در این متن می خوانید:
      1. اندیشه‌ی سیاسی اسلام
      2. سرفصل‌های بحث
      3. معرّفی منابع
      4. بحث اوّل: نسبت اسلام با عرصه‌های سیاسی- اجتماعی
      5. مقدّمه‌ای بر نگاه درون‌دینی
      6. فلسفه‌ی سیاسی دنیای غرب
      7. مفهوم اومانیسم
      8. برداشت غلط روشنفکران
      9. تفاوت نگرش اومانیستی با نگاه دینی
      10. شکل‌گیری دموکراسی بر اساس اومانیسم
      11. جذّابیت ظاهری بحث دموکراسی
      12. حدود دموکراسی
      13. تلاقی دین و دموکراسی
      14. دموکراسی اسلامی
      15. مفهوم سکولاریسم
      16. روش اداره‌ی حکومت از دید سکولاریسم
      17. علل و زمینه‌های پیدایش سکولاریسم
      18. قرون وسطی؛ زمینه‌ای برای پیدایش سکولاریسم
      19. ویژگی‌های قرون وسطی و تأثیرات آن
      20. بررسی بسترهای شکل‌گیری سکولاریسم
      21. تفاوت اسلام و مسیحیت
      22. تجربه‌ی حکومت دینی در ایران
      23. مثالی برای تبیین مفهوم سکولاریسم
      24. به وجود آمدن سکولاریسم از اومانیسم
      25. دیدگاه منتقدین درون دینی اسلام سیاسی
      26. دیدگاه منتقدین درون دینی در مورد عصر حضور
      27. نقد منتقدین درون دینی
      28. جریان حجّتیّه
      29. حوزه‌ی فعّالیّت انجمن حجّتیّه
      30. سوء استفاده انجمن حجّتیّه از احساسات دینی
      31. تأیید شدن نظر حجّتیّه به دلیل بعضی از سوء عملکردها
      32. بروز تفکّر حجّتیّه در جامعه در بین متدیّنین
      33. پاسخ دادن به منتقدین درون دینی
      34. دلیل آوردن منتقدین درون دینی از روایات مهجور
      35. منابع قدیمی در ردّ ادّعای منتقدین درون دینی
      36. مسائل فقهی مهمّ در عصر غیبت کاربرد دارد
      37. پیام نداشتن دین برای عصر غیبت در نگاه منتقدین درون دینی
      38. همنوایی سکولاریسم با منتقدین درون دینی
      39. کتاب وسائل الشّیعه شرح روایی احکام
      40. مؤیّد بودن روایات ائمّه بر دستورات دین در زمان غیبت
      41. آیات قرآن هم برای عصر حضور و هم عصر غیبت
      42. بی استفاده شدن بخش زیادی از دین با نگاه حجّتیّه
      43. تأیید قرآن و عترت برای حکومت داشتن اسلام در عصر غیبت
      44. بحث کردن بر طبق روایات مورد تأیید حجّتیّه
      45. مشکل داشتن روایات مورد استدلال حجّتیّه
      46. کتاب حاشیه مکاسب شیخ جواد تبریزی
      47. کتاب دادگستر جهان
      48. سؤال و جواب
      49. روایات متروک در فقه
      50. سؤال و جواب
      51. چگونگی بحث کردن با افراد منتقد درون دینی
      52. نبودن کتاب رسمی برای عقاید انجمن حجّتیّه
      53. تاریخچه‌ی ایجاد انجمن حجّتیّه
      54. تاریخ وفات شیخ محمّد حلبی و جانشین او
      55. نسبت اشتباه حجّتی بودن به برخی افراد

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

اندیشه‌ی سیاسی اسلام

عنوان این جلسات صفحاتی از اندیشه‌ی سیاسی اسلام است. چرا گفتیم صفحاتی؟ اندیشه‌ی سیاسی اسلام خود یک رشته‌ی مفصّلی است و می‌شود روی آن کارها کرد. ما می‌خواهیم صفحاتی از آن را ورق بزنیم. در واقع می‌خواهیم یک سری مباحث کاربردی‌تر که بیشتر با آن درگیر هستیم، به صورت مختصر و مفید ارائه دهیم.

سرفصل‌های بحث

سرفصل‌هایی که بنا است مطرح کنیم، به این ترتیب هستند:

۱- نسبت اسلام با عرصه‌های سیاسی- اجتماعی

۲- طرح حکومتی اسلام در عصر غیبت

۳- بررسی تاریخی موافقین نظریه‌ی ولایت فقیه

۴- بررسی تاریخی مخالفین نظریه‌ی ولایت فقیه

۵- ادلّه‌ی مثبتین نظریه‌ی ولایت فقیه

۶- ادلّه‌ی نافین نظریه‌ی ولایت فقیه

۷- نظریه‌ی ولایت فقیه از منظر قانون اساسی

۸- حدود و اختیارات ولایت فقیه

بحث اسلام و سکولاریسم، اسلام و دموکراسی را هم داریم که بخشی در همین جلسه تقدیم می‌شود.

معرّفی منابع

منابعی که ما بیشتر با آن کار می‌کنیم کتاب ولایت فقیه امام خمینی (رحمه الله علیه) است. کتاب ولایت فقاهت و عدالت، آقای جوادی آملی (حفظه الله)، کتاب نظریه‌ی سیاسی اسلام، آیت الله مصباح یزدی، کتاب پرسش‌ها و پاسخ‌ها، آیت الله مصباح یزدی. کتاب نظام سیاسی اسلام از آقای دکتر محمّدجواد نوروزی که گاهی به نام مقدّمه‌ای بر نظام سیاسی اسلام چاپ شده است. ایشان یک کتاب فلسفه‌ی سیاست دارد، آن هم کتاب خوبی است. این‌ها منابعی است که ما عمدتاً به این‌ها ارجاع می‌دهیم، منابع دیگری را هم می‌آوریم، بررسی می‌کنیم و با آن‌ها کار می‌کنیم. ولی این‌ها در بحث عمده‌تر است.

بحث اوّل: نسبت اسلام با عرصه‌های سیاسی- اجتماعی

این بحث پایه‌ای است و مقدّم بر بحث ولایت فقیه است، چرا؟ چون شما می‌آیید از ولایت فقیه بحث می‌کنید، یک مرتبه شخصی می‌گوید: اصلاً اسلام با عرصه‌های سیاسی- اجتماعی کاری ندارد، این مخصوصاً در عصر غیبت مطرح است. بعد هم یک سری روایاتی برای شما می‌آورد که با این روایت‌ها چه می‌کنید؟ بنابراین منطقی است که این بحث را مقدّم کنیم. در واقع این بحث از دو زاویه قابل پیگیری است؛ ۱- فلسفه‌ی سیاسی دنیای غرب. ۲- نگاه درون‌دینی. می‌شود گفت آن نگاه برون‌دینی است و این درون‌دینی.

مقدّمه‌ای بر نگاه درون‌دینی

این نگاه درون‌دینی را خیلی با رعایت اسم‌گذاری کردیم، یعنی خواستیم هیچ وصف و انگی برای این گروه نگذاریم، بگوییم این‌ها یک سری بحث‌های درون‌دینی دارند و اگر نه گاهی در ادبیات سیاسی ما از این‌ها به عنوان خط ارتجاع یا متحجّرین یا در شاخه‌ای دیگر، انجمن حجّتیه یاد می‌شود. ما کاری به آن نداریم، بلکه می‌گوییم کسانی که در واقع حرف آن‌ها برخواسته از درون دین است، می‌گویند ما به این دلیل دینی می‌گوییم اسلام نباید در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی حضور پیدا کند.

فلسفه‌ی سیاسی دنیای غرب

دنیای غرب از کجا شروع می‌شود؟ کجا تمام می‌شود؟ ۱+۵ می‌شود دنیای غرب؟ همه‌ی قارّه‌ی اروپا، آمریکا جزء آن است یا نیست؟ همین‌طور می‌گوییم غرب. این‌که این‌گونه تعبیر و استعمال می‌شود، در حقیقت به عنوان این است که ما در دنیای غرب یک فلسفه‌ی سیاسی غالب داریم و آن عبارت از لیبرال دموکراسی است. عمدتاً این مراد است، فلسفه‌ی سیاسی لیبرال دموکراسی که این‌ها می‌آیند حرف از سکولاریسم می‌زنند. بحث ما در این‌جا نقد و بررسی فلسفه‌های غرب نیست، تخصّص ما هم نیست.

مفهوم اومانیسم

اگر بخواهیم یک نمای کلّی، یک دورنمای ضعیفی برای خود ترسیم کنیم، می‌آییم این‌گونه می‌گوییم که در فلسفه‌ی غرب، در فلسفه‌ی فکری غرب یک درختی است به نام اومانیسم یا به همان تعبیر صریح انگلیسی humanism. این اومانیسم یعنی چه؟ انسان‌گرایی یا شاید تعبیر دقیق‌تر آن در فارسی انسان‌مداری باشد. یعنی همه چیز حول این انسان است. اومانیسم در واقع این است که می‌آید خدا را از محوریت خارج می‌کند و انسان را قرار می‌دهد.

برداشت غلط روشنفکران

گاهی بعضی از نویسندگان، بعضی از روشنفکران می‌آیند همین را تطبیق بر بعضی آموزه‌های دینی هم می‌کنند، مثلاً «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۱] را به عنوان مؤیّدی بر نظریه‌ی اومانیسم از منظر دین تلقّی می‌کنند و حال آن‌که تفاوت‌های جدّی میان این‌ها وجود دارد. یعنی کسی که این حرف را می‌زند یا نمی‌فهمد اومانیسم یعنی چه، یا نمی‌فهمد خلیفه‌ی خدا در زمین یعنی چه یا هیچ کدام را نمی‌فهمد، این دو فاصله‌ی زیادی با هم دارند.

تفاوت نگرش اومانیستی با نگاه دینی

در نظریه‌ی انسان‌گرایی یا انسان‌مداری، این‌که شما محور عالم را انسان قرار می‌دهید، یعنی مبدأ تمام ارزش‌ها انسان است، این اوّلین نقطه‌ی افتراق میان نگرش دینی با نگرش لیبرال دموکراسی یا اومانیستی می‌شود، در نگاه دینی ما می‌گوییم مبدأ ارزش‌گذاری خدا است. خدا می‌گوید این کار خوب است، این کار بد است. پس انسان چه نسبتی دارد؟ انسان نهایتاً می‌آید این ارزش‌ها را ادراک می‌کند. یا رسولان خدا می‌آیند به او القاء می‌کنند یا خود او به نیروی فطرت و عقل این را ادراک می‌کند. امّا خود او نمی‌تواند ارزشی را بما هو هو جعل کند. ما می‌گوییم این کار واجب است، این کار حرام است، چه کسی گفته؟ خدا گفته، در همه چیز. از همین‌جا نقطه‌ی افتراق اندیشه‌ی سیاسی اسلام با اندیشه‌ی غرب -عمدتاً همین بحث لیبرال دموکراسی- به طور جدّی شروع می‌شود، یعنی این زاویه که پیدا می‌شود، فاصله‌ی آن کم نیست، بسیار زیاد است و هر کدام به سمتی می‌روند.

شکل‌گیری دموکراسی بر اساس اومانیسم

گفتیم اگر بخواهیم دورنمایی از تفکّر غربی ترسیم کنیم، این نظریه‌ی اومانیسم به منزله‌ی یک تنه‌ی درخت است که نقش بسیار کلیدی و محوری در فلسفه‌ی غربی دارد و عمدتاً در فلسفه‌ی سیاسی هم وارد می‌شود. پیرو آن بحث دموکراسی مطرح می‌شود، ببینید چقدر طبیعی و منطقی است. چرا بحث دموکراسی مطرح می‌شود؟ به خاطر این‌که می‌گوید: مگر شما نگفتید مبدأ ارزش‌گذاری در عالم انسان است، حال ما نظر این انسان را کجا بفهمیم؟ می‌گوید: دموکراسی. در واقع دموکراسی راحت‌ترین راه برای پی بردن به نظر انسان است. ربا جایز باشد یا نباشد؟ به سراغ دموکراسی برویم. دموکراسی مستقیم و غیر مستقیم دارد، این محلّ بحث نیست، هر دو دموکراسی است. یعنی چه خود مردم مستقیم در رفراندوم شرکت کنند، چه نمایندگان مردم در پارلمان‌ها نظر بدهند، هر دو دموکراسی است و تفاوتی ندارد. نظر مردم را چگونه به دست بیاوریم؟ از طریق رأی‌گیری. دموکراسی، Democracy، یعنی حکومت مردمی، یعنی مردم بیایند بر مردم حکومت کنند.

جذّابیت ظاهری بحث دموکراسی

رنگ و لعاب‌های ژورنالیستی و جذّابیت‌های عمومی این بحث زیاد است، مثلاً می‌گوید به جای این‌که یک فرد حکومت کند، مردم حکومت کنند، ضریب خطای کدام یک پایین‌تر است؟ این‌ها تعابیری است که پیش می‌آید. ضریب خطای کدام یک بیشتر است؟ عقل جمعی یا عقل فردی؟ یعنی خود به خود همه را به این سمت می‌کشند.

حدود دموکراسی

وقتی این درخت اومانیسم شکل گرفت، پیرو آن چه شکل می‌گیرد؟ مسئله‌ی دموکراسی. وقتی مسئله‌ی دموکراسی شکل می‌گیرد، یک سؤال کلیدی دیگر مطرح می‌شود: دموکراسی تا کجا؟ ما چه پرسش‌هایی را به پیشگاه مردم ببریم و از آن‌ها پاسخ بخواهیم؟ این هیچ مرزی ندارد، همه چیز را. کلّیه‌ی عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، هر چه هست و نیست، شما همه‌ی این‌ها را می‌توانید از مردم سؤال کنید.

تلاقی دین و دموکراسی

بدون این‌که بخواهیم تصریح کنیم، وقتی مسئله یک مقدار خوب تبیین بشود، خود شما متوجّه می‌شوید چه تفاوت‌های بنیادینی است میان این دموکراسی با آن چیزی که در نظریه‌ی حکومت اسلامی ما یا جمهوری اسلامی ما از آن به عنوان دموکراسی یاد می‌شود. ما اتّفاقاً اصلاً اصرار نداریم که بگوییم طرفدار دموکراسی به این معنا هستیم، اصلاً سازگار نیست. دو چیز کاملاً متفاوت هستند. آن برای یک ساختار، برای یک فرهنگ و یک برای یک مدل تفکّر است، این برای یک ساختار است. اصلاً این دو با هم سازگار نیستند. وقتی شما این را از آن فرهنگ جدا می‌کنید و می‌خواهید به زور به این‌جا بچسبانید، خود به خود تناقض درست می‌کنید.

دموکراسی اسلامی

قید اسلامیت همیشه باید پیرو آن باشد، مردم‌سالاری دینی، جمهوری اسلامی و این قید است که می‌آید زهری که در این واژه از حیث دین‌ستیزی وجود دارد، می‌گیرد. می‌گوید آن قسمت‌هایی که برای دین قابل تحمّل باشد، می‌پذیریم، آن قسمت‌هایی که قابل تحمّل نباشد، نمی‌پذیریم. بنابراین در مدل فکری اسلامی هیچ وقت شما نمی‌توانید برای مسئله‌ی ربا رفراندوم برگزار کنید یا این را در قالب طرح، لایحه یا مصوّبه به پارلمان ببرید و بخواهید روی آن بحث کنید و قیام و قعود بگیرید. اصلاً این قابلیت وجود ندارد. پس در تفکّر دینی ما یک خط قرمزهای بسیار محکم و برجسته‌ای در این قسمت‌ها وجود دارد که ما اصلاً نمی‌توانیم از این‌ها صرف نظر کنیم.

مفهوم سکولاریسم

بعد این‌ها مسئله‌ی سکولاریسم را مطرح می‌کنند، سکولاریسم یعنی چه؟ گاهی سکولاریسم را به عرفی‌گرایی یا تقدّس‌زدایی معنا می‌کنند. بعد می‌گویند یعنی جدایی دین از عرصه‌های اجتماعی، نه فقط سیاست. در سکولاریسم می‌گویند عرفی‌گرایی، عرفی‌گرایی یعنی چه؟ واژه‌ی عرفی که در ادبیات سیاسی عمدتاً جریان روشن‌فکری به کار می‌رود، غیر از عرفی است که من و شما در فقه می‌گوییم. در این بحث‌ها مثلاً یک مرتبه خلط بحث می‌شود، مشترک لفظی می‌شود و بسیار مشکل ایجاد می‌کند. عرفی‌گرایی که در این‌جا می‌گویند به معنای تقدّس‌زدایی است، به معنای غیر دینی کردن است، می‌گویند اصلاً این‌ها امور زمینی هستند، چرا پای خدا و پیغمبر را به میان می‌کشید؟ دانش بشری، تجربه‌ی بشری، این‌ها اصطلاحاتی است که در این بحث‌ها پرکاربرد است. می‌گوید خود دانش بشری می‌تواند برای این مسئله راه حل پیدا کند، خود تجربه‌ی بشری می‌تواند برای این مسئله راه حل پیدا کند، عقل بشری می‌تواند، نیازی هم ندارد که از جای دیگری چیزی به او تزریق بشود.

روش اداره‌ی حکومت از دید سکولاریسم

می‌گوییم چگونه حکومت کنیم؟ می‌گوید: برویم از دانش بشر استفاده کنیم، بالاخره یک عقبه‌ی ممتدّی از تجربه‌ی بشری در تاریخ سیاسی وجود دارد. می‌گوید برویم از این استفاده کنیم. می‌گوییم اگر در این عرصه دین حرفی داشت، چطور؟ می‌گوید این‌جا حوزه‌ی دخالت دین نیست. این‌جا حوزه‌ای است که یکّه‌تاز میدان بر مبنای همان بحث اومانیسم و humanism خود انسان است، انسان باید تعیین کند که مثلاً چه مدل حکومتی در کشور او شکل بگیرد. این حکومت چه ساز و کارهایی داشته باشد؟ در عرصه‌های مختلف چه نوع سیاست‌گذاری‌هایی داشته باشد؟ این‌جا اصلاً میدان دین، دیانت، خدا، پیغمبر، وحی، جبرئیل و امثال این‌ها نیست. پس می‌شود به نوعی گفت تقدّس‌زدایی، به این معنا که می‌گوید امر را قدسی نکن. می‌گوید این مسئله کاملاً عرفی است، اصلاً پای قداست هم در میان نیست.

علل و زمینه‌های پیدایش سکولاریسم

گاهی این‌جا سؤالی پیش می‌آید که چه شد این‌ها قائل به سکولاریسم شدند؟ در مقام پاسخ گفته می‌شود به لحاظ علمی چه حاصلی دارد که ما به پاسخ این سؤال برسیم؟ امّا شاید بی‌حاصل هم نباشد. در یک مورد گفته می‌شود دینی که این‌ها با آن سر و کار دارند که دین مسیحیت است، هر چه شما ابتدا و انتهای آن را ورق می‌زنید، می‌بینید در آن خبری از مسائل اجتماعی- سیاسی نیست، عمدتاً مسائل فردی است. این‌که شما حکومت کنید، اگر کسی دزدی کرد، این کار را بکنید، با سایر ملل این‌گونه ارتباط برقرار کنید، این خط قرمز در مناسبات بین المللی شما است. اصلاً در آن خبری از این‌ها نیست. این‌ها گفتند خود این دین ساکت است، ادّعایی هم ندارد. پس چرا شما اصرار دارید آن را وارد این زمینه کنید و بگویید باید حتماً حرفی بزنی، می‌گوید من حرفی ندارم. من آمدم عرصه‌ی فردی میان شما و خدای شما را تنظیم کنم و لا غیر. عرصه‌ی اجتماعی- سیاسی چطور؟ می‌گوید خود تو می‌دانی، برو با دانش بشری خود، با تجربه‌ی بشری، با عقل بشری، تجربه‌ی تاریخی، هر چه هست، بر اساس آن راه حل‌های این بحث را پیدا کن و ببین چه باید بکنی.

قرون وسطی؛ زمینه‌ای برای پیدایش سکولاریسم

در یک مورد دیگر گفته می‌شود آن دوره‌ی قرون وسطی که در دنیای غرب از آن به دوره‌ی تاریکی یاد می‌شود. بالاخره هر چه شما بگویید، محقّقین به نحوی در آن شبهه وارد می‌کنند، برخی گفتند آن‌قدر هم تاریک نیست. در مورد قرون وسطی هم بحث است که آیا واقعاً این مقدار که به عنوان پیش‌فرض، به عنوان دوره‌های تاریک از آن یاد می‌شود، واقعاً آن‌قدر تاریک بوده یا نه؟ ما به این مسئله کاری نداریم و فعلاً فرض خود را بر همین پیش‌فرض می‌گذاریم. به هر حال آن چیزی که الآن در نوشته‌های غالب از آن در قرون وسطی یاد می‌شود، دوره‌ای بسیار تاریک و سخت است.

ویژگی‌های قرون وسطی و تأثیرات آن

از ویژگی‌های آن این است که اوّلاً حکومت دینی بوده و ثانیاً بسیار مستبّدانه عمل کرده، یعنی هر چه شما بخواهید. گاهی می‌گوییم هر فضیلتی بگوییم، می‌توانید به امیر المؤمنین نسبت بدهید. از این طرف هر بدی بگویید، این‌ها به قرون وسطی نسبت می‌دهند، جدا از این‌‌که واقعیت تاریخی داشته یا نداشته. قصّه‌ی گالیله، همه‌ی این‌ها جزء دوره‌ی قرون وسطی است.

می‌گویند این دوره تأثیر بسیار بدی گذاشته، پیرو این گفتند دیدید دین چه بلایی به سر جامعه می‌آورد؟ می‌خواهید دوباره آن تجربه‌ی تاریک را تکرار کنید؟ از همان ابتدا آن را جدا کنید، اصلاً به دین میدان حضور در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی ندهید. آن را کنار بگذارید، بگویید خود ما می‌خواهیم برای این قسمت برنامه‌ریزی کنیم، این با خود ما است.

بررسی بسترهای شکل‌گیری سکولاریسم

موارد دیگری هم وجود دارد، این به عنوان یک سری بسترهایی که یاد می‌شود و می‌گویند این‌ها سبب شد نظریه‌ی سکولاریسم شکل بگیرد، یا این‌ها جزء العلّه است. علّت اصلی همان نظریه‌ی اومانیسم، هر چیزی که هست، ما کاری نداریم. ولی توجّه به این مسائل بد نیست، یعنی شما یک‌مرتبه می‌بینید یک واژه‌ی مشترک لفظی در فضای گفتگویی میان شما با یک روشنفکر دیگری که از آن طرف صحبت می‌کند، شکل می‌گیرد و آن واژه‌ی دین است. یک نفر می‌‌گوید: این دینی که شما می‌گویید، چیست؟ او می‌گوید: مسیحیت، شما می‌گویید اسلام.

تفاوت اسلام و مسیحیت

این دو بسیار با همدیگر تفاوت دارند، اسلام اصلاً مدل دیگری است، مخصوصاً بر مبنای اسلام شیعی که هم قرآن است و هم عترت است. شما وسائل الشّیعه را ورق بزنید، یک بخشی از آن عبادات می‌شود، امّا یک بخش قابل توجّهی از آن معاملات است. خود قرآن را ورق بزنید، بسیاری از آیات آن مباحث سیاسی- اجتماعی است. این‌ها را شما نمی‌توانید ببرید در همان فضای مسیحیت تفسیر کنید. لذا از همین‌جا اختلافات به معنای تفاوت‌ها شکل می‌گیرد، یعنی شما باید گاهی این توجّه را بدهید که دینی که آن‌ها می‌گویند، دین مسیحیت است. با عقبه‌ی تاریخی که آن‌ها داشتند، به دلیل تجربه‌ی بسیار نامناسبی که داشتند، ممکن است تن به این نظریه داده باشند، ما آن تجربه را نداریم.

تجربه‌ی حکومت دینی در ایران

ما حکومت شاهان را داریم، امّا این حکومت شاهان ما به نام دین به این معنا تمام نشده است، البتّه صفویه اندکی دین را دخیل کردند، امّا این‌که تماماً بخواهند حکومت خود را به عنوان یک حکومت دینی معرّفی کنند، چنین ادّعایی نداشتند. آن تاریکی که در حکومت قرون وسطی برای ما تصویر می‌شود و سراغ داریم، ما این تاریکی را در حکومت‌های خود ما، حکومت‌هایی که اندکی دین را دخیل کردند، انصافاً سراغ نداریم.

مثالی برای تبیین مفهوم سکولاریسم

از تمامی مطالب فوق نهایتاً به این نتیجه می‌رسیم که دین اساساً کاری به صحنه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ندارد. به عنوان مثال شما آقای مهندس بازرگان هستید، انسانی هستید که پیشانی شما در اثر کثرت سجده متورّم شده، شما اهل نماز شب هستید. شما قلم می‌زنید و بر مبنای ترتیب نزول تفسیر قرآن می‌نویسید، نه ترتیب جمع‌آوری، هر چه می‌خواهید از این کارها انجام بدهید. امّا وقتی شما نخست‌وزیر مملکت شدید، آن نماز شب و آن تفسیر قرآن شما، برای خود شما است. در عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی وقتی می‌خواهید حکمرانی کنید، وقتی می‌خواهید کار سیاسی- اجتماعی انجام بدهید، این‌جا شما هستید و حقوق‌دان‌های تحصیل‌ کرده و مدل‌های سیاسی اجتماعی که این‌ها دارند براساس خرد جمعی یا خرد بشری یا تجربه‌ی تاریخی به شما عرضه می‌کنند، بر این مبنا جلو بروید. در واقع دین شما تنظیم کننده‌ی ارتباط میان شما و خدای محبوب شما می‌شود. بعد در این قسمت هر چقدر هم دوست دارید خدا را مهربان، دوست داشتنی، هر طور می‌خواهی توصیف کن اصلاً اشکالی ندارد. منتها در عرصه و صحنه‌ی سیاسی و اجتماعی این خدای شما با هر وصفی که هست نباید حضور پیدا کند، نه خود او، نه قرآن او، نه رسولان او، نه جانشینان رسولان او، هیچ‌کدام. این یک تبیین خیلی ساده‌ای از نظریّه‌ی سکولاریسم یا جدایی دین از عرصه‌های سیاسی و اجتماعی می‌شود.

به وجود آمدن سکولاریسم از اومانیسم

گفتیم که این نظریّه که در آخر این است در این قسمت انتهایی با یک جماعت دیگری هم رو به رو می‌شود، یعنی نقطه‌ی عزیمت این‌ها از یک جای دیگر است. گفتیم جریان سکولاریسم در واقع تفکّر لیبرال دموکراسی غرب و از بستر اومانیسم بلند شد آمد به این نقطه رسید: جدایی دین از سیاست.

دیدگاه منتقدین درون دینی اسلام سیاسی

امّا یک جریان دیگری هم وجود دارد که گفتیم نقد درون دینی یا منتقدین درون دینی اسلام سیاسی است. کسانی هم از درون دین حرکت خود را آغاز می‌کنند این‌ها دیگر آن طرف نیستند، این‌ها دیگر در فضای اومانیسم با شما صحبت نمی‌کنند، این‌ها حرفی از لیبرال دموکراسی غرب نمی‌‌گویند، این‌ها حرفی از دموکراسی هم برای شما نمی‌گویند، اصلاً کاری به این حرف‌ها ندارند. این‌ها حرف‌های دیگری دارند، دغدغه‌های دیگری دارند، این‌ها جریاناتی هستند که می‌شود بعضاً رگه‌های آن‌ها را در حوزه‌های علمیّه پیدا کرد و انعکاس حرف‌های آن‌ها را هم در محافل دینی و مذهبی می‌شود دید. خواستگاه حرف آن‌ها هم در واقع برداشت‌هایی است که احیاناً از بعضی آیات، روایات و امثال این‌ها می‌توانند داشته باشند. این‌ها هم در نهایت می‌آیند همین حرف را می‌گویند منتها عرض کردم مسیر آن‌ها متفاوت است.

دیدگاه منتقدین درون دینی در مورد عصر حضور

می‌گویند اسلام مخصوصاً در عصر غیبت، یک سری از آن‌ها که کلّاً می‌گویند ولی بخش قابل توجّهی از آن‌ها می‌گویند در عصر غیبت است، یعنی می‌گویند هر چه شما بگویید برای عصر ظهور است بگذارید امام بیاید خود او می‌داند و خدای او و مردم او و حکومت او، هر طور که بخواست حکومت می‌کند. امّا می‌گویند صحبت ما، محلّ نزاع ما عصر غیبت است، می‌گویند در عصر غیبت چه باید کرد؟ این‌ها می‌آیند به یک سری روایات عمدتاً تمسّک می‌کنند، می‌گویند براساس طیفی از روایات ما در دوره‌ی غیبت هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم، باید منتظر بمانیم تا صاحب کار بیاید، وجود مبارک امام عصر (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند ایشان خود حکومت تشکیل می‌دهند و خود هم حکمرانی می‌کنند.‌

همین حرف را، مخصوصاً در جلسه‌ی ما که فضا فضای طلبگی است و پتانسیل بحث روایی و فقهی وجود دارد اگر بخواهیم کار کنیم شاید دو جلسه همین قسمت اخیر، همین درون دینی‌ها وقت می‌گیرد. من همین‌طور یک سری روایت می‌گویم ولی اگر بخواهیم خوب بحث آن را بشکافیم باید برویم یکی یکی روایات این‌ها را بیاوریم، سند، دلالت، یکی یکی این‌ها را می‌توانیم بیاوریم بررسی کنیم

نقد منتقدین درون دینی

وقتی این بحث را مطرح می‌کنند ما می‌خواهیم نقد حرف‌های این‌ها را ببینیم چیست می‌گوییم شما یک تک گزاره‌هایی از دین جدا می‌کنید و براساس این‌ها استدلال می‌کنید. مثلاً یک روایتی از امام کاظم (علیه الصّلاه و السّلام) می‌آورید یا احیاناً روایتی از امام صادق می‌آورید، این روایات به ما چه می‌گوید؟ می‌گوید هیچ پرچمی تا قبل از پرچم مهدی ما (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) بلند نخواهد شد مگر این‌که این پرچم پرچم ضلال و گمراهی است. می‌گوییم از این روایت می‌خواهید چه نتیجه‌ای بگیرید؟ این بحث جدّی است من لایه‌ی انجمن حجّتیّه را می‌گویم نمی‌خواهم بگویم هر کس این حرف را می‌گوید انجمنی است، خوب دقّت کنید جلسه جلسه‌ی طلبگی و علمی است.

جریان حجّتیّه

نمی‌خواهیم بگوییم هر کس این حرف را می‌گوید انجمنی است ما این لایه را می‌گوییم. جریان انجمن حجّتیّه جریان بی‌قدرتی نیست، به لحاظ مالی تمکّن مالی خوبی دارند و به لحاظ روشی هم روش بسیار پیچیده‌ای دارند. یکی از شخصیّت‌هایی که در این مسائل احزاب و گروه‌ها مفصّل تحقیق می‌کرد، کار می‌کرد و منابع زیادی هم در اختیار او بود، منابعی که در اختیار من و شما نیست او داشت، می‌گفت این‌قدر که من تحقیق کردم هیچ جریان فکری در این سده‌ی اخیر پیچیده‌تر از جریان انجمن حجّتیّه عمل نمی‌کند. خیلی حساب شده، خیلی تو در تو، خیلی لایه لایه و روی حساب.

حوزه‌ی فعّالیّت انجمن حجّتیّه

همین‌طور که مطّلع هستید این‌ها مدارسی را در اختیار دارند، مخصوصاً در همین مناطق شمیران مدارسی را در اختیار دارند به صورت پایه‌ای کار می‌کنند، جلسات مذهبی خوبی دارند. جلسات مذهبی جذّاب و گیرایی دارند از آن حسّ مذهبی خیلی خوب استفاده می‌کنند.

سوء استفاده انجمن حجّتیّه از احساسات دینی

مثلاً فرض بفرمایید شب عاشوراء است شخصی دوست دارد فقط از امام حسین بشنود یا مباحثی در این فضا بشنود، شخصی که اصلاً اهل انجمن نیست، اصلاً ضدّ انقلاب هم نیست. به یک مسجد می‌رود می‌بیند بحث‌ها سیاسی شد، می‌گوید من دوست دارم اشک بریزم. این‌ها می‌آیند از این خلأ استفاده می‌کنند می‌گویند به این‌جا بیا، این‌جا هست، مسجد داریم، منبر داریم، منبری خوب داریم به این سمت بیا. این را در پرانتز عرض کردم که این قسمت بحث را به قول آقای قرائتی می‌گوید زیاد گوش کنید، این‌جا را زیاد توجّه کنید چون بحثی است که خیلی درگیر هستید. همین اطراف ما، پیرامون ما، نه جای دیگر، نزدیک این‌ها زیاد هستند.

تأیید شدن نظر حجّتیّه به دلیل بعضی از سوء عملکردها

یک نکته‌ی دیگر هم باز توجّه کنید این‌ها یک ادّعاهایی اوّل انقلاب داشتند الآن که یک سری سوء عملکردها از ناحیه‌ی بعضی از ما دارد پیش می‌آید کم کم می‌گویند دیدید گفتیم؟ دیدید همان شد که ما می‌‌گفتیم؟ این هم دارد در واقع یک مؤیّدی برای آن نظریّه می‌شود و خود به خود شما می‌بینید متدیّنینی دارند در جامعه دارند شکل می‌گیرند، خوب دقّت کنید این یک آسیب‌شناسی اجتماعی دینی است، طبقه‌ای از متدیّنین آرام آرام در جامعه شکل می‌گیرند که شما خود او، پدر او، پدربزرگ او، هر چه می‌روید بررسی می‌کنید انجمنی نبوده، اصلاً کاملاً انقلابی است. امّا آرام آرام دارد یک میلی به این طرز تفکّر پیدا می‌کند.

بروز تفکّر حجّتیّه در جامعه در بین متدیّنین

کجا خود را نشان می‌دهد؟ این‌که یک مرتبه می‌‌گوید آقایی پیدا کردم کاری به این‌ها ندارد، یک آقایی پیدا کردم کاری به حکومت ندارد، این یعنی چه؟ یعنی کسی که به این‌ها کار دارد یا به تعبیری دستی بر آتش دارد یا به تعبیری خود او اهل این کارها است خیلی خبری به لحاظ معنوی و دینی ندارد. کسی که من پیدا کردم یک گوشه است کسی هم او را نمی‌شناسد، در تلویزیون هم نشان داده نمی‌شود، در سیاست‌گذاری‌های هم نمی‌آید، این یک چیز دیگر است. تا حدّی هم یک مصادیقی را درست می‌گویند، این را دارم تأکید می‌کنم. بعضی از ما که خواستیم انقلابی هم باشیم متأسّفانه حیث دینی و معنوی ما کمرنگ شد و گاهی اشتباه کردیم و این بهانه‌ای دست کسانی شد که این نظریّه را دنبال می‌کردند، تعقیب می‌کردند و روی آن پافشاری می‌کنند. پس بحثی بسیار داغ است، یعنی می‌خواهم بگویم تصوّر نکنید مخاطب این بحث فقط انجمنی است، خیلی از متدیّنینی که پیرامون ما هستند ناخواسته دارند انجمنی می‌شوند، یا به تعبیری ناخواسته دارند سکولار می‌شوند.

پاسخ دادن به منتقدین درون دینی

فرض می‌کنیم طرف مقابل که دارد ادلّه‌ی درون دینی بر مدّعای خود می‌آورد ادلّه‌ی تمامی داشته باشد، سنداً دلالتاً، دیگر از این بالاتر ما نمی‌توانیم آوانس بدهیم، فرض را بر این می‌گذاریم. می‌‌گوییم حالا چه کنیم؟ ما هستیم و این طرف انبوهی از آیات و روایات، با این‌ها می‌خواهیم چه کنیم؟ می‌گوید «الجَمعُ مَهُمَا أَمکَن أَولی مِنَ الطَّرح»، می‌گوییم بفرمایید جمع کنید. می‌گوید جمع به این است که این‌ها همه برای عصر حضور است برای عصر غیبت نیست، شما برای عصر غیبت صحبت می‌کنید. می‌گوییم این‌که می‌گویید این‌ها برای عصر حضور است دلیلی برای آن داری یا خیر؟ یا صرفاً دغدغه‌ی جمع «الجَمعُ مَهُمَا أَمکَن» شما را به این نکته رسانده است؟ آیا دلیل خاص هم برای این مدّعا داری یا خیر؟ دلیل خاصّی وجود ندارد. می‌گوییم این طرف ادلّه خیلی زیاد است. شما فرض کنید از آن طرف یک روایت، دو روایت، سه روایت، ۱۰ روایت آوردید، بیشتر که نیست، روایاتی است سنداً دلالتاً، چون نمی‌‌خواهیم در فضای ذهنی صحبت کنیم در روایت می‌بینیم، هفت، هشت، ۱۰ روایت، اصلاً ما اغماض کنیم بگوییم سنداً و دلالتاً قبول است و بی نقص است، در آخر این طرف را می‌خواهیم چه کنیم؟

دلیل آوردن منتقدین درون دینی از روایات مهجور

می‌گوییم اوّل شما بگو با فقه آشنا هستی یا خیر؟ حتماً آشنا است. آیا در فقه برخورد کردی با روایاتی که سنداً و دلالتاً تمام هستند امّا به دلیل عمل اصحاب مهجور شده‌اند؟ از این روایت‌ها دیده‌ای؟ اگر کسی در فقه کار کرده باشد حتماً از این قبیل روایات دیده است. می‌گوید می‌خواهی بگویی روایات من از این روایات است؟ می‌گوییم بله. چطور؟ می‌گوییم بیا نگاه کن، داریم گام به گام استشهاد می‌کنیم. می‌گوییم شما یک سری به کتب فقهی ما بزن، می‌‌گوید کدام کتب فقهی؟ این طرف یا آن طرف، بعد از انقلاب یا قبل از انقلاب؟ می‌گوییم قبل از انقلاب، نه ۱۰ سال و ۲۰ سال و ۵۰ سال و ۱۰۰ سال، پنج قرن عقب برو، ۱۰ قرن عقب برو، مثلاً شرایع الاحکام، اثر چه کسی است؟ اثر مرحوم محقّق حلّی است نه علّامه حلّی. یک اثر مهم دیگر ایشان دارد، چیست؟ مختصر النّافع.

منابع قدیمی در ردّ ادّعای منتقدین درون دینی

کتب فراوان علّامه حلّی، متن لمعه‌ی شهید اوّل (رحمه الله علیهم اجمعین). این‌ها را شما بروید نگاه کنید، کتب متن را گفتم کتب استدلالی نیست، این‌ها کتب متن است. تمام این‌ها را که نگاه کنید آن‌هایی است که فقه کامل هستند نه مثل ذکری که فقط یک بخشی از فقه است، آن‌هایی که فقه کامل هستند یعنی دغدغه‌ی نویسنده این بوده یک دوره فقه بنویسد. می‌بیند که این‌ها نوعاً چیزی حدود ۵۰ و خرده‌ای، مثلاً ۵۴ کتاب فقهی در درون خود جا داده‌اند. این ۵۴ کتاب کدام هستند می‌شود بشمارید؟ صلاه، طهارت، صوم، حج، ۱۰ عدد، ۲۰ عدد، کم کم چه چیزی پیدا می‌شود؟ متاجر، حقوق، مباحث حقوقی، مناسبات اجتماعی، دیات، قصاص، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، این‌ها در کتب فقهی ما هست یا نیست؟

مسائل فقهی مهمّ در عصر غیبت کاربرد دارد

محقّق حلّی می‌گوییم نه یک عالم گمنام، علّامه حلّی می‌گوییم، شهید اوّل داریم می‌گوییم از قلّه‌ها داریم صحبت می‌کنیم. این‌ها این قسمت‌های معاملات را برای امام زمان نوشته‌اند؟ خود او می‌داند چه کند می‌آید می‌گوید باید این کار را انجام دهید. این‌ها این چیزها را برای چه کسی می‌نوشتند؟ چرا این‌ها این‌قدر روی این مسائل بحث فقهی می‌کنند؟ بیکار که نبودند. این‌ها وظیفه‌ی مکلّفین است. چطور اجرا می‌کردند چون حکومت نداشتند گاهی اگر یکی در گوشه‌ای قدرت پیدا می‌کرد. گاهی وجود دارد بعضی از فقهاء چند نفر قدرتمند پیدا می‌کردند می‌رفتند ؟؟۴۶:۳۱ را یک گوشه‌ای پیاده می‌کردند. این را کاری نداریم که چطور، ولی اصل این‌که این‌طور دارد بحث می‌شود، این سیره‌ی اساسی فقهی اصحاب است. این‌ها را ما به عنوان نمونه گفتیم «وَ کَم لَهُ مِن نَظیر». بروید سیره‌ی عملی اصحاب را در فقه در این قسمت با همین نگاه بررسی کنید. ابوابی که مربوط به معادلات است برای چه نوشته می‌شود؟

پیام نداشتن دین برای عصر غیبت در نگاه منتقدین درون دینی

– لازمه‌ی این معاملات تشکیل حکومت است؟

– هنوز ما به این‌جا نرسیده‌ایم در آخر ممکن است برسیم، فعلاً داریم این را می‌گوییم آیا دین در عصر غیبت پیامی برای عرصه‌های سیاسی اجتماعی دارد یا ندارد؟ فقط همین سؤال است و لا غیر. آن طرف گفتیم می‌گوید ندارد، می‌گوید هیچ حرفی ندارد هر طور خواست.

همنوایی سکولاریسم با منتقدین درون دینی

در آخر همنوایی و هم سخنی و هم راستایی با کسانی می‌شود که سکولاریسم می‌گویند، منتها نقطه‌ی عزیمت این دین است آن یکی مباحث اندیشه‌ی سیاسی غرب است.

– آن‌طرف این حرف را به این مستحکمی که نمی‌گویند چون ؟؟۴۷:۴۳ را همه قبول دارند.

– این‌که شما می‌گویید شما می‌گویید. ذهن شما روی مخالفان ولایت فقیه نرود آن‌ها را نمی‌گوییم، ما داریم انجمن‌ها را می‌گوییم. کسانی که مشخّصاً گفتیم حرف آن‌ها این است، مدّعای آن‌ها این است که دین در حوزه‌های سیاسی اجتماعی کاری ندارد. اصلاً بحث ما متوجّه ولایت فقیه هنوز نشده إن‌شاء‌الله می‌رسیم. می‌خواهیم ببینیم چنین مدّعایی را به این وسعت پذیرفت؟

کتاب وسائل الشّیعه شرح روایی احکام

شما می‌گویید برویم یک سری هم به روایات ما بزنید، مهم‌ترین تراث روایی ما در مباحث فقهی چیست؟ وسائل الشیّعه نه مستدرک، خود وسائل، وسائل از چه کسی؟ شیخ حرّ عاملی. وسائل الشیّعه در واقع به تعبیری که آقای جوادی آملی (حفظه الله) از مرحوم علّامه طباطبایی نقل می‌کردند، شاید هم نیازی به نقل این بزرگواران نداشته باشد، خود این طلبه‌ی فاضل بیاید این را ورق بزند با تمام وجود خود این را وجدان می‌کند. وسائل شرح روایی شرایع الاحکام است. یعنی مثلاً مرحوم شهید آمده در مسائل شرح استدلالی بر شرایع زده مرحوم شیخ حر آمده شرح روایی زده است. یعنی چه؟ یعنی ترتیب کتب و ترتیب فروع همان ترتیب شرایع است، بر همان ترتیب و چینش آمده روایات را چیده است.

مؤیّد بودن روایات ائمّه بر دستورات دین در زمان غیبت

بیا برویم این روایات را ببینیم، این همه روایاتی که حضرات معصومین دارند خطاب به مکلّفین می‌گویند، درس‌های سیاسی و اجتماعی، بروید این کار را انجام دهید، این مدل، آن مدل، این‌ها را باید چه کنیم؟ همه‌ی این‌ها را تعطیل کنیم و دور بریزیم؟ سیره‌ی اصحاب این را تأیید نمی‌کند.

آیات قرآن هم برای عصر حضور و هم عصر غیبت

آیات قرآن چطور؟ قرآن هم فقط برای عصر حضور بود؟ این‌که می‌فرماید: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»[۲]، این فقط یک آیه‌‌ای است که در بعضی از مباحث فقهی استدلال کنیم؟ قرار نیست متوجّه پیام این آیه شویم؟ وقتی می‌گوید «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» یعنی چه؟ در عرصه‌‌ی سیاسی اجتماعی اگر که مؤمنین، اگر که شیعیان، همان‌هایی که خیلی ادّعای آن‌ها‌ را می‌کنی تحت یک حکومت ظالمانه‌ی دینی قرار بگیرند باز هم در کتابخانه‌ی خود می‌نشینی می‌گویی: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»؟ و آیات دیگر. «قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّهً»[۳]، «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»[۴]، این همه آیاتی که در مورد جهاد وجود دارد و آیات دیگر.

بی استفاده شدن بخش زیادی از دین با نگاه حجّتیّه

می‌گوییم طبق تبیین شما همه‌ی این‌ها بی‌‌استفاده می‌شود، بخش مُعظمی از دین، آیات، روایات و تراث فقهی ما بی‌استفاده می‌ماند. یک نظریّه‌ای شکل می‌گیرد که هیچ پیشینه‌ی تاریخی ما نمی‌توانیم برای آن جستجو کنیم. باز تأکید می‌کنم نمی‌گویم نافی ولایت فقیه، کسانی که می‌گویند دین در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی هیچ پیامی ندارد می‌گوییم برای این نمی‌شود ریشه‌ای پیدا کرد.

تأیید قرآن و عترت برای حکومت داشتن اسلام در عصر غیبت

پس می‌گوییم ما وقتی متن دین… چون یک موقع است شما این کتاب دین را می‌بندید شروع به قضاوت کردن در مورد آن می‌کنید، می‌گویی به نظر شما دین در عرصه‌های سیاسی اجتماعی پیام دارد یا ندارد. یکی می‌گوید این کتاب را باز کن ورق بزن ببین برای تو پیام دارد یا نه، اگر داشت عمل کن، نداشت عمل نکن، مشکلی نیست. می‌گوییم ما وقتی کتاب دین را باز می‌کنیم کتاب دین یعنی چه؟ یعنی قرآن و عترت، وقتی این را باز می‌کنیم و ورق می‌زنیم می‌بینیم این را چه کنیم؟ این آیه چه؟ آن آیه چه؟ این همه احادیث چه؟ نمی‌توانیم همه‌ی این‌ها را زمین بگذاریم، چرا؟ چون آن موقع مشمول یا محکوم به این می‌شویم که «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»[۵].

بحث کردن بر طبق روایات مورد تأیید حجّتیّه

بعد از این مرحله گام بعدی را برمی‌داریم، گام بعدی چیست؟ می‌گوییم شما بروید روایات خود را بیاورید سنداً و دلالتاً یکی یکی روی آن بحث کنیم. آنچه که تا این لحظه گفته شد «عَلَی فرض» تمامیّت سند و دلالت این‌ها بود، یعنی ما گفتیم فرض کنیم این روایات شما سند و دلالت محکمی دارد این تعارض را می‌خواهید چه کنید؟ این توالی فاسدی که برای آن پیش می‌آید را چه می‌کنید؟ در گام بعد که آن‌جا پرسشی بود، به لحاظ منطقی عرض می‌کنم، در گام بعد می‌گوییم ببینیم سند آن کجا است دلالت آن کجا است، می‌شود روی این بحث کرد. وقتی ما این مرحله را این‌طور رد کردیم حلّ این مرحله راحت‌تر می‌شود.

مشکل داشتن روایات مورد استدلال حجّتیّه

این روایاتی که می‌آورند از بین این روایت من یک موقع بررسی کرده بودم الآن همه را دقیق به یاد ندارم، آن‌طور که به یاد دارم چیزی در حدود شاید هفت، هشت، ۱۰ روایت در این موضوع می‌آورند که دلالت مستقیم دارد، چون غیر مستقیم‌ها را ممکن است باز بیاورند. دلالت مستقیم‌ها شاید حدود ۱۰ روایت بود، آن‌هایی هم که سند صحیحی داشت شاید در حدّ دو سه تا بود بیشتر نیست. امّا دلالت‌های آن هم بسیار محلّ خدشه و محلّ بحث می‌تواند باشد.

کتاب حاشیه مکاسب شیخ جواد تبریزی

برای این منظور اگر بخواهیم آدرس بدهیم یکی کتاب حاشیه‌ی مرحوم شیخ جواد تبریزی بر مکاسب است، عمداً از این‌جا آدرس می‌دهیم که مرحوم شیخ جواد تبریزی را می‌شناسید. یک شخصی بود که به قول آقایان نه حکومتی بود نه دستی در کارها داشت، یک مرجع تقلید نجفی بود. ایشان در حاشیه بر مکاسب در همان قسمت‌های ولایت فقیه یک بحث زیبایی در مورد ولایت فقیه دارد که وقتی رسیدیم برای شما می‌گوییم، یک بخشی هم آمده در مورد این روایات صحبت کرده است. یعنی وقتی نظریّات ولایت فقیه را ایشان بحث می‌کند به عنوان إن قلت می‌گوید حالا این روایات چطور؟ فضای صدور روایات را خیلی فقیهانه و خیلی زیبا بحث می‌کند.

کتاب دادگستر جهان

آقای امینی هم در کتاب‌ خود دادگستر جهان این روایات را تا حدّی بحث کرده، بحث‌های ایشان هم قابل مطالعه و بحث است.

سؤال و جواب

– دلایلی که فرمودید هم بحث فقیهان هم بحث عامّه، اگر این‌ها باشد که همه‌ی این‌ها قابل خدشه است. بحث‌ها مبنایی است شما فرمودید بر فرض که روایات صحیح السّند و صحیح الدّلاله باشد ما یکی عمل اصحاب را داریم یکی هم آیات را هم داریم. عمل اصحاب یک بحث مبنایی است، یعنی کسی اجماع را قبول نداشته باشد.

– قبل از این‌که سراغ عمل اصحاب برویم گفتیم این طرف هم ادلّه‌ی زیادی داریم تعارضی وجود دارد.

– همین دو مورد را بخواهیم بگوییم عمل اصحاب بحث مبنایی است خیلی افراد هستند می‌گویند عمل اصحاب برای ما هیچ حجّیّتی نمی‌آورد ما هستیم و دلیل، دلیل اثبات شود قبول می‌کنیم نشود نمی‌کنیم.

روایات متروک در فقه

– اساساً هیچ فقیهی نمی‌‌گوید که در واقع عمل اصحاب جزء حجج است، هیچ کس این را نمی‌گوید. ما داریم در ادبیات فقه، در فضای فقه با هم صحبت می‌کنیم. شما در ادبیات فقهی که می‌روید هر کتاب فقهی که می‌خواهید بیاورید، از نسل مرحوم محقّق حلّی، علّامه حلّی، شهیدین، امثال این‌ها می‌خواهید بیاورید، از متأخّر المتأخّرین می‌خواهید بیاورید. این‌ها را وقتی که می‌روید نگاه می‌کنید یک سری روایات کاملاً مشخّص و کأنّ نشانه‌دار ما در فقه داریم که سند خوبی دارند دلالت آن‌ها هم حتّی روشن است، امّا این‌ها در فقه ما معروف شده‌اند که این‌ها روایاتی هستند که متروک هستند، اصلاً به آن‌ها عمل نمی‌شوند.

نه به عنوان حجّت، بلکه می‌گویند ما این‌ها را نمی‌پذیریم چون با سایر قواعد ما مطابقت ندارند. می‌خواهم بگویم این‌ نوع نگاه را ما می‌توانیم این‌جا داشته باشیم. با توجّه به این‌که ما مشکل تعارض داریم، یعنی می‌گوییم این‌ طرف ادلّه وجود دارد، روایات محکم و آیات آن وجود دارد، این‌ها وقتی تعارض می‌کند چه کنیم؟ می‌گوییم ای بسا این روایات هم از آن‌ها باشد.

سؤال و جواب

– به غیر از ادلّه بخواهیم خود این بحث را نگاه کنیم قابل خدشه است.

– چرا ما اصلاح می‌کنیم به غیر از ادلّه می‌گوییم؟ ادلّه داریم.

– جدا جدا بخواهیم بحث کنیم ما هستیم و این بحث، این بحث قابل خدشه است.

– این روی آن ادلّه آمد، یعنی می‌گوییم این طرف یک سری ادلّه، این طرف هم یک سری ادلّه که این‌جا گفتیم «عَلَی فرض» صحّت و تمامیّت. تعارض، حالا می‌گوییم این‌جا چه کنیم؟

– با آن می‌شود مؤیّد داشت بحث ؟؟۵۸:۱۲، ولی خود این قابل خدشه است.

– شما به متد فقه نگاه کنید ما در این موارد چه می‌کنیم؟ وقتی به این روایات می‌رسیم که تعارض دارد چه می‌کنیم؟ روایات صحیح السّندی که با سایر روایات تعارض دارد.

– این‌جا هم مبنایی می‌شود.

– مبنای مشترکی دارد کنار می‌گذارند.

– بر مبنای جدید بگوییم که بگوییم فقط برای من روایت مهم است.

– آن طرف هم روایت وجود دارد مشکل به وجود آمده، نمی‌شود کاری کرد. اگر آن طرف حدس و گمان بود می‌گفتیم «نَحنُ أَبناءُ الدَّلیل»، من هستم و این روایت، امّا این‌طور نیست آن طرف هم روایت است این طرف هم روایت است.

– مصداق «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» نمی‌شود، مبنای آن‌ها این است که اهل بیت قرآن را می‌فهمیدند ما نمی‌فهمیم و خیلی از مشکلات پیش می‌آید.

– ما این‌جا باید تکلیف خود را روشن کنیم، ببینید همه‌ی مبانی را که نمی‌توانیم این‌جا بحث کنیم. بالاخره یا طرف مقابل ما اخباری است یا نیست، بنده خدمت شما عرض کنم همه‌ی این آقایان دوست ندارند به آن‌ها بگویید شما اخباری هستید.

– دوست ندارند ولی عملاً هستند.

– بالاخره ما مبنای اخباری‌گری را برای شما بپذیریم یا نپذیریم؟ اگر مبنای شما اخباری است که می‌گویید اصلاً قرآن را هیچ کس نمی‌فهمد روی آن بحث می‌رویم، آن یک بحث اصولی دارد که شیخ و همه بحث کرده‌اند، این به جای خود محفوظ است. امّا صحبت این‌جا است که ما این مبنا را عبور کردیم، یعنی در واقع یک سری اصول موضوعه ما در بحث خود داریم آن‌ها را نمی‌شود مدام وسط بکشیم.

– می‌گوییم یک نفر مجتهد باشد.

بحث کردن با کسانی که دین را قبول ندارند

– یک موقع است شخص می‌گوید در این جماعت، جماعتی که از مباحث اندیشه‌ی سیاسی غرب شروع می‌کنند، می‌‌گوید من نه قرآن نه روایت را قبول ندارم. این را باید چه کنیم؟ باید با عقل و سیره‌‌ی عقلاء صحبت کنیم.

چگونگی بحث کردن با افراد منتقد درون دینی

امّا این‌جا محلّ بحث و فرض و پیش فرض ما این است که طرف مقابل ما این متد فقهی و اجتهادی را پذیرفته است. می‌گوییم با شما می‌خواهیم از قرآن هم استشهاد کنیم، اگر گفت نه بحث را عقب‌تر می‌بریم اشکالی ندارد. منتها بحث‌هایی که حل شده مدام وسط این بحث بکشیم منطقی نیست، می‌گوییم اگر می‌خواهی برویم آن‌جا بحث کنیم. ولی فرض ما این است که این‌ مرحله را عبور کرده‌ایم، خود این آقایان هم چنین حرفی نمی‌گویند. الآن حداقل بنده هیچ فقیهی سراغ ندارم که حرف اخباری‌ها را بگوید که قرآن را نمی‌شود فهمید، این را معمولاً نمی‌گویند.

نبودن کتاب رسمی برای عقاید انجمن حجّتیّه

– مدّعایی که شما از انجمن حجّتیّه دارید تصریح دارند یا همان سیره‌ی آن‌ها…

– ما فرض می‌کنیم. گفتم انجمن حجّتیّه جمع پیچیده‌ای است، شما کتاب رسمی به نام مانیفست انجمن حجّتیّه نمی‌توانید پیدا کنید یا من حداقل سراغ ندارم.

کتاب قاعدین زمان در مورد انجمن حجّتیّه

– کتاب قاعدین زمان نیست؟

– قاعدین زمان را من دیده‌ام عماد الدّین باقی نوشته است. این باز تصویری است که او از آن‌ها ارائه می‌‌کند، آن‌ها می‌گویند اشتباه گفته‌ است. آن‌ها خود باید بیایند بگویند، نمی‌‌گویند. ولی ما می‌گوییم فرض می‌کنیم یک به یک می‌خواهیم بحث کنیم. اگر کسی این‌طور بگوید «لِقائِلٍ أَن یَقول» همان‌طور که فقهاء در فقه می‌گویند، اگر آن‌ها این‌طور بگویند ما این‌طور می‌گوییم. همه‌ی شما می‌گویید بالاخره یکی از این‌ها باید باشند.

تاریخچه‌ی ایجاد انجمن حجّتیّه

– از بعضی از سران آن‌ها می‌توانید نام ببرید؟

– به لحاظ تاریخی انعقاد انجمن حجّتیّه در ایران توسّط شیخ محمود حلبی بود.

– میرزا مهدی اصفهانی چطور؟

– میرزا مهدی آقا انجمنی نیست.

– تفکّر او چطور؟

– میرزا مهدی اصفهانی بزرگ جماعت تفکیک است و یک عالمی اهل تقوا، اهل دیانت، دارای حالات، مقامات، اهل زهد است. منتها یک مدل فکری دارد ما مدل فکری او را نمی‌پذیریم ولی لزوماً او انجمنی نیست. انجمن حجّتیّه در ایران وقتی گفته می‌شود انعقاد شیخ محمود حلبی است. شیخ محمود حلبی که در اوایل دوره‌ی پهلوی دوم قبل از کودتای ۲۸ مرداد کاندیدا می‌شود رأی نمی‌آورد بعد از آن یک مرتبه انجمنی می‌شود می‌گوید دیگر کاری به سیاست و اجتماع کلّاً نداریم.

تاریخ وفات شیخ محمّد حلبی و جانشین او

امّا شیخ محمود حلبی ایشان چند سال پیش در ایران وفات کرد، یعنی فکر می‌کنم شاید حدود ۱۰ سال، ۱۵ سال قبل، مثلاً ۱۰۰ سال پیش نیست، ۵۰ سال پیش نیست، حدود ۱۰، ۱۵ سال پیش است، در همین حدود باید باشد. بعد از شیخ محمود حلبی کسی که جایگزین او شد چه کسی است؟ جانشین ایشان شخصی به نام آقای سیّد حسن افتخار زاده است، حجّت الاسلام دکتر سیّد حسن افتخار زاده. ایشان الآن زنده است و ظاهراً در همین شمیران هم هست.

نسبت اشتباه حجّتی بودن به برخی افراد

این یک تهمتی بود که به آقای خزعلی می‌زدند، الآن فرض کنید انجمنی است این‌که این همه در مورد سیاست صحبت می‌کند اصلاً نمی‌شود، منتها به ایشان نسبت می‌دادند. به ایشان نسبت می‌دادند، به آقای مصباح نسبت می‌دادند می‌گفتند این‌ها همه انجمنی هستند.

در جلسه‌ی بعد راجع به روایاتی که انجمن‌های به این شکل مثل انجمن حجّتیّه به آن تمسّک می‌کنند اشاره می‌کنیم.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین».


 

[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۲]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۱٫

[۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۳۶٫

[۴]– همان، آیه ۵٫

[۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۵۰٫