انسان روی بند راه نمی‌رود، بله از یک جهت درست است که از شمشیر تیزتر است و از مو باریک‌تر است؛ چون حق طیف دارد. بالاخره یک نفر ۵۰ درصد به حق نزدیک است، یک نفر ۷۰ درصد به حق نزدیک است، یک نفر ۹۰ درصد به حق نزدیک است ولی کفر و ایمان این نیست که تکان بخورید، حواس شما نباشد و ساده‌ترین مسئله‌ای که انبیاء آمدند گفتند، مسئله‌ی توحید بود. پنج هزار سال پیش هم انبیاء راجع به توحید حرف می‌زدند. اگر توحید یک مسئله‌ی این‌قدر پیچیده‌ بود که فقط باید در مقطع دکترا بحث کنند، اصلاً کسی نمی‌توانست موحّد شود. بله، توحید پیچیدگی‌ها و اعماق و بطونی دارد که خواص می‌فهمند امّا نه این‌که آن کسی که عادی است و یک دفعه حواس او پرت شد کافر ‌شود. این مدل فکری که امروز نمونه‌ی آن مثل داعش است، البتّه داعش یک بحث گسترده‌ای است، ده دقیقه، پنج دقیقه حل نمی‌شود. یک بخشی از آن این است. این‌که دایره عمل را خیلی تنگ می‌کند و همه دائماً می‌ترسند که نکند همین الآن حواس من پرت شد و یک دفعه کافر شدم. در صورتی که کفر این‌طور نیست، کفر اختیاری است. این‌طور نیست که حواس من نبود، سرفه کردم یک دفعه کافر شدم. ایمان استقرار دارد، ایمان از صفات مشبهه است، یعنی باید در آدم استقرار پیدا کند.

شب می‌خوابید و صبح بلند می‌شوید، نمی‌گویید: صبر کن، بگذار من ببینیم شب قبل من مؤمن بودم یا کافر بودم، اصلاً این‌طور نیست که به آن‌ها بگویید: من می‌توانم بروم زبان انگلیسی یاد بگیرم؟ می‌گوید: ما بررسی کردیم در بین اصحاب پیامبر کسی انگلیسی حرف نمی‌زد و پیامبر هم با کسی انگلیسی حرف نمی‌زد، بروید ببینید. «داعیهٌ وَ لیسَ نَبیَّا»  این را یک وهابی بزرگ به نام حسن فرحان مالکی -که خود از وهابیّت برگشته است و امروز هم در عربستان است، مناظرات جدّی دارد- آورده است، منابع رسمی است، این کتاب معاصر است. می‌گوید: شما می‌گویید اسلام…. جالب است که خود داعش امروز نشریه‌ی دابق را به انگلیسی و فرانسه منتشر می‌کند، در حالی که محمّد بن عبد الوهاب می‌گوید: آموزش زبان انگلیسی حرام است. آموزش زبان انگلیسی حرام است، شما بخواهید بروید در کشورهای اروپایی تبلیغ کنید، باید بگویید: آقای مسیحی اوّل شما بیایید عربی یاد بگیر تا من شما را هدایت کنم. این‌طور است یا شما می‌روید حق را بیان می‌کنید، شاید او برگردد؟

مثلاً فرض بفرمایید پیامبر به ایران و جاهای دیگر نامه می‌نوشت با زبانی که آن‌ها نمی‌فهمیدند نامه می‌نوشت یا مترجم می‌فرستاد؟ خیلی واضح است.

مسلمین چون قرآن را مقدّس می‌دانند یا بالای شیشه‌ی ماشین خود یک چیزی وصل می‌کنند یا داخل داشبورد می‌گذارند، بالای فرمان می‌گذارند. سؤال کردند: شیخنا الأعظم، شیخ ناصر الدّین البانی (حفظک الله فی الدّارین هواک بکل ما تقروا به العین) من بالای فرمان خود قرآن می‌گذارم، این حرام است؟ دیده نشده است هیچ یک از صحابه در پالان خود، روی گوش الاغ خود، در گوشه‌ی پالان قرآن بگذارند، حرام است، بدعت است، کفر است. کفر آن چیزی است که من بخواهم خدا را انکار کنم یا ضروری دین را انکار کنم. یعنی همه چیز کفر است؟ «إِلَّا مَا خَرَجَ‏ بِالدَّلِیلِ‏»[۱]در حالی که برعکس است. شما در رفتارهای خود آزاد هستید «إِلَّا مَا خَرَجَ‏ بِالدَّلِیلِ». می‌گوید: نه این‌جا واجب است که این‌طور عمل کنید، این‌جا هم حرام است این کار را بکنید، در مورد بقیّه‌ی آن آزاد هستید. همین‌قدر خواستم بگویم که این فکر خوارجی آن‌ها امروز وجود دارد، البتّه امروز آب و رنگ عقلایی به آن دادند که باید بحث شود.

 

 پی نوشت


[۱]– تهذیب الأحکام، ج ‏۱، ص ۲۱۵٫