معناى اضلال خداوند، در قرآن چیست؟

پاسخ اجمالی

«ضلال» و «ضلالت» به معناى انحراف از حق است. و اضلال در مقابل هدایت، و از امور عدمى است و چون هدایت به معناى دلالت و ارشاد به مقصود است، اضلال، فقدان هدایت است و در اصطلاح منطق، رابطه این دو، ملکه و عدم است. یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ‌گاه ضلالتى از آن جهت در آن‌جا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد، نبودن هدایت، ضلالت است. لذا بر خلاف هدایت، ضلالت را نمی‌توان به خداوند نسبت داد؛ زیرا عدم، قابل دادن و گرفتن نمی‌باشد.


اِضلال بر خلاف هدایت که تکوینى و تشریعى است، فقط تکوینى است و تشریعى ندارد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى هادى با لذّات است؛ چون اگر غیر از این بود گمراهان و بدکاران در برابر خداوند عذر می‌آوردند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى. پس خداوند همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت می‌کند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد. ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش، بیراهه گمراهى را پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تاخیر مجازات متنّبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خویش برنگشت آن‌گاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد.

 

بنابراین، اضلال و گمراه ساختن از ناحیه خداوند، همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق، و رها ساختن انسان به حال خود است که نتیجه‌اش گمراه شدن و سرگردان ماندن در طریق هدایت است. پس در حقیقت عمل انسان منحرف، علت براى عدم برخوردارى از هدایت الهى است و این معناى اضلال تکوینى است. «الله لا یهدى القوم الظالمین».

پاسخ تفصیلی

۱ – معناى «ضلل»: ضلال و ضلالت به معناى انحراف از حق است.[۱]در واقع ضلالت در برابر اهتدا و اضلال در مقابل هدایت است، و چون هدایت به معناى دلالت و ارشاد به مقصود است،[۲]اضلال فقدان آن است.


۲ – 
نسبت بین هدایت و اضلال: «هدایت» امرى واقعى و موجود و «اضلال» امر عدمى و غیر موجود است و لذا هدایت را می‌شود به خداوند نسبت داد ولى ضلالت و گمراهى را نه؛ زیرا چیزى که ردّ شى‏ء و عدم است قابل دادن و گرفتن نیست. ضلالت، نبودن هدایت است و به اصطلاح منطق، رابطه این دو، رابطه ملکه و عدم است؛ یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ‌گاه ضلالتى از آن جهت در آن‌جا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد، نبودن هدایت، ضلالت است.[۳]


۳ – 
مقصود از اضلال: با توجه به آیات شریفه، هدایت الهى به دو قسم تکوینى و تشریعى تقسیم می‌گردد که انسان از هر دوى آنها برخوردار می‌باشد. به خلاف اضلال که فقط تکوینى است و تشریعى ندارد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى هادى با لذّات است، چون محال است که خداى سبحان رَبّ با لذّات و معبود با لذات و مستعان مطلق باشد ولى هادى با لذّات نباشد.[۴] و اگر غیر از این بود گمراهان و بدکاران در برابر خداوند عذر می‌آوردند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى. بنابراین، خداوند اضلال تشریعى و ابتدایى ندارد و همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت می‌کند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش، بیراهه گمراهى را در پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تاخیر مجازات متنّبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خود برنگشت آن‌گاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد.[۵]


۴ – 
ضلالت ابتدایى و ضلالت مجازاتى و فرق آن دو: ضلالت ابتدایى آن است که خداوند بخواهد در آغاز، کسى را گمراه سازد چنین امرى از خداوند محال است و با حکمت او سازگارى ندارد و از طرف ذات اقدس خداوند جز خیر و رحمت چیزى نازل نمی‌شود. و او در آغاز کسى را گمراه نمی‌کند بلکه اِضلال او مجازاتى است؛ یعنى تبهکاران با سوء اختیار خویش به بیراهه رفته و گرفتار ضلالت شده‌اند. پس در حقیقت، ضلالت ابتدایى منسوب به بندگان خدا می‌گردد و ضلالت مجازاتى منسوب به خداى تعالى است.[۶]

 


نتیجه:


معناى اضلال الهى: اضلال، و گمراه ساختن از ناحیه خداوند همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق و رها ساختن انسان به حال خود می‌باشد که نتیجه‌اش گمراه و سرگردان ماندن در طریق هدایت است.[۷] اگر کسى هدایت تشریعى الهى را نپذیرفت خداوند نیز، بنا به خواست خود او، او را مشمول هدایت تکوینى خود نمی‌گرداند. در چنین وضعى شخص گمراه به حال خود رها می‌شود.
به عبارت دیگر؛ عمل و فعل انسان ظالم و کافر و منحرف، علت است بر آن‌که او از هدایت الهى برخوردار نباشد، و این بر اساس سنت نظام هستى، که نظام علّى و معلولى است می‌باشد و به همین جهت، خداوند فرموده است که: قوم کافر،[۸] ظالم[۹] و فاسق[۱۰] را هدایت نمی‌کند.

 

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج ۴، ص ۱۹۲.

[۲]. همان، ج ۷، ص ۱۴۵.

[۳]. جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى، قرآن در قرآن، ج ۱، ص ۱۹۷، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.

[۴]. همان، ص ۱۸۶.

[۵]. همان، ص ۱۹۷.

[۶]. طباطبایى، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه موسوى همدانى، ج ۱۲، ص ۳۵۵، انتشارات اسلامى.

[۷]. مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج ۸، ص ۱۶۴.

[۸]. بقره، ۲۶۴؛ مائده، ۶۷؛ توبه، ۳۷.

[۹]. بقره، ۲۵۸ – مائده، ۵۱ – آل عمران، ۸۶.

[۱۰]. توبه، ۸۰؛ آل عمران، ۸۶؛ مائده، ۱۰۸.