در این متن می خوانید:
      1. مراقبه یکی از منازل سالک از دیدگاه قرآن کریم
      2. اقتضائات فطرت سالم
      3. مورد عنایت قرار گرفتن زیر چتر ذات ربوبی
      4. اقبال باطن نسبت به ذات احدیّت
      5. مراقبه‌ی بر نفحات الهی
      6. رضای الهی با مخفی شدن در طاعت
      7. سبقه‌ی طاعت داشتن در تمام مراحل زندگی
      8. خلاصه شدن خیر در سه چیز
      9. مراقبه‌ی ایام و شهور و ساعات
      10. کتاب‌هایی در زمینه‌ی مراقبه
      11. التزام به واجبات قدم اوّل در مراقبه
      12. انجام مستحبات قدم دوم در مراقبه
      13. نوافل حریم واجبات
      14. اذان و اقامه حفظ حریم نوافل
      15. اذن دخول برای وارد شدن به مشاهد شریفه
      16. امامان (علیهم السّلام) سایه‌ی خدا در روی زمین
      17. قداست تمام شعون امام (علیه السّلام)
      18. اذن دخول لازمه‌ی تقدیس به مراتب وجودی حضرات معصومین (علیهم السّلام)
      19. مقام عندیّت شأن حضرات معصومین (علیهم السّلام)
      20. اذان و اقامه استیذان به سوی پروردگار متعال
      21. خواندن نوافل یومیّه از مقام امور سالک
      22. پنج علامت مؤمن از دید امام حسن عسگری (علیه السّلام)
      23. نوافل حریم فرایض
      24. حضور قلب داشتن شرط قبولی واجبات
      25. حضور عند الخلقی در نماز
      26. حضور عند اللّهی داشتن در نماز
      27. توجّه به نماز از ابعاد مختلف حجاب
      28. حضور قلب شرط پذیرفتن نماز
      29. رحم خدا به انسان در پایبند بودن به نوافل
      30. وصل به ولایت اهل بیت (علیهم السّلام) وصل به خدا
      31. مجاهده شرط معیّت خدا با انسان
      32. توبه کردن از لذت‌های غیر از لذّت ذکر خدا
      33. تحت الشّعاع بودن لذّت ذکر خدا در برابر لذّت‌های مادی
      34. اوّل قدم جهاد انجام فرایض و ترک محرّمات
      35. نوافل یکی از واجبات اخلاقی در مراقبه
      36. جایگاه نماز شب نسبت به مستحبات دیگر
      37.  دستور خدای متعال به پیامبرش برای خواندن نماز شب
      38. رقیب نداشتن خدا در محمود بودن
      39. از بین رفتن اَنانیّت و خودسازی انسان با خواندن نماز شب
      40. تجافی مؤمن برای مناجات با خدای متعال
      41. معنا داشتن انسان با توکّل به خدای متعال
      42. بیدار شدن مؤمن در دل شب برای راز و نیاز با ذات ربوبی
      43. مدهوش شدن حضرت سجّاد (علیه السّلام) در راز و نیاز شبانه‌ی خود با خدا
      44. راز و نیاز عاشق و معشوق در سحر
      45. بیتوته‌ی مؤمن در دل شب

 

Sadighi-Tafsir-13941215-ThaqalainSite (1) Sadighi-Tafsir-13941215-ThaqalainSite (4) Sadighi-Tafsir-13941215-ThaqalainSite (3) Sadighi-Tafsir-13941215-ThaqalainSite (2)

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ الطَّاهِرین سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولانَا بَقیَّهُ اللهِ فِی العَالَمینَ أَرواحُنَا وَ أَرواحُ العَالَمینَ لِتُرابِ مَقَدَمِهِ الفِداءِ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏ إِلی قیامِ یَومِ الدِّینِ».

مراقبه یکی از منازل سالک از دیدگاه قرآن کریم

یکی از منازل سالک از دیدگاه قرآن کریم مراقبه بود. مراقبه از چند منظر شایان توجّه است. مراقبه یعنی این‌که انسان خدا را بر خودش رقیب بداند و حال حضور خودش را حفظ کند، مراقبت طرف عینی است، خدا که بر ما رقیب است، همان‌طور که توجّه خدا به ما است، توجّه ما هم به خدا باشد که این در واقع «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[۱] است. یا از آن آیه واضح‌تر سوره‌ی مبارکه‌ی حشر فرمود: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[۲].

اقتضائات فطرت سالم

فسق خروج از مسیر فطرت است، فطرت خدا نما است، خداجو است، خداپرست است، یافتن خدا، وصال الهی، پرستش خدا این اقتضای فطرت سالم است که ذکر فطرت را سیراب می‌کند و آدم دوام حضور را با ذکر تأمین می‌کند؛ ولی اگر خدا را از یاد برد، خدا هم خود او را برای خودش ۰۳:۱۱انثاء می‌کند. خدا نکند خدا کسی را انثاء بکند. کسی که خود را از نظر دور داشت، خود را رها کرد، خود را گم کرد «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» است. گرفتار یک گودال همیشگی می‌شود. فاسق غیر از کسی است که گناه می‌کند، این وصف پیدا می‌کند، با این عنوان شناخته می‌شود «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».

مورد عنایت قرار گرفتن زیر چتر ذات ربوبی

می‌گویند مرحوم آیت حق، آیت الله عظمی آقای سیّد جمال گلپایگانی (أعلی الله مقامه الشّریف) گاهی موقع خداحافظی با اشخاص می‌فرمودند: شما را به خدا سپردم، با اندکی تأمّل می‌فرمودند: خدا را هم به شما سپردم. یعنی همان‌طور که خدا دائماً هوای ما را دارد، «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ»[۳]. ذات ربوبی ما را همیشه زیر چتر ربوبیّت خودش مورد عنایت قرار داده است. -اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب‌ها- حالا که او دائماً به ما عنایت دارد، ما هم دائماً رو به او داشته باشیم. وجهه‌ی دل ما، جان ما به طرف خدا باشد، پشت به خدا نکنیم.

اقبال باطن نسبت به ذات احدیّت

«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[۴] که در مقدّمه‌ی نماز جزء مستحبات است، این اختصاص به نماز نداشته باشد، در نماز هم واقعاً وقتی می‌گوییم «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» یعنی دیگر رو به او بکنیم، نه این‌که لقلقه‌ی زبان باشد، نسبت به ذات حق، سبحانه و تعالی اقبال باطن داشته باشیم.

مراقبه‌ی بر نفحات الهی

نکته‌ی دیگری که یا وجهه‌ی دیگر، منظر دیگر که برای مراقبه قابل ذکر است، عبارت از مراقبه‌ی بر نفحات الهی است. «إِنَّ لِلَّهِ فِی أَیَّامِ‏ دَهْرِکُمْ‏ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَرَصَّدُوا لَهَا»[۵] انسانی که خودش را از مسیر وزش نسیم‌های بهاری دور نگه دارد، چه بسا نسیم‌های حیات‌بخشی در آن وقتی که ما دور بودیم و درها را به روی خود بسته بودیم، نسیم بیاید، موجودات بیابانی زنده شوند، ولی روح ما همچنان مرده بماند.

رضای الهی با مخفی شدن در طاعت

در معرض قرار دادن روح که نسیم الهی بوزد، به این معنا است که دائماً خود را به اموری که خدا از آن امور راضی است، دائماً زندگی را با آن‌ها سپری کنیم، چون معلوم نیست کدام یک از اعمال آن نسیم را به همراه دارد. لذا در روایت دارد «إِنَ‏ اللَّهَ‏ أَخْفَى‏ أَرْبَعَهً فِی أَرْبَعَهٍ»[۶] پروردگار عزیزِ حکیم چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده است، یکی از آن اموری که خدا اخفا کرده است رضای خودش است که همان نسیم الهی است و خدا این رضا را در طاعت اخفا فرموده است.

سبقه‌ی طاعت داشتن در تمام مراحل زندگی

بنابراین تمام زندگی شما سبقه‌ی طاقت داشته باشد. هر سخنی می‌گویید برای خدا بگویید. یک تأمّلی بکنید که آیا این حرف می‌تواند قربی باشد؟ آیا می‌تواند مطلوب حق باشد؟ آیا می‌تواند مرضی حق باشد؟ لذا سخنی را که جنبه‌ی قربی می‌توانید برای آن پیدا کند بگویید و موقع گفتن هم با توجّه برای خدا، در محضر خدا سخن را ادا کنید. می‌خواهید به کسی نگاه کنید، نیّت کنید که آیا نگاه ما می‌تواند عبادت باشد، چه نوع نگاه‌ها در اسلام عبادت به حساب آمده است؟ آدم این‌ها را رصد بکند و نگاه خودش را به آن جهاتی منطبق بکند که در شرع انور آن نگاه‌ها به عبادت موسوم است. مثل نگاه به مصحف، نگاه به کعبه، نگاه به سیمای علی (علیه السّلام)، نگاه به عالم. «النَّظَرُ إِلَى الْعَالِمِ عِبَادَهٌ»[۷] نگاه به در خانه‌ی عالم، نگاه به والدین، نگاه به ولد، نگاه به ۱۰:۳۰ زراری حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) «النَّظَرُ إِلَى ذُرِّیَّتِنَا عِبَادَهٌ»[۸] و  نگاه به مؤمن و نگاه عبرت‌آمیز.

خلاصه شدن خیر در سه چیز

فرمود: خداوند خیر را در سه چیز خلاصه کرده است: نگاه است و سکوت و کلام است. خوشا به حال کسی که کلام او ذکر است، سکوت او فکر است و نظر او عبرت است. آدم از هر نگاهی در آن نگاه متوقّف نمی‌شود، فوراً به آیات الهی منتقل می‌شود و عبور می‌کند. هر نگاه او یک گامی است که انسان را به سوی خدا بالا می‌برد.

مراقبه‌ی ایام و شهور و ساعات

نکته‌ی دیگری که در مسئله‌ی مراقبه یا وجهه و منظر و زاویه‌ی دیگری که برای مراقبه می‌شود مطرح کرد عبارت از مراقبه‌ی ایّام، شهور و ساعات، لحظات است که در سنن و آداب و مستحبات ما برای هر ماهی، برای هر روزی، برای وقت خوابیدن، برای وقت بیدار شدن، روزهای خاص و برای هر ساعتی از ساعات روز برنامه از جانب شرع انور داریم. چه موقع بخوابیم، چگونه بخوابیم، با چه اذکاری بخوابیم، چه موقع بیدار شویم، چگونه بیدار شویم، موقع بیدار شدن چه ذکرهایی را به زبان بیاوریم و به چه سمت بخوابیم، با چه کیفیت بخوابیم، روز ما، این ۱۲ ساعت هر ساعتی متعلّق به یک امام است، کدام ساعت مربوط به کدام امام است. انسان از این‌ها به عنوان یک برنامه، به عنوان یک مراقبه از آن استفاده کنیم.

کتاب‌هایی در زمینه‌ی مراقبه

کتاب‌ها در این زمینه متعدّد هستند آن هم از خواص علما به جامعه‌ی اهل مراقبه عرضه شده است که در رأس آن کتاب شریف اقبال الاعمال مرحوم سیّد بن طاووس (أعلی الله مقامه الشّریف) است و کتاب دیگری که در رده‌ی بعد به حساب می‌آید و کتاب‌های بسیار مفید و پر محتوا که جزء سرمایه‌های اهل الله است، المراقبات مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (أعلی الله مقامه الشّریف) است که در این کتب برای هر ماهی و برای کثیری از اوقات و ایّام برنامه‌هایی که از جانب حضرات معصومین (علیهم السّلام) بازگو شده است، جمع‌آوری کردند. بنابراین خواندن کتاب شریف اقبال الاعمال و مرور کتاب مرحوم آیت حق، آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی می‌تواند برای ما آدرس‌های سازنده باشد، راه را میانبر کند و ما را سرمایه‌دار بکند. در کتاب مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی صرفاً اعلان برنامه نیست بلکه حاشیه‌هایی دارد، سوز و گدازی دارد، تنبهاتی دارد و ۱۵:۲۳تعذیلاتی دارد که همه مغتنم است و انسان می‌تواند این‌ها را به عنوان سرمایه‌های باطنی و سرمایه‌های برزخی و اخروی و به عنوان «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۹] از این سفره خیلی می‌تواند تغذیه کند. مرحوم سیّد بن طاووس که سیّد اهل مراقبه است آن هم همین‌طور است. آن هم گاهی آدم را می‌برد، توجّه و تنبّه می‌دهد، این هم یک نوع از مراقبه است.

التزام به واجبات قدم اوّل در مراقبه

در برنامه‌های مراقبه گفتیم قدم اوّل التزام به واجبات و حساسیّت پرهیز نسبت به محرّمات است که اسم مجموعه‌ی آن تقوا بود. تقوا در ورودی مراقبه است، هر کسی به این در مراجعه نکند اهل مراقبه نخواهد بود. «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها»[۱۰] هر کسی بخواهد به بیتی وارد شود، باید از درب آن وارد شود. درب ورودی مراقبه تقوای الهی است. یعنی التزام به همه‌ی واجبات الهی است، واجبات فکری، واجبات اخلاقی، واجبات رفتاری، واجبات سیاسی، واجبات اجتماعی، واجبات خانوادگی، واجبات ۱۷:۱۲؟؟، واجبات اقتصادی باید نسبت به همه‌ی این‌ها اجتهاداً یا تقلیدااً اشراف داشته باشد. باید این‌ها را بفهمد تا بعد به کار بگیرد.

انجام مستحبات قدم دوم در مراقبه

قدم دوم انجام مستحبات است. واجبات حریم دارد، همان‌گونه که از نظر حقوقی خانه‌ها حریم دارد، قنات حریم دارد، ملک کشاورزی حریم دارد، چشمه حریم دارد و اخیراً در مسائل شهرداری و این‌ها می‌خواهند به کسی پروانه بدهند، برای بعضی مشاغل می‌گویند فاصله‌ی آن باید چقدر باشد، حریم آن کاسب باید حفظ شود، باید به او ضربه نخورد. واجبات هم حریم دارد، باید این حریم‌ها را اندازه‌گیری کرد و این حریم‌ها را حفاظت کرد.

نوافل حریم واجبات

نوافل حریم واجبات است. اهل مراقبه باید بعد از آن‌که از در تقوا وارد شدند، نوافل یعنی مرضات پروردگار عزیز، آنچه را که خدا از آن راضی است. این عنوان کلّی است. نفل در برابر فرض است. ما در روایت داریم نماز چهار هزار حد دارد. مرحوم شهید (أعلی الله مقامه) بر این اساس در کتاب تدوین کرده است یک کتاب الفیه و یک کتاب نفلیه.ایشان در کتاب الفیه هزار واجب برای نماز کشف کردند که نماز هزار مسئله‌ی واجب دارد. در نفلیه سه هزار مستحب برای نماز ایشان توانسته به دست بیاورد، کشف کند، به آن برسد.

اذان و اقامه حفظ حریم نوافل

این مستحبات حریم آن واجبات است. نوافل عمدتاً برای سالک یک واجب اخلاقی است، واجب فقهی نیست، ولی واجب اخلاقی است. در این نوافلی که خیلی مهم است و یقیناً به منزله‌ی حفظ حریم است یکی اذان و اقامه است. اذان و اقامه به منزله‌ی اذن دخول است. آدم می‌خواهد به محضر بزرگی وارد شود، به خانه‌ی کسی می‌خواهد وارد شود فرمودند: «لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ»[۱۱] و با همین ملاک به همه‌ی حرم‌های شریف، اعتاب عالیه، مشاهد مشرفه وقتی می‌خواهیم تشرّف حاصل کنیم، خود را ملزم می‌دانیم که مقابل در بایستیم و «بِإذنِ اللهِ وَ بِإذنِ رَسُولِهِ» بگیریم. «إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ … وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ یَدْخُلُوا إِلَّا بِإِذْنِهِ»[۱۲] آن وقت شروع به استیذان می‌کنیم.

اذن دخول برای وارد شدن به مشاهد شریفه

بزرگان ما مثل مرحوم آیت الله آقای بهجت (روحی فداه) هم خودشان مستقلاً سفارش می‌کردند و هم از استاد خود نقل می‌کنند که آیت حق آقای میرزا علی آقای قاضی باشد. می‌فرمودند: وقتی می‌خواهید وارد حرم شوید بایستید اذن دخول بخوانید. بعد می‌فرمودند: اگر گریه کردید این علامت حصول اذن است، می‌گویند داخل شوید. آن کسی که ما را به امام وصل می‌کند، بدن ما به ضریح نیست. «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ»[۱۳] حاصل این عبادت‌های ما تقوا است یا حاصل تقوا است؟ آن به خدا می‌رسد، خدا که جسم نیست، امام هم جسم نیست. جسم شریف او که در مشهد یا در کربلا یا در نجف یا در جاهای دیگر مضجع شریف او در آن‌جا قرار گرفته است یا جسم شریف او در آن‌جا است. این در واقع کد ارتباطی امام است و الّا امام محدود در هیچ جایی نیست.

امامان (علیهم السّلام) سایه‌ی خدا در روی زمین

امام هم مکان ندارد و هم زمان ندارد. امام فرا مکانی، فرازمانی، فرا زبانی، فرانژادی و یک جلوه‌ی مطلق پروردگار حیّ متعال است. لذا هر جا خدا است، سایه‌ی خدا هم آن‌جا است. هر جا خدا است، ذل خدا، اسم خدا هم آن‌جا است، این‌ها اسماء الله هستند. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها‏»[۱۴] اسماء الله محدود به هیچ زمان و مکانی نیستند. چرا به خراسان می‌رویم؟ چرا حرم مشرّف می‌شویم؟ برای این‌که این حال حضور در غیر آن‌جا حاصل نمی‌شود. این یکی از حکمت‌ها است.

قداست تمام شعون امام (علیه السّلام)

حکمت دوم هم این است وقتی آدم کسی را مقدّس می‌داند، تمام شعون او مقدّس است. بدن نازنینی که در خدمت مقام ولایت بوده است، در خدمت مقام امامت بوده است، این‌که کمتر از پیراهن یوسف نیست که قرآن کریم از قول یوسف نقل می‌کند. این‌ها به ما درس تقدیس پایگاه‌های نور است «اذْهَبُوا بِقَمیصی‏ هذا»[۱۵] قمیص من را ببرید و بر سر پدرم بیندازید «یَأْتِ بَصیراً». این اثر برای پیراهن نیست، پیراهن یوسف این اثر را دارد. بدن امام رضا (علیه السّلام) این اثر را دارد، بدن نازنین ابی عبدالله الحسین (علیه السّلام) این خاصیّت را دارد؛ چون این بدن در خدمت آن پایگاه عرشی و لاهوتی بوده است و تمام شعون آن قداست دارد. مثل مسجد می‌ماند. مسجد همین چوبی است که دیگر درها را از آن‌جا می‌سازند، سیمان و آجر آن همانی است که جاهای دیگر به کار می‌رود، سنگ فرش و خاک زیر پای ما در مسجد با خاک‌های دیگر هیچ فرقی ندارد. ولی وقتی در جایی به کار گرفته شد که خدا فرمود: ۲۶:۲۲«أنا بیتی المساجد» خانه‌های من مساجد هستند. این انتصاب به خدا پیدا کرده است، این‌جا محل ارتباط با او قرار گرفته است. لذا حرمت پیدا می‌کند با این‌که خاک است، با این‌که چوب است، با این‌که سنگ و آجر است، نجس کردن آن حرام می‌شود و اگر قذارتی در آن‌جا وارد شود تطهیر آن واجب فوری می‌شود.

اذن دخول لازمه‌ی تقدیس به مراتب وجودی حضرات معصومین (علیهم السّلام)

حرم‌های مطهر حضرات ائمّه‌ی (معصومین علیهم السّلام) همه «فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»[۱۶]؛ همان‌گونه که خدا در مسجد اجازه داده که ذکر الهی بالا برود و بالا می‌رود «فَطُوبَى لِعَبْدٍ تَطَهَّرَ فِی بَیْتِهِ ثُمَّ زَارَنِی فِی بَیْتِی»[۱۷] ورود به مسجد تحصیل لقاء الله است، نیل به زیارت پروردگار منّان است. حرم‌های شریف هم «فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»[۱۸]. این اذن دخول لازمه‌ی تقدیس این مراتب پایینی وجود حضرات معصومین (علیهم السّلام) است که از نشئه‌ی ملکوت است، در عالم ملک واقع شده است، برای ترحّم به ما است. ما چون به روح مقدّس آن‌ها دسترسی پیدا نمی‌کنیم، به جسم شریف آن‌ها دسترسی داریم، با این گوشی می‌توانیم به مقام ولایت آن‌ها وصل شویم.

مقام عندیّت شأن حضرات معصومین (علیهم السّلام)

این به منزله‌ی آن گوشی است که ما با این گوش می‌شنویم. شنونده گوش نیست، ما هستیم ولی وقتی گوش من است، شما به کسی که احترام می‌کنید، نسبت به گوش او، نسبت به این وجود و این بدن احترام قائل هستید. این‌که این‌جا است گوش امام است، بالاخره انتساب به آن‌جا دارد، شما را به امام وصل می‌کند، سیم‌های رابطه است. با این سیم شما وصل می‌شوید. این به خاطر همراهی و مدارای با شما است، می‌بینند شما نمی‌توانید بدون این وصل شوید، این را قرار دادند که شما را با این سیم به مقام ربوبی وصل کنند و شأن آن‌ها مقام عندیّت است، خودشان اسماء الهی هستند. من یک مقداری احتیاط می‌کنم و بعضی از الفاظ را به ظاهر نمی‌گویم ولی ائمّه (علیهم السّلام) همه اسماء الله هستند، جلوه‌های خود خدا هستند، دست ما به آن‌جا نمی‌رسد، ولی به این‌ها می‌رسد.

اذان و اقامه استیذان به سوی پروردگار متعال

در نماز هم که «قَد قامّت الصَّلوه» گفته می‌شد، امام «قد قامت الزِّیاره» می‌فرمودند؛ نماز زیارت خدا است. شما برای زیارت ولی خدا اذن دخول می‌خوانید، امّا برای زیارت خود خدا اذن دخول نخوانید. این‌که تأکید شده است برای گفتن اذان و اقامه به خصوص بلند گفتن اذان که در شعاع صوت انسان برای انسان انعکاس دارد، تشعشعاتی دارد، شعاع صوتی است، و به قدری تأکید شده و مهم است اگر انسان بدون اذان و اقامه وارد نماز واجب شد، از جمله‌ جاهایی که می‌تواند نماز را نقض کند همین‌جا است. تا آدم به یاد آورد که اذان و اقامه نگفته است، نماز خود را بشکن و اذان بگو، اقامه بگو و نماز بدون مقدّمه نخوان، این استیذان است، این ایستادن در درب ورودی است، این در زدن است. آدمی که ادب دارد، تا در نزند، تا صاحب خانه اجازه ندهد وارد حریم او نمی‌شود. این‌جا هم همین‌طور است ایستادن درب است و ورود آن‌جا است. در روایت دارد کسی که اذان و اقامه می‌گوید ملائکه به او «بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْمَشْرِقِ»[۱۹] اقتدا می‌کنند این‌قدر شعاع نماز گستره‌ی جهانی پیدا می‌کند، تمام موجودات معصوم ماورای پشت سر او با او نماز می‌خوانند. حفظ حریم این‌قدر مهم است، ادب این‌قدر مهم است، تواضع این‌قدر مهم است، ولی بی‌حرمتی، بی‌حریمی، بی‌ادبی اصل کار را هم کوچک می‌کند. لذا گستره‌ای هم ندارد، قبولی پیدا نمی‌کند.

خواندن نوافل یومیّه از مقام امور سالک

نکته‌ی دوم نوافل یومیّه است. از مقام امور سالک خواندن نوافل یومیّه است که در حدیثی امام حسن عسگری (علیه الصّلاه و السّلام) فرمود: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ»[۲۰] این نشانه‌ی و آرم مؤمن است، مؤمنی که این را ندارد، آرم ندارد، به این عنوان شناخته نمی‌شود، خریدار پیدا نمی‌کند، هر کارخانه‌ای تولید خودش را به بازار عرضه می‌کند، وقتی اعتبار دارد که آرم آن کارخانه روی آن باشد و الّا به عنوان جنس آن کارخانه مقبول قرار نمی‌گیرد، مورد خرید و فروش قرار نمی‌گیرد. مؤمن هم باید یک کاری انجام بدهد که کارهای او آرم داشته باشد.

پنج علامت مؤمن از دید امام حسن عسگری (علیه السّلام)

یکی از آن پنج چیز «صَلَاهُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ» سالک باید ۵۱ رکعت نماز را بخواند. این حفظ حریم است. این «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»[۲۱] است. در بُعد اثباتی «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» است، در بُعد سلبی «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ»[۲۲] است، ورع است. ورع شدّت تقوا است. آدم متّقی کار حرام انجام نمی‌دهد، آدم با ورع حول شبهات هم نمی‌گردد. یعنی به فاصله‌ی کم گناه هم خود را نزدیک نمی‌کند. یعنی مکروهات را انجام نمی‌دهد، این حریم‌داری است.

نوافل حریم فرایض

نوافل حریم فرایض است، نوافل ویتامین‌ها و مکمل‌های فرایض است، نوافل انرژی و نیرویی است که فرایض را زود به مقصد می‌رساند. پالایش است، آراسته کردن است، تزیین است، کادو کردن واجب است. آدم می‌خواهد به کسی چیزی بدهد بدون کادو نمی‌دهد، معمولاً هدیه‌ها را در کادو می‌گذارند، اگر بخواهند به طرف احترام کنند. نوافل هم کادو کردن فرایض است. آراسته کردن فرایض است. حریم‌گذاری برای فرایض است، رعایت ادب فرایض است. این از آداب و سنن است. از این رو نسبت به نوافل هم به عنوان علامت مؤمن یاد شده است و هم به عنوان جبران عدم حضور در روایات مطرح شده است.

حضور قلب داشتن شرط قبولی واجبات

در روایات داریم خدا از واجبات به مقدار حضور قلب قبول می‌کند. ثلث نماز بعضی از افراد قبول است، سدس نماز بعضی قبول است، عشر نماز بعضی از افراد قبول است. تا چه مقدار آدم در حال نماز وصل باشد، بتواند دل را از غیر او منصرف کند، وجود او، قلب او در پیشگاه حضرت دوست ممحض باشد؛ به مقداری که حضور قلب دارد نماز قبول است.

حضور عند الخلقی در نماز

بنابراین کسی در یک نماز دو رکعتی الله اکبر او با حضور قلب بود، بسم الله الرّحمن الرّحیم او با حضور قلب بود بقیّه در جاهای مختلف به فکر رفته بود، ولو آن جاهای مختلف خود نماز باشد، توجّه به نماز هم حضور نیست، بعضی خیلی هنر دارند، موقع نماز قلب خود را از غیر نماز کنترل می‌کنند. او توجّه دارد که قرائت خود را درست بگوید، توجّه دارد کجا اشباع کند، توجّه دارد کجا اعمال کند، کجا مد دارد، مد او چقدر است، تمام توجّه او روی این الفاظ و ظواهر است، این حضور قلب نیست، این حضور عند الله نیست، حضور عند الخلق است. نماز هم جزء مخلوقات است، دل به غیر خدا دادن است.

گاهی بعضی از افراد یک مقدار بالاتر هستند، نماز را که می‌خوانند علاوه بر این‌که به صحّت الفاظ نماز توجّه دارند، به شرایط لازم در نماز و مقدّمات و مقارنات آن توجّه دارند، به الفاظی هم که می‌گویند، به خود آن لفظ هم توجّه دارد، به معنای آن هم توجّه دارد. امّا این دیگر بیش از آن نیست. می‌داند وقتی که  «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینَ‏» می‌گوید یعنی فقط تو را می‌پرستیم و فقط از تو کمک می‌خواهیم. همین را که می‌خواند می‌داند، ولی هرگز او را به معنای واقعی پرستش ندارد، دارد این معنا را می‌پرستد، تمرکز او در این معنا است، نه در حقیقت معبود. این هم باز حضور قلب نیست.

حضور عند اللّهی داشتن در نماز

-‌ چه اتّفاقی می‌افتد که یک زمانی آدم اقبال به این نوافل ندارد یا این‌که نوافل را انجام می‌دهد، بعد آن شور و اشتیاق و نشاطی که برای نمازهای واجب می‌خواهد، آن را از دست می‌دهد، خسته می‌شود، ملال بر او ایجاد می‌شود و بعضی از افراد در خواندن نماز شب دچار همین مشکلات می‌شوند که نماز شب می‌خواند و از نماز صبح می‌ماند. یعنی انرژی او صرف مستحبات می‌شود و به نماز واجب خود نمی‌رسد. این‌جا باید چه کار کرد؟ این درست است یا درست نیست؟ باید اصرار کرد یا نه؟

-‌ چه بسا بعضی از افراد معتقد باشند که هیچ‌گاه اشتغال به نوافل نمی‌تواند مضر به فرایض  باشد. با انجام نوافل انرژی شخص از دست می‌رود، او انرژی ندارد، فکر می‌کند آن انرژی او را گرفته است، اگر ما نوافل را به منزله‌ی ویتامین‌ها حساب کنیم که از روایات این‌طور استفاده می‌شود حالا این مقدّمه بود، نتیجه را نگفته بودم این‌که از نماز به اندازه‌ی حضور قلب قبول می‌شود، خواستیم با هم یک توضیحی در رابطه‌ی با حضور داده باشیم که توجّه به الفاظ نماز، به قرائت نماز، به صحّت نماز، به شرایط نماز، به چهارچوب‌های نماز حتّی به معنای نماز این حضور قلب نیست. حضور قلب این است که انسان حضور عندالله داشته باشد. نماز او را پیش خدا ببرد، نه این‌که نماز او را پیش نماز ببرد. گاهی آدم‌ها نمازپرست هستند، خداپرست نیستند و واقعاً نماز را خوب می‌خواند. حواس خود را جمع می‌کند، خود را تمیز می‌کند، عطر می‌زند، آنچه مستحبات است انجام می‌دهد، به نماز خود هم توجّه دارد، ولی نماز را می‌پرستد این نماز او را از خود هیچ بالاتر نمی‌برد، دور خودش است. خودش است و نماز خودش، به نماز و خودش توجّه دارد. به خود و کارش توجّه دارد، این نماز اثر من است، وقتی به نماز توجّه می‌کنم به اثر خود توجّه می‌کنم. امّا آن‌که مهم است این‌که من از خود فارغ باشم، نماز من را از خود بگیرد، موقع نماز یک قدم پیش خود بگذارم، پیش خدا باشم نه پیش اثر خود.

توجّه به نماز از ابعاد مختلف حجاب

لذا نماز با ابعادی که دارد، توجّه به نماز با ابعاد مختلف خود آن هم حجاب است، مراتب دارد. هر کسی در یک مرتبه‌ای گرفتار شده است و به خدا نرسیده است. وقتی امام (علیه السّلام) این را فرمودند، راوی می‌گوید: یابن رسول الله «إذا هَلَکنَا»، اگر این‌طور باشد، آن چیزی که مورد مقبولیّت در روز قیامت می‌شود، ما را از مردودیّت و از رفوضه‌گیری بیرون می‌آورد نماز است. «أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ (یوم القیامه۴۱:۳۷) بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاهُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا»[۲۳] این یک قانون.

حضور قلب شرط پذیرفتن نماز

قانون دوم این است که از نماز به مقدار حضور قبول می‌شود. اگر این‌طور باشد، در آن‌جا هم اگر حضور نبود، قبول نشد پس هیچ یک از اعمال ما قبول نیست، پس ما بیهوده معطّل هستیم، چه کار کنیم؟ ۴۲:۰۰«إذا هَلَکنَا» امام (علیه السّلام) در جواب قریب به این مضمون فرمودند که خداوند متعال برای جبران آن عدم حضور نوافل را قرار داده است، شما اگر پایبند به نوافل باشید، خدا جبران می‌کند.

رحم خدا به انسان در پایبند بودن به نوافل

پایبند به نوافل باشید خدا جبران می‌کند از دو جهت است: یکی این‌که دارید دست و پا می‌زنید که نماز خود را به یک جایی برسانید. خدا وقتی بیچارگی شما را ببیند، ببیند که شما کم نمی‌گذارید، نماز واجب خود را که خواندید، دارید در مستحبات هم دست و پا می‌زنید که نوافل را هم ضمیمه کنید شاید خدا قبول ‌کند؛ به این اعتبار که آدم نماز خودش را ضعیف می‌بیند، می‌خواهد به نوعی این را تقویت کند، خدا به او رحم می‌کند. نکته‌ی دوم این است که آدم وقتی «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[۲۴] در ذکر کثیر یک جا وصل می‌شود. در روایت دارد اگر در عمر از انسان دو رکعت نماز قبول شود، آدم بهشتی است. در میان این همه نمازی که می‌خوانیم بالاخره باید دو رکعت نماز با حضور قلب به دست بیاید. آن وقتی ملایمت می‌کنند، می‌گویند مستحبات و نوافل را بخوانید در مجموع اگر دو رکعت نماز درست به ما تحویل دادید، ما شما را قبول می‌کنیم.

وصل به ولایت اهل بیت (علیهم السّلام) وصل به خدا

مسئله‌ی رغبت به نماز، حضور قلب این‌ها از آن طرف است، از این طرف نیست. دل را باید ببرند تا برود، نبرند که دل نمی‌رود، جذبه است، از آن طرف است. اگر جاذبه‌ی خورشید نباشد، زمین ما سقوط می‌کند، کره‌ی ماه سقوط می‌کند، آن جاذبه است که این را حرکت می‌دهد. اگر ما جذبه‌ی ولایت نباشد، عنایت امام عصر (أرواحنا له الفداه) نباشد، یکی از مراتب مراقبه را خواهیم گفت که اتّصال به امام زمان است، بیعت با امام زمان است، بودن دائماً در کشتی ولایت است. «وَ بِمُوَالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَهُ الْمُفْتَرَضَهُ وَ لَکُمُ الْمَوَدَّهُ الْوَاجِبَهُ»[۲۵] آدم‌ باید به آن‌ها وصل شود و الّا ما که به خدا نمی‌رسیم یعنی تکویناً قصور داریم. قصور اکتسابی هم نیست، اصلاً ذاتاً ما از آن‌جا نیامدیم که به آن‌جا برویم. آن‌که از آن‌جا آمده ما باید به آن‌جا وصل شویم که از شئون ۴۴:۵۳؟؟، در مراتب خود هستیم ولی باید به او وصل شویم تا به خدا وصل شده باشیم.

لذا مسئله‌ی حضور قلب از آن طرف است، ولی از آن طرف چگونه می‌شود؟ مگر خدا گتره‌ای این کار را انجام می‌دهد؟ نه گزاف نمی‌کند. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم»[۲۶]… -بعضی به من گفتند این لغت هم چون فرنگی است، چرا شما به کار می‌برید؟ حالا قانون یا قاعده بگویید، به هر حال این قاعده‌ای است که خدای متعال به وضوح عنایت فرموده است، راه را به ما نشان داده است، «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ‏».

مجاهده شرط معیّت خدا با انسان

شرط معیّت خدا با ما که تأثیر حضور ما نسبت به او است، مقدّمه آن مجاهده است، آدم با هواهای نفسانی باید مبارزه کند که در مراتب قبل عرض کردیم که انسان کام‌جو نباشد، در زندگی مباهات انگیزه‌ی انسان نباشد، لذایذ انگیزه‌ی انسان نباشد. آدم غذای لذیذ را می‌خورد و دوست دارد، باز هم به عیال خود می‌گوید از آن غذای لذیذ درست کن، خیلی خوشمزه بود. همین که دنبال خوشمزگی می‌گردد خود این حجاب است. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا‏».

توبه کردن از لذت‌های غیر از لذّت ذکر خدا

لذّت کارهای ما باید در قرب الهی باشد. آدم باید همیشه از هر لذّتی به غیر لذّت ذکر خدا توبه کند و فرار کند. البتّه واقعاً رفتن راه خدا بسیار دقیق است. حالا اگر کسی عیالی دارد و غذاهای خوشمزه‌ای درست می‌کند، آدم او را ناراحت کند بگوید من نمی‌خورم، یک ریایی بکند و بگوید چون این خیلی لذیذ است نمی‌خورم، این اساس ۴۷:۰۱؟؟، حواس آدم باید جمع باشد، راه بندگی و صراط مستقیم «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنْ السَّیْفِ»[۲۷] خیلی سخت است، این است که آدم حتماً یک سرپرست می‌خواهد که گام به گام آدم را کنترل کند.

آن جاهایی که آدم ناخواسته در زندگی این‌طور قرار می‌گیرد، آن‌جا باید برای جبران این یا به یک درجه‌ای برسد که غذای لذیذ با غیر لذیذ برای او هیچ فرقی نکند، کاری که انجام می‌دهد تعریف بکنند یا تعریف نکنند برای او فرقی نکند، غذای لذیذ بخود یا تلخ بخورد برای او هیچ فرقی نکند، چون انگیزه‌ی خوردن خدا است، من نمی‌خواهم غذای لذیذ بخورم، ولی برای من غذای لذیذ پختند، اگر نخورم یکی این‌که ممکن است کسی را برنجانم، دوم ایذاء شود، سوم استعداد او کور شود، غذای او بماند، چهارم اسراف می‌شود، این غذا را برای من درست کرده است، «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ‏»[۲۸] این از طیّبات رزق است، حرام که نیست. وقتی حرام نبود حلال است، ولی برای من حجاب است، برای رفع حجاب باید چاره‌ی دیگری کرد که آن در مراحل بالا است که خدا متولّی انسان می‌شود. آدم غذای لذیذ هم بخورد برای او مهم نیست یعنی لذّت او به خاطر غذا نیست.

تحت الشّعاع بودن لذّت ذکر خدا در برابر لذّت‌های مادی

یک لذّت فوق لذّت مادی به دست آورده است که این کارها تحت الشّعاع است، این‌ها مستحباً می‌خورد. چون می‌گوید مسلمانی زحمت کشیده و حیات او به این است که من نسبت به او تشویق داشته باشم، آدم همه‌ی این‌ها را… ولی این‌ها تصنعی نیست، باید خدا بدهد «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[۲۹] آدم آن نورانیّت را نداشته باشد، یک قدم جلو می‌رود، ده قدم نفس او را بالا می‌برد. خود همین نفسانیّت می‌شود، آن وقت آن نفسانیّتی که اگر او غذای لذیذی خورده بودیم، یک حجابی قابل قبول بود، ولی مردم آزاری کردیم و آن عناوین دیگر که آمد، کار حرامی انجام دادیم یا اسراف کردیم کار حرامی انجام دادیم، آن اصلاً با این قابل مقایسه نیست.

اوّل قدم جهاد انجام فرایض و ترک محرّمات

در این مقایسه آدم می‌بیند یا باید کار حرام انجام بدهد یا این کار لذّت‌بخش را انجام بدهد. می‌گوید خدایا… ولی واقعاً این نیّت متمشی شود، این‌ها با گفتن نیست. این نیّت متمشی شود، خدایا برای این‌که اسراف نشود، برای این‌که یک مؤمنی که کریم است، یک کسی آمده با من زندگی کند، او ناراحت نشود به این خاطر من این غذا را می‌خورم. اگر خدا بدهد که همه‌ی این‌ها با سماجت در ترک گناه، با مراقبت بر ترک گناه خدا این‌ها را می‌دهد «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۳۰] اوّل قدم جهاد، جهاد در انجام فرایض و ترک محرّمات است. اگر آن محکم شود، خدا به نوعی دل ما را می‌برد که این لذایذ برای ما لذّت نیست، این‌ها همه برای ما حل می‌شود، خدا برای ما حل می‌کند، ما نمی‌توانیم حل کنیم. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ». این سوغاتی حضرت رسول از عرش است.

نوافل یکی از واجبات اخلاقی در مراقبه

بنابراین نوافل در مراقبه جزء واجبات اخلاقی است، چیزی را که خدا دوست دارد، می‌شود من آن را ترک کنم؟ واجب نکرده است، ولی او دوست دارد، چیزی را که خدا دوست دارد، من که می‌خواهم به خدا برسم، می‌توانم چیزی که خدا دوست دارد، آن کار را انجام ندهم؟! اصلاً برای سالک عملی نیست که نوافل را ترک بکند. «الصَّلَاهُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ»[۳۱] این از اسباب قرب است، نمی‌شود آدم مسامحه کند و ترک کند، امکان ندارد. این در قدم دوم بعد از فرایض می‌شود.

جایگاه نماز شب نسبت به مستحبات دیگر

در نوافل نماز شب یک چیز دیگری است. جایگاه نماز شب با همه‌ی مستحبات متفاوت است. در قرآن کریم هم چند آیه نسبت به این معنا داریم. یکی در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء است «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[۳۲] برای اهل مراقبه چند نکته است که رعایت همه‌ی نکات لازم است. یکی این‌که «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ» آدم روز قضای نماز شب را بخواند، این قضا ثواب آن نمی‌شود. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ» شب‌بیداری مطلوب خدا است، مرضی پروردگار متعال است. دوم این‌که تهجّد عنوانی برای نماز شب است، تهجّد به معنی بیدار ماندن است، ولی اصطلاحاً تهجّد به نماز شب خواندن گفته می‌شود. حالا این توجیه مناسبتی فرصت دیگری می‌طلبد و الّا تهجّد ابتدائاً به معنای خواب است، در ضد خود استعمال شده است بعد هم در نماز شب به کار رفته است.

 دستور خدای متعال به پیامبرش برای خواندن نماز شب

شب بیدار شدن و نماز شب خواندن را خدا به پیغمبر دستور می‌دهد. این «نافِلَهً لَکَ» با این‌که یکی از خصایص نبی مکرّم اسلام این است که نماز شب برای آن‌ها واجب بوده، پیغمبر یک خصایصی دارد، یکی هم ضرورت نماز شب، وجوب نماز شب برای پیغمبر خدا است. ولی این‌که بر تو واجب شده است، این نافله‌ی تو است، یک چیز اضافی است، نفل یک چیز اضافی است، اصلاً معنای نفل یعنی اضافی. این «نافِلَهً لَکَ» است. یعنی جزء امتیازات شما است، ما این را بر شما واجب کردیم و در شأن شما نیست که نماز شب ترک شود، این یک امتیازی است که به شما دادیم. بعد حکمت آن را می‌گوید «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً».

رقیب نداشتن خدا در محمود بودن

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمد مخصوص خدا است یعنی فقط خدا محمود است، جز خدا احدی محمود نیست. حاصل «الْحَمْدُ لِلَّهِ» یعنی فقط منحصراً خدا محمود است. خدا به هیچ عنوان رقیبی در محمود بودن ندارد. یعنی خدا جمال مطلق است، خدا کمال مطلق است، خدا غنای مطلق است. هر نعمتی که به شما رسیده برای شما نیست، برای احدی هم جز خدا نیست. لذا همه‌ی شکر و همه‌ی ستایش‌ها برای جمیل اختیاری است، هم ثنای بر جمیل اختیاری است. هر جمالی در هر جمیلی باشد برای خدا است. بنابراین زیبایی مطلق برای خود او است.

از بین رفتن اَنانیّت و خودسازی انسان با خواندن نماز شب

حالا اگر شما نماز شب بخوانید، خدا به شما مقام فنا می‌دهد، شما را از خود می‌گیرد، دیگر شما نیستید. شما آینه‌ی او می‌شوید هر کسی شما را می‌بیند، شما را نمی‌بیند، خدای شما را می‌بیند. آینه‌ا‌ی می‌شوید که دیگر غباری، پرده‌ای، حجابی نیست که جلوی انعکاس جمال الهی را بگیرد. خود شما جمال الله می‌شوید. خدا این استقلال را از ما بگیرد و به ما فقر بدهد، فقر ما غنای او را نشان می‌دهد، ما نباشیم، او است. آدم با نماز شب خودسازی می‌کند، آدم با نماز شب انانیّت خود را از بین می‌برد، نماز شب آدم را می‌سازد. کسی بدون نماز شب ساخته نمی‌شود. «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» می‌خواهم تو را در مقام محمود بودن خلیفه خود کنم. همین‌طور که در علم خلیفه‌ی من هستی، در هدایت خلیفه‌ی من هستی، هدایت برای خدا است، ولید از مجرای وجود پیغمبر هدایت واقع می‌شود، در محمود بودن هم می‌خواهم خلیفه‌ی من باشی، محمود مطلق باشی، یعنی همه چیز تو خدایی باشد، هیچ چیز عنوان نفسی در تو باقی نماند. «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً».این از آن غرر آیات است و نقش نماز شب در حصول فنا، در گذر از نفس، در گذشت از خود و این‌که نماز شب باشد و برای خدا باشد.

تجافی مؤمن برای مناجات با خدای متعال

در سوره‌ی مبارکه‌ی سجده هم آیه‌ی نماز شب را می‌خوانیم. «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[۳۳] این‌ها جنب خود را، پهلوی خود را تتجافی می‌کنند یعنی پهلو تهی می‌کنند از رختخواب خود، خود را از جوف رختخواب بیرون می‌کشند، این تجافی می‌شود. با چه انگیزه‌ای تجافی می‌کنند؟ برای این‌که با خدای خودشان مناجات کنند و این‌که خدا را می‌خوانند هم مغرور نیستند، هم مأیوس نیستند، هم امید دارد، می‌گوید کرم او زیاد است، من را قبول می‌کند، هم می‌ترسد می‌گوید من چه تحفه‌ای هستم او من را قبول کند، هم می‌ترسد شرمندگی دارد، خجالتی دارد، با این سوابقی که دارد خجالت می‌کشد پیش او برود، هم او را بزرگ می‌بیند طمع دارد. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»، «وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»[۳۴].

معنا داشتن انسان با توکّل به خدای متعال

در نماز شب خود اهل توکّل است یعنی خود را در نماز شب کاره‌ای نمی‌داند. توکّل به این است که آدم کارها و مأموریت خود را انجام می‌دهد، ولی خود را کاره‌ای نمی‌بیند، او را وکیل خود می‌داند، این نماز شب برای من نیست، برای خدا است. «قُلْ إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ»[۳۵] توکّل به انسان معنی می‌دهد و آدم بدون توکّل اصلاً معنی ندارد، آدم بی‌توکّل کار را مستقلاً انجام می‌دهد، خودش را کاره‌ای می‌بیند، ولی آدم متوکّل از هیچ کاری که وظیفه‌ی او است مضایقه نمی‌کند و در هیچ کاری خودش را کاره‌ای نمی‌داند. خدا را همه کاره‌ی خودش می‌داند. این‌که من نماز شب می‌خوانم معنی نیستم. تحفه‌ی او است که از من پذیرایی می‌کند، این زبان من نیست، زبان خدا است. چشم من نیست، چشم خدا است، همه چیز برای او است، خودش انجام می‌دهد. او همه کاره است، منی نیستم، تا به نماز شب خود چشم دوخته باشم.

بیدار شدن مؤمن در دل شب برای راز و نیاز با ذات ربوبی

کسی در دل شب یعنی خوب خود را کنار گذاشته است، نه این‌که نخوابیده، خوابیده بود، با سنگینی خواب خودش را از بستر کنار کشیده است، با این‌که از بستر کنار کشیده است و با خدای خودش خلوت کرده است، همه‌ی چشم‌ها خواب است.

مدهوش شدن حضرت سجّاد (علیه السّلام) در راز و نیاز شبانه‌ی خود با خدا

به تعبیر حضرت امام سجّاد (علیه السّلام) در کنار کعبه طاووس یمانی می‌گفت من در خلوتی رفتم که آن‌جا با خدا خلوت کنم، وارد که شدم دیدم سوز و گدازی فضای کعبه را به خودش مشغول کرده است. می‌گوید: «اللَّهُمَّ غَارَتِ النُّجُومُ وَ نَامَتِالْعُیُونُ‏»[۳۶] همه‌ی چشم‌ها خواب هستند، تنها چشمی که بیدار است چشم تو است. سلاطین، حراث و نگهبانان و محافظین خودشان را اطراف خانه‌های خود قرار دادند که کسی نزدیک نشود، ولی تو هستی که در این وقت در خانه‌ی خود را باز کردی که بنده‌ها پیش تو بیایند. گفتم این چه سوزی است؟ این چه لحنی است؟ جلو رفتم دیدم حضرت سجّاد (علیه السّلام) همان‌طور که داشت مناجات می‌کرد، مدهوش شد و افتاد و من رفتم سر مقدّس ایشان را روی دامن خود گذاشتم، اشکم جاری بود، به صورت مبارک ایشان ریخت. حضرت چشم خود را باز کرد، فرمود: «مَنِ الَّذِی أَشْغَلَنِی عَنِ ذِکْرِ رَبِّی»[۳۷] چه کسی بود که خلوت من را به هم زد؟ اجمالاً وقتی چشم‌ها بخوابد، او هم در بستر بود، ولی دید خدای بیداری دارد، بلند شد با او ارتباط برقرار کرد، در این ارتباط هم غروری، حجبی برای او پیش نیامد چون اهل توکّل بود.

راز و نیاز عاشق و معشوق در سحر

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ»[۳۸] هیچ قابل وصف نیست، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» یعنی «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ». «ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ». خدا چیزی که برای او در صندوق سرّ خودش ذخیره کرده است و وقتی او به آن‌جا می‌رود، خدا به او می‌دهد که از شدّت هیجان اشک شوق می‌ریزد، خدا به احدی نمی‌گوید یعنی رازی بین عاشق و معشوق است. همین‌طور که او محبّت خود را به احدی در دل شب نگفته است، خصوصی پیش من آمده است، من هم خصوصی برای او یک چیزی نگه داشتم که آن موجب ریزش ۰۱:۰۴:۳۵؟؟ می‌شود. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ‏».

این آیه باید در سوره‌ی مبارکه‌ی ذاریات باشد «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون‏»[۳۹]

-‌ راجع به بحث محسنین می‌فرماید: «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ»[۴۰]

-‌ خود این آیه «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ» بله.

– می‌فرماید: «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ * کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ * وَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ».

-‌ عمده همین است، این دو آیه «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» این‌ها قلّت نوم دارند، خواب خود را به خاطر خدا کسر کردند، وقت خود را به خدا نمی‌دهند «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ» حالا کم می‌خوابند، چه کاری انجام می‌دهند؟ «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» هم قلّت نوم را در این آیه‌ی کریمه آورده است و هم استغفار سحر را. بنابراین معلوم می‌شود که خال او شاه بیت است و شب همان سحر او است. «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد. این هم یک آیه است.

بیتوته‌ی مؤمن در دل شب

یک آیه هم در سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان است «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۴۱] این بیتوته را در آن آیه‌ی کریمه مطرح فرموده است و این‌که شب ‌زنده‌داری می‌کنند و شب را به صبح می‌رسانند وصف آن‌ها این است که قیامت «سُجَّداً وَ قِیاماً» است یعنی نماز می‌خواند. می‌گوید هم سجده دارد و هم قیام دارد یعنی نماز می‌خواند. این آیات کریمه خیلی واضح و روشن نقش نماز شب را در خودسازی و در قرب الهی و در تحصیل رضای معبود، محبّت حق تعالی برای ما بازگو می‌کند، پیام‌های روشن و غیر قابل انکار را دارد.

 


[۱]– سوره‌ی احزاب، آیه ۴۱٫

[۲]– سوره‌ی حشر، ایه ۱۹٫

[۳]– سوره‌ی یوسف، آیه ۶۴٫

[۴]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۹٫

[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۷۴، ص ۱۶۶٫

[۶]– وسائل الشیعه، ج ‏۱، ص ۱۱۶٫

[۷]– الأمالی (للطوسی)، ص ۴۵۴٫

[۸]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۹۴٫

[۹]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۹٫

[۱۱]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۳٫

[۱۲]– البلد الأمین و الدرع الحصین، ص ۲۷۶٫

[۱۳]– سوره‌ی حج، آیه ۳۷٫

[۱۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۸۰٫

[۱۵]– سوره‌ی یوسف، آیه ۹۳٫

[۱۶]– سوره‌ی نور، آیه ۳۶٫

[۱۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۲۳۹٫

[۱۸]– سوره‌ی نور، آیه ۳۶٫

[۱۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۷، ص ۴۲۳٫

[۲۰]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۵۲٫

[۲۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۰۲٫

[۲۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۵٫

[۲۳]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏ ۳، ص ۲۵٫

[۲۴]– سوره‌ی احزاب، آیه ۴۱٫

[۲۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۲۶]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۲۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۳۱۲٫

[۲۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۳۲٫

[۲۹]– سوره‌ی نور، آیه ۴۰٫

[۳۰]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۳۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۳، ص ۲۶۵٫

[۳۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۷۹٫

[۳۳]– سوره‌ی سجده، آیات ۱۶ و ۱۷٫

[۳۴]– سوره‌ی انفال، آیه ۲٫

[۳۵] – سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۲٫

[۳۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۵۸۶٫

[۳۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۶، ص ۸۲٫

[۳۸]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۷٫

[۳۹]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۱۸٫

[۴۰]– همان، آیه ۱۷٫

[۴۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۴٫