«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

گفتیم در این شب‌های نورانی موضوعاتی را از کتاب نورانی نهج البلاغه استفاده کنیم، چون ماه امیر المؤمنین است و ان‌شاءالله از برکات این امام بزرگوار بهره ببریم. من یک مقدّمه‌ای راجع به ماه مبارک رمضان عرض می‌کنم و یک جمله‌ای هم از نهج البلاغه بخوانیم. خدا کند ما قدردان این کتاب نورانی باشیم که شب‌های آینده یک قدری از فضائل این کتاب را هم برای شما عرض می‌کنم.

اسلام؛ دین کیفیت

شما می‌دانید، شاید بیش از صد مرتبه از بنده‌ شنیدید که گفتم اسلام دین کیفیت است، اصلاً به بعضی جوان‌ها گفتم این را بنویسید و داخل اتاق خود بزنید، اسلام دین کیفیت است، نه دین کمّیت. این‌جا یک سوء تفاهمی پیش می‌آید که شما چه می‌گویید؟ یعنی ما یک دعای پنج صفحه‌ای هم نخوانیم، یک سطر بخوانیم و برویم؟ قرآن را ختم نکنیم؟ نه، در سابق گفتم، به این معنا نیست. ما از طبیب نفوس عالمیان امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) این را استفاده می‌کنیم تا این روشن بشود که اگر حال داشتید تا صبح عبادت کنید. امّا این‌که یک سوره قرآن بخواند، ورق بزند و ببیند هنوز تا آخر نرسیده، آن وقت بگوید: ای داد، هنوز تمام نشده، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۱] این یک عبّاسی نمی‌ارزد. من به هر حال باید این دعا را بخوانم. این‌طور نمی‌شود. ماه مبارک رمضان حیف است، خدا می‌شنود من این حرف‌ها را می‌زنم، خدا می‌نویسد، هر لحظه از ماه مبارک رمضان به تمام این دنیا و ما فیها می‌ارزد. خدا کند که من واقعاً بفهمم.

ادبار و اقبال قلوب

در این‌جا جمله‌ای است که این جمله را از بنده‌ شنیدید، امّا عیبی ندارد. من این را بگویم و برای شما توضیح بدهیم که اصلاً امیر المؤمنین از ما چه می‌خواهد. و حیف است که این ماه رمضان را با مقدّس‌بازی سپری کنیم. حکمت ۳۱۴، البتّه این چاپ لبنان است، شرح عبده است، ممکن است در چاپ‌های ایران ۴۱۳ یا ۴۱۲ باشد، این مهم نیست. این را بارها از من شنیدید، تتمیم آن را از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) عرض می‌کنم. طبیب عالمیان امیر المؤمنین است که نبض را گرفته، «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً» این دل‌ها گاهی رو می‌کنند، گاهی پشت می‌کنند. من امشب حوصله ندارم، ایرادی ندارد، برو در خانه‌ی خود بخواب. نه، اقبال است، خیلی حال دارم، الآن دوست دارم به حرم حضرت عبد العظیم مشرّف بشوم، چه خوب. به آن‌جا می‌روی و می‌بینی سیر نشدی، می‌گویی می‌خواهم یک جزء هم قرآن بخوانم، التماس دعا، یک زیارت عاشورا هم بخوانم. این خیلی خوب است، وقتی اقبال باشد، ولی وقتی ادبار بود، نه، من باید چیزی که هر شب می‌خواندم، امشب بخوانم. نه، فایده‌ای ندارد، امشب نخوان.

بنده چیزی نیستم، ولی چند نفر آدم دیدم، از این خوشحال هستم که چند نفر آدم دیدم، اگر به جهنّم هم بروم، هیچ طلبی از خدا ندارم، می‌گوید این‌ها را به شما نشان دادیم، باز هم به جهنّم رفتید. ولیّ خدا در شب نوزدهم ماه رمضان جلوی چشم من خوابید، گفت: من امشب هیچ چیزی ندارم، خداحافظ! مگر می‌شود؟ ما از قدیم دیدیم احیاء می‌گیرند، شش یا هشت ساعت می‌نشینند، خواب‌آلود که می‌شوند، آب به صورت خود می‌زنند، بلند می‌شوند وضو می‌گیرند. این را هم دیدیم، ولیّ خدا، همین آدم بلند شد بیست و سوم یک کاری کرد که صاحب‌دلی می‌گفت: او خدا را می‌بیند. احیاء این‌طور نمی‌شود.

حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

دین بازیچه نیست، این دین، دین تربیت است، باید تربیت بشویم. یک حدیث از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) می‌خوانم و بقیه‌ی این را برای شما می‌گویم. سیّد رضی (رضوان الله علیه) که این نهج البلاغه را نوشته، خدا روح ایشان را شاد کند، ایشان موفّق شده و یک کتاب نفیسی هم به نام المجازات النّبویّه دارد، یعنی سخنان مجازگونه‌ی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله). در آن‌جا پیغمبر اکرم می‌فرماید: «إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ»[۲] این از سخنان پیغمبر اکرم است. این دین متین است، معقول و محکم است. ایشان پیغمبر بودند، من که خاک پای مرکب او هم نمی‌شوم، مجبور هستم از الفاظ مبتذل استفاده کنم. او می‌گوید: دین متین است، من می‌گویم: این دین، دین بازیچه نیست، مقدّس‌بازی نیست. باید خود را بسازی، ساخته بشوی.

داستانی در مورد آیت الله قاضی

حضرت سیّد العلماء الرّبانیّین -به تعبیر آقای طباطبایی- آقای قاضی (رضوان الله علیه) کسی که زمانه مانند این‌ها را نمی‌آورد، خاطر شما جمع باشد. چرا؟ من چرای آن را نمی‌دانم، عملاً می‌بینیم نمی‌شود. یک کسی نقل می‌کند، می‌گوید: دیدم ایشان اوّل صبح در یک قهوه‌خانه نشسته، آقا، این‌جا جای شما نیست. عرب بیابانی می‌آید، افراد متفرّقه می‌آیند، یک نفر آن‌جا قلیان می‌کشد، یکی داستان می‌گوید و یکی می‌خندد. این‌جا جای آقای قاضی است که از آستین او آقای طباطبایی بیرون آمده؟ این‌جا جای آقای قاضی است که از آستین او آیت الله بهجت بیرون آمده؟ یک کلمه می‌گویی و گذر می‌کنی، چون نمی‌شناسی، این‌ها آیات خدا هستند. آیات خدا عام است، قرآن آیات خدا است، شخصیت‌ها آیات خدا هستند، زمین و آسمان آیات است. اگر بخواهیم یک قدری به خود توجّه پیدا کنیم، خدا نمی‌گذارد اصلاً این‌ها را ببینیم. کجا هستند؟ «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ»[۳] این‌هایی که به خود توجّه دارند، صورت آن‌ها را می‌گیرم و برمی‌گردانم.

دوتا ضَرَبَ خواندم، می‌گویم: آقای بهاء الدّینی یک سیّد بزرگواری است، ولی مگر چه خبر است؟ هیچ خبری نیست، هر چه خبر است، نزد شما است. من دیدم، یک وقتی یک شخصی می‌گفت: حاج شیخ عبّاس قمی هم که این‌قدر تعریف می‌کنند، ایشان در کل کاری نکرده است. گفتم: حقّاً که بی‌سواد هستی، کاش حرف نمی‌زدی. فقط ۲۰ سال در سفینه البحار زحمت کشیده، علّامه بوده است.

اهمّیّت کتاب سفینه البحار

یک وقتی حرفی زدم، شخصی گفت: آیت الله میلانی هم این را گفته، خوشحال شدم، گفتم خدایا شکر، من که خاک کفش آقای میلانی نمی‌شوم، خوشحال هستم که این حرف من درست درآمد. بنده گفتم: اگر یک وقتی ما را به یک کشتی ببرند، می‌گویند یک سال روی آب هستی، بعد از قرآن هم نمی‌گذاریم هیچ چیز دیگری برداری، یک کتاب انتخاب کن. یک سال هم روی آب هستی و دست تو به جایی نمی‌رسد. غروب می‌بینی خورشید داخل آب رفت، البتّه داخل آب نمی‌رود، انسان گمان می‌کند، این فکر است. صبح می‌بینی هم خورشید از داخل دریا بیرون آمد، آن‌ها که کشتی سوار شدند، می‌دانند، شب‌ها خورشید داخل آب می‌رود، انسان این‌گونه خیال می‌کند و صبح هم خورشید از داخل آب بیرون می‌آید، چقدر هم زیبا است. یک سال هم به این منوال می‌گذرد، هیچ کتابی هم نباید برداری. بنده گفتم: من سفینه البحار را می‌برم. خدا می‌داند اگر ما سه کتاب را در عالم به عنوان من انفس الکتب نام ببریم، معصومین را نمی‌گویم، نهج البلاغه و صحیفه استثناء است، این‌ها جای خود را دارد، کتاب کافی جای خود را دارد. کتاب‌های بعد از این‌ها را عرض می‌کنم، اگر بخواهیم سه کتاب نفیس در عالم را نام ببریم، یکی سفینه البحار است. من این را نمی‌دانستم، بعداً فهمیدم که وقتی حاج شیخ عبّاس این کتاب را می‌نوشته، در پاک‌نویس کتاب مرحوم آیت الله العظمی بهجت به او کمک می‌کرده. این را هیچ کس نمی‌داند.

حالا یک شخص بی‌سواد چیزی می‌گوید، عیبی ندارد، آقای بهاء الدّینی، آقایان دیگر، امّا آقای قاضی؟ حتّی به آقای قاضی هم ایراد می‌گیرند. به خدا پناه می‌برم، این‌ها آیات خدا هستند، خدا نمی‌گذارد یک عدّه این‌ها را نمی‌بینند. مثلاً آقای قاضی می‌رود، ولی مهم نیست، نمی‌بیند، نمی‌گذارد ببیند. «حِجاباً مَسْتُوراً»[۴] می‌شود. این حاشیه را آوردم که جوانان متنبّه بشوند. ایشان را در قهوه‌خانه دیده بود، گفت: این‌جا که جای شما نیست. آقای قاضی فرمودند: می‌خواهم به حرم بروم، این مرکب چای می‌خواهد، اگر نخورم، نمی‌توانم بروم. باید از آن مواظبت بکنید، مرکب است، به تو امانت داده شده است. مرکبی است که خیلی هم آن را احترام کردند، یک راکب خوب روی آن گذاشتند.

شعری از ابوعلی سینا

چه شده؟ ما نمی‌دانیم، خود این مرکب چه چیزی است، من نمی‌دانم. شیخ ابوعلی سینا (رضوان الله علیه) می‌فرماید: «هَبِطَتْ إِلَیْکَ مِنَ الْمَحَلِّ الْأَرفَعِ»[۵] ما و شما را می‌گوید. این مرکب خود را می‌بینی؟ بله، ظاهراً گوشت و پوست و استخوانی است، ولی بدان خبرهایی است.

«هَبَطَتْ إِلَیْکَ مِنَ الْمَحَلِّ الْأَرفَعِ              وَرْقَاءَ ذَاتَ تَعَزُّزٍ وَ تَمَنَّعِ»

یک مرغ بلندآشیان آمده روی این مرکب سوار شده، فقط تو نیستی، ببین او الآن بر تو سوار شده، مواظب او باش. «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی».[۶]

جایگاه عینیه‌ی ابوعلی سینا نزد شعراء

شعرایی هستند که می‌بینند شعرای عالی‌مقام چیزهایی گفتند، به هوس می‌افتند، هوس می‌کنند تضمین کنند، نظیره بسازند، استقبال کنند، گاهی هم موفّق می‌شوند. ولی در مورد شیخ ابوعلی سینا این صادق نیست، چون یک شعری که او می‌گفته، ۵۰ سال فلسفه، علم و حکمت پشت آن بوده، امّا تو چه کار داری؟ یک عدّه شعرایی که حتّی خاک پای او هم نبودند، هوس کردند که بروند مثل عینیه‌ی شیخ را بسازند. به این عینیه می‌گویند، تا به حال بر عینیه‌ی ابوعلی سینا شرح‌ها شده است، قصیده‌ی مشکلی است «هَبَطَتْ إِلَیْکَ مِنَ الْمَحَلِّ الْأَرفَعِ». هوس کردند، یک چیزهایی ساختند. بعضی‌ها خیلی زیبا نبودند ولی یکی از آن‌ها بود که انسان دوست دارد گاهی اوقات قدری نگاه کند، علم بوعلی سینا را ندارد، ولی جرأت داشت و دل به دریا زد. یک صاحب‌دلی بیش از قد و اندازه‌ی خود در یک جایی صحبت کرده بود و مجلس را به هم ریخته بود، گفتم: چطور جرأت کردی؟ گفت: عاشق هستم، نمی‌ترسم. عاشق نمی‌ترسد. او هم عاشق بوده و نترسیده است.

نظیره‌ی احمد شوقی بر عینیه‌ی ابوعلی سینا

او احمد شوقی است، می‌گوید: «ضُمِّی قِنَاعَکِ یَا سُعَادُ أَوِ ارْفَعِی» همین قافیه است، همین بحر است. بحر «هَبَطَتْ إِلَیْکَ» از نظر عروض بحر کامل است، به آن کامل می‌گویند. بحور شعریه است، کامل و مجتث و بسیط و منسرح و این‌ها بحور شعریه است، علم عروض است. می‌گویند چیزهای درسی در بحر رمل خوب گفته می‌شود، مثل مولوی که در بحر رمل گفته است، بشنو از نی چون حکایت می‌کند، بحر رمل است. داستان‌ها را در بحر تقارب می‌گویند؛ به نام خداوند جان‌آفرین که فردوسی گفته است، داستان در بحر تقارب خوب پرورده می‌شود. بعضی می‌گویند مطالب فکری در بحر کامل است. ایشان در بحر کامل گفته، احمد شوقی هم دقیقاً در بحر کامل و با همین قافیه، عینیه گفته است.

«ضُمِّی قِنَاعَکِ یَا سُعَادُ أَوِ ارْفَعِی» سعاد اسم دختر است، یعنی چه؟ این‌جا صحبت دختر نیست. مقصود از دختر نفس است، یعنی نفس مؤنّث مجازی است، حالا به این اعتبار و الّا نه این‌که دختر باشد، این‌ها اصطلاحات است. نفس است. «ضُمِّی قِنَاعَکِ یَا سُعَادُ أَوِ ارْفَعِی» می‌گوید: وقتی به این مرکب آن راکب را دادند، بسیار زیبا می‌شود. به راستی اگر این راکب را به من نمی‌دادند، تفاوت من با بقیه‌ی حیوانات چه بود؟ من هم بروم یک مقدار بخورم، بگردم، بعد بروم بخوابم. این است که این‌قدر ما را زیبا کرده است، زینت داده، احترام کرده است.

می‌گوید: حالا که به تو این‌قدر زینت دادند، می‌خواهی رو بگیری که تو را نبینند؟ نمی‌شود. «ضُمِّی قِنَاعَکِ» این مقنعه‌ی خود را خوب بگیر، سعاد «أَوِ ارْفَعِی» یا اصلاً آن را رها کن. «هَذی الْمَحاسِنُ ما خُلِقْنَ لِبُرْقَعِ» اصلاً این زینت‌هایی که به تو دادند، برای مقنعه آفریده نشده است. پریرخ تاب مستوری ندارد. اگر بنا است آقای قاضی یک عمر پشت پرده بماند، دیگر طباطبایی درست نمی‌شود. اگر بنا است طباطبایی یک عمر پشت پرده بماند، اساتید عزیز ما، بزرگان ما دیگر درست نمی‌شوند. این مرکب است، بالاخره این راکب را هم باید خوب حفظ کنی.

به حرف پیغمبر اکرم برگردیم؛ می‌فرماید: «إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ» این دین متین است، دین معقولی است. مقدّس می‌گوید: من باید نماز مستحبّی خود را تا آخر بخوانم، ولی فقیر آمد، می‌گویند حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) یا امام دیگری، نماز مستحب را رها کرد، دید او دارد می‌رود. امان از تقدّس. «إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ» می‌خواهی وارد دین این بشوی «فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ» به یک رفقی، با یک حسابی وارد این دین بشو، حساب و کتاب دارد.

عدم افراط و تفریط در انجام اعمال دینی

شخصی در زمان امام صادق (علیه السّلام) یک مسیحی را دید که مشرّف به اسلام شد، حالا خود او مسلمان شده بود یا این شخص به او کمک کرده بود. او را به مسجد برد، گفت: الآن پیش‌نماز می‌آید، ما نماز ظهر و عصر می‌خوانیم، نماز را خواند. بعد گفت: چند نماز مستحب هم بخوان، او هم خواند. تازه مسلمان شده بود. بعد گفت: انتظار جماعت ثواب دارد، بنشین تا زمان مغرب و عشاء هم برسد. این بیچاره نشست و بعد از مغرب و عشاء چند نماز مستحبّی خواند. این بیچاره بلند شد و لنگان و افتان به خانه رفت، این شخص مقدّس فکر می‌کرد شقّ القمر کرده است. نزد امام صادق رفت و گفت: نمی‌دانی چه کار کردم، او را به مسجد بردم، نماز را با مستحبّات آن خواند. بعد او را نشاندم تا وقت نماز دیگر شد، حضرت فرمود: او دوباره مسیحی می‌شود. هنر کردی؟ «إِنَّ هَذَا یَضُرُّ بِدِینِهِ» او دوباره مسیحی می‌شود، می‌گوید: نخواستم.

داستانی از بهلول

بهلول ریش خود را رو به بالا شانه کرد، نزد هارون رفت. گفت: این چه وضعی است؟ گفت: شانه ندارم. گفت: یک شانه برای او بیاورید. شانه کرد، بعد گفت: حالا این را کجا بگذارم؟ جبّه ندارم که جیب داشته باشد. گفت: یک جبّه به او بدهید. گفت: من دیوانه هستم، بیرون می‌نشینم، جبّه خاکی می‌شود. گفت: یک خانه به او بدهید. خانه هم که تنها نمی‌شود. گفت: یک کنیز هم به او بدهید. گفت: کنیز هم که نان می‌خواهد، گفت: حقوق هم به او بدهید. گفت: همه‌ی این‌ها برای ریش است؟ نخواستیم! دوباره ریش‌های خود را رو به بالا کرد.

مخادعه‌ی نفس در انجام عبادات

در احادیث داریم که می‌گوید: در عبادت با نفس خود مانند بچّه رفتار کن، «خَادِعْ نَفْسَکَ»[۷] اصلاً نفس خود را فریب بده. ما بی‌دوام هستیم، ما ضعیف هستیم، «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»[۸] به بچّه می‌گوییم: این دو صفحه را هم بخوان، یک شیرینی به تو می‌دهم. این یک صفحه را هم بخوانی، یک سیب خوب به تو می‌دهم. خدا شاهد است من یک ولیّ خدا را دیدم، دو رکعت نماز می‌خواند، یک نصف چای می‌خورد، به نفس خود می‌گفت: می‌خواهم به تو چای بدهم. «خَادِعْ نَفْسَکَ» اصلاً نفس را فریب بده. ما ضعیف هستیم، البتّه کم‌کم به جایی می‌رسی که دیگر نیازی به مخادعه نیست. در اوّل سیر ای بسا مخادعه‌ی نفس لازم بشود. «إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ» این گره می‌خورد به این حدیثی که در این‌جا خواندم. «إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ» با یک رفقی وارد این دین بشو. «وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَهَ اللَّهِ» عبادت خدا را برای نفس خود مبغوض و تلخ قرار مده. می‌گوید: این نماز شب خوب است، امّا دیگر هر شب که نمی‌شود. نخوان، بگذار شیرین بماند.

«وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَهَ اللَّهِ» عبادت خدا را بر خودت مبغوض قرار نده. حالا چه می‌شود؟ یا رسول الله، حالا اگر ما از روی اجبار نماز شب بخوانیم. گفتم: اگر اقبال داشتی، هر کاری بکن. فردا نیایند بگویند فلانی گفت کمیل نخوان، نه، صد دفعه بخوان، اگر اقبال داشتی، هر کاری بکن. اقبال را نمی‌گوییم، می‌خواهیم ادبار را بگوییم، الآن این دل پشت کرده است، حال و حوصله ندارد. چه کار کنیم؟ «وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَهَ اللَّهِ» یا رسول الله، اگر این کار را کردیم، چه می‌شود؟ اگر از سر اجبار کمیل خواندیم، از سر اجبار صد رکعت خواندیم، چه می‌شود؟ خطر این‌جا است.

معنای کلمه‌ی مُنبت

می‌گوید: این لغت غریب است، سیّد رضی به خاطر این لغت این حدیث را آورده است، چون بنای ایشان بر این بوده که این قبیل احادیث را بیاورد. «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ» معنای منبت چیست؟ لغت غریبی است. به کسی می‌گویند که مرکب خود را با شلّاق بزند، فشار بیاورد که آن موعد مقرّری که این حیوان می‌تواند برود، به اندازه‌ی طاقت آن است، زودتر از موعد و بیشتر از طاقت خود این حیوان را به آن‌جا برساند. این‌جا یک ساعت با اسب کار داریم، آن‌قدر بزند که این اسب ظرف ۲۰ دقیقه برسد، به آن‌جا می‌رسد، کمر و پای او می‌شکند و می‌افتد. آقا به مقصد هم نمی‌رسد، وسط راه می‌افتد. «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لَا أَرْضاً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى» می‌فرماید: منبت، این شخصی که به اسب خود شلّاق می‌زند که زود برسد، نه زمین و مسافتی پیموده و نه کمری باقی گذاشته است. به مقصد نمی‌رسد و کمر اسب هم می‌شکند. «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لَا أَرْضاً قَطَعَ» نه راهی پیموده «وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى» نه پشت و کمری باقی گذاشته است.

رفق در عبادت در کلام علی (علیه السّلام)

به این حدیث برگردیم، این‌ها با هم کاملاً هم‌افق هستند. حکمت ۳۱۴: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً» دل‌ها اقبالی دارند و ادباری. «فَإِذَا أَقْبَلَتْ» اگر این‌ها اقبال داشتند، امشب سرحال هستی، اقبال داری «فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ» این نوافل را بر این حمل کنید، قرآن بخوان، زیارت بخوان. یک کارهایی انجام بده، خیلی هم خوب است، از عمر خود استفاده کن، از این شب‌های ماه رمضان استفاده کن. ماه مبارک رمضان استفاده کردنی است. امّا اگر حال نبود، ماه مبارک است، ولی من حال ندارم، چه کار کنم؟ «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» وقتی دیدی پشت کرده، پشت کردن چیست؟ ما متخصّص احوال قلوب نیستیم، به همان زبان خود ما می‌گوییم: من حوصله ندارم. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» وقتی پشت کرد «فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ» به واجبات قناعت کنید. واجب خود را بخوان، خدا به تو خیر بدهد، مغرب و عشاء خود را بخوان، بعد برو بخواب.

بزرگواری آیت الله بهاء الدّینی

حضرت آیت الله آقای بهاء الدّینی آن‌قدر مکارم اخلاق داشت، من خیلی چیزها از او دیدم. این‌که گفتم دین، دین کیفیت است، این‌ها را هم خواهیم گفت. مرحوم پدر من از دنیا رفته بود، با یکی از علمای ربّانی و صاحب‌دلی خدمت آیت الله بهاء الدّینی رفتیم که دعوت کنیم برای پدر من نماز بخواند. چون دیدم واقعاً مایل نیستم هر کسی برای ایشان نماز بخواند. تعارف نداریم، این آدم یک عمر ولیّ خدا بود. نمی‌خواهم چیزهایی که ایشان فرمودند بگویم، کرامت این‌جا است. اگر حال هم نداشت، یک مقایسه‌ای کرد، این عظمت ما را… به قول معروف واقعاً به زمین چسبیدیم. گفتم: من اهل اصرار نیستم، چون یک عدّه واقعاً اصرار می‌کنند، علماء را اذیّت می‌کنند. البتّه بنده از علماء نیستم، از جهلا هستم. یک شخصی تلفن کرده بود، می‌گفت: می‌خواهم یک چیزی بگویم، تو را به حضرت زهرا نه نگویی. گفتم: معقول باش، شاید می‌خواهی بگویی خود را از بالای ساختمان به پایین بینداز، من چه می‌دانم چه می‌خواهی بگویی؟ اوّل بگو، ببینم چه می‌گویی، به طاقت من می‌رسد یا نه. یک حرف معقولی بزن. من گفتم: اگر حال شما ایجاب کرد، برای پدر من نماز بخوانید. فرمودند: حال ما از چند روز قبل هم بهتر است. عظمت و بزرگواری ببینید.

فضائل ماه رمضان

ببینید ماه رمضان چه ماهی است، «نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَهٌ»[۹] اگر بخوابید هم برای شما عبادت می‌نویسند «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ» نفس‌های شما تسبیح است. به بعضی از خانم‌ها گفتم: شما همیشه بخوابید. چون خواب آن‌ها همیشه عبادت است. در ماه مبارک رمضان خواب مرد یا زن فرقی نمی‌کند، عبادت است، ولی برای بعضی از خانم‌ها همیشه عبادت است، هر چه بخوابند بهتر است. در حدیث داریم: ماه رمضان گناهان را می‌سوزاند. آن‌قدر خدا کریم است، آن‌قدر آقا و بزرگوار است، قبل از این‌که وارد مهمانی بشویم، اوّل گناهان ما را می‌سوزاند. می‌گوید: بگذار این مهمان من پاکیزه وارد بشود.

اعمال وارده در ماه رمضان

البتّه در این ماه نماز شب خیلی خوب است، دعاهایی که خوانده می‌شود بسیار عالی است. دعای ابوحمزه بسیار خوب است، دریای معرفت است. آن دعای حضرت باقر (سلام الله علیه) که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ»[۱۰] مطمئن باشید تا آن‌جایی که بنده می‌دانم، هیچ کس معنی آن را نفهمیده است، غیر از مرحوم امام (رضوان الله علیه) و چند نفر دیگر که فکر می‌کنم و اگر لازم بود، می‌گویم. خیلی سخت است، انسان باید از خدا بترسد. بعضی‌ها جرأت دارند، می‌گویند: بله، می‌خواهد این را بگوید. نه، اصلاً متوجّه باشید که حضرت باقر (سلام الله علیه) فرمود: این را به افراد نااهل نشان ندهید. ولی متأسّفانه وقتی مرحوم محدّث قمی مفاتیح را می‌نوشت یا آقایان دیگر چیزهایی را می‌نوشتند، نمی‌دانستند که رادیویی خواهد آمد، تلویزیونی خواهد بود، این‌ها دیگر فاش شده است. اگر معنای این دعا را هم متوجّه نشویم، امّا شب‌ها این را منهای هیاهو، در یک گوشه‌ای بخوان و حاجت خود را بخواه، چون خیلی عظیم القدر است. می‌گویم: من نمی‌دانم تو چه می‌گویی، ولی می‌دانم این‌ها چیزهای مهمّی است. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهُ» چه چیزی از این‌ها می‌فهمیم؟ در پایان می‌گوید: خدایا به خاطر همه‌ی این‌‌هایی که گفتم، آنچه می‌خواهم به من بده.

آن‌ها نمی‌دانستند رادیو و تلویزیونی خواهد بود، امّا صدا و سیمای عزیز ما که واقعاً زحمت می‌کشند، تا انسان به آن‌جا نرود، نمی‌داند. امّا من فقط به عنوان یک برادر می‌گویم: فکر نکنند هر چه در مفاتیح است، واجب است پخش بشود. این درست نیست، نمی‌دانم چه کسی گرداننده‌ی این چیزها است. من به شما عرض می‌کنم، دعای توسّل خیلی خوب است. می‌گوید: «یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی» والله ما این را روی چشم خود می‌گذاریم. این درست است، ولی برای کسانی که معارف شیعی را ندارند، آن‌ها نامحرم هستند. حالا بیا و آن را درست کن. می‌گوید: چرا می‌گویید «اکْفِیَانِی»؟ می‌گویم، برای این‌که این‌ها واقعاً همین‌طور هستند. می‌گویم: «یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ أَدْرِکْنِی» نتیجه هم می‌گیرم. امّا آن وهّابی کوردل نمی‌فهمد، می‌گوید: شما خدا را کنار گذاشتید و می‌گویید: «أَدْرِکْنِی» چه اشکالی دارد؟ حالا بیایید مدام صحبت کنید، این‌ها نمی‌فهمند؛ یعنی نمی‌خواهند بفهمند.

محاجّه با وهّابیان در مورد شفاعت

من به یک جمع وهّابی چیزی گفتم، همه‌ی آن‌ها ساکت شدند و تا الآن بعد از ۲۰ سال حرف نزدند. گفتم: شما می‌گویید اگر انسان بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَسُولِکَ» به احترام پیغمبرت از تو می‌خواهم، این «اکْفِیَانِی» می‌گوید: یا پیغمبر، یا رسول الله، یا امیر المؤمنین، شفاعت کن. از این‌ها شفاعت می‌خواهیم، این هیچ اشکالی ندارد. به آن‌ها گفتم: شما این‌قدر خلیفه‌ی دوم را احترام می‌کنید. می‌گویند: بله، هر کسی به او کم‌ترین بی‌احترامی بکند، او را می‌کشیم. از این طرف هم می‌نویسید اگر بگوید: «أَسْأَلُکَ بِجَاهِ نَبِیِّکَ» خدایا، من به احترام پیغمبر از تو می‌خواهم. اگر این را بگوید «صَارَ مُشْرِکاً» مشرک می‌شود، پس خلیفه‌ی دوم که می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْئُلَکَ بِعَمِّ نَبِیِّکَ» در روایات معتبر داریم که باران نیامده بود، خشک‌سالی بود، رفتند به خلیفه گفتند: چه کار کنیم؟ گفت: اگر پیغمبر در قید حیات بود، او را می‌آوردیم و خدا را به او قسم می‌دادیم، حالا عموی او زنده است، او را بیاورید. عموی پیغمبر را آوردند، گفت: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْئُلَکَ بِعَمِّ نَبِیِّکَ» پس خلیفه‌ی دوم مشرک شد؟ جوابی ندارند بدهند. فقط ترور، کشتن، منطقی در کار نیست. بنابراین چیزهایی که این‌ها ما را متّهم می‌کنند و اگر بخواهیم جواب بدهیم، طول می‌کشد، این را پخش نکنیم، بهتر است. فردا می‌گویند: فاطمی‌نیا گفت دعای توسّل را پخش نکنیم. نه، فاطمی‌نیا اشتباه کرد. این‌طور جمع‌بندی نکنید. بگویید: فاطمی‌نیا گفت چیزهایی که وهّابی‌ها نمی‌فهمند، کشش ندارند و ما را متّهم می‌کنند، پخش نکنید. امّا این آقایان واجب می‌دانند همه چیز مفاتیح را پخش کنند و این درست نیست.

خدا را به صاحبان این ماه قسم می‌دهم که چند صاحب دارد؛ امیر المؤمنین، امام زمان، صدّیقه‌ی کبری، حضرت مجتبی. تمام دعاهایی که در این ماه کرده‌ایم و ان‌شاءالله خواهیم کرد، همه را به هدف اجابت برسانند.

«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


 

[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۶٫

[۲]– المجازات النبویه، ص ۲۴۴٫

[۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۴۶٫

[۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۴۵٫

[۵]– القصیده المزدوجه فى المنطق، ۲۳٫

[۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۵٫

[۷]– نهج البلاغه، ص ۴۶۰٫

[۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۲۸٫

[۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۹۳٫

[۱۰]– إقبال الأعمال، ج ‏۱، ص ۷۷٫