در این متن می خوانید:
      1. نگاه کردن به کلیّت زندگی
      2. آثار غرق شدن در جزئیات
      3. آثار نگاه کردن به کلیّت زندگی 
      4. حکمت چیست؟
      5. نگاه کردن کلّی به زندگی و تحمّل مشکلات
      6. حذف نشدن رنج از زندگی انسان
      7. یکی از نتایج از بالا نگاه کردن
      8. ابراز نارضایتی حاج آقا فخر از دخالت در دستگاه خدا
      9. طرق عادی و غیر عادی برای تغییر رنج انسان
      10. رنج، یکی از ویژگی‌های زندگی
      11. آسودگی فرع رنج
      12. خلق نشدن راحتی در دنیا
      13. قرار دادن علم و جهل در عالم توسّط خدای تعالی
      14. لا یتناهی بودن علم در کلام امام صادق (علیه السّلام)
      15. بیان پیشرفت‌های علمی در کلام قرآن کریم
      16. سفارش ائمّه (علیهم السّلام) به تحصیل علم
      17. نیازمند بودن انسان به علم
      18. عجیب بودن اشخاص فراری از علم
      19. ارزش و قیمت یک شیعه چیست؟
      20. بیماری مهلک در میان مذهبی‌ها
      21. جهل‌های فراگیر و زشت
      22. نکوهش توجّه تفنّنی به علم و معارف دینی
      23. نیاز به علم در مسائل جسمانی و تغذیه
      24. توجّه قرآن کریم به طعام انسان
      25. اخلاقیات و روحیات تحت تأثیر تغذیه
    1. انواع علم
      1. خلق انسان تحت تأثیر تغذیه است
      2. تدریس نشدن همه‌ی روایات در حوزه
      3. علّت به شهادت رساندن ائمّه (علیهم السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى‏سَیِّدِنَا وَ حَبِیبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ (روحی و ارواح العالمین له الفداء) وَ لَعَنُ الدَّائِمَ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏ إلی قِیَامِ یَومِ الدِّینِ».

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

نگاه کردن به کلیّت زندگی

ما باید بتوانیم به زندگی از بالا نگاه بکنیم. اگر کسی از بالا به زندگی نگاه نکند، مانند کسی است که در زندگی غرق شده است، مانند کسی است که در دریا غرق می‌شود. امّا کسی که بتواند از بالا به زندگی نگاه بکند، مانند کسی است که در دریا کشتی سواری می‌کند و بر امواج دریا تسلّط دارد و بادهایی که امواج را جا به جا می‌کنند از آن بادها برای حرکت خود استفاده می‌کند، نه این‌که با آن بادها و طوفان‌ها در هم بشکند.

Panahiyan-13950507-EmamSadegh(AS)01-ThaqalainSite (3)

آثار غرق شدن در جزئیات

اگر زندگی را از بالا نگاه بکنیم، برویم آن‌جایی که پروردگار عالم طرّاحی فرمودند، این زندگی را ببینیم، اگر جای خدا بودیم به صورت دیگری زندگی انسان‌ها را طرح‌ریزی می‌کردیم بعد کم کم تعریف جایگاه و زندگی خود را هم در این میانه پیدا خواهیم کرد. کسانی که ما را وادار می‌کنند به این‌که نه تنها از بالا نگاه نکنیم، بلکه غرق جزئیات بشویم، در حقّ ما نامردی می‌کنند. اصلاً غرق جزئیات شدن یعنی غفلت. غرق جزئیات شدن زمینه‌ی بدی‌ها را در انسان فراهم می‌کند. در روان شناسی رشد می‌گویند: از حدود چهار سالگی به بعد، بچّه شروع به درک مفهومی به نام کل می‌کند. تا قبل از آن نمی‌داند مفهوم کل یعنی چه. به او می‌گوییم: ماشین است. نمی‌داند شما دارید از کلمه‌ی ماشین به عنوان یک نوع، یک جنس استفاده می‌کنید. ممکن است ماشین بعدی را بپرسد: اسم این چیست؟ بگویید: این هم ماشین است. می‌گوید: آن ماشین بود، این چیست؟ می‌گویید: این‌ها همه ماشین هستند، در دو، سه سالگی اگر بتواند این‌طور با شما گفتگو بکند، گیج می‌شود، چون هنوز مفهوم کل را درک نکره است. مفهوم کلّی را هم درک نکرده است. به مرور زمان شروع به درک مفهوم کل و کلّی می‌کند. یعنی می‌تواند از بالا نگاه بکند، کلّ نقشه را ببیند. بعضی‌ها هنوز یک بار هم کلیّت نقشه‌ی تهران را نگاه نکردند. می‌گوید: من چه کار دارم، این‌جا سر کار من است، این‌جا هم خانه، اخیراً دیدم یک خیابان این‌جا کشیدند، میانبر شده است، بهتر شده است، دیگر اصلاً نمی‌داند شمال غربی تهران است، شمال شرقی تهران است. جنوب است یا جای دیگر است.

Panahiyan-13950507-EmamSadegh(AS)01-ThaqalainSite (4)

آثار نگاه کردن به کلیّت زندگی 

نگاه کردن از بالا به کلّ زندگی خیلی معانی را برای انسان روشن می‌کند. به صورت یک‌جا هزاران حکمت در ذهن و دل انسان جاری می‌کند. نگاه کردن از بالا به زندگی مثل این است که شما نوری بیفکنید و فیل را ببینید. با یک نگاه کلیّت این فیل دیده می‌شود و شما تجسّم می‌کنید. حالا چراغ را خاموش بکنند، بگویند: شما تشخیص بدهید این‌جا چه موجودی وجود دارد. مطلقا نور نیست، می‌روید می‌رسید یک دفعه می‌بینید چه ستون محکمی؛ می‌گویید: این چه موجودی است، یک ستون بسیار تنومند و محکم. به شکم او دست می‌زنید، احتمالاً اگر شما مطلقا فیل را ندیده باشید، سه، چهار ساعتی طول می‌کشد تا در تاریکی مطلق بتوانید فیل را متوجّه بشوید که چه چیزی است.

شما که الآن دارید این حرف را می‌شنوید، همه‌ی شما فیل را دیدید، بروید در تاریکی سه، چهار جای این فیل را دست بزنید، می‌گویید: این فیل است. بعد آن تصویری که در روشنایی دیدید، در ذهن شما می‌آید، نه فرض بفرمایید مطلقا این فیلم را ندیدید. در تاریکی می‌خواهید از طریق درک جزئیات کلیت این فیل را بفهمید. چقدر طول می‌کشد؟ تازه اگر درست ببینید. چهار ساعت، پنج ساعت وقت می‌گذارید، می‌گویید: فکر می‌کنم یک چیزهایی را فهمیدم که این فیل چطور است، باید نردبان بگذارند، چهار پایه بگذارند یک جاهایی بروی کتف او را دست بزنی، این‌قدر است، بعد دوباره می‌آیی و گیج می‌شوی، بعید است که بتوانی شکل آن را هم دقیق بکشی. امّا کلید را بزنند و چراغ را روشن بکنند، یک نگاه می‌کنی بله. با یک بله، چقدر چیز فهمیدی. حالا الآن یک نگاه کردی می‌توانی ده ساعت حرف بزنی. می‌گویید: فهمیدم. بعد حالا می‌گویند: بیا فیل را برای کسانی که ندیدند توضیح بده. ۲۰ ساعت توضیح می‌دهی. تو یک لحظه دیدی، حکمت است.

Panahiyan-13950507-EmamSadegh(AS)01-ThaqalainSite (5)

حکمت چیست؟

حکمت یک نوع از بالا نگاه کردن است، بعد کسی که حکیمانه نگاه می‌کند، یک لحظه می‌گوید: بله، متوجّه می‌شود، بعد هزاران ساعت می‌تواند برای دیگران توضیح بدهد. از بالا نگاه کردن خیلی موضوع مهمی است. یکی از چیزهایی که ما باید از بالا به آن نگاه بکنیم، زندگی است. خدا یک زندگی را برای موجودی به نام انسان طراحی کرده است، همه‌ی آن چیزی که می‌بینید طراحی شده است. خوب این انسان به مرور کودکی را پشت سر می‌گذارد، در کودکی از طریق بازی با دوستان خود، با اطرافیان خود، هم سن‌ها، بزرگترها درگیر می‌شود. در جریان این درگیری زندگی کردن را تمرین می‌کند اسباب بازی می‌گیرد دیگر این را رها نمی‌کند. اسباب بازی برای هر کسی است از او می‌گیرد. این‌ها خصلت‌هایی است که بعداً می‌خواهد با آن‌ها زندگی بکند. بعد بزرگ می‌شود مراحل دیگر را پشت سر می‌گذارد، بعد خدا هر چیزی که به او داده است یک به یک از او می‌گیرد، در هر لحظه با او یک کاری دارد، خیلی‌ها هستند از بالا به زندگی نگاه نکردند، این چراغ را روشن نکردند یک بار به فیل نگاه بکنند بگویند: بله. خیلی‌ها منتظر هستند بعد از این‌که از دنیا رفتند، چراغ را روشن بکنند به کلیّت زندگی نگاه بکنند، بگویند: بله. «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[۲]؛

Panahiyan-13950507-EmamSadegh(AS)01-ThaqalainSite (1)

نگاه کردن کلّی به زندگی و تحمّل مشکلات

نگاه کردن به کلیّت زندگی یک مقدار برای بعضی‌ها که غرق جزئیات هستند خیلی سخت است. ولی اگر شما به کلیّت زندگی نگاه بکنید، در هر مرحله‌ای دچار هر گرفتاری عاطفی بشوید، برای شما ساده است. دچار هر گرفتاری از جنس مختلف بدهی، بیماری، گرفتار‌ی‌های دیگر بشوید برای شما ساده است. خیلی راحت می‌گویید: این نیز بگذرد، من الآن دچار این مشکل هستم. اکثر این طلاق‌هایی که می‌بینید ناشی از این است که از کلیّت زندگی را خبر ندارد، نمی‌دانسته است در این مقطع در بازی زندگی دچار عدم هماهنگی‌هایی با همسر خود خواهد شد. انتظار نداشته است، یک دفعه به او برمی‌خورد به سطوح می‌آید، طلاق می‌گیرد. تو که نمی‌توانی قاعده‌ی بازی را به هم بزنی، این جزء بازی است. مثل این‌که فوتبالبیستی نفهمد کرنل چیست. توپ به کرنل رفته است، دارد باز هم بازی را ادامه می‌دهد، داور سوت می‌زند، ناراحت می‌شود، ناسزا می‌گوید. همه به او می‌خندند. می‌گویند: کرنل شده است، بیا کنار برو، تو متوجّه نیستی. می‌گوید: کرنل چیست؟ می‌گویند: تو اصلاً چرا فوتبالیست شدی؟ اصلاً چرا وارد این مستطیل سبز شدی؟ اکثر آدم‌ها در گرفتاری‌های خود همین‌طور هستند و باید به آن‌ها خندید. تو چرا قواعد این مستطیل سبز زندگی را بلد نیستی.

حذف نشدن رنج از زندگی انسان

از بالا نگاه کردن به زندگی مقدّمه‌ی صحبت ما بود. یک مقدّمه‌ی دیگری را هم عرض بکنم یعنی یک مثال دیگری بزنم. یکی از نتایج این‌که از بالا به زندگی نگاه بکنیم… البتّه قرآن کریم خیلی به ما کمک می‌کند، اگر بتوانیم به آن معانی که قرآن می‌خواهد ما متوجّه آن‌ها بشویم انتقال پیدا بکنیم. مثلاً خدا زندگی انسان را با رنج قرار داده است. شما بسیار هم تلاش بکنید فقط نوع رنج خود را عوض می‌کنید و وظیفه‌ی شما هم این است که این کار را بکنید. رنج حذف نمی‌شود. احمق است کسی که فکر بکند رنج در زندگی انسان حذف شدنی است. نوع آن را عوض می‌کنیم. اشکالی ندارد، باید هم این کار را بکنیم. اگر نوع آن را عوض بکنم، باز هم این رنج باقی می‌ماند، پس عوض نکنم. خیلی بی‌جا می‌کنیم، عوض نکنیم، باید عوض بکنیم. البتّه یک وقتی رنج عوض نمی‌شود، خوب تسلیم می‌شویم. یک وقت عوض شد، رنج بیماری می‌آید باید به نزد طبیب بروی سالم بشوی. رنج دیگری می‌آید، آن‌ها که از بالا نگاه می‌کنند این را می‌فهمند یا آن‌ها که یک عمری را سپری کردند و عمرهای زیادی از آدم‌ها در اطراف دیدند، آن‌ها می‌فهمند.

یکی از نتایج از بالا نگاه کردن

 من دارم مثال می‌زنم یکی از نتایج از بالا نگاه کردن باور این آیه‌ی قرآن است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»[۳] ما انسان را در رنج آفریدیم. آیت الله حق شناس داشتند از حرم امام رضا بیرون می‌آمدند -رضوان خدا بر ایشان باد یکی از اساتید به بنده می‌فرمودند- به ایشان گفتند: آقا برای این سر درد خود یا پا درد خود -حالا الآن مدت‌ها است گذشته است زمان حیات ایشان من این داستان را شنیدم- در حرم دعا می‌کردید. ایشان فرموده بودند که من مثلاً پا درد داشتم، دفعه‌ی قبل که حرم آمدم حضرت فرمودند: اگر می‌خواهید برداریم. گفتم: اگر لطف بفرمایید. برداشتند از حرم بیرون آمدم سر درد شروع شد. حالا دیگر گفتیم سر درد بماند. البتّه این‌جا اگر می‌بینید ایشان این رنج را تغییر نمی‌دهند، چون می‌ببیند از آن رنج‌هایی است که نباید تغییر بدهند و الّا خیلی از رنج‌ها را ما باید تغییر بدهیم. باید تلاش خود را بکنیم. آن‌ها از طرق غیر معمول می‌خواهند تغییر بدهند.

ابراز نارضایتی حاج آقا فخر از دخالت در دستگاه خدا

 حاج آقا فخر یک خرما به طرف می‌داد، بیماری او خوب می‌شد. او صرع داشت، او تب داشت، او گرفتاری دیگری داشت، همه با آن خرما یا هر چیزی که نزدیک دست ایشان بود. گاهی وقت‌ها هم یک خرما می‌داد می‌گفت: شما بخور او خوب می‌شود. یک وسیله‌ای را فراهم کرده باشد. اواخر عمر شریف خود پشیمان بودند از این‌که چرا این کارها را می‌کردند، چرا در دستگاه خدا دخالت کردند. حالا خدا داشت کار خود را می‌کرد. تو هم این وسط آمدی و از قدرت معنوی خود یک استفاده‌ای می‌کنی، فکر می‌کنی این را از این حال درآوردی، او را به یک حال دیگر بردی، به او کمک کردی.

طرق عادی و غیر عادی برای تغییر رنج انسان

طرق غیر عادی برای تغییر رنج خیلی کم استفاده می‌شود. ولی طرق عادی وظیفه است باید انجام بدهیم، معمول هستند؛ البتّه معمولاً وظیفه است باید انجام بدهیم. گاهی از اوقات طرق عادی را هم نمی‌شود طریق داد. آدم مثلاً پدر و مادرش او را اذیت بکنند، آدم که نمی‌تواند پدر و مادر خود را اذیّت بکند، همسر خود را می‌تواند طلاق بدهد یا بگیرد ولی پدر و مادر را که نمی‌شود اذیّت کرد. گاهی از اوقات همسر را هم نباید طلاق داد یا طلاق گرفت حالا به تشخیص آن‌ها کاری نداریم.

رنج، یکی از ویژگی‌های زندگی

می‌خواستم مثال بزنم و زدم که یکی از ویژگی‌ها زندگی -وقتی از بالا نگاه می‌کنی- رنج است. شما از این رنج دربیایید، وارد یک رنج دیگر می‌شوید. رنج هم انواع و اقسام دارد، سهمیه بندی شده است تا بگویید: این رنج را از زندگی من بردار، خدا اوّل از تو می‌پرسد: پس چه رنجی را بگذارم؟ کدام یک را بگذارم، خود تو می‌توانی راهنمایی بکنی. من می‌دانم چه چیزی برای تو بهتر است، در عین حالی که همین خدای نازنین مهربان به ما دستور داده است دعا بکن. رنج را تحمّل نکردی، دعا کن؛ برای نیامدن آن هم دعا بکن و تازه آن‌جا زیبایی دعا خود را نشان می‌دهد.

آسودگی فرع رنج

پس مقدّمه‌ی صحبت این شد که از بالا به زندگی نگاه بکنید. خدا یک طرحی ریخته است، آن طرح‌ها را درک بکنیم، با آن‌ها همراه و هماهنگ باشیم. مقدّمه‌ی دوم این بود که -مقدّمه‌ی دوم نه مثال آن مقدّمه این بود که- یکی ازویژگی‌های زندگی وقتی که از بالا نگاه بکنیم رنج است. این‌ها را گفتم برای این‌که این موضوع را عرض بکنم خدا همان‌طور که زندگی را توأم با رنج قرار داده است و رنج هم در زندگی اصل است و آسودگی فرع رنج است. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[۴] به تحقیق که با رنج آسودگی هم است. نمی‌فرماید با آسودگی رنج هم است. نه آن رنج که اصل است به آن که توجّه بکن امّا با آن‌ها آسودگی هم است این‌طور نیست که ما کسی را خفه بکنیم، این‌طور نیست. با آن آسودگی هم است. حتماً با رنج آسودگی هم است. نمی‌گوید: هم رنج است و هم آسودگی. یا نمی‌فرماید: آسودگی است با آن رنج هم است. می‌فرماید: با رنج آسودگی هم است.

خلق نشدن راحتی در دنیا

رسول گرامی اسلام فرمود: چرا دعا می‌کنید برای به دست آوردن چیزی که خلق نشده است. گفتند: یا رسول الله ما دعا نمی‌کنیم برای چیزی که خلق نشده است. مثلاً چه دعایی می‌کنیم؟ چون این یک دعای غیر واقع بینانه‌ای می‌شود. فرمود: چرا دعا می‌کنید برای این‌که به راحتی برسید. راحتی اصلاً در دنیا خلق نشده است. شما بگو کدام رنج. خوب کسی از بالا به زندگی نگاه بکند، این را متوجّه می‌شود ولی کسی غرق جزئیات باشد اصلاً متوجّه نمی‌شود. چراغ را برای او روشن بکنند، یک دفعه یک نگاه می‌کند، می‌گوید: بله، فلسفه‌ی رنج را می‌بیند، انواع آن را می‌بیند، سیر آن را می‌بیند. آثار آن را می‌بیند، نحوه‌ی برخورد کردن با این‌ها، همه را در یک لحظه می‌بیند بعد باید دو هزار ساعت برای دیگران توضیح بدهد. تازه اگر دیگران بشنوند و بخواهند بپذیرند.

قرار دادن علم و جهل در عالم توسّط خدای تعالی

یکی دیگر از ویژگی زندگی غیر از رنج که موضوع بحث ما است، این است که خدا در این دنیا داستان علم و جهل را هم قرار داده است. آدمی برای زندگی خود نیاز به آگاهی دارد و در زندگی مادی و در زندگی معنوی، فردی یا اجتماعی هر چقدر آگاهی کسب بکند باز جا دارد که به آگاهی‌های بیشتری برسد.

لا یتناهی بودن علم در کلام امام صادق (علیه السّلام)

 این یکی از زیبایی‌های حیات انسان است، به حدّی که امام صادق (علیه السّلام) در کلامی به یکی از دوستان خود می‌فرماید: علم که تناهی ندارد، لا یتناهی است، انتها ندارد. ۲۴ ساعته، هر لحظه باید به دنبال کسب علم باشی. خدا این‌طور قرار داده است. دانشمندان تا به حالا چقدر فهمیدند؟ نادان کسی است که بگوید: بس است. یعنی از آن نادان‌تر ممکن است پیدا نشود. این‌ها همه مقدّمه بودند برای آگاهی‌های بعدی که برسد. در کدام زمینه؟ در همه‌ی زمینه‌ها. علم پزشکی چقدر پیشرفت کرده است، تکنولوژی چقدر پیشرفت کرده است یا نمی‌دانم همه چیز.

بیان پیشرفت‌های علمی در کلام قرآن کریم

خداوند متعال در قرآن کریم مراتبی از پیشرفت علمی را بیان کرده است که امروزه بشر با این همه پیشرفت از درک آن ناتوان است. می‌فرماید: کرات آسمانی باید تسخیر شما بشود. شما دیگر جمعه‌های آینده، آینده که نمی‌دانم چه وقت است تفریح شما این است که یک سر به مریخ می‌روید و می‌آیید مریخ که نزدیک است. تسخیر ما می‌شود یعنی چه، ما آن‌ها را چه کار می‌کنیم؟ این خاک را از مریخ آوردند، این سنگ برای بنا از کجا آوردی؟ سنگ بنا را از مریخ آوردند. تعجّب می‌کنید. می‌گویند: بله آن‌جا معدن زدند و دارند کار می‌کنند. نمی‌دانم دارم مثال می‌زنم. خداوند متعال می‌فرماید: تسخیر شما می‌شود ما هنوز به خیلی از جاها نرسیدیم. علایم و اشاراتی در روایات است که نشان می‌دهد بشر در عرصه‌ی مادی به خیلی از جاها می‌تواند برسد که هنوز برای ما قابل تصوّر نیست. در عرصه‌های معنوی هم همین‌طور، پیچیده‌ است. هر کاری بخواهی بکنی، باید قبل از آن یک آگاهی کسب کرده باشی. این طرحی است که خدا ریخته است. آن وقت کسی که دنبال علم و آگاهی نیست، فلسفه‌ی زندگی را درک نکرده است. کسی که وقت برای کسب علم قرار نمی‌دهد فلسفه‌ی حیات را متوجّه نشده است.

سفارش ائمّه (علیهم السّلام) به تحصیل علم

اگر ما با این فلسفه آشنا بشویم می‌توانیم یک مقدار متوجّه برخی از این روایات که از ائمّه‌ی هدی (علیهم السّلام) به ما می‌رسد بشویم. مثلاً در همین روایتی که قسمتی از آن را برای شما قرائت کردم، می‌فرماید: تو باید شب و روز به تحصیل علم بپردازی. مثلاً انواع تیپ‌های افراد را ذکر می‌کنند بعد می‌فرماید: «وَ لِکُلِّ وَاحِدَهٍ مِنْ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ»[۵] علامت تیپ‌های مختلف را ذکر می‌کنند تیپ‌های غافل، عالم، اهل عمل، آدم‌های مختلفی را در روایت ذکر کرده است. بعد علامت‌های آن‌ها را ذکر می‌کنند، برای هر کدام سه علامت ذکر می‌کنند، حدیث مفصّل است بعد می‌فرماید: هر کدام از این علامت‌ها شعبه‌هایی دارند یعنی می‌شود در مورد آن‌ها شعبه‌هایی زد و بحث کرد «مِنْ أَلْفِ بَابٍ وَ أَلْفِ بَابٍ وَ أَلْفِ بَابٍ» یعنی هزار، هزار، هزار، هزار باب، هزار باب، هزار باب در مورد هر یک از این‌ها می‌شود صحبت کرد، می‌شود گفتگو کرد. بعد خطاب به حماد -کسی که مخاطب حضرت بوده است- می‌فرمایند: «یَا حَمَّادُ طَالِباً لِلْعِلْمِ فِی آنَاءِ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَارِ» طالب علم باش در نیمه‌های شب و اطراف نهار. زمان‌های مختلفی در روز همیشه دنبال علم باش. یک مقدار حضرت تیپ‌های مختلف را توضیح می‌دهند و می‌فرمایند: ادامه‌ی این توضیحات بماند، خیلی مفصّل است، در مورد هر کدام از این علامت‌ها سه هزار باب می‌شود حرف زد. برای هر کسی سه علامت فرمودند، بعد می‌فرمایند: برای هر علامتی سه هزار تا بحث است. بعد می‌فرماید: این‌ها را برو بفهم. بعد دیگر نصیحت‌هایی مطرح می‌فرمایند. مثلاً برای منافق علامتی را ذکر می‌کنند، برای آدم متکلّف، آدمی که به خود سخت می‌گیرد، برای آدمی که اهل عمل است، برای آدمی که اهل ایمان است. همین‌طور در یک حدیث بسیار مفصّل تیپ‌شناسی می‌کنند.

نیازمند بودن انسان به علم

در این مقدمه‌ای که من امشب دارم خدمت شما عرض می‌کنم، یک موضوعی را می‌خواهیم با هم تمام بکنیم و آن این است که ما باید بپذیریم هر کسی در این دنیا زندگی می‌کند، همان‌طور که نیاز به غذا دارد، همان‌طور که نیاز به هوا دارد و این را پذیرفته است، همان‌طور نیاز به علم دارد. امام صادق (علیه السّلام) در کلامی می‌فرماید: زمانی می‌رسد مردم از علم فرار می‌کنند، نمی‌دانم آن زمان گذشته است یا همین زمانی است که داریم به آن می‌رسیم بیشتر. چطور فرار می‌کنند؟ مثل یک گله‌ای که از گرگ فرار بکند، این‌طور از علم فرار می‌کنند. الآن شما نگاه بکنید بعضی‌ها برنامه‌های سرگرمی تلویزیون را ترجیح می‌دهند. همین تلویزیون یک کانال دیگر دارد یک بحث علمی در یک زمینه‌ی علمی می‌شود، کتابخانه کتاب است می‌تواند برود چهار تا نکته‌ی علمی یاد بگیرد، به معلومات خود اضافه بکند. راحت رها می‌کند به سرگرمی‌ها می‌پردازد.

عجیب بودن اشخاص فراری از علم

خوب حالا در این ماه گذشته یک بار هم شما نشستی یک برنامه‌ی سرگرم کننده دیدی، می‌خواستی خبردار بشوی، عالم بشوی چه خبر است، اشکالی ندارد، هر شب، هر شب. هر شب می‌بیند این بسیار جالب است. این‌ها کاراکترهای ویژه‌ای هستند از این‌ها باید حتماً یک نمونه‌هایی را در موزه‌ها نگه داشت بعداً به نسل‌های آینده خصوصاً بعد از ظهور آن‌ها را نشان داد، عکس آن‌ها را بگیرید، فیلم آن‌ها را بگیرید، نگه بدارید، در موزه قرار بدهید، موزه‌ای که بگویید: این خانم و آقا هر شب می‌نشستند و یکی، دو ساعت برنامه‌های سرگرم کننده را می‌دید. نگاه می‌کنند عجب. الآن شما دایناسور ببینید چقدر برای شما عجیب است. نسل آن‌ها منقرض شده است. می‌گویید: دایناسور عجب چیزی بوده است. یک چنین آدمی این‌قدر عجیب می‌شود که بعضی‌ها از علم فرار می‌کنند و بعضی‌ها فکر می‌کنند بدون علم کار آن‌ها راه می‌افتد. در روایت است که تو نیاز داری برای انجام دادن هر کاری به کسب علم بپردازی. بعد در این باره نکات بسیار فراوانی وجود دارد که من دیگر می‌گذارم، نمی‌خوانم تأکید بر علم بکنم فقط شما این قصه‌ی مقدّر بودن کسب علم را خیلی در نظر بگیرید. هر زمانی هم به حسب خود آدم نیازمند این است که علم پیدا بکند. من یک روایت برای شما آوردم که بحث خود را با این روایت جلو ببریم ولی احتمالاً امشب به این روایت نرسیم بگذاریم برای شب‌های بعد که تازه می‌خواهیم فرق بین علم و معرفت را با همدیگر بررسی بکنیم. علم که فقط یک اطّلاعات ظاهری است. ولی در مورد معرفت بگذارید اصل بحث بماند برای فردا شب.

ارزش و قیمت یک شیعه چیست؟

قسمت اوّل این روایت را ببینید. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: «یَا بُنَیَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَهِ»[۶] قدر و منزلت شیعیان را بفهم «عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ» یک شیعه به اندازه‌ی روایت و معرفت خود قیمت دارد. هر شیعه‌ای باید دیده بشود که چقدر می‌داند و چقدر می‌فهمد. فرق این می‌داند و می‌فهمد را إن‌شاءالله شب‌های بعد خدمت شما توضیح می‌دهم. بعد می‌فرماید: من در کتاب امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) دیدم قیمت و ارزش هر فردی به اندازه‌ی معرفت آن فرد است. دانایی باید برای ما یک جایگاه خیلی رفیعی پیدا بکند. دو نکته بگویم عرض امشب من تمام است.

بیماری مهلک در میان مذهبی‌ها

یکی این است که یک بیماری روانی وجود دارد به نام احساس همه چیز می‌دانم. نوع بدخیم این بیماری این است که نیازی نداریم چیزی بدانم. یک بیماری خیلی مهلک است. خصوصاً در بسیاری از امور معنوی، خصوصاً در بین بچّه مذهبی‌ها. من خیلی آدم‌های مذهبی دیدم، حتّی معتقد، شیعه این‌جا امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: شیعه… -از شیعه دارد بحث می‌کند، از عوام کالانعام بحث نمی‌کند، از شیعه بحث می‌کند- حزب اللّهی است ولی اطّلاعات دقیق دینی متأسّفانه ندارد. بعضی از اوّلیّات دین خود را نمی‌داند. یک سری از چیزها را که مشهور است بلد است ولی چون عالمانه تحقیق نکرده نمی‌داند یا مثلاً…

جهل‌های فراگیر و زشت

می‌خواهم بگویم جهل‌هایی که زشت هستند را ببینید که خیلی فراگیر هم هستند حالا فقط در مسائل دینی نیست، در مسائل دینی متأسّفانه خیلی درد بزرگی است. بنده خدمت شما عرض می‌کنم کم ندیدم بلکه اکثر این‌گونه هستند آدم‌های مذهبی و معتقد و ولایت مدار که جهل و نادانی از سر و روی آن‌ها می‌بارد. دیگر من نمی‌دانم چطور این را بگویم، نمی‌خواهم در شهادت امام صادق (علیه السّلام) به تقبیح و تحقیر شیعه بپردازم ولی این‌جا کلام خود حضرت است می‌فرماید: شیعه قدر و منزلت دارد، منزلت شیعیان ما به اندازه‌ی معرفت آن‌ها است. به این است که چقدر می‌فهمد.

مثلاً من می‌بینم بچّه حزب اللّهی است، آمده است حاج آقا فلانی، بعد یک سؤال می‌کند می‌گویم: این سؤال را که من یک دهه فلان وقت آن‌جا گفتم. یک سؤال دیگر می‌کند. می‌گویم: آن را هم که خود من… جواب این سؤال مختصر نیست. حاج آقا ما صحبت‌های شما را گوش می‌کنیم. بوده است من نزدیک در مسجد یا یک جایی، او هم خود را لیدر حزب اللّهی‌ها در یک محدودی می‌دانست تقریباً از هیچ چیزی خبر نداشت. نه از مباحث ما، نه از مباحث هیچ کسی دیگری خبر ندارد. کلاً خوب است می‌گوید: این‌ها همه حرف‌هایی را که من می‌دانم می‌زنند. نه تو اصلاً نمی‌فهمی، بی‌سوادی است. تو بی‌جهت حزب اللّهی هستی و بی‌جهت شیعه هستی، هیچ چیزی را متوجّه نمی‌شوی. پر از اشتباه هستی. انسان بدون علم نمی‌تواند جلو برود. چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند، معتقد هستند که همه چیز را می‌دانند و کافی است و خوب است و بعد حال آن‌ها هم خوب است و این‌ها؟! چرا نیاز نمی‌بینند که بروند معارف دینی خود را یاد بگیرند؟ این یک درد است. باید در مورد این درد واقعاً گفتگو کرد.

نکوهش توجّه تفنّنی به علم و معارف دینی

بسیاری از بچّه بسیجی‌ها، بسیاری از آدم‌های مذهبی تفنّنی به تحصیل علم و معارف دینی میپردازند. طرداً للباب سخنرانی را هم که گوش می‌دهند از باب سرگرمی و یا نمی‌دانم به چه دلیلی است، اگر احیاناً تصادفی به مجلس سخنرانی بروند.

ببینید فرهنگ نیست، باب نیست که یک کسی که شیعه شد و معتقد شد، حالا خیلی بیاید برای چیز فهمیدن وقت بگذارد. یعنی اگر شما اهداف امام صادق (علیه السّلام) را ببینید و بشناسید یک لحظه از خواندن کتاب غافل نمی‌شوید. اصلاً روایت می‌خوانید ده سال دیگر هم این روایت را می‌خوانید، نه ده سال، یک سال دیگر هم باز آن روایت را می‌خوانی می‌بینی اصلاً یک چیزهای جدید فهمیدی. چون اصلاً خاصیت علم این‌طور است. محدود نیست. ما خیلی از این ناحیه لطمه می‌خوریم، خیلی‌ها لطمه‌ها که نمی‌شود آن را توضیح داد. خیلی لطمه‌های سنگین و سهمگین می‌خوریم. این یک مسئله.

نیاز به علم در مسائل جسمانی و تغذیه

مسئله‌ی دیگری که می‌خواهم بگویم فقط در مسئله‌ی دینی نیست که ما نیاز به علم داریم، در مسئله‌ی عادی غذا خوردن، مریض نشدن، سالم ماندن. می‌فرماید: کسی به ۴۰ سالگی برسد و طبیب دردهای خود نباشد، نشناسد چه چیزی برای او خوب است و چه چیزی برای او بد است، خیری در این آدم نیست.

شما چه غذاهایی می‌خورید به شما می‌سازد؟ می‌گوید: چه می‌دانم. خیلی راحت. چه بخوری حال شما بد می‌شود؟ می‌گوید: من توجّه نکردم. برنامه‌ی غذایی هفتگی متناسب با مزاج شما چه چیزی باید باشد؟ می‌گوید: نمی‌دانم. روایت صریحاً می‌فرماید: خیری در این آدم نیست. گربه اگر بد حال شود، می‌داند باید برود در صحرا کدام گیاه را بخورد تا حال او خوب بشود ولی به ما آدم‌ها یاد دادند از روی مزه غذا بخوریم و روی دلایل دیگر.

توجّه قرآن کریم به طعام انسان

 مدّتی است به دلایل مختلف با این مسائل تغذیه و بهداشت و روایتی که وجود دارد و این اموری که بالاخره وجود دارد درگیرشدم. خیلی از جاها هم صحبت کردیم، مدام به دوستان خود تکه انداختیم، بعضی از دوستان هم هستند در طب سنّتی، طبّ اسلامی حرف‌هایی می‌زنند، داد می‌زنند، فریاد می‌زنند، امّا اصلاً در جامعه‌ی ما فرهنگ نیست، آدم‌ها این آیه‌ی قرآن را اجرا بکنند «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه‏ِِِ»[۷] آدم باید به غذای خود نگاه بکند ببیند چه دارد می‌خورد. الآن در این تهران، در این آب و هوا که شما دارید زندگی می‌کنید شما و فرزندان چقدر باید برنج بخورید، اصلاً برنج نباید در کشور ما این‌قدر گران باشد که وارد هم بکنند. چون اصلاً منطقه‌ی زندگی مردم ایران با برنج زیاد تناسب ندارد. برنج بیشتر برای محیط‌هایی که برنج در آن محیط‌ها رشد می‌کند مفید است.

اخلاقیات و روحیات تحت تأثیر تغذیه

بعد جالب است من به شما بگویم بسیاری از آدم‌ها اخلاقیات و روحیات خود را نمی‌فهمند که تحت تأثیر غذاهایی است که می‌خورند. مثلاً می‌گوید: من امروز خیلی دچار غم شدم، دل من گرفته است. خوب دو روز است که داری بد غذا می‌خوری. من امروز دچار یأس شدم، دو روز است داری بد غذا می‌خوری. من امروز دچار ترس شدم، فلانی من را ترساند.

فلانی با شما، با همین شخصیت، با همین اخلاق این خبر را به شما می‌داد، نمی‌ترسیدی، اگر یک غذای دیگر، به جای این غذا می‌خوردی. این یعنی چه؟ یعنی نمی‌داند چه غذایی باید بخورد. صبح‌ها چه می‌خوری؟ می‌گوید: همین چیزهایی که وجود دارد، صبحانه به چه چیزی می‌گویند؟ صبحانه باید چه چیزی بخورید؟ صبحانه باید یک مقدار غذای مثلاً چرب خوری، کره بخوری، زیتون بخوری، روغن دارد. اگر تخم مرغ خوردی حتماً باید با آن خرما بخوری. ارده باید بخوری، ارده را با شیره باید بخوری، عسل باید بخوری. صبحانه پنیر نخوری. آدم عاقل که صبحانه پنیر نمی‌خورد. روایت آن هم وجود دارد. خامه سرد است، خامه‌ مثلاً این کار را با شما می‌کند. کسی کاری به این حرف‌ها ندارد. این‌ها علم است.

انواع علم

ما علم را آن چیزی می‌دانیم که باید با آن مدرک بگیریم، حقوق بگیریم؛ نه علم را آن چیزی بدانیم که نیاز ما است. نه این‌که شما فکر بکنید ما نسبت به علم دینی، علم ادیان ضعیف هستیم، می‌خواهم بگویم ما نسبت به علم ابدان -که در روایت است می‌فرماید: علم دو نوع است یا علم دین است یا علم بدن است- هم ضعیف هستیم. شما هر جانوری را این‌جا بیاورید، من به او غذا بدهم ببینید چه کار می‌کند. اوّل بو می‌کشد. اگر برای او مفید بود می‌خورد. تنها جانوری که بیاورید بو نمی‌کشد و می‌خورد انسان است. خوب بببن تو بخواهی بو بکشی، تو تا چشم داری، گوش داری، فهم داری، خودآگاهی داری، تو خیلی با شعورتر از حیوان هستی باید بو کشیدن تو متناسب با توانایی‌ها و استعدادهای تو باشد. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: من سر سفره‌ای که سبزی نباشد نمی‌نشینم. مسجدهای ما نباید این‌طور باشند که مثلاً مردم به مسجد بروند و بیایند روایاتی که در باب تغذیه است از ائمّه‌ی هدی از امام رضا از امام صادق (علیهم آلاف التّحیه و الثّناء) از ائمّه‌ی هدی این‌ها را شب‌ها به طور مختصر نشنوند، در خیلی از زمینه‌ها ما واقعاً دچار مشکلات هستیم.

خلق انسان تحت تأثیر تغذیه است

اکثر آدم‌هایی که کج خلقی دارند، به بی‌دینی و انواع هرزگی‌ها کشیده می‌شود، اکثر آدم‌هایی که کار آن‌ها به این‌جاکشیده می‌شود، اکثراً ناشی از تغذیه بد است و تغذیه‌ی بد همان رسم غذا خوردن ما ایرانی‌ها است. یک طوری هم ما ایرانی‌ها در این زمینه دچار اشکالات اساسی هستیم و در این زمینه خیلی زود با برخی ازسنّت‌های خود خداحافظی می‌کنیم.

یک بار از خود نمی‌پرسیم آبگوشت غذای قدیمی است، ایرانی است آن زمان گوجه فرنگی نبود با چه چیزی آبگوشت می‌پختند. بعد این گوجه فرنگی با آبگوشت چه کار می‌کند و این‌ها چیزهایی است که متوجّه آن نیستیم. شما به تغذیه توجّه بفرمایید یک دفعه می‌بینید ده برابر یک آدم می‌فهمی، ده برابر یک آدم کار می‌کنی، ده برابر یک آدم صبر داری، ده برابر یک آدم… اوضاع تو درست است. الآن شما سر سفره‌ی ایرانی‌ها می‌روید در کرمان، تبریز، اهواز، مشهد نمی‌دانم کجا همه نوعاً یک غذا می‌خورند. خود من سفرهای زیادی را به جاهای مختلف می‌روم، هر جا می‌روم معمولاً یک پلو جوجه کباب می‌آورند. رسماً دیگر اخیراً دعوا می‌کنم، می‌گویم: این چه کار زشتی است می‌کنید. در خانه چه غذایی می‌خورید، غذای محلی شما چیست؟ می‌گوید: ما این‌جا یک نوع آش داریم، یک نوع سوپ داریم، یک نوع چه داریم، یک نوع خورشت داریم. می‌گویم: همان را بردار بیاور. من به شهر شما آمدم باز هم جوجه کباب می‌آورد. فکر می‌کند این جوجه کباب چه تحفه‌ای است. جوجه کباب یک نوع فست فود ایرانی شده است. همه جای ایران. این‌ها بی‌فرهنگی است. این‌ها بی‌سوادی است و خیلی زشت است آن روایت را به یاد داشته باشید می‌فرماید: کسی به ۴۰ سال برسد، نفهمد چه غذایی برای او مناسب‌تر است، خیری در این آدم نیست. این خیلی بد است به انسان برمی‌خورد.

تدریس نشدن همه‌ی روایات در حوزه

خود من متأسّفانه خیلی دچار این جهالت‌ها بودم، هنوز هم هستم چون حوزه‌ی علمیّه همه‌ی روایت‌ها را به ما درس ندادند. حوزه‌ی علمیه نباید بیاید به ما بگوید که بعضی از روایت‌های امام صادق ارزش ندارد. آن روایت‌های دیگر را برو بخوان، آن‌ها ارزش دارد.

حوزه‌ی علمیه به حقّ امام صادق (علیه السّلام) اجحاف بکند، ارزش نداشت چرا امام صادق این را گفتند؟! و گفتند چرا تو بلد نیستی به عنوان قال الصّادق (علیه السّلام) بگویی ولی خوب ما طلبه‌ها را… من الآن بخواهم فردا شب منبر بروم،  بخواهم در مورد مسائل تغذیه از امام صادق (علیه السّلام) حرف بزنم شما از من می‌پذیرید؟ حالا ممکن است بعد از این همه صحبت‌ها که کردیم بپذیرید ولی به طور عادی مردم نمی‌پذیرند، می‌گویند: شب شهادت امام صادق است، حرف معنوی بگو.

ما در مادیات مثل چه در گل ماندیم، آن‌ها را هم امام صادق فرمود. اخلاق ما این‌جا دارد بد می‌شود. حتّی فرمودند: کدام سبزی‌ها را خانم‌ها بیشتر بخورند، آقایان نخورند. این‌ها را هم با این جزئیات به ما فرمودند. برای چه این‌ها را فرمودند؟ بیکار بودند؟! من طلبه اگر بگویم شأن من پایین می‌آید. حالا به هر حال به علم در همه‌ی عرصه‌ها نیاز داریم و ما الحمدلله عادت داریم در همه‌ی زمینه‌ها عالم نباشیم. اخیراً هم که اینترنت می‌تواند یک وسیله‌ای برای علم آموزی بشود، یک وسیله‌ای برای سرگرمی بیشتر و سرگرمی شده است. این هم یعنی دیگر رسیدن به یک مرز بسیار بد از جهالت که دیگر خیلی بد است.

علّت به شهادت رساندن ائمّه (علیهم السّلام)

ائمّه‌ی هدی (علیهم السّلام) را کشتند برای این‌که این‌ها نیایند مردم را بیدار بکنند. ائمّه‌ی هدی (علیهم السّلام) را به قتل رساندند برای این‌که دست این‌ها به مردم نرسد. دست آن‌ها می‌رسید، همه را هوشیار می‌کردند، همه را عالم می‌کردند. حالا اگر ما عزادار امام صادق (علیه السّلام) هستیم باید برویم شاگرد مکتب ایشان بشویم. آقا ما متأسّف هستیم شما را به شهادت رساندند، نگذاشتند شما دامنه‌ی علم را گسترش بدهید. خوب متأسّف هستی حالا بیا این چند کتابی که از ما نقل شده است فعلاً بخوان. عزادار این است.

چرا امام حسین را کشتند؟ نمی‌خواستند اجازه بدهند، این‌ها حرف بزنند. این‌ها ابواب علم را برای بشریّت می‌گشودند. بشر جاهل دشمنی کرد نگذاشتند. امام حسین صحرای کربلا، روز عاشورا شروع به سخنرانی کردن کردند. اوّلاً که نمی‌گذاشتند، در نهایت با اصرار مردم را ساکت کرد. چند کلمه سخنرانی کرد، یک دفعه از میان مردم، دشمنان اهل بیت برگشتند شروع به شلوغ کردن کردند که صدای حضرت به کسی نرسید و بعد هم گفتند: این هم مثل پدر خود علی پر حرف است، این‌ها زیاد حرف می‌زنند و شروع به تیرباران حسین فاطمه کردند. همه‌ی این‌ها به خاطر این است که با کسی حرف نزند. خواستند زبان را ببندند. سخنرانی حضرت را قطع کردند، خیلی بد است.


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۴، ص ۴۳٫

[۳]– سوره‌ی بلد، آیه ۴٫

[۴]– سوره‌ی انشراح، آیات ۵ و ۶٫

[۵]– الخصال، ج ‏۱، ص ۱۲۲٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ‏۱، ص ۱۰۶٫

[۷]– سوره‌ی عبس، آیه ۲۴٫