«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ الأَنْبِیَاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ‏ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ الْعَلِیِ‏ الْعَظِیمِ‏».

خلاصه‌ی مباحث گذشته

یک قسمتی از دعای شانزدهم مانده بود که آن قسمت را بگویم، بعد چند سطری از دعای هفدهم در خدمت شما باشیم.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (2)

خاطر مبارک شما مستحضر است که مولای ما امام سجّاد (علیه السّلام) از خدا امان نامه می‌خواهد و جدّی می‌گوید، می‌گوید در همین دنیا مژده بده، نه در آخرت و علامتی بگذار که بدانم این مژده‌ی شما است که به من داده‌اید، آن‌ را بشناسم. این‌ را برای شما خواندم. صحبت کردیم که این‌جا به عنوان بیان مصداق از حضرت باقر (سلام الله علیه) نقل می‌کند که بُشری در آخر الزّمان – هر زمان، یک روایت آخر الزّمانی هم داریم- خواب و رویای صالحه‌ای است که مؤمن می‌بیند یا برای او دیده می‌شود. این هم خیلی زیبا است و صحبت کردیم، در مورد خواب هم صحبت کردیم. عرض کردیم خواب هم به عنوان بیان مصداق است، ممکن است پروردگار مژده را به بنده‌ی خود به گونه‌های دیگر در دنیا بدهد. در قرآن است: «الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ».[۱] این‌ها را گفتیم.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (3)

آسانی امور در نزد خدای متعال

تمام این‌ها برای این است که امام به ما یاد بدهد و الّا حضرت مژده را دریافت کرده، اصلاً این حرف‌ها نیست. این‌جا ممکن است به ذهن ما برسد که خدا چطور می‌خواهد به من مژده بدهد؟ می‌شود که انسان به این فکر کند. امّا در دنبال آن می‌فرماید: «إِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُسْعِکَ»،[۲] خدایا، با این وسعت رحمت، وسعت قدرت که تو داری، برای تو آسان است، مشکل نیست، برای تو ضیقی ایجاد نمی‌کند. «وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ»، با قدرتی که داری نعوذ بالله تو را به زحمت نمی‌اندازد. خدا است، بر هر امری قادر است. «وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ لَا یَتَصَعَّدُکَ فِی أَنَاتِکَ»، این‌ها همه به یک معنا است، تو نعوذ بالله به زحمت نمی‌افتی که این کار را انجام بدهی.

«وَ لَا یَئُودُک»، این برای تو ثقیل نیست، «فِی جَزِیلِ هِبَاتِکَ». در آیت الکرسی می‌خوانیم که «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما».[۳] این جمله‌ای است که من نامحرم هستم، شما به این جمله محرم شوید، «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما» خیلی عجیب است. حفظ این زمین و آسمان بر خدا ثقیل نیست. «وَ لا یَؤُدُهُ» را خوانده‌اید.

«وَ لَا یَئُودُکَ فِی جَزِیلِ هِبَاتِکَ الَّتِی دَلَّتْ عَلَیْهَا آیَاتُکَ»،[۴] به ما موهبت‌های زیادی کردی، احسان کردی، هیچ ثقلی برای تو نداشته، این بُشری ثقل دارد؟ نه، ثقیل نیست. «إِنَّکَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ»، خدایا تو محدود نیستی، هر کاری که می‌خواهی انجام می‌دهی. این‌ها را قبول کنیم کارها خیلی آسان می‌شود. «وَ تَحْکُمُ مَا تُرِیدُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ». این تمام شد.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (4)

پناه بردن به خدا از وسوسه‌های شیطان

امّا دعای هفدهم. این راجع به شیطان است. این‌جا یک صحبت مختصر راجع به شیطان داریم، دقیق است. عنوان دعای هفدهم این است: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ذُکِرَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَعَاذَ مِنْهُ وَ مِنْ عَدَاوَتِهِ وَ کَیْدِهِ». امّا خود دعا، این جمله‌ی اوّل دعا است: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَایِدِهِ وَ مِنَ الثِّقَهِ بِأَمَانِیِّهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَایِدِهِ». این را برای شما ترجمه می‌کنم، شرح آن در صفحات بعدی می‌آید، ترجمه‌ی فارسی آن را بگویم. می‌گوید: پروردگارا ما از وساوس و از تبهکاری‌های شیطان به تو پناه می‌بریم. « نَزَغَاتِ» هم وساوس و هم تبهکاری‌ها است، از شیطان رانده شده. از کید او و حیله‌ و حیله‌های او. کید را گفته، چرا دوباره حیله‌ها را می‌گوید؟ إن‌شاء‌الله این را در شرح می‌خوانیم.

«وَ مِنَ الثِّقَهِ بِأَمَانِیِّهِ»، این آرزوها که به ما تلقین می‌کند، به تو پناه می‌بریم که ما به این آرزوها اعتماد کنیم. به منِ پیرمرد بگوید تو حالا حالاها هستی، چرا ناراحت هستی؟ به جوان بگوید تازه‌ اوّل جوانی تو است، تو ۱۰۰ سال دیگر هم هستی، از این چیزها. «وَ مَوَاعِیدِهِ»، به تو پناه می‌بریم که به وعده‌های او و فریب دادن‌های او اعتماد کنیم. «وَ غُرُورِهِ وَ مَصَایِدِهِ». مصاید جمع مصیده است، یعنی آلت شکار، اسباب شکار. کارهایی که شیطان با آن‌ها ما را شکار می‌کند به آن‌ها اعتماد نکنیم، إن‌شاء‌الله در شرح خواهیم گفت.

امّا راجع به شیطان یک بحث دقیقی وجود دارد که دوست دارم این را عزیزان عنایت کنند. در گذشته در مورد شیطان خدمت شما گفته‌ایم، در مورد ملائکه درسی از صحیفه داشتیم و صحبت‌هایی کردیم، الآن جمع‌بندی خاصّی است. شما جوان‌ها، خواهرها، برادرها، ببینید دانش‌ها چقدر به هم مربوط است، برای من خیلی عجیب است وقتی دیدم. همین نحو و صرفی که ما طلبه‌ها می‌خوانیم، شما می‌خوانید، گاهی وقت‌ها طلبه‌ها این‌ را دست کم می‌گیرند، سریع این نحو و صرف را طی می‌کنند که عمده العلماء شوند! در حالی که اگر این نحو و صرف را درست انجام ندهند، حقّ آن را ادا نکنند، در آینده به زحمت می‌افتند. همه‌ی این‌ها را می‌گویم که شما به این آیات توجّه کنید.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (5)

بحث در مورد گناه ملائکه

ما بحثی داریم که ملائکه گناه می‌کنند یا نه؟ یک عدّه می‌گویند ملائکه گناه نمی‌کنند، یعنی چه؟ یعنی از آن‌ها سلب فعل می‌کنند نه سلب قدرت. نمی‌کنند غیر از نمی‌توانند است. یک عدّه هم هستند می‌گویند اصلاً نمی‌توانند، ملائکه نمی‌توانند گناه کنند. سیّد علی خان مدنی (رضوان الله تعالی علیه) شارح این کتاب نازنین، شما به یاد دارید در ماه‌های قبل که درس را تازه شروع کرده بودیم ایشان ایراد گرفتند و فرمودند: انسان برای ترک کاری که به سبب عدم قدرت است ممدوح نمی‌شود. من نتوانم این میز را بلند کنم آن طرف بگذارم، زور من نمی‌‌رسد، بگویند بارک الله، چه پسر خوبی است، اصلاً دست به میز نزده است، میز را جا به جا نکرده است. این جای مدح نیست، من اصلاً قدرت نداشتم.

یک عدّه می‌گویند ملائکه نمی‌توانند گناه کنند، این‌که مدح نمی‌شود، بگوییم چقدر نازنین هستند نمی‌توانند گناه کنند! یک عدّه این‌طور گفته‌اند. بنابراین یک عدّه معتقد هستند که می‌توانند و نمی‌کنند. پس بنابراین یک عدّه از آن‌ها سلب قدرت می‌کنند، یک عدّه سلب فعل می‌کنند، این را داشته باشید.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (6)

انواع لفظ شیطان

در مورد شیطان. برای شما در گذشته توضیح دادم، الف و لام «الشَّیطان»، در چند جای قرآن وجود دارد، یک جا است که «وَ قالَ الشَّیْطانُ».[۵] در بعضی جاها الف و لام شیطان الف و لام عهد است، یعنی شیطانی که حضرت آدم و حضرت حوا (علیهم السّلام) را اذیّت کرد می‌گوید، گاهی این‌طور است، قصّه‌ی آن‌ها است. گاهی وقت‌ها اصلاً اشاره به آن‌ها نیست، «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ».[۶] این بحث ما است. این‌جا الف و لام جنس است، جنس شیطان. چطور می‌گوییم «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ»،[۷] چه کسی را می‌گوییم؟ عمرو و زید را که نمی‌گوییم، جنس انسان را می‌گوییم. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً».[۸] پس در جاهای کمی در قرآن الف و لام، الف و لام عهد است، ولی بسیار مواقع الف و لام جنس است، مثل «الْإِنْسانَ».

قرآن شیطان را به صراحت تقسیم می‌کند، «شَیَاطینِ الجِنِّ وَ الإِنس»، «مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ».[۹] شیطان انسی داریم، شیطان جنّی داریم. بعضی علمای لغت می‌گویند که شین و طاء و نون همیشه دلالت بر فساد می‌کند. شیطان از شین و طاء و نون است، دلالت بر فساد می‌کند. پس انسان فاسد، انسان مفسد شیطان انسی می‌شود، جنّ فاسد، جنّ مفسد هم شیطان جنّی می‌شود.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (7)

جنسیّت ابلیس

شیطان مشهور، همان شیطان که صحبت او می‌شود، این چیست؟ جنسیّت او چیست؟ این خیلی بغرنج نیست. این‌جا است که بحث مَلَک و عصمت مَلَک چقدر زیبا مطرح می‌شود، دقّت بفرمایید. جنسیّت شیطان که ما به آن ابلیس هم می‌گوییم، شیطان جنّی داریم، شیطان انسی داریم، این‌ها به جای خود، جنسیّت شیطان مشخّصی که بحث او می‌شود چیست؟

به سوره‌ی مبارکه‌ی کهف مراجعه می‌کنیم: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏ * کانَ مِنَ الْجِنِّ»،[۱۰] او از جن است، جنسیّت او جن است، یعنی چه؟ این بغرنج نیست. جنسیّت شیطان انسی چیست؟ این همه شیطان در دنیا وجود دارند، همه کاری انجام می‌دهند، شیاطین انس هستند، لازم نیست شاخ و دم داشته باشند. جنسیّت آن‌ها چیست؟ انس است، انسان هستند. جنسیّت این هم جن است.

این‌جا یک توضیحی خدمت شما عرض کنم، در تفسیر بیضاوی دیده‌ام. از جوانی یا خیلی وقت پیش چیزی به ذهن من می‌رسید، جرأت نمی‌کردم، می‌گفتم مفسّرین متعرّض نشده‌اند من چرا از پیش خود بگویم؟ این‌جا مسئله خیلی مهم است، دوست دارم عزیزان این‌جا را توجّه کنند. البتّه شیطان چه به معنای شیطانی که مطرح شده یا یک شیطان خاص خیلی جاها وجود دارد، امّا این‌جا را به خاطر چیز خاصّی می‌گویم. این‌جا به گونه‌ی خاص مطرح شده است، ولی در خیلی سوره‌های دیگر وجود دارد.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (8)

بحث در آیه‌ای مربوط به شیطان

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏ * وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ»،[۱۱] این در خیلی جاهای دیگر وجود دارد. اصلاً تکرارهای قرآن اسراری دارد، شاید قرآن یک چیزی را پنج مرتبه، ده مرتبه بگوید، ولی هر کدام یک مزیّتی دارد، در هر کدام می‌خواهد یک چیز خاصّی بگوید.

جلال الدّین سیوطی کتابی به نام «اسرار التّکرار فی القرآن» دارد، یک کتاب مستقلّی است، بعضی را گفته است. «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ»، جنسیّت شیطان این‌جا خیلی شفّاف ذکر شده است، سوره‌ی مبارکه‌ی کهف، آیه‌ی ۵۰ است.

خدا اوّل گله می‌کند از آن‌هایی که دنبال شیطان می‌روند. چه گنه‌کار هستند و چه یک عدّه هم هستند که گنه‌‌کار نیستند، افراد خوبی هستند. خانم خوبی است، آقای خوبی است، او هم طور دیگر دنبال شیطان می‌رود، وسواسی است، وقتی زیر دوش است تمام ساختمان سرد می‌شود، برای چه؟ آدم مؤمن این کار را انجام می‌دهد؟ شیطان است. «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏»، حتّی ذرّیّه هم دارد، فرزندانی دارد، زن و فرزند دارد. چطور؟ من نمی‌دانم چطور است. آن‌ها هم برای خود عالمی دارند. آیا او و ذرّیّه‌ی او را اولیا اخذ می‌کنید من را کنار می‌گذارید؟ «وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ»، در حالی که آن‌ها دشمن شما هستند. «بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً»، ظالمین چه بد بدل‌گزینی کردند، چه چیزی را جای چه چیزی گذاشتند.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (9)

جایگاه کتاب تفسیر بیضاوی

این‌جا یک مطلبی است دقّت کنید، گفتم دانش‌ها به هم مربوط است، نحو و صرف دقیق است. الآن این‌جا به ذهن من می‌رسید که «فَفَسَقَ» فای نتیجه باشد، دیدم بعضی تفسیرها ننوشته‌اند، جرأت نکردم، امّا عقیده‌ی من این بود. تفسیر بیضاوی را دیدم، قاضی ناصر الدّین بیضاوی تفسیر دارد. البتّه ایشان از علمای اهل سنّت است، تفسیر او تفسیری قوی است، منتها تخصّصی است، این‌طور نیست که ترجمه کنیم و روی اینترنت بگذاریم و این بازی‌ها که امروز معمول شده است. تفسیر قابل توجّهی است، تخصّصی است. چند حاشیه خورده، شیخ بهایی بر این تفسیر حاشیه دارد، یک عالم به نام کازرونی بر این تفسیر حاشیه دارد، یک نفر عالم هم که ظاهراً اسم او باید شیخ زاده باشد، اهل ترکیه است، سه جلد ضخیم، یعنی بار شتر، بر این تفسیر بیضاوی حاشیه دارد.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (10)

کلام بیضاوی در مورد شیطان

من گفتم فای نتیجه است اشتباه نکردم، بیضاوی می‌نویسد: خدا این آیه را مطرح کرده گویا کسی از خدا می‌پرسد که چرا شیطان سجده نکرد؟ می‌گوید: «إِلاَّ إِبْلیسَ»، چرا؟ می‌گوید جواب چرا این است «کانَ مِنَ الْجِنِّ»، چون جن بود سجده نکرد. چه ارتباطی به جن بودن او دارد؟ ایشان این فا را فای نتیجه می‌داند، «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، چون جن بوده فاسق شد و گناه کرد. می‌خواهد با ملائکه قیاس کند. بیضاوی در تفسیر می‌نویسد: «وَ هَذَا یَدُلُّ عَلَی»، بر این دلالت دارد که این فا، فای نتیجه است. گفتم نحو و صرف را دست کم نگیرید، این فا به اعتقادات مربوط می‌شود، حتّی به علم کلام مربوط می‌شود. می‌گوید فای نتیجه است، چون جن بوده پس فاسق شد. چرا؟ چون دلالت دارد بر این‌که ملائکه معصیّت نمی‌کنند. بیضاوی می‌گوید ملائکه معصیّت نمی‌کنند، چون این مَلَک نبود معصیّت کرد.

بعضی خلط مبحث کرده‌اند، گفته‌اند یک زمانی او هم در زمره‌ی ملائکه بوده، شاید هم ملک بوده است، نه. استثناء چیست؟ استثناء، استثنای منقطع است. شما در نحو و صرف خوانده‌اید، استثنای متّصل داریم استثنای منقطع داریم. می‌گوید این دلالت بر این دارد که ملائکه گناه نمی‌کنند، چون او جن بود «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، آن را فای نتیجه می‌گیرد. در ذهن من هم این‌طور بود، الآن هم به این مسئله معتقد هستم که این فا، فای نتیجه است، سال‌ها در ذهن من بود، یاور پیدا نمی‌کردم که این را تأیید کند، بیضاوی را پیدا کردم.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (11)

علّت سجده نکردن شیطان

نمی‌خواهیم بگوییم حتماً… اگر فای نتیجه نباشد تکلیف آن چیست؟ این فا بیشتر وقت‌ها فای نتیجه می‌شود، راحت است، امّا یک وقتی فای نتیجه نمی‌شود، این‌جا اسم آن چیست؟ علی الحساب این‌جا فای نتیجه است، «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ». اگر بر فرض فای نتیجه نباشد یک نام بیشتر ندارد و آن فای تفصیل است. فای تفصیل به چه می‌گویند؟ انسان اوّل سرنخ یک چیزی را بگوید، بعد مفصّل آن را بگوید. مثال آن در سوره‌ی مبارکه‌ی هود است، «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ».[۱۲] در جای دیگر دارد می‌فرماید: «وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ… یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ»،[۱۳] این « وَ نادى» را می‌گویند فای تفصیل است. اوّلاً می‌گوید «وَ نادى»، او فرزند خود را صدا کرد، بعد مفصّل می‌گوید. اوّل می‌گوید ندا کرد، بعد گفت: پسر جان، تو هم بیا با ما سوار شو، با کافران نباش.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (14)

سرپیچی فرزند نوح از دستور او

«قالَ سَآوی إِلى‏ جَبَلٍ»،[۱۴] این «سَآوی إِلى‏ جَبَلٍ» یک مرتبه اتّفاق افتاده، امّا هر روز برای ما اتّفاق می‌افتد و متوجّه نیستیم. شیطان از این کوه‌ها برای ما می‌سازد، می‌گوییم می‌روم چنین می‌کنم می‌شود، می‌رویم و نمی‌شود. «قالَ سَآوی إِلى‏ جَبَلٍ یَعْصِمُنی‏ مِنَ الْماءِ»، پدر جان، کوهی این‌جا است، به آن پناه می‌برم، من را از آب نگه می‌دارد. «قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ»، پسر جان، کجای کار هستی؟ امروز نگه‌دارنده‌ای نیست. «قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ»، همین که گفتگو می‌کردند، «وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ»، یک موج آمد و بین پدر و پسر فاصله شد.

 

نظر بیضاوی در مورد آیه‌ی سرپیچی شیطان

الآن این‌جا فا را فای نتیجه می‌گیریم. من دیدم بیضاوی معصیّت را فعلاً سلب می‌کند، نه قدرتاً. می‌گوید ملائکه معصیّت نمی‌کنند، چون نمی‌کنند پس این فا فای نتیجه می‌شود. ایشان در تفسیر خود سلب قدرت نکرده، علی الحساب در سوره‌ی مبارکه‌ی کهف سلب قدرت نکرده، یعنی سلب قدرت معصیّت از ملائکه نکرده است. سلب فعل کرده، گفته نمی‌کنند، حالا که نمی‌کنند پس این فای نتیجه است. این درست است که یک وقتی در ردیف ملائکه بوده، ولی الآن دیگر نیست، چرا؟ «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، جن بوده، چون جن بوده پس فای نتیجه می‌شود. اگر کسی عناد کند بگوید فای نتیجه نیست، به او می‌گوییم حداقل اسم آن را بدان، اگر گفتی فای نتیجه نیست پس بعد از این بگو فای تفصیل است. می‌خواستم این توضیح را خدمت شما بگویم.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (15)

مقصود از شیطان در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)

این‌جا می‌گوید که شما گفتید خدا شیطان را دو قسمت کرده، جنّی و انسی، جنّی و انسی که گفتیم یک شیطان است که شیطان مشهور است، حضرت آدم و حوا (علیهم السّلام) را اذیّت کرده، بعد هم سجده نکرده است. این دعا کدام را می‌خواهد بگوید؟ این دعا در اصل آن شیطان را می‌گوید، همان شیطان مشهور را می‌گوید، چرا؟ به این دلیل که صفت رجیم آورده، رجیم یعنی رانده شده، رجیم لقب آن شیطان است، مدال است که خدا به او داده است. البتّه می‌توانیم بگوییم امام سجّاد (سلام الله علیه) این‌جا به ما یاد می‌دهد که بالاصل از آن شیطان و بالتّبع از همه‌ی شیطان‌ها پناه ببریم، اشکالی ندارد، هیچ ایرادی ندارد، منافات ندارد.

FatemiNia-13950616-Sahifeh54-ThaqalainSite (1)

تفسیر کید و مکاید شیطان

وارد شرح آن شویم. این‌جا یک صحبتی است که فرمودند: «وَ کَیْدِهِ وَ مَکَایِدِهِ».[۱۵] سیّد می‌فرماید: «وَ المَکَائِد جَمعِ مَکیدَه وَ هِیَ إِسمٌ مِن کَادِهِ یَکیدُه».[۱۶] به معنای کید است. پس چرا ایشان اوّل کید فرموده‌‌اند بعد «مَکَایِدِهِ» فرموده‌اند؟ می‌فرماید: «وَ عَطفُهُ عَلى کَیدِهِ لِلتَّنصیصِ عَلى أَنواعِهِ المُختَلِفَه»، چقدر زیبا گفته است، اوّل به ذهن‌ها آورده که شیطان اهل کید است، وقتی این را در ذهن ما کاشت، بعد می‌گوید «وَ مَکَایِدِهِ». اشاره می‌کند به این‌که کید شیطان یکی دو مورد نیست، کیدها دارد.

نمونه‌ای از القائات شیطانی

شیطان مناسب هر کس مکری و کیدی دارد، یکنواخت نیست. برای کسی که دین او ضعیف است، اعتقادات او سست است، برای او یک چیزهایی می‌گوید. سیّد این‌جا فرموده: مثلاً ایمان او ضعیف است، خیلی دین و ایمان ندارد. ظاهراً مسلمان است، ولی به او می‌گویند از آن طرف که خبری نیامده، چرا این‌قدر محرومیّت می‌کشی؟ کسی که مرده خبری از او نیامده که ببینیم چه شده است. این از کیدهای شیطان است.

این‌جا ایشان داستانی نقل می‌کند که برای شما می‌گویم. سیّد علی خان این را دیده است. ما مسلمان شناسنامه‌ای می‌گوییم، او هم همین را می‌گوید، می‌فرماید: «وَ لَقَد سَمِعتُ». داستان است. «وَ لَقَد سَمِعتُ بَعضَ مَن کَانَ عَلَى ظَاهِرِ الإِسلام».[۱۷] این‌طور است که شخص مسلمان بوده، در ظاهرِ او اسلام بوده، اسم او هم از اسامی مسلمانان بوده است. امّا چه می‌گفت: «یَقول»، سیّد می‌گوید دیدم که او می‌گوید: «إِنَّهُ لَم یَأتِنَا مِمَّن مَاتَ خَبَرٌ نَتَحَقَّقُ مَعَهُ أَمرَ الحِسَاب وَ العِقَاب»، کسی از مرده‌ها نیامده که به ما بگوید متحقّق شویم، یقین پیدا کنیم که امر حساب و کتاب چیست. «وَ إِنَّمَا هُوَ شَی‏ءٌ یُقَال»، چیزی است که گفته می‌شود. می‌گوید آن شخص گفته: «فَلَا یَنبَغِی لِلعَاقِل أََن یَترُکَ لِذَّاتِهِ الدُنیَوِیَّه خَوفاً مِن أَمرٍ غَیرِ مُتِحَقِّق‏». القای شیطان است، می‌گوید: برای عاقل سزاوار نیست که لذّت‌های دنیا را ترک کند برای ترس از امری که اصلاً تحقّق نیافته است، من اصلاً نمی‌دانم آن‌جا با انسان چه می‌کنند. می‌فرماید: «فَنَهَیتُهُ عَن مِثلَ هَذَا الکَلَام»، سیّد می‌‌گوید او را نهی کردم، گفتم این حرف‌ها را نزن. «فَأَعرَضَ عَنِّی»، از من رویگردان شد، بدش آمد، رفت.

تناسب فریب شیطان با شرایط هر شخص

مکاید شیطان یک بحث است که مناسب هر کس اقدام می‌کند. پدر من (اعلی الله مقامه) روی مباحث اخلاقی خیلی تخصّص داشت، مفاد کلام او این بود که می‌گفت: شیطان همه جا سرمایه‌گذاری نمی‌کند، می‌داند کجا سرمایه‌گذاری کند، همه جا وقت صرف نمی‌کند. الآن بنده، شما، این خانم‌ها، این دخترها، رفته‌ایم چیزی بخریم، مثلاً می‌گوییم آقا یک بسته چای بده، بقّال روی خود را به آن طرف می‌کند چای بدهد ما یک شکلات بدزدیم، هرگز نه من انجام می‌دهم نه شما. چرا نمی‌کنیم؟ شیطان این‌جا سرمایه‌گذاری نمی‌کند، می‌داند یک شکلات از من و شما دلبری نمی‌کند. امّا یک جا می‌خواهید کار خیری انجام دهید، کاری می‌کند ریا می‌کنید، شکلات که چیزی نیست، احسنت و آفرین خیلی شیرین‌تر از شکلات است. انسان میزی داشته باشد دو سه عدد زنگ روی آن باشد، اگر زنگ قرمز را بزنی چای می‌آورند، اگر سفید را بزنی فالوده می‌آورند، کرم را بزنید بیسکویت می‌آورند، حاج آقا امری هست؟ جایی تشریف می‌برید؟ BMW را بیاورم؟! این برای اهل دنیا خیلی لذیذ است، گاهی وقت‌ها به خاطر این دین خود را از دست می‌دهند.

به آن مردی که در تاریخ توبه کرده بود گفتند: چطور شد توبه کردی؟ خیلی انسان فاسقی بود. گفت: نشستم با خود خلوت کردم دیدم من موجود خطرناکی هستم، من که روی ترازو بروم ۶۰ کیلو، ۷۰ کیلو باشم، یک وقت بخواهم روی زمین بنشینم کمی جا می‌گیرم، امّا مثل کره‌ی زمین کوه آتشفشان دارم. گفت: دیدم کوه آتشفشان به نام حبّ ریاست دارم، بخواهد آتشفشانی کند دنیا را می‌سوزاند، آتشفشان دارم، دریای آتش دارم. «وَ عَطفِهِ عَلَى کَیدِهِ لِلتَّنصیصِ عَلَى أَنوَاعِهِ المُختَلِفَه»، شیطان اوّل کید را در ذهن ما می‌کارد. «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَعَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَایِدِهِ».[۱۸]

شخصیّت میر حامد حسین

در گذشته قضیّه‌ای برای شما گفته‌ام، عیبی ندارد بگویم چون ظریف است. روزی باید به دست انسان برسد، روزی همیشه خوردن نیست. روزی معنوی، کتاب، لباس، تمام این‌ها روزی است. من به شما عرض کردم چون اشتغال من به کتاب شناسی است گاهی وقت‌ها از بحث خارج می‌شوم آن‌ها را می‌‌گویم. این داستان را عنایت بفرمایید جالب است، هم برای شما شوق ایجاد می‌کند هم مطلب شیطان را می‌خواهم بگویم. مرحوم میر حامد حسین صاحب عبقات (رضوان الله علیه) کتابخانه‌ای داشته، می‌‌گویند به بزرگی صحن بزرگ حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود. بی‌تردید به شما بگویم بی‌نظیر بوده، کتابخانه‌ی صاحب عبقات در دنیا نظیر نداشته است، از نظر کیفیّت، کمّیت مهم نیست. بیایید فردا با هم به خیابان ناصر خسرو و جمهوری برویم، چهار پنج کامیون کتاب بیاوریم، کاری ندارد، تعداد که چیزی نیست، کمّیت مهم نیست، کیفیّت مهم است.

نقل یک خاطره

من دیدم که ایشان می‌فرماید حافظ مِقریزی در مُقَفّی می‌گوید. چرا این داستان را می‌خواهم بگویم؟ چون چیزی راجع به شیطان از این مسیر به دست آوردم. از این‌جا تا لبنان رفتم، چرا؟ مگر شیطان این‌قدر مهم است؟ شیطان مهم نیست، خود ما مهم هستیم. اگر ما کشف کنیم فلان دوا، فلان غذا، فلان گیاه برای بشر هلاک کننده است، دو سال هم وقت صرف کنیم می‌ارزد. در اخبار می‌بینید که کشف کردند فلان دوا خوب است، فلان گیاه خوب است. حافظ مقریزی در مقفّی می‌گوید. مقفّی چیست؟ کتاب‌خانه‌ی صاحب عبقات اعجوبه بوده، هنوز کتاب‌‌شناسان بعضی از کتاب‌های او را نه دیده‌اند و نه شنیده‌اند، اعجوبه بود.

من به لبنان رفتم، کلّ قضایا تکویناً بر این قضیّه شد، و الّا من به این قصد نرفته بودم نیّت دیگری داشتم. دیدیم که یک نمایشگاه کتاب است، با دوستان خود به آن‌جا رفتیم. یک خانم محترمی، ۴۰ ساله، ۵۰ ساله بود، محترم، سنگین، فروشنده‌ی آن‌جا بود. دیدم در قفسه کتابی به نام «المقفّی الکبیر» گذاشته است. این همان است که میر حامد حسین گفته است، تازه نسخه‌ی آن به دست آمده و چاپ شده است. من مشتاق شدم. به محلّ اقامت رفتم، یک مرتبه موقع نهار دیدم من نمی‌توانم نهار بخورم، خدایا چه کنم؟ به صاحب خانه گفتم: به نمایشگاه برویم. گفت: می‌رویم، چرا ناراحت هستی؟ گفتم: من قرار ندارم، بلند شو برویم، بعداً می‌خوریم. گفت: خیلی خوب. شخص مهربانی بود.

سوار شدیم و رفتیم، دیدیم همان خانم آن‌جا است، چون نمایشگاه دائمی بود، صبح تا شب بود. گفتم: المقفّی، گفت: فقط یک دوره باقی مانده است. برای همین بود که من بیقرار بودم، گفت: فقط یک دوره باقی مانده است. من آن یک دوره را گرفتم، برای اوّلین مرتبه با خود به ایران آوردم. الآن دیگر نعمت زیاد شده، همه جا ماشاء‌الله کتاب هست. قسمت بود، من این را آوردم، هشت جلد بود، فهرست را نگاه کردم، این طرف و آن طرف کردم، به شیطان رسیدم.

نمی‌دانم برنامه‌ی رادیویی داشتیم یا برنامه‌ی سیما بود، بعضی علمای ربّانیّین تکان خورده بودند، پیغام داده بودند که این حرف کجا است؟ به راستی تکان خورده بودند. جمع‌بندی این شد که بنده چند هزار کیلومتر راه رفتم و این درد بی‌درمان را کشف کردم، به لطف خدا، کار خدا بود.

فریب‌های شیطان برای افراد مختلف

این برای ما مقدّس‌ها است، گفتم برای هر کس مناسب خود او سرمایه‌گذاری می‌کند. به کاسب می‌گوید – نه خدای ناکرده همه‌ی کاسب‌ها، کاسب‌های منحرف را می‌گویم، کاسب‌های ما خوب هستند- یک چیزی بگذار که این سنگین شود. مثلاً می‌خواهند گوسفند را بفروشند، من شنیدم، چون من اهل این حرف‌ها نیستم، ولی می‌گویند کمی نمک به گوسفند می‌دهند می‌لیسد تشنه شود، کمی آب بخورد دو کیلو بیشتر نشان دهد! پول دو کیلو چقدر است که انسان به خاطر آن به جهنّم برود؟ یا مثلاً چیزهای دیگر، شنیده‌ام روی آن آب می‌ریزند سنگین‌تر نشان بدهد! برای چیزهای مختصر به جهنّم می‌روند. امّا مقدّس نه اهل دزدی است، نه اهل کم فروشی است، او چه می‌کند؟ این مطالب را برای این گفتم، شاید جمله نظیر این باشد، می‌گوید: «کَفَالِ الشِّیطانِ نَصیباً فِیک». عجب جمله‌ای است، نصیب شیطان فقط این نیست که خدای ناکرده تو بروی شراب بخوری، به مجلس رقص بروی. تو مؤمن هستی، مقدّس هستی، تو حاج آقا هستی، حاج خانم هستی، ولی مناسب تو چیزی دارد.

چه می‌کند؟ «أَن یَنقُلَکَ مِن طَاعَهٍ إِلی طَاعَه». تو را به مجلس رقص نمی‌برد، تو را از طاعتی به طاعتی انتقال می‌دهد. نشسته‌ام دعای کمیل می‌خوانم، می‌گویند عمّه‌ی تو مریض است، حال او هم بد است، می‌گویم می‌روم، فعلاً کمیل را جلو می‌گذارد که عمّه را نبیند، او هم می‌میرد. یا مثلاً می‌خواهی کمیل بخوانی، می‌گویند برو عمّه‌ی خود را ببین که کمیل را از چنگ تو دربیاورد. «أَن یَنقُلَکَ مِن طَاعَهٍ إِلی طَاعَه». علی کلّ حال این‌جا یک وسوسه‌ای تولید می‌شود. ممکن است کسی بگوید من الآن کمیل می‌خوانم، فلان دعا را می‌خوانم، نکند نقل شیطان است؟ نه، نقل شیطان نیست.

فرق گذاشتن بین حقّ و باطل

از کجا بدانم نقل شیطان است که شیطان من را از این‌جا به آن‌جا نقل کرده است؟ دوا این است که خدای متعال در قرآن وعده‌هایی داده است، این وعده‌ها همه کاملاً درست است. خدا به متّقیان که اهل پرهیز هستند، پایبند هستند عبادت کنند، به آن‌ها نیروی فرقان می‌دهد، یعنی بین حقّ و باطل فرق می‌گذارند، می‌فهمند و تشخیص می‌دهند که این‌ها شیطان است. البتّه این‌ تقوای خیلی بالایی می‌خواهد که خدا نصیب همه‌ی ما بگرداند.

دعای امام سجّاد (علیه السّلام) در پناه بردن به خدا

«وَ أَنْ یُطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلَالِنَا عَنْ طَاعَتِکَ»،[۱۹] خدایا پناه می‌بریم شیطان نفس خود را وادار کند که در گمراهی ما طمع کند. یعنی طمع گمراه کردن ما از طاعت تو را داشته باشد، ما از طاعت تو گمراه شویم، شیطان چنین طمعی داشته باشد، به تو پناه می‌بریم. «وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ»، امتهان یعنی چه؟ امتحان معلوم است، امّا امتهان به معنای استخدام است. «وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ»، خدایا پناه می‌بریم به تو از این‌که شیطان ما را به معصیت تو استخدام کند، به خدمت بگیرد ما گناه کنیم و خوشحال شود. «أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا»، این جمله با جان من بازی می‌کند. خدایا پناه می‌بریم از این‌که شیطان چیزی را که برای ما زیبا قرار داده واقعاً در نزد ما زیبا شود. یعنی کاری کرده که من این کار زشت را زیبا می‌دانم. «أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا»، نزد ما زیبا باشد، آن چیز چیست؟ «مَا حَسَّنَ لَنَا»، آن چیزی که او زیبا کرده است. «أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا»، یک چیزی را که بر ما مکروه کرده، دوست نداشته، بر ما سنگینی کند. عبادتی، طاعتی است، کاری انجام داده که برای ما ثقیل آمده، بنابراین چون ثقیل آمده آن را دوست نداریم، نمی‌خواهیم دنبال آن برویم.

«أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا»، بر ما سنگینی کند، چه چیزی سنگینی کند؟ «مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا»، چیزی که بر ما مکروه کرده است. این عمل سنگین است، او مکروه کرده است. البتّه استثناء دارد، یک وقت هم کار شیطان نیست. این‌ها تخصّصی است، یک وقت ادبار نفس است. این‌ها را بعداً إن‌شاء‌الله اگر صلاح بود برای شما می‌گویم. یک وقت ادبار نفس است، یک وقت… این‌ها کاملاً تخصّصی است. برای همین می‌گویم که کارهای اخلاقی خیلی تخصّصی است. من امروز حوصله‌ی کاری را ندارم، شیطان برای من سنگین کرده یا ادبار قلب است؟ تشخیص آن با استاد است.

ادعای استاد اخلاق بودن

امروز خیلی افراد داعیه‌ی اخلاق و استاد اخلاق و عرفان دارند که بعضی از آن‌ها… من می‌خواهم جوانان را هدایت کنم، من غرضی ندارم، ضمیر من به جای مخصوص برنمی‌گردد، ولی خدا شاهد است بعضی از آن‌ها هیچ نمی‌دانند. فقط یک احساسی در مجلس به وجود می‌آید، احساس است بیرون می‌روند تمام می‌شود، چرا؟ چون مبنا ندارد. کجا بودید؟ جای شما خالی بود، حالی پیدا کردیم! چه حالی؟! این حال باید مبنا داشته باشد. دنبال حال نرویم، دنبال حال هم می‌رویم حال با مبنا. بارها گفته‌ام، حال بی‌علم هیچ ارزشی ندارد، علم بی‌حال هم هیچ ارزشی ندارد، هر دو باید باشد.

معنای ادبار قلب

یک وقت ادبار قلب است، شخص فکر می‌کند شیطان او را سنگین کرده، تشخیص این با استاد است. ادبار هم می‌آید، یک وقت دست تو نیست. «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً».[۲۰] طبیب نفوس عالمیان، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) می‌فرماید: قلب یک وقت پشت می‌کند و یک وقت رو می‌کند. می‌فرماید: وقتی که اقبال کرد از او کار بکش، کمیل بخوان، نماز شب بخوان. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ»، امّا ادبار کرده، می‌گوید حال ندارم، می‌فرمایند به واجبات قناعت کن، به واجبات قناعت کن و بخواب، إن‌شاء‌الله که شیطان نیست. اگر کار شیطان باشد تشخیص آن با شما نیست، با من نیست.

«أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا»، خدایا، پناه می‌بریم از این‌که او چیزی را برای ما زیبا کند، قلمداد کند، در حالی که زیبا نیست. یا چیزی را برای ما مکروه و ثقیل قلمداد کند، در حالی که نه ثقیل است و نه مکروه است. این‌ها شیطان است.

این‌ها باشد تا بعداً صحبت کنیم.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– سوره‌ی یونس، آیات ۶۳ و ۶۴٫

[۲] – الصّحیفه السّجادیّه، ص ۸۴٫

[۳] – سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۵٫

[۴] – الصّحیفه السّجادیّه، ص ۸۴٫

[۵] – سوره‌ی ابراهیم، آیه ۲۲٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶۸٫

[۷] – سوره‌ی عصر، آیه ۲٫

[۸] – سوره‌ی نساء، آیه ۷۶٫

[۹] – سوره‌ی ناس، آیه ۶٫

[۱۰]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۰٫

[۱۱]– همان.

[۱۲] – سوره‌ی هود، آیه ۴۵٫

[۱۳] – همان، آیه ۴۲٫

[۱۴] – همان، آیه ۴۳٫

[۱۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۸۴٫

[۱۶] – ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۱۸۸٫

[۱۷]– همان، ص ۱۸۹٫

[۱۸] – المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۲۳۰٫

[۱۹] – الصّحیفه السجّادیّه، ص ۸۶٫

[۲۰] – الکافی، ج ۳، ص ۴۵۴٫