«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقیَّه اللهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُولای سَلَامَ مُخْلِصٍ لَکَ فِی‏ الوِلَایَهِ، أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا وَ أُجُورَکُم بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْن (علیه السّلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَارِهِ»‏.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرلِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی * یَفْقَهُوا قُوْلِی»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَى خِیرِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَفضَلِ السُّفراءِ أَبِی القَاسِمِ المُصطَفی مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ آلِهِ الْأَتْقِیَاءِ سِیَّمَا الحُجَّه بَقیَّهِ اللهِ أَرواحُنَا سِواه فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ رضاهُ وَ رَأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجمَعین».

درخواست‌های امام حسین(علیه السّلام) از خداوند

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ الْإِخْلَاصَ فِی عَمَلِی»[۲]سالار شهیدان و اسوه‌ی عارفان حضرت ابی عبدالله الحسین در این جملات مناجات و نیایش از خدا خود او را می‌خواهد. کسی که خدا را دارد به کسی احتیاج ندارد. داشتن خدا هم امر درونی است. خدای متعال فرمود: من در آسمان‌ها نمی‌گنجم، در زمین هم نمی‌گنجم، ولی در قلب بنده‌ی مؤمن خود استقرار پیدا می‌کنم «یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ‏»[۳] کسی که دل او را خدا تسخیر کرده است، قلب او را خدا آب کرده است، او نیازی به احدی ندارد، همواره خدا دارد چه غم دارد، کسی که او را دارد چه ندارد و کسی که او را ندارد چه دارد. اوّلین درخواست امام حسین از خدا این است که من، تو را داشته باشم تا به غیر تو نیازی احساس نکنم.

نکته‌ی دوّم از خدا یقین می‌خواهد، شهود می‌خواهد، دیدن می‌خواهد،‌ کشف حجب می‌خواهد، اشراف به ملکوت عالم می‌خواهد، خلاصی از این حجاب‌های عالم کثرت و استخلاص از حجاب معصیت و رذیلت را از خدا درخواست می‌کند و در مرحله‌ی بعد از خدا اخلاص می‌خواهد.

اخلاص در عمل

در مسئله‌ی اخلاص و عمل صالح دو جبهه وجود دارد. گاهی وجود انسان، قلب او خالص نیست، تزکیّه نشده است، پالایش نشده است، شفّاف نیست،‌ ناخالصی دارد لکن احیاناً خدا به او توفیق می‌دهد، نمازی که او می‌خواند برای خدا می‌خواند، ملاحظه‌ی احدی را نمی‌کند، نمازی که در خلوت می‌خواند، نزد مردم هم همان‌طور نماز می‌خواند. در احسان خود، صدقات خود، خمس خود، زکات خود فقط با خدا معامله می‌کند،‌ با احدی معامله نمی‌کند. اگر روزه می‌گیرد این‌طور نیست که در دل او باشد که ای کاش دیگران هم بدانند که من روزه هستم؛ نه روزه را برای خدا می‌گیریم. در هر کاری که به عنوان عبادت انجام می‌دهد اگر دیگران مطّلع نشوند بیشتر آرامش دارد تا این‌که مطرح شود، کسی متوجّه شود که او قدم‌های خیری برداشته است.

همواره می‌خواهند کار خیر خود را بپوشانند، به رخ کسی نکشند، با خدا معامله کرده باشند و این ارتباط سرّی که با خدا برقرار می‌کند که نشانه‌ی عاشقی است. عاشق خلوت با معشوق می‌خواهد، حضور دیگران را در محفل انس معشوق برای خود عذاب می‌بیند.

خلوت با خدای متعال

طاووس یمانی می‌گوید: دنبال خلوتی می‌گشتم که در دل شب، در تاریکی شب کنار بیت بروم و پرده‌ی کعبه را بگیرم و ناله‌ای، مناجاتی با خدا داشته باشم؛ ولی وقتی وارد کعبه شدم، دیدم که صدای حزینی فضای مسجد الحرام را پر کرده است و هر سنگ سختی را آب می‌کند، دل سنگ را آب می‌کند، آن‌قدر این ناله جان‌سوز بود. به طرف ناله کشیده شدم. وقتی رسیدم، دیدم که صاحب مناجات مدهوش شد، مثل چوب خشک افتاد. جلو رفتم دیدم زین العابدین (علیه السّلام) بود. سر او را به دامن گرفتم، گریه کردم، قطرات اشک من به صورت حضرت سجّاد ریخت. امام چشم خود را باز کرد، فرمود: «مَنِ الَّذِی شَغَلَنِی عَنْ مولای» چه کسی بود که خلوت من را به هم زد؟

برای عاشق تمام کارهایی که برای خدا انجام می‌دهد همه خلوت با او است، معامله با کسی نیست. آدم وقتی به یک فامیلی محبّتی می‌کند، او هم جفا می‌کند، اگر خدا در کار باشد هر چه جفای او بیشتر باشد، خلوت آدم با خدا بیشتر است می‌گوید: الحمدلله که او یک چنین آدمی است که محبّت را با محبّت جبران نمی‌کند، بلکه در برابر خوبی بدی می‌کند. برای مردم هم همین‌طور است قدر بدانند یا ندانند او برای مردم انجام نمی‌دهد که به رخ بکشد تا از او تعریف کنند،‌ بلکه برای خدا انجام می‌دهد.

صالحینی که خدا آنان را خالص می‌کند

این مسئله‌ی اخلاص است که خدای متعال در عمل به افرادی توفیق داده است که این‌ها کارهایی را که به عنوان عبادت انجام می‌دهند هر چه خلوت‌تر، هر چه مخفی‌تر برای آن‌ها گواراتر است و هیچ‌ جا دنبال تشویق و تعریف و شهرت نیستند. عمل آن‌ها خالص است لکن عدّه‌ی دیگری هستند که خدا خود آن‌ها را خالص کرده است کما این‌که در قرآن کریم هم «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[۴] را داریم و هم «صالِحُ الْمُؤْمِنینَ»[۵] را داریم، «هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الصَّالِحِینَ»[۶]ّ را داریم، «هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ»[۷] را داریم. افرادی که خود صالح نشدند، گاهی خرابی‌هایی هم در وجود آن‌ها است، ولی عمل صالح هم دارند، اهل خیر هستند، اهل عبادت هستند، اهل نماز شب هستند لکن شیطان در حریم آن‌ها راه دارد. گاهی عصبانی می‌شوند، گاهی بد می‌گویند، گاهی می‌رنجند، گاهی عقده می‌کنند، گاهی پرخاش می‌کنند، گاهی کم می‌گذارند، نماز آن‌ها قضا می‌شود. آدمی است که وجود او صالح نیست «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۸] چون وجود صالح نیست، گاهی کارهای خیر و صالح انجام می‌دهد، گاهی هم کارهای بد از او سر می‌زند.

امتیاز افرادی که وجود خالص دارند نه عمل خالص

در قرآن کریم در مورد مصونیّت افرادی که وجود آن‌ها خالص است، نه گاهی عمل آن‌ها خالص است، خداوند متعال برای این‌ها سه امتیاز مطرح کرده است. یک امتیاز این است که این‌ها در روز قیامت حساب ندارند. وجود کسانی که خالصی دارند جای محاکمه و حساب نیست. خود این‌ها که نیستند، دار و ندار آن‌ها برای خدا است، این‌ها معامله‌ی پایاپای با خدا کردند و خدا هم این‌ها را قبول کرده است، خود آن‌ها را اداره کرده است. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[۹] نه این‌که عمل خود را به خدا فروخت،‌ نفس خود را، حقیقت خود را با خدا معامله کرد، خدا خریدار بود، او هم دید عجب مشتری خوبی دارد، همه‌ی زندگی خود را به خدا داد. دیگر بعد از آن هر کاری می‌کند برای خدا نمی‌کند.

معامله با خدای عزّ و جلّ

 لابد در زمان قدیم کم و بیش از وضع‌ برده‌ها در تاریخ آگاهی‌هایی دارید. برده، غلام زرخرید که در بازار خرید و فروش می‌شد، وقتی که ارباب این غلام را می‌خرید، این غلام هر کاری می‌کرد برای خود او نبود، حق نداشت مزد بگیرد. چون خود او برای دیگری است. لذا اگر زراعت می‌کرد، اگر تجارت می‌کرد، اگر گوسفند‌چرانی می‌کرد، اگر بنّایی می‌کرد در تمام این کار‌ها حقّ مزد خواستن نداشت، کسی او را خریده است. بنابراین حاصل کار او هم برای ارباب خود است. کسی که برده‌ی خدا است،‌ عبد خدا است، خدا با او معامله کرده است، نه این‌که جزء، جزء معامله کرده است، امروز بیا نماز خود را بده، فردا حج می‌روی، من حجّ تو را خریدار هستم، چند روز دیگر جبهه می‌روی من رزمندگی تو را خریدار هستم. این‌ها معامله‌ی جزء، جزء است. بعضی‌ از افراد معامله‌ی تمام عیار کردند، همه‌ی وجود خود را فروختند، برده‌ی خدا شدند. وقتی برده‌ی خدا شد دیگر چه توقعی دارد؟ من که برای خود نیستم تا مزد بخواهم، چون آن‌ها از اوّل زندگی خود را برده دیدند، به شرط مزد با خدا عبادت نکردند، معامله نکردند. کسی به شرط مزد از خدا مزد می‌خواهد که وجود او برای خودش باشد، امّا اگر وجود او برای خودش نیست، نه از این مزد طلبکار نیست، از کس دیگر هم که مزد می‌گیرد برای خود او نیست، به حساب ارباب او می‌ریزند. خود او نمی‌تواند مالک شود، چون مالک وجود خود نیست.

چه کسانی مقام عبودیّت محض دارند؟

اشخاصی که به مقام عبودیّت محضه رسیدند علی الإطلاق عبد خدا هستند مثل وجود نازنین پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار این‌ها هیچ وقت از خدا مزد نمی‌خواهند. به شرط مزد نکردند، خود را برای خود نمی‌دانستند، هر چه نماز خواندند، هر چه روزه گرفتند، هر چه جبهه رفتند،‌ هر چه خون جگر خوردند،‌ هر چه صبر کردند،‌ هر چه بی‌خوابی کشیدند، هر چه ناله‌های جانسوز در محضر خدا داشتند، در همه‌ی این‌ها نه تنها مزد نمی‌خواستند، شرمندگی‌ آن‌ها هم بیشتر می‌شد.

 می‌گفتند خدایا من که قابل نبودم به تو اشکی تقدیم کنم، این اشک برای تو بود که به من دادی، این روزه را شما به من دادی،‌ این نماز را تو به من دادی، این محبّت امام حسین را تحفه‌ای از طرف تو به من رسیده است «قُلْ إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏َّ»[۱۰] این‌ها در این عالم هر چه کردند برای خدا کردند و آنچه برای خدا کردند بدهکارتر شدند، شرمنده‌تر شدند و لذا روز قیامت چون این‌جا طلب مزد نمی‌کردند، با خدا معامله‌ی یک جا کرده بودند، خدای متعال هم آن‌جا از آن‌ها حسابی نمی‌کشد. یکی از مسائلی که در مورد مخلصین این است که غیر از افرادی که مال خدا شدند، ملک خدا شدند، خود را به خدا فروختند، بی‌توقّع شدند، طلبکار خدا نشدند،‌

در بلا هم می‌چشم لذات او                  مات اویم مات اویم مات او

وصف خدای متعال

 این‌ها خدا را آن‌گونه که خدا است وصف می‌کنند. آینه‌ی وجود این‌ها حقیقت خدا را به مقدار وجود این‌ها نشان می‌دهد. قرآن کریم می‌فرماید «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ»[۱۱] هر کسی وصف خدا می‌کند، مدح خدا می‌کند (ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی) هر کسی این وصف خدا را گفتن‌ با هر درجه‌ی علمی،‌ حکمتی، عرفانی از خدا بخواهد ذکری کند، وصفی کند،‌ خدا برتر از آن است،‌ خدا در وصف کسی نمی‌گنجد، هر چه بگویید خدا بالاتر از آن است. لذا خدا خود را تنزیه کرده است، فرموده است «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[۱۲] الّا یک گروه را استثنا کرده است «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصین‏»[۱۳] کسی که دو صفت داشته باشد عباد مخلص من است‌ یکی عبد باشد یعنی برای خود نباشد. آدم که برای خود نبود هیچ توقّعی ندارد، آدمی که مِلک خدا است. خدا ملک او را جهنّم ببرد یا بهشت ببرد، من کاره‌ای نیستم که به خدا بگویم من را جهنّم نبر، من را به بهشت ببر، من چه کاره هستم که از خدا چیزی بخواهم. من برای خود نیستم، برای خدا هستم.

لذا امیر المؤمنین (علیه السّلام) در بعضی تعبیرات خود دارد که اگر خدا علی را به جهنّم ببرد آن‌جا برای علی جهنّم نیست،‌ آن‌جا بهشت است، چون دل خوشی علی رضای او است، اگر او راضی است که من به جهنّم بروم، من چرا ناراضی باشم که به جهنّم بروم. هر جا بروم عبد او هستم، ملک خود او است، من خوش هستم که او مالک من است. مالک با من هر کاری کرد من کاره‌ای نیستم، من به رضای او راضی هستم و خوش هستم، به هیچ چیزی غیر از رضای او در حیطه‌ی زندگی من، در قاموس زندگی من تنها چیزی که مطرح است او از من ناراضی نباشد،‌ از من ناراحت نشود. این مسئله‌ی وصف است.

عجز شیطان در برابر مخلصین

یک مسئله‌ی دیگر این است که اگر وجود کسی خالص بود نه تنها عمل او خالص بود، اگر کسی خود خالص بود، ناخالصی نداشت، غیرخدا در وجود او شریک نبود، شیطان در زندگی او دخیل نبود. یک مقداری از زندگی بعضی‌ها برای خدا است، یک مقدار برای شیطان است، یک مقدار برای زن و بچّه است، یک مقدار هم همین‌طور هدر رفته است به کسی ندادند، ولی برای خدا هم نبوده است. به مقداری که برای خدا کار کرده است این مقدار برای خدا بوده است، این ناخالصی زیادی دارد تا بیایند در برزخ همه‌ی این ناخالصی‌ها را از وجود او بیرون بریزند باید خیلی عذاب بکشد، باید مشکلات زیادی را تحمّل کند. امّا کسی که خدا وجود او را خالص کرده است، شیطان گفته است که «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[۱۴] قسم خورده است، گفته است من تمامی بنی آدم را… هیچ کسی را استثنا نکرده است، دست از هیچ کسی برنمی‌دارد. از پیرمرد ۹۰ سال، ۱۰۰ سال گرفته تا بچّه‌ی که تازه به بلوغ رسیده است سراغ همه می‌رود، دنبال بدبخت کردن همه است، دنبال آلوده کردن همه است، همه را وسوسه می‌کند، همه را به گناه می‌کشاند، همه را به زنجیر می‌کشاند، همه را به اسارت دنیا و شهوات آلوده می‌کند و اسیر می‌سازد «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ».

شیطان هم نسبت به مخلصین در پیشگاه خدا اعلان عجز می‌کند. گفته است من در همه نفوذ دارم، همه را می‌لغزانم، همه را بدبخت می‌کنم «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» مگر کسی که مال خود نباشد، مگر کسی که مال تو باشد.

کعبه مخصوص خداوند است و احدی نمی‌تواند در آن تصرّف کند

«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ»[۱۵] قرآن برای خدا است، احدی نمی‌تواند در این قرآن دخل و تصرّفی داشته باشد و احدی نمی‌تواند این قرآن را نابود کند. کعبه برای خدا است، خدای متعال انذار کرده است، فرموده است کسی قصد این کعبه را کند من از او انتقام می‌گیرم.

لذا در طول تاریخ جریان ابرهه روشن است که او به قصد ویرانی کعبه رفته بود، امّا «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ»[۱۶]همین‌طور که قرآن برای خدای متعال است، احدی نمی‌تواند این قرآن را از بین ببرد، احدی نمی‌تواند در این قرآن دخل و تصرّفی کند؛ چون کعبه بیت الله است، مخصوص خدا است «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ»[۱۷] خدا آن‌جا را دارای حریم قرار داده است، غرقگاه خدا است، کسی بخواهد به کعبه تعرّض کند خود خدا در مقام انتقام برمی‌آید و با طیر ابابیل خود او را و هر کسی که بخواهد به او را کمک کند، نابود می‌کند.

نابودی در مُلک خدا راهی ندارد

کسی هم که وجود او برای خدا باشد «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا»[۱۸] خود خدا از بندگان مؤمن دفاع می‌کند و از عهده‌ی دشمنان خود برمی‌آید. لذا فرمود: «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ»[۱۹] پیامبر من، تو عبدالله هستی،‌ تو برای من هستی، برای خود نیستی؛ لذا من هم تمام دشمنان تو را سر جای خود می‌نشانم و کسی نمی‌تواند آوازه‌ی تو را از بین ببرد، کسی نمی‌تواند دین تو و آثار تو را از بین ببرد.

حضرات ائمّه‌ی معصومین و حضرت سیّد الشّهداء، سالار شهیدان (صلوات الله علیه)، (سلام الله علیه) (ارواحنا فداء) این‌ها ملک خدا بودند و کسی نمی‌تواند امام حسین را از بین ببرد (دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد). هر کسی می‌خواهد حسین را از بین ببرد خود او از بین می‌برد. بیایید با خدا خالص باشید،‌ ناخالصی نداشته باشید،‌ با خدا یک رنگ باشید، بر خدا باشید، توقّعات را کنار بگذارید. مثل بعضی‌ها که سابقه‌ی انقلاب، سابقه‌ی جبهه دارند، طلبکار مردم هستند این‌طور نباشید. معمولاً خانواده‌های شهداء خود را بدهکار می‌دانند.

ذبح عظیم

این حضرت زینب است که کنار بدن حسین خود گفت: «اللَّهُم‏ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ»[۲۰]،خود خدا امام حسین را ذبح عظیم معرّفی کرده است «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»[۲۱].‏ٍ

ابراهیم که حضرت اسماعیل را به قربانگاه آورد، در این امتحان ابراهیم سرافراز شد و کارد تیز گلوی نازک اسماعیل او را نبرید و اسماعیل هیجان‌زده بود، ناراحت بود، نکند خدا نمی‌خواهد با من معامله کند، نکند قربانی من را قبول نکند، نکند در این امتحان من نمره نیاورم. خدا برای آرامش ابراهیم به ابراهیم خطاب کرد: ابرهیم خود را بیشتر دوست داری یا پیغمبر آخر الزّمان را؟ یک نگاهی به وضع خود و به جمال پیغمبر در عالم معنا کرد، عرضه داشت بار الها، پروردگارا پیامبر خاتم را از جان خود بیشتر دوست دارم. بعد فرمود: بچّه‌ی خود را خیلی دوست داری یا حسین پیغمبر آخر الزّمان را؟ یک نگاه به اسماعیل کرد، یک نگاه به حسین کرد گفت: بار الها حسین را بیشتر از اسماعیل دوست دارم. خدا فرمود حالا که او بیشتر برای تو عزیز است، می‌خواهم داغ او را بر دل تو بگذارم «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» خدا حضرت امام حسین را ذبح عظیم نامیده است. امّا خواهر شهید داده‌ی صابره‌ی، عالمه‌ی غیر معلّمه چون خود و حسین خود را برای خدا می‌داند، طلبکار که نیست امّا از این‌که اجازه داده است امام حسین برای خدا این‌طور قطعه قطعه شده است، آمد دست خود را زیر جنازه‌ی حسین خود برد، گفت: «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ»[۲۲] خدایا این قربانی را از ما قبول کن.


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۹۴، ص ۳۱۷٫

[۳]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۹، ص ۴۰٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۲٫

[۵]– سوره‌ی تحریم، آیه ۴٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ‏۳۳، ص ۱۳۸٫

[۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۹۶٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۲٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۰۷٫

[۱۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۲٫

[۱۱]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۵۹٫

[۱۲]– سوره‌ی طور، آیه ۴۳٫

[۱۳]– سوره‌ی صافات، آیه ۴۰٫

[۱۴]– سوره‌ی ص، آیات ۸۲ و ۸۳٫

[۱۵]– سوره‌ی زمر، آیه ۳۶٫

[۱۶]– سوره‌ی فیل، آیه ۱٫

[۱۷]– سوره‌ی مائده، آیه ۹۷٫

[۱۸]– سوره‌ی حج، آیه ۳۸٫

[۱۹]– سوره‌ی حجر، آیه ۹۵٫

[۲۰]–  غرر الأخبار، ص ۲۶٫

[۲۱]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۷٫

[۲۲]– غرر الأخبار، ص ۲۶٫