در روایاتی که از طریق اهل سنّت نقل شده است، آمده است:

۱ . که پیامبر صلّی الله علیه و آله در راه بازگشت از غزوه بنی لحیان از ابواء گذر کرد و قبر مادرش را دید. آن حضرت وضو گرفت و گریست و حاضران را به گریه انداخت. آنگاه دو رکعت نماز خواند و مردم را از سبب گریه خود آگاه کرد. از جمله گفت:

… لیکن من از قبر مادرم گذر کردم، دو رکعت نماز خواندم و از پروردگارم اجازه خواستم که برایش آمرزش بخواهم امّا از این کار نهی شدم. پس گریستم. سپس بازگشتم و دو رکعت نماز خواندم. آنگاه از پروردگار عزّوجل خود اجازه خواستم که برایش آمرزش بخواهم امّا به شدت توبیخ شدم و این مرا به گریه واداشت.

آنگاه مرکبش را خواست و سوار شد. اندکی راه رفت. شتر از سنگینی وحی ایستاد. خداوند این آیه را نازل کرد:

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی‏ قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحیمِ ؛ وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَهٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ.[۱]

بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند سزاوار نیست که برای مشرکان پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخند، طلب آمرزش کنند، هر چند خویشاوند [ آنان] باشند.

و طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش جز برای وعده‌ای که به او داده بود، نبود. [ولی] هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست. ابراهیم، دلسوزی بردبار بود.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود:

شما را گواه می‌گیرم که من از آمنه برائت می‌جویم چنان که ابراهیم از پدرش برائت جست.[۲]

۲ . حلبی شافعی گوید:

این سیاق دلالت می‌کند که این دو آیه غیر از توبیخی است که پیامبر صلّی الله علیه و آله به واسطه آمرزش خواهی برای آمنه شد و فرمود: به شدت توبیخ شدم.[۳]

در وفاء الوفاء سمهودی است که این ماجرا در عسفان بود. در حالی که قبر آمنه در ابواء است.[۴]

روایات دیگری بیان می‌کند که پیامبر صلّی الله علیه و آله به هنگام فتح مکه قبر مادرش را زیارت کرد. سپس با چهره‌ای دگرگون از کنار قبر به پا خاست.[۵]

 ۳ . در متن سوم آمده است:

پیامبر صلّی الله علیه و آله در غزوه حدیبیه به هنگام عبور از ابواء، قبر آمنه را زیارت کرد، گریست و حاضران را به گریه انداخت. سپس گفت: از پروردگارم اجازه خواستم که برای مادرم آمرزش بخواهم، به من اجازه نداد و از خداوند اجازه خواستم که قبر او را زیارت کنم، به من اجازه داد. پس به زیارت قبور بروید که مرگ را به یاد می‌آورد.[۶]

عبدالله بن مسعود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می‌کند که فرمود:

شما را از زیارت قبول نهی می‌کردم. به زیارت قبور بروید که موجب زهد و ترک دنیاست و آخرت را به یاد می‌آورد.[۷]

در مکه نیز به زیارت قبور رفت.

تاملی در متون فوق

چند نکته در این باره مورد توجّه قرار می‌دهیم:

الف) پیش از این درباره ایمان پدران پیامبر صلّی الله علیه و آله به تفصیل صحبت کردیم.

خواننده ارجمند را به آنجا حواله می‌دهیم.[۸]

ب) آیه نهی از آمرزش خواهی برای مشرکان، اگرچه از نزدیکان باشند، درسوره توبه قرار دارد. این سوره از آخرین سوره هایی است که در مدینه نازل شد و بلکه برخی مدعی اند: آخرین سوره‌ای که نازل شده است.[۹]

در حالی که قضیه آمرزش خواهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله برای مادرش در سال ششم هجرت یا در صلح حدیبیه یا در فتح مکه بود. همه‌ی این حوادث سالها قبل از نزول سوره توبه بود. معقول نیست که یک یا چند آیه نازل شود و بدون اینکه در یک سوره معین قرار گیرد، پا در هوا بماند. این مطلب را چندین بار یادآور شده ایم.

ج) آیه:

سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ.[۱۰]

برای آنان یکسان است: چه برایشان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی، خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود. خدا فاسقان را راهنمایی نمی‌کند.

در غزوه بنی مصطلق (مریسیع) در سال ششم هجرت نازل شد، اگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌دانست که خداوند منافقان را نمی‌آمرزد حتّی اگر او برای آنان آمرزش بخواهد، لابد می‌دانست که خداوند متعال مشرکی را که آشکارا شرک می‌ورزد، نمی‌بخشد. پس چرا به کاری اقدام کرد که از قبل می‌دانست بی نتیجه است؟!

د) اگر مسلّم بگیریم که آیه:

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی‏ قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحیمِ ؛ وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَهٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ.[۱۱]

بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند سزاوار نیست که برای مشرکان پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخند، طلب آمرزش کنند، هر چند خویشاوند [آنان] باشند.

و طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش جز برای وعده‌ای که به او داده بود، نبود. [ولی] هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست. راستی، ابراهیم، دلسوزی بردبار بود.

به هنگام وفات ابوطالب نازل شد، باید دانست که به منظور پیرایش شرک از وی نازل شده نه برای اثبات شرک او. بدین معنی که چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و مؤمنان برای ابوطالب از درگاه خداوند آمرزش خواسته اند، دلیل بر ایمان و نیز دوری وی از هر گونه آلودگی به شرک و کفر است. اگر این گونه نبود مسلماً پیغمبر برای او آمرزش نمی‌طلبید.

روایت شده که وقتی ابوطالب از دنیا رفت، هنوز نماز میّت تشریع نشده بود. از این رو پیامبر صلّی الله علیه و آله نه بر او نماز میّت خواند و نه برای خدیجه. هنگامی که جنازه ابوطالب برداشته شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله علی، جعفر و حمزه نشسته بودند، برخاستند و جنازه را تشییع کردند و برای ابوطالب از درگاه خداوند آمرزش خواستند. گروهی گفتند: ما هم برای مرده‌ها و نزدیکان خود آمرزش می‌طلبیم.

آنان گمان می‌کردند که ابوطالب، مشرک از دنیا رفته است. چون ایمان خود را پنهان می‌داشت. خداوند با نزول این آیه، شرک را از ابوطالب نفی کرد و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سه نفر دیگر را از اشتباه پیراست:

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی‏ قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحیمِ.

بر این اساس، هر کس به کفر ابوطالب سخن گفته در واقع به خطای پیامبر صلّی الله علیه و آله حکم کرده است. در حالی که خداوند متعال آن حضرت را از خطای در اقوال و افعال پیراسته است.[۱۲]

حتّی اگر این دروغ معروف را مسلّم بگیریم که این آیه درباره شخص ابوطالب نازل شده تا پیامبر صلّی الله علیه و آله را از آمرزش خواهی برای او نهی کند،[۱۳] دلالت خواهد داشت که اگر حضرت برای مادرش آمرزش خواسته، در حقیقت کاری انجام داده که خداوند متعال در آیه‌ای که حدود ده سال پیش نازل شده، او را از انجام آن نهی و ممنوع کرده است! به عقیده ما امکان ندارد پیغمبر صلّی الله علیه و آله چنین اقدامی انجام دهد.

ه) چرا پیغمبر صلّی الله علیه و آله در طول سالیان دراز فراموش کرد که برای مادرش آمرزش بخواهد و تا حدود بیست سال پس از بعثت برای او استغفار نکرد؟!

و) در همین کتاب بیان کردیم که پیغمبر صلّی الله علیه و آله نمی‌خواهد که مدیون کافر یا مشرکی باشد و احدی از کافران یا مشرکان را بر او نعمتی شایسته پاداش و جزای نیکو باشد.[۱۴] روشن است که تربیت و پرورش پیغمبر صلّی الله علیه و آله از شایسته ترین نعمت‌های قابل تقدیر و مستحق پاداش و جزای نیکوی آن مربی است و باید که حضرت از او به نحو شایسته تقدیر کند.

ز) پیغمبر صلّی الله علیه و آله کاری انجام نمی‌دهد مگر آنکه بداند خداوند سبحان را خشنود می‌کند. بنابراین تا مطمئن نباشد که خداوند سبحان و متعال از آمرزش خواهی برای مادرش خشنود است، قطعاً برای مادر آمرزش نخواهد خواست. مگرنه این است که به موجب نص قرآن:

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏.[۱۵]

و از سر هوس سخن نمی‌گوید. این سخن به جز وحی ای که وحی می‌شود، نیست.

پیغمبر بر پایه هوا و هوس نه سخن می‌گوید و نه کاری انجام می‌دهد جز براساس وحی الهی؟!

آیا نهی نخست کافی نبود؟! پس چرا ابتدا آمرزش خواست و خدا او را نهی فرمود؛ دوباره همان کار را کرد و این بار خداوند او را به شدت توبیخ کرد؟!

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۵ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]. توبه: ۱۱۳ ۱۱۴٫

[۲]. تاریخ الخمیس، ۲/۴؛ سیره حلبی، ۳/۲- ۳٫

[۳].  سیره حلبی، ۳/۳؛ لباب النقول، ۱۱۴؛ الدر المنثور، ۳/۲۸۴ ۲۸۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۴۰۸؛ المعجم الکبیر، ۱۱/۲۹۷؛ مجمع الزوائد، ۱/۱۱۷؛ زاد المسیر، ۳/۳۴۵٫

[۴]. سیره حلبی، ۳/۳؛ لباب النقول، ۱۱۴؛ تفسیر جلالین، ۴۸۳؛ الدر المنثور، ۳/۲۸۴٫

[۵]. تاریخ الخمیس، ۲/۴؛ سیره حلبی، ۳/۳٫

[۶]. تاریخ الخمیس، ۲/۴؛ سیره حلبی، ۳/۳؛ ر. ک: جامع البیان، ۱۱/۳۱؛ الکشّاف، ۲/۴۹؛ ارشاد الساری، ۷/۱۵۸؛ ۲۸۲؛ از: صحیح مسلم؛ الدر المنثور، ۳/۲۸۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳۹۴؛ مسند احمد، سنن ابو داود؛ سنن نسائی؛ سنن ابن ماجه؛ السنن الکبری، ابن ابی حاتم.

[۷].تاریخ الخمیس، ۳/۳؛ مسند احمد، ۵/۳۵۵؛ مجمع الزوائد، ۴/۲۵؛ المصنّف، صنعانی، ۳/۵۶۹؛ المعجم الکبیر، ۲/۱۹؛ مسند الشامیین، ۳/۳۴۷؛ کشف الخفاء، ۲/۱۳۰؛ رفع المناره، ۶۷؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۴۰۸٫

[۸]. الصحیح من سیره النبی و الاعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ج ۲٫

[۹]. ر. ک: الغدیر، ۸/۱۰- ۱۲؛ ابوطالب مؤمن قریش، ۳۴۱ به نقل از: بخاری، الاتقان فی علوم القرآن، الکشّاف، ابن مردویه، ابن ابی شیبه، نسائی، ابن الضریس، ابن المنذر، ابی الشیخ، تفسیر بیضاوی، عین العبره، ۲/۱۸؛ سنن ابن ماجه، ۱/۲۷؛ سنن ابوداود، ۱/۱۸۲؛ کنز العمّال، ۲/۵۷۵؛ مجمع البیان، ۵/۶؛ البیان فی تفسیر القرآن، ۲۴۳؛ معانی القرآن، ۳/۱۷۹؛ احکام القرآن، جصّاص، ۱/۱۰؛ اسباب النزول، واحدی، ۲/۸؛ زاد المسیر، ۱/۳؛ ۳/۲۶۴؛ الدر المنثور، ۳/۲۹۵؛ الجامع الاحکام القرآن، ۴/۱۶۰؛ ۸/۱۷۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳۴۴؛ ۴۱۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ۱۶/۳۶۵٫

[۱۰]. منافقون: ۶٫

[۱۱]. توبه : ۱۱۳ ۱۱۴٫

[۱۲]. الغدیر، ۷/۳۹۹؛ به نقل از: کتاب الحجه، ابن معد، ۶۷٫

[۱۳]. ر. ک: ضلامه ابی طالب (علیه السّلام).

[۱۴]. ر. ک: ابوطالب مؤمن قریش؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۴۸۴؛ تلخیص المستدرک، ۳/۴۸۴؛ حیاه الصحابه، ۲/۲۵۸ ۳۶۰؛ مجمع الزوائد، ۸/۲۷۸؛ کنز العمّال، ۳/۱۷۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ۶/۵۷ ۵۹؛ از احمد، طبرانی، حاکم و سعید بن منصور؛ التراتیب الاداریه، ۲/۸۶؛ المصنّف، صنعانی، ۱/۴۴۶ ۴۴۷؛ از: احمد، ابوداود، المغازی، موسی بن عقبه، ترمذی، طیالسی و بیهقی؛ مجمع البیان، ۱/۵۳۵؛ وسائل الشیعه، ۱۲/۲۱۶؛ المعجم الصغیر، ۱/۹؛ الجامع الصحیح، ۲/۳۸۹٫

[۱۵]. نجم: ۳- ۴٫