همچنان که می دانیم برخی قائل بر این هستند که قرآن بازتاب تفکر جاهلی عرب بوده است و در نتیجه بسیاری از مسائل که در قرآن مطرح شده است مربوط به خرافات همان مردم است. از جمله این موارد را موضوع هفت آسمان،شیاطین،اجنه و.. می دانند و این سخن مبتنی بر این فرض است که قرآن همان سخن پیامبر اکرم (ص) است که بر گرفته از علوم پیرامون شخص پیغمبر اکرم (ص) بوده است که برای من در این زمینه سوالات و ابهامات سمجی هست که امیدوارم مرا در این زمینه یاری فرمایید.


آنچه که ذهن مرا به خود مشغول کرده تطابق قرآن با علم پیش از قرآن یا حتی علم جدید نیست،تنها من می خواهم بدانم آیا معارف از این دست با عقاید آن دوره یعنی دقیقا عقاید عرب جاهلی ( نه قبل و بعد از آن) جور در می آمده یا نه.می دانیم که عقاید خرافی و غیر خرافی عرب عبارت می شود از دانسته های آنها از دین حضرت ابراهیم و اسماعیل بعلاوه خرافاتی که خود به آنها افزوده اند بعلاوه اطلاعاتی که از علمای دینی و همچنین دانشمندان یهودی و مسیحی در آن دوران در اختیار داشته اند.با این توضیح سوالات خود را در مورد قرآن و علم نجوم مطرح می کنم: اگر بخواهیم فرض این دیدگاه ( استفاده پیغمبر اکرم (ص) از علم پیرامون خود ) و علم نجوم آن دوران را مورد بررسی قرار دهیم می بینیم که اصولاً کتاب بطلمیوس سال ها بعد از قرآن وارد حوزه شبه جزیره شده است پس لاجرم علوم آن دوران می شود اطلاعات اعراب بعلاوه علوم ادیان دیگر.در این حالت سوالاتی هست.

 

۱ – آیا دانشمندان مسیحی و یهودی در شبه جزیره از هیئت بطلمیوسی اطلاعات داشتند با توجه به کتب مقدس خود) که اعراب با برخورد با آنها از این دانسته ها بهره مند شده باشند.

 

۲ – آیا خود تورات و انجیل تحت تاثیر هیئت بطلمیوس بوده است یا نه؟

 

۳ – اصولاً موضوع هفت آسمان ابتدا در کتب آسمانی مطرح شده یا در اندیشه دانشمندان یونانی یا امثال بطلمیوس و ارسطو و


نکته بعد این است که بر فرض بپذیریم که هیئت بطلمیوس در آن دوران رواج داشته است اکنون باید آن را با قرآن مقایسه کرد که در این زمینه نیز سوالاتی پیش می آید.در هیئت بطلمیوس هفت فلک برای ماه و خورشید و پنج سیاره دیگر وجود دارد که هر یک بر دیگری محیط است و در فلک هشتم ستارگان قرار دارند و در فلک نهم فرشتگان و در فلک دهم جایگاه خداوند است.در این فرض فلک هشتم مرز بین عالم مادی و غیر مادی است.در قرآن نیز ما با هفت آسمان مواجه هستیم که آسمان دنیا با ستارگان زینت داده شده اند.اگر دنیا را پایین تر ترجمه کنیم در آن صورت با هیئت بطلمیوس جور در نمی آید چون آسمان پایین تر در آنجا جایگاه ماه است نه ستارگان.اما سوالی پیش می آید و آن اینکه چه قرینه ای برای ترجمه دنیا به پایین تر وجود دارد؟

 

ولی اگر دنیا را همان دنیا ترجمه کنیم به نظرم قضیه بر عکس می شود.با توجه به اینکه سماوات در قرآن مادی هستند( با توجه به تفسیر مرحوم علامه طباطبایی ( ره) در تفسیر آیات سوره فصلت و همچنین عبارات نهج البلاغه از ترجمه مرحوم دشتی) آنگاه اگر ما همه این هفت آسمان مادی را دنیا فرض کنیم ،آسمان دنیا می شود همان فلک هشتم که بالای این هفت آسمان است که هم مزین به ستارگان است و هم اینکه مرز بین دنیا و آخرت است و لذا مانع هجوم شیاطین به این آسمان می شوند تا از آسمان های بالاتر ( ملأ اعلی) استراق سمع نکنند.چگونه می توان این دیدگاه را رد کرد؟البته نکته ای که شاید بر این دیدگاه خدشه وارد کند آن است السما الدنیا با الف و لام آمده که نشان می دهد این آسمان یکی از همان آسمان های هفت گانه مذکور است.در نتیجه آسمان دنیا نمی تواند خارج از همین هفت آسمان مثلا آسمان هشتم یا فلک هشتم باشد.

 


می خواستم بدانم برای رد این دیدگاه آیا دلیل دیگری وجود دارد.البته می دانیم نقاط اختلافی دیگری بین قرآن و هیئت بطلمیوس وجود دارد مثل شناور بودن ماه و خورشید در فلک و تفاوت معنای فلک در این دو دیدگاه و… .( البته اثبات حرکت زمین و خورشید در قرآن برای من مشکل است.) ولی همانگونه که مشاهده می شود در این تعبیر رجم شیاطین براحتی قابل توجیه است و تازه بر فرض اختلاف با هیئت بطلمیوس این سوال سمج تر پیش می آید که شاید این تعابیر قرآن با همان اختلافاتی که دارد، درست است که با هیئت بطلمیوسی جور در نمی آید اما ممکن است با نجوم پذیرفته شده در آن دوره که احتمالاً لزوماً منطبق با نظرات بطلمیوس نبوده جورد در بیاید.لطفا مرا هر چه زودتر در این زمینه کمک کنید چون اگر این حرف ها درست باشد هه چیز پا در هوا می شود و نه قرآن، قرآن می ماند و نه تعریفی که ما از انسان و خدا و جهان داده ایم صحت داردو همه چیز تاریک می شود.نه هدفی،نه آرمانی،نه حرکتی به سوی تعالی و

 

پاسخ اجمالی

ابتدا باید گفت افرادی که معتقدند قرآن کریم، بازتابی از خرافات موجود در زمان جاهلیت است، باید به این پرسش های ما پاسخ دهند که چرا اعتقاد به خدایان مختلف که از اعتقادات جزمی اعراب جاهلیت بوده، با شدت تمام از سوی قرآن مردود شمرده شده است؟[۱] چرا با زنده به گور شدن دختران و بسیاری از محدودیت های مرتبط با بانوان مبارزه شده است؟[۲] چرا تبرج و خودآرایی مرسوم زنان در زمان جاهلی مورد نکوهش واقع شده است؟[۳] چرا احساسات ناسیونالیستی و گروه گرایانه مورد تأیید اسلام واقع نشده است؟[۴] چرا پیامبر (ص)، اعراب جاهلی را از پیروی اعتقادات پدرانشان بازداشته است؟[۵] و ده ها و صدها چرای دیگر!

 

 

براین اساس، منصفانه نیست که قرآن را بازتاب عقاید زمان جاهلیت بدانیم. البته قرآن، با زبان شیوای عربی نازل شده[۶]و مطالب آن به شیوه ای اعجاز آمیز ارائه شده. به گونه ای که نه با باورهای قطعی آن دوران در ارتباط با دانش های مادی در تعارض باشد تا فهماندن واقعیت علمی به افرادی که توانایی درک آن را ندارند، دشوار گردد و نه با پیشرفت دانش و کشفیات بعدی تعارضی داشته باشد و به همین دلیل، اکنون آیه ای را مشاهده نمی کنیم که صراحتاً گردش فلک بر گرد زمین را اعلام کند، کروی بودن زمین را نفی نماید، پرواز انسان ها بر فراز زمین را ناممکن اعلام کند و … .

 

اما در ارتباط با پرسشتان در مورد تناسب مطالب ارائه شده در قرآن با هیأت بطلمیوسی می توانید به سایت هایی که در ارتباط با قرآن و علوم روز به تحقیق می پردازند مراجعه کرده و مقالات مندرج در آنها را که مقاله هفت آسمان و زمین در قرآن به قلم دکتر رضایی اصفهانی، نمونه ای از آن است، مطالعه فرمایید.

 

 

 

 منبع:اسلام کوئست


[۱]  ص، ۳۸؛ “أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عُجاب‏“.

[۲]   نحل، ۵۹-۵۸؛ “وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ .یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ“.

[۳]  احزاب، ۳۳؛ “وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى‏“.

[۴]  فتح، ۲۶؛ “إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّه“.

[۵]  اعراف، ۲۸؛ “وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاء“.

[۶]  شعراء، ۱۹۵؛ “بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبین‏“.