مقدمه

در دوره معاصر، وهابی ها تبلیغات ضد شیعی گسترده ای داشته اند. استفاده از کتاب های ضد شیعی و انتشار گسترده آنها نمونه ای از فعالیت های آنان است. از جمله این کتاب ها، اصول مذهب الشیعه الاثنی  عشریه، اثر ناصر بن عبدالله قفاری است. از روش های مقابله با این کتاب ها بیان کردن روش نادرست آنها در نقد عقاید شیعه است، مثل اینکه روایتی را تقطیع کرده اند و سعی در مخدوش نشان دادن عقاید شیعه دارند. در این مقاله به بررسی منهج قفاری در کتابش می پردازیم و می کوشیم برخی از شیوه های غلط او در استدلال علیه عقاید شیعه را بیان کنیم.

نویسنده کتاب آثار دیگری نیز دارد، که در آنها ضدیت با شیعه مشهود است، از جملهفکره التقریب بین اهل السنه والشیعه؛ الموجز فی الأدیان والمذاهب المعاصره؛ نواقض توحید الاسماء والصفات؛ بروتکولات آیات قم حول الحرمین الشریفین؛ حقیقه ما یسمی زبور آل محمد. کتابی که محل بحث ما است، در اصل رساله دکتری وی به راهنمایی محمد رشاد سالم[۱] است که در سال ۱۴۰۷ در دانشگاه محمد بن  سعود، در بخش عقاید و مذاهب معاصر، دفاع شده و توصیه به چاپ و تبادل آن بین دانشگاه ها گردیده است.

به برخی نکات، که نویسنده در آن شیوه کار خود را مطرح کرده، اشاره می کنیم. قفاری می نویسد:

گذشتگان اهل سنت درباره شیعه اثنا عشری مطالبی نوشته اند ولی آن نوشته ها قبل از شیوع و فراوانی کتب شیعه بوده است و شیعه دوازده امامی به دلیل تقیه ای که دارد کار را مشکل کرده، به گونه ای که ما اسمی از اصول کافی نزد اشعری، ابن حزام و ابن تیمیه نمی بینیم. کتاب هایی که قبلاً علمای اهل سنت نوشته اند در پاسخ به شبهاتی بوده که شیعه در خصوص کتب اهل سنت مطرح می کرده اند.[۲] در این تألیفات از مطالب مهمی درباره شیعه دوازده امامی، مانند عقیده شیعه راجع به اصول دین و دیدگاه های معاصران شیعه و رویکردهای آنان و ارتباط آنان با فرقه های قدیمی و کتاب های گذشته شیعه، غفلت شده است.[۳]

قفاری در این کتاب قصد داشته به منابع شیعی به طور مستقیم و بدون واسطه رجوع کند و از منابعی که باواسطه از شیعه نقل می کنند بپرهیزد.[۴] او ادّعا می کند که مسائل را صادقانه از کتب آنها نقل می کند و از منابعی استفاده می کند که نزد شیعه معتبر است.[۵]

بررسی و نقد روش های نادرست کتاب

۱ – تقطیع احادیث اهل بیت (علیهم السلام)

یکی از آسیب هایی که در نقل روایات وجود دارد بخش بخش کردن روایت و ذکرنکردن بخش های دیگر آن است. ناقلان حدیث این کار را به هر انگیزه ای انجام داده باشند مانع فهم صحیح روایت می شود. گرچه این مشکل در گذشته در کتاب های مذاهب وجود داشته، اما با گذشت زمان و فراوان شدن نسخه های کتاب های حدیثی این مشکل کمتر اتفاق می افتد. البته این مشکل به روشی دیگر رخ نموده است و وهابیت به گونه ای در نقد شیعه از آن استفاده می کند و با تقطیع روایات باعث ایجاد شبهه می شود. کتاب قفاری نیز، که در نقد شیعه نگاشته شده، نمونه هایی از این دست دارد، از جمله:

نمونه اول: مشرک دانستن شیعه

قفاری در مطلبی با «الصلوه عند الضریح»، در بحثی راجع به زیارت امام حسین (علیه السلام) شیعه را مشرک می داند و دلیل آن را متن زیارت نامه و نحوه زیارت امام حسین (علیه السلام) بیان می کند. وی می نویسد:

این زیارت برای حسین است که به گمان شیعه جعفر صادق آن را توصیه کرده است و دستور داده که قبل از زیارت سه روز روزه بگیرند. سپس غسل کنند و لباس پاک و طاهر بپوشند. سپس دو رکعت نماز بخوانند. بعد جعفر صادق گفته است زمانی که به در حرم رسیدی خارج قسمت گنبد بایست و با چشم به سمت قبر اشاره کن و بگو: ای مولای من! ای ابا عبدالله! ای پسر رسول خدا! بنده تو و فرزند بنده تو و فرزند کنیز تو، ذلیل در مقابل تو ایستاده است؛ کسی که کوتاهی کرده در شناخت مقام و شأن تو و اعتراف می کند به حق تو و به سوی تو آمده تا تحت حمایت تو قرار گیرد. حرم تو را قصد کرده است. به مقام تو روی آورده است. تا اینکه می گوید: سپس بر روی قبر بیفتد و بگوید: ای مولای من به سوی تو آمدم در حالی که می ترسم پس تو مرا ایمنی ده و به سوی تو آمدم تا مرا در پناه خود گیری. پس مرا در پناه خود گیر … و دوباره بر روی قبر خود را بیندازد … تا آخر زیارت، که در این زیارت مخلوقی را می خواند و به سوی او تضرع می کند، مثل اینکه در مقابل خداوند تضرع می کند و اگر این کار شرک نباشد چه چیز شرک است.[۶]

قفاری بخشی از عبارت زیارت نامه را حذف کرده تا استدلال خود را به مخاطب القا کند. نکات حذف شده نشان دهنده توجه شیعه در زیارات خود به خداوند و توسل آنها به اولیای الهی است که اهل سنت نیز قبول دارند.[۷] عبارت روایت به صورت کامل در ذیل آورده شده است. بخش های تقطیع شده نیز مشخص شده است:

فَإِذَا تَوَجَّهْتَ إِلَی الْحَائِرِ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِلَیک قَصَدْتُ وَ لِبَابِک قَرَعْتُ وَ بِفِنَائِک نَزَلْتُ وَ بِک اعْتَصَمْتُ وَ لِرَحْمَتِک تَعَرَّضْتُ وَ بِوَلِیک الْحُسَینِ تَوَسَّلْتُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ زِیارَتِی مَبْرُورَهً وَ دُعَائِی مَقْبُولًا فَإِذَا أَتَیتَ الْبَابَ فَقِفْ خَارِجَ الْقُبَّهِ وَ أَوْمِ بِطَرْفِک نَحْوَ الْقَبْرِ وَ قُلْ یا مَوْلَای یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدُک وَ ابْنُ عَبْدِک وَ ابْنُ أَمَتِک الذَّلِیلُ بَینَ یدَیک الْمُقَصِّرُ فِی عُلُوِّ قَدْرِک الْمُعْتَرِفُ بِحَقِّک جَاءَک مُسْتَجِیراً بِذِمَّتِک قَاصِداً إِلَی حَرَمِک مُتَوَجِّهاً إِلَی مَقَامِک مُتَوَسِّلًا إِلَی اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی بِک أَ فَأَدْخُلُ یا مَوْلَای یا حُجَّهَ اللَّهِ…  .[۸]

ترجمه عبارت هایی که زیر آن خط کشیده شده چنین است:

زمانی که به قبر توجه کردی، بگو: خدایا فقط تو را قصد کردم و فقط درِ خانه تو را می کوبم و به پیشگاه تو آمدم و به تو پناه آوردم و به رحمت تو روی آوردم و به ولیِّ تو متوسل شدم، خدایا بر محمد و آل او درود بفرست و زیارت من را قبول شده قرار ده و دعایم را استجابت فرما … در حالی که متوسل به خداوند تبارک و تعالی به واسطه تو [امام حسین (علیه السلام)] شده ام … .

نمونه دوم: رؤیت خداوند

یکی از مباحث مطرح شده در علم کلام رؤیت کردن یا نکردن خداوند با چشم مادی است. شیعه با دلایل قرآنی و روایی و عقلی، قائل به رؤیت ناپذیری خداوند به صورت مطلق است و قفاری این مطلب را از اعتقادات نادرست شیعه می داند و در عبارات خود برای نقد نظر شیعه ادّعا می کند که روایات شیعه متناقض با نظریه شیعه است. او در این  باره می نویسد:

فنفیهم لرؤیه المؤمنین لربهم فی الآخره خروج عن مقتضی النصوص الشرعیه، وهو أیضاً خروج عن مذهب أهل البیت، وقد اعترفت بعض روایاتهم بذلک، فقد روی ابن بابویه القمّی عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السّلام قال: قلت له: أخبرنی عن الله عزّ وجلّ هل یراه المؤمنون یوم القیامه؟ قال: نعم.[۹]

اینکه شیعه رؤیت پذیری خدا را در آخرت نفی می کند، خارج از مقتضای نصوص شرعی و مخالف مذهب اهل بیت است و این در حالی است که روایات شیعه به دیده شدن خداوند در آخرت اشاره دارد. ابن بابویه قمی از ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: پرسیدم از ایشان درباره خداوند عزوجل که آیا مؤمنین خدا را در قیامت می بینند؟ فرمود: بله.[۱۰]

 این روایت هم تقطیع شده و هم بخش دوم روایت، که معنای دقیق آن را بیان می کند، حذف شده است. متن کامل روایت چنین است:

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ یوْمَ الْقِیامَهِ قَالَ نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَهِ فَقُلْتُ مَتَی قَالَ حِینَ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی ثُمَّ سَکتَ سَاعَهً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَیرَوْنَهُ فِی الدُّنْیا قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَهِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِک هَذَا قَالَ أَبُو بَصِیرٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاک فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْک فَقَالَ لَا فَإِنَّک إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْکرَهُ مُنْکرٌ جَاهِلٌ بِمَعْنَی مَا تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِک تَشْبِیهٌ وَ کفْرٌ وَ لَیسَتِ الرُّؤْیهُ بِالْقَلْبِ کالرُّؤْیهِ بِالْعَینِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُون.

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که از ایشان پرسیده شد، آیا مؤمنان روز قیامت خداوند را می بینند؟ فرمود: بله؛ و مؤمنان خدا را قبل از قیامت هم دیده اند؛ پرسیدم چه زمانی؟ فرمود: زمانی که به آنها گفته شد: «أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی» (آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله). سپس لحظاتی ساکت شدند و فرمودند: همانا مؤمنان خدا را در دنیا قبل از قیامت می بینند. آیا الان تو او را نمی بینی؟ ابوبصیر می گوید: از امام پرسیدم فدای شما شوم. آیا این مطلب را از شما نقل کنم؟ فرمود: خیر؛ اگر تو در این باره سخن بگویی پس کسی که جاهل به منظور و معنای آنچه است که تو می گویی، آن را انکار می کند. سپس فکر می کند که این تشبیه و کفر است و در حالی که دیده شدن با قلب مثل دیده شدن با چشم نیست خداوند بلندمرتبه تر از آن است که مشبّهه و کافران او را با آن توصیف می کنند.[۱۱]

همان طور که در متن روایات دیده می شود امام توضیح داده اند که مراد از دیده شدن خداوند دیدن با چشم نیست، بلکه دیدن با قلب است که در این دنیا هم ممکن است.

نمونه سوم: تفویض امور از طرف خداوند به امامان

از شبهاتی که در خصوص عقاید شیعه مطرح می شود این است که شیعیان مقامی غلوآمیز برای ائمه خود قائل هستند و معتقدند آنها بدون اذن الهی هر کاری بخواهند انجام می دهند و هر چه را بخواهند حلال می کنند و هر چه را بخواهند حرام می کنند. قفاری روایاتی را از منابع شیعی ذکر کرده است تا ادعای خود را در این خصوص اثبات کند:

عبارات او چنین است:

والشیعه تزعم فی روایاتهم أن الله سبحانه و تعالی «خلق محمّدًا و علیا و فاطمه فمکثوا ألف دهر ثم خلق جمیع الأشیاء فأشهدهم خلقها و أجری طاعتهم علیها و فوّض أمورهم إلیها، فهم یحلّون ما یشاءون ویحرّمون ما یشاءون».

شیعه بر اساس روایاتش گمان می کند خداوند سبحان، محمد و علی و فاطمه را خلق کرد و مدتی طولانی صبر کرد و سپس جمیع مخلوقات را خلق کرد و از آنها شهادت گرفت که اطاعت آنها را بر مخلوقات واجب کرده است و امور مخلوقات را به آنها واگذار کرده و آنها هر چه بخواهند، حلال می کنند و هر چه بخواهند حرام می کنند.[۱۲]

 در این خصوص نیز قفاری بخشی از روایت را، که کامل کننده معنا است و شبهه را برطرف می کند، حذف کرده است. عبارت حذف شده این است:«ولن یشائوا الا ان یشاء الله تبارک و تعالی»؛ «هرگز نمی خواهند چیزی را مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی بخواهد».

به اصل متن روایت دقت شود.

«… فَهُمْ یحِلُّونَ مَا یشَاءُونَ وَ یحَرِّمُونَ مَا یشَاءُونَ وَ لَنْ یشَاءُوا إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی ثُمَّ قَالَ یا مُحَمَّدُ هَذِهِ الدِّیانَهُ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مَحَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ خُذْهَا إِلَیک یا مُحَمَّدُ».[۱۳]

عبارت حذف شده بیانگر آن است که خواسته پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) به خواست الهی است و آنچه را خداوند متعال بخواهد آنها نیز می خواهند نه اینکه از نزد خود چیزی را حرام یا حلال کنند.

نمونه چهارم: بنده بودن مردم

قفاری در کتاب خود ادّعا می کند که شیعه مردم را بندگان امامان می دانند. وی می نویسد:

الشیعه حینما اعتقدت فی أئمتها أنهم جهه تشریع أکملت ذلک بدعواها أن الناس جمیعًا عبید للأئمه لتتضح صوره الشرک أکثر. قال الرضا: «الناس عبید لنا فی الطاعه، موالٍ لنا فی الدین فلیبلغ الشاهد الغائب». فالناس جمیعاً عبید لله وحده لا لأحد سواه.

شیعه علاوه بر اینکه معتقد است امامان می توانند تشریع در احکام داشته باشند، این ادعای خود را با اینکه همه مردم بندگان امامان اند کامل کرده و شرک خود را بیشتر آشکار کرده است. [امام] رضا [علیه السلام] فرموده است: «مردم بنده ما در اطاعت کردن هستند و پیرو ما در دین؛ و این را شاهدان به غایبان خبر دهند». [۱۴]

در خصوص این روایت دو نکته در خور ذکر است:

۱ – سند این روایت ضعیف است. زیرا در سند آن أَبِی الْفَضْلِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِیسَ است که شخصیتی است مجهول؛ و در خصوص مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ نیز اختلاف است و نمی توان به این روایت استناد داد.

۲ – اگر به اصل روایت درامالی شیخ مفید و بحار الانوار رجوع کنیم متن کامل تری را می یابیم که قفاری با حذف بخشی از آن ایجاد شبهه کرده است. قسمت حذف شده در حقیقت پاسخ شبهه ای است که قفاری مطرح کرده است. در امالی چنین آمده است:

عن محمد بن زید الطبری قال کنت قائما علی رأس الرضا علی بن موسی (علیه السلام) بخراسان و عنده جماعه من بنی هاشم منهم إسحاق بن العباس بن موسی فقال له یا إسحاق بلغنی أنکم تقولون إنا نقول إن الناس عبید لنا لا و قرابتی من رسول الله  (صلّی الله علیه و آله) ما قلته قط و لا سمعته من أحد من آبائی و لا بلغنی عن أحد منهم قاله لکنا نقول الناس عبید لنا فی الطاعه موال لنا فی الدین فلیبلغ الشاهد الغائب.

محمد بن  زید طبری می گوید من در خراسان نزد امام رضا (علیه السلام) ایستاده بودم. در آنجا گروهی از بنی هاشم نیز بودند از جمله اسحاق  بن  عباس  بن  موسی. امام فرمودند: «ای اسحاق! خبردار شده ام می گویید، ما گفته ایم مردم بنده ما هستند؛ نه این گونه نیست؛ قسم به قرابتم به رسول الله  (صلّی الله علیه و آله) هرگز چنین نگفته ام و از هیچ یک از پدرانم نیز نشنیده ام و این مطلب روایت نشده است، ولی ما می گوییم مردم در اطاعت کردن بنده ما هستند و پیرو ما در دین؛ و این را حاضران به غایبان خبر دهند».[۱۵]

امام (علیه السلام) در این روایت دو معنای عبد را مطرح کرده است:

۱ –  عبد به معنای بندگی و عبودیت، که فقط مختص خداوند است و در غیرخداوند باعث شرک است و حضرت آن را از خود و پدران گرامی خویش نفی می کند؛

۲ –  عبد در طاعت، یعنی وجوب در اطاعت؛ همان طور که اطاعت بنده، از مولای خود لازم است و تعبیر «عبد» برای شخصی که از شخص دیگر اطاعت کند، استعمال می شود؛ مانند غلام که از مولای خود فرمان برداری می کند و می گویند عبد اوست، یا کسی که زیاد معصیت می کند و گوش به فرمان شیطان است و می گویند عبد شیطان شده است.

 

۱ – تحریف احادیث اهل بیت (علیهم السلام)

تحریف در لغت به معنای «تغییردادن سخن»[۱۶] است؛ هرچند تحریف گاه در لفظ و گاه در تفسیر و تأویل معنای لفظ صورت می گیرد، اما آنچه مد نظر این مقاله است تحریف در لفظ است؛ به معنای زیادکردن لفظی که باعث سوء فهم می شود. در بحث تعداد امامان، قفاری روایتی را نقل کرده است که بر اساس آن تعداد امامان سیزده نفر است. او در این  باره می نویسد:

کما أنک تری الکافی أصح کتبهم الأربعه قد احتوی علی جمله من أحادیثهم تقول بأن الأئمه ثلاثه عشر. فقد روی الکلینی بسنده عن أبی جعفر قال: قال رسول الله: إنی و اثنی عشر إمامًا من ولدی و أنت یا علی زرّ الأرض – یعنی أوتادها و جبالها – بنا أوتد الله الأرض أن تسیخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدی ساخت الأرض بأهلها و لم ینظروا.[۱۷]

همان طور که در صحیح ترین کتاب های چهارگانه یعنی کتاب کافی می بینی، این کتاب شامل تعدادی از روایات است که در آنها تعداد امامان را سیزده نفر بیان کرده است. کلینی به سند خود از امام محمد باقر نقل کرده است که رسول الله (صلّی الله علیه و سلم) فرمودند: همانا من و دوازده تن امام از فرزندان من و تو ای علی! قوام زمین، یعنی اوتاد و نگاه دارنده زمین، هستیم. به واسطه ما خداوند زمین را نگاه داشته تا اهل زمین را فرو نبرد و زمانی که دوازده تن از فرزندان من رفتند زمین اهلش را فرو می برد، در حالی که به آنها مهلت داده نمی شود.

نقدهایی بر این کلام قفاری وارد است، از جمله:

۱ –  قفاری روایت را تحریف کرده و کلمه «اماماً» را در متن روایت اضافه کرده است. با رجوع به روایت مذکور درکافی می بینیم کلمه «اماماً» در روایت نیامده است. متن روایت در کافی چنین است.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله) إِنِّی وَ اثْنَی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنْتَ یا عَلِی زِرُّ الْأَرْضِ یعْنِی أَوْتَادَهَا وَ جِبَالَهَا بِنَا أَوْتَدَ اللَّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَسِیخَ بِأَهْلِهَا فَإِذَا ذَهَبَ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَ لَمْ ینْظَرُوا.[۱۸]

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی بند و قفل زمین هستیم؛ یعنی میخ ها و کوه های زمین. به سبب ما خدا زمین را نگاه داشته تا اهلش را فرو نبرد. چون دوازدهمین فرزندم از دنیا برود، زمین اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند.

۲ –  سند روایت ضعیف است. علت این ضعف وجود ابی جارود در سند روایت است. او زیاد بن منذر است که زیدی شد و همان طور که دررجالکشی آمده، ثقه نیست.[۱۹]

۳ –  کلمه «ولدی» شامل فرزندان پسر و دختر می شود که این عبارت شامل حضرت فاطمه (علیها السلام) نیز می شود، که با دوازده تن امام، تعداد آنها به سیزده تن می رسد.

 

۲ – افتراء

افتراء از ریشه «ف ر ی» و در اصل به معنای قطع کردن و شکافتن است؛[۲۰] و در اصطلاح به معنای از پیش خود بافتن، به دروغ به کسی چیزی نسبت دادن.[۲۱] شاید وجه ارتباط معنای لغوی و اصطلاحی این باشد که فرد با افترای به دیگری و متهم کردن وی ارتباط او را با جامعه قطع و او را طرد می کند.

یکی از روش هایی که قفاری برضد شیعه به کار برده است، نسبت دادن مطالبی به شیعه است که شیعیان به آن اعتقاد ندارند، از جمله:

مثال اول؛ اعتقاد شیعه به شفابخشی خاک کربلا به جای خداوند

یکی از مصادیقی که قفاری برای مشرک دانستن شیعه به آن استدلال کرده، استشفاء به خاک کربلا است. او در این  باره می نویسد:

تقول الشیعه – مخالفه بذلک النقل والعقل، والطب والحکمه بأن تربه الحسین هی الکفیله لشفاء الأدواء والأسقام بشتی أنواعها و أشکالها، …، و زعموا أن الشفاء یتحقق من تراب قبر لا من رب الأرباب.

شیعه می گوید خاک حسین درمان بیماری های مختلف است، در حالی که این گفتار شیعه مخالف با نقل و عقل طب و حکمت است … و گمان می کنند شفا از خاک قبر تحقق پیدا می کند نه از خداوند.[۲۲]

بررسی و نقد

آیا شیعه اعتقاد دارد که خاک کربلا مستقلاً و بدون اراده الهی شفا می دهد، یا این تهمت به شیعه است؟ اگر شیعه اعتقاد داشت که خاک به طور مستقل بدون اراده الهی مریض را شفا می دهد، این شرک بود؛ مثل اعتقاد به اینکه داروی طبیب به تنهایی و مستقل، بدون اذن الهی، درمان کند، در حالی که شیعه اعتقاد دارد خاک کربلا با اذن الهی شفا می دهد و این خاک مانند دارو می تواند انسان مریض را شفا دهد؛ و هم اثر دارو و هم اثر خاک از خداوند است. روایات شیعه به این نکته، که شفا از خاک کربلا با اذن الهی است، تصریح دارند. اما جالب است که خود قفاری در جای دیگری از کتابش این روایات را ذکر کرده است و اگر دقت لازم را داشت دچار این تناقضات نمی شد. وی می نویسد:[۲۳]

ثم یقوم و یتعلق بالضریح و یقول: «یا مولای یا ابن رسول الله إنی آخذ من تربتک بإذنک اللهم فاجعلها شفاء من کل داء، و عزًا من کل ذل، و أمنًا من کل خوف، و غنی من کل فقر».[۲۴]

سپس می ایستد و خود را به ضریح می چسباند و می گوید: «ای مولای من! ای پسر رسول خدا! من از خاک تو به اذن تو برداشتم. خداوندا در این خاک درمان از هر بیماری و عزت از هر ذلت و ایمنی از هر ترسی و بی نیازی از هر فقری قرار ده».[۲۵]

عبارت «اللهم فاجعلها شفاء من کل داء؛ خدایا این خاک را درمانی برای همه بیماری ها قرار ده» تصریح دارد بر اینکه خداوند در این خاک درمان قرار می دهد و شیعه به این مطلب اعتقاد دارد و از خداوند می خواهد که در این خاک شفا قرار دهد؛ مانند همان درمانی که خداوند در داروهای گیاهی و غیر آن قرار داده است؛ و این اعتقاد شیعه مخالف سنت های الهی و قرآن کریم نیست. برای مثال، آیا خداوند شفای حضرت یعقوب  (علیه السلام) را در پیراهن فرزندش یوسف  (علیه السلام) قرار نداد؟ در آیه ۹۳ از سوره یوسف این گونه می خوانیم: «اذْهَبُواْ بِقَمِیصی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یأْتِ بَصِیرًا»؛ این پیراهنم را ببرید و روی صورت پدرم بیندازید، او بینا می شود.

و در آیه ۹۶ سوره یوسف آمده است: «فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَئهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکمْ إِنی  أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»؛ پس هنگامی که مژده رسان آمد، پیراهن را بر صورت او افکند و او دوباره بینا شد. گفت: آیا به شما نگفتم که من از خدا حقایقی می دانم که شما نمی دانید؟

همان طور که خداوند شفا را در پیراهن یوسف (علیه السلام) قرار داده است می تواند در هر شیء دیگری نیز شفا قرار دهد. علت اینکه شیعه از خاک کربلا برای شفای بیماری استفاده می کند وجود روایات معتبری از اهل بیت (علیهم السلام) است[۲۶] و به تجربه هم این مطلب ثابت شده است.

مثال دوم؛ قبله قراردادن قبر امامان

یکی دیگر از تهمت های قفاری به شیعه این است که شیعیان قبور امامان را مانند کعبه قبله قرار می دهند. وی می نویسد: «قال شیخ الشیعه المجلسی: إنّ استقبال القبر أمر لازم، و إن لم یکن موافقًا للقبله»؛ شیخ شیعه مجلسی می گوید: «قبله قراردادن[۲۷] قبر امری لازم است، اگرچه موافق با قبله نباشد».[۲۸] در جای دیگری هم می نویسد: «شیعه در خصوص قبرهای امامان غلو کرده، در اطراف آنها طواف می کنند و حتی در حالی که پشت به قبله هستند به سمت آنها نماز می خوانند و کارهای دیگری نیز انجام می دهند که فقط مشرکان با بت هایشان انجام می دادند»؛ و در ادامه می گوید: «اگر در این خصوص شک دارید به زیارتگاه های شیعه بروید تا حقیقت را با چشم خود ببینید».[۲۹]

در خصوص نقد این تهمت بزرگ می توان به تفصیل سخن گفت. ولی برای اینکه از اصل بحث خارج نشویم به بیان چند نکته اکتفا می کنیم. اگر کسی به مساجد شیعه و زیارتگاه های امامان شیعه مراجعه کند یا به جهت نمازخواندن شیعیان نگاه کند، می بیند که شیعه کعبه را قبله خود می داند. همچنین، می توان به کتب فراوان فقهی شیعه رجوع کرد که در آن همه فقهای شیعه فتوا داده اند که یکی از شرط های درستی نماز رو به کعبه نمازخواندن است.[۳۰] این کلام قفاری و امثال او تهمت به شیعه است. همچنین، در زیارتگاه ها نیز مردم به سمت قبله یعنی کعبه نماز می خوانند.

اما درباره عبارت مجلسی، که قفاری از آن برای ایجاد شبهه استفاده کرده، کلمه «استقبال» یعنی روبه رو قراردادن و مقابل آن بودن و ضد معنای پشت کردن است،[۳۱] نه به معنای قبله قراردادن. پس معنا این گونه است که زائر در هنگام زیارت رو به قبر قرار گیرد، به گونه ای که قبر در مقابل او باشد. در عبارات علمای اهل سنت نیز چنین مطالبی درباره زیارت قبر پیامبر وجود دارد. مانند:

روایت شده که منصور عباسی، دومین خلیفه عباسی، از مالک پرسید: ای ابا عبدالله! آیا رو به پیامبر بایستیم و دعا کنیم یا رو به قبله و دعا کنیم؟ مالک به او گفت: صورت را از طرف پیامبر برنگردان. زیرا او شفیع تو و شفیع پدر تو آدم (علیه السلام) در روز قیامت است؛ و رو به او بایست و شفاعت بخواه تا او نیز نزد خداوند شفاعت کند.

و در ادامه نویسنده می گوید این مطلب نقل شده از مالک از حیث سندی نیز اشکالی ندارد.[۳۲]

مثال سوم؛ نام امام خمینی در اذان

قفاری در کتاب خود درباره شیعه معاصر نیز مباحثی را مطرح کرده است. او در بخشی از این مباحث، شخصیت امام خمینی را نقد، و تهمت هایی را در این زمینه مطرح می کند، از جمله به نقل از دیگران می گوید امام خمینی اسم خود را در اذان داخل کرده است. او در این باره می نویسد:

و یقال: إن الخمینی أدخل اسمه فی أذان الصلاه و قدمه علی الشهادتین.

یقول د. موسی الموسوی أدخل الخمینی اسمه فی أذان الصلوات، و قدم اسمه علی اسم النبی الکریم، فأذان الصلوات فی إیران بعد استلام الخمینی للحکم، و فی کل جوامعها کما یلی: «الله أکبر، الله أکبر (خمینی رهبر) أی أن الخمینی هو القائد، ثم أشهد أن محمداً رسول الله» (بل لم تذکر شهاده أن لا إله إلا الله أصلاً و قد کون هذا سهواً من المؤلف).[۳۳]

گفته شده است که خمینی اسم خود را در اذان نماز داخل، و بر شهادتین مقدم کرده است. دکتر موسی موسوی می گوید خمینی اسم خود را در اذان ها داخل، و بر اسم پیامبر مقدم کرده است؛ و اذان در ایران بعد از به حکومت رسیدن خمینی و در همه اجتماع ها به این طریق است: الله أکبر، الله أکبر (خمینی رهبر)، سپس أشهد أن محمداً رسول الله.

بعد برای تصحیح عبارت موسی موسوی آورده است: «(بلکه اشهد ان لا اله الا الله ذکر نشده و این از سهو مؤلف بوده است)».[۳۴]

در هیچ یک از اذان های جمهوری اسلامی ایران چنین چیزی وجود ندارد و جملات «الله أکبر، الله أکبر، خمینی رهبر» به اذان ربطی ندارد، بلکه شعاری انقلابی است.

 

۳ – استفاده از احادیث ضعیف برای بیان دیدگاه شیعه و نقد آن

یکی دیگر از روش های غلط قفاری برای نقد شیعه این است که از روایات ضعیف استفاده می کند. می دانیم که وجود هر حدیثی در منابع دلیل بر مقبول بودن آن حدیث نیست و چه بسیار احادیثی که احادیث معتبر دیگری در مقابل آن وجود دارد و صرف وجود حدیث ضعیف در کتب شیعه دلیل بر این نیست که آن حدیث نزد شیعه پذیرفته شده باشد؛ چنان که وجود هر روایتی در منابع اهل سنت دلیل بر صحت آن روایت نیست. به نظر می رسد خود قفاری از این نکته اطلاع داشته ولی آن را رعایت نکرده است. او می نویسد: «اصولیان و مجتهدان شیعه حکم به صحت هر آنچه در کتب اربعه است نمی کنند».[۳۵]

نمونه دیگر استفاده قفاری از احادیث ضعیف این است که وی در کتابش به رجال شیعه نسبت کفر می دهد و درباره شخصیت هشام بن حکم روایتی را ذکر می کند تا نشان دهد که این شخصیت نزد اهل بیت  (علیهم السلام) مقبول نبوده است. او می نویسد:

جاء فی أصول الکافی و غیره … عن محمد بن الفرج الرّخجی قال: «کتبت إلی أبی الحسن (علیه السلام) أسأله عما قال هشام بن الحکم فی الجسم و هشام بن سالم فی الصوره، فکتب: دع عنک حیره الحیران واستعذ بالله من الشیطان، لیس القول ما قال الهشامان».

محمد بن فرج رخجی می گوید به امام دهم نوشتم و از درباره آنچه هشام بن حکم راجع به جسم گفته و هشام بن سالم راجع به صورت پرسیدم. در پاسخ نوشت سرگردانی حیران را از سر بگذار و پناه ببر به خدا از شیطان رجیم. قول درست آن نیست که دو هشام گفته اند.[۳۶]

به این سخنان قفاری چند اشکال وارد است؛ این روایت به دلیل مرفوع بودن ضعیف است. روایت را کلینی این گونه نقل کرده است که محمد بن علی رفعه عن محمد بن فرج رخجی؛ محمد بن فرج از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی (علیهم السلام) بوده است و علی بن محمد، که کلینی از او روایات فراوانی نقل کرده، به دلیل فاصله طبقه نمی تواند از محمد بن فرج روایت کرده باشد.

نکته دیگر اینکه روایات صحیحی از امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) وجود دارد که از جایگاه باعظمت هشام بن حکم خبر می دهد. از جمله روایتی در خصوص تعداد امامان. قفاری درباره تعداد امامان شبهه وارد می کند و می نویسد:

کذلک روت کتب الشیعه الاثنی عشریه عن أبی جعفر عن جابر قال: «دخلت علی فاطمه و بین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها فعددت اثنی عشر آخرهم القائم، ثلاثه منهم محمد وثلاثه منهم علی» فانظر کیف اعتبروا أئمتهم اثنی عشر کلهم من أولاد فاطمه، فإذن علی لیس من أئمتهم.

از کتب شیعه روایت شده است که جابر می گوید: «نزد فاطمه رفتم و در مقابل او لوحی را دیدم که در آن اسم اوصیا از فرزندان فاطمه در آنها بود و آنها را شمردم. دوازده تن بود که آخرین آنها قائم بود. سه تن از آنها محمد و سه تن از آنها علی».

در ادامه قفاری می گوید: «پس در این روایت همه امامان شیعه از فرزندان فاطمه شمرده شده اند. پس علی [امیرالمؤمنین همسر فاطمه زهرا (علیها السلام)] از امامان شیعه نیست».[۳۷]

سند به این طریق است: «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی قَالَ …».[۳۸] در سند این روایت ابی جارود وجود دارد که درباره ضعیف بودن او قبلاً توضیح دادیم. از طرفی، روایات فراوانی با سند صحیح وجود دارند که در مقابل این حدیث قرار می گیرند، که بر فرض ضعیف نبودن حدیث هم با تعارض این حدیث با آن احادیث، این حدیث ساقط می شود و حجیت ندارد.

اعتماد به کتب مخالفان شیعه

ناصر قفاری در ابتدای کتاب خود ادعا می کند که در بیان مطالب و نقد عقاید شیعه با استناد به کتب موثق نزد شیعه به نقد شیعه می پردازد. وی می نویسد: «همانا من طبق شیوه و منطق شیعه و به مقتضای قوانین و قواعد آنان و طبق روایات آنها بحث می کنم».[۳۹] یا می گوید: «موضوع درست آن است که از کتاب های شیعه به حفظ امانت نقل شود و از منابع موثق نزد آنها استفاده شود».[۴۰]

آنچه در کتاب قفاری اتفاق افتاده این است که با اینکه از روایات شیعه استفاده کرده، و شاید از این جهت، در نگاه اول، فرد غیرمتخصص را بفریبد، ولی در نقد شیعه از کتاب ها و منابع غیرشیعی برای اثبات کلام خود استفاده کرده و از کتاب های مخالفان شیعه، مثل ابن تیمیه و موسی  جارالله و احسان الهی ظهیر، بهره برده است. برای روشن شدن موضوع دو مثال را بیان می کنیم.

در نقد شخصیت هشام بن حکم از کتب اهل سنت استفاده می کند و نسبت تشبیه و تجسیم به او می دهد. او برای اثبات ادعای خود از کتاب الفَرْقُ بین الفِرَق، اثر عبدالقاهر بن طاهر فقیه شافعی، استفاده می کند و می نویسد:

یقول عبد القاهر البغدادی: «زعم هشام بن الحکم أن معبوده جسم ذو حد و نهایه و أنه طویل عریض عمیق و أن طوله مثل عرضه …» [الفرق بین الفرق، ص۶۵]؛[۴۱] عبدالقاهر بغدادی می گوید: هشام بن حکم گمان می کرده است که معبودش جسمی است دارای حد و نهایت و طول و عرض است و طولش مثل عرض آن است.

مثال: در شأن نزول آیه ولایت

قفاری در تبیین استدلال شیعه بر آیه ولایت (آیه ۵۵ سوره مائده) طبق ادعای خود می بایست ادله شیعه را از منابع شیعی نقل و سپس نقد می کرد. همچنین، روایات ضمن آیه را بررسی می کرد و اعتبار این روایات را رد می کرد. ولی او از ابن تیمیه، که مخالف شیعه است، مطلب نقل می کند و احادیث مربوط به این آیه درباره علی (علیه السلام) را دروغ و ساختگی می داند؛ [۴۲]و بر اساس سخن ابن تیمیه احادیث مربوط به علی (علیه السلام) را موضوع و جعلی می داند. لذا استدلال شیعه را باطل اعلام می کند.

نتیجه

توجه نکردن به شیوه نقد صحیح و دشمنی با مخالفانِ خود، از جمله آسیب هایی است که دامنگیر جریان وهابیت شده است. آنها به روش های غلط سعی در باطل جلوه دادن عقاید مخالفان، به خصوص شیعه، دارند. برخی از این شیوه های غلط در این مقاله بررسی شد، اما به سایر پژوهشگران پیشنهاد می شود با مطالعه دقیق تر به نقد روشی این مباحث بپردازند تا بتوانند زمینه را برای روشن کردن حق از باطل فراهم کنند.

 

منابع

۱ – ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.

۲ – ابن نعمان (شیخ مفید)، محمد،الأمالی (للشیخ المفید)، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

۳ – ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی بن  حسین،التوحید، بی جا: انتشارات جامعه، ۱۳۹۸ق.

۴ – سمهودی، أبو الحسن نور الدین، وفاءالوفا بأخبار دار المصطفی (ص)، بی جا: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۸۴م.

۵ –  شرتونی، سعید،اقرب الموارد فی فُصح العربیّه و الشّوارِد، قم: بی نا، ۱۴۰۳ق.

۶ –  طباطبایی یزدی، محمد کاظم،العروه الوثقی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

۷ – عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی،الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، قم: مکتبه داوری، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

۸ –  قسطلانی، أحمد بن محمد،المواهب اللدنیه  بالمنح  المحمدیه، بی جا: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

۹ – قفاری، عبدالله، بروتکولات آیات قم حول الحرمین الشریفین، شبکه الفوائد الإسلامیه، net

10 – قفاری، ناصر بن عبدالله،اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، بی جا: دار الرضا، ۱۴۱۸ق.

۱۱ – قفاری، ناصر بن عبدالله، حقیقه ما یسمی زبور آلمحمد، ریاض: دار الفضیله، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

۱۲ – قفاری، ناصر بن عبدالله، فکره التقریب بین اهل السنه والشیعه، رساله کارشناسی ارشد، ریاض: جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۴۰۲ق.

۱۳ – قفاری، ناصر بن عبدالله،مسألهُ التّقریب بین أهْل السُّنه والشّیعَه، بی جا: دار طیبه للنشر والتوزیع، چاپ سوم، ۱۴۲۸ق.

۱۴ – قفاری، ناصر بن عبدالله، نواقضتوحید الاسماء والصفات، ریاض: دار طیبه، ۱۴۱۹ق.

۱۵ – قفاری، ناصر بن عبدالله؛ عقل، ناصر بن عبد الکریم،الموجز فی الأدیان والمذاهب المعاصره، ریاض: دار الصمیعی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

۱۶ – کشی، محمد بن عمر،رجال الکشی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.

۱۷ – کلینی، محمد بن یعقوب،الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ش.

۱۸ – مجلسی، محمد باقر ، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.

۱۹ – مصری، أبومحمد،أرشیف ملتقی أهل التفسیر، نرم افزار المکتبه الشامله، نسخه ۸/۳ و سایتnet

20 – موسوی خمینی، سید روح الله،تحریر الوسیله، قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«، ۱۴۲۱ق.

 


پی نوشت ها:

[۱]. محمد رشاد سالم، نماینده تفکر ابن تیمیه در عصر حاضر است، که با تأسیس مرکز «مکتبه ابن تیمیه» تمام همت خود را صرف نشر آثار و آرای وی کرده و بیشتر کتاب های او را تحقیق و منتشر کرده است، از جمله کتاب منهاج السنه  النبویه فی الرد الشیعه القدریه؛ قفاری، ناصر بن علی،اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۱، ص۲۶.

[۲]. همان، ص۱۳.

[۳]. همان، ص۱۴.

[۴]. همان، ص۱۶.

[۵]. همان.

[۶]. «فهذه زیاره للحسین أوصی بها جعفر الصادق – کما یزعمون – وأمر قبل بدء هذه الزیاره بصیام ثلاثه أیام ثم الاغتسال، و لبس ثوبین طاهرین، ثم صلاه رکعتین، ثم قال: فإذا أتیت الباب فقف خارج القبّه، و أوم بطرفک نحو القبر و قل: یا مولای یا أبا عبد الله یا ابن رسول الله عبدک وابن عبدک وابن أمتک، الذّلیل بین یدیک، المقصّر فی علو قدرک، المعترف بحقّک، جاءک مستجیرًا بذمّتک، قاصدًا إلی حرمک، متوجّهًا إلی مقامک – إلی أن قال: ثمّ انکبّ علی القبر و قُل: یا مولای أتیتک خائفًا فآمنّی، وأتیتک مستجیرًا فأجرنی … ثم انکبّ علی القبر ثانیه» … إلی آخر الزیاره التی یدعو فیها مخلوقًا من دون الله سبحانه، و یتضرع إلیه و کأنه یتضرع أمام الله، فماذا یکون الشرک إذا لم یکن هذا شرکا؟!؛ قفاری، ناصر بن علی، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ص۵۱۷.

[۷]. توسل به اولیای الهی، مانند پیامبر گرامی اسلام، نزد علمای جهان اسلام پذیرفته شده بود، تا اینکه جریان فکری ابن تیمیه با آن مخالفت کرد. برای نمونه نک.: سبکی، تقی الدین، شفاء السقام فی زیاره خیر الانام.

[۸]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۹۸، ص۲۵۹.

[۹]. قفاری به نقل از: ابن بابویه، التّوحید، ص۱۱۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴، ص۴۴؛ کشی، محمد بن عمر، رجال الکشّی، ص۴۵۰ (رقم ۸۴۸).

[۱۰]. قفاری، ناصر بن عبدالله، أصول مذهب الشعیه الإمامیه الإثنی عشریه، ج۲، ص۵۶۵.

[۱۱]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴، ص۴۵؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۱۱۷.

[۱۲]. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۵۵۸.

[۱۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج۱، ص۴۴۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۱۵، ص۲۰.

[۱۴]. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۲۸۹.

[۱۵]. شیخ مفید، الامالی، ص۲۵۳، مجلس ۳۰، ح۳.

[۱۶]. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فُصح العربیّه و الشّوارِد، ذیل «حرف».

[۱۷]. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الاثنی عشریه، ج۲، ص۸۰۹.

[۱۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج۱، ص۵۳۴.

[۱۹]. نک.: کشی، محمد بن عمر، رجال  الکشی، ص۲۳۰، شماره ۴۱۳ و ص۲۳۱، شماره ۴۱۶.

[۲۰]. ابن منظور، محمد ابن مکرم، لسان  العرب، «فری»، ج۱۵، ص۱۵۳.

[۲۱]. ابن منظور، محمد ابن مکرم، لسان  العرب، ج۱۵، ص۱۵۴.

[۲۲]. قفاری، ناصر بن عبدالله، أصول مذهب الشعیه الإمامیه الإثنی عشریه، ج۲، ص۵۴۹.

[۲۳]. عبارتی که قفاری نقل می کند کمی با اصل روایت فرق می کند. در روایت آمده است: «ثُمَّ تَقُومُ وَ تَتَعَلَّقُ بِالضَّرِیحِ وَ تَقُولُ یا مَوْلَای یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» و افعال به صورت مخاطب آمده است، ولی قفاری افعال را به صورت غایب آورده است؛ نک.: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۹۸، صص۱۳۸-۱۳۷.

[۲۴]. ناصر بن عبدالله قفاری، به نقل از: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۳۷؛ ابن طاووس، مصباح الزائر، ص۱۳۶.

[۲۵]. قفاری، ناصر بن عبدالله، أصول مذهب الشعیه الإمامیه الإثنی عشریه، ج۲، ص۵۹۵.

[۲۶]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۳۹.

[۲۷]. این ترجمه بر اساس چیزی است که قفاری قصد کرده و بر اساس آن ایجاد شبهه کرده است؛ ترجمه صحیح این گونه است: «شیخ شیعه مجلسی می گوید: روکردن به قبر امری لازم است اگرچه موافق با قبله نباشد».

[۲۸]. قفاری، ناصر بن عبدالله، أصول مذهب الشعیه الإمامیه الإثنی عشریه، ج۲، ص۵۷۴.

[۲۹]. «و قد ذکر صاحب التحفه الاثنی عشریه بأنهم لا یزالون یغلون فی قبور الأئمه و یطوفون حولها، بل و یصلون إلیها مستدبرین القبله، إلی غیر ذلک من الأمور التی یستقل لدیها فعل المشرکین مع أصنامهم ثم قال: إن حصل لک ریب من ذلک فاذهب إلی بعض مشاهدهم لتری الحقیقه بعینک». همان، ج۳، صص۱۳۹۴-۱۲۹۳.

[۳۰]. طباطبایی یزدی، محمد کاظم، العروه الوثقی، ج۱، ص۵۳۹؛ عاملی (شهید ثانی)، زین الدین، الروضه  البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه الروضه، ج۱، ص۵۰۱؛ موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج۱، ص۱۴۱.

[۳۱]. «الاستقبال: ضدُّ الاستدبار واسْتَقْبَلَ الشی ءَ و قَابَلَهُ: حاذاه بوجهه»؛ نک.: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۳۷.

[۳۲]. سمهودی، نورالدین، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی (ص)، ج۴، ص۱۳۷۶؛ قسطلانی، أحمد بن محمد، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۳، ص۴۰۹؛ مصری، أبومحمد، أرشیف ملتقی أهل التفسیر، ج۱، ص۳۳۴.

[۳۳]. ناصر بن عبدالله قفاری به نقل از: موسوی، موسی، الثوره البائسه، صص۱۶۳-۱۶۲؛ عمر، عبد الجبار، الخمینی بین الدین والدوله، ص۶.

[۳۴]. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۳، ص۱۳۹۲.

[۳۵]. نک.: همان، ج۱، صص۱۴۳-۱۴۲.

[۳۶]. همان، ج۲، ص۵۳۳.

[۳۷]. همان، ص۸۱۰.

[۳۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج۱، ص۵۳۲.

[۳۹]. همان.

[۴۰]. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۱، ص۱۷.

[۴۱]. همان، ج۲، ص۴۷.

[۴۲]. «وأجمع أهل العلم بالحدیث علی أن القصه المرویه فی ذلک من الکذب الموضوع» [منهاج السنه، ج۴، ص۴]»؛ قفاری، ناصر بن عبدالله،اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج۲، ص۸۲۳.