پیشنهاد فوق مبتنی بر این فرض است که:

۱ – صرف وجود مشکلات و معضلات در هر جامعه‌ای، به معنای ناکارآمدی نظام سیاسی حاکم بر آن است.

۲٫ – رفع معضلات و مشکلات در گرو تغییر نظام سیاسی است.

 

اگر چنین باشد، تمام نظام‌های سیاسی ناکار آمدند؛ زیرا هیچ جامعه‌ای را نمی‌توانید مثال بزنید که دارای پاره‌ای معضلات و مشکلات حل نشده نباشد. نه جوامعی که معضلات کمتری دارند، همیشه ناشی از برتری نظام سیاسی‌شان می‌باشد، و جوامعی که معضلات بیشتری دارند، همواره ناشی از ضعف نظام سیاسی آن‌ها نیست. شاهد مطلب آن است که می‌توان نظام‌های سیاسی مشترک یافت که وضعیت اجتماعی آن ها، متفاوت است. به عنوان مثال آمریکا، هند، فرانسه و… از کشورهایی شاخص در نظام دموکراسی هستند؛ در حالی که مشکلات اجتماعی در مثل آمریکا و هند، فوق العاده زیاد است. جالب است که برخی از جامعه‌شناسان، سیاست و حکومت دموکراتیک را از نظام‌های بسیار کارآمد به حساب می‌آورند؛ در حالی که برخی از این رژیم‌ها با عدول از اصول بنیادین نظام سیاسی خود، به حلّ مشکلات و معضلات اجتماعی خویش می‌پردازند! به عنوان مثال آمریکا برای حلّ مشکل رکود شدید اقتصادی بر خلاف خواست عمومی- به جنگ دیکتاتوری بین المللی متوسّل می‌شود و با نظامی‌گری برای شرکت‌های آمریکایی بازارگشایی می‌کند. این به معنای آن نیست که رژیم سیاسی هیچ تأثیری در بهبود یا عدم بهبود اوضاع ندارد؛ بلکه آنچه مورد نظر است، این‌که نباید به مسائل اجتماعی با نگاه تک عاملی نگریست و همه چیز را یکسونگرانه، تبیین و ارزیابی کرد.

 

از طرف دیگر در گمانه ذکر شده، وجوه مثبت، کامیابی‌ها و موفّقیّت‌ها نادیده گرفهت شده و صرفاً بر نقاط منفی بدون جست و جوی علل مختلف مؤثّر در آن‌ها- انگشت نهاده شده است. چنین نگاهی فاقد اعتبار علمی است. زمانی ادّعای فوق روا است که با تحلیل دقیق منطقی، بتوان روشن نمود که کدام یک از مؤلّفه‌های نظام سیاسیِ مبتنی بر دین، مانع کارآمدی حکومت است و چرایی آن را با دقّت علمی بتوان تبیین کرد. در حالی که چنین چیزی هرگز وجود ندارد و مؤلّفه‌های نظام سیاسی دینی، نه تنها هیچ کاستی نسبت به دیگر نظام‌ها ندارد؛ بلکه از جهاتی چند، بر دیگر نظام‌های سیاسی برتری دارد. شرح تفصیلی این مسئله، از مقایسه جامع بین سیستم‌های سیاسی به دست می‌آید.

 

 

نکته‌ی دیگر این‌که منظور از کارآمدی، چگونگی تحقّق آن و حدود اهمّیّت و ارزش‌گذاری درباره‌ی آن است. به عنوان مثال آیا برای ما کارآمدی در جهات مادی، از چنان اهمّیّتی برخوردار است که برای رسیدن به آن بتوان اصول و ارزش‌ها را زیر پا نهاد و همچون استمعارگران، به استثمار و ستم ملل دیگر پرداخت و بدین وسیله رفاه عمومی پدید آورد یا نه؟ به طور حتم در نگاه ارزشی اسلام چنین چیزی روا نیست و پذیرش پاره‌ای از مشکلات مقبول‌تر است. بر خلاف مبانی ارزشی سودانگارانه در یوتیلیتاریانیسم غربی.

 

در آخر ذکر این نکته لازم است که با وجود تمامی مشکلات موجود، نظام ما نسبت به سال‌های قبل از انقلاب و سایر کشورهایی که وضعیت مشابهی با کشور ما هستند و درون‌گذار و سازندگی و جنگ تحمیلی، محاصره‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی و… را پشت می‌گذارند، در وضعیت بسیار مناسبت‌تری قرار داد؛ هر چند تا رسیدن به حکومت عدل الهی و تحقّق خواسته‌های مشروع مردم، راه طولانی در پیش داریم، از طرف دیگر به نظر ما یکی از عوامل عمده در پاره‌ای از مشکلات جامعه، عدم اجرای کامل اصول و قوانین اسلامی است.

امید آن‌که با همکاری و هماهنگی تمامی مردم، مسؤولان امر و قوای سه‌گانه، شاهد جامعه‌ای هر چه اسلامی‌تر و منطبق با آرمان‌های نظامی اسلامی باشیم.

 

منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی