف باشد. این افراد انسان های خوبی بودند امّا شبهه داشتند.

سرّ دیر فرزنددار شدن امام رضا (علیه السّلام)

این‌که امام رضا (علیه السّلام) در اواخر عمر خود فرزنددار شد سرّی داشت؛ چون هم باید امامت در زمان کودکیِ امام زمان (سلام الله علیه) تثبیت می‌شد و هم اگر امام رضا (علیه السّلام) فرزند دیگری داشت اگر پسر بود می‌توانست با امام جواد مقابله کند و مدّعی امامت بشود. مثلاً فرض کنید اگر امام رضا (علیه السّلام) یک فرزند ۳۰ ساله داشت و امام جواد (علیه السّلام) که هفت سال سن دارد، اگر خدای نکرده آن فرزند ۳۰ ساله ادّعای امامت می‌کرد کسی سراغ امام جواد (علیه السّلام) نمی‌رفت و مسئله‌ی امامت همان‌جا تمام می‌شد؛ یعنی بحران حل نمی‌شد. قرار بود امام جواد (علیه السّلام) بار امام زمان را به دوش بکشد، مسئله‌ی امامت در کودکی را حل کند. اگر خود او برادر بزرگتری داشت که ادّعای امامت می‌کرد، امامت ایشان هم تثبیت نمی‌شد. شاید این حکمت الهی بود که حضرت فرزند‌دار نشود و امام جواد (علیه السّلام) تنها فرزند امام رضا (علیه السّلام) باشد که شیعیان بتوانند باور کنند او امام بعد از امام رضا (علیه السّلام) است.

حالا امام رضا (علیه السّلام) به شهادت رسیده است و شیعیان دور هم جمع شده‌اند و می‌گویند تا زمانی که این آقازاده بزرگ شود ما چه کنیم؟ حتّی شخصی مثل یونس هم پرسید باید چه کنیم؟ او مکلّف نیست. شما قاضی، امام جماعت، شاهد، امیر سپاه و جیش، مفتی  غیر مکلّف را قبول ندارید ولی امام کلّ فی الکل را باید قبول داشته باشیم؟ فهم این قضیه مشکل بود.

دفاع علیّ بن جعفر (رضوان الله علیه) از مقام امام جواد (علیه السّلام)

این‌جا علیّ بن جعفر بلند شد. یکی از کسانی که حرف زد نزدیک بود به دهان او سیلی بزند که امام جواد (علیه السّلام) وارد جلسه شد. علیّ بن جعفر، عموی پدر امام جواد (علیه السّلام) است و قریب به ۹۰ سال سن دارد. امام جواد (علیه السّلام) هفت سال سن دارد. امام جواد (علیه السّلام) وارد شد. وقتی آن بی‌ادب‌ها در نسبت امام جواد (علیه السّلام) به امام رضا (علیه السّلام) تشکیک کردند در کتاب کافی آمده است- پیش امام رضا (علیه السّلام) آمد و گریه کرد. می‌گفت: من چگونه این ننگ را در قیامت به مادر شما جواب بگویم که از ما نسبت به شما این بی‌ادبی روا داشته شده است. نمی‌توانست این جسارت را تحمّل کند.

از همه‌ی آن جمع احق و شایسته‌تر به مقام امامت، خود علیّ بن جعفر بود چون عموی پدر امام جواد (علیه السّلام) بود. هم در فقاهت ویژه بود و هم امامزاده بود، سن و سال این دو با هم قابل قیاس نبود. به محض این‌که امام جواد (علیه السّلام) وارد شد چنان از جای خود جست که عمّامه از سر او افتاد. دست حضرت را بوسید.

دیدید الآن وقتی مرجعی از جریان حقّی دفاع می‌کند همه او را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهند، مقلّدان او از اطرافش پراکنده می‌شوند. اگر ادای مخالفین را در بیاورد جمعی پشت او هستند. نمی‌خواهم جزئی‌تر بگویم امّا چنین مواردی وجود دارد.

به محض این‌که حضرت جواد (علیه السّلام) وارد شد علیّ بن جعفر با آن سن زیاد چنان از جا جست و به سمت او رفت که عمّامه از سر او افتاد. کفش حضرت را جفت کرد، دست حضرت را بوسید، وقتی حضرت خواست برود دوباره بلند شد و ایستاد و دنبال حضرت رفت، دست آقا را بوسید. عدّه‌ای به او گفتند: آبروی هرچه عالِم بود را بردی! این کودک از نوه‌ی تو سنّ کمتری دارد. نوشته‌اند علیّ بن جعفر محاسن سفید خود را به دست گرفت و رو به آسمان کرد و گفت: من چه کنم که او این محاسن سفید را لایق امامت ندانسته و این آقا را لایق امامت دانسته است؟ به ادّعا نیست. من نیستم که تعیین کنم تا ادّعا کنم. خالق و آسمان‌ها و زمین هم دیده این ریش سفید است امّا این ریش سفید لیاقت امامت را ندارد.

علیّ بن جعفر، فدایی امام جواد (علیه السّلام)

گفتند: آقا امام جواد الأئمّه (علیه السّلام) باید فصد کند. در طبّ سنّتی، رگی را پیدا می‌کردند و در می‌آوردند و با تیغ می‌زدند و خون می‌رفت. فصد، یکی از روش های درمانی است. این خبر به علیّ بن جعفر رسید. او غیر از این‌که عاشق بود کار تبلیغاتی هم انجام می‌داد. گفت: من اجازه نمی‌دهم، اوّل باید تیزی تیغ به دست من بخورد، من فدایی جواد الأئمّه (علیه السّلام) هستم. او نیاز نداشت، سلام خدا بر علیّ بن جعفر. من هم وقت به قم مشرّف می‌شوم به قبرستان علیّ بن جعفر که شهدا مثل شهید زین الدّین در آن‌جا دفن هستند، می‌روم. نوه‌ی علیّ بن جعفر آن‌جا دفن شده است، هر وقت فرصت کنم به نیابت از آن علیّ بن جعفر به پای‌بوسی و خاک‌بوسی نوه‌ی او می‌روم.

علیّ بن جعفر کسی بود که امامت را این‌طور حفظ کرد. اگر او نبود شیعیان با فهم غلط خود کار را تمام می‌کردند و می‌گفتند: کودک که نمی‌تواند امام باشد. او گفت: نمی‌شود، اوّل باید تیغ دست من را ببرد. گفتند: آقا شما به فصد نیاز ندارید. گفت: من پیش‌مرگ مولای خود هستم. باید اوّل تیغ را به دست من بکشید، اوّل او را فصد کردند و بعد امام جواد (علیه السّلام) را. این‌طور زحمت کشیدند.

بحث امامت امام جواد (علیه السّلام) که مطرح می‌شود، اگر اسم این سه نفر را که من برده‌ام نبرد نسبت به ائمّه‌ی ما ظلم کرده است. قطعاً اگر مثل علیّ بن جعفرها و علیّ بن مهزیار نبودند امامت از بین می‌رفت.

اگر به یاد داشته باشم فردا نامه‌ی امام جواد (سلام الله علیه) به علیّ بن مهزیار را می‌آورم و یک جمله از آن را می‌گویم. این افراد جزء آبروداران شیعه بودند که آبروی خود را خرج کردند تا امامت امام جواد (علیه السّلام) تثبیت بشود. خدای نکرده اشتباه نشود، امام جواد (علیه السّلام) به این تثبیت نیازی نداشت، امام جواد (علیه السّلام) باید تثبیت می‌شد تا دیگران حق را بشناسند. شخصیت امام جواد (صلوات الله علیه) با هفتصد سال سن یا هفت سال سن فرقی ندارد. ولی این افراد خود را خرج امام کردند، آبرو دادند تا مردم جایگاه امام را بدانند. علیّ بن مهزیار هم همین‌طور بود. امام جواد (صلوات الله علیه) به او نامه نوشت: ای علیّ بن مهزیار، من نمی‌دانم چطور این‌قدر تو را دوست دارم. -هر وقت این نامه را می‌خوانم می‌گویم: می‌شود که امام زمان (صلوات الله علیه) نسبت به ما این‌طور عنایت داشته باشد؟- تو باری را -از راه- ما برداشتی، تو روز و شب مورد دعای خاصّ من هستی. این شرایط امامت حضرت در دوران ظاهراً- کودکی است.

مواجهه‌ی امام جواد (علیه السّلام) با مشکل غلات

بعد به مشکل غلات می‌رسیم. فردا شب این مطالب را جمع‌بندی می‌کنم و إن‌شاءالله می‌گویم که حضرت با یک یک این مشکلات چه کردند. جریان غلات یک جریان بسیار پیچیده بود. هرچه شخصیت ائمّه بیشتر شناخته می‌شد راه برای غلات از دو جهت بهتر باز می‌شد. همین که ما می‌گوییم امامت در کودکی، راه را برای غلات باز می‌کرد.

زندگی امام جواد (علیه السّلام) تحت نظر حکومت

غلات چه کسانی بودند؟ می‌دانید ائمّه‌ی ما، به ویژه از امام جواد (علیه السّلام) به بعد چون رسماً امام هستند و حاکمیت را طاغوت می‌دانند تحت نظر هستند. یکی از غربت های امام جواد (علیه السّلام) این است که آقازاده و همسر اصلی او در مدینه هستند و امام در بغداد در منطقه و شهرک حکومتی زندگی می‌کنند. البتّه مثل امام هادی (علیه السّلام) محصور نیست که در پادگان باشد ولی دسترسی به امام خیلی سخت است. خانواده‌ی اصلی ایشان و آقازاده‌ی ایشان که امام هادی (علیه السّلام) باشد در مدینه هستند.

ارتباط با امامان (علیهم السّلام)

ارتباط با امام سخت است، وقتی ارتباط با امام سخت باشد… وقتی شما بخواهید من را به مجلس خود دعوت کنید، ده، بیست نفر شماره تلفن من را دارید، ارتباط سخت نیست. اگر بخواهید یکی از این آقایان را که معروف هستند را دعوت کنید که شماره‌ی او را ندارید سخت است. باید با کسی که شماره تلفن او را دارد را راضی کنید که باب رسیدن به او بشود. هر چقدر آن شخص مهم‌تر باشد عظمت این باب بیشتر است. فرض کنید در شرایطی باشید که اگر اسم شخصی را ببرید حکومت سراغ شما می‌آید، شهری هم هست که ارتباط با آن سخت است، هرچه ارتباط با این شخصی که ملکوتی است سخت‌تر باشد باب رسیدن به آن شخص ارزش بیشتری دارد. می‌گوید: من باب او هستم. هر چقدر ارتباط با امام سخت‌تر باشد آن باب قیمتی‌تر می‌شود، می‌گوید: من می‌توانم ارتباط برقرار کنم، آن وقت مدّعی باب بودن هم زیاد می‌شود لذا شما می‌بینید که دو، سه امام آخر چنین بابی داشتند.

در زمان امام سجّاد (علیه السّلام) ایشان احتیاج به باب ندارند، اصلاً کسی به امام سجّاد (علیه السّلام) کاری ندارد. کسی امام سجّاد (علیه السّلام) را به این شأن در جامعه قبول نداشت. امام آن شأن را داشت امّا جامعه این شأن را قبول نداشت. در دوره‌ی امام صادق (علیه السّلام) درست است که ارتباط سخت بود ولی چون راحت می‌شد در حج امام را دید مسئله‌ی داشتن باب مطرح نیست ولی در موضوع امام کاظم (علیه السّلام) وکلا داستان درست کردند. دوره‌ی دو، سه امام پایانی ما باب درست شد.

اختلاف باب‌ها با همدیگر

این باب‌ها با هم رقابت می‌کردند. من راه رسیدن به امام هستم، ایشان هم می‌گفت: من هم راه رسیدن به امام هستم و برای این‌که با هم رقابت کنند هر کدام می‌گفتند: من عصمت دارند و دیگری می‌گفت: من علم غیب دارم. یک نفر می‌گفت: من طیّ الأرض می‌کنم، دیگری می‌گفت: -مثلاً- من مس را طلا می‌کنم. خود باب‌ها قائل به عظمت خودشان بودند. هر چقدر می‌خواست شأن خود را بالا ببرد… مثلاً یکی از امتیازاتی که مطرح می‌کردند این بود: من بابی هستم که اگر از طرف امام اذن بدهم عبادات شما تعطیل می‌شود. مدام برای خود امتیازات بیشتری قائل می‌شدند. إن‌شاءالله فردا در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد.

کار به جایی می‌رسید که گاهی اوقات امام هادی و امام جواد (علیهما السّلام) دستور قتل این باب‌ها را صادر می‌کردند. یکی از مظاهر اصلی عدم سکولار بودن امامت ائمّه‌ی ما همین است؛ پول می‌دادند یک نفر اسلحه تهیه کند و طرف را به قتل برساند.

همسران ناسازگار معصومین (علیهم السّلام)

در بین امامان ما و معصومین چند امام همسر بد داشتند. مثلاً یکی از همسران حضرت زین العابدین (صلوات الله علیه) امراه‌ی ناصبیه‌ی شیبانیه بوده ناصبی بوده- حضرت او را طلاق می‌دهد. امّا سه معصوم ما توسط همسر خود به شهادت رسیدند. یکی از آن‌ها که حقّاً مظلوم اوّل عالم وجود، حضرت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.

بی‌لیاقتی خادمان مسجد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

اوّلین بار که من به مدینه مشرّف شدم تقریباً ساعت یک بامداد به زیارت مسجد النّبی رفتیم. والله العظیم به محض این‌که چشم ما به گنبد افتاد آن‌قدر خاک به این گنبد بود که من فکر کردم این گنبد خضراء نیست. خدا را شاهد می‌گیریم با این‌که طلبه هستم و کار من تاریخ است یک ساعت می‌گشتم ببینم آیا گنبد دیگری هم آن‌جا بود یا نه، این‌قدر این گنبد خاک‌آلود بود. در طول روز همه‌ی قسمت های حرم را دو بار تمیز می‌کنند امّا خاک گنبد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به چشم می‌آید.

یک وقت لباس یک نفر تمیز نیست دیگر خاک به چشم نمی‌آید ولی خاک و غبار گنبد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به چشم می‌آید. کسانی که رفتند دیدند و إن‌شاءالله شما که می‌روید با نابودی آل سعود آن‌جا را با مژه های خود بشوییم. ایشان بزرگوار است.

مظلومیت‌های امام حسن و امام جواد (علیهما السّلام)

در میان ائمّه‌ی ما دو بزرگوار هستند که توسط همسر خود کشته شدند. به دلایلی امام جواد (علیه السّلام) از غریب مدینه، امام حسن (علیه السّلام) مظلوم‌تر است لذا اوّل امام حسن (علیه السّلام) شروع می‌کند. وقتی حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) در مدینه بودند. اگر این‌جا باید علیّ بن جعفر می‌آمد و برای امام جواد (علیه السّلام) گردن می‌گذاشت، آن‌جا عبّاس بن علی (علیه السّلام) بود، آن‌جا سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بود. خانواده‌ی اصلی امام جواد (علیه السّلام) و آقازاده‌ی ایشان امام هادی (علیه السّلام) در کنار ایشان نبودند، حضرت در بغداد بود. غریب مدینه، خانواده و فرزندان امام حسن (سلام الله علیه)، به ویژه سیّد الشّهداء (علیه السّلام) کنار ایشان بود. نکته‌ی دیگری هم بود که نگرانی امام را کم می‌کرد که امام بعد از امام حسن (سلام الله علیه) که سیّد الشّهداء (علیه السّلام) باشد آن‌قدر عظمت داشت و سبط پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و سیّد شباب اهل الجنّه بود که امام حسن (علیه السّلام) برای بعد از خود هیچ احساس نگرانی نداشت بلکه وقتی آن ملعون به حضرت سم داد -که سمّی هم که به امام دادند مدّتی طول کشید تا حضرت را به شهادت برساند- به آن همسر فرمود: برو. بعد به امام حسین (علیه السّلام) فرمود: حسین جان، «وَ تَکُونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً»[۱۱] حسین جان، برای فرزندان من پدری کن. چنین برادری بود که از قاسم و عبدالله او نگهداری کند، برای ایتام او پدری کند. حضرت از لحاظ رهبری و هدایت هم آسوده خاطر بودند. حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) مثل خود امام حسن (علیه السّلام) بود.

مظلومیت امام جواد (علیه السّلام) در شهادت

امّا چند مظلومیت برای امام جواد (علیه السّلام) وجود دارد. اوّلاً نوشته‌اند وقتی همسر آن حضرت به او سم داد در همان ساعت از پا در آمد. این‌که بحث می‌کنند شوکران بوده یا هلاهل من در تاریخ زیاد گشتم و منبع معتبری پیدا نکردم ولی این را دیده‌ام که به هر کدام از معصومین ما سم دادند مدّتی بیمار شدند ولی برای امام جواد (علیه السّلام) نوشته‌اند «قُتِلَ فِی سَاعَتِهِ» در دم حضرت را از پا انداخت. من مدّتی فکر می‌کردم این‌جا بر خلاف امام حسن (علیه السّلام)، حضرت جواد (علیه السّلام) به امّ الفضل فرمود: خدا تو را لعنت کند، خدا تو را به دردی دچار کند که درمان نداشته باشد. فکر می‌کردم چرا امام جواد (علیه السّلام) او را نفرین کرد تا این‌که به این روایت رسیدم. این روایت این‌طور می‌گوید: امام هادی (سلام الله علیه) که صاحب عزا است و حدود هشت ساله است و در مدینه زندگی می‌کرد. یک نفر را آورده بودند که به حضرت کتابت بیاموزد. بالاخره به اندازه‌ی فهم آن‌ها یا هر چیزی که بود حضرت در تقیه بود، نشسته بود و داشت می‌نوشت. من در دو منبع از منابع قدیمی دیده‌ام که نوشته‌اند: حضرت مشغول کتابت بود، «بَکَى بُکَاءً شَدیداً»[۱۲] در مورد امام هادی (علیه السّلام) نوشتند. ایشان به شدّت شروع کردند به گریه کردن. هر چقدر این معلّم خط پرسید: آقا جان چه شده است؟ حضرت سکوت کردند و از مجلس خارج شدند و داخل خانه رفتند، طوری گریه کردند که اهل خانه شروع کردند به گریستن. عمّه‌ی ایشان یا عمّه‌ی پدر ایشان که کنیه‌ی او امّ ابیها بود حضرت را در آغوش گرفت و عرض کرد: عمّه جان، چه شده است؟ فرمود: پدر من را کشتند. امام هادی (علیه السّلام) در مدینه است و امام جواد (علیه السّلام) در بغداد است. گفت: خدا آن روز را نیاورد، از کجا فهمیدی؟ فرمود: آن حالی که نسبت به حضرت حق در من ایجاد شده و آن مسئولیتی که بر دوش خود احساس می‌کنم این وصیّت پدرم است که یعنی به امامت رسیده‌ام. آن خانم شروع کردن به گریستن ولی امام جواد (علیه السّلام) در بغداد بود.

این مصائبی که من از امام جواد (علیه السّلام) برای شما گفتم، این همه مصیبتی که حضرت خود می‌بیند که فرزندش امام هادی (سلام الله علیه) ظاهراً خردسال است و باید چه مصائبی را تحمّل کند لذا شاید به این دلیل بود که امّ الفضل را لعن فرمود.

تشابه واقعه‌ی کربلا و بخشی از زندگی امام جواد (علیه السّلام)

خانه‌ی امام جواد (سلام الله علیه) در مدینه سیاه‌پوش و عزادار شد. از آن‌جا که پدر آن حضرت، امام رضا (علیه السّلام) ما را… من نمی‌توانم به جز آنچه که در مقتل می‌بینم بیان کنم. امام جواد (علیه السّلام) فرمودند: هر کاری خواستید انجام دهید به سمت کربلا بروید. عین این واقعه در کربلا اتّفاق افتاد. وجود مبارک سیّد السّاجدین در خیمه نشسته بودند، عمّه‌ی خود را صدا کردند، فرمودند: عمّه جان، زمین و زمان می‌لرزد، شمشیر من را بیاور. نیاز نیست امام ببیند. شمشیر و عصا را آوردند. زین العابدین (علیه السّلام) شمیشر و عصا را در خاک فرو کرد تا از جا بلند شود امّا چند بار به زمین افتاد. به سختی خود را جلوی در خیمه کشاندند. زینب کبری (سلام الله علیها) دید نمی‌داند چه شده است. ولی دید امام سجّاد (علیه السّلام) به نقطه‌ای نگاه می‌کند و قالب تهی می‌کند. امّا آن‌جا زینبی نبود تا امام هادی (علیه السّلام) را تصلّی بدهد. زینب کبری (سلام الله علیها)، صورت امام سجّاد (علیه السّلام) را برگرداند. این‌طور فرمود: «یَا بَقیَّهَ الْمَاضِینَ» ای یادگار برادر من، «وَ ثِمَالَ الْبَاقِینَ» ای امید دل ما، «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ» چرا داری جان می‌دهی؟ گفت: عمّه جان ببین، آن اسب‌ها را درون قتلگاه برده‌اند!


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۲۰٫

[۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۵٫

[۵]– الکافی، ج ۱، ص ۵۲۸٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۸٫

[۷]– مجمع الفوائد، ص ۲۶۷٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۷۹٫

[۹]-‌ اثبات الوصیه، ص ۲۱۷٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۰٫

[۱۱]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۱۶۰٫ 

[۱۲]– إثبات الوصیه، ص ۲۲۹٫